تردیدی وجود ندارد که نظام آموزشی از مهدکودک تا مدرسه و از مدرسه تا دانشگاه و بهویژه حوزههای علمیه، نقش فوقالعادهای را در پیشرفت جامعه در ابعاد مختلف مادی و معنوی برعهده دارد، به همین دلیل اگر نظام آموزشی هر کشوری به شکل مطلوب طراحی و به درستی عمل نماید، پیشرفت و ترقی آن کشور و رشد و تعالی آن جامعه تضمین خواهد شد.
بهعبارت دیگر، نظام تعلیم و تربیت، به قدری حائز اهمیت است که میتوان مدعی شد، با طراحی و اجرای یک نظام آموزشی مطلوب و کاملاً ایدهآل، جامعه تقریباً به شکل مطلق شاهد بروز ناهنجاریهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نخواهد بود و تمام امور بر اساس اهداف و برنامههای تعیین شده پیش خواهد رفت.
بنابراین؛ به تعبیر دیگر میتوانیم ادعا کنیم که بخش عمده مشکلات فرهنگی و ناهنجاریهای اجتماعی جامعه کنونی کشور ما ناشی از غفلت در طراحی بهموقع و ضعف در اجرای درستِ نظام تعلیم و تربیت است.
البته نباید فراموش کنیم که این دو واژه اگرچه در ارتباط نزدیک و تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند، اما دارای دو بار مفهومی، معنایی و ارزشی متفاوت و در عینحال، مرتبط با یکدیگر هستند و لذا پرداختن به هریک از آنها بدون توجه به دیگری، ارزش چندانی نخواهد داشت.
با این وجود همه صاحبنظران این عرصه متفقالقول اند که تربیت همواره اولویت داشته و در واقع هدف اصلی نظام آموزشی، تربیت انسانهای فرهیخته و متعالی است.
شاید به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب (دامت برکاته) نیز، میفرمایند؛ «آموزش بدون تربیت راه به جایی نخواهد برد» و این مفهوم بدان معناست که تربیت و پرورش اخلاقی و رفتاری و بهخصوص معنوی متربیان، از اهمیت به مراتب بیشتری نسبت به تعلیم و آموزش آنها برخوردار است.
به این ترتیب، حتی مفهومی مانند مهارتآموزی که نوعی آموزش فنی و تخصصی محسوب میشود، با اینکه میتواند در بهبود شرایط زندگی اجتماعی جوانان و نوجوانان بسیار مفید و مؤثر باشد، اما همین اقدام ارزشمند نیز بدون توجه به اصول تربیتی و پرورشی، نمیتواند به اهداف واقعی خود دست پیدا کند.
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که یک انسان مؤمن، معتقد و اخلاقمدار واقعی که تمام اعمال و رفتارش بر مبنای اصول و ارزشهای اعتقادی و اجتماعی پایهریزی شده، حتماً خود را متعهد به کسب علم و دانش و کسب مهارت در امور مورد نیاز خود میداند، اما لزوماً از یک فرد متخصص و آموزشدیده که از مبانی تربیتی محروم بوده، نمیتوان انتظار یک رفتار و عملکرد منطقی و ارزشی داشت.
در عینحال ذکر این نکته ضروری است که طرح نکات مورد اشاره در این وجیزه به هیچ وجه به معنای نفی کامل دستاوردهای تربیتی نظام آموزشی کشور نیست، چرا که به عنوان مثال؛ رشد و تربیت هزاران رزمنده مؤمن و ایثارگر در دوران دفاع مقدس و مدافعان فداکار حرم در سالهای اخیر، بیانگر موفقیتهای شگفتانگیز بخش تربیتی نظام اسلامی در احیاء ارزشهای اعتقادی و دگرگونی و اصلاح نگاه فرهنگی جامعه است.
همچنین بروز و ظهور پدیده اعتکاف جوانان و یا حضور گسترده و پرشور مردم و بهویژه جوانان در مراسمی مانند؛ هیئات مذهبی و مراسم شب احیاء که هر سال در موارد مختلف (به علت کوچک بودن فضای مساجد) به خیابانهای اطراف آنها کشیده میشود و افزایش مراکز آموزشی بعضاً متعهد و تأثیرگذار و در نتیجه پرورش هزاران جوان مؤمن جهادی و انقلابی فعال در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مانند؛ اردوهای جهادی نیز دستاوردهایی نیستند که قابل انکار باشند.
با این حال باید بپذیریم در حالی که انتظارات افکار عمومی از مدیران و مسئولین کشور در این زمینه به مراتب بیش از این مقدار و در حد فراگیری کامل و پوشش کل جامعه بوده، اما موفقیت در این عرصه از نظر کمی و کیفی همواره با فراز فرود مواجه بوده است و بخصوص در سالهای اخیر و طرح موضوعاتی مانند؛ طرح انحرافی سند 2030 و جذب و بکارگیری بیضابطه اساتید و معلمین غیرمتخصص و غیرمتعهد در سیستم آموزشی، با مشکلات بیشتری مواجه شده است و همین کمکاری و غفلتها است که نظام آموزشی را در جایگاه متهم مینشاند.
البته همانگونه که اشاره شد، این نظام (تعلیم و تربیت) در کشوری مانند ایران اسلامی، در برگیرنده بخشهای مختلف شامل؛ خانواده، مدرسه، دانشگاه، حوزههای علمیه و سایر مجموعههای آموزشی و فرهنگی مانند؛ هیئات مذهبی، مساجد و حتی مراکز آموزشی بخش خصوصی نیز میگردد، اما قطعاً میزان تأثیرگذاری هر یک از آنها متناسب با نقش و رسالتی که بر عهده دارند، متفاوت است.
خانواده نقطه آغازین تعلیم و تربیت:
در دین مبین اسلام، فرآیند تعلیم و تربیت از زمان انعقاد نطفه در رحم مادر آغاز و از همان زمان کارِ خانواده در این زمینه آغاز میشود، یعنی خانواده اولین و اصلیترین بنیانگذار شالوده فکری، ذهنی، اخلاقی، رفتاری و اعتقادی نسل آینده محسوب میشود، اما موفقیت در همین مرحله نیز تا حدود زیادی متأثر از میزان برخورداری والدین از مبانی اعتقادی و اجتماعی دریافتی از جامعه و محیط زندگی خود و نیز پیرو ساختار اعتقادی و فکری است که قبلاً از طریق نظام تعلیم و تربیت و بخش فرهنگی جامعه، به خانواده وی تزریق شده است.
مدرسه سنگ بنا و اولین مرجع رسمی تعلیم و تربیت:
بخش دوم این فرآیند به مدرسه اختصاص دارد و در این بخش، جایگاه مربیان و معلمین به واسطه نقش مهمی که در پایهریزی زیرساختهای اخلاقی و رفتاری و همچنین علمی و عملی ذهن کودکان، نوجوانان و جوانان کشور دارند، از اهمیت به مراتب بیشتری برخوردار است.
از آنجا که کار تعلیم و تربیت در این مرحله رسمیت پیدا میکند و از سوی دیگر ذهن کودک و نوجوان نیز کاملاً آماده و مستعد یادگیری است، لذا به قول شاعر که میگوید؛ «خشت اول گر نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج»، چنانچه در این مرحله نظام آموزشی مرتکب کوچکترین خطایی شود، رفع آن یا امکانپذیر نخواهد بود و یا هزینه هنگفتی را به کشور و جامعه تحمیل خواهد نمود.
برخی از اقدامات صورت گرفته در این بخش از جمله اهتمام به تغییر متون آموزشی مبتنی بر اصول و ارزشهای اسلامی ستودنی است، اما به نظر میرسد، کار به علل مختلف به شکل مطلوب صورت نگرفته است.
با این حساب ذکر چند نکته در مورد این مرحله بسیار ضروری است:
اول؛ نظام آموزشی ما هنوز نتوانسته است، تعامل لازم برای اتصال و ارتباط بین دین و دانش را به طور اثرگذار و مفید در محیط آموزشی و در متون آموزشی برقرار نماید.
دوم؛ بخش قابل توجهی از مجریان نظام آموزشی کشور بخصوص در مدرسه و دانشگاه، یا فاقد اطلاعات کافی در مورد مبانی دینی و اعتقادی هستند و یا اطلاعات آنها بسیار ضعیف است و لذا به علت ضعف شناختی، قادر به پیادهسازی اصول و ارزشهای اسلامی در محیط آموزشی نیستند.
سوم؛ جایگاه علما و رحانیون برای ارتباط با نسل جوان و انتقال مفاهیم دینی به دانشآموزان، از همان ابتدا مورد غفلت قرار گرفته و لذا اجرای طرحهایی مانند؛ «طرح یک روحانی برای هر مدرسه» اگر چه دیرهنگام است، اما میتواند در رفع این نقیصه مؤثر واقع شود.
چهارم؛ متون درسی مدارس و همچنین دانشگاهها اگرچه بعضاً به آیات و روایات اسلامی مزین شده است، اما هنوز فاقد محتوای اسلامی به معنای واقعی است و لذا تأثیر رفتاری آن تقریباً به شکل مطلق بر متربیان (دانشآموزان و دانشجویان) محسوس نیست.
در واقع چون کار به شکل حرفهای صورت نگرفته و از مشارکت حوزه و دانشگاه و دانش و تخصص علما و اساتید ذیربط در حد کافی استفاده نشده است، لذا نتیجه کامل و مطلوب عاید نشده است.
پنجم؛ طی سالهای اخیر بیش از آن که به اصلاح و بهبود محتوایی و رفتار عملی در نظام آموزشی توجه شود، پوسته و ظاهر کار مورد تغییر و تحول قرار گرفته و لذا به جای رفع مشکل، مشکلات این بخش تشدید شده است.
ششم؛ شأن و منزلت معلم و استاد به علل مختلف از جمله؛ گزینش بیضابطه افراد بعضاً بیانگیزه و فاقد صلاحیت رفتاری و اعتقادی و بکارگیری معلمینی که عمدتاً از فن تعلیم و تربیت بیبهره هستند و همچنین کم توجهی به موضوعاتی مانند مقوله آموزش بدو خدمت و حین خدمت (در جهت به روز نگه داشتن علم و دانش متولیان آموزش)، دچار خدشه جدی شده است و کم توجهی به نیازهای زندگی و معیشت معلمین نیز این شرایط را تشدید نموده است.
درست به همین دلیل است که برخی از معلمین، (درست یا غلط) انگیزه خدمت واقعی را از دست داده اند و این شرایط را بهانهای منطقی برای کمکاری و اشتغال به فعالیتهای جانبی مانند؛ بنگاهداری و مسافرکشی قلمداد میکنند.
در نهایت این مسئله سبب شده تا شمار قابل توجهی از معلمین عمدتاً برای رفع تکلیف و دریافت حقوق و بخش عمده دانشآموزان نیز برای کسب نمره قبولی و اخذ مدرک، پا به محیط مدرسه بگذارند و باز درست به همین دلیل است که بسیاری از دانشآموزان نسل جدید از ویژگیهایی مانند؛ مسئولیتپذیری، پاسخگویی، قدرت آرمان گرایی، توان هدفگذاری و برنامهریزی، قدرت خلاقیت و نوآوری و تا حدودی نوع دوستی و عشق به وطن و حتی مبانی اعتقادی و دینی کامل و اصولی و امثال آن بیبهره باشند.
دانشگاه مرکز کادرسازی تراز انقلاب اسلامی:
مرحله بعدی تعلیم و تربیت در ارتباط با محیط دانشگاه قرار دارد، در این بخش نیز با این که فعالیتها و دستاوردهای علمی ستودنی است، اما هنوز خودباوری به بلوغ کامل نرسیده و همچنان نظریهها و تئوریهای غربی و شرقی، گفتمان اصلی مباحث آموزشی و تحقیقات و پژوهشهای علمی را به خود اختصاص داده است.
اما مهمترین مشکل محیط دانشگاه این است که بسیاری از اساتید در بخشهای مختلف، فاقد اطلاعات و شناخت کافی از مبانی اعتقادی خود هستند و دین خود (دین اسلام) را به درستی نمیشناسند و لذا قادر نیستند در طراحی الگوهای بومی مبتنی بر اصول و ارزشهای اسلامی، به درستی ایفای نقش نمایند.
به عبارت دیگر، کسانی که مسئولیت کادرسازی و تربیت نیروی انسانی تراز انقلاب اسلامی برای تحقق دولت، جامعه و تمدن نوین اسلامی را بر عهده دارند، خود از ماهیت و محتوای کاری که باید انجام دهند، بیخبرند و نمیتوانند تصویری روشن و بینقص از مبانی اعتقادی مورد اشاره ارائه نمایند.
حوزههای علمیه، مرجع ارائه الگوهای اسلامی:
حوزههای علمیه از دیگر مراجع آموزشی و تربیتی کشور است که تحولات نسبتاً خوبی در آن صورت گرفته، اما متأسفانه تاکنون موفق نشده رسالت خود در این زمینه را به شکل کامل محقق سازد و بیش از آنکه مُبدع، مُروج و پرچمدار طراحی الگوهای نوین آموزشی و تربیتی باشد، مقلد شیوههای دانشگاهی شده است.
نتیجه این کمکاری و کمتوجهی، تداوم ناهنجاریهایی است که نظام حکومتی و اجتماعی کشور از دیرباز به علت رسوخ و گسترش الگوهای غربی و شرقی بیگانه، با آن مواجه بوده است.
در واقع حوزههای علمیه ما بهرغم سابقه صدها ساله خود در تولید علوم دینی، هنوز در نظریه پردازی و الگوسازی علمی و کاربردی که قابل تدریس در محیطهای آموزشی و قابل پیادهسازی در بخش اجرایی باشد، توفیق چندانی کسب نکردهاند و به نظر میرسد حتی در اصلاح ساختار درونی نیز با مشکلاتی مواجه هستند.
امروز به رغم برخورداری حوزههای علمیه از منابع بسیار غنی اسلامی، اکثر نظریهها و الگوهای اسلامی همچنان، متون نانوشتهای هستند، که عملاً قابل اجرا نیستند و به همین دلیل است که؛ هنوز نمیتوانیم مدعی استقرار اصولی و کامل الگوهایی مانند؛ الگوی اقتصاد اسلامی، الگوی تجارت اسلامی، الگوی تعلیم و تربیت اسلامی، الگوی عدالت اسلامی، الگوی تبلیغات اسلامی و سایر الگوهای مشابه باشیم.
علاوه بر این، به نظر میرسد به علت غفلت نظام آموزشی از بکارگیری حوزههای علمیه در تدوین متون آموزشی و متقابلاً غفلت حوزههای علمیه از ضرورت مشارکت در این خصوص و یا غفلت آنها از ضرورت مشارکت در اموری مانند؛ تربیت معلمین پرورشی و به عبارت بهتر به علت عدم حضور مؤثر روحانیون در مدارس (در قالب مشاور یا معلم پرورشی)، هنوز رابطه منطقی و کامل بین جامعه و دین ایجاد نشده است.
نقش تربیتی مساجد و هیئات مذهبی:
همانگونه که اشاره شد، اگرچه نقش تربیتی مساجد و هیئات مذهبی نیز در تربیت نسل جوان قابل توجه بوده و جوانان زیادی جذب این محافل شدهاند، اما در حد مورد انتظار پر رنگ و اثرگذار نبوده و علیرغم تأکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب اسلامی (دامت برکاته)، محتوای معنوی و مطالب ارائه شده در این مراکز نیز، عمدتاً با نیاز روز جامعه فاصله داشته و به روز نبوده است.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که؛ تأثیر کمکاری متولیان آموزش در همه بخشها بخصوص در مدارس که سرخط رسمی شکل گرفتن مبانی فکری و تربیتی فرزندان این مرز و بوم به شمار میرود، نه تنها جامعه و کشور را متأثر عواقب و پیامدهای به شدت زیانبار و خسارتآفرین خود خواهد کرد، بلکه در درازمدت گریبان خود متولیان نظام آموزشی و خانواده آنها را نیز خواهد گرفت و لذا این تصور باطلی است که افراد بیانگیزه و کم کار در این آن فکر کنند، این عملکرد بر زندگی خصوصی و اجتماعی آنها تأثیری نخواهد گذاشت.