صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۶:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۳۲۹۳۵۱

روزنامه کیهان **

 مدیری که فرصت را به تهدید تبدیل کرد!/ جعفر بلوری

شناسایی و استفاده از «فرصت‌ها»، برای غلبه بر مشکلات یا به دست آوردن امتیازات، از جمله اموری است که در مباحث مدیریتی همواره مطرح بوده و هست. با پیشرفت علوم مدیریتی، رفته رفته بهره‌برداری از نه فقط فرصت‌ها که، «تهدیدها» نیز مطرح و برخی حتی در آن تخصص پیدا کردند. به‌عنوان مثال، سردار شهید سلیمانی، جایی و در جمع رزمندگان می‌گوید فرصت‌هایی که در دلِ تهدیدهاست، در دلِ فرصت‌ها نیست (نقل به مضمون). شاید استفاده از فرصت، هنر زیادی نخواهد اما قطعا، این هنر بزرگ یک مدیر یا فرمانده نظامی است که بتواند، از دل تهدیدها، فرصت بسازد. کاری که سردار دل‌ها، در آن تخصص ویژه‌ای داشت.

داعش یک تهدید بود اما سردار سلیمانی از دل آن، هم برای ایران عزیز عزت و محبوبیت ساخت، هم از دل آن نیروهای بسیج و نیروهای مردمی را در کشورهای منطقه سازماندهی کرد، هم هزینه فوق سنگینی روی دست صاحبان غربی، عبری و عربی این گروه‌های وحشی گذاشت و هم...

تبدیل تهدید به فرصت، تخصصی است که نظر کارشناسان حوزه مدیریت، اقتصاد و روانشناسی را به شدت جلب کرده و در این‌باره کتاب‌های متعددی نیز به رشته تحریر درآمده است. اینجا فقط به دو مورد از کتاب «سقلمه» اثر «ریچارد تیلر» و «کاس آرسانستین» که برنده جایزه نوبل اقتصادی هم شده‌ اشاره کرده و بحث را ادامه می‌دهیم.

روانشناسان می‌گویند، اغلب آدم‌ها ‌ترجیح می‌دهند از بین دو گزینه «سود بردن» و «زیان ندیدن»، گزینه دوم را انتخاب کنند! دوری از «زیان» برای بیشتر آدم‌ها، مهم‌تر از رسیدن به «سود» است. به عبارت دقیق‌تر، انسان‌ها زیان‌گریزند طوری که، تنفر از دست دادن برای آنها تقریبا دو برابرِ میل به‌دست آوردن است.

مدیران باهوش با استفاده از این نکته جالب روانشناسی، توانسته‌اند در برخی از کشورها، هم معضلات و تهدیداتی را رفع کنند، و هم از دل آنها، شغل و پول و به‌طور کلی فرصت بسازند. مثلا در فصل زمستان و در برخی کشورهای اروپایی با مشاهده مصرفِ بالای گاز یا تولید بیش از اندازه آلاینده‌ها توسط کشاورزان، با استفاده از این اصل روانشناسی، کاری کرده‌اند که عوامل این معضلات، از ‌ترس «زیان ندیدن»، هم اقدام به کاهش مصرف گاز کنند و هم در کاستن از آلودگی‌های محیط زیستی، با یکدیگر به رقابت بپردازند.

به این ‌ترتیب که ابتدا روی قبض‌های گاز نوشتند، در صورت کاهش روزانه این مقدار مصرف گاز، پس از یک سال مثلا 2000 دلار صرفه‌جویی کرده و این پول در جیب شما خواهد ماند. مصرف گاز کمتر شد، اما نه آن میزانی که لازم بود. با توجه به اصل روانشناسی «گریز آدم‌ها از خسارت دوبرابر میل آنها به سود است»، این‌بار روی قبوض برق نوشتند، اگر روزانه این مقدار صرفه‌جویی نکنید، سالانه 2000 دلار زیان خواهید دید. این‌بار مصرف گاز به اندازه قابل توجهی کاهش یافت و معضل حل شد و این کشورها بعضا حتی توانستند مازاد این صرفه‌جویی را نیز با قیمت بالا به کشورهای همسایه بفروشند. تعیین مشوق‌های واقعیِ مالی و غیرمالی نیز باعث کاهش شدید آلودگی‌های محیطی توسط کشاورزان در برخی از همین کشورهای اروپایی شده و از دلِ همین مباحث محیط زیستی، کشاورزان زیادی نیز به کار خود رونق دادند. (همان)

اما ما مدیرانی هم داریم که، متخصص تبدیل فرصت به تهدید هستند. نمی‌خواهیم جای دوری برویم. در ماجرای موج چهارم کرونا که با سرعت حیرت‌آوری در حال آلوده کردن هموطنانمان است، نقش چنین مدیرانی کاملاً محسوس است. وقتی طی حدود فقط2 هفته، شمار مبتلایان به این ویروس از روزی 7000 نفر می‌رسد به روزی 21000 نفر، یا وقتی شمار فوتی‌های روزانه در این مدت کوتاه از حدود 80 الی 90 نفر می‌رسد به حدود 200 نفر، یعنی، ‌اشکالی در مدیریت «ستاد ملی مدیریت کرونا» وجود دارد.

آقای دکتر ایرج حریرچی، معاون وزیر بهداشت پیش‌بینی کرده شمار تلفات روزانه چه‌بسا تا 300 نفر هم برسد. برخی کارشناسان حتی اعلام کرده‌اند، باید منتظر 500 فوتی در روز هم باشیم!

به گفته دکتر حریرچی، تعطیلات نوروزی یک فرصت آن هم از نوع «طلایی» بود برای کاهش آمار مبتلایان و فوتی‌ها چرا که تقریبا همه جا مدتی تعطیل بود اما برخی سوءمدیریت‌ها در این ستاد، باعث شد این فرصت طلایی به یک «تهدید جدی» تبدیل شود! بله درست شنیدید، ما مدیرانی داریم که فرصت‌های طلایی را به افرایش سه برابری مرگ و میر تبدیل می‌کنند! وقتی هم که از آنها درباره «چرایی آغاز موج چهارم» پرسیده می‌شود می‌گویند: «ما آن را پیش‌بینی کرده بودیم». مشکل دقیقاً همین جاست! کار مدیر به‌ویژه وقتی با جان مردم سرو کار دارد، پیش‌بینی نیست، پیشگیری است! آیا پیش‌بینی کرده بودید و گفتید: «به‌نظر بنده از پیک کرونا عبور کرده‌ایم»؟!

خطرناک‌تر از مدیریت بد، اعتماد به نفس بالا در عین ناتوانی و نپذیرفتن مسئولیت‌هاست. دریغ از یک عذرخواهی خشک و خالی از این همه سوءمدیریت!

از این مرحله سخت نیز به حول و قوه الهی خواهیم گذشت. بهترین راه‌حل برای عبور از این مرحله، ورود مجدد مردم، روحانیون، سپاه و بسیج به میدان است. همین‌طور جدی گرفتن مجدد پروتکل‌های بهداشتی از سوی همه مردم است. درست مثل ماه‌های اولیه پیدایش این ویروس که، مردم سنگ‌تمام گذاشتند و تلفات و حتی مبتلایان در برخی شهرها را به عدد حیرت‌انگیز «صفر» رساندند. از اقشار ضعیف جامعه دست‌گیری کردند، با تولید ماسک و مواد ضدعفونی‌کننده و... کشور را از این کالاهای ضروری بی‌نیاز کردند. خبرهای خوبی نیز از آماده شدن واکسن‌های داخلی و خارجی به گوش می‌رسد.

به این ایام به دیده «عبرت» باید نگریست. اینکه، مدیر ضعیف چقدر می‌تواند برای کشور مضر و برای مردم خطرناک باشد. اینکه انتخاب از روی فکر و بررسی و تحقیق (نه از روی احساسات یا لج‌بازی) چقدر مهم است. اینکه، انتخابات و شرکت در آن چقدر حیاتی است و در چنین شرایطی نباید چشم به دهان سلبریتی دوخت. وقتی نتیجه 8 سال مدیریت یک جریان سیاسی می‌شود، افزایش چندصد درصدی قیمت گوشت و مرغ و مسکن و خودرو و... و بازگشت صف‌های خجالت‌آور گوشت و مرغ در دهه 50 و 60، اما این جریان سیاسی می‌گوید، «چرا خدمات ما را در چهارگوشه کشور را نمی‌بینید»، «هیچ‌وقت در تاریخ ایران توانمندی هسته‌ای ما تا این حد نبوده است» و در پایان نیز به‌جای عذرخواهی، خواستار عذرخواهی می‌شود! یعنی، در یک نقطه از این تاریخ 8 ساله، اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ایم و بهترین زمان برای جبران این اشتباه نیز، 28 خرداد ماه 1400 است!

***************************************

روزنامه وطن امروز**

مزد 1400 روز پایداری/محمدعلی صمدی*

 حیات دنیوی شهید سیدمرتضی آوینی، 3 نقطه عطف دارد؛ آشنایی با امام خمینی، پذیرش قطعنامه 598، رحلت حضرت امام. ۳ پیچ تند تاریخی که او هیچ نقشی در پدید آمدن‌شان نداشت و تنها توانست نسبت دقیق خود با این ۳ تحول تقدیری را تعیین کند. او اقبالش را و شاید بتوان ادعا کرد توان و جنمش را داشت که مورد چهارمی به ۳ فقره پیشین بیفزاید و آن شهادتش بود. این نوشتار تنها گوشه‌چشمی دارد به مصائب 1400 روزه جناب آوینی. یعنی ایامی که از وفات امام خمینی تا پایان حضور مادی‌اش در دنیا گذشت.

سیدمرتضی آوینی سال 1358، مسیر جدید زندگی خود را به صراحت برای برادرش این‌چنین نوشت: «ما به امام خمینی پیوستیم» و برای درک بهتر او اینگونه توصیف کرده است: «دست خداست بر زمین، آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگانش بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند... من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد صلوات‌الله علیه و آله را». در آن سال، آوینی جوان که فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران (در رشته معماری) و درگیر عوالم خاص روشنفکری رایج در دهه 40 و 50 بود، به صورت ناگهانی چرخشی تعجب‌برانگیز پیدا کرد. او که چند سالی می‌شد دل به هیچ کار ثابتی نمی‌داد، به جهاد سازندگی پیوست. مادرش این موضوع را نشان از ثبات در زندگی جوان شوریده‌حالش گرفت و به فرزند ارشدش که در سفر بود، مژده داد برادرت سر و سامانی پیدا کرده است. جناب آوینی در نامه‌ای به برادر، درباره این ذوق‌زدگی مادر، توضیحاتی داده است که باید آن را به عنوان «اساسنامه یک دهه آینده زندگی»‌اش به شمار آورد:

«مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. اینچنین نیست، من زندگی را یافته‌ام. عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آنچه می‌گوید، مرا آنچنان شیفته خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم، بیندیشم... و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمی‌توانم گفت. کارم در راه خداست (فی‌سبیل‌الله) و برای آن پولی دریافت نمی‌کنم. تنها سهمی اندک از بیت‌المال می‌برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کرده‌ایم، امام خمینی جهاد سازندگی نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهاده‌ایم، ایرانی که منشأ حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر دربر خواهد گرفت».

از این پس، بدون مبالغه، نفس به نفس جناب آوینی، در ۲ حوزه خرج شد: «امام خمینی» و «جهاد سازندگی». با شروع دفاع‌ مقدس، موضوع دیگری نیز به این دوگانه اضافه شد و آن «مردان جنگ» بود. هر چه از این مرد طی 10 سال بعد به ظهور و عینیت رسید، اعم از مکتوبات نظری، مباحث فلسفی، مقالات سینمایی، مستندات تصویری و... تنها در نسبت با این ۳ موضوع بود.

پذیرش قطعنامه 598، برای جناب آوینی ضربه‌ای خرد‌کننده بود اما هنوز از گیجی این چالش بزرگ خارج نشده بود که ارتحال حضرت امام خمینی چون صاعقه‌ای بر روانش نشست. شاید بتوان فشار سنگین این فاجعه بر قلب او را در این قطعه ادبی که نگاشته، بهتر درک کرد:

روح نمازمان

قبض شد،

و لاشه‌های سرد رکوع و سجودمان

بی‌کفن و دفن

بر خاک ماند،

و قلب،

گوری شد که در آن جنازه فطرت را

به خاک سپردند.

*

اعصار بینات

پایان گرفت و باز،

ماییم و عقل‌مان

ماییم و عقل‌مان

این فرشته مطرود بال شکست

بر مهبط زمین

در این جزیره تنها.

*

کی باشد که ادریس بیاید؟

*

پتک بعدی که بر روح زخمی جناب آوینی نشست، تحولات نهاد جهاد سازندگی پس از جنگ بود. حذف این ۳ چشمه جوشان که یک دهه، جان ناآرام او را سیراب می‌کرد، باعث شد بی‌تابی آرام ناپذیری، سال‌های باقی‌مانده عمرش را فرابگیرد. اتمسفر خفقان‌آور و بی‌رحمی که به نام سازندگی، نیمه اول دهه 70 را فراگرفته بود، برای جناب آوینی و بسیاری از زمره او، حقیقتا حکم مرگ تدریجی را داشت. کسانی مانند او که در وجدان خود هیچ بهانه‌ای برای همراهی با این جو چندش‌آور نمی‌دیدند، تجارب بسیار سختی را پشت سر گذاشتند. تمام ۳ سال و 10 ماه پس از رحلت حضرت امام خمینی، به تقلای این سید دلشکسته برای نگاه داشتن آنچه طی 10 سال گذشته اندوخته بود گذشت. راستش آنچه امروز، این پایداری مثال‌زدنی را (که آن روزها به چشم جمعی از اطرافیان، «دن‌کیشوت»‌وار به نظر می‌آمد) ستودنی و تحسین‌برانگیز می‌نماید، تنهایی او است. و تنهایی اگر با نبوغ و سرسختی بیامیزد، نخستین نتیجه‌اش برانگیختن دشمنی‌های برخاسته از حسادت یا جهل است. «محمدعلی فارسی» مستندساز صریح‌اللهجه و قلندری که در ماه‌های پایانی زندگی جناب آوینی، به مقتضای شغلش، از نزدیک‌ترین افراد به او بود، شرح واضح و دردناکی از آن ایام دارد: «مرتضی رفیق نداشت، نه رفیق حقیقی، نه رفیق حقوقی، جاهایی مثل حوزه هنری، مطبوعات، تلویزیون، ارشاد، باید رفقای حقوقی‌اش می‌بودند که نبودند، فقط یک جورهایی تحملش می‌کردند. حتی همین روایت فتح هم همین‌طور بود. رفیق حقیقی هم نداشت که بفهمد مرتضی دارد چه کار می‌کند. همه می‌گفتند این زمان جنگ یک کاری کرده، هنوز هم فکر می‌کند می‌شود، بگذار ببینیم می‌شود یا نمی‌شود. من می‌دانستم اینجور نیست که مرتضی بگوید زمان جنگ یک نان و کبابی بوده و حالا بخواهد آن نان و کباب را ادامه بدهد. اصلا این آدم چنین نگاهی نداشت. این تلقی‌ها کلافه‌اش می‌کرد. از طرف دیگر، فضای عمومی هم کمک می‌کرد تا حتی من که کنارش بودم، خیلی باورش نکنم. مثلا 5-4 تا از بچه‌هایی که اسم و رسمی داشتند و حتی دستیار چند تا کار سینمایی بودند، با نقد و تحلیل‌های آنچنانی، مطرح می‌کردند که ایشان هیچ چیز حالی‌اش نیست. بالاخره من هم آدم بودم، عقل کل که نبودم. هر چه می‌خواستم به ایشان نزدیک بشوم، این قبیل فضاها، نه‌تنها نمی‌گذاشت، بلکه کمک می‌کرد تا خیلی حرف‌هایی را که در آن شب‌ها می‌نشست و می‌گفت، جدی نگیرم ... مرتضی نگاهش اینگونه نبود که بگوید ولش کن، گور بابایش صلوات می‌خواهم اصلا. تکلیفش بود، یعنی وظیفه خودش می‌دانست که این مسیر را برود، هر چند سنگلاخ باشد، هر چند سربالایی باشد. فکر می‌کرد باید این مسیر را برود و هیچ کس را هم نداشت. من به قطع و یقین ادعا می‌کنم هیچ‌کس را نداشت. حتی یک نفر را نداشت... من می‌فهمیدم که خیلی گیج و خسته است و بخوبی این تنها بودنش را می‌فهمیدم... می‌گفتند: ... مرتضی! از جنگ دیگر چه می‌خواهی؟ ول کن تو را به خدا، تمام شد دیگر، برای چه جنگ را یادآوری می‌کنی؟ نه‌تنها کمکش نمی‌کردند، بلکه مسخره‌اش هم می‌کردند... اینطور مواقع یک تیک عصبی داشت. قطره‌ای بود که وقتی اعصابش را به هم می‌ریختند توی بینی‌اش خالی می‌کرد. می‌گفتم: مرتضی! عوامل حرفه‌ای‌تر برای کارت گیر بیاور. گفت: چه کسی؟ با کدام پول حاضر است در مرداد، در آن خاک تا بیاید در خرمشهر و آبادان؟ کدام یک از کسانی که ۲ ریال کار یاد گرفته‌اند، حاضرند بیایند و این کار را بکنند؟ بعد هم حالا اگر بیایند، چه کسی حاضر است پول آن را بپردازد؟ می‌گفت: انگیزه همین بچه‌های به زعم تو تازه‌کار است که کار مرا جلو می‌برد، غیر از اینها کس دیگری نیست. می‌گفتم: خب! تو ... نه عوامل درست و حسابی داری، نه پولی، نه چیزی... که چی؟ می‌گفت: به خدا، به جدم زهرا، نه انگیزه دارم و نه علاقه به این کار. بریده بود، می‌گفت: فقط تکلیف است. ولایی بود، خیلی ولایی بود1. مرتضی خیلی تنها بود اما اصلا به روی خودش نمی‌آورد. بشدت به مرتضی دنیا سخت می‌گذشت. از روزی که ازدواج کرد، توسط خانواده همسرش طرد شد تا روز شهادت اما هیچ وقت این را نگفت. ۲ اتاق در خانه پدرش داشت. پدرش مسن بود و مادرش ناراحتی قلبی داشت. بچه‌هایش بزرگ‌تر شده بودند، فضای زندگی‌اش تنگ بود، همسرش از این فضای کوچک به تنگ آمده بود. آدمی که شب‌ها مطالعه می‌کرد، حتی برای مطالعه جا نداشت. شب‌ها برای صحبت تلفنی مکافاتی داشتیم، چون آنقدر باید آهسته صحبت می‌کرد که همسر و بچه‌هایش اذیت نشوند. آقای «زم» هیچ اعتنایی به او نمی‌کرد. ۳ سال دنبال 500 هزار تومان وام بود که بتواند جای مستقلی اجاره کند و جالب بود که تا روزی که به شهادت رسید، هیچ کدام از آقایان مدیر فرهنگی، این وام را به او ندادند».این اوصاف، شفاف‌ترین روایت از آخرین ماه‌های زیست سیدمرتضی آوینی است و بدتر و دردناک‌تر اینکه در نظر آنانی که در حریمش پرسه می‌زدند یا حتی روابط نزدیک‌تری با او داشتند، همه تلاش‌هایش به حساب دیگری گذاشته می‌شد. باز هم روایت جناب فارسی، تکان‌دهنده است: «بین بر و بچه‌ها از همه فعال‌تر بود. بچه‌ها می‌گفتند: تو با این همه انرژی باید ۲ تا قلب و 4 تا کلیه و ۲ تا مغز داشته باشی. در روز، 18 ساعت کار می‌کرد. اطرافیان فکر می‌کردند او پیاده است و متوجه نیست و از سر ساده‌دلی، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی و میزان سوددهی مالی متناسب با مقدار کارش، این طوری جان می‌کند. اتفاقا اگر چه دل صاف و ساده‌ای داشت اما بشدت باهوش بود و متناسب با باورهایش راه باریکی گیر آورده و طبق آن حرکت می‌کرد. منطبق با باورهایش هدفی را پیدا کرده بود؛ که اگر هزار سال هم عمر می‌کرد، روزی 18 ساعت کار می‌کرد...».به‌رغم تمام فشارها و کم‌محلی‌ها و حجم دشمنی‌ها و حسادت‌ها، در ۳ سال و اندی پایان حیات جناب آوینی، نگاهی به کارنامه فعالیت‌ها و دوندگی‌های او که خوشبختانه در قالب اسناد و تصاویر منتشر شده و موجود است، باعث شگفتی خواهد شد. او سرانجام توانست بدون اینکه ذره‌ای از دعاوی‌اش در نامه‌ای که سال 58 به برادرش نوشته بود، عدول کند، حیات دنیوی خود را به پایان ببرد. چشمان امثال ما به حقایق عالم هستی بسته است اما تشخیص این نکته سخت نیست که شاید «شهادت» آن هم در روزگاری که هیچ کس نه انتظارش را می‌برد و نه امکانش مهیا بود، برای «سیدمرتضی آوینی» مزد همین 1400 روز صبوری و پایداری بود.

* پژوهشگر دفاع‌مقدس

---------------------------------

پی‌نوشت

1- احیای مجدد برنامه «روایت فتح» در ابتدای دهه70، از طرف رهبر حکیم انقلاب در ملاقاتی حضوری به شهید آوینی گفته شده بود و ایشان این کلام معظم‌له را به منزله تکلیفی برای خود قلمداد می‌کرد.

***************************************

روزنامه خراسان**

امان از این گل به خودی ترسناک !/سید صادق غفوریان

این روزها در حالی چهاردهمین ماه دست و پنجه نرم کردن  با کرونا را می گذرانیم که شواهد و قراین از بروز سنگین ترین و سهمگین ترین موج حکایت می کند. آن طور که روز گذشته معاون وزیر بهداشت هشدار داد قرار است روزهای پیش رو ترسناک ترین روزها و تجربه ما از کرونا باشد. عمر همه ما در ید الهی و در اراده و مشیت آن ذات باری تعالی است اما پیش بینی روزانه تا 600 و 700 مرگ بر اثر ابتلا به کرونا در روزهای آینده، به دلیل بی احتیاطی ما و کم تدبیری آقایان، کم ترین هنری است که از این ویروس وحشی برمی آید. همه گرفتاری و دردهای این روزها نتیجه مجموعه ای از عوامل ارادی و غیرارادی است که وقتی این موارد را بر کفه ترازو می نهیم، نقش عوامل ارادی (یعنی مواردی که بر اساس تصمیمات، عملکرد و روش های مسئولان و مردم) در بروز این شرایط سنگین تر به نظر می رسد. در یک نگاه کلی، بی شک تنها راه تحمل شرایط ملال آور کنونی و بحران کرونا، صبوری و همزیستی مبتنی بر رعایت شیوه  نامه های بهداشتی است؛ شیوه نامه ها، پروتکل ها و تجربه هایی که امروز در تمام جهان شکل و قاعده یکسانی دارد و همه ما از کم و کیف و تمام آن آگاهیم،  اما مرور دلایلی که ما را به موج چهارم این ویروس سخت و چندش آور گرفتار کرده است، اگر گوش شنوا و هوش کارآمدی در میان باشد، می تواند برای ادامه این راه دشوار به کمک آید.

یک: تصمیم اشتباه ستاد ملی

از بهمن ماه که زمزمه سفرهای نوروزی و تصمیم گیری برای کم و کیف این سفرها مطرح شد، نهایتا به رویکردی «شُل انگارانه» منجر شد. موج گسترده سفرها و لولیدن در  اماکن گردشگری و تفریحی و از سویی رونق نسبی دورهمی ها طبیعتا چنین شرایطی را به وجود می آورد. بماند که از هفته ها قبل، وزیر بهداشت و مسئولان بیمارستان های علوم پزشکی کشور در برابر مسئولان ارشد و مردم به التماس و درخواست افتادند که آی ستاد ملی کرونا سفرها را آزاد نکن و آی مردم «تو را به خدا» سفر نروید. اما این خواهش و تمناها نتیجه ای در بر نداشت و دقیقا بر اساس پیش بینی بحران از هفته سوم فروردین دچار این بلا شدیم.

طبق آمار رسمی پلیس در ایام نوروز 41میلیون خودرو در جاده ها تردد داشته اند و نسبت به سال 98 بدون کرونا فقط 16 درصد کاهش داشته است و طبق تحلیل پلیس راهور یعنی سفرها در نوروز1400 همچون روال همه نوروزها انجام شده است و این یعنی فاجعه آلودگی ویروسی. شاید تعبیر دیروز یک فعال رسانه ای که نوشت: «خیز چهارم کرونا گل دقیقه90 ویروس نیست بلکه گل به خودی ستاد ملی مقابله با کروناست!» مناسب ترین تعبیر و تعریف از ما، کرونا و این ستاد است. 

توجیه ستاد ملی کرونا، نان بود؟

دوگانه جان یا نان در برابر کرونا، از چالش برانگیزترین موضوعات کرونا در تمام جهان بوده است. اقتصاد کشور ما نیز به تبع آن چه در اقتصاد و معیشت مردم در همه نقاط جهان رخ داده تحت تاثیر شدید قرار گرفته به نحوی که برخی دولت ها ناچار به تصمیمات «ویژه» می شوند و با گوشه چشمی به اصل «ایمنی گله ای» (ابتلای همگانی) ممکن است در مواقع خاص، تصمیم خاص اتخاذ کنند. همان طور که از گفته معاون کل وزیر بهداشت، ستاد ملی کرونا نیز رویکرد اقتصادی و رونق گردشگری در ایام نوروز را بر رویکرد قرنطینه و اعمال محدودیت ها ترجیح داده است: «در ستاد ملی کرونا و هیئت دولت، وزن دهی به کرونا و سایر موضوعات از جمله اقتصاد و گردشگری متفاوت بود. ما در وزارت بهداشت تاکید داشتیم با لغو سفرهای نوروزی از فرصت طلایی عید و تعطیلات، برای خاموش کردن شعله های کوچک کرونا استفاده کنیم اما با آن موافقت نشد.»

به هر روی امروز با این رویکرد، دچار موج سهمگین کرونا شده ایم و شاید باید به مسئولان ستاد و مقامات اجرایی و تصمیم گیری کشور این طور بگوییم که: حالا خودتان بیایید این وضع اسفناک را جمع و جور کنید! آیا می توانید؟

بعید می دانم...

دو: ما ، واکسن و تحریم

امروز کشور همسایه ما در شرایطی که طبق اذعان خودشان، در هیچ مرحله ای از تولید واکسن نیستند، حدود یک چهارم جمعیت خود را واکسینه کرده است. در زمانی که ما در پیچ و خم تحریم و تمسخر واکسن های روسی و چینی بودیم، این کشور همسایه با قدرت تمام واکسن مورد نیاز را خریداری و وارد کرده است. بی شک نمی خواهیم دستاورد بزرگ دانشمندان مان در به ثمر رساندن دست کم چهار واکسن ایرانی را نادیده انگاریم اما مسئولان باید بپذیرند که در بخش خرید و واردات واکسن از کشورهای همپیمان کم کاری کرده اند. هر چند بحث اقبال به واکسن های روسی و چینی هم با تاخیر در جهان آغاز شد اما باید پیش بینی خرید سریع از این کشورها هم  انجام می شد. در عین حال بخش دیگری از واکسن های زیر مجموعه کواکس متاسفانه گرفتار بدعهدی طرف های قرارداد همچون کشور هند شد و البته وجود موانع ظالمانه تحریم برای انتقال پول خرید واکسن از سبد سازمان بهداشت جهانی نیز باعث شد تا امروز دستمان از واکسن های  کواکس  کوتاه باشد.

با این همه امیدواریم با تدابیر درست و دقیق و صبوری  و توجه بیشتر مردم در رعایت پروتکل ها،  موج چهارم را با کمترین آسیب پشت سر بگذاریم که اطمینان داریم موسم واکسن ایرانی نزدیک است...

***************************************

روزنامه ایران**

چالش‌های برجام در سه صحنه/رضا نصری

حقوقدان بین‌المللی

ســــه‌شـــنبه در ویـــن اتفاق مثبتی رخ داد. سرانجام، دو ماه پس از روی کار آمدن دولت بایدن، ایران و امریکا از فاز «دعوای لفظی» و «دعوت به ژست‌های نمادین» گذر کردند و فاز «اقدامات عملی» را کلید زدند. یعنی در عمل (و نه در فضای رسانه‌ای)، هدف غایی طرفین - که بازگشت به برجام و لغو تحریم‌هاست - رسمیت پیدا کرد و در راستای تحقق آن کارگروه‌هایی نیز تعیین شد تا نقشه راه دقیق و چگونگی اجرای آن روشن شود. حال، بناست در دیدار بعدی کمیسیون مشترک در وین - که روز جمعه صورت خواهد گرفت - محصول رایزنی‌ کارگروه‌های ویژه به بحث گذاشته و تصمیماتی در این راستا در سطوح بالاتر اتخاذ شود. صرف آغاز این روند مثبت و سازنده یک گام بسیار مهم رو به جلوست و قطعاً - تا رسیدن به هدف - تأثیرات مثبت خود را نشان خواهد داد. اما تحقق هدف همچنان با چند چالش در سه صحنه واشنگتن، تهران و منطقه‌ روبه‌روست که نیاز به تدبیر و مدیریت دارد:  ۱) چالش نخست مربوط به مانع‌تراشی‌های مخالفان برجام و لابی‌های پر نفوذ آنها در واشنگتن برای دولت بایدن است. به طور مشخص‌تر، تندروهای واشنگتن قصد دارند دست‌کم از دو طریق دولت بایدن را - از لحاظ سیاسی و حقوقی - تحت فشار بگذارند تا در اجرای نقشه راه ناکام بماند. در واقع، آنها ابتدا بنا دارند از لغو آن دسته از «تحریم‌های هسته‌ای» که در زمان ترامپ با برچسب «تحریم‌های تروریستی» بازتعریف شد جلوگیری کنند و برای ممانعت از برچیده شدن آنها برای بایدن هزینه سیاسی و حیثیتی ایجاد نمایند.

این تحریم‌ها، تحریم‌هایی است که در دولت ترامپ دقیقاً به‌منظور «سخت‌تر‌ کردن کار دولت بعدی» تغییر برچسب داده شد تا - به زعم آن - از زیر چتر برجام خارج شوند. حال، دولت بایدن باید تلاش کند به افکار عمومی و کنگره نشان دهد این تحریم‌ها ارتباطی با اتهام واهی «حمایت از تروریسم» ندارد و این تغییر برچسب‌ها نیز - نه به منظور مبارزه ادعایی با تروریسم - که با هدف کارشکنی و تله‌گذاری برای دولت او صورت گرفته است. طبیعتاً، اثبات این امر در فضای سیاسی و رسانه‌‌‌‌ای واشنگتن کار آسانی نخواهد بود.

مانع دوم در واشنگتن، دعوایی است که بین کنگره و دولت بایدن بر سر تفسیر و چگونگی اجرای قانون «بازبینی توافق هسته‌ای با ایران» یا قانون موسوم به INARA انجام خواهد گرفت. مطابق این قانون - که در سال ۲۰۱۵ به تصویب کنگره رسید - دولت وقت موظف شد متن «برجام» را تسلیم کنگره کند تا این نهاد پس از یک بررسی حداقل ۳۰ روزه در مورد توافق رأی‌گیری کند. در این ۳۰ روز نیز دولت نباید نسبت به لغو تحریم‌ها یا دادن معافیت به ایران اقدام نماید. در پایان دورهٔ «بررسی»، کنگره می‌تواند یک «قطعنامه عدم تأیید توافق» به تصویب برساند تا مانع رفع تحریم‌ها شود. به همین دلیل هم تندروهای کنگره و لابی‌های ضد برجام از هم‌اکنون تلاش می‌کنند «برجام» مجدداً به کنگره تسلیم شود تا در آنجا هم «وقت‌کشی» کنند و هم احیاناً با تصویب این قطعنامه اختیار لغو تحریم‌ها را از دولت سلب نمایند. حال، برای عبور از این مانع، دولت بایدن مجبور است با رایزنی و اِعمال فشار یا از ارسال مجدد برجام به کنگره به منظور «بازبینی» آن خودداری کند، با این استدلال که متن جدیدی منعقد نشده و برجام نیز یک بار در سال ۲۰۱۵ از پروسهٔ بازنگری کنگره عبور کرده و مرحلهٔ بازنگری بلاموضوع شده است؛ یا تهدید کند «قطعنامه عدم تأیید توافق» را در هر حال مورد «وتو» قرار خواهد داد. طبیعتاً، ایستادگی در برابر کنگره - آن هم در دفاع از یک توافق با ایران - کار آسانی نخواهد بود، بویژه اینکه طرف مقابل تلاش خواهد کرد طیف تندروی نمایندگان دموکرات (مانند سناتور ممندز) را نیز برای مقابله با بایدن به استخدام خود درآورد.

۲ - چالش دوم مربوط به تشدید بدبینی‌ها، مانع‌تراشی‌ها و فضای سیاسی در تهران است. اول اینکه محتمل است با اُفت و خیز‌های سیاسی در واشنگتن، طیفی از تصمیم‌گیران ارشد در ایران دچار بدبینی مضاعف نسبت به نیت واقعی بایدن و سرخوردگی نسبت به لغو تحریم‌ها گردند و متناسب با این نگاه اقداماتی نیز انجام دهند که فرایند دیپلماتیک را از ریل خارج نماید. چه بسا با شروع و تطویل کشمکش میان دولت بایدن و تندروهای واشنگتن، عده‌ای در تهران این نزاع را - که یک نزاع واقعی است - کمافی‌سابق به یک «جنگ زرگری»، «تکنیک وقت‌کشی» یا یک «بازی پلیس خوب، پلیس بد» تفسیر کنند و بالطبع دولت و سازمان انرژی هسته‌ای را نیز از ادامهٔ همکاری منع نمایند. از طرفی دیگر، از آنجا که شرط و سیاست کلی نظام برای بازگشت ایران به تعهدات برجامی خود «راستی‌آزمایی لغو تحریم‌»هاست، احتمال دارد کارشکنی‌ها و سنگ‌اندازی‌های تندروهای واشنگتن و تل‌آویو در این حوزه، منجر به انصراف تهران از برداشتن گام‌های بعدی گردد. طبیعتاً، فضای انتخاباتی و رقابت‌های جناحی مختص به آن نیز به تلطیف فضای سیاسی داخل کشور، هم‌افزایی بین مجلس و دولت و در نهایت باز گذاشتن دست وزارت خارجه برای مبادرت به ابتکارات دیپلماتیک لازم نیز کمکی نخواهد کرد!

 ۳ - چالش سوم مربوط به تحرکات و کارشکنی‌ رژیم‌های متخاصم منطقه است که نسبت به احتمال فروکش تنش میان تهران و واشنگتن از هم‌اکنون بشدت نگران شده‌اند و در این راستا ممکن است به هر ماجراجویی ناپسندی روی بیاورند تا مسیر دیپلماسی را منحرف سازند. فراموش نکنیم مسألهٔٔ اسرائیل و سایر رژیم‌های متخاصم منطقه - برخلاف ادعایی که دارند - صرفاً «یک‌طرفه بودن» برجام به سود ایران نیست. مسألهٔ اصلی آنها این است که اولاً ایران از زیر فشار تحریم خارج شود و مؤلفهٔ «قدرت اقتصادی» نیز به سایر مؤلفه‌های قدرت آن اضافه گردد؛ و از آن مهم‌تر، بیم اصلی آنها از این است که از این پس «حل‌وفصل مسالمت‌آمیز اختلافات» میان تهران و واشنگتن به یک رسم و عادت رایج تبدیل شود و این رقابت فرسایشی - که چند دهه و میلیاردها دلار برای استمرار آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند - سرانجام پایان یابد! به عبارت دیگر، آنها هراس دارند به جای اینکه منابع ایران معطوف به مهار فشارها و نزاع فرسایشی با امریکا و غرب شود، تهران و واشنگتن - بعد از چهل سال تنش - به نوعی «سیاست دِتانت»(کاهش تنش) روی بیاورند و این وضعیت موجب بالندگی و ارتقای جایگاه راهبردی ایران در منطقه گردد. در واقع، این رژیم‌های متخاصم ترکیبِ سیاست کاهش تنش با غرب، تحکیم روابط با همسایگان و انعقاد همکاری‌های راهبری ایران با شرق را بزرگ‌ترین خطر برای مقاصد توسعه‌طلبانه، ایدئولوژیک و متجاوزانهٔ خود می‌دانند؛ و به همین خاطر، از استفاده از هیچ ابزاری برای ممانعت از تحقق آن - که با بازگشت امریکا به برجام عنصری مهمی از آن محقق خواهد شد - ابایی نخواهند داشت. طبیعتاً، در این راستا تحریک قوای مسلح ایران و گزینهٔ نظامی را نیز مد نظر دارند.

حال، باید دید عقلای واشنگتن و قوهٔ مدبرهٔ نظام در ایران چگونه از گردنهٔ این چالش‌ها در سه صحنهٔ واشنگتن، تهران و منطقه عبور خواهند کرد.

***************************************

 روزنامه شرق **

مذاکرات وین دشوار اما امید‌بخش/کوروش احمدی . دیپلمات سابق

مذاکراتی که سه‌شنبه در وین انجام شد، نقطه شروع تلاش‌هایی جدید برای احیای برجام است. دو گروه کارشناسی که در جریان این مذاکرات ایجادشده، قرار است لیستی از اقداماتی که دو طرف برای این منظور باید انجام دهند، تهیه کنند و درباره نحوه و زمان انجام آنها به توافق برسند؛ تلاشی که به‌این‌ترتیب شکل گرفته، تلاشی واقع‌بینانه و عمل‌گرایانه از سوی دو طرف است. آمریکا رسما و علنا مشخص کرده که به تعبیر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا هدفش «بازگشت متقابل به تعهدات ذیل برجام» و «یافتن مسیری گام‌به‌گام» برای این منظور است. این به این معنی است که دولت بایدن از سیاست «اول ایران به تعهداتش عمل کند بعد آمریکا» فاصله گرفته است. در جانب ایرانی نیز سخنان رئیس‌جمهور روحانی درباره آمادگی برای «کل در برابر کل یا جزء در برابر جزء» و نیز سخنان اخیر سخنگوی دولت که از «یک سلسله اقدامات مستقلِ متقابل ولی مرتبط و پیوسته در تنها یک مرحله مدت‌دار اما کوتاه» سخن گفت، حکایت از شکل‌گیری اجماعی در نظام در این مورد است. مسئله اصلی این است که چه تحریم‌هایی باید برداشته شوند. رابرت مالی، نماینده آمریکا در امور ایران، یکشنبه گذشته به PBS گفت: «آمریکا تحریم‌های مغایر با برجام را برخواهد داشت». نوع توافق طرفین در این مورد بسیار مهم خواهد بود؛ چرا‌که اگرچه مطابق برجام آمریکا تنها ملزم به رفع تحریم‌های هسته‌ای است‌ اما هم‌زمان مطابق بند 26 برجام متعهد است که تحریم‌های رفع‌شده را ذیل عناوین دیگری مجددا اعمال نکند. با توجه به حداقل هزارو500 تحریمی که دولت ترامپ ذیل عناوین مختلف (مثل تروریسم، حقوق بشر، حمله سایبری و...) تحمیل کرده، تهیه لیست قابل‌قبولی از تحریم‌ها که باید برداشته شوند و اقدامات فنی‌ای که ایران باید متقابلا و هم‌زمان انجام دهد و نیز راستی‌آزمایی‌های مربوطه توسط دو کشور کارهایی است که انجام آنها در عمل بسیار پیچیده، پرمناقشه و زمان‌بر خواهد بود. مسئله اصلی این است که آیا آمریکا حاضر به برداشتن تمام تحریم‌های اعمال‌شده توسط ترامپ، از جمله تحریم‌های مؤثری تحت عناوین دیگر، خواهد شد یا خیر. البته کلیت ساختار تحریم، از جمله تحریم‌های ذیل دیگر عناوین و تحریم‌های اولیه، طبق برجام نیز قرار نبود‌ لغو شود. مشکل مهم دیگر راستی‌آزمایی رفع تحریم‌ها از سوی ایران است و اینکه آیا اساسا راستی‌آزمایی رفع تحریم در عمل ورای اقدام اداری و حقوقی آمریکا امکان‌پذیر است یا خیر. به‌علاوه، بعید است چنین امور پیچیده‌ای و نیز راستی‌آزمایی‌های مربوطه ظرف دو ماه قابل انجام باشد. سررسید توافق سه‌ماهه با آژانس در مورد پروتکل الحاقی که اوایل خرداد منقضی می‌شود و انتخابات ریاست‌جمهوری اموری فرعی هستند، هر‌چند دورنما را پیچیده‌تر کرده‌اند. اما علاوه بر موانع فنی و حقوقی، موانع سیاسی دردسرسازی نیز در هر دو کشور وجود دارد. در جانب آمریکایی واقعیت این است که دولت بایدن تاکنون مسئله برجام را با هدف تمرکز بر مسائل داخلی و حفظ انسجام سیاسی یا مسکوت گذاشته بود یا مواضعی مطرح می‌‌کرد که برای ایران پذیرفتنی نبود.

اکنون ممکن است دولت بایدن اولا به خاطر گرفتن رأی اعتماد برای اکثر اعضایش از سنا و انجام بخشی از دستور کار داخلی و ثانیا به خاطر نگرانی از به‌اصطلاح کاهش زمان گریز هسته‌ای و نزدیک‌تر‌شدن ایران به قابلیت ساخت یک بمب هسته‌ای درصدد آزمودن مسیر متفاوتی برآمده باشد. اما هنوز روشن نیست که مخالفت جمهوری‌خواهان و جمعی از دموکرات‌ها با احیای برجام در عمل چه تأثیری بر روند وین خواهد داشت. «معمای بایدن» این است که او اگر حاضر به دادن امتیاز کافی برای احیای برجام بشود، ممکن است با مشکل سیاسی در داخل مواجه شود و اگر بن‌بست در روند احیای برجام ادامه یابد، ممکن است راهی جز جنگ باقی نماند. سه روز پیش روزنامه لس‌آنجلس‌تایمز از قول مقامات پنتاگون نقل کرده بود که اکنون «بین بی‌عملی در قبال حرکت ایران به‌سوی برخورداری از قابلیت ساخت بمب و تدارک برای جنگ باید یکی را انتخاب کنیم». در جانب ایرانی نیز سیاست دردسرساز است. جناح مخالف دولت از در مخالفت با مذاکرات وین در آمده است. آنها نه‌تنها با مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا و احیای گام‌به‌گام برجام مخالف‌اند‌ بلکه اساسا حضور آمریکا در وین را به‌عنوان مشروع‌سازی حضور آمریکا در کنار اعضای برجام رد می‌کنند. البته هشدار آنها علیه کاهش جزئی تحریم‌ها در ازای مهار برنامه هسته‌ای ایران قابل‌توجه است‌ اما در این مورد نیز مثل همیشه مشکل این است که این دوستان نه راه‌حلی پیشنهاد می‌کنند و نه توجه می‌کنند که وزارت خارجه سر خود وارد چنین روند پرمخاطره‌ای نمی‌شود. آنها همچنین به عواقب خودداری ایران از شرکت در روند وین بی‌توجه‌اند؛ روندی که چین و روسیه نیز با آن همراه‌اند و اینکه خودداری ایران از شرکت در آن می‌تواند یک بار دیگر مانند اواخر دهه 1380 موجب همراه‌شدن این دو کشور نیز با غرب شود. چین و روسیه نیز منافع خود را در حفظ برجام و رفع تحریم‌ها و رفع خطر جنگ می‌دانند. آنها توجه دارند که در غیر این صورت روابط اقتصادی آنها با ایران تنها در سطح بسیار محدودی ممکن خواهد بود.

***************************************

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: