محمدجواد ظریف پس از ۲ سال سکوت خود را شکست و بار دیگر برای دفاع از کارنامه ناموفق دیپلماسی خود زبان گشود.
ابتدای هفته بود که ظریف در اینستاگرام خود در متنی به آسیبشناسی سیاست خارجی کشور پرداخت . همچنین ظریف در ادامه شکست سکوت خود، سهشنبه در کلاب هاوس ظاهر شد و به ناگفتههای خود درباره برجام به عنوان بزرگترین میراث خود طی سکانداری وزارت امور خارجه پرداخت؛ اظهاراتی که البته چندان ناگفته هم نبود و همان توجیهات همیشگی دیپلمات ارشد سابق کشور در فرار از واقعیات بود.
ظریف در بخشی از متن اینستاگرام خود نوشت: «ما در طول تاریخ اهدافمان را بر اساس آرزوهایمان چیدهایم و به تواناییهایمان توجهی نکردهایم، گرایش تاریخی ما برای رسیدن به آرزوها بدون در نظر گرفتن امکانات، در سیاست خارجی نمایان است. در ۷۵ سال برنامهریزی توسعه ما، منابع ملی نابود شده و توسعه نیز حاصل نشده، چون بیشتر برنامهها به جای ترسیم مسیر جبران عقبماندگیها متناسب با امکانات و فرصتها، حدیث آرزومندی رهبران کشور بودهاند. آگاهانه یا ناخودآگاه ما مردم انتخاب کردهایم آنان را که به دنبال آرزوهایمان بودهاند بستاییم».
آرمانگرایی که واقعگرا شد
وزیر سابق امور خارجه پس از خلق دوگانه «دیپلماسی - میدان» در بهار 1400، به دوگانهسازی «آرزومندی- واقعنگری» روی آورده است. دوگانهسازی، گویی تنها تخصص تیم روحانی - ظریف است، چراکه خشت اول این بنا را حسن روحانی سال ۹۲ با ساخت دوگانه «امنیت - معیشت» و جمله معروف «هم چرخ سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ کارخانهها» بنیان گذاشت.
در این میان ژست واقعگرایی ظریف قابل تامل و جالب توجهتر به نظر میرسد. آرمانگرایی که به صراحت در صوت معروف و افشاشده خود در گفتوگوی تاریخ شفاهی با مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری میگوید رئالیسم (واقعگرایی) و مفروضات آن در روابط بینالملل را قبول ندارد، امروز رهبران کشور را به خاطر دوری از واقعیات شماتت کرده و آرزومندی آنها را علت اصلی عقبماندگی توسعه کشور میداند.
ظریف چه دوست داشته باشد و چه نداشته باشد، چه بپذیرد یا نپذیرد، ادامه ایدهآلیست شکستخورده نویل چمبرلین، نخستوزیر انگلستان و وودرو ویلسون، رئیسجمهور آمریکا در دهههای ابتدایی قرن بیستم است. ایدهآلیسمی که اساسا علم روابط بینالملل به عنوان یک دانش آکادمیک، پس از شکست فاحش این مکتب در جلوگیری از وقوع جنگ دوم جهانی تاسیس شد.
نگارش متن پرایراد برجام و تفسیر ظریف از آن جز از نگاه آرمانگرایانه آقای دیپلمات نشأت نمیگیرد. از همه مهمتر پیشبینی قاطع ظریف مبنی بر اینکه ترامپ نمیتواند از برجام خارج شود، بیش از هر نکتهای بیانگر ادراک ایدهآلیستی ظریف از سیاست بینالملل بوده است که او را سزاوار نشاندن در کنار چمبرلین و ویلسون میکند.
پاره کردن برجام توسط ترامپ همانقدر ضربهای به جهان آرمانی متصورشده ظریف بود که آغاز جنگ دوم جهانی و به موزه فرستادن ایدهآلیسم چمبرلین؛ جایی که نخستوزیر انگلستان پس از توافق مونیخ با آدولف هیتلر به مردم انگلستان گفت: این دومین بار در تاریخ ما است که بازگشتی از آلمان با صلح افتخارآمیز اتفاق افتاده است. من باور دارم این صلح برای زمانهمان است. حالا من پیشنهاد میکنم شما به خانه بروید و آرام در تخت خود بخوابید.
برای اثبات آرزومندی ظریف که او را محق ژست واقعگرایی نمیکند، مثالهای تاریخی دیگری نیز وجود دارد. رئیس سابق دستگاه سیاست خارجی کشور در آخرین روزهای وزارتش اینگونه با حسرت به خوشخیالی و آرزوهای حاکم بر دستگاه دیپلماسی کشور در دولت اعتدال اعتراف میکند: «اگر درباره ضرورت کار متوازن با شرق و غرب به یک اجماع ملی رسیده بودیم و از یک سو با خوشخیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود نرنجانده بودیم و از سوی دیگر از همه امکانات برجام برای ایجاد منافع اساسی اقتصادی برای همه کنشگران - به شمول شعبات خارجی شرکتهای آمریکایی - بهره برده بودیم، هم دوستانمان سرخورده نمیشدند و در دوران سختی رهایمان نمیکردند و هم ترامپ برای فشار حداکثری با مانع جدی سرمایهداران جهانی - از جمله در داخل آمریکا - مواجه میشد».
ظریف عصبانی است
با گذشت 8 سال از برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام، افکار عمومی هنوز بدرستی متوجه نشده هدف از برجام چه بوده است و با مواضع رنگ به رنگ و فصل به فصل روحانی- ظریف بیش از دفعات قبل شگفتزده میشود. ظریف که بارها در طول ریاست خود بر پرونده مذاکراتی توافق هستهای، وعدههای محکمی در لغو تحریمها میداد، حالا میگوید برجام از همان اول هم قرار نبوده تحریمها را بردارد و با هدف شکست پروژه «امنیتیسازی» ایالات متحده و صهیونیستها پیش رفته است!
گفتههای پراکنده، تقلیلگرایانه و بعضا متناقض ظریف در کلاب هاوس به وضوح نشان از خشم وزیر سابق امور خارجه دارد اما ظریف چرا عصبانی است؟
حرکات انتحاری ظریف به این خاطر است که راهبرد سیاست خارجی دولت سیزدهم برخلاف تصور ظریف و همفکرانش در حال ثمردهی است و سیاست اصلی و مرکزی دیپلماسی روحانی و ظریف که وابستگی همه مولفهها به آمریکا و اروپا بود، به یک راهبرد رسوا تبدیل شده است. روابط منطقهای ایران با رقبا و همسایگان ایران و اختلافات با آنها که آقای ظریف روزی برای حل آن پیش پای اعراب زانو هم زد به ائتلافها و روابط اقتصادی ذیل راهبرد همسایهگرایی تبدیل شده است. همچنین دیپلماسی میدان در تثبیت محور مقاومت پیروز شده و منطقه، از مصر تا عربستان برتری منطقهای ایران را پذیرفته است.
در ابعاد نظم جهانی، چینیها که روحانی و ظریف آنها را پشت در معطل کرده و تا سالها در پکن سفیر تعیین نمیکردند، امروز تبدیل به اهرم ثباتساز در منطقه و جایگزین آمریکا شدهاند و در این بین مناسبات ایران با چین و روسیه شکل راهبردیتری به خود گرفته است. روند تضعیف هژمونی آمریکا که آقای ظریف از آن به عنوان قلدر محله (Bully) یاد میکرد، در جهان شتاب بیشتری گرفته است. همچنین دیپلماسی کریدوری ایران در حال شکلگیری است که میتواند ایران را تبدیل به هاب ترانزیتی کند.
در این شرایط ایران علاوه بر غنیسازی سطح بالای اورانیوم و تعطیل کردن تعهدات برجامی، تعامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را هم حفظ کرده است. از سویی اخیرا دیپلماسی حقوق بشری با تبادل زندانی با اروپا جواب داده است و منابع خبری از تلاشهای بیوقفه آمریکا برای حفظ کانالهای تبادل پیام با تهران به منظور تبادل چند زندانی آمریکایی خبر میدهند و اخبار زیادی درباره ارزهای بلوکه ایران که در آستانه آزادسازی است، در رسانهها مطرح شده است.
تمام این تحولات در شرایطی است که طرف غربی طی یک سال گذشته به فضاسازی زیادی در ادعای دخالت ایران در مناقشه اوکراین دست زده و با وجود این اتهام، همه این فرمتهای دیپلماسی در چنین فضایی خروجی مثبت داشته است.
همه این موفقیتهای دیپلماتیک در فضای زندگی بدون توافق با آمریکا رقم خورده است که روحانی و ظریف مدعی بودند بدون توافق یا پذیرش FATF حتی واکسن کرونا هم پیدا نخواهیم کرد. شاید این دستاوردهای بزرگ دیپلماسی کشور است که محمدجواد ظریف را آشفتهخاطر و خشمگین کرده است.