پیمان مولوی
معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور از عضویت دائم جمهوری اسلامی ایران در «بریکس» خبر داد. ایده ایجاد گروه بریکس با نزدیکی ۴ قدرت اقتصادی در حال ظهور جهان شامل برزیل، روسیه، چین و هند در دوران اوج یکجانبهگرایی آمریکا در اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی شکل گرفت. سابقه شکلگیری این گروه به حضور ۴ عضو موسس، به سال ۲۰۰۱ باز میگردد و نهایتاً «گروه بریک» در ۱۶ ژوئن ۲۰۰۹ رسماً تاسیس شد. آفریقای جنوبی نیز در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۰ به این گروه اضافه شد و نام آن پس از پیوستن این کشور از «بریک» به «بریکس» تغییر یافت.
مهمترین شاخصه در این گروه کارکردهای اقتصادی، مالی و پولی و همچنین گستره فرامنطقهای و جهانی بودن اعضا و اثرگذاری آن بوده و لذا به گروه «قدرتهای اقتصادی نوظهور» معروف است. در حال حاضر علاوه بر ۵ عضو اصلی، ۲۳ کشور به شکل رسمی و ۶ کشور به صورت غیررسمی و اعلامی خواهان عضویت در این گروه هستند که از جمله آنها میتوان به ایران، اندونزی، عربستان، کویت، امارات، بحرین، مصر، سوریه، مراکش، بلاروس، قزاقستان، کوبا، بولیوی، نیجریه، آرژانتین، ونزوئلا، تایلند، ویتنام، الجزایر، فلسطین، اتیوپی، هندوراس، مکزیک اشاره کرد.
هرچند فارغ از اینکه چه دولتی بر سر کار است، عضویت در هرگونه سازمان بین المللی ارزشمند است، اما ما باید ببینیم به دنبال چه هدفی از این عضویت هستیم. در حال حاضر ما شاهد ادامه تحریم ها هستیم و تا تحریم های مالی و بانکی ادامه داشته باشد، کشورهای عضو بریکس نمی توانند روابط مالی با ایران داشته باشند. تنها گزینه تهاتر می ماند که بر اساس نیازها و انتخاب هایی که داریم با این وضعیت دچار مشکل خواهیم شد.
کشورهای اصلی عضو بریکس بدون چین اقتصاد بزرگی ندارند و نمی توانند نیازهای ما را آنچنان که می خواهیم برطرف کنند. کشور چین نیز بدون بریکس ارتباط مالی و بانکی با ایران ندارد و عضویت ایران در بریکس نیز تغییری در آن ایجاد نخواهد کرد. یک سال دیگر باید از کسانی که این عضویت را یک پیروزی تلقی می کنند باید تاثیرات آن را روی قیمت ها و وضعیت اقتصادی پرسید. با وضعیت تحریم هایی که وجود دارد، عضویت در بریکس و سازمان های دیگر تاثیری ندارد و ما در این چندسال ۴۵۰ میلیارد دلار عدم نفع صادرات نفتی داشته ایم. بودن یا نبودن در بریکس الزاما چیزی که اقتصاد ما نیازمند آن است را تامین نخواهد کرد.
اعلام عضویت رسمی جمهوری اسلامی ایران در مجموعه بریکس، نقطه آشکارساز دیپلماسی پویای اقتصادی در دولت سیزدهم محسوب میشود. آنچه اخیراً در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی رخ داد، خروجی و نتیجه رایزنیهای دوجانبه و چندجانبه دولت با مقامات رسمی کشورهای برزیل، آفریقای جنوبی، روسیه، چین و هند محسوب میشود. در تشریح این موضوع، دو نکته اساسی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
نخست اینکه شکلگیری و احراز یک دیپلماسی اقتصادی موفق، در گرو تفوق اقتصاد بر سیاست نیست، بلکه معلول چینش صحیح مؤلفههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی در یک منظومه واحد و تعریف روابط کابردی میان این مؤلفههاست. عضویت رسمی در اجلاس همکاریهای شانگهای، حرکت به سوی تکمیل عضویت در اتحادیه اقتصادی اوراسیا و در نهایت، عضویت در بریکس نشان میدهد که چنین منظومهای به خوبی در عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان تبلور پیدا کرده است. آنچه عضویت در بریکس را نسبت به دو مجموعه دیگر متمایز میکند، مربوط به نقش آفرینی خاص جمهوری اسلامی ایران در شکلگیری باورها و پیش فرضهای پیوند اعضای اولیه و جدید بریکس (بریکس پلاس و بریکس) میباشد. تلاشهای جمهوری اسلامی و نگاه خاص دولت سیزدهم در عرصه سیاست خارجی، نقش بسزایی در تبیین عملیاتی مفهوم دلارزدایی در عرصه روابط بین الملل داشته و تمایل دهها کشور از نقاط گوناگون دنیا مبنی بر پیوستن به بریکس نمایانگر همین حقیقت است.
دومین مقوله، مربوط به پیشبرد یک استراتژی کلانتر به نام «تکثیر زمینهای بازی» از سوی کشورمان است. این استراتژی، به معنای تغییر محیط و قواعد بازی به سود منافع ملی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود. در طول دو سال اخیر با تکیه بر دیپلماسی منطقه ای، دیپلماسی اقتصادی و حضور و نقش آفرینی فعال در ساختارهای نوین مبتنی بر نظم جدید جهانی، ریلگذاریهای صحیحی در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی صورت گرفته که در میان مدت و بلند مدت شاهد آثار و تبعات ایجابی آن خواهیم بود. دستگاه دیپلماسی کشورمان در صدد است از طریق تکثیر این زمینها و وسعتبخشی به آنها امتیازاتی را که تا پیش از این محکوم بود صرفاً در قالب قواعد محدود، سلبی و بازدارنده رایج در حوزه روابط بینالملل (که تعریف و چینش آنها در گرو اراده و نقش آفرینی غرب بوده است) به دست بیاورد، در زمینهای جدید احصا کند. به عبارت بهتر، جمهوری اسلامی ایران مزیت ژئوپلیتیکی و توان خود در عرصه تأمین انرژی را نه در مسیر تابآوری در برابر قواعد موجوددر عرصه تجارت جهانی، بلکه در مسیر بازتعریف جمعی قواعد و اصول جاری در حوزه اقتصاد بین الملل به گردش در آورده است.
در نهایت، عضویت جمهوری اسلامی ایران در گروه بریکس و بسط و تعمیق دیپلماسی اقتصادی کشورمان، به معنای اتخاذ تصمیماتی مناسب در پیچ تاریخی مهم کنونی محسوب میشود. نارضایتی مطلق و شانتاژ تبلیغاتی غرب و جریانات طرفدار نظم امریکایی-اروپایی در عرصه اقتصاد بین الملل نسبت به رویکرد کشورمان در این عرصه، بی دلیل نبوده و بیانگر مسیر صحیحی است که باید با قاطعیت و هوشمندی ادامه پیدا کند
محمد ایمانی
«کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است». این هشدار حکیمانه را شهید سلیمانی مهر ماه ۱۳۹۵، در حالی بیان کرد که جریان غربگرا، در حال معبرگشایی برای دشمن بود. اما کوچه دادن به دشمن، فقط در همان مصداق برجامیزاسیون خلاصه نمیشود. دامن زدن به اختلاف در میان نیروهای انقلابی و دستگاههای حاکمیتی نیز، کوچه باز کردن برای دشمنان است. همافزایی دولت، مجلس و دستگاه قضایی به ویژه در دو سال اخیر، موفقیتهای چشمگیری را برای کشور فراهم کرده است. طبیعتا این همدلی و تعاون، دشمنان بزرگی دارد؛ و در این میان، کدام ضربه به همدلی و همافزایی، موثرتر از اختلافافکنی؟
۱) این تیترهای دروغ یا اغراق شده (و بعضا متناقض) در رسانههای زنجیرهای بیگانه و دنباله آنها در فضای رسانهای داخلی را مرور کنید که با وجود همدلی بالای آقایان رئیسی و قالیباف و اغلب وزیران و نمایندگان، چگونه از هیچ یا کاه، کوه میسازند: «جنگ قالیباف و رئیسی در کف خیابان؟ تعارف مجلس با دولت به پایان رسید»/ جدال توئیتری تیم قالیباف و رئیسی بالا گرفت؛ دعوای تیم قالیباف و رئیسی به فضای مجازی کشیده شد/ ورود دولت به انتخابات مجلس، ورود قالیباف به انتخابات ریاست جمهوری/ قالیباف، رئیسی را با مشکلات تنها گذاشت/ حاملان تفکر مصباح یزدی، کجای دولت و مجلس هستند؟ جبهه پایداری؛ مغز و ارگانیسم دولت رئیسی/ اختلافات قالیباف و رئیسی واقعی است/ این دولت، دولت جبهه پایداری است/ نقشه اتاق فکر افراطیون برای انتخابات مجلس؛ خویشتنداری قالیباف مقابل حامیان رئیسی به پایان رسید/ برخی اخبار، از جلسات انتخاباتی اعضای دولت حکایت دارند؛ حمله گازانبری به قالیباف! اتحاد پایداری و دولت برای فتح مجلس دوازدهم/ خیز قالیباف برای ریاست جمهوری/ دولت رئیسی 4 ساله میشود؟».
۲) همچنین این تیترها را ببینید: «پایداری از ریاست مجلس در سال جاری دور شد؛ آیا اختلافات قالیبافیها و پایداریها تشدید میشود؟/ هدف شریان چیست؟ دولت رئیسی به دنبال حذف قالیباف/ پیام تیم قالیباف به رئیسی: ابراهیم حذر کن! اختلافات جریان قالیباف و دولت علنی میشود/ در آینده نزدیک، شاهد دعوای قالیباف و رئیسی خواهیم بود/ دعوای دولت و مجلس، جنگ زرگری است/ پیشبینی دعوای مفصل اصولگرایان؛ جبهه پایداری میخواهند مجلسی وکیلالدوله ایجاد کنند/ از سیسمونی گیت قالیباف تا پرسش از قدرت فهم رئیسی/ جبهه پایداری، متحد استراتژیک شخص رئیسی است/ جلسات منظم دولت و جبهه پایداری برای «خالصسازی»/ جریان بذرپاش مشغول موج دوم خالصسازی است/ دولت با کمک پایداری، میخواهد انتخابات مجلس را مهندسی کند./ رئیسی در انتخاب کابینه، به جبهه پایداری محل نداد/ پشت پرده تحرکات ضد رئیسی پایداریها/ اختلاف پایداری و قالیباف، دعوا بر سر لحاف ملاست/ جلیلی، نامزد نمایشی بود، نه پوششی/ جلیلی، میخواهد نتیجه 8سال زحمت برای دولت سایه را ببیند/ جلیلی علیه رئیسی؛ نجواهای اختلاف بخشی از جریان پایداری با سیاستهای رئیسی/ رسانه قالیباف، پایداری را از لیست اخراج کرد؛ پایداری لیست جدا میدهد».
۳) نه رئیسی، احمدینژاد است، و نه قالیباف، لاریجانی؛ ایضا دولت و مجلس. اما دشمنان ملت ایران و جمهوری اسلامی، یک جبهه واحد بیشتر نیستند. آقایان احمدینژاد و لاریجانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی)، از همکاری و همافزایی دو ساله، به جدایی و سپس تقابل شدید در سال ۱۳۹۱رسیدند. جالب است بدانیم برخی حامیان احمدینژاد معتقد بودند آقای حداد عادل به اندازه کافی مدیریت و همراهی ندارد و بنابراین در مجلس هشتم، سراغ حمایت از ریاست لاریجانی رفتند. همچنین برخی افراد مثل مطهری، با حمایت خاص احمدینژاد در فهرست جریان انقلاب در مجلس هشتم قرار گرفتند، اما گذر زمان، برخی غفلتها از سوی طرفین و نفوذ و دو به هم زنی طیفهای نفاق، موجب تقابل تدریجی دولت و مجلس و نهایتا لجن مال کردن همدیگر در ماجرای استیضاح وزیر رفاه و کار (بهمن سال ۱۳۹۱) شد. میوهاش را هم پنج ماه بعد، ائتلاف اشرافیت غربگرا در انتخابات سال ۱۳۹۲ چیدند؛ و آن هشت سال پر خسارت را به کشور تحمیل کردند.
۴) اختلاف شخصیتها به خودی خود آن قدر موضوعیت نداشت، که تاثیر آن در ناامید کردن مردم و امیدوار کردن بدخواهان. رهبر انقلاب در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۹۱ فرمودند: «البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هیچ اشکالی هم ندارد- دو نفر مسئولند، رفیقند، اختلاف نظر هم دارند؛ همیشه هم بوده- اما اختلاف نظر نباید به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهای گوناگون، به اختلاف علنی،گریبانگیری، به مچگیری در مقابل چشم مردم منتهی شود... اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده است. ایشان همچنین اوایل بهمن ۹۱، در دیدار شماری از رؤسای کمیسیونهای مجلس و برخی مقامات دولتی، ضمن گلایه از فضای مجادله و تعارض، از آنها خواسته بودند اهتمام به امور خطیر کشور را در اولویت قرار داده و حتی مسائل مهم را فدای «اهمّ» که همان مسائل کلان کشور و از جمله دغدغههای معیشتی مردم و معضل تورم است، کنند. در پی این رهنمود، جلساتی برای هماندیشی دولت و مجلس برقرار شد، اما برخی طرفین مجادلات به فاصله ۱۰ روز، ماجرای تلخ جلسه استیضاح را پدید آوردند و متعاقب این فضای خود مشغولی و فرسایش، دولتی اشرافی و منفعل در برابر غرب سر کار آمد.
۵) با گذشت بیش از یک دهه، چرا مجددا به اختلافات مجلس و دولت و دیگر نهادها و نیروهای انقلابی دامن زده میشود؟ پاسخ اصلی را باید در سلسله شکستهای غرب دید. آمریکا و غرب در منطقه و جهان، قافیه را باختهاند و چاره کار را در اختلاف افکنی، مشغول سازی و تضعیف ایران قدرتمند میبینند. اجازه بدهید، از عناوین رسانههای غربی کمک بگیریم. چند نمونه از هزاران تیتر و تحلیل مشابه را مرور کنید: «اندیشکده کوئینسی: آمریکا ناتوان از ادامه جنگ در اوکراین است»/ «گاردین: قرن آمریکایی به سر رسیده و نفوذ آمریکا در غرب آسیا مانند پایان خفت بار امپراتوری بریتانیا، رو به پایان است»/؛ نهاد سلطنتی خدمات دفاعی- امنیتی انگلیس: روسیه با الگو برداری از ایران، در حال عبور از تحریمهای غرب است؛/ «نیوزویک: آمریکا از تحولات جا مانده و خاورمیانه در حال دور شدن از آمریکاست»/ «سناتور لینسی گراهام: خروج از افغانستان، شرمآورترین تصمیم در تاریخ سیاست خارجی آمریکا بود»/ «آرون دیوید میلر مذاکرهکننده سابق، فارین پالیسی: آمریکا میان انواع بحرانها مجبور به توافق است. هیچ توافق خوبی با ایران وجود ندارد و این انتخاب، بین بد و بدتر است. برای دولت آمریکا که گرفتار مجموعه از معضلات، از جنگ اوکراین و روسیه تا رقابت با چین است و انتخابات را در پیش دارد، تلاش برای جلوگیری از افزایش تنش، یک بازی هوشمندانه است. آخرین چیزی که بایدن به آن نیاز دارد، تنش با ایران است»/ «اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسیها: دولت بایدن، تسلیم ایران شد. توافق برای آزادی ۶ میلیارد دلار از اموال ایران، نشانه ضعف دولت آمریکا است».
۶) همچنین این عناوین را ببینید: «تامیر هیمن، مدیر موسسه تحقیقات امنیت ملی اسرائیل: امروز هیچ چیزی جز اراده خود ایرانیها نمیتواند آنها را محدود کند. آنها بدون سلاح هستهای به بازدارندگی رسیدهاند و این یعنی همان وضعیت عالی از نگاه ولیفقیه در برابر غرب»/ «روزنامه کویتی الرای: تقویت شمار نیروهای آمریکا در منطقه بیش از آن که پیامی به دشمنانش باشد، خطاب به دوستانش است. آمریکا زورش به دشمنانش نمیرسد، میخواهد دوستانش را از نزدیکی به چین و ایران بترساند»/ «دویچه وله: پیمان بریکس، هژمونی نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را به چالش کشیده است»/ «بلومبرگ: بریکس، ایران و عربستان و دیگر کشورها را فرا میخواند تا بر وزن خود بیفزاید»/ «نشنال اینترست: آمریکا از عهده پهپادهای ارزان قیمت ایران که ستون قدرت نظامی آن کشور در منطقه شده، بر نمیآید»/ «اکونومیست: تفاهم با ایران و پاداش دادن به این کشور خطرناک است، اما آمریکا چاره دیگری ندارد»/ «متیو کانتینی تحلیلگر امریکن اینتر پرایز: بایدن با حقارت در حال امتیاز دادن به ایران است»/ «المانیتور: موفقیتهای ایران، آمریکا را مجبور به توافق میکند» /»نشریه نوول ابزرواتور: آمریکا به خاطر بلبشوی پدید آمده در اثر جنگ اوکراین و به هم خوردن ائتلافهای قدیمی، مجبور به واگذاری امتیاز به ایران شده است/ «بی بیسی: هیچ گزینهای روی میز دولت آمریکا برای فشار به ایران باقی نمانده است»/ «رویترز: جنگ اوکراین، اقتصاد اروپا را به لیگ بازندهها فرستاد»/ «فارن افرز: موقعیت ایران در ماههای اخیر بدون توافق با آمریکا بهبود یافته است.»/ «وال استریت ژورنال: رهبر ایران به شکل هوشمندانه، در حال تشکیل خاورمیانه بدون آمریکاست».
۷) موفقیتها و پیروزیهای پیاپی، نباید کسی را در میان نیروهای انقلاب، سرمست و مغرور کند؛ یا از طراحی شبانهروز دشمنان غافل سازد. این عبرت بزرگ جنگ اُحُد برای همیشه تاریخ است؛ آنجا که برخی از رزمندگان به توهم پایان جنگ با مشرکان (و جمعآوری غنائم)، تنگه راهبردی را رها کردند و دشمن از همان نقطه شبیخون زد. باید مراقب سُکر نعمت و قدرت، و خوابزدگی در خط مقدم بود. اختلاف، همیشه محتمل است، اما مجادلات رسانهای و به حاشیه انداختن موفقیتها، آن هم در آستانه انتخاباتی مهم، اصلا نمیتواند طبیعی باشد.
در همین موضوع انتخابات، هر چند برخی محافل اشرافی غربگرا ژست مخالفخوانی میگیرند، اما گزارشها از اقدام پرحجم و در عین حال چراغ خاموش آنها (از جمله ثبتنام دست کم ۸۰۰ نفر) حکایت میکند. نقشه غربگرایان بر این است که به بروز اختلاف میان جریان انقلابی فرصت بدهند، بلکه از طریق واسطهها یا عناصر کم ظرفیت، به اختلاف دامن بزنند. بروز اختلاف، میتواند موجب دلسردی و کاهش مشارکت مردم، یا ریزش کلیت رای نیروهای انقلابی شود.
۸) تعامل و تعاون سازنده نیروهای وفادار به انقلاب، موضوعی بسیار فراتر از انتخابات است. کیفیت عبور از پیچ مهم تاریخی جهان و رسیدن به قلههای پیشرفت و اقتدار، به یک معنا، موکول به همین تعاون یا تقابل و تخاذل نیروهای انقلابی است.اینجاست که مراقبت از کامل نکردن پازل دشمن اهمیت پیدا میکند. در این باره، رهبر انقلاب ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶ فرمودند: « گاهی اوقات، دشمن کار را به گونهای ترتیب میدهد که حرف حقی، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا میخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون میخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از ۱۰۰ یا ۲۰۰ قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقی است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند. اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیاری لازم است... چه طور تمایلات دشمن را کشف کنیم؟ چه طور بفهمیم که این کار به نفع دشمن است یا به ضرر دشمن؟ این همان جایی است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهلانگاری نکردن و هوشیاری و بیداری کامل احتیاج دارد.».
۹) رهبر حکیم انقلاب، همچنین ۲۱ دی ماه ۱۳۸۸، در دیدار فراکسیون انقلاب اسلامی (مجلس هشتم) توجه دادند: «یک مطلب کلی را باید همیشه در نظر داشته باشیم و آن این است که توقع کم گذاشتن در کفه حق را از همه کس باید داشت؛ یعنی انسان نباید بیتوقعیاش بشود. انسان کامل و بیعیب و نقصی که آدم هیچ راهی برای اشکال بر او نداشته باشد، پیدا نمیکنیم به جز معصومین. باید یک مقداری آماده بود برای آنچه که انسان آن را کوتاهی و جفا و بیوفایی بنامد... بله ایناشکال (در دولت یا مجلس) اگر وجود نداشت بهتر بود. حالا که اشکال وجود دارد، چه کار باید بکنیم؟ آرمانگرایی باید ما را به سمت بالا بکشاند. جوری نباشد که به خاطر دیدن برخی ناهنجاریها که با آرمانگرایی مخالف است، حرکت ما دچار وقفه یااشتباه و انحراف شود، یا از آن مسیری که دارد، به جای دیگری مشغول بشود. اگر منکری میبینید، نهی از منکر کنید، اگر چنانچه معروفی هست که بر زمین مانده، امر به معروف کنید. اما این موجب نشود که آدم، این منکر یا این نقطه منفی را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا کند، یا فرض کنید که فاصله ایجاد شود، یا تعارض کند یا تخریب کند؛ کما این که بعضیها همین جورند...اشکالات را تذکر بدهید مانعی ندارد؛ منتها سعی کنید بیش از آن مقداری که حد و حق این اشکالات است، برایش حساب باز نکنید. اولاً راه حمل بر صحت را به کلی و در مواردی نبندید... ثانیاً وحدت مهم است. البته ما در سطح کشور هم معتقد به وحدتیم. این را باید حفظ کرد؛ ولو با اغماضهایی. بعضی از اغماضها ممکن است اعتراض برخی دیگر را متوجه انسان بکند، خوب بکند، ولی آدم باید ببیند حق چیست. یک جاهایی باید برخی اغماضها را برای یک مصلحت بزرگتری انجام داد که حالا در این مورد بحث ما، مصلحت، اتحاد و اتفاق و با هم بودن و یک حرف زدن و یک صدا داشتن و اینهاست».
این روزها در محافل سیاسی اصلاحطلبان عبارت «سرمایه اجتماعی» را زیاد میشنویم. سرمایه اجتماعی چندان دغدغه اصولگرایان نیست؛ چون چندان به مردم باور ندارند. رأی آنها را مهم نمیشمرند. خود را وامدار آنها نمیدانند. بودن یک انتخابات حداقلی برای خالینبودن ویترین سیاست و در حد نمایشی از دموکراسی را کافی میدانند؛ اما برای اصلاحطلبان، سرمایه اجتماعی مهم است و ترجیعبند هر گفتاری درباره انتخابات است. اصلاحطلبان مخالف شرکت در انتخابات مدعیاند که حضور اصلاحطلبان در انتخابات، تهمانده سرمایه اجتماعی این جریان سیاسی را از بین میبرد. مدعیاند که مواضع اصلاحطلبان در همراهی با مطالبات جامعه پس از جنبش زن، زندگی، آزادی، سرمایه اجتماعی این جریان را افزایش داده است و رغبت جامعه به ایشان بیشتر شده است. این مدعاها، هیچکدام سنجیده و آزمون نشدهاند. پرسش این یادداشت این است که اساسا سرمایه اجتماعی چیست؟ و چه مؤلفههایی دارد؟ و چگونه میتوان سرمایه اجتماعی یک نیروی سیاسی را سنجید؟
محمد فاضلی، جامعهشناس، در قسمت سیزدهم پادکست دغدغه ایران، به تفصیل درباره این مفهوم توضیح داده است و من در این یادداشت وامدار توضیحات او هستم. او در چند قسمت پادکست دغدغه ایران در تبیین «دامهای اجتماعی» به مفهوم سرمایه اجتماعی و پس از آن «اعتماد» میرسد؛ اما تمرکز این یادداشت صرفا بر مفهوم مهم «سرمایه اجتماعی» است. پیش از ورود به بحث، لازم است ملاحظه درخورتوجهی را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.
«یک حکومت خوب، نهتنها درخواستهای شهروندانش را مورد توجه قرار میدهد (یعنی پاسخگوست)؛ بلکه اقدامات مؤثری نیز برای برآوردن این درخواستها انجام میدهد (یعنی کارآمد است). رأیدادن برای انتخاب مجلسی از نمایندگان، در یک انتخابات، توأم با نمایندگی واقعی جامعه و همراه با آزادی و انصاف، خیلی خوب است؛ اما اگر این مجلس نتواند تصمیمات باکیفیتی اتخاذ کند، به نحوی که اجراشدنی نباشند یا اگر کنترل خود برای دستگاه اجرائی را از دست بدهد، این دموکراسی به درد نمیخورد».
جملات فوق، از رابرت پاتنام یکی از مهمترین نظریهپردازان معاصر علم سیاست است که به نظر میرسد شباهت زیادی به گفتار امروز برخی اصلاحطلبان دارد. فرق گفتار او با اصلاحطلبان این است که در اینجا حتی فرض نمایندگی واقعی جامعه و انتخابات همراه با آزادی و انصاف نیز زیر سؤال است. کفایت و کارآمدی مجلس هم که جای خود دارد. مسئله اصلی پاتنام این است که «برای ایجاد نهادهای نمایندگی قوی، مسئول و کارآمد چه شرایطی لازم است؟».
پاسخ او این است که جامعهای برآمده از زندگی انجمنی که در آن فعالیتهای گروهی و جمعی در عرصههای مختلف جاری و ساری است، زمینه لازمی برای دموکراسی و حتی توسعه اقتصادی است.
مدتی است که برخی اصلاحطلبان رویکرد «اصلاحات جامعهمحور» را برگزیدهاند. تاکنون کمتر توضیح داده شده که منظور از اصلاحات جامعهمحور چیست و چه ویژگیهایی دارد. باوجوداین به نظر میرسد میان آنچه در تصور و گفتار قائلان این رویکرد است، با نظرات پاتنام قرابتها و شباهتهایی هست. تبیین مهم پاتنام از مفهوم اعتماد مبتنی بر زندگی انجمنی، عموما با عنوان نگاه جامعهمحور شناخته میشود و در مقابل، منتقدان دیدگاه او که کوشیدهاند اعتماد را بر مبنای کیفیت نهادهای عمومی تبیین کنند، با عنوان نهادگرایان شناخته میشوند.
محمود شارعپور، محمد فاضلی و الهه اقراریان، در پژوهشی با عنوان «مطالعه بین کشوری اعتماد: جامعهمحوری در مقابل نهادمحوری»، با بررسی تطبیقی 54 کشور از منظر زندگی انجمنی، کیفیت نهادها، سطح دموکراسی و دو صورت کلی اعتماد، یعنی اعتماد نهادی و اعتماد فراگیر، دیدگاه پاتنام را در برابر دیدگاه نهادگرایان بررسی کردهاند و نشان دادهاند رویکرد نهادگرایان به تبیین اعتماد، قدرت تبیینکنندگی بیشتری در مقایسه با دیدگاه پاتنام دارد. آنها در کار خود معترفاند که درباره ارتباط علّی بین کارآمدی نهادی و دموکراتیکبودن نهادها، نمیتوان ادعایی داشت؛ یعنی هنوز بر ما معلوم نیست که دموکراتیکبودن تضمینی برای کیفیت نهادهاست یا کیفیت نهادها میتواند تضمینکننده دموکراتیکبودن باشد. حتی اگر مشروعیت دموکراتیک را برای بقا و تداوم نظامهای سیاسی، مفروض و ضروری بدانیم، جان کلام پژوهش درخشان مذکور این است که «مشروعیت دموکراتیک ناشی از فرایندهای انتخاباتی، به تنهایی برای تضمین حفظ سطح قابل قبولی از اعتماد به این نظامها کفایت نمیکند. دموکراتیکبودن بدون توجه به کارکرد نهادها و سازمانهای اجتماعی نمیتواند مولد سرمایه اجتماعی از مسیر تولید اعتماد باشد».
مهمترین نقد نگارنده به اصلاحطلبان این است که توجه به کارکرد نهادها و سازمانهای اجتماعی را وانهادهاند یا کمرنگ کردهاند و عمده تمرکزشان را معطوف به دموکراتیکبودن ساختارها کردهاند و تصور میکنند این تمرکز برای آنها اعتماد و در نتیجه سرمایه اجتماعی به ارمغان میآورد. به دیگر سخن، میتوان گفت احتمالا با لغو نظارت استصوابی، اعتماد مردم به حکومت و احزاب سیاسی بیشتر میشود؛ اما تا زمانی که بحران کارآمدی حل نشود، تغییر معناداری در وضعیت سرمایه اجتماعی ایشان ایجاد نخواهد شد. مهم این است که پاسخ ما به حل بحران کارآمدی با در نظر گرفتن مجموع بازیگران و ذینفعان داخلی و خارجی چیست. حال، با در نظر گرفتن این نقد و در نظر گرفتن این ملاحظه که دیدگاه پاتنام در عرصه نظر و تجربه، چالشهای جدی داشته است، میکوشم همدلانه با نگاه جامعهمحور، به اختصار به مفهوم سرمایه اجتماعی بپردازم.
پاتنام چهار مشخصه را برای سرمایه اجتماعی معرفی میکند:
1- سرمایه اجتماعی وجه رفتاری دارد؛ یعنی در قالب رفتار در مشارکت فعال مردم در شبکههای اجتماعی و زندگی انجمنی نمود مییابد. منظور از زندگی انجمنی، مشارکت افراد در انجمنهای داوطلبانه است.
2- سرمایه اجتماعی کارکرد دارد. به واسطه زندگی انجمنی اعتمادکردن را تسهیل میکند.
3- سرمایه اجتماعی یک باور است؛ باور مردمی که در زندگی انجمنی مشارکت میکنند، به اینکه میتوان به دیگران اعتماد کرد.
4- سرمایه اجتماعی یک هنجار اجتماعی است. هنجار معامله به مثل؛ یعنی عمل متقابل؛ یعنی اگر شما در موضوعی به کسی اعتماد کردید، متقابلا انتظار دارید یا احتمال میرود که او نیز در موقعیت دیگری به شما اعتماد کند. اگر سرمایه اجتماعی در جامعهای وجود داشته باشد، هنجار معامله به مثل تقویت میشود. پیامد آن، نوعی همکاری است که در جامعه شکل میگیرد که منجر به شکلگیری و تقویت دموکراسی میشود.
روثستاین، متفکر دیگری که منتقد پاتنام است، معتقد است سرمایه اجتماعی دو جزء دارد:
1- فعالیت در شبکههای اجتماعی به صورت داوطلبانه به منزله یک رفتار
2- این باور که دیگران قابل اعتمادند.
بنابراین سرمایه اجتماعی جامعهای بالاست که دو خصیصه داشته باشد: اول، مردم آن در انجمنها و شبکههای فعالیتهای داوطلبانه مشارکت کنند. دوم، مردم به همدیگر اعتماد داشته باشند و روی کنشهای متقابل و مشروط یکدیگر حساب باز کنند. با این وصف بنا بر تعریف، سرمایه اجتماعی، حاصل جمع فراوانی پیوندهایی که مردم در انجمنها و شبکههای اجتماعی در سطح جامعه دارند، ضرب در میزان اعتماد مردم به این پیوندها است. بهعنوان نمونه اگر فرض کنیم که جامعهای 10 انجمن، شبکه یا نهاد اجتماعی دارد که افراد در آنها مشارکت فعالانه داوطلبانه دارند و میانگین اعتماد اعضای هریک از این انجمنها به آن نهاد، بهطور فرضی پنج باشد، عدد سرمایه اجتماعی این جامعه 50 خواهد شد. با این توضیح هرچه تعداد انجمنها و نهادهای مدنی بیشتر باشد، هرچه افراد بیشتری در این انجمنها عضو شوند، هرچه میزان اعتماد افراد به این نهادها بیشتر باشد، شاخص سرمایه اجتماعی در جامعه بالاتر خواهد بود. با این توضیح، از چند راه میتوان میزان سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی را سنجید.
اولین و مهمترین راه، خود انتخابات است. رأیدادن فینفسه یک کنش داوطلبانه و فعالانه است که میتواند اعتماد یا عدم اعتماد مردم به یک جریان سیاسی و میزان آن اعتماد را نشان دهد. پایگاه رأی یک جریان سیاسی را میتوان یک شبکه اجتماعی در نظر گرفت که البته لزوما پیوندهای آن میتواند دائمی و مستحکم نباشد. انتخابات، بیش از اینکه عامل افزایش یا کاهش سرمایه اجتماعی باشد، سنجهای است که بر مبنای آن میتوان میزان سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی را سنجید. در واقع، شرکتنکردن در انتخابات، فارغ از هر معنای سیاسی که داشته باشد، نوعی امتناع از آزمونشدن و سنجش سرمایه اجتماعی است. حتی اگر انتخابات، آزادانه و منصفانه نباشد، میتوان با ابتکاراتی به گونهای از فرصت آن بهره برد که عیار سرمایه اجتماعی جریان سیاسیمان مشخص شود.
دومین راه، تعداد انجمنها و نهادهای مدنی است. هرچه شبکههای اجتماعی یا نهادهای مدنی یک جریان سیاسی بیشتر باشد، زمینه لازم برای افزایش سرمایه اجتماعی آن مهیاتر است. مهمتر از تعداد انجمنها، تعداد اعضای این انجمنهاست. با در نظر گرفتن میزان ثابتی از اعتماد، سرمایه اجتماعی 40 انجمن با میانگین پنج عضو، با سرمایه اجتماعی چهار انجمن با میانگین 50 عضو برابر است؛ بنابراین سومین راه، تعداد اعضای انجمنهاست.
چهارمین راه، میزان انرژی، وقت، پول و مایهای است که اعضای یک نهاد مدنی به شکل داوطلبانه برای فعالیت آن میگذارند که میتواند نشانه اعتمادی باشد که به این نهاد دارند. هرچه افراد حاضر باشند وقت بیشتری را در یک نهاد مدنی صرف کنند یا کمک مالی بیشتری برای فعالیتهای آن داشته باشند، میتوان انتظار داشت که احتمالا سرمایه اجتماعی آن نهاد بالاتر باشد.
ممکن است راههای دیگری را نیز بتوان در نظر گرفت؛ اما با فرض این چهار راه، میتوان درباره سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان و تغییرات آن، این پرسشها را مطرح کرد:
1- تغییرات رأی اصلاحطلبان در انتخاباتهای گذشته چگونه بوده و چه روندی داشته است؟
2- آیا بر تعداد احزاب، نهادهای مدنی و انجمنهایی که تعلقی به اصلاحطلبان دارند، اضافه شده است؟
3- آیا احزاب اصلاحطلب، در سالهای اخیر، توفیقی در عضوگیری داشتهاند؟ یعنی آیا مجموعا بر تعداد اعضای احزاب اصلاحطلب اضافه شده است؟ آیا تغییری در فراوانی هواداران این احزاب داشتهایم؟ آیا رسانههای اصلاحطلب در جذب مخاطب بیشتر، توفیقی داشتهاند؟ روند تغییرات تعداد دنبالکنندگان این رسانهها در شبکههای اجتماعی چگونه بوده است؟ این روند، درباره رقبای اصلاحطلبان به چه صورتی بوده است؟
4- آیا احزاب اصلاحطلب، به نسبت گذشته، در جذب منابع مالی توفیق بیشتری داشتهاند؟ آیا کمکهای مالی مردم به این احزاب یا میزان دریافت حق عضویت اعضا در این احزاب، افزایش داشته است؟ آیا میزان وقتی که در این احزاب (به نفر – ساعت) صرف میشود، تغییری داشته است؟
من، بر مبنای مشاهده مشارکتی فعال و اطلاعی که کموبیش از وضعیت احزاب اصلاحطلب دارم، پاسخهایی برای سؤالات بالا دارم که در این مجال نمیگنجند؛ اما مخلص کلام اینکه تا زمانی که کلاه خود را قاضی نکنیم و واقعبینانه پاسخ روشنی به سؤالات فوق و امثال آنها نداشته باشیم، هر نوع سخنی درباره سرمایه اجتماعی و کم و زیاد شدن آن، فراتر از شعار و ادعای گزاف نیست. مثلا اگر مدعی هستیم که شرکتنکردن ما در انتخابات، بر سرمایه اجتماعی ما میافزاید، باید بتوانیم نشان دهیم پیرو چنین موضعی، بر تعداد هواداران و اعضای ما افزوده شده است یا تعداد افراد بیشتری حاضر شدهاند به ما کمک مالی کنند تا بتوانیم ایدههایمان را پیش ببریم یا رسانههای ما با اقبال بیشتری روبهرو میشوند.
از وعدههای آبی طالبان آبی گرم نمیشود
سیدمحمد بحرینیان
ایران و طالبان، وارد رقابت بر سر منابع آبشدهاند و طرف مقابل، قواعد بینالمللی و معاهده ۱۳۵۱ را رعایت نمیکند. خوب یا بد، جبر جغرافیایی باعث شده با کشوری همسایه شویم که حاکمیت آن مرتب در تغییر و روزگار آن دستخوش جنگ داخلی و خارجی و کودتاست. به نظر میرسد حتی اگر طالبان امروز، با طالبان دو دهه پیش تفاوت کرده و دیگر چندان در راستای منافع آمریکا و غرب نیست، اما در زمینه رعایت مسائل حسن همجواری، حکومت مسئولیتپذیری نیست.
طالبان یا هر گروهی که بر افغانستان مسلط شود، طبیعتا در حوزههایی که منابع، محدود و مشترک و مصارف رو به تزاید است، با ایران تضاد منافع خواهد داشت. مسئله آب هیرمند و تبعات آن، در رأس این موارد است.
چندی پیش، رئیسجمهور محترم در سفر به جنوب شرق ایران، با ادبیاتی صریح به مسئولان افغانستان اخطار کرد سهم ایران از آب هیرمند را بپردازند. هرچند در پی این تهدید، کارشناسان ایرانی به افغانستان اعزامشده و از برخی نقاط بازدید کردند، اما برخی نقطههای حساس نیز از چشم آنها دور نگهداشته شد و دولتی که به خلاف معاهده ۱۳۵۱، چند جا آب هلمند را منحرف کرده، با صدور بیانیهای همچنان سعی کرد افکار عمومی را از عدم پرداخت حقابه به مردم سیستان و بلوچستان دور نگاه دارد. طالبان مدعی است آبی وجود ندارد که به سمت ایران جاری شود اما اجازه بازدید از مخازن برخی سدها را هم نداده است.
افغانستان، مشکل را متوجه خشکسالی و نبود باران دانسته و وعده داده هرگاه شرایط آبی مناسب بود، آن را در بستر هیرمند جاری میکند.
ما به وعدههای توخالی طالبان اعتمادی نداریم و میدانیم از این وعدهها، آبی برای مردم جنوب شرق ایران گرم نمیشود، اما به وعده رئیس محترم جمهور اعتماد داریم. راهحل را هم استفاده از ابزارهای سخت و خشن نمیدانیم اما حالا که طالبان دوست دارد بازیگر بد و عنصر نامطلوب منطقه ما باشد، باید با تمام اهرمهای منطقهای و بینالمللی مورد فشار قرار گیرد.