چرا ایرانیان انقلاب کردند؟
عبدالله گنجی
بهرغم اینکه هزاران بار درباره چرایی وقوع انقلاب اسلامی سخن رفته است و صدها کتاب در جهان منتشر شده است، به بهانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی لازم است یک بار دیگر با «چشمان شسته» موضوع را بازخوانی نماییم. در چرایی وقوع انقلاب اسلامی، چه روشنفکران داخلی، چه ایرانیان اندیشمند ساکن غرب و چه اندیشمندان غربی و چه مسلمان، با الهام از علل وقوع انقلابهای اصیل جهان (انگلیس، فرانسه، روسیه و چین) دلایلی را برای آن توصیف و تحریر کردهاند.
از آنجا که همه انقلابهای جهان مبتنی بر دیدگاه ماتریالیستی یا «انقلابی برای شکم» است، به صورت طبیعی با مدل تئوریهای موجود درباره انقلابها، علل انقلاب اسلامی تحلیل شد. از جمله عواملی که در کتابهای متعدد آمده عبارت است از «مدرنیزاسیون سریع»، «توسعه نامتوازن»، «مهاجرت روستاییان به شهرها بعد از اصلاحات ارضی و حاشیهنشینی» و.... اما حقیقت این است که جریان اصلی انقلاب (محوریت امام) هیچگاه شعارهای اقتصادی-توسعهای در دوران انقلاب اسلامی نداشت. عجیب، اما واقعی است که با ۴۶ درصد فقر مطلق و ۴۶درصد بیسواد، هیچ شعار و پلاکاردی با مضامین اقتصادی-شکمی در دست راهپیمایان نیست.
این درحالی بود که اکثریت مردم دچار مشکلات جدی بودند و روستاییان در اکثریت و در عین حال فاقد هرگونه امکانات از دنیای مدرن بودند. بعد از رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ و تدوین قانون اساسی در پاییز ۱۳۵۸ و الهامبخشی انقلاب اسلامی در غرب آسیا تازه جهان متوجه شد که این انقلاب را نمیتوان با «تئوریهای انقلابها» فهم و تحلیل کرد. اما از دهه دوم انقلاب که مسائلی مانند تجدیدنظرطلبی، دموکراتیزاسیون و سکولاریزاسیون نقل محافل و مجلات شد و با گزارهای جدید مواجه شدیم؛ گزارهای که هدف آن تفسیر تاریخ به نفع آن نقطه بود که مطالبهکنندگان آن سه گزاره جدید میخواستند. آنان گفتند اصلاً مشکل پهلوی عدم توسعه سیاسی و دموکراسی بود. فضای سیاسی بسته بود که اگر باز بود و شاه دست به اصلاحات میزد، اصلاً انقلاب نمیشد و این چنین برای باورپذیرکردن این موضوع سراغ سکونت چهارماهه امام در نوفللوشاتو رفتند - و ۱۳ ساله عراق را وانهادند- گفتند امام دنبال دموکراسی بوده است و بعد از پیروزی غش در معامله کرده است. حال آنکه امام بیش از پنج مرتبه در نوفللوشاتو میگوید دموکراسی غربی فاسد و طاغوت است، اما چون گزاره «مردمسالاری دینی» مصطلح نبوده است از عبارت «دموکراسی اسلامی» استفاده میکند.
حال سؤال این است که مسئله انقلابیون با پهلوی دوم در عدم توسعه سیاسی و عدم دموکراسی بود؟ و این مهم در کجای شعار اصلی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» میگنجد. درست که نظام پهلوی دیکتاتوری بود و در نقطه مقابل آن آزادیخواهی معنا مییافت، اما میتوان گفت اگر توسعه سیاسی (ورود مخالفان و منتقدان به قدرت) و دموکراسی در ایران حاکم بود، انقلاب نمیشد؟ پاسخ آری به این سؤال زمانی قابل قبول است که بگوییم امام و جریانی که همراه وی بود، بخشی از قدرت را مطالبه میکردند یا دارای تحزب بودند و میخواستند در انتخابات شرکت کنند، اما قدرت مانع میشد؛ واقعاً امام دنبال توسعه سیاسی حکومت پهلوی و ورود به قدرت بود؟ یعنی شهیدان باهنر، مطهری، بهشتی، مقام معظم رهبری و ... دنبال دموکراسی شاه بودند و سهمی از قدرت میخواستند؟ امام اصولاً حکومت غیرالهی را طاغوت میداند آیا میخواست سهمی از حکومت طاغوت را به عهده بگیرد و شاه مخالفت میکرد؟ هرگز. بدون تردید اگر رهبری را کانون انقلابها بدانیم، امام دو مسئله اصلی با حکومت پهلوی داشت و از نصیحت هم شروع کرد؛ یکی مسئله مواجهه حکومت با اسلام و ترویج مظاهر فساد و امور ضددینی بود که امام میفرمود: «ای علمای اسلام به داد اسلام برسید» و دیگری وابستگی ایران به غرب بود که جرقه قیام امام از کاپیتولاسیون شروع شد.
این وابستگی بود که در مقابلش شعار استقلال طرح شد. شاید امثال مرحوم مهندس بازرگان یا ملیگراها دنبال توسعه سیاسی بودند یا خواستار اصلاح نظام پهلوی بودند، اما خط امام این نبود و رفراندوم ۱۲ فروردین هم نشان داد که کمونیستها، ملیگراها، غربگراها، لیبرالها و... کمتر از ۲ درصد هستند و کفه ترازوی امام مطلقاً سنگین است؛ بنابراین امام هم به آزادی غربی حمله میکرد، هم بر اسلام تأکید میکرد. حمله امام به آزادی غربی حمله به دموکراسی غربی محسوب نمیشود؟ آیا آزادی غربی در مدل دموکراسی اجرا نمیشود و امام صدها بار به «آزادی به شکل غربی آن» حمله و هجمه نکرده است؟ امام جمهوری اسلامی را به جای «حکومت اسلامی» طرح کرد، اما صددرصد بومی فکر میکرد و خلاصی فرمان مردم سالاری را مرزهای دینی میدانست و تمام. ممکن است کسانی جمهوری اسلامی را قبول نداشته باشند و مسیر دیگری را بخواهند، اما تحریف اهداف انقلاب اسلامی ظلم و تحریف تاریخ است.
اگر ولنگاری فرهنگی که امروز عدهای مطالبه میکنند هدف انقلاب بود، که پهلوی آن را اجرا کرده بود. حقیقت این است که بخشی از نخبگان ایران هنوز متوجه نشدهاند، حتی امر دموکراتیکی که با حدود الهی در تضاد باشد در ۱۱۷ سال گذشته (از مشروطه) محل منازعه و دعوا بوده است و در ایران شکل نگرفته است. تا نپذیریم که سیاست متأثر از فرهنگ است -حتی در غرب – واقعگرا نخواهیم شد و مدینه فاضلهای را میطلبیم که مصداقش در جهان یافت نمیشود. بگویید ما جمهوری اسلامی را قبول نداریم یا نمیخواهیم، اما اهداف انقلاب اسلامی را برای توجیه امروزتان تحریف نکنید. امام نه اهل قدرت عرفی بود، نه معتقد به دموکراسی بود و نه نظامی جز نظام دینی را شایسته حکومت بر بشر میدانست. انقلابهای دیگر را جایگزینی و جابهجایی دو طاغوت میدانست و میفرمود از نظر ما آنکه بوده است و آنکه آمده است هر دو طاغوت هستند، چون به دنبال امور صرفاً مادی هستند و به مواهب قدرت برای خود نیز فکر میکنند، اما ما «قیاملله» کردیم.
بیراههای که گروسی در آن پیش میرود
دکتر هادی محمدی
در هفته های اخیر رافائل گروسی مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی حرف های ضد و نقیضی درباره پرونده هسته ای ایران زده که جای تامل بیشتری دارد. وی از سویی خود را علاقه مند به سفر به ایران نشان می دهد و حتی تاریخ احتمالی این سفر را ماه فوریه اعلام کرده و از سوی دیگر در اظهاراتش که باید اصل بی طرفی و حرفه ای بودن را بیش از هر فرد دیگری حفظ کند، سیاسی کاری و تحریک فضای پرتنش موجود پرونده هسته ای دیده می شود. همین اظهارات دوپهلو، غیر حرفه ای و ناشی از وابستگی های گروسی به غربی هاست که باعث شده است ایران در دعوت از وی برای سفر به تهران دچار تردید جدی باشد. گروسی در سه سفر قبلی خود به کشورمان وعده ها و قول هایی داد که اغلب در بازگشت به آن ها عمل نکرد و همین باعث شده است این تصور در ایران ایجاد شود؛ اشتیاقی هم که امروز برای سفر به تهران از خود نشان می دهد بیشتر با هدف جلب توجه و استفاده های نمایشی از سفر باشد تا کمک به حل بن بست ایجاد شده در مذاکرات احیای برجام. بن بستی که قطعا یکی از عوامل اصلی آن شخص مدیرکل و گزارش های غیرحرفه ای او و بعضا دیکته نویسی از دستورها و توصیه آمریکایی ها و صهیونیست هاست . یادمان نرفته است همین آقای گروسی چند روز مانده به نشست ژوئن شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در سفری عجیب و غریب به اسرائیل رفت و با مقامات این رژیم دیدار کرد. رژیمی که عضو انپیتی و هیچ پادمان نظارتی جدی با آژانس نیست و همه می دانند صدها کلاهک و بمب هسته ای دارد. در همان نشست ژوئن بود که اولین قطعنامه ضد ایرانی آژانس بعد از شروع مذاکرات احیای برجام به تصویب رسید و عملا فضای پرتنش موجود را تشدید کرد. در روزهای اخیر هم رافائل گروسی در گفت وگو با سی ان ان مدعی شد ایران چشمان آژانس را کور کرده است! احتمالا منظور گروسی از این ادبیات، خاموش شدن دوربین های فراپادمانی و برجامی باشد که البته ادعایی خلاف و غیردقیق و ناشی از اقدامات وی برای ایجاد حساسیت بیشتر روی پرونده ایران است. در واقع اگرچه دوربین های برجامی خاموش هستند، اما هنوز همه دوربین های پادمانی آژانس روشن و در حال ثبت اتفاقات در سایت های ما باقی مانده اند. در موضوع بازرسی ها نیز با وجود نصف شدن تعداد بازرسی ها باز هم ایران بیشترین بازرسی از آژانس را در دنیا پذیراست. بخواهیم دقیق تر بگوییم در سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ حدود ۲ هزار بازرسی توسط آژانس انجام شده و در این سه سال میزان بازرسی از ایران ۵۰۰ مورد بوده است؛ یعنی یک چهارم تمام بازدیدها، در حالی که در ایران ۲۱ سایت هستهای وجود دارد و در کل دنیا ۷۳۰ سایت هستهای. با وجود این باز هم احساس نگرانی میکنند که خود نشان از رفتار غیر منطقی و سیاسی ناشی از فشارهای غرب بر گروسی دارد.همچنین مدیرکل آژانس و آن هایی که صحنه گردان او و گزارش هایش هستند، می دانند که ایران حتی با وجود خروج آمریکا و بازگشت تحریم ها ، یک سال صبر کرد تا اروپا جبران حماقت ترامپ را بکند، اما اتفاقی نیفتاد و در تمام مدت اجرای برجام و پس از خروج ترامپ ، آژانس در 15 گزارش عمل به تعهدات برجامی توسط ایران را تایید کرد و حالا نباید توقع داشته باشند ایران پس از این همه نقض عهد توسط اروپا و آمریکا و نفع نداشتن اقتصادی ایران از برجام ، همچنان به تعهداتش از جمله حفظ دوربین های فراپادمانی ادامه دهد. راه حل کور نشدن آژانس و نظارت بیشتر بر برنامه هسته ای ایران، فشار بر کشورهایی است که نقض عهد و تحریم ها را برای ایران احیا کردند نه فشار بر ایران و ایران را مانع احیای برجام نشان دادن.گروسی در جای دیگری به خبرنگاران گفته بود با مواد غنی شده ای که ایران تولید و انبار کرده می تواند چندین بمب هسته ای بسازد. اگرچه او بهتر از هر کسی می داند ایران هیچ برنامه نظامی هسته ای ندارد، اما بیان چنین حرف هایی نیز ناشی از شیطنت او و پیروی از سیاست های آمریکایی – صهیونیستی است که می خواهند بار دیگر پرونده ایران را امنیتی کنند و یک تهدید بزرگ از کشورمان برای دنیا بسازند. بازی گروسی در این نقشه هم دلیل دیگری بر ضعف حرفه ای او در عمل به وظایفش بوده و نشانه ای است بر این فرض که امروز گروسی خودش از موانع احیای برجام به شمار می رود.اگرچه رافائل گروسی از آرژانتین به عنوان یکی از کانون های قدیمی مبارزه با استبداد و استعمار و مخالفت با امپریالیسم آمده، اما همه می دانند انتخاب او ناشی از حمایت های بی دریغ آمریکا و اروپا بود و متاسفانه همین موضوع باعث شده است در همه اظهارات وی رگه هایی از دنباله روی همان سیاست های دیکته شده مشاهده شود که قطعا نه به نفع مذاکرات هسته ای و نه حتی آژانس بین المللی انرژی اتمی به عنوان یک نهاد بی طرف و تخصصی است.ایران همواره و حتی در اوج دعواهای برجامی ناشی از خروج غیرقانونی آمریکا روابط خود با آژانس را حفظ کرد و نخواست در حوزه نظارت ها تنشی ایجاد شود. امروز هم ایران مشکلی با سفر مدیرکل به تهران ندارد و فارغ از این که دعوتی از گروسی بشود یا خیر ، این سفر باید مبنا و هدف درستی داشته باشد. تهران هنوز به رفتار و مقاصد گروسی بدبین است و اظهارات اخیر وی و دیدارهای محرمانه اش با اروپایی ها این بدبینی را بیشتر کرده است،بنابراین نمی تواند به راحتی پذیرای چنین فردی باشد. کمتر از یک ماه دیگر نشست شورای حکام آژانس خواهد بود و احتمال دارد قطعنامه جدیدی علیه کشورمان تصویب شود و رفتار چند روز قبل آژانس نیز همچنان بر مدار سیاسی کاری و حاشیه سازی است. بر این اساس اگر سفر گروسی به تهران تاثیری در این نقشه نداشته باشد و وی بخواهد از این سفر تنها برای پوششی به منظور مشروعیت خود و قطعنامه احتمالی استفاده کند قطعا با روی خوش مسئولان جمهوری اسلامی برای حضور در تهران روبه رو نخواهد شد.تحلیل رفتار گروسی در هفته های اخیر نشان می دهد وی در بیراهه ای قدم گذاشته است که نهایتش تنش بیشتر در پرونده هسته ای خواهد بود. افزایش ذخایر غنی شده ایران از یک سو و افزایش فشار غربی ها علیه ایران از سوی دیگر نتیجه بیراهه ای است که هر چه زودتر گروسی باید از آن خارج شود و به مسیری بازگردد که به عنوان مسئول یک نهاد میانجی در دنیا آرامش بخش و صلح ساز باشد. گروسی اگر انسان هوشیاری باشد نمی گذارد نامش برخلاف سلفش، مرحوم آمانو به عنوان عامل بر هم خوردن یکی از مهم ترین توافق های امنیتی - سیاسی قرن جدید ثبت شود.
تأثیرات جهانی شخصیت سیاسی «امام» و «ملت ایران»
سعدالله زارعی
حضرت امام خمینی - قدس سره- وقتی پس از حدود 14 سال به ایران بازگشتند، جلوه جدیدی از شخصیت عظیمشان که تحتالشعاع شخصیت عرفانی، فقهی و فلسفیشان قرار گرفته بود، بروز یافت. «شخصیت سیاسی» حضرت امام، گنجایش ایجاد تحول در نظامات سیاسی جهان داشت و از اینرو توجهات را به خود جلب کرد. «شخصیت سیاسی امام» از زمان طلوع، در ملت ایران هم این شخصیت عظیم سیاسی را ایجاد کرد. بیان این مسئله کار سادهای نیست ولی نسلهای ما که این موضوع را به صورت عینی و فیزیکی درک کردهاند، وجود این شخصیت سیاسی در «امام و امت» را تصدیق میکنند. قبل از طلوع خورشید شخصیت سیاسی خمینی، اندازه شخصیت سیاسی ما گرفتن یک عدالتخانه، لغو یک قرارداد استعماری، پیروزی دست و پا شکسته در یک نهضت مشروطهخواهی و پیروزی چندماهه در یک نهضت ملی... بود. تازه در نهایت از پس این هم برنمیآمدیم و کار در آغاز یا نیمه راه متوقف میشد! گاهی هم در ماجراهایی مثل دیکتاتوری صغیر و کبیر پس از مشروطه، چندین گام عقبتر میرفتیم. شخصیتهای برجسته سیاسی ما عمدتاً نتوانسته بودند یک جنبش یا یک نهضت و حتی گاهی یک قرارداد لغو شده -مثلاً قرارداد رژی و قرارداد 1319 وثوق- را به سرانجام برسانند. حضرت امام خمینی که تاریخ سیاسی ایران از مشروطه تا نفت و بعد از آن را به صورت عینی و بیواسطه دیده و تجربه کرده بود و قاعدتاً باید به این نتیجه میرسید که «راه بسته است» و «نمیشود» و بعضی مراجع بسیار قدرتمند پیش از او هم با همین جمعبندی، توقعات خود از حکومتها را بسیار پایین آورده بودند، معتقد بود این مسیرهای طی شده در نهضتها بیفایده میباشد و مسئولیت فقها در عصر غیبت بسیار فراتر از آن چیزی است که تصور و اعمال شده است. بنابراین نقطه حرکت را روی این قله گذاشت و معتقد بود رسیدن به آن شدنی است. این البته حرف سادهای نبود، بسیار هم عجیب و غریب به نظر میآمد. حتی کسانی مثل مرحوم آیتالله طالقانی که مرد جهاد و حبسهای طولانی و شهادت بودند و خود را برای قربانی شدن در راه اسلام و ایران در معرض خطرات بزرگ قرار داده بودند، خواسته حضرت امام را هر چند مقدس و مهم و خواستنی میدانستند، «غیرقابل دستیابی» میدیدند و البته پای در این راه نهاده و سهم خود را هم انجام دادند اما معتقد بودند سرنگونی رژیم پهلوی امکانپذیر نیست؛ چه رسد به کوتاه کردن دست آمریکا و انگلیس از این مملکت! خداوند این بزرگان را در اعلی درجه الطاف خود جای دهد که خوب به صحنه آمدند و جانبازی کردند و حقیقتاً «صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» بودند اما آن عقیدهای که حضرت امام در امکان پیروز شدن بر استکبار و استبداد داشت، نداشتند. حضرت امام خمینی -رحمتالله علیه- سلوک معنوی خیلی خاصی داشت. کتاب «شرح دعای سحر» و کتاب بسیار پیچیده و گرانقدر «اربعین حدیث» ایشان به ترتیب در سالهای 1308 و 1317 منتشر شدهاند و قاعدتاً شروع نگارش آنها پیش از 25 و 30 سالگی ایشان بوده است. درک محتوای بسیار عمیق این کتابها با آنکه به شیوایی و ادیبانه نوشته شدهاند، برای پیرمردهای عارف هم ثقیل است. این کتابهای بسیار عمیق معنوی و آن درسهای عرفانی پررمز و رازی که او نزد استاد عظیمالشأنش مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ محمدعلی شاهآبادی گذرانده بود، در واقع فارغ از اوج معنوی، پایههای «فکر سیاسی» حضرت امام را نیز تشکیل میدادند. از اینرو ایشان معتقد بود «ما باید به تکلیفمان عمل کنیم و در این راه، «خود» را کنار بگذاریم» و «بدانیم چون خداوند وعده نصرت داده و او مسببالاسباب میباشد، رسیدن به هدفهای عظیم، ممکن است». مرور مباحثات امام با بعضی از آیات عظامی که از مقتدرترین و مؤثرترین فقهای قم و نجف بودند، «شخصیت بلند سیاسی» حضرت امام را برای ما روشن میکند. در واقع حضرت امام با توشه معنویت و اخلاص دینی و با حل و فصل کردن مسائل خود با خداوند، وارد میدان سیاست شد و با همین عطر، جهان را به شدت تحت تأثیر قرار داد. حضرت امام با هدف قطع نفوذ غرب از ایران و قطع سلطه مفسدان از این ملت و تغییر معادلات جهانی به میدان آمد و در این راه اولاً از خود مایه گذاشت؛ در کشور پذیرش حبس و تبعید برای یک مرجع تقلید مرسوم نبود، امام از این موضوع با روی گشاده استقبال کرد و 14 سال زندگی پرمشقت در تبعید را پذیرفت و علیرغم فشارهای مختلف، هیچگاه از مبارزه طفره نرفت. در همان زمان که رژیم پهلوی بدون آنکه با مشکل عمدهای مواجه گردد، توانسته بود امام را زندانی و سپس تبعید کند، حضرت امام حتی هدف مبارزه را فراتر از اسقاط رژیم پهلوی قرار داده و به تعبیر خودشان «قطع سلطه اجانب» از سر مسلمانان را دنبال کرد. امام در همان مقطع فرمودند «هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است؛ از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است. بدبختی دول اسلامی از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست.» (صحیفه امام، ج 1، ص 411) حالا شما زمان طرح این بحث را در نظر بگیرید که عدهای از بزرگان میگفتند «ما رئیس شهربانی قم را هم نمیتوانیم عوض کنیم، آقای خمینی چه حرفهایی میزند، میگوید شاه نباشد! آمریکا نباشد! آقا این چیزها شدنی نیست و فقط خونها را هدر میدهد». در آن فضا که عده زیادی تغییر یک رئیس شهربانی را هم در قدرت خود نمیدیدند، حضرت امام «قطع سلطه اجانب» را آن هم نه فقط از ایران بلکه از جهان اسلام و از جهان مستضعفین دنبال میکردند و حالا پس از آن سالها که بسیاری از ناباوران از میان ما رفتهاند و خداوند رحمتشان بفرماید و بسیاری از کسانی که پا در رکاب مبارزه شدند و جان شیرینشان را در این راه نثار کردند که «طوبی لهم و حسن مأب»، ما میتوانیم ببینیم، آنچه امام میخواستند و در واقع به آن مأمور بودند، تا حد بسیار زیادی محقق گردیده است. خود ایشان در 25 مهر ماه 1361، در جمع مردم شریف آذربایجان فرمودند «ما درست نمیتوانیم ادراک کنیم که حجم این پیروزی چقدر است. دنیا بعد ادراک خواهد کرد که این پیروزی ملت ایران چه حجمی دارد» (صحیفه امام، ج 17، ص 55) در آن روز که یک عدهای میگفتند باید مماشات کنیم تا دماء مسلمانان حفظ شود و در واقع لبیک به آن همه نداهای قرآن مبنی بر قیام علیه ستمگران را به روزی دیگر -که معلوم نبود کی میآید!- واگذار میکردند، امام به میدان آمد و حدود 15 سال بعد راه باز شد. بله راه حضرت امام بدون هزینه و قربانی دادن نبود، ولی اگر امام قیام نمیکرد و صحنه را تغییر نمیداد، همان دستهای خارجی و داخلی که در 17 بهمن 57 تصمیم گرفتند به قیمت کشتن یک میلیون شهروند در تهران، سلطه اجانب بر ایران را حفظ کنند، ملت ما را پیش پای دشمنان اسلام، پی در پی قربانی میکردند. اگر امام و انقلاب امام نبود و حوادث دهه 1380 که به اشغال افغانستان و عراق منجر شد، پیش میآمد، ایران هماینک در وضع بسیار وخیم امنیتی قرار داشت. اگر امام و انقلاب امام نبود، صهیونیسم که همین حالا بر اروپا حکومت میکند، تمام سرزمینهای مسلمانان به خصوص سرزمینهای مقدس آنان را به تصرف درآورده بود، کما اینکه در سال 1350 پیشروی رژیم اسرائیل در سرزمینهای منطقه، دو برابر متصرفات سال 1330 آن شده بود. تکیه معرفتی انقلاب حضرت امام، بر قرآن کریم و ادعیه ائمه معصومین علیهمالسلام و مواریث عرفانی اسلام بود و از این رو امام و مردم با مسائل اساسی کشور و جهان اسلام برخورد عمیق داشتند و نیز در این راه پایمردی کرده و از میانه راه بازنگشتند. این انقلاب در سطح منطقه و جهان تا امروز و به طور پیاپی میلیونها مخاطب جان بر کف به میدان آورده و هنوز هم به عنوان مهمترین محرک ملتها - از هر دین و زبان و قومیت- مطرح است. هنوز هم کسی نمیتواند در جلب محبت ملتها، با شخصیتهای این انقلاب الهی رقابت کند. حالا بگذارید دولتهای استعماری اروپا از سر عصبانیت به هتاکی علیه چهرهها و نهادهای نورانی این انقلاب و نظام برآمده از آن بپردازند. این هتاکیها ناشی از شکست از قدرتی است که راهی برای غلبه بر آن ندارند. وقتی یک کشیش فرانسوی میگوید چه نشستهاید که حتی در اروپا پرتعدادترین نام نوزادان «محمد» است و بعد میگوید محمد - صلیالله علیه و آله- دارد اروپا را میگیرد و بعد آمار میدهد که تا سال 2050، مسلمانان نیمی از جمعیت 700 میلیونی اروپا را میگیرند و با توجه به جمعیت رو به رشد آنان در آفریقا و آسیا، اسلام به دین اول جهان تبدیل میشود و بعد میگوید باید بیرودربایستی با محمد و کتاب او مقابله کرد و بعد حقیرانه کاریکاتوری کشیده میشود و یا کتابی سوزانده میشود و به دست خودشان روی داعیه متمدن بودن خود خط میکشند، آیا شکستی از این بزرگتر برای غرب وجود دارد؟ این اسلام که به قول مقامات اروپا به بحث اول جهان تبدیل شده، کدام اسلام است؟ بدون تردید این اسلام همان اسلام مولد محرک که پنجه در پنجه غرب انداخته و بارها آن را زمین زده میباشد. در این عرصه جایی برای عرض اندام «بدلها» نیست؛ اسلام سعودی، اسلام سکولار، اسلام افراطی و... نه! این اسلام فقط اسلام ناب محمدی -صلیالله علیه و آله- است؛ اسلام خمینی و خامنهای، اسلامی که امام آن به تنهایی یک امت است و امت آن در میان ملتها، امام است. امت و امامی که ایستادهاند. به تعبیر ژرف حضرت امام «ما تا آخرین وقت و تا آخرین نفس ایستادهایم و ملت ایستاده است و بحمدالله با قدرت دارد پیش میرود» (صحیفه امام، ج 17، ص 52).