صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۲  ، 
شناسه خبر : ۳۴۱۰۶۰

۱۳ آبان و معجزه ملت ایران

سیدعبدالله متولیان

رخداد‌های ۵۰ روز اخیر که منتهی به راهپیمایی عظیم ۱۳ آبان شد، برای همگان اعم از دشمنان بیرونی، اپوزیسیون خارج نشین، امپراتوری رسانه‌ای غرب، فریب‌خوردگان، سلبریتی ها، احزاب سیاسی داخل به‌ویژه اصلاح‌طلبان و مسببان وضع موجود و همچنین مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی ایران بسیار درس آموز است. امریکایی‌ها در این جنگ ترکیبی رؤیای فروپاشی جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر امپراتوری دروغ را تجربه کردند. بررسی عملکرد پنج رسانه بی‌بی‌سی، اینترنشنال، صدای امریکا، رادیو فردا و منو تو نشان می‌دهد این رسانه‌ها در ۵۰ روز گذشته مجموعاً بیش از ۳۸ هزار دروغ (به طور متوسط هر ۱۰۰ ثانیه یک دروغ) درباره حوادث اخیر ایران تولید و منتشر کرده‌اند.
آنان آمده بودند تا با امپراتوری دروغ و با مدل و نسخه ارتقا یافته در سوریه، با درگیر کردن ایران در چندین حوزه، کشور را دچار هرج و مرج، ناامنی و بی ثباتی کرده و بخش‌هایی از ایران را تجزیه کرده و کار ایران را تمام کرده و با درهم شکستن اراده مردم در محور مقاومت، مجدداً بساط استعمارگری و چپاول ثروت و منابع کشور‌های اسلامی را بگسترانند، اما اغراق نکرده ایم اگر بگوییم کار خودشان تمام شد و از نظر کمی و کیفی شکست سنگینی را تجربه کردند.
دراین حوادث حجم کمی و کیفی دروغ‌های گوبلزی امپراتوری رسانه‌ای دشمن آن چنان سنگین بود که خود دروغ‌سازان غربی، سلبریتی‌ها و دلقک‌های اجاره ای، فروپاشی جمهوری اسلامی را باور کردند. اروپایی‌ها در حرکتی مداخله جویانه و آمرانه علیه جمهوری اسلامی ایران بیانیه صادر کرده و حمایت علنی خود را از آشوب‌گران اعلام و ضمن تهدید آشکار، ایران را به پذیرش خواسته‌های اغتشاش گران فراخواندند. رئیس‌جمهور امریکا نیز در یک موضع‌گیری استکباری و برخلاف شئون دیپلماتیک از آزادی ایران سخن گفت.
هدف از پروپاگاندای رسانه‌ای غرب این بود که با تبلیغات آشوب‌گران (کمتر از پنج صدم درصد جمعیت ایران) را نماینده اکثریت مطلق مردم ایران نشان داده و به این ترتیب احساس امنیت را در جامعه از بین ببرند به طوری که با توسل به عملیات روانی رسانه‌ای و نبرد هشتگی «کار نظام تمام شده تلقی شود»، «به آشوب‌گران برای شدت بخشی به تخریب جرئت داده شود»، «افراد فرصت‌طلب را به میدان بیاورند»، «در کشور‌های محور وهابی منطقه برای حمایت از اغتشاشات امید ایجاد کنند»، «جرئت را از مردم برای ایستادگی در برابر آشوب‌گران بگیرند»، «شجره خبیثه ترس، تردید، ناامیدی، تنفر و بی اعتمادی را در جنگ شناختی بارور کنند»، «مردم برای حضور در سطح جامعه جرئت استفاده از نماد‌های هویت ملی نظیر چادر، لباس روحانیت و... را نداشته باشند»، «به افراد فرصت طلب برای تعرض به افراد متدین و معتقد به ارزش‌های اسلامی انگیزه و جرئت داده شود» و «به تجزیه‌طلبان قدرت و جرئت نفوذ و انجام عملیات نظامی بدهند» و...، اما در این فتنه انگیزی و جنگ ترکیبی با سد عظیم ملت بصیر، مقاوم، همیشه در صحنه و هسته سخت نظام مواجه شدند.
ملت ایران در طول کمتر از دو ماه اخیر نه تنها دست رد به سینه شیاطین غربی و شیطان بزرگ امریکا زدند بلکه در راهپیمایی ۱۳ آبان حماسه‌ای بی‌نظیر و معجزه گون خلق کرده و عملاً کار نظام سلطه را تمام و آنان را در اهداف شیطانی خود ناکام گذاشتند. راهپیمایی ۱۳ آبان امسال واجد ویژگی‌های استثنایی و منحصر به فردی بود که بی‌شک در هیچ‌یک از راهپیمایی‌های ۱۳ آبان در چهار دهه گذشته مشاهده نشده است:
۱- از حیث عظمت و شکوه و گستردگی حضور مردم تا اقصی نقاط شهر‌ها و روستا‌های کشور فقط با راهپیمایی فجر انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن قابل قیاس بود.
۲- به صورت صد درصد خالص و ضدامریکایی برگزار شده و اوج نفرت و خشم ملت ایران علیه مظالم امریکا و توطئه‌های اخیر کاخ سفید را به جهانیان نشان داد.
۳- این پنجمین راهپیمایی طی چهل روز اخیر بود که مردم ایران برای قدرت نمایی و دفاع از حریم اسلام و حرم عظیم ایران اسلامی از خود نشان دادند که در نوع خود در تاریخ انقلاب اسلامی بی سابقه بود.
٤- واکنش عملی ملت ایران به شرارت‌های پیاده نظام امریکا و دلقک‌های اجاره‌ای در لندن، واشنگتن و... بود.
۵- نشانه ناکامی و شکست مفتضحانه امپراتوری عظیم رسانه‌ای امریکا در جنگ شناختی و تأثیرگذاری بر اندیشه و ادراک مردم ایران بود.
۶- مردم ایران در این راهپیمایی پیام صریح و روشن خود به اربابان زر و زور و تزویر و چپاولگران استعمارگر رساندند که برای رسیدن به مقاصد شوم و شیطانی خود باید از اقیانوس عظیم ملت ایران عبور کنند.
۷- حضور یکپارچه، منسجم و گسترده اقوام ایرانی به‌ویژه در استان‌های مرزی، به حق خنثی‌کننده تلاش مذبوحانه برای شعله ورساختن تفرقه قومیتی و حرکت‌های تجزیه‌طلبانه به‌عنوان یکی از مهم‌ترین اهداف امریکا در این جنگ ترکیبی بود.
۸- تبلور اراده ملت ایران برای عبور از موانع و سختی و رسیدن به ساحل امن و آسایش بود.
امریکا چاره‌ای ندارد جز اینکه با حقد و عصبانیت پیروزی‌های ایران را در عرصه اقتصادی و خنثی‌سازی تحریم‌ها نظاره کرده و از این عصبانیت بمیرد، اما در پایان این یادداشت به احزاب سیاسی به‌ویژه مسببان وضع موجود نصیحت می‌کنیم که از شکست مفتضحانه امریکا درس عبرت گرفته و از موج سواری بر امواج اغتشاشات فتنه گون و تلاش فرصت‌طلبانه برای تغییر اولویت‌ها و فریب مردم در انتخابات سال آینده پرهیز کنند که بی‌شک با هسته سخت انقلاب اسلامی مواجه خواهند شد. فرصت‌طلبان بدانند ملت ایران تصمیم خود را گرفته و برای جبران سوءمدیریت ها، بی‌برنامگی‌ها، رانت‌خواری‌ها و پاک کردن نظام از فقر و فساد و تبعیض و حفاظت از آرمان‌ها و ارزش‌های فرهنگ غنی ایرانی اسلامی عزم جدی دارد و با هر مانعی (داخلی یا خارجی) با شدت برخورد خواهند کرد.


تحول جایگزین روزمرگی می شود؟!
 
مهدی حسن زاده
با گذشت حدود 15 ماه از استقرار دولت سیزدهم و با وجود اقدامات مثبتی از جمله واکسیناسیون گسترده کرونا و برخی دیگر از اقدامات در حوزه های اقتصادی و اجتماعی، اکنون باید منتظر تحقق نتایج عینی عملکرد دولت در حوزه اقتصاد و همچنین ترسیم چشم اندازی از این عملکرد تا پایان دوره فعالیت دولت باشیم. حتما می توان از اقدامات مثبت دولت در حوزه اقتصاد فهرستی تدوین کرد. از تلاش برای شفاف سازی اقتصاد و انتشار صورت های مالی شرکت های دولتی و فهرست اسامی بدهکاران بانکی تا فعال سازی برخی پروژه های بزرگ صنعتی و نفتی با سرمایه گذاری داخلی، از بهبود روند صدور مجوزهای کسب و کار تا برقراری ارتباطات تجاری گسترده با همسایگان و از بهبود روند تولید گندم و تقویت امنیت غذایی تا حذف ارز رانتی 4200 و مواردی دیگر همگی اقداماتی است که باید به دیده تقدیر در آن ها نگریست اما سوال این است که فضای اقتصاد کلان و شاخص های اصلی اقتصادی کشور و همچنین اَبَرپروژه هایی نظیر ساخت چهار میلیون مسکن، رفع ناترازی گاز و برق و تقویت جایگاه اقتصادی - سیاسی در چه وضعیتی به سر می برد. روند نزولی نرخ تورم پس از افت نسبی، در ماه های اخیر متوقف شده است و شاخص هایی نظیر افزایش نرخ ارز و نرخ رشد نقدینگی نشان دهنده کاهش نرخ تورم در ماه های آینده نیست. رشد اقتصادی نیز با وجود عبور از کرونا و افزایشی که در سال گذشته و امسال داشت، همچنان در سطح 8 درصدی که هدف گذاری شده است، قرار ندارد.
در چنین شرایطی تداوم تورم حدود 40 درصد و رشد اقتصادی کم جان سه تا چهار درصد و انتظارات نه چندان مثبت فعالان اقتصادی در قالب رقم شامخ (شاخص مدیران خرید) چشم انداز تحول خاصی را در زمینه اقتصاد نشان نمی دهد. واقعیت این است که طرح بزرگ ساخت چهار میلیون مسکن طی چهار سال کند جلو می رود و گذرگاه اصلی آن که تامین مالی است، تا حد زیادی مسدود است. در موضوعات مهمی نظیر افزایش تولید برق و به ویژه گاز برای رهایی از ناترازی در این بخش ها نیز، با وجود برخی اقدامات مقطعی خوب در سال گذشته و امسال، روند تحول آفرینی به چشم نمی خورد. علاوه بر این در زمینه سیاست های اشتغال زایی، برنامه توسعه صنعتی و تحول نظام بانکی نیز همچنان اقدامات مثبت اما کم جان، جای ایده های تحول آفرین را گرفته است.
با گذشت حدود 15 ماه از استقرار دولت سیزدهم انتظار می رفت و می رود که شرایط خطیر اقتصاد ایران بهتر درک شود و تیم اقتصادی دولت، تصمیمات اثرگذارتری برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور بگیرند. جهش روزهای اخیر نرخ ارز تلنگری جدی بود، زمان به سرعت می گذرد و حرکت بر مسیر روزمرگی و تکیه بر اقدامات کوچک و کم اثر پاسخگوی وضعیت فعلی اقتصادی نیست. اقتصاد ایران با احتساب امسال پنج سال پیاپی تورم های بالای 40 درصد را تجربه کرده است. میانگین رشد اقتصادی دهه 90 نزدیک به صفر بوده است. خروجی این شاخص ها در سفره مردم و معیشت آنان تنگی و سختی است. رهایی از این تنگی و سختی نیازمند تصمیمات مهم و چشم انداز تحولی به آینده است. برای رسیدن به این دو مهم، تغییر در ترکیب تیم اقتصادی دولت و ترسیم نقشه راه و برنامه ای مشخص برای تحول در اقتصاد ایران ضروری است، نه از جنس برنامه هایی که یک سری اهداف کلان و بلندپروازانه را اعلام می کند، بلکه از جنس برنامه ای که بتواند به سوالات اصلی اقتصاد ایران پاسخی روشن و امیدبخش دهد.


فوّاره واژگون فشار حداکثری و جنگ ترکیبی

محمد ایمانی
1) روند دشمنی‌های رژیم آمریکا با ملت ایران را در دو دهه اخیر مرور کنید. در دولت بوش، دو کشور همسایه ایران را ظرف سه سال اشغال کردند و رسماً گفتند ایران در نوبت بعدی است. آن زمان، بخش مهمی از دولت و مجلس موسوم به اصلاحات را هم سرمایه خود می‌دانستند. به واسطه همین‌ها بود که به آشوب تیرماه 1378 دامن زدند، جنگ روانی را به داخل کشاندند و تحریم انتخابات مجلس هفتم را به همان عناصر داخل حاکمیت دیکته کردند.
2) دولت بعدی آمریکا (اوباما) با کمک افراطیون مدعی اصلاحات، ابتدا ایجاد آشوب، و سپس ترور و خرابکاری و تحریم‌های فلج‌کننده را به‌کار بست که در روی کار آمدن دولت غربگرا و اصرار بر تدارک توافقی نا‌متوازن موثر بود. دولت اوباما تصور می‌کرد برجام، به عنوان زیرساختی برای مهار، و به موازات تشدید تحریم‌ها (آیسا، سیسادا، ویزا)، می‌تواند طرف ایرانی را وادار به پذیرش دیکته‌هایی در قالب برجام دو و سه کند. آنها در این جنگ ترکیبی و در کنار تحمیل آشوب و تحریم و ترور، گزینه جنگ نیابتی را هم روی میز گذاشتند و ضمن فربه‌کردن داعش در عراق و سوریه، کوشیدند آرزوی شکست‌خورده دولت بوش را با جنگ نیابتی عملی کند. همزمان، چراغ سبز حمله عربستان به یمن و اسرائیل به غزه را هم داده بودند؛ اما برآیند کار، ناکامی بود.
3) هنگامی که ترامپ سر کار آمد، «فشار حداکثری» را در دستور کار قرار داد. دولت ترامپ، هنگامی که میزان اتکای برخی مدیران دولت روحانی به برجام را دید و مطمئن شد آنها گروگان برجام باقی می‌مانند، زیر تعهدات آمریکا زد و تحریم‌های بیشتری را به اجرا گذاشت. او امیدوار بود و دائماً می‌گفت که مقامات ایرانی تا چند هفته دیگر درخواست مذاکره برای توافق جدید می‌کنند. اغتشاشات دی‌ماه 96 و آبان 98، در حالی طراحی شد که آمریکا و اسرائیل، نقشه مشابهی را در عراق و لبنان به اجرا گذاشته بودند. سپس، سردار سلیمانی را ترور کنند. اما برآیند همه این تحولات، شکست‌های پیاپی رژیم آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی و متحدانش بود. بعدها مقامات دولت آمریکا تاکید کردند «راهبرد فشار حداکثری علیه ایران، شکست فاحشی خورده است».
4) مرور فهرست ضربات راهبردی که جبهه مقاومت در این دو دهه به راهبرد «خاورمیانه جدید» و «قرن جدید آمریکایی» وارد کرد، مجال دیگری می‌طلبد. اجمالاً باید خاطرنشان کرد که سیاستمداران و استراتژیست‌های ارشد غربی بارها در چند سال اخیر، از انتقال محور جهانی قدرت از غرب به شرق (آسیا) و تبدیل ایران به قدرت برتر خاورمیانه سخن گفته‌اند. دولت بایدن حالا، وارث بدهی 31 هزار میلیارد دلاری، جامعه‌ای به‌شدت دوقطبی شده و سرشار از خشونت و انگیزه‌های جدایی‌طلبانه، بیش از پنجاه میلیون گرسنه (یک نفر از هر شش نفر)، و سلطه از دست رفته آمریکاست. در حالی که اوباما می‌گوید «تخریب مخالفان سیاسی و شرور جلوه دادن آنها، فضای خطرناکی ایجاد کرده است. سیاستمدارانی هستند که برای کسب قدرت، به تفرقه دامن می‌زنند و ما را از یکدیگر عصبانی و نگران می‌کنند»، ترامپ کرده است: «نمی‌‌دانم آمریکا تا ۲ سال دیگر دوام خواهد آورد یا نه. این اتفاقی است که در حال وقوع است. واشنگتن نقش و قدرت خود را در عرصه جهانی از دست داده. ایالت‌‌های آمریکا هرگز در وضعیت وخیمی مثل امروز نبوده‌اند. هیچ چیز خوبی درباره وضعیت کشور وجود ندارد که بخواهیم درباره آن گفت‌و‌گو کنیم».
5) قدرت نظامی آمریکا از ابعاد گوناگون، رو به تحلیل است. آسوشیتدپرس اخیراً گزارش داد: «بر اساس اطلاعات درز کرده از مرکز غذایی آمریکا، ناتوانی نظامیان آمریکایی در سیر کردن خانواده خود، به بحران پنهان تبدیل شده و این در حالی است که بخش نظامی، بیشترین بودجه را دریافت می‌کند. یک نظامی که نخواست نامش فاش شود، گفت ما بزرگ‌ترین ارتش جهان هستیم، ولی واقعیت تلخ این است که نظامیان ما و خانواده و کودکان‌شان گرسنه هستند».
6) آمریکا اگر دیروز در افغانستان و عراق و سوریه (و یمن) درمانده شده بود، امروز در ماجرای پیچیده جنگ اوکراین، در آستانه فاجعه است.
ژنرال مارک میلی، رئیس‌ ستاد مشترک ارتش‌، اردیبهشت‌ماه امسال در گفت‌و‌گو با سی‌ان‌ان اظهار داشت: «نظم جهانی با حمله روسیه به اوکراین، به خطر افتاده است. اگر این وضعیت پابرجا باقی بماند و روسیه هزینه‌اش را نپردازد، نظم بین‌المللی که در سال ۱۹۴۵ برقرار شد، از بین خواهد رفت و وارد دوران بی‌‌ثباتی شدید خواهیم شد. موضوعی بسیار بزرگ‌تر از اوکراین، یعنی امنیت اروپا در خطر است». او همچنین خرداد ماه، در آکادمی نظامی «وست پوینت» تاکید کرد: «آمریکا دیگر یک قدرت بلامنازع جهانی نیست. ۲۵ سال آینده مانند سال‌‌های گذشته نخواهد بود. قدرت‌‌های بزرگ، قصد تغییر نظم جهانی را دارند. هر پیشرفت نظامی که در ۷۰ سال گذشته داشتیم، به سرعت در حال متوقف شدن است ما چالش‌های زیادی در زمینه ‌جنگ، فضا، اینترنت، و نیروهای نظامی خواهیم داشت. آمریکا دیگر قدرت بلامنازع نیست، بلکه در اروپا با عملیات روسیه، در آسیا با رشد عظیم اقتصادی و نظامی چین و تهدیدات هسته‌‌ای و موشکی کره شمالی، و در خاورمیانه با بی‌ثباتی‌ها،
در حال آزموده شدن است».
7) در همین حال و به گزارش پایگاه خبری «مدرن دیپلماسی»، روند روی کار آمدن دولت‌های نازیستی (ناسیونالیست‌های افراطی) در کشورهای مختلف اروپایی، تبدیل به یک پدیده خطرناک شده است. فراز آمدن نازیسم در آلمان، یکی از دلایل وقوع جنگ جهانی دوم بود. متعاقب همین نگرانی‌های ترکیب شده، واشنگتن‌پست پریروز خبر داد: «آمریکا به‌طور خصوصی، اوکراین را تشویق کرده که برای مذاکره با روسیه آماده ‌باشد»؛ یعنی همان که قبلاً برخی مقامات اروپا می‌گفتند و معنای آن، تسلیم در مقابل روسیه بود. در طرف مقابل، نه‌تنها حربه جنگ نیابتی غرب و تحریم‌ها علیه روسیه کارگر نشده، بلکه درآمدهای صادراتی این کشور، اکنون افزون‌تر از دوره قبل از جنگ شده است.
8) دولت بایدن در مقابل ملت ایران، درمانده‌تر از هر دولت قبلی آمریکاست. به همین دلیل هم هست که اشرار سیاسی و تروریست‌های وابسته به آمریکا و اسرائیل در اغتشاشات اخیر، بالاترین حجم جنایت و وحشیگری را ظرف چند هفته به نمایش گذاشتند و حال آن‌که اگر کمترین امیدی به موفقیت داشتند، انتحار حیثیتی نمی‌کردند. کدام جنبش سیاسی واقعی، امیدوار، درون‌زا و معتبر، خود را در مقابل چشم افکار عمومی، در حد جنایتکاران داعش بازنمایی می‌کند؟! این اتفاق رخ نداد مگر به اعتبار حجم بالای ناامیدی، عقده، عصبانیت و درماندگی که بر ذهن طراحان
آمریکایی- صهیونیستی آشوب غالب است. بایدن، گزینه‌ای بیشتر از دولت‌های بوش و اوباما و ترامپ ندارد. اهل دقت، با مشاهده پایداری پیروز ایران در برابر انبوه طراحی‌های غرب، پیام اقتدار ایران را دریافت می‌کنند؛ و این، نقطه مقابل هدف کانونی غرب برای «تضعیف» و «ضعیف‌نمایی» ایران است
9) امام خمینی(ره) چقدر درست و حکیمانه فرمود «منافقین از کفار بدترند». در بازشناسی نفاق برخی حامیان داخلی آشوب همین بس که دم از «دغدغه زندگی خوب» برای مردم زدند (تیتر و تحلیل چند روزنامه زنجیره‌ای)، اما بانیان جنایت تحریم بودند و در همین پنجاه روز فتنه هم تا توانستند، برای ضربه زدن به زندگی و جان و مال و کسب و کار و آسایش مردم فرصت فراهم کردند. این، برای شارژ خط ناکام تحریم بود. با هوچیگری درباره فوت یک نفر، اسباب ناآرامی را تدارک کردند، اما زنجیره شرارت و جنایت و ترور در کف خیابان و به خاک و خون کشیدن ده‌ها نفر توسط اشرار اجاره‌ای و آشوبگران تروریست را ندیدند، بلکه حتی به هنگام گرفتار شدن جنایتکاران، مدعی شدند نباید آنها را مجازات کرد، چون موجب ایجاد چرخه خشونت می‌شود و خشونت، خشونت می‌آورد(!) قبل از این هم، جنایتکاران جنایت می‌کردند و اینها نه این که درباره چرخه خشونت هشدار نمی‌دادند، بلکه جنایات اوباش و تروریست‌ها را با بزک «اعتراض مدنی»، تقدیس می‌کردند!
10) علت این بی‌شرافتی را باید در آلودگی عمیق آنها یافت؛ آنجا که «معاون وزیر ارشاد دولت اصلاحات»، شبکه اسرائیلی- سعودی اینترنشنال (دعوت‌کننده به ویرانی، تجزیه‌طلبی، جنایت و ترور) را اداره می‌کند و ده‌ها جاسوس- خبرنگار مشابه (فراری یا هنوز مقیم ایران)، برای این شبکه و رادیو فردا، بی‌بی‌سی و صدای آمریکا تولید محتوا می‌کنند. برخی مدعیان اصلاح‌طلبی، در موضع اتهام هستند. ظلم بزرگی که اینها می‌کنند، به لجن کشیدن واژه انتقاد و اعتراض و به حاشیه ‌انداختن مشکلات واقعی مردم است. البته قاطبه مردم، به این جماعت وطن‌فروش بی‌محلی کرده و در اجتماعات بزرگ و کم‌نظیر، تودهنی اصلی را به طراحان اغتشاشات زدند.
11) اولین بار نبود که منافقین غربگرا گفتند جنایتکاران و اشرار را مجازات نکنید. در همه تحریم و ترورهای آمریکا و اسرائیل و حتی زمانی که آمریکا توافق را زیر پا گذاشت، ماموران سیاسی- رسانه‌ای غرب گفتند مقابله به‌مثل و تلافی نکنید! اما عقل و شرع، درباره طراحان، مسببان و مباشران جنایات اخیر، حکم دیگری دارد. آنها باید تاوان سنگینی بپردازند. چنانکه امیر مومنان‌(ع) حکمت 314 نهج‌البلاغه و در موضوع بازدارندگی امر فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا يَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ. سنگ را به همان جايى كه از آنجا آمده، برگردانيد؛ که همانا شرارت را جز شرّ بازنمی‌دارد». هدف پادوهای میدانی و رسانه‌ای، فرسایشی کردن اغتشاش ولو در فضای ذهنی است تا هم ظرفیت‌های کشور را به تحلیل ببرند و هم با سرگرم‌سازی مسئولان، نسبت به مسائل راهبردی مهم داخلی و بین‌المللی ایجاد غفلت کنند. باید این گروه را تحت تعقیب و مجازات قرار داد، اما هرگز نباید در این سطح پایین متوقف ماند. ضربات اصلی با خسارات و تلفات سنگین، در انتظار شاهرگ‌های اقتصادی، امنیتی و نظامی طراحان جنگ ترکیبی، در منطقه و فرامنطقه است. جنگ ترکیبی را یا باید با ضربات ترکیبی، نامتقارن و دردناک‌تر از گذشته پاسخ داد.
 

اهمیت تغییر زاویه دید

رضا صادقیان

بنیان‌های فکری و نگرش واقعی سیاست‌مداران و صاحبان قدرت در بزنگاه‌های مهم روشن‌تر از تمام سال‌های زیست سیاسی آنان مشخص می‌شود.
در روزهای اخیر به غیر از تعداد انگشت‌شماری در میان سیاسیون، سایر چهره‌های سیاسی دقیقا و نعل‌به‌نعل همان حرف‌های سال‌های گذشته را تکرار کرده‌اند؛ حتی یک قدم هم به مطالبات به حق و قانونی شهروندان نزدیک نشدند. گویی برای این افراد بودن در قدرت با هر معنا و کیفیتی تفاوت چندانی نمی‌کند، برای این افراد نگرش آدمی یک معنی دارد، اینکه همان رویکرد گذشته ادامه داده و ناچیزترین و کوچک‌ترین تغییرات به دیوار کوبیده شود. به مواضع برخی از همین افراد در برنامه شیوه نگاه کنیم؛ سال‌های گذشته در نقد تغییرات فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران سخن می‌گفتند و تلاش می‌کردند هر صدا و خواسته جدید را با برچسب‌های مختلف به حاشیه برانند، امروز نیز همان رویه را تکرار می‌کند. گویی جامعه برای این افراد منجمد و بدون حرکت مانده است. به نظر می‌رسد از نگاه این افراد جامعه ایران همان هست که بوده و سخن گفتن از تغییر و تحولات نسلی و بین‌نسلی سخنی به گزاف و سراسر بیهوده است.
در این میان می‌توان به سخنان عزت‌الله ضرغامی و محمدرضا باهنر اشاره کرد. احتمالا این افراد براساس نگرش جدید به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توان برای حفظ ساختار سیاسی اقدامات اصلاحی انجام داد، اصلاحاتی که حتی از منظر باهنر شامل قانون اساسی هم می‌تواند باشد. او می‌گوید: «بعد از۴۰ و اندی سال باید در برخی از ساختارها تجدید نظر کنیم. ما نیاز داریم مواردی از قانون اساسی را اصلاح کنیم. در گام دوم فرهیختگان و رسانه‌ها مردم را آماده می‌کنند که باید یک رفرم در ساختار کشور صورت بگیرد.»
سخنان ضرغامی جالب توجه‌تر است؛ چرا که او قبل از آنکه سودای کسب کرسی ریاست جمهوری را در سر پرورش بدهد، با اهل پژوهش و تحقیق نشست، گفتگو کرد و تصویری کامل‌تر از شرایط کشور را درک کرد، شعار او در انتخاباتی که فرصت حضور در آن را نیافت، «فرصت زندگی» بود، فرصتی که قرار بود با زدن زیر میز تحقق یابد که نیافت. دقت در همین شعار دو کلمه‌ای مشخص می‌سازد او قبل‌تر از سایر سیاسیون اردوگاه اصول‌گرایان به این نتیجه رسید که شهروندان ایران فرصتی برای زندگی و تجربه زیست بهتر را طلب می‌کنند. بنابراین بی‌دلیل نیست که می‌گوید: «ما در اصول مشکل نداریم، باید در رویه تحول ایجاد کنیم. اصلاحات هم مورد قبول حاکمیت است. حداقل گفته شده و حالا باید عملیاتی کنند. دو سه جور آدم داریم؛ عده‌ای که اصلا نمی‌فهمند، یک عده هم محافظه‌کارند و تعارض منافع دارند، بعضی هم دنبال رزومه هستند، طرف می‌خواهد کاندیدا شود، تایید صلاحیت شود، یک جور حرف می‌زند که آن ۱۲ نفر حالش را نگیرند، این‌ها کم نیستند که می‌فهمند و حرف نمی‌زنند. اما برخی روش‌های ما غلط است، اصلاحات از موضع قدرت است، ما را نترسانند از این که اگر از حدی عقب بروید، نظام نابود می‌شود، نظام کجا نابود می‌شود، شما نابود می‌شوید.»
حرف‌های ضرغامی و امثال او که طی سال‌های طولانی در ساختار قدرت بوده‌اند و با ظرفیت‌های تغییرات اصلاحی و رویکردهای کم‌هزینه نیز آشنایی دارند، جالب توجه و در بزنگاه امروز بسیار با اهمیت است. در واقع او و افرادی مانند او به دلیل بودن در قدرت متوجه شده‌اند برای حفظ ساختار سیاسی و کاستن از تنش‌های پرهزینه با شهروندان و یا نادیده گرفتن مطالبات مردم باید تغییرات اصلاحی اعمال کرد و به سوی اصلاحات گام برداشت. پذیریش بخش گسترده‌ای از سخنان ضرغامی و بازتاب حرف‌های او در شبکه‌های اجتماعی دقیقا به همین موضوع باز می‌گردد. او در سخنرانی با کسی لج و لجبازی نکرد، معترضان، دانشجویان و عموم مردم را کوچک نشمرد، آمار هوایی و فضایی که در باور شهروندان نگنجد برای مخاطبان نخواند، از امیدهای و فتح قله‌های مرتفع در تمام جهان نگفت، نگفت که اعتراض کنندگان با بشکه و قمقمه مشروب می‌خورند تا وسط میدان حاضر شوند، از رواج حجاب عرفی در جامعه گلایه‌ای را مطرح نکرد و در کل حرفی که با مخاطب مرزبندی کند و طرف گفتگو را نفی نماید استفاده نکرد و تکرار همین رویه برای آرامش بخشیدن به مخاطبان و جامعه بسیار مهم است.

نام:
ایمیل:
نظر: