تا پیش از این نیز طبقه کشاورز بعنوان بزرگ ترین و فقیرترین قشر جامعه فرانسه به زور شکم خود را سیر می کردند، اما با تصمیم جدید کارد به استخوان کشاورزان و خیل بزرگ بیکاران می رسد و سر به شورش برمی دارند. شورشی علیه دربار و طبقه اشراف فرانسه که خون مردم را در شیشه کرده بودند. حالا در آخرین روزهای سال 2018 مردم فرانسه بار دیگر به خیابان ها ریخته اند و شعار می دهند؛ «نه عدالت مالی داریم و نه عدالت اجتماعی» و بشکل عریان از گرسنگی شکایت دارند. دیوید آندلمن پژوهشگر مرکز امنیت ملی در دانشگاه فوردهام آمریکا در تشریح این وضعیت می گوید؛ «فرانسه به دو بخش تقسیم شده است. یکی فرانسه ثروتمندان که دولت نیز با آن همراه است و یکی فرانسه فقرا که دولت نه تنها آنها را رها کرده بلکه سیاست هایی را در پیش گرفته است که فشار را بر این قشر افزایش داده و به سود ثروتمندان تمام می شود.»
وقتی چند ماه قبل پریسیلیا لودوسکی زن راننده 32 ساله فرانسوی در حومه پاریس کمپینی یک نفره را برای کاهش قیمت سوخت به راه انداخت و از بقیه نیز خواست که به آن بپیوندند، احتملاً خودش هم فکر نمی کرد این حرکت کوچک جرقه ای باشد که انبار باروت خشم مردم فرانسه و در پی آن قاره سبز را شعله ور سازد. گسترش و پیوستن مردم به اعتراض او نسبت به دولت فرانسه برای افزایش مالیات بر قیمت سوخت، از یک ماه پیش فرانسه را وارد گردابی کرد که به گفته وزیر اقتصاد این کشور در حال تبدیل شدن به یک فاجعه اقتصادی است.
امانوئل مکرون با شعار انقلاب وارد انتخابات شد و رای مردم را کسب کرد اما امروز در مرکز انتقادات قرار دارد و خود با انقلابی روبرو است که پیش بینی اش را نمی کرد. او که ابتدا با بی توجهی و نادیده گرفتن اعتراضات، بر دامنه خشم مردم افزود، اینک حتی با وجود عقب نشینی از سیاست افزایش قیمت سوخت، نتوانسته است آتش این انقلاب را خاموش کند. همانطور که سیاست مشت آهنین نیز در این زمینه جواب نداد و مانند ریختن بنزین بر آتش عمل کرد. مکرونی که از «رنسانس اروپایی» می گفت، فقط در یک و نیم سال تبدیل به «مرد بیمار اروپا» شده است!
فرانسه را کشور اعتراض و انقلاب می نامند اما همه تحلیلگران متفق القولند که این بار ماجرا فرق دارد و این خشم عمومی به سادگی و سرعت قابل کنترل و جمع شدن نیست. عقب نشینی های مکرون و ادامه اعتراضات نشان این تحلیل واقعیت دارد و افزایش قیمت سوخت تنها یک جرقه بوده و اعتراضات عمیق تر و ریشه ای تر از این مسائل است که با حل آنها برطرف شود. مشکل ساختاری است که مردم عادی را تحت فشار روزافزون می گذارد و در مقابل به اقشار بالادست امتیاز می دهد. جلیقه زردها هم به خوبی می دانند این مشکل ریشه ای و اساسی با تجمعات یک روز در هفته حل نخواهد شد و اشرافیتی که بر تمام شئون جامعه سایه افکنده، به این سادگی ها حاضر به عقب نشینی و تسلیم شدن نیست.
در جستجوی عدالت
بی عدالتی، تبعیض و شکاف فزاینده طبقاتی موتور محرک و اصلی اعتراضات و آشوب های اخیر است. مسئله ای که تقریباً اغلب کشورهای اروپایی و غربی با آن دست به گریبان هستند. 20 درصد ثروت کشور در اختیار تنها یک درصد افراد است. درآمد 20 درصد بالای جامعه 5 برابر بیشتر از درآمد 20 درصد پایین آن است. قشر متوسط و به خصوص ضعیف جامعه قادر به تامین هزینه های اولیه زندگی –اعم از سوخت، خوراک، اجاره خانه و ...- نیستند و به سختی روزگار می گذرانند. همه این مشکلات و سختی ها در حالی است که سیاست های دولت امیدی برای بهبود اوضاع برای این اقشار ایجاد نمی کند و حتی در جهت مخالف آن است. بیکاری فزاینده بر حجم این مشکلات افزوده و سیاست های مالیاتی به نحوی است که ثروتمندان را معاف می کند و فقیران را بیشتر و بیشتر با تازیانه مالیات می نوازد. حدود 8 میلیون و 600 هزار نفر از مردم فرانسه زیر خط فقر یا در محدوده آن زندگی میکنند و 3 میلیون و 600 هزار نفر نیز در این کشور بیخانمان هستند. این آمار برای کشور 67 میلیونی فرانسه رقم قابل توجهی است. جلیقه های زرد و فسفری معترضان فرانسوی نشانه و ابزاری برای دیده شدن گروه بزرگی است که در این کشور جایی برای دیده شدن ندارند و توسط طبقه اشراف و برخوردار اقتصادی تحقیر می شوند. این شکاف و دو قطبی در همه اقشار جامعه فرانسه دیده می شود؛ بیکار در برابر شاغل، دانشگاه نرفته ها در برابر تحصیل کردگان، روستایی مقابل شهری و ...
گسترش آتش
اما تحولات و شورش ها به فرانسه محدود نمانده سایر کشورهای اروپایی را نیز کم و بیش در برگرفته است. بلژیک، هلند، مجارستان و سوئد از جمله کشورهایی هستند که به این اعتراضات پیوسته اند. تا جایی که اینک تحلیلگران از بهار اروپایی می گویند و نسبت به آینده آن به شدت ابراز نگرانی می کنند. اگرچه شواهد و قرائن نشان می دهد خزان اروپا اصطلاح دقیق تری باشد. پلیس بلژیک ۴۵۰ تن را روز شنبه پس از اینکه معترضان «جلیقه زرد» الهام گرفته از معترضان در فرانسه سنگ و ترقه پرتاب کرده، به خودروها و مغازهها آسیب رسانده و تلاش کردند خود را به دفاتر و ادارات دولتی در بروکسل برسانند، بازداشت کرد. این جنبش در بلژیک، الهام گرفته از اعتراضات «جلیقه زردها» در فرانسه طی یک ماه گذشته است و با هدف ابراز شکایتها نسبت به هزینه بالای زندگی و درخواستها برای برکناری دولت شکل گرفته است. دولت این کشور در آستانه فروپاشی قرار دارد.
در مجارستان نیز هزاران کارگر مجاری در بوداپست پایتخت این کشور دست به تظاهرات زدند. کارگران ناراضی در اعتراض به تغییر قانون کار دست به تظاهرات زدند که توسط حزب ویکتور اوربان نخستوزیر این کشور پیشنهاد شده و نزد منتقدان به «قانون برده داری» معروف شده است. طبق لایحه پیشنهادی، مجموع ساعات اضافه کار سالیانه درخواستی توسط کارگران به میزان زیادی افزایش خواهد یافت. در میان معترضان عدهای به تاسی از اعتراضات ضددولتی فرانسه اقدام به پوشیدن جلیقههای زرد کردند. در هلند نیز معترضان با پوشیدن جلیقههای زرد و تجمع در میادین اصلی شهرهای لاهه، آمستردام و روتردام خواستار استعفای نخستوزیر این کشور شدند. معترضان با سر دادن شعارهایی همچون«روته استعفا» و «روته گم شو»، از مارک روته، نخستوزیر هلند خواستند از سمت خود کنارهگیری کند.
«ریچارد هاس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا درباره تحولات جاری قاره اروپا می نویسد: «اروپا به سرعت از پایدارترین منطقه جهان، در حال تبدیل شدن به منطقهای غیرپایدار است. پاریس در آتش میسوزد و پایان عصر آنگلا مرکل صدراعظم آلمان فرا رسیده است. ایتالیا در حال بازی خطرناک با اتحادیه اروپا بوده و روسیه در حال تجزیه اوکراین است. انگلیس نیز با برگزیت مشغول شده و در مجموع، تاریخ در حال تکرار شدن است.»
سقط «نظم نوین لیبرال»
چندی پیش مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در بروکسل از تلاش آمریکا برای برقراری «نظم نوین لیبرال» با محوریت و سرکردگی آمریکا برای نظام بین الملل گفت. قلب این نظم همانطور که از نامش پیداست، لیبرالیسم است. وضعیت امروز اروپا به عنوان بدنه و شاکله اصلی لیبرالیسم، گویای سقط این جنین غربی است. لیبرالیسم اقتصادی، ناکارآمدی خود را در عرصه عمل نشان داده و چیزی جز فاجعه برای مردم نداشته است. آنچه امروز فرانسه و سایر کشورهای اروپایی تجربه می کنند، دنباله حرکتی است که چند سال پیش در آمریکا و با عنوان «جنبش اشغال وال استریت» رخ داد. قیام 99 درصدی ها علیه اشراف یک درصدی. وضعیت امروز آمریکا نیز چیزی جز آتش زیر خاکستر نیست و شاخص ها نشام می دهد علی رغم همه چشم بندی ها و شارلاتان بای های رسانه ای و تبلیغاتی، دیر یا زود بار دیگر این آتش فشان خشم، علیه نظام سرمایه داری لیبرال فوران خواهد کرد.
دو نکته برای ما
در تحلیل و بررسی رخدادهای فرانسه و اروپا دو نکته جانبی اما بسیار مهم وجود دارد که نباید از نظر دور داشت. نخست آنکه شیفتگان غرب و لیبرالیسم باید چشمان خود را به خوبی باز کنند و نتیجه این رویکرد را ببینند. غربی ها با آن همه سابقه و ابزار، اینک دچار چنین وضعیتی هستند و انتخاب و پیومدن این مسیر بن بست اگر خیانت نباشد بدون شک حماقت است. آنچه برای کارخانه نیشکر هفت تپه طی ماه های اخیر روی داد، جلوه ای از این وضعیت بود. واگذاری بی ضابطه یک کارخانه با کارگران بسیار به افرادی فاقد صلاحیت لازم و صرفاً به دنبال پر کردن جیب خود، که نتیجه آن رکود تولید و درماندگی کارگران شد و خریداران متخلف آن نیز با دوجین تخلف و فساد، فراری هستند.
نکته دوم نوع برخورد با این حوادث است. وقتی اعتراض و شورش در سوریه آغاز شد، فرانسه به سرعت وارد گود شد و اولین نشست های مخالفان را با عنوان «دوستان سوریه»! ترتیب داد. نشست هایی که در آنها رسماً از براندازی نظام سوریه گفته می شد. این سیاست به حرف و نشست ختم نشد و سیل پول و اسلحه و تروریست روانه سوریه شد و حتی به دخالت نظامی غیرقانونی سایر کشورها نیز انجامید. جلیقه زردهای فرانسه نه از حمایت جهانی برخوردارند، نه رسانه ها از آنان حمایت می کنند، نه حمایت مالی و سیاسی می شوند، نه سازماندهی دارند و نه رهبر. فقط یک لحظه تصور کنید این حمایت ها و پشتیبانی های خارجی از این شورش ها نیز وجود داشته باشد. معترضان مسلح شوند و برایشان پول و سلاح ارسال شود! فرانسه برای مقابله با معترضان خودروهای زرهی به میدان آورده است. اگر معترضان به سلاح های ضد زره مسلح شوند، چه خواهد شد؟! برنارد هنری لوی، اندیشمند و متفکر فرانسوی چند سال قبل گفته بود؛ غرب در حمایت از اعتراضات خاورمیانه باید مداخله نظامی کند. همین فرد در واکنش به رخدادهای کشورش گفته است؛ اعتراضات در فرانسه طرحی روسی است!
تنها مداخله و اظهار نظر آشکار خارجی در این باره مربوط به ترامپ است که او نیز تنها در یک پیام توئیتری سعی کرد از این آب گل آلود ماهی خود را بگیرد به توافقنامه پاریس بتازد. پیامی کوتاه و غیرخصمانه که بلافاصله با واکنش سخت پاریس مواجه شد و وزیر خارجه این کشور از آمریکا خواست در امور داخلی فرانسه مداخله نکند. تاسف آور اینکه فرانسه در همین روزهای آتش و خون مشغول مداخله در امور ایران است و با آلمان و انگلیس به دنبال فشار آوردن به ایران در مسئله موشکی، ادعاهای حقوق بشری، نفوذ منطقه ای و ... دل بستن به قاره ای که اینک بیشتر زرد است تا سبز، چیزی فراتر از خوش خیالی نیست؟!