صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۴۰۰ - ۰۶:۰۶  ، 
شناسه خبر : ۳۳۳۹۰۲

روزنامه کیهان**

‌نمی‌گذاریم قفقاز را بحرانی کنند/سعدالله زارعی

یادداشت قبلی این قلم به بحث تحولات مرز‌های شمالی ایران اختصاص داشت. به دلیل اهمیت موضوع و وجود پاره‌ای ناگفته‌ها، مطالب را در این یادداشت نیز پی می‌گیریم. یادداشت قبلی با واکنش‌های همدلانه زیادی همراه شد؛ در عین حال بعضی از مخاطبان به این نکته اشاره داشتند که زمان در طرح این موضوع سپری و فرصت‌ها از دست رفته‌اند. اما واقعیت این است که اگر زمان برای ممانعت از شکل‌گیری یک توطئه سپری شده باشد، زمان برای به هم زدن توطئه‌ای که شکل گرفته باقی است. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱- آنچه آمریکا، رژیم صهیونیستی، دولت‌های ترکیه و آذربایجان و به طور کلی غرب در مناطق شمالی ایران دنبال می‌کند، اولاً واکنش به توفیقات بزرگ جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت می‌باشد. وقتی رژیم جنایتکار صهیونیستی از جمهوری آذربایجان به «لبنان اسرائیل» یاد می‌کند، به این معناست که «لبنان مقاومت» وجود دارد که در طول نزدیک به چهل سال گذشته هر توطئه اسرائیلی را از بین برده و به بحران بزرگ این رژیم تبدیل گردیده است. چرا در اینجا جبهه‌ای با محوریت آمریکا، رژیم صهیونیستی، ترکیه و آذربایجان صحبت از راه‌اندازی یک جنبش پان تورانی می‌کنند؟ چون بیش از چهل سال است یک جنبش دینی پرقدرت بساط استعماگران و جنایتکاران را برهم زده و طومار آنان را درهم پیچیده است؛ بنابراین کاملاً واضح است که دشمن اگرچه بسیار پرتلاش است، در شرایط «انفعال» قرار دارد. در اینجا یک سؤال مهم دیگر وجود دارد؛ آیا این توطئه خبیثانه به نتیجه می‌رسد؟ پاسخ آن این است که پادزهر جدی برای ممانعت از تحقق این طرح آشوب‌گرایانه وجود دارد و اگر به صحنه آید قطعاً این طرح را بر هم می‌زند. کما اینکه تاکنون این‌گونه شده است.
۲- در اینجا بعضی اشتباه کرده و می‌گویند معامله «سیونیک» با قره‌باغ شمالی، موضوعی میان دولت‌های آذربایجان و ارمنستان است و چیزی نیست که مخالفت ایران با آن وجهی داشته باشد و می‌گویند بله اجرای این توافق برای موقعیت منطقه‌ای ایران ضرر دارد، اما این ضرر به صورت طبیعی اتفاق می‌افتد و حقی را برای ایران به وجود نمی‌آورد تا مخالفت آن مشروعیت داشته باشد. پاسخ این موضوع روشن است؛ در اینجا صحبت بر سر توافق دو کشور در مورد منطقه‌ای مورد اختلاف نیست بلکه توافق بر سر ایجاد منطقه‌ای برای ضربه زدن به موقعیت امنیتی، سیاسی و اقتصادی یک کشور ثالث است. وقتی آمریکایی‌ها در عین اعتراف به شکست نظامی و سیاسی در افغانستان، با صراحت از پیگیری مدل جنگ نیابتی برای جبران شکست خود سخن می‌گویند و کمی بعد مشخص می‌شود که به آذربایجان علامت حمله و به ارمنستان علامت تحمل و پذیرش واقعیت پس از جنگ داده است و در عین حال پس از پایان جنگ ۴۴ روزه اخیر قره‌باغ گفته‌اند از توافقات آذربایجان و ارمنستان حمایت می‌کنند به این معناست که پشت این جنگ و مسائل پس از آن ایستاده‌اند. همزمان با این مباحث دولت آذربایجان از استفاده گسترده از پهپاد‌های مهاجم اسرائیلی در این جنگ خبر می‌دهد و ارتش ارمنستان این پهپاد‌ها را دلیل اصلی تلفات سنگین خود در جنگ خوانده است، به این معناست که این یک جنگ آمریکایی - اسرائیلی بوده است. همه می‌دانند که دولت پاشینیان در ایروان دولتی مسیحی و وابسته به غرب است، اما جالب این است که در این جنگ آمریکا و اسرائیل به انهدام نیرو‌ها و امکانات یک دولت مسیحی غرب‌گرا دست‌زده و به حمایت از یک دولت مسلمان روی آورده‌اند! آیا این دُم خروس را نشان نمی‌دهد؟
سؤال این است که مقامات آمریکایی در روز‌های خروج نیروهایشان از افغانستان، از کدام «جنگ نیابتی» سخت می‌گفتند؟ آیا در افغانستان برای آمریکا راه‌اندازی این جنگ امکان‌پذیر بود؟ آمریکا با کدام نیرو می‌توانست در افغانستان جنگ نیابتی راه بیندازد؟ آیا آمریکا می‌توانست طالبان که قدرت را به دست می‌گرفت، وارد جنگ نیابتی کند؟ نیابتی با کی؟ پاسخ منفی است آیا ارتش افغانستان قادر به ورود به جنگ نیابتی بود؟ پاسخ روشن است؛ ارتشی که نتوانست یک ساعت از کابل در برابر طالبان دفاع کند و طالبان بدون شلیک یک گلوله بر پایتخت سیطره یافت، آماده ورود به جنگ نیابتی بود؟ آیا نیرو‌های قدیم مجاهدین می‌توانستند نایبان جنگ آمریکا باشند؟ پاسخ روشن است، نیرو‌های قدیم ضمن اینکه روحیه ضد‌آمریکایی دارند، در حال حاضر اصلاً ظرفیت نظامی ندارند. آیا با وجود طالبان و... آمریکا می‌توانست در میان‌مدت نیروی نیابتی در افغانستان پدید آورد؟ پاسخ این سؤال هم منفی است چرا که حداقل تا پنجاه سال آینده جنایات آمریکا جلوی چشم مردم افغانستان بوده و چشم‌انداز هر نوع همکاری افغانی- آمریکایی تیره و تار است.
پس مراد آمریکایی‌ها از جنگ نیابتی چه بود؟ در واقع آمریکایی‌ها درصدد جنگ نیابتی در جایی بودند که ظرفیت و نیروی لازم برای این کار وجود داشته باشد. از نظر آمریکا باید روی عنصر«قومیت» (Ethnic) تأکید کرد و از قومیت، سلاح برنده علیه خیزش‌های انقلابی آمریکاستیزانه ساخت. آمریکایی‌ها از مدت‌ها قبل روی مدل نژادپرستانه و در این منطقه، پان‌تورانیسم تمرکز و آن را یک «راه‌حل ممکن» و به تعبیر درست‌تر «تیر باقی‌مانده» تلقی کردند و به آن دل بستند؛ بنابراین با توجه به نقش پررنگ این گرایش در تحولات شمال و به هم رسیدن آن در قفقاز و تعمدی که برای بیان لبه‌های ضدایرانی و ضداسلامی در ادبیات مقامات این کشور‌ها وجود دارد، به ما می‌گوید با یک جنگ نیابتی از نوع «نیمه‌سخت» مواجه می‌باشیم. وقتی الهام علی‌اف در حین مصاحبه رسانه‌ای، با صراحت از وجود گسترده نیرو‌ها و ادوات اسرائیلی در قفقاز و در حل و فصل بحران قره‌باغ سخن می‌گوید، در واقع پرده از یک جنگ نیابتی برمی‌دارد.
۳- یک نکته دیگر که از یک‌سو جنبه جنگ نیابتی را در تحولات مرزی شمال غرب ایران نشان می‌دهد و از سوی دیگر ابعاد و گستره آن را بیان می‌دارد، اقدامات سعودی است. سعودی‌ها با صراحت اعلام کرده‌اند که در حال راه‌اندازی یک شبکه ۲۴ ساعته تلویزیونی برای منطقه ترک‌نشین قفقاز با عنوان «ترک‌نشنال» هستند. به چه دلیل رژیم سعودی در قفقاز، درصدد راه‌اندازی یک شبکه تلویزیونی است؟ مردم در این منطقه نه عرب و نه سنی هستند که منطقی باشد تا مخاطب یک کشور سنی عرب واقع شوند. در عین حال کاملاً پیداست که این تصمیم نمی‌تواند بدون موافقت و همراهی دولت‌هایی در این منطقه عملی باشد.
۴- طبعاً در این صحنه، ایران نمی‌تواند سکوت پیشه کند و چشم بر ابعاد و پیامد‌های اقدامی که در مرز‌های آن جریان دارد، ببندد. پس باید واکنش داشته باشد، اما چه واکنشی؟ تردیدی وجود ندارد که درگیری نظامی و کشاندن پای ایران به معرکه نظامی سیاست شناخته شده جبهه آمریکاست، از سوی دیگر می‌دانیم که آنچه برای منطقه قفقاز در نظر گرفته شده، یک جنگ نظامی تمام‌عیار نیست، چه رسد به اینکه جنگی منطقه‌ای و چندجانبه مدنظر باشد. پس در اینجا بحث جنگ نظامی به معنایی که از آن یاد می‌شود، نیست. سخن بر سر اقدامات برهم‌زننده آرامش این منطقه و مصالح قدرت‌های اطراف آن است.
مگر نه این است که دولت آذربایجان می‌گوید پهپاد‌ها و نیرو‌های اسرائیلی در جنگ اخیر جمهوری آذربایجان با جمهوری ارمنستان حضور داشته‌اند؟ مگر نه این است که اسرائیلی‌ها با صراحت از جمهوری آذربایجان به «لبنان اسرائیل» یاد کرده‌اند؟ بسیار خوب! پس از آنجا که صحبت از شکل‌گیری یک تهدید امنیتی قطعی علیه جمهوری اسلامی است، ایران حق دارد بدون هماهنگی با جایی و یا با فردی، کانون توطئه علیه خود را از کار انداخته و با آن مقابله کند. نوع مقابله ایران برای صهیونیست‌ها چندان هم غیرقابل درک نیست. جالب آنکه چند روز پیش یک مؤسسه اسرائیلی نوشت: ممکن است ایران در آذربایجان بخواهد حملات اسرائیل در سوریه را تلافی کند. این رژیم با این عنوان نادرست که سوریه تبدیل به پایگاهی برای حضور نظامیان ایران شده است، به مناطقی در سوریه حمله می‌کند. این مؤسسه اسرائیلی می‌پرسد چه اشکالی پیش می‌آید که ایران به پایگاهی در آذربایجان- که احتمال حضور نیروی اسرائیلی در آن وجود دارد- حمله کند؟
ایران البته به خوبی می‌داند که از تحولات چگونه به ضرر دشمنان خود استفاده کند. جمهوری اسلامی طبعاً با مذاکره شروع می‌کند تا موضوع به صورت برادرانه بین همسایگان در دو سوی مرز‌های شمال غربی ایران حل و فصل شود. آمریکا، ترکیه و رژیم صهیونیستی در طول دو دهه گذشته در هر فتنه‌ای که به پا کرده‌اند، در نهایت باخته و با سرافکندگی از آن خارج شده‌اند. آنان در حالی که قدرت تحمل و مدیریت جنگ را ندارند، فتنه‌گری می‌کنند. اگر این فتنه‌گری‌ها کنار گذاشته نشود، با اقدامات ایران با شکست مواجه خواهد شد.

**************

روزنامه وطن امروز**

صداوسیما و مسأله «روایت»/کمیل نقی‌پور‌*‌

پیمان جبلی، معاون سابق برون‌مرزی صداوسیما چند روز پس از انتشار اخبار غیررسمی انتصاب او به ریاست سازمان صداوسیما، چهارشنبه گذشته با حکم رهبر معظم انقلاب به ریاست این سازمان منصوب شد.
حکم رهبر انقلاب، اما حاوی نکات مهمی است. آیت‌الله خامنه‌ای در حکم انتصاب جبلی ۴ اولویت صداوسیما را هدایت فرهنگی، تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی، ترویج سبک زندگی اسلامی- ایرانی و افزایش همبستگی ملی عنوان کردند. در ادامه با اشاره به اولویت‌های رهبر انقلاب، مواردی به منظور دستیابی به این اولویت‌ها می‌آید.

الف- هدایت فرهنگی

دستیابی صداوسیما به جایگاه هدایت فرهنگی نیاز به آن دارد که این سازمان شأن مرجعیت فرهنگی را بازیابد و به یک رسانه پیشرو (نه پیرو) تبدیل شود، بویژه آنکه گسترش دسترسی مردم به فضای مجازی و ارتباط و تعامل مستقیم با ده‌ها کانال و صفحه تخصصی و عمومی در حوزه‌های مختلف فرهنگی مانع بزرگی برای دستیابی صداوسیما به چنین جایگاهی به حساب می‌آید. دستیابی به مرجعیت فرهنگی یک مقدمه لازم و ضروری دارد و آن اینکه صداوسیما باید بر یک تفکر بنیادین استوار شود. نظام اندیشه‌ای صداوسیما باید بازتعریف و یک نگاه تمدنی بر رسانه نظام جمهوری اسلامی مستولی شود. حاکم شدن نگاه تمدنی باعث می‌شود تولیدات متنوع صداوسیما در حوزه‌های مختلف خبر، سریال و سرگرمی، برنامه‌های ترکیبی و گفتگو‌محور در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و سایر سبک‌های برنامه‌ای یک تصویر کلی به مخاطب ارائه دهد؛ برخلاف آن چیزی که در سالیان متمادی گذشته بویژه سالیان اخیر شاهد بودیم، یعنی «ناهمخوانی محتوایی» در تولیدات مختلف صداوسیما. به بیان دیگر اگر یک نگاه تمدنی صحیح در این سازمان حاکم شود به مثابه نخ تسبیحی عمل می‌کند که تمام تولیدات صداوسیما را به‌رغم فرم و محتوای متفاوت در جایگاه خود قرار می‌دهد و در برنامه‌های مختلف یک تصویر واضح از پیام کلان مدنظر رسانه اصلی جمهوری اسلامی را به مخاطب منتقل می‌کند. علاوه بر این صداوسیما زمانی می‌تواند مرجع فرهنگی باشد که در شناخت و معرفت مخاطب خود تاثیر مثبت بگذارد و مخاطب را بدرستی به این درک برساند که از برنامه‌های صداوسیما بهره می‌برد؛ اگر چنین درکی ایجاد شود صداوسیما می‌تواند به شأنیت ذائقه‌سازی دست پیدا کند. وقتی رسانه اصلی و ذائقه‌ساز «مردم» صداوسیما بشود، لاجرم سایر مجموعه‌های فرهنگی و رسانه‌ها باید بر مبنای ذائقه مردم که توسط صداوسیما ساخته شده، حرکت کنند یا به دنبال آن باشند که مرجعیت صداوسیما در ذائقه‌سازی یا به معنای دیگر فرهنگ‌سازی را بشکنند، در هر ۲ صورت این صداوسیماست که در جایگاه مرجعیت و پیشرو قرار می‌گیرد.
بی‌توجهی به محتوای زرد و سخیف و حفاظت از سازمان صداوسیما در جلوگیری از فرو افتادن در این ورطه خطرناک که البته محدود به حوزه سرگرمی نیست و در سبک‌ها و بخش‌های مختلف برنامه‌ای قابلیت پرداخت و تولید چنین محتوایی وجود دارد، اقدام دیگری است که رئیس جدید صداوسیما و مدیران او باید برای دستیابی به جایگاه مرجعیت فرهنگی به آن توجه ویژه داشته باشند. البته مشخص است دوری از محتوای سخیف و زرد به معنای بی‌توجهی به ذائقه و جلب مخاطب نیست، این گزاره غلط یعنی برقراری ارتباط مستقیم میان جلب مخاطب و بهره‌گیری از محتوای زرد عموما از سوی مدیران و برنامه‌سازانی مورد تاکید قرار می‌گیرد که می‌خواهند خلأ عدم توجه مخاطب به برنامه‌های خود را که در سایه ضعف فرم و محتوای برنامه‌های‌شان به وجود می‌آید با بهره‌گیری از فرم و محتوای زرد پر کنند.
بهره‌گیری جدی از پژوهشگران و به بیان دیگر پژوهش‌محور کردن برنامه‌های صداوسیما از دیگر اقداماتی است که می‌توان آن را ذیل موضوع مرجعیت فرهنگی قرار داد. همپوشانی محتوا و فرم مناسب در ساخت برنامه‌های صداوسیما در نهایت می‌تواند به جلب نظر مخاطب و ذائقه‌سازی برای آنان منجر شود، چه آنکه تجربه‌های موجود در صداوسیما مؤید این گزاره است. برنامه‌هایی که در حوزه‌های تخصصی خود موج‌ساز بودند یک ویژگی مشترک داشتند و آن اینکه پژوهش‌های محتوایی مناسب برای این دسته از برنامه‌ها صورت گرفته بود. به بیان دیگر هر برنامه در صداوسیما باید برنامه اصلی، مرجع و الگو در حوزه تخصصی خود باشد؛ لازمه اصلی چنین اتفاقی انجام پژوهش‌های مناسب پیش از تولید برنامه‌هاست.

ب- تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی

رسانه ملی به عنوان نهاد اصلی فرهنگ‌ساز نظام جمهوری اسلامی باید تعریف دقیقی از مکانیسم معنابخشی به مخاطب و جامعه برای خود ترسیم کند. هویت ملی و انقلابی از جمله گزاره‌هایی است که به‌رغم آنکه باید مورد توجه جدی رسانه ملی قرار داشته باشد، همواره مورد توجه رسانه‌های جریان استحاله‌گر و رسانه‌های ضدانقلاب بوده است به این معنا که تضعیف پایه‌های هویت ملی و انقلابی مردم ایران یکی از اولویت‌های اصلی آنان بوده و است. یک خط محتوایی در جریان رسانه‌ای داخل کشور در امتداد جریان رسانه‌ای خارج کشور در تضعیف هویت ملی و انقلابی مردم ایران ایفای نقش می‌کند و حتی برخی از برنامه‌های صداوسیما در تقویت این خط تولید برنامه می‌کردند! با این حال صداوسیما در مقوله تقویت هویت ملی و انقلابی مردم باید در ۲ سطح کنشی و واکنشی ایفای نقش کند. منظور از سطح واکنشی، تمرکز بر محتوای تولید شده توسط جریان رسانه‌ای رقیب و ایجاد محتوای مناسب برای خنثی‌سازی روند‌های محتوایی تولید شده از سوی این رسانه‌هاست. اینجا منظور از جریان رسانه‌ای رقیب رسانه‌هایی است که دانسته یا نادانسته به دنبال تضعیف مؤلفه‌های ملی و اسلامی مردم ایران هستند. مؤلفه‌های هویتی ایرانیان مؤلفه‌های متعدد و متنوعی است که اغلب به عنوان ارزش‌های اصلی جامعه ایرانی نیز شناخته می‌شود، تضعیف این مؤلفه‌های هویتی و ترسیم شهروند ایرانی به عنوان یک شهروند سیاه‌بخت و گریزان از هویت انقلابی، در کانون اغلب برنامه‌های رسانه‌های رقیب قرار دارد. در چنین موقعیتی رسانه ملی به عنوان رسانه اصلی جریان‌ساز جبهه انقلاب باید با این هجمه گسترده مقابله کند و الگوی سایر رسانه‌های انقلابی برای ایجاد محتوای مناسب به منظور خنثی‌سازی روند محتوایی رسانه‌های رقیب باشد. لازمه اصلی چنین رویکردی در ابتدا فهم درست و احصای مناسب مؤلفه‌های هویتی جامعه ایران است. متاسفانه برخی برنامه‌سازان صداوسیما و تولیدکنندگان رسانه‌ای جریان انقلابی فهم صحیحی از مؤلفه‌های جامعه ایرانی ندارند و بعضا فهم آنان از مقوله هویت ایرانیان برساخته از همان تصویری است که رسانه‌های رقیب تولید کرده‌اند؛ بنابراین در گام اول کسانی باید سرخط برنامه‌سازی در صداوسیما باشند که خود فهم درستی از مؤلفه‌های هویتی ملی و انقلابی داشته باشند. نکته بعدی آنکه «تمام» برنامه‌های صداوسیما باید در جهت تقویت روحیه و مؤلفه‌های هویتی ملی و انقلابی باشد. همانگونه که رسانه‌های رقیب از حوزه سرگرمی و ورزش گرفته تا برنامه‌های سیاسی و اجتماعی و اخبار و... به دنبال سرکوب مؤلفه‌های هویتی ایرانیان هستند، رسانه نظام جمهوری اسلامی نیز باید تمام برنامه‌هایش در جهت تقویت مؤلفه‌های هویتی ملی و انقلابی باشد. بدیهی است نحوه پرداخت و موضوعات هویتی در برنامه‌های مختلف متفاوت است، مثلا در یک برنامه ورزشی رسانه رقیب به دنبال خودتحقیری ایرانیان است و در پوشش خبر و تحلیل برنامه‌های ورزشی با بهره‌گیری از تکنیک‌های محتوایی، بسیار زیرکانه به دنبال القای این گزاره به مخاطب ایرانی است؛ برنامه‌های ورزشی صداوسیما باید خط مقابله‌ای چنین روندی را در پیش گیرند، البته این نکته که با چه ادبیاتی باید به این موضوع پرداخت شود بحث دیگری است که در این مقال نمی‌گنجد، چه آنکه ادبیات نامناسب و گل‌درشت و تصنعی تاثیری در مخاطب ایجاد نمی‌کند.
صداوسیما علاوه بر نقش‌آفرینی در سطح واکنشی باید در سطح کنشی نیز به ایفای نقش در تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی مردم بپردازد. سوژه‌های بکر بسیاری در جامعه ایران وجود دارد که احصا و پرداخت مناسب این سوژه‌ها (سوژه به معنای مصطلح رسانه‌ای آن) و به نمایش درآمدن آن‌ها از رسانه ملی در قالب برنامه‌های مختلف می‌تواند در جهت تقویت مؤلفه‌های هویتی ایرانیان باشد. طراحی یک نظام سوژه‌یابی فعال، تعیین ارتباط سوژه‌ها با مؤلفه‌های هویتی ایرانیان، تعیین فرم مناسب برای به نمایش درآوردن سوژه‌ها و در نهایت به تصویر کشاندن آن‌ها از رسانه ملی فرآیندی است که می‌تواند اقدامات صداوسیما را در حوزه هویت‌بخشی هدفمند و منسجم کند.

پ- ترویج سبک زندگی اسلامی- ایرانی

ترویج سبک زندگی اسلامی- ایرانی از دیگر اولویت‌های صداوسیما از منظر رهبر معظم انقلاب اسلامی است. در حال حاضر سبک زندگی اسلامی- ایرانی در سایه کم‌کاری دستگاه‌های فرهنگی از یک سو و جولان رسانه‌های رقیب و شبکه‌های اجتماعی بویژه اینستاگرام از سوی دیگر با تهدید جدی مواجه شده است. مسائل مربوط به حوزه خانواده، تعامل و نحوه ارتباط میان زن و مرد، پوشش و مد، خوراک و تغذیه و مسائل زیاد دیگری که در حوزه سبک زندگی می‌گنجد نیاز به برنامه‌ریزی دقیق و مشخص دارد. صداوسیما به‌رغم ساخت برخی برنامه‌های شاخص در حوزه سبک زندگی اسلامی- ایرانی با نقطه مطلوب در این حوزه فاصله جدی دارد. نکته قابل تأمل آنکه در سال‌های اخیر بخش قابل توجهی از سریال‌ها و برنامه‌های سرگرمی از پیشینه مثبت خود فاصله گرفته و در جهت تضعیف سبک زندگی اسلامی- ایرانی قدم برداشتند. نمونه مشهود آن سریال پایتخت است؛ سریالی که در قسمت‌های اول تا سوم معرف یک سبک زندگی در چارچوب معیار‌های سبک زندگی اسلامی- ایرانی به حساب می‌آمد، اما در فصل‌های بعد به تدریج از فضای فصل‌های ابتدایی فاصله گرفت و در فصل ششم به سریال زننده‌ای تبدیل شد که رئیس وقت سازمان صداوسیما احتمال داد برخی قسمت‌های این فصل سریال در نتیجه فتنه‌انگیزی ستون پنجم دشمن ساخته شده باشد. سریال دودکش از دیگر سریال‌های خانوادگی بود که به‌رغم آنکه در فصل اول و تا حدودی فصل دوم در چارچوب سبک زندگی اسلامی- ایرانی قابل تعریف بود، در فصل سوم شکل دیگری پیدا کرد و کاملا خارج از این چارچوب قرار گرفت یا برنامه خندوانه نیز به همین سرنوشت دچار شد.

ت- افزایش همبستگی ملی

رسانه ملی به عنوان یکی از نهاد‌های اصلی و چه بسا اصلی‌ترین نهاد فرهنگ‌ساز نظام جمهوری اسلامی باید دربرگیرنده احوالات همه مردم ایران باشد. «ایران» یک کلیت واحد است که تمام اقشار و گروه‌های مردمی و قومی موجود در ایران در چارچوب آن معنا پیدا می‌کنند. ایجاد عدالت رسانه‌ای در توجه به تمام استان‌ها و تمام مردم ایران اسلامی و پرهیز از تبدیل شدن رسانه ملی به رسانه چند قشر خاص فرهنگی و سیاسی و... نخستین گام برای افزایش همبستگی ملی به حساب می‌آید. نقطه محوری افزایش همبستگی ملی، اما تاکید بر روح و هویت مشترک ایرانیان و به تصویر کشیدن این روح و هویت مشترک در قالب رویداد‌های گذشته و حال هر استان است.
در کنار الزاماتی که برای تحقق ۴ اولویت مدنظر رهبر انقلاب گفته شد، رویکرد کلان در مواجهه با این ۴ اولویت باید بر پایه ساخت روایت باشد. روایت ساختن مسیری دوطرفه برای انتقال مفاهیم چندوجهی و قصه‌وار تجربه‌های زیستی و اشتراک آن‌ها میان راویان و مخاطبان است. صداوسیما برای موفقیت باید به یک رسانه فعال روایت‌ساز تبدیل شود و طبیعتا بخشی از اقدامات صداوسیما واکنش به اقدامات رسانه‌ای علیه جمهوری اسلامی در حوزه‌های مختلف است؛ آنچه بیش از همه ما در اخبار صداوسیما شاهد آن هستیم. اما بدنه اصلی محتوای رسانه ملی باید روایت ایران اسلامی باشد. روایت ایران اسلامی به تصویر کشیدن اتفاقات چند شهر اصلی ایران و چند حوزه خبری محدود که عمدتا توسط رسانه‌های رقیب ترسیم می‌شوند و سوژه‌های تکراری فیلم و سریال نیست، روایت ایران اسلامی روایت اتفاق‌های ریز و درشت و تلخ و شیرین بسیاری است که در جای‌جای ایران اسلامی در حال وقوع است، اما رسانه ملی به دلایل مختلف نخواسته ـ یا نتوانسته ـ‌آن را در قالب تلویزیون و رادیو عرضه کند.
یکی از موضوعات اساسی پیش روی رئیس سازمان صداوسیما، تبدیل همین اولویت‌های مورد اشاره رهبر انقلاب به سیاست‌های رسانه‌ای است. صداوسیما برای تحول نیاز به آن دارد که خود زمین بازی رسانه‌ای را بر مبنای روایت‌های دست اول، ترسیم کند؛ خط مشی صداوسیما نباید متأثر از اتفاقات و موضوعات ریز و درشت مطرح شده در فضای مجازی یا رسانه‌های بیگانه تعیین شود (صرف نظر از بخش خبر که لاجرم با فضای مجازی و رسانه‌های بیگانه ارتباط مستقیم دارد) چه آنکه در سالیان گذشته شاهد آن هستیم سوژه‌های برنامه‌های تلویزیونی و حتی برخی سریال‌ها بر مبنای دنیای ساخته‌شده در فضای مجازی است و با واقعیت کلیت جامعه ایرانی فاصله دارد. در عرصه خبر نیز به‌رغم آنکه باید نیم‌نگاهی به رسانه‌های معاند و فضای مجازی داشت، اما عموما شاهد آن هستیم اخباری مورد توجه قرار می‌گیرد و به کنداکتور راه پیدا می‌کند که در فضای مجازی یا توسط رسانه‌های رقیب داغ شده است. این در حالی است که صداوسیما باید رسانه پیشرو بویژه رسانه پیشرو در حوزه خبر باشد چرا که روایت مورد پذیرش معمولا همان روایت اولی است که به مردم ارائه می‌شود. البته صداوسیما زیرساخت قوی در حوزه اخبار و برنامه‌های سیما در سراسر کشور دارد که بر اساس آن می‌تواند در احصای سوژه‌ها، تبدیل سوژه‌ها به قالب رسانه‌ای و ضریب دادن سوژه‌ها جایگاه ویژه و دست نیافتنی برای خود ایجاد کند.
خبرگزاری صداوسیما و باشگاه خبرنگاران جوان که در تمام استان‌های کشور دفتر دارد و در تمام شهر‌ها و حتی بسیاری از روستا‌ها فعال است، در کنار شبکه‌های استانی صداوسیما زیرساخت مناسبی است که می‌تواند به عنوان درگاه جمع‌آوری سوژه برای بخش‌های خبر و برنامه‌های صداوسیما ایفای نقش کند. به معنای دیگر رویکرد کلان برای تحقق ۴ اولویت رهبر انقلاب، رویکرد روایت‌پایه است.
نکته قابل تأمل و امیدوارکننده آن است که سابقه دکتر جبلی نشان می‌دهد او در قامت معاون برون‌مرزی سیما به رسانه نگاه تمدنی داشته و طبیعتا این نگاه در دوران ریاست او نیز تسری پیدا می‌کند. عملکرد شبکه‌های برون‌مرزی صداوسیما بویژه معروف‌ترین آن‌ها یعنی شبکه پرس‌تی‌وی نشان می‌دهد او رسانه را لبه مواجهه و خط مقدم درگیری با تمدن غرب فهم کرده است، همین نگاه تمدنی باعث شده حتی در بزنگاه‌هایی مانند مذاکرات اخیر هسته‌ای در وین نقش خود را در کمال حرفه‌ای‌گری بخوبی ایفا کند. پرس‌تی‌وی بخوبی توانسته است خود را «صدای دیگر» رسانه‌های فعال در غرب معرفی کند و همین امر موجب ایجاد محدودیت‌های گسترده در پخش این شبکه در برخی کشور‌ها شده است. علاوه بر این نکته مثبت دیگر کارنامه جبلی اصالت دادن او به «روایت» به همان معنایی که در بالا به آن اشاره شد، است. در معاونت برون‌مرزی، او از این رویکرد برای به چالش کشیدن تمدن غرب بهره می‌برد. دکتر جبلی در زمان کوتاهی که در معاونت خبر صداوسیما بود نیز مدل جدید پژوهش‌های خبری را پایه‌گذاری کرد. اتصال پژوهشگران با خبرنگاران یک تیم تهیه گزارش حرفه‌ای را به وجود آورد که در همان مدت کم چندماهه اتفاقات بزرگی را در حوزه خبررسانی رقم زد، هر چند پس از ترک معاونت خبر مدیران بعدی از این سبک استقبال نکردند و این سبک خبری کنار گذاشته شد. با توجه به سوابق دکتر جبلی و فهم دقیق او از مقوله خبر و برنامه‌سازی و قوه ابتکاری در حوزه رسانه، امید است رسانه ملی در دوران جدید خود بتواند مرجعیت رسانه‌ای را بازیابد.

* مسؤول مرکز رسانه‌ای سدید

**************

روزنامه خراسان**

الزامات ایجاد صنعت پیشرفته لوازم خانگی/مهدی حسن زاده

از سال ۹۷ تاکنون اقتصاد ایران درگیر دو توفان سهمگین افزایش نرخ ارز و سپس کرونا شد. این دو توفان، به ویژه افزایش شدید نرخ ارز ضربه سنگینی به اقتصاد خانوار‌ها و بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی وارد کرد. در چنین شرایطی که منابع ارزی دچار کمبود می‌شود، سهمیه بندی در اختصاص ارز یکی از سیاست‌های ناگزیر است و چاره‌ای نیست جز این که دارو، کالا‌های اساسی و مواد اولیه و تجهیزات بخش تولید در اولویت اختصاص ارز قرار گیرد. به همین دلیل از سال ۹۷ واردات محصولات صنعتی ساخته شده از جمله لوازم خانگی ممنوع شد. این روز‌ها و در پی درخواست تعدادی از شرکت‌های داخلی لوازم خانگی از رهبر معظم انقلاب برای جلوگیری از واردات لوازم خانگی، ایشان با اشاره به احتمال تهاتر دارایی‌های ارزی ایران در کره جنوبی با محصولات دو شرکت این کشور خطاب به رئیس‌جمهور مرقوم فرمودند که به‌طور جدی جلوی واردات محصولات نهایی لوازم خانگی به کشور گرفته شود. بر همین اساس نیز رئیس‌جمهور خطاب به وزیران اقتصاد و صمت دستور دادند از واردات لوازم خانگی جلوگیری شود. با این حال برداشت‌های غیرواقعی از دستور رهبر معظم انقلاب درباره لوازم خانگی مطرح شده که لازم است برای اصلاح آن‌ها نکاتی عرض شود:
۱- برخلاف موضع گیری برخی افراد در فضای مجازی، ممنوعیت اعلام شده، تصمیم جدیدی نیست. پیش از این در سال ۹۷ شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوا تصمیماتی را برای مهار بحران ارزی در آن سال و جهش ۳۰۰ درصدی نرخ ارز طی چند ماه گرفت که یکی از آن تصمیمات ممنوعیت واردات لوازم خانگی بود و با تمدید این مصوبه، ممنوعیت واردات لوازم خانگی تا پایان سال ۱۴۰۰ نیز تمدید شد؛ لذا در عمل ما با ممنوعیت جدیدی مواجه نیستیم بلکه ممنوعیتی که از دو سال قبل اعمال شده ادامه می‌یابد.
۲- در ماه‌های اخیر خبرسازی‌ها و تلاش‌هایی برای واردات لوازم خانگی از دو برند مشهور کره‌ای مطرح شد. حتی اخباری درباره ترخیص محموله توقیف شده لوازم خانگی اروپایی به گوش رسید که تکذیب شد. همه این خبر‌ها نشان می‌داد که تحرکاتی برای واردات لوازم خانگی در حال انجام است. این در حالی است که منطق کمبود ارز که به دلیل آن واردات لوازم خانگی منتفی شده بود، همچنان پابرجاست و آزادسازی واردات لوازم خانگی و بازگشت به دورانی که سالانه چند میلیارد دلار ارز بابت واردات لوازم خانگی صرف می‌شد، در شرایط فعلی موجب فشار سنگین به بازار ارز و افزایش چند هزار تومانی قیمت‌ها و در نتیجه تبعات تورمی سنگین برای عموم مردم خواهد شد.
۳- برخی با استناد به منابع بلوکه شده ایران در کره جنوبی و دسترسی نداشتن به این منابع از آزادسازی پول ایران در کره در ازای واردات لوازم خانگی استقبال می‌کنند و معتقدند به این صورت فشاری نیز به بازار ارز وارد نمی‌شود. این موضوع از منظر سیاسی جای تامل جدی دارد که چگونه با خرید محصول از کشوری که بیشترین همراهی با تحریم‌ها را داشته است، آن‌ها را تشویق می‌کنیم! این اقدام به لحاظ سیاسی جز تشویق کشور‌های تحریم کننده و پذیرش قواعد تحریمی آمریکا، آن هم در شرایطی که روند تحریم‌ها تاحدی نسبت به قبل شکننده شده است، معنای دیگری ندارد، به همین دلیل به لحاظ سیاسی کره ای‌ها باید بدانند که بازار بسیار مناسب ایران را نمی‌توان هر لحظه به دلخواه ترک کرد و سپس با ناز و کرشمه به این بازار بازگشت و صنایع داخلی را که در این چند سال سعی کرده اند این جای خالی را پرکنند، دوباره کنار زد.
۴- برخی در تلاش هستند تا بین صنعت لوازم خانگی و صنعت خودروسازی، مشابهت سازی کنند و ممنوعیت واردات لوازم خانگی را مانند حمایت از صنعت خودروسازی ناکارآمد جلوه دهند. این در حالی است که این دو صنعت در ایران تفاوت فراوانی با یکدیگر دارند. صنعت خودروسازی ما در عمل دولتی است، سال هاست با محدودیت واردات یا تعرفه بالای واردات حمایت می‌شود و در انحصار دو شرکت بزرگ باقی مانده است. این در حالی است که صنعت لوازم خانگی سه سال است با محدودیت واردات مواجه است. در این صنعت حداقل ۴ تا ۵ شرکت داخلی در شرایط نسبتا برابر رقیب یکدیگر هستند. از همه مهم‌تر صنایع لوازم خانگی ما غیردولتی هستند. این تفاوت‌ها نشان می‌دهد نباید این دو صنعت را یکی دانست.
۵- در نهایت باید توجه داشت آن چه تحت عنوان تداوم ممنوعیت واردات لوازم خانگی کره‌ای مطرح شده، شرط لازم برای تقویت تولید داخل است، اما شرط کافی نیست. ممنوعیت واردات زمانی موجب رشد یک صنعت می‌شود که سایر برنامه ریزی‌ها از جمله تخصیص یارانه دولت به تحقیق و توسعه در این صنایع و سایر حمایت‌های فنی و تکنولوژیک نیز در دستور کار قرار گیرد تا احیانا این صنایع به سمت مونتاژ کاری صرف نروند. علاوه بر این آسیب‌های چنین حمایت‌هایی مانند اجحاف به مصرف کننده و کاهش کیفیت نیز باید مدنظر قرار گیرد و برای آن فکری موثر شود. چنین صنایعی که با ممنوعیت واردات محصول مشابه خارجی حمایت می‌شوند، ممکن است در دام انحصار و اجحاف به مصرف کننده بیفتند. شرط حمایت از این صنایع باید ایجاد یک شبکه قوی خدمات پس از فروش و ارتباط با مشتری در شرکت‌های داخلی باشد تا این شرکت‌ها در ازای حمایت صورت گرفته از آن ها، ملزم به بهبود مشتری مداری، خدمات پس از فروش و ارتقای کیفی محصولات باشند ضمن این که این حمایت‌ها قطعا باید مقید به یک دوره زمانی باشد و پس از اتمام این دوره (مثلا پنج سال) این حمایت برداشته شود یا کاهش پیدا کند تا در فضای رقابت واقعی شاهد افزایش بیشتر کیفیت و برآورده شدن حداکثری منافع مصرف کننده باشیم.

**************

روزنامه ایران**

مهار تورم با چند راهکار/علی سعدوندی

ماندگاری تورم در کشور ما بیش از ۵۰ سال طول کشیده است و این نشان می‌دهد سیاست‌های مهار تورم، سیاست‌های موفقی نبوده و راهکار‌های گذشته هم مؤثر نبوده است، البته کسانی که این راهکار‌ها را تدوین کرده‌اند عوامل دیگری را در عدم موفقیت در مهار تورم دخیل می‌دانند و معتقد به این موضوع نیستند که برنامه‌های مهار تورم کارایی نداشته است. اما با تمام این مسائل، ماندگاری تورم در کشور نشان می‌دهد در کنترل تورم عملکرد موفقی نداشته‌ایم. باید ببینیم راهکاری که ما برای کنترل تورم در پیش گرفته‌ایم چه راهکاری است و چه تفاوتی با راهکار‌های کنترل تورم در کشور‌های دیگر دارد؟ باید بگوییم راهکار‌های اجرا شده در کشور ما برای مهار تورم، راهکار‌های درمانی نیستند و برنامه‌ها بیشتر نقش مسکن دارند تا درمان ریشه‌ای. حدود ۱۸۰ کشور جهان توانسته‌اند تورم را درمان کنند، بنابراین تورم بیماری علاج‌پذیری است که در کشور ما علاج نشده و به‌صورت بیماری مزمن درآمده است. ما تلاش کرده‌ایم با کنترل قیمت‌های نسبی تورم را کنترل کنیم. در حال حاضر سیاست مشخص وزارتخانه صمت کنترل قیمت‌ها برای مهار تورم است. سیاستگذاران در این بخش به این نتیجه رسیده‌اند از طریق کنترل زنجیره ارزش می‌توان قیمت‌ها را کنترل کرد. اما این برنامه‌ای است که تقریباً در ۵۰ سال گذشته هم اجرا شده و اگر اصرار به تکرار این برنامه باشد همان نتایج هم به‌دست می‌آید. اشکال این سیاست آن است که همواره مجری می‌تواند ادعا کند که مسائل دیگری موجب شده در کنترل تورم موفق نباشیم. به‌سختی می‌توان در این نوع سیاستگذاری به مقام سیاستگذار القا کرد که سیاست‌ها اشتباه است. پس سیاست ما با سیاست دنیا برای کنترل تورم متفاوت است و این سیاست کماکان ادامه دارد. برای جلوگیری از شکست سیاست‌های کنترل تورم چه باید کرد؟ علم اقتصاد توصیه می‌کند، اگر اقتصاد در تخصیص منابع به کارایی بالاتر برسد، موجب کاهش تورم می‌شود. به‌طور مشخص نهاد مسئول خلق پول یعنی نظام بانکی کشور، اگر مسئولانه اقدام به خلق پول کند، تورم کاهش پیدا می‌کند و می‌توانیم براحتی به تورم زیر ۲ درصد برسیم. اجرای این برنامه چگونه ممکن است؟ باید نظارت بانکی صورت بگیرد که این نظارت سرفصل‌های متعددی دارد. اعضای هیأت مدیره بانک‌ها باید افراد با دانش و دارای قدرت مدیریت باشند و مناصب سیاسی نباید در انتخاب اعضای هیأت مدیره بانک‌ها دخالتی داشته باشند. به‌جای اینکه نظارت را در سطح بازار انجام دهیم، باید نظارت در داخل بانک‌ها تشدید شود.
اما نظارت بانکی در سال‌های متمادی تغییری نکرده و تشدید نشده است. بانک مرکزی باید مستقل باشد و قانون باید در مقابل فشار‌ها از بانک مرکزی حمایت کند. نکته بعدی تغییر ساختار حاکمیتی بانک است. نباید بانک دولتی داشته باشیم، چون مدیران بانک دولتی را دولت تعیین می‌کند و این مدیران به‌جای پاسخگویی به مردم، فقط خود را به پاسخگویی به دولت‌ها ملزم می‌دانند. در دنیا بانک‌های خصوصی گسترش پیدا کرده‌اند. در ایران شاید فقط چند بانک خصوصی با تعاریف بین‌المللی داریم. بانک خصوصی بانکی است که بخشی از ثروت مالکان بانک به‌عنوان تضمین در اختیار بانک قرار می‌گیرد. اگر بانک زیان داد، جامعه متضرر نمی‌شود، تورم زیاد نمی‌شود و فقط مالکان بانک ثروت خود را از دست می‌دهند. به‌همین دلیل، مالکان بانک بیشتر از دستگاه‌های نظارتی بر سیستم تحت مالکیت خود نظارت می‌کنند. از طرفی، برای نظارت بیشتر مالکان بر بانک، باید نسبت کفایت سرمایه رعایت شود یعنی به‌طور مشخص واحد‌های مدیریت ریسک در بانک‌ها شکل بگیرد و مدیریت ریسک بشدت تقویت شود، اما در ایران واحد ریسک جدی نداریم. علت دیگر ماندگاری تورم در کشور این است که دولت‌ها کسری بودجه خود را به‌صورت اضافه برداشت از بانک مرکزی جبران می‌کنند، این یعنی تولید و ایجاد تورم، این روند باید متوقف شود. دولت باید کسری بودجه را در کوتاه مدت از طریق انتشار اوراق و در بلند مدت از راه‌هایی مانند دریافت مالیات جبران کند؛ بنابراین دولت نباید به‌صورت مستقیم از بانک مرکزی استقراض کند. این به آن معنی نیست که دولت به‌هیچ وجه نباید از بانک مرکزی استقراض کند، استقراض می‌کند، اما این استقراض به‌صورت انتشار اوراق است. این روشی مؤثر برای کنترل تورم است. سیاستگذاری پولی مهم‌ترین روشی است که برای کنترل تورم در دنیا اجرا شده و موفق بوده است. ما سیاستگذاری پولی نداریم. سیاستگذاری پولی ابزاری به‌عنوان بازار باز دارد، بازار باز بیش از یک سال است به‌صورت سعی و خطا جلو می‌رود و انجام می‌شود پس ما ابزار را در اختیار داریم، اما سیاستگذاری پولی نداریم. در سیاستگذاری پولی به‌طور مشخص هدفگذاری نرخ بهره انجام می‌شود و بعد از آن هدفگذاری تورمی هم انجام می‌شود. سیاستگذاری پولی اگر اجرا شود در کنترل تورم بسیار مؤثر است. دلیل عمده ایجاد تورم در ۵۰ سال گذشته، افزایش ذخایر ارزی بانک مرکزی بوده که به افزایش پایه پولی انجامیده است. باید برای کنترل این معضل، بودجه ارزی از بودجه ریالی تفکیک شود. با اینکه از برنامه سوم تا الان استقراض دولت از بانک مرکزی غیرقانونی اعلام شده است، اما از محل فروش نفت، از بانک مرکزی به نحو دیگری استقراض انجام می‌شود یعنی پایه پولی افزایش پیدا کرده است.
اگر سیاست‌های بانکی و پولی انجام شود ما هم می‌توانیم تورم را به زیر ۵ درصد برسانیم و رشد اقتصادی برمی‌گردد، نرخ بهره در اقتصاد بشدت کاهش می‌یابد و در نهایت به شرایطی می‌رسیم که در اقتصاد مدرن حاکم است یعنی نه تورم وجود خواهد داشت و نه بهره و شرایط با ثباتی در اقتصاد حاکم می‌شود.

**************

روزنامه شرق**

‌محاصره ایران از سوی کدام «دوستان»؟/احمد غلامی

سرمقاله هفته گذشته روزنامه شرق، «واسطه استراتژیک» محاصره‌ای از سوی «دوستان»، به قلم کیومرث اشتریان حاوی نکات تأمل‌برانگیزی بود که باب گفتگو و مجادله را می‌گشاید. اشتریان با به‌کارگیری مفهومی به نام «واسطه استراتژیک» تلاش کرده است طرف‌های سوم در رابطه با ایران را در توازن منطقه‌ای و جهانی مورد نقد قرار دهد. کشور‌هایی همچون روسیه، چین و ترکیه، البته با اشاره‌ای گذرا به نقش پاکستان و نفوذش در افغانستان. نکته اصلی بحث این است که کشور‌های واسط (دوستان) می‌توانند تهدید و تحدیدی برای برنامه‌های منطقه‌ای ایران باشند. اشتریان می‌نویسد: «اسرائیل؛ دشمن رسمی ایران که در سال‌های اخیر نفوذ روزافزونی در کشور‌های حاشیه خلیج فارس داشته است، در چتر حمایتی «کشور دوست» ایران یعنی روسیه قرار می‌گیرد. این جمله لاوروف تأکید مجددی بر این موضوع است؛ امنیت اسرائیل اولویت ماست». اشتریان باور دارد که حمایت از اسرائیل به شیوه‌ای متناقض نه به دست آمریکا بلکه به دست چین و روسیه صورت می‌گیرد. اما باید گفت و تأکید کرد که در قواعد بین‌الملل دوست وجود ندارد، شرکای تاکتیکی و استراتژیک وجود دارند و بر کسی پوشیده نیست که اسرائیل شریک استراتژیک آمریکاست و آمریکا بدون اسرائیل و اسرائیل بدون آمریکا معنا ندارد. بگذریم که مردم آمریکا از این رابطه استراتژیک به ستوه آمده‌اند؛ چراکه اسرائیل نقشی اساسی در سیاست داخلی آمریکا و اقتصاد این کشور بازی می‌کند. اگر بخواهیم این جمله لاوروف را مبنای یک رابطه استراتژیک بین روسیه و اسرائیل قرار دهیم، در تحلیل‌مان به خطا خواهیم رفت. یکی از ویژگی‌های سیاست‌های منطقه‌ای ایران دقیقا واقع‌بینی آن در برابر دیگر کشورهاست. اغراق نیست اگر بگوییم ایران هرگز روابطش را براساس دوستی با کشور‌های قدرتمند و نقش‌آفرین در منطقه پی‌ریزی نکرده است. ایران شرکای تاکتیکی و استراتژیک دارد. حتی بسیاری از موضع‌گیری‌هایش در منطقه مبنای ایدئولوژیک ندارد و بر اساس تأمین منافع حداکثری پیش می‌رود، با پرهیز از منازعاتی که پایانش در اختیار ایران نیست. در سیاست منطقه‌ای ایران نمی‌توان از این گزاره استفاده کرد که این کشور در باتلاق سوریه، عراق و یمن گرفتار شده است. سیاست منطقه‌ای ایران بر این اساس شکل گرفته که دوست و دشمن ابدی وجود ندارد. اگر شرایط اقتضا کند می‌تواند از این کشور‌ها خارج شده و سیاست نگاه به درون را پی بگیرد. می‌توان گفت دست بر قضا افغانستان برای روسیه و آمریکا باتلاق بوده است. با اینکه برای دخالت ایران در افغانستان انگیزه قوی همچون سرنوشت وخیم اهالی شهر‌های شیعه‌نشین وجود داشته، اما تاکنون چنین اتفاقی رخ نداده است. این عملکرد شاهدی بر این مدعاست که سیاست منطقه‌ای ایران، سیاستی ایدئولوژیک نیست. از طرف دیگر نزدیکی ایران به طالبان معنایی جز نزدیکی به شر ندارد تا ایران بتواند رفتار‌های این گروه تندرو و متعصب را رصد کند. بسیاری به درست یا نادرست موضع‌گیری‌های «ایذایی» روزنامه کیهان را مبنای سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی ایران قرار می‌دهند. رویکرد و موضع‌گیری‌های این روزنامه بیش از آنکه مقرون به واقعیت باشد، مصرف داخلی، خارجی و منطقه‌ای دارد. البته ناگفته پیداست برخی چهره‌ها و جناح‌های سیاسی ایران در شیوه سیاست‌ورزی بر طالبان فضل تقدم دارند!

به هر تقدیر، در اینکه چین و روسیه کشور‌های قدرتمندی هستند و در سیاست‌های داخلی و خارجی ایران نقش تعیین‌کننده‌ای دارند، تردیدی وجود ندارد، اما اشتریان در یادداشت خود از ایران به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا ایران اصلا نقشی در توازن قوا ندارد و دچار «انفعال سیاسی» است. ایران در منطقه با دوستان و هم‌پیمانانش نقشی عمل‌گرایانه دارند. این فاعلیت سیاسی گاه به نفع روسیه و چین و گاه به ضرر آنان تمام شده است. بدیهی است ایران تلاش می‌کند این فاعلیت در تضاد منافع با شرکایش نباشد؛ با این وجود همه‌چیز باز به شرایط بستگی دارد. ایران نشان داده در سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی خاصه منطقه‌ای خونسرد و منطقی است و از منافع و دستاوردهایش در منطقه به راحتی نخواهد گذشت. بزرگ‌ترین اشکال یادداشت اشتریان نادیده‌انگاشتن نقش فاعلی ایران است. نادیده‌انگاشتنی که پرسش‌های اساسی‌ای را به ذهن متبادر می‌کند: «مگر روسیه حامی اسرائیل نمی‌دانست که اگر در سوریه کنار ایران قرار بگیرد موجب افزایش توان نظامی این کشور در مرز‌های اسرائیل خواهد شد؟ آیا چین نمی‌دانست ادامه خرید نفت از ایران در شرایط تحریم‌ها موجب تقویت توان اقتصادی ایران خواهد شد که جدی‌ترین دشمن اسرائیل است؟ ترکیه نمی‌دانست کمک به ایران در دورزدن تحریم‌ها موجب تقویت توانمندی این کشور شده و در نتیجه ضربات جدی به نیرو‌های نیابتی‌اش در سوریه خواهد زد؟ چین و روسیه نمی‌دانند همکاری اقتصادی و نظامی با ایران باعث افزایش نظامی ظرفیت‌های ایران در یمن شده و این یعنی تهدیدی برای امنیت ملی عربستان سعودی است؟ آمریکا نمی‌دانست با خروج از عراق، ایران در این کشور دست بالا را پیدا خواهد کرد؟ آمریکا نمی‌دانست در خلأ خروجش از افغانستان، ایران نقش بازیگری جدی را پیدا خواهد کرد؟ از این پرسش‌ها به راحتی نمی‌توان گذشت؛ پرسش‌هایی که بیانگر فاعلیت ایران است نه بازیگری منفعل و گرفتار «دوستان» یا گرفتار در «واسطه استراتژیک».

********************************************************

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: