صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۴۰۲ - ۰۸:۱۷  ، 
شناسه خبر : ۳۵۱۸۴۶

«تحول در نگاه» مهم‌تر از «سند تحول» 

عباس شمسعلی
این روزها صحبت از کمبود معلم و تلاش برای خالی نماندن کلاس‌های درس از حضور معلم زیاد است. درواقع بخش عمده فکر و ذهن و توان مسئولان ارشد و حتی تا رده‌های مناطق و نواحی آموزش و پرورش این روزها به امر تامین کمبود معلم اختصاص یافته است. مشکلی که  بخش قابل توجهی از آن ریشه در کم‌توجهی‌های سال‌های گذشته دولت قبل و عدم برنامه‌ریزی اصولی و پیش‌بینی صحیح از شرایط امروز دارد. از جمله این موارد می‌توان به غفلت از پیش‌بینی بازنشستگی پر تعداد فرهنگیان و از همه مهم‌تر کمرنگ کردن پرخسارت نقش مهم، تخصصی و اثرگذار دانشگاه فرهنگیان با کاهش حیرت‌انگیز پذیرش دانشجومعلمان در سال‌های قبل و دلخوش کردن به جذب‌های مقطعیِ قابل نقد اشاره کرد.
اما مشکلات حوزه آموزش و پرورش تنها به ناترازی تعداد معلم مورد نیاز محدود نمی‌شود و  برای نگاه دقیق‌تر و آسیب‌شناسی کامل‌تر از مشکلات این حوزه باید فراتر از امروز و این دولت و دولت‌های قبل به سراغ این حوزه رفت.
متاسفانه باید گفت که علی‌رغم همه تاکیدات و تلاش برای مهم جلوه دادن آموزش و پرورش در بیان مسئولان دولت‌های مختلف در سه چهار دهه اخیر، سال‌هاست که به هیچ وجه آموزش و پرورش با وجود اهمیت فوق‌العاده آن، به عنوان اولویت اصلی هیچکدام از دولت‌های بعد از جنگ تحمیلی مطرح نبوده است. این البته به معنی این نیست که در بخش آموزش و پرورش و نظام آموزشی کشور کاری صورت نگرفته، بلکه باید اذعان داشت یکی از بخش‌هایی که از نظر کمی و کیفی در دوران پس از انقلاب رشد و تکامل را تجربه کرده است بخش آموزش و پرورش بوده است که می‌توان به جهش سوادآموزی یا ساخت‌وساز مدارس استاندارد در شهرها و روستاهای مختلف و یا توفیقات دانش‌آموزان ایرانی در عرصه المپیادهای جهانی و سایر موارد اشاره کرد. اما حقیقت آن است که در کنار همه کارهای انجام شده و قابل تقدیر در دولت‌های مختلف و با همه ساخت‌وسازها و خدمات انجام شده، آموزش و پرورش از یک جا به بعد، از مسیر درست خود و از چشم‌انداز آرمانی مورد انتظار در بستر انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی خارج شده است.
اگر یکی از کلیدی‌ترین و بارزترین نقاط آرمانی و غایت مورد انتظار در اندیشه انقلاب اسلامی را ایجاد عدل و برابری بدانیم، باید گفت علی‌رغم همه تلاش‌ها و کارنامه قابل قبول در زمینه ایجاد عدالت اجتماعی در بخش‌های مختلف از جمله گسترش دامنه برخورداری اقشار مختلف مردم از امکانات نسبی و ضروری حوزه بهداشت و درمان یا به کارگیری ثروت‌ها و ذخایر و درآمدهای کشور برای استفاده عموم از خدماتی چون گازکشی و برق‌کشی و انتقال آب سالم به مناطق مختلف و روستاهای دوردست و تلاش برای محرومیت‌زدایی از مناطق کم‌برخوردار، یا ایجاد گسترده زیرساخت‌های ارتباطی مثل جاده‌ها و بزرگراه‌ها، ساخت بیمارستان، مترو، نیروگاه، سد و... اما در حوزه آموزش و پرورش سال‌هاست که از مسیر عدالت‌محورِ مورد تاکید نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفته‌ایم.
ریل‌گذاری صحیح قطار نظام تعلیم و تربیت با تفکر ارزشمند شهیدان رجایی و باهنر و متاثر از فضای ارزشمند ابتدای انقلاب اسلامی صورت گرفت و مبنای آن توجه به تربیت صحیح در کنار آموزش موثر و بر پایه عدالت آموزشی و یکرنگی بود، اما به نظر می‌آید هر چه جلوتر آمدیم قطار نظام آموزشی ما از آن ریل ارزشمند و منتهی به سعادت و پیشرفت مادی و معنوی خارج شد و با پشت سر گذاشتن آن خط صحیح ترسیم شده وارد مسیری نامعلوم شد. 
متاسفانه با حرکت به سمت ایجاد مدارس غیردولتی در سال‌های پس از جنگ و در ادامه گسترش روزافزون این مدارس در سال‌های اخیر از یک طرف و کم‌توجهی به تجهیز و تقویت مدارس دولتی از سوی دیگر، به شدت دچار نظام تحصیلی طبقاتی و زیر پا قرار گرفتن عدالت آموزشی شده‌ایم. 
به تعبیر دیگر، بسیاری از دانش‌آموزان از اولین روز تحصیل، وارد چرخه‌ای از نمایش بی‌پرده قربانی شدن عدالت آموزشی می‌شوند و هر چه می‌گذرد این نظام طبقاتی ناعادلانه را بیشتر حس می‌کنند، یادگار و خاطره‌ای که همیشه با آنها خواهد بود. عجیب آنکه به جای داشتن یک نظام آموزشی و یک نوع از مدارس قوی، مجهز و پاسخگو به نیاز همه دانش‌آموزان، در سال‌های گذشته ایجاد انواع و اقسام مدارس با انواع تقسیم‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌ها را در کشورمان شاهد هستیم.
این روزها اگر به دانش‌آموزان یک ساختمان مسکونی چند واحدی یا حتی دانش‌آموزان حاضر در یک جمع و مهمانی خانوادگی بنگرید، در موارد بسیاری خواهید دید یک یا چند نفر از آنها در مدرسه غیردولتی، چند نفر در مدرسه دولتی، چند نفر در مدرسه دولتی هیئت امنایی، تعدادی در مدرسه نمونه دولتی، احتمالا برخی در مدرسه استعداد درخشان و ... با سطوح مختلف امکانات و تجهیزات و نیروی انسانی و جهت‌گیری‌های متفاوت درس می‌خوانند، این مسئله خود گویای بسیاری از تضادها و عقده‌ها و کمبودهای پیدا و پنهان در مسیر تربیت نسل آینده کشور است.
سوال اینجاست؛ چه شده است که مهم‌ترین نهاد اثرگذار انقلاب اسلامی برای تامین هدف و غایت هدایت و سعادت مردم جامعه یعنی آموزش و پرورش به دستگاه تولید ناعدالتی و بدبینی تبدیل شده است؟ شرایطی که قطعاً زیبنده جامعه ارزشی ما نیست. کجای کار در دهه‌های گذشته غفلت کرده‌ایم که در نظام ارزشی ما به جای دفاع از عدالت آموزشی، عده‌ای می‌گویند طبیعی است که «هر چقدر پول بدهی آش می‌خوری».
مگر نه اینکه مسیر هدایت جامعه به عنوان یک هدف والا از آگاه‌سازی و تمرکز بر روی ذهن و تربیت صحیح و دلسوزانه می‌گذرد؛ پس چرا امروز صحبت از کمبود 50 تا 60 هزار مربی پرورشی در مدارس کشور است؟! اصلاً در مدارسی که مربی پرورشی دارند غیر از کارهای دلسوزانه و ذوقی و خودجوش این مربیان و کادر مدرسه، چه امکانات و بودجه‌ای برای مربیان و مدیران مدارس در خصوص برنامه‌ریزی موثر امور تربیتی تدارک دیده‌ایم؟
باز هم بر می‌گردیم به این جمله که در سه چهار دهه گذشته، متاسفانه آموزش و پرورش با همه اهمیتی که دارد و همه کارهایی که شده است، هیچ‌گاه اولویت اصلی دولت‌های ما نبوده است. اگر این حوزه اولویت اصلی بود و در نظر مسئولان و دولت‌ها به عنوان یک ستون و تضمین‌کننده و تعیین کننده آینده کشور و نه به عنوان یک نهاد پر خرج که باید هر چه بیشتر و زودتر با خصوصی کردن از دست آن راحت شد نگاه می‌شد، نباید یک روز همه دغدغه‌های وزیر معطوف به پرداخت حقوق معلمان و یک روز همه تمرکز بر روی تامین معلم به روش‌های مختلف منطقی و غیرمنطقی باشد.
اگر آموزش و پرورش در اولویت اصلی قرار می‌گرفت و مسیر اصلی تحقق هدایت و تربیت و میدان تمرین و آموزش عدالت اجتماعی محسوب می‌شد، نباید ده‌ها هزار مدرسه از داشتن یک مربی پرورشی محروم می‌ماندند.
اگر آموزش و پرورش اولویت اصلی و یک بخش تعیین‌کننده در نظر گرفته شده بود، نباید اجازه داده می‌شد نظام آموزشی ما به این راحتی تبدیل به آش شله قلمکار از انواع مدارس با مسیرها و دنیاهای مختلف و دستگاه تولید و ترویج ناعدالتی آموزشی و اجتماعی شود.
کدام کشور غربی و پیشرو در جهان را می‌توان مثال زد که تا این حد و به این راحتی اختیار اداره مدارس از نظام و دولت آن کشور به بخش خصوصی واگذار شود؟
این روزها نتایج نهایی آزمون سراسری دانشگاه‌ها اعلام شده و دانشجویان جدید آماده حضور در کلاس‌ها می‌شوند اما همین اعلام نتایج کنکور سنگ محک خوبی است که مسئولان دولت‌های مختلف و سایر مسئولان در مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... طعم دستپخت خود و همان آش شله قلمکارشان را بچشند که آیا طعم عدالت می‌دهد یا بوی بد بی‌عدالتی از آن به مشام می‌رسد؟
هنوز چند ماهی از گزارش تکان‌دهنده دکتر «منصور کبگانیان» عضو محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی نگذشته است که در یک برنامه تلویزیونی نتایج بررسی پذیرفته‌شدگان دانشگاه‌های خاص و رتبه‌های برتر را این چنین اعلام کرد: «در بین قبولی‌های ورود به دانشگاه رتبه زیر 3 هزار، دهک اول، دوم و سوم که قشر کم‌برخوردار هستند، 2 درصد و 80 درصد پذیرفته‌شدگان‌ از دهک 8، 9 و 10 هستند. در رشته‌های پزشکی و دندان‌پزشکی، دهک محروم 1.3 درصد پذیرفته‌شدگان.  این در حالی است که 86 درصد از پذیرفته‌شدگان رشته‌های دندان‌پزشکی و پزشکی از دهک 8،9 و 10 هستند. در رشته برق دانشگاه شریف دهک محروم صفر درصد و دهک 8،9، 10،  87 درصد از پذیرفته‌شدگان را شامل می‌شوند. در روان‌شناسی که از پرطرفدارترین رشته‌های انسانی است نیز دهک محروم (دهک اول، دوم و سوم) 2.9 درصد است که در این بین سهم دهک اول صفر درصد است. در حالی که در دهک مرفه (دهک 8،9،10) این 80.4 درصد است.  در نقش مدارس در موفقیت دانش‌آموزان، 2.3 درصد از رتبه‌های زیر 3 هزار دانشگاه‌‌ها را دانش‌آموزان مدارس دولتی و  مدارس غیردولتی و نمونه دولتی 80 درصد از رتبه زیر 3 هزار را شامل می‌شوند.» و این چنین است که این چرخه معیوب مجال حرکت فرزندان دهک‌های پایین به سمت کسب فرصت‌های برتر تحصیلی و اجتماعی و برون‌رفت از شرایط سخت را گرفته و ظاهراً این فرزندان باید آینده خود را در همان دهک موروثی ترسیم نمایند.
عجیب آنکه با غفلت و وادادگی، این روزها فکر و ذهن و انرژی و آینده و تربیت دانش‌آموزان به طرز خطرناکی به اسارت مافیای کنکور و کلاس‌ها و کتاب‌های گرانقیمت تست درآمده و عجیب تر آنکه صداوسیمایی که خود قرار بود «دانشگاه» شود؛ نمک‌گیر این مافیا و مُبلغ روش‌های اشرافی ورود به «دانشگاه» و خیره‌کننده نگاه حسرت‌بار دانش‌آموزان کم‌برخوردار و محروم به این بازار مکاره شده است. 
کوتاه سخن آنکه؛ به نظر می‌آید تحول در آموزش و پرورش و نظام آموزشی کشور بیش از آنکه نیازمند «سند تحول» باشد نیازمند تحول در نگاه مسئولان و تحول در اولویت‌بندی مسائل باشد.
هنوز زمزمه‌هایی از گسترش دام‌هایی به ظاهر زیبا همچون «مردمی‌سازی آموزش و پرورش» و به تعبیر دیگر گسترش خصوصی‌سازی و کاهش تصدی‌گری دولت به گوش می‌رسد که باید علاوه بر اینکه مراقب افتادن در این دام و تکرار غفلت خیانت‌بار دولت‌های گذشته در گسترش مدارس غیردولتی به جای عمل به وظیفه تامین عالی امکانات تحصیل رایگان عمومی بود، اکنون که برنامه هفتم توسعه در حال بررسی و تصویب است با درس گرفتن از این مسیر غلط چند ده‌ساله که آثار تلخ آن پیش چشم‌مان است، یک تصمیم عملی و عدالت‌ساز برای تصدی کامل دولت بر اداره مستقیم مدارس و جبران روش‌های ناعادلانه نظام طبقاتی آموزشی گرفته شود. ما کشوری غنی و ثروتمند هستیم؛ باید اکنون برای ساختن آینده‌ای روشن و مطلوب برای اصلاح نظام آموزشی نامتوازن و بیمار هزینه کنیم که البته این هزینه درواقع سرمایه‌گذاری است. مردم هم وقتی پای کار آمدن جدی مسئولان در جدی گرفتن نظام آموزشی و اصلاح آن را ببینند از هر کمکی که بتوانند دریغ نخواهند کرد.                                                   
 
استراتژی «لاک‌پشت» در برابر «اختاپوس»
مصطفی نجفی
حمله بی‌سابقه 7 اکتبر به اسرائیل از سوی حماس را باید یکی از نقاط عطف منازعه اسرائیل و فلسطین در 70 سال اخیر دانست. تهاجمی که دیوار امنیتی اطلاعاتی اسرائیل در برابر فلسطینی ها را فروریخت و روح تازه ای در کالبد مقاومت فلسطین دمید. جنگی که می تواند، نظم امنیتی منطقه، ترتیبات، دستورکارها و توافقات سیاسی موجود و منازعات منطقه ای را وارد مرحله جدیدی از بازطراحی و بازتعریف و صف‌آرایی‌های راهبردی تازه ای را ایجاد کند. جنگ اخیر نکات فراوان و قابل توجهی دارد و چشم‌انداز و ارزیابی قابل پیش‌بینی و دقیقی درباره نتایج و پیامدهای آن وجود ندارد. در این میان، درباره راهبرد امنیتی عملیاتی ایران در این مناقشه، گمانه‌زنی‌ها و تحلیل‌های متفاوت و متعارضی وجود دارد. آیا ایران در این مناقشه مداخله داشته است؟ با توجه به موضع‌گیری مقامات ایرانی، آمریکایی و اسرائیلی، پاسخ منفی است و ایران مداخله مستقیمی مانند آن‌چه در سوریه داشته است در این مناقشه ندارد. سخنان اخیر رهبر انقلاب در مراسم مشترک دانش‌ آموختگان دانشگاه‌‌های افسری نیروهای مسلح  نیزباید حسن ختام همه ادعاها درباره نقش‌آفرینی ایران در عملیات «طوفان الاقصی» باشد، اما این جنگ چه معنا و اهمیتی برای ایران دارد؟ در واقع، در جنگ ترکیبی و کم‌سابقه حماس علیه صهیونیست ها چه مولفه ای برای ایران مهم است؟
1.  جمهوری اسلامی ایران جنگ حماس علیه تل آویو را فرصتی راهبردی برای تداوم پویایی شبکه امنیتی خود در سراسر منطقه می بیند. فلسطین و مقابله با اسرائیل جایی است که می تواند تمامی نیروهای مقاومت حول یک محور جمع و پروژه قدرت ایران را تقویت کند.
2.  اسرائیل در سالیان اخیر در چارچوب استراتژی «اختاپوس» و «مرگ با هزاران چاقو»، اقدامات خرابکارانه و تروریستی متعددی را علیه تاسیسات هسته ای، مراکز نظامی و شخصیت های علمی، هسته‌ای و نظامی ایران انجام داد. براساس این استراتژی، اسرائیل قصد داشته نبرد علیه جمهوری اسلامی را که سال‌ها با هدف قرار دادن عوامل جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی‌اش در خارج از ایران از جمله سوریه پیش برده بود، وارد خاک ایران کند و ضربات متعددی به تهران در راستای عقب راندن آن از سیاست های منطقه اش وارد کند. حملات متعدد به مواضع ایران در سوریه هم در همین چارچوب قابل ارزیابی بوده است. در این میان، به نظر می‌رسد، صبر و احتیاط به پایان رسیده و ایران جنگ اخیر حماس علیه اسرائیل را فرصت مناسبی برای احیای استراتژی «لاک‌پشت» در برابر استراتژی «اختاپوس» اسرائیل علیه خود می داند. بر اساس آن، ایران با حمایت مستقیم(حزب ا... و گروه‌های مقاومت در سوریه) و غیرمستقیم(حماس و جهاد اسلامی) از گروه‌های مقاومت، به دنبال مقابله با استراتژی تهاجمی اسرائیل علیه خود و عقب راندن آن به درون مرزهای سرزمین‌های اشغالی است. در واقع، در استراتژی لاک‌پشت، ایران قصد دارد با تقویت مواضع تهاجمی گروه های همسو، یک وضعیت اضطرار امنیتی داخلی و در سراسر مرزهای اشغالی را به اسرائیل تحمیل کند و آن را در لاک دفاعی قرار داد.
 به همین دلیل است که با حمله حماس به اسرائیل، حزب ا... نیز تاکنون در سطح مدیریت شده‌ای نیز وارد عمل می شود و سایر گروه‌های مقاومت نیز برای ورود به میدان مناقشه در آماده باش کامل قرار می گیرند. در این چارچوب، بازوهای اختاپوس نقش قابل توجهی در تحمیل موضع لاک‌پشتی و تدافعی به اسرائیل دارند. به نظر می‌رسد، حمله اخیر حماس و قرار گرفتن اسرائیل در یک وضعیت کم سابقه امنیتی، می تواند به احیای استراتژی لاک‌پشت ایران و اخلال در استراتژی اختاپوس اسرائیل( به‌ویژه درباره برنامه هسته ای ایران) کمک کند. درخور ذکر است که تلاش ایران برای احیای استراتژی لاک‌پشت چندی بعد از ترور سردار شهید قاسم سلیمانی آغاز شد. راه اندازی «اتاق عملیات مشترک» میان گروه‌های مقاومت با محوریت حزب ا... که پیش از این سابقه نداشته است در همین چارچوب قابل ارزیابی است.
3.   مسئله مهم دیگر، پروژه عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل است که در سالیان اخیر سرعت گرفته است. پروژه ای که اگر منجر به عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل شود که تا پیش از جنگ اخیر قریب الوقوع به نظر می رسید علاوه بر چالش بزرگی که برای گروه‌های مقاومت فلسطین ایجاد می کند، معضلی حیاتی برای پروژه قدرت منطقه ای ایران و محور مقاومت تلقی می شود. بدون تردید، دامنه و گستره جنگ اخیر حماس علیه اسرائیل، آثار قابل توجهی بر این پروژه بزرگ منطقه‌ای داشته است و شاید بتوان گفت تا اطلاع ثانوی متوقف شده است. از منظر ایران، توقف این پروژه سیاسی در منطقه، تامین کننده منافع کلان امنیتی آن در خاورمیانه است. افزون بر این، درخواست چین وروسیه برای ترویج راه حل دو کشوری در حل مسئله فلسطین، انتقاد مقامات اسرائیلی را برانگیخته است. اکنون باید منتظر نتایج و پیامدهای آتی این جنگ ماند. جنگی که در گام و مرحله نخست، ضربه بزرگ نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی به بنیامین نتانیاهو و دولت اسرائیل وارد کرد که قابل ترمیم نیست
 
­­­­طوفان‌الاقصی واکنش غیرت در برابر جنایت
رسول سنائی‌راد
رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی، سه‌شنبه در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیرو‌های مسلح، اقدام شجاعانه فلسطینی‌ها را در حمله به صهیونیست‌ها در اطراف غزه پاسخ به جنایات دشمن غاصب توصیف کردند و اعلام داشتند: «این بلا را عملکرد خود صهیونیست‌ها به سرشان آورد. وقتی ظلم و جنایت از حد گذشت، وقتی درنده‌خویی به نهایت رسید، باید منتظر طوفان بود.»
همچنین ایشان با اشاره به روند طولانی جنایت‌های صهیونیست‌های غاصب علیه مردم مظلوم فلسطین، افزایش جنایت‌ها در ماه‌های اخیر و شدت آن را تقبیح کردند و فرمودند: «مقصر هم دولت کنونی حاکم بر رژیم غاصب فلسطینی است.»
چنین واقعیتی را پیش از این آقای ابوعبیده، سخنگوی گردان‌های القسام، با اعلام خبر حمله به مواضع صهیونیست‌ها و کشتار و اسارت آن‌ها در نفوذ به شهرک‌های اطراف غزه، این گونه بیان کرده بود «ما تصمیم گرفته‌ایم که به جای هر روز مردن، یک بار بمیریم. صادقانه و شجاعانه می‌جنگیم». درواقع او این جنگ را واکنش به جنایاتی معرفی می‌کند که برای فلسطینی‌ها به معنای مردن چندباره در هر روز است و این جنگ فوران خشم و نفرتی است که عملکرد جنایتکارانه، ستمگرانه و آمیخته با توحش صهیونیست‌ها پدید آورده است. جنگ متهورانه مقاومت فلسطینی را باید واکنش طبیعی یک ملت بزرگ و برخوردار از سابقه تاریخی و قدرتمند و عزتمند در برابر هفت دهه ترور، کشتار، تخریب، محاصره، اسارت، شکنجه، هتک حرمت و اضطرابی دانست که صهیونیست‌های غاصب، اشغالگر و بی‌رحم به آن‌ها تحمیل کرده‌اند. اصلاً جنایت اساس و پایه رژیم صهیونیستی و ابزاری برای ادامه حیات نامشروع و غاصبانه آن است که نمونه‌های روشن و بدیهی آن را می‌توان در موارد زیر فهرست کرد.
۱. تشکیل رژیم صهیونیستی با توطئه وحشتناک غربی‌ها با سردمداری انگلیس در دهه ۴۰ قرن میلادی گذشته با تکیه بر فریب، غصب، کشتار و ترور و آوارگی مردم فلسطین و ساکن ساختن یهودیان مهاجرت داده شده از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ به قیمت تخریب حدود ۶۰۰ شهر و روستای فلسطینی، شهادت هزاران نفر و آوارگی بیش از ۷۰۰ هزار نفر، یعنی نیمی از جمعیت آن روز فلسطین بوده است.
۲. استفاده از ماشین ترور و جنایت برای تثبیت رژیم جعلی و غاصب صهیونیستی که با حمایت انگلیسی‌ها پدید آمد و گروه‌های تروریستی و فشار مثل هاگانا، اشترن و پالماخ معروف‌ترین دسته‌های جنایت و تروری بودند که چهره‌هایی مثل بن‌گوریون، شیمون پرز و آریل شارون از اعضای آن‌ها در زمره مسئولان و رهبران بلندپایه رژیم اشغالگر بوده و هاگانا هسته اصلی ارتش جنایتکار صهیونیستی را تشکیل داد.
۳. گسترش سرزمین‌های اشغالی با تکیه بر تشدید خشونت، توحش و جنایت و تکیه بر این شیوه‌ها برای تداوم حیات ننگین رژیم صهیونیستی که حمله جنایتکارانه به اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، دیر یاسین و روستا‌های فلسطینی نشین و کشتار زنان و کودکان، مثله کردن و آتش زدن اجساد، دستگیری و شکنجه وقایع جاری رفتار ثبت شده صهیونیست‌های اشغالگر بوده است.
۴. بی‌اعتنایی به تمامی حقوق انسانی مظلومان فلسطینی که نه‌تن‌ها خانه و کاشانه آن‌ها را غصب کرده بودند، بلکه برای کوچاندن آن‌ها به خارج از فلسطین از هیچ ظلم و فشاری فروگذاری نمی‌کردند. ممانعت از دریافت کمک‌های دیگران و سختگیری بر آنان تا قتل و تحمیل آوارگی از جمله رویه‌های معمول صهیونیست‌ها علیه فلسطینی‌ها به حساب می‌آید.
۵. محاصره، محدودسازی و در تنگنا قرار دادن فلسطینی‌ها برای درهم شکستن هرگونه مقاومت و کشاندن آن‌ها به ذلت و تن‌دادن به هرگونه همکاری و بیگاری که نمونه روشن آن باریکه غزه است که از آن به عنوان بزرگ‌ترین زندان بدون سقف جهان یاد می‌شود.
همین وضعیت بر ساکنان فلسطینی کرانه غربی و حتی قدس شرقی نیز تحمیل شده، به‌گونه‌ای که چندسال قبل، سازمان ملل اقدامات صهیونیست‌ها را برای وا داشتن فلسطینی‌های ساکن قدس شرقی به رهاسازی خانه‌ها و مصادره آن از سوی صهیونیست‌ها برای توسعه شهرک‌سازی و اسکان شهرک‌نشینان جنایت جنگی نامید.
مظلومان فلسطینی برای اقامه نماز و عبادت در مسجدالاقصی باید از چندین لایه امنیتی و ایست بازرسی صهیونیست‌ها عبور کنند و گاه حتی برای کار و خرید روزانه چندین بار بازرسی بدنی می‌شوند.
۶. تحقیر و بی‌اعتنایی به شخصیت انسانی مردم فلسطین برای واداشتن به ذلت و سازش یا ایجاد فشار روانی برای کوچاندن و مجبورسازی به ترک خانه و کاشانه، از روش‌های معمول صهیونیست‌ها است. مثلاً لخت کردن افراد دستگیرشده و اسرا و خواباندن آنان بر روی زمین در برابر انظار عمومی و حتی مقابل دوربین رسانه‌ها یا رفتار تحقیرآمیز هنگام بازرسی‌های بدنی و مقابل چشم همراهان و ورود به اماکن مذهبی و مقدس مسلمانان با کفش و پوتین برای تحقیر و تخفیف انجام می‌شود که پیامد آن انباشت خشم و نفرت می‌باشد.
اینک در جبران شکست فضاحت‌بار و غیرقابل جبران صهیونیست‌ها، متأسفانه امپراتوری رسانه‌ای حامی صهیونیسم جنایتکار و پادو‌های داخلی آنان با دستاویز قراردادن چندتصویر از حوادثی که در میدان جنگ غزه رخ داد، سعی دارند برای صهیونیست‌ها موجی از مظلوم‌نمایی به راه اندازند و جای جلاد و مقتول را عوض کنند.
حال آنکه چنین صحنه‌هایی در هرجنگ و درگیری نیز محتمل است، ولی صحنه‌هایی تکراری و حتی روزمره برای مردم مظلوم فلسطین به‌حساب می‌آید که در زندگی روزانه به‌عنوان یک رویه ازسوی صهیونیست‌ها دنبال می‌شود و آنچه قاطعیت و اصرار مقاومت فلسطینی را در عرصه جنگ علیه صهیونیست‌ها رقم زده، همان نفرت و خشم انباشت شده و برآمده از عملکرد غیرانسانی و وحشیانه‌ای است که متأسفانه ریشه در آموزه‌های ایدئولوژیک صهیونیست‌های جنایتکار هم دارد.
صهیونیست‌ها نه‌تن‌ها خود را قوم برگزیده و برتر می‌دانند بلکه سایر اقوام را، چون حیوانی فقط لایق خدمت و بهره‌برداری برای خود به‌حساب آورده و از این رو در رفتار با آنان هیچ خط قرمز و محدوده‌ای قائل نیستند.
از سوی دیگر سال‌هاست که این رفتار خشن و درنده‌خویی صهیونیست‌ها علیه مردم مظلوم فلسطین با سکوت و بعضاً حمایت محافل بین‌المللی مدعی حقوق بشر مواجه بوده و با پشتگرمی به همراهی و حمایت از سوی قدرت‌های غربی به‌ویژه امریکای جنایتکار به رویه‌ای معمول برای صهیونیست‌ها تبدیل شده که بعضاً به آن اعتیاد پیدا کرده‌اند. اما غفلت از اینکه این رویه علیه ملتی دارای پیشینه تمدنی، هویت عزتمند و برخوردار از روحیه جهادی و شهادت‌طلبانه نتیجه معکوس داده و، چون بلایی بزرگ به خودشان برمی‌گردد.
بنابر علت‌یابی برخورد‌های شجاعانه و قاطعانه مقاومت فلسطینی علیه صهیونیست‌ها، کار سخت و پیچیده‌ای نیست، تنها نگاهی ساده به تاریخ سیاه و پر از تباهی، جنایت، خشونت و توحش آنان علیه مردم مظلوم فلسطین نشان می‌دهد که رفتار وحشیانه صهیونیست‌ها برای شکل‌دهی و تداوم اشغال، پیامدی جز انباشت خشم و نفرت نداشته و آنچه امروز به شکل طوفان درآمده، نتیجه همین عقاید و رفتار وحشیانه و ضدانسانی است که به مثابه یک بلا بر عاملان آن نازل شده است
قرن بیستم و بی‌رحمی‌های بزرگ
سینا واحد
تمدن علمی و انسان‌پرست غربی؛ به انسان و انسانیت و بشریت مقیم کره زمین، چه داده است؟! که بتواند به آن افتخار کند و فخر بفروشد و خود را در جایگاه «برنز» و «طلایی» بنشاند و سپس با قدرت برای خود «هورا» بکشد و مدال «صدآفرین» را، بر گردن تاریخ خونین و خون‌ریز و خونخوار خویش، بیاویزد...؟!
قضاوت‌های «دم‌دستی» یا ساده‌اندیشانه که به تمدن غربی، نمره قبولی می‌دهند؛ می‌گویند: تمدن غربی... تلگراف و تلفن را، اختراع کرده و برق را به وجود آورده ... و این فرآیند «اختراعات» سبب سهولت زندگی گشته‌...! پس «تمدن غربی» تمدنی خدمتگزار و خوشحالی‌آفرین برای بشریت و برای همه فرزندان کره زمین است. این نوع از قضاوت، درباره یک تمدن فراگیر و کاملا «فرعونی» و سلطه‌پرست! به همان اندازه، گمراه‌کننده است که اگر بخواهیم درباره یک «استاد دانشگاه»، قضاوت کنیم: بگوییم، چون لباسش، گران‌قیمت و کفشش، گرانقیمت‌تر است، پس، از همه باسوادتر و خیلی «آدم بزرگی» است؟! متاسفانه، تمامی قضاوت‌ها و ارزشگذاری‌ها، درباره تمدن غربی، در رسانه‌های ایران از آغاز قرن بیستم، از این دست بوده است که اوج تسلط وحشتناک این قضاوت، «اجباری شدن کلاه‌شاپو» را در قلب سنگی حکومت «رضاخان پهلوی»، به جامعه و ملت ایران، تحمیل می‌کند و یک شکنجه همگانی را، در تاریخ گذشته این سرزمین، به یادگار می‌گذارد. ارزیابی «تمدن غربی»؛ و داوری درباره آن، اگر از روی «فرآیند تحولات علمی» و چگونگی تقسیم جایزه‌های «نوبل» صورت پذیرد، یعنی، قضاوتی ناعادلانه و ضد حقوق‌بشر و ضد تاریخ ارزش‌های انسانی؛ بنابراین هر، قضاوت و شعار سیاسی و فرهنگی که، با آن «زنده‌باد تمدن غرب» گفته شود؛ خواه ناخواه، برفراز کلمات خویش، این شعار را، در برابر دیدگان بشری، به نمایش می‌گذارد، که عبارت است از: مرگ بر انسان شرقی و نابودباد انسان غیراروپایی.
«کارل مارکس» که یک فیلسوف اقتصادی، و یک نابغه تمدنی غرب است و در برابر فلسفه «کاپیتالیسم»؛ اختراع کننده فلسفه «سوسیالیسم» و «مارکسیسم» و عدالت‌گستری جهانی است...! درباره «انسان مشرقی» و تاریخ مشرق‌زمین و به‌ویژه، «ایران باستان» می‌گوید: «استبداد شرقی»، فاقد عناصر لازم، برای پذیرش «فلسفه مارکسیسم» است؛ بنابراین «طبقه‌کارگر»، در آن محیط، رشد نمی‌کند و سرانجام جهانی، نمی‌یابد. این قضاوت و حکم تاریخی ناجوانمردانه و جاهلانه، تنها از زبان فیلسوفی همانند «مارکس» در سیر اندیشه‌ورزان غرب و تمدن اروپایی، جاری نشده است! متفکران و نویسندگان و سینماگران بی‌شماری، هستند که در دایره تئوری «استبداد شرقی» و تفاوت‌های انسان «مشرقی»، تمامی «بی‌رحمی»‌های کشنده و آزاررسانی جهانی تمدن غربی را، توجیه می‌کنند و ستم و ستمگرایی جهانی را، ضرورت‌های گسترش تمدن دموکراسی غربی، ترجمه می‌کنند تا، به مقام طلایی تمدن غربی، لطمه وارد نشود و آنان را در جایگاه «نابودگران حق و حقوق‌بشر جهانی» قرار ندهد. تاریخ واقعی جامعه بشری در قرن بیستم به ما می‌گوید: در آن هنگام که جشن آغاز سال نو ۱۹۰۰ میلادی، در شهر‌های «نیویورک»، «لندن» و «آمستردام»، برگزار شده بود و در خیابان‌های این شهر‌ها «بابانوئل» با آن لباس سرخش، می‌رقصید و شرینی و شکلات به بچه‌ها و پیرزن‌ها و پیرمردها، هدیه می‌داد در جنوب قاره آفریقا، سربازان ارتش پادشاهی انگلیس سرگرم کشتار بومیان و رنگین‌پوستان بودند و در «شانگ‌های چین» سربازان خوش‌لباس ارتش هلند، به کمک ارتش انگلیس آمده بودند، تا شورش معروف گشته به «قیام بوکسورها» را، با قاطعیت بی‌نظیر ارزش‌های اروپایی و تمدن غربی، سرکوب کنند و شادمانی بی‌انت‌های خیابان‌های شهر‌های اروپا را، کامل نمایند؛ و چنین است که: در طلوع لحظه‌های طلایی آغاز قرن بیستم، در سرزمین اروپا، خنده‌ها و شیرینی‌ها پشت‌سر هم، می‌چرخند و کام‌های بی‌پایان را، شیرین می‌کنند و در سرزمین آفریقا و آسیا، این گلوله‌ها و سرنیزه‌های سربازان اروپایی است که در بیابان‌ها و خیابان‌ها و خانه‌ها، می‌چرخند تا هر خنده‌ای را به گریه تبدیل کنند و هر صدای شادمانی را چونان شیشه، خرد کنند و سپس شهر‌ها را، با خون و اندوه و بی‌فردایی، نقاشی تمدنی کنند تا در برابر ارتش تمدنی غرب هیچ روحی و هیچ صدایی، احساس شخصیت داشتن و هویت داشتن و تاریخ داشتن، نکند و زانوی شکسته‌شده و بی‌توان‌شده را، در برابر هجوم بی‌رحمی‌های ارتش تمدنی غرب، رهای... رها، سازد.

حساسیت های ایران و عراق

جلال ساداتیان

سفیر ایران در عراق با رئیس‌جمهور این کشور دیدار و دو طرف درخصوص آخرین تحولات منطقه از جمله توافق امنیتی تهران-بغداد تبادل‌نظر کردند. باید توجه داشت که رابطه ایران با عراق، رابطه حساسی است. چرا که بخش زیادی از جمعیت عراق، شیعه هستند و عتبات عالیات در عراق نیز برای ایران بسیار مهم است. مناسکی از جمله اربعین نشان می‌دهد که موضوع ارتباط دو کشور حتی در اقشار مختلف مردم، تا چه حد حائز اهمیت است.

در سال‌هایی که ایران تحت تحریم‌های شدید قرار داشت، روابط اقتصادی ایران و عراق تا حدودی تقویت شد.ارسال برق و گاز، مواد غذایی و دیگر اقلام از ایران به عراق در سال‌های گذشته کاملا رواج داشت اما به محض این که، عراق شرایطی را تجربه کرد که روابط بهتری با اعراب و غرب پیدا کرد، همه کمک‌های ایران به دست فراموشی سپرده شد. این در حالی است که کویت تا ریال آخر خسارت‌های تهاجم عراق صدامی را از عراق غیر صدامی گرفت. ما که اعلام کرده بودیم هزار میلیارد دلار خسارت جنگی دیدیم، با وجود پذیرش قطعنامه سازمان ملل، نه تنها خسارتی دریافت نکردیم، بلکه، هزینه اضافی نیز ارائه کردیم.

اکنون صحبت‌هایی از ریل بصره شلمچه به میان آمده تا بر اساس سخنان رئیس جمهور کشور ما، بار و کالا از مسیر ریلی جا به جا شود، این طرح را می‌توان طرح مثبتی دانست. اما عراق اکنون با مسئله یا شاید باید گفت بحران کرد‌ها رو به رو است. مسئله کردستان عراق برای ایران و عراق حائز اهمیت زیادی است. گرچه کردستان سوریه و کردستان ترکیه نیز، مناقشات داخلی و منطقه‌ای زیادی دارند.

اما فعالیت برخی احزاب کرد عراق در مرز‌های ایران باعث شده است، ایران و عراق وارد قرارداد‌های امنیتی شوند تا بتوانند وضعیت را تحت کنترل بگیرند.این ها نشان میدهد که روابط ایران و عراق تا چه حد درگیر پیچیدگی‌های گسترده است. اگرچه عراق در حال حاضر با ایران روابط دوستانه دارد اما در عمل روابط ایران و عراق به سادگی پیش نمی‌رود و عراق با توجه به مناسبات منطقه‌ای و روابط خود با غرب و به ویژه ایالات متحده، در حوزه روابط بین الملل خود تصمیم گیری می‌کند. در آخرین ملاقات فواد حسین با امیرعبداللهیان، مدام بر مسئله امنیت تاکید شد. حفظ امنیت در منطقه، یک موضوع دو طرفه است و در صورتی محقق می‌شود که فواد حسین و عراق به تعهدات خود عمل کنند.

دانشگاه آینده

حسین ساسانی
در دنیایی که به‌سرعت در حال تغییر است، باید منتظر دگرگونی و تحولات بنیادین بود. چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، جلوی این تغییر را نمی‌توان گرفت. خواه یک پیشرو اجتماعی باشیم، خواه مدیر یک کسب‌و‌کار، خواه یک استاد دانشگاه و خواه شامل خیل عظیمی از مردم که در تلاش برای یافتن زندگی بهتر در جهان امروز هستند. گردبادهای تحول در پی هم، دانسته‌های بشری را زیر‌و‌رو می‌کنند و به دست توفان‌هایی می‌سپارند که جز ویرانی، چیز دیگری از آنها باقی نمی‌ماند. در‌این‌میان بیشترین تغییرات در معرفت، علم و دانش انسانی و روش‌های اعتبارسنجی آنهاست. به‌ دنبال آن، چشم‌انداز آموزش عالی هم در حال تغییر است. این تغییر، نحوه ارزیابی و رتبه‌بندی دانشگاه‌ها را نیز دستخوش دگرگونی کرده است. معیارهای سنتی تدریس و محیط آموزشی با 30 درصد (نظرسنجی شهرت آموزشی با 15 درصد، نسبت کارکنان به دانشجو با 4.5 درصد، نسبت دکترا به کارشناسی با 2.25 درصد، نسبت دکترا به کارکنان دانشگاهی با 6 درصد و درآمد سازمانی با 2.25 درصد)، معیار تحقیق و پژوهش با 30 درصد (میزان شهرت دانشگاه در تحقیق از طریق نظرسنجی 18 درصد، درآمد حاصل از تحقیقات با شش درصد و بهره‌وری تحقیقات با شش درصد)، معیار میزان استنادات به معنای میزان تأثیر تحقیقات با 30 درصد، معیار چشم‌انداز بین‌المللی با 7.5 درصد (نسبت دانشجویان بین‌المللی با 2.5 درصد، نسبت کارکنان بین‌المللی با 2.5 درصد و میزان همکاری‌های بین‌المللی

 با 2.5 درصد) و  معیار درآمد صنعت به معنای میزان انتقال دانش با 2.5 درصد دیگر پاسخ‌گوی میزان کیفیت و برتری دانشگاه‌ها نخواهد بود و باید با معیارهای جدیدی که منعکس‌کننده ماهیت در حال تغییر آموزش و فناوری در چارچوب توسعه پایدار جهانی است، ترکیب شوند؛ بنابراین سؤال قابل طرح این است که آینده رتبه‌بندی دانشگاه‌ها چگونه می‌تواند باشد؟ تکامل رتبه‌بندی دانشگاه‌ها به عوامل مختلفی از‌جمله تغییر در پارادایم‌های آموزشی، پیشرفت‌های فناوری و تغییر نیازهای اجتماعی بستگی دارد. همان‌طور که این عوامل به تکامل خود ادامه می‌دهند، رتبه‌بندی دانشگاه‌ها احتمالا مطابق با آن سازگار می‌شود. آینده رتبه‌بندی دانشگاه‌ها مشخص نیست؛ اما واضح است که آنها طیف وسیع‌تری از معیارها را منعکس می‌کنند که با چشم‌انداز در حال تغییر آموزش عالی هماهنگ هستند. دانشگاه‌هایی که این تغییرات را پذیرفته و نوآوری را در آموزش، تحقیق و تأثیر اجتماعی در اولویت قرار می‌دهند، احتمالا در رتبه‌بندی آینده برتر خواهند بود. معیارهایی که ممکن است در رتبه‌بندی آینده دانشگاه‌ها مورد توجه قرار گیرد، موارد زیر را در بر می‌گیرد:

1- یادگیری دیجیتال و ادغام فناوری: رتبه‌بندی‌های آینده باید تأکید بیشتری بر ظرفیت دانشگاه برای پذیرش و ادغام مؤثر فناوری‌های یادگیری دیجیتال داشته باشد که می‌تواند شامل ارزیابی کیفیت دوره‌های آنلاین، استفاده از روش‌های آموزشی نوآورانه و در دسترس بودن منابع دیجیتال باشد.

2- نقش مربی، استادان و نوآوری آموزشی: با تکامل روش‌های تدریس، رتبه‌بندی‌های آینده باید در نظر بگیرند که چگونه دانشگاه‌ها نقش معلمان را دوباره تعریف می‌کنند. مؤسساتی که نوآوری آموزشی، مربیگری و مشارکت دانشجویی را در اولویت قرار می‌دهند، می‌توانند رتبه‌های بالاتری دریافت کنند.

3- فرصت‌های خودآموزی و یادگیری مادام‌العمر: توانایی تسهیل یادگیری خود و فراهم‌کردن فرصت‌هایی برای یادگیری مادام‌العمر به احتمال زیاد حیاتی‌تر خواهد شد. دانشگاه‌هایی که مسیرهای یادگیری انعطاف‌پذیر، مدارک تحصیلی برای آموزش‌های کوتاه‌مدت و منابعی را که برای توسعه مداوم مهارت ارائه می‌دهند، ممکن است رتبه بالاتری داشته باشند.

4- خروجی و تأثیر تحقیق: درحالی‌که آموزش حیاتی است، خروجی تحقیق و تأثیر واقعی آن همچنان نقش مهمی در رتبه‌بندی بازی خواهد کرد. معیارهایی که مشارکت اجتماعی و اقتصادی تحقیق را اندازه می‌گیرند، ممکن است رایج‌تر و گسترده‌تر شوند.

5- همکاری جهانی و تنوع: رتبه‌بندی‌های آینده ممکن است میزان همکاری و تنوع جهانی را بین دانشجویان و استادان دانشگاه‌ها در نظر بگیرد؛ نهادهایی که تفاهم بین‌فرهنگی و همکاری بین‌المللی را ترویج می‌کنند، می‌توانند شناخته شوند.

6- پایداری و مسئولیت اجتماعی: ممکن است تمرکز فزاینده‌ای بر تعهد دانشگاه‌ها به پایداری، مسئولیت زیست‌محیطی و تأثیر اجتماعی وجود داشته باشد. رتبه‌بندی ممکن است ارزیابی کند که چگونه مؤسسات دانشگاهی در رسیدگی به چالش‌های جهانی مشارکت می‌کنند.

7- نتایج دانشجویی و اشتغال‌پذیری: معیارهای مربوط به نتایج دانشجویی، مانند نرخ اشتغال و موفقیت شغلی، ممکن است برجسته شود. دانشگاه‌هایی که دانشجویان را به طور مؤثر برای بازار کار آماده می‌کنند، می‌توانند رتبه‌های بالاتری کسب کنند.

بی‌رحمانه‌ترین مهربانی!

سيد مقدام حیدری

دل‌نازکی بی‌جا و بی‌خود، مهربانی نیست؛ بی‌ایمانی است. منبرهای سکولار از بس خوش‌اخلاقی و نرم‌خو بودن پیامبر(ص) را برای‌مان تعریف کرده‌اند، این شد که هر که هوای هم‌راهی با پیامبر(ص) داشت، تصمیم گرفت نرم‌خوتر شود و آهسته برود و بیاید و کاری به کار کسی نداشته باشد! و این شد که هر کس سربه‌زیرتر بود، انگار بهتر بود و دین‌دارتر! انگار نه انگار که آیه‌ مشهور قرآن، مهربانی و خوش‌برخوردی، آن هم با خوبان و خودی‌ها را نصف لازمه‌ هم‌راهی با پیامبر(ص) می‌داند؛ نصف دیگرش سرسختی با کفار است (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏) [فتح۲۹]  

دل‌نازکانِ مثلا مهربان و دل‌رحم، کم خسارت به اسلام و مسلمین نزدند و دل‌‌نازکیِ نابجای‌شان کم چوب لای چرخ اسلام نکرد. خدا دو بار به پیامبر(ص) با لحنی قاطع و بی‌تعارف دستور داد و شاید بشود گفت نهیب زد که با کفار و منافقین جنگ کن؛ یواش هم نه؛ خشن و سخت! (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم‏) [توبه۷۳] چه می‌دانیم؛ شاید خدا می‌خواست به در بگوید که دیوار بشنود. شاید می‌خواست سفت و محکم به پیامبر(ص) این دستور را بدهد که حساب کار دست بقیه بیاید؛ که جمع کنند خودشان را و کم‌تر ادای دایه‌ی مهربان‌تر از مادر در بیاورند. 

رد پای دل‌نازکی‌های نابجا در قرآن زیاد است. یکی‌اش آن‌جا که خدا حکم زناکاران را مقرر می‌کند که باید هر کدام را صد تازیانه حد زد و پشت بندش می‌گوید اگر واقعا ایمان به خدا و روز قیامت دارید، بی‌خود برای‌شان دل‌رحمی نکنید! لابد همیشه بودند کسانی که یادشان می‌رفت آخرِ رحمت و مهربانی، خودِ خدا است و بعدش پیامبرش(ص). کسی که یک دفعه از خدا و رسول مهربان‌تر می‌شود مهربان نیست؛ شارلاتان است. 

از جمله خون دل‌هایی که حضرت پیا‌بر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) خوردند، از دست مهربانان دل‌نازکِ احیانا شارلاتان بود! همان‌هایی که تا خون می‌دیدند حال‌شان بد می‌شد. همان‌هایی که دل دیدن دست و پای قطع شده را نداشتند. همان‌هایی که تا صدای جیغ زن و بچه‌‌ای را می‌شنیدند، دل‌شان آتش می‌گرفت. همان‌هایی که تا سر بریده می‌دیدند فشارشان می‌افتاد. همان‌هایی که تیغ برّان محمد(ص) و علی(ع) را گاهی کند می‌کردند و آن‌گاه که پیامبر(ص) و وصی‌اش(ع) غضب می‌کردند، دم از مهربانی و عفو و بخشش می‌زدند. همان‌هایی که گاهی وسط جنگ از بالا رفتن تعداد بچه‌های یتیم و زنان بیوه بی‌تاب می‌شدند و از سر دل‌سوزی برای زن و بچه‌های مردم از ادامه‌ جنگ و خون‌ریزی جلوگیری می‌کردند. همان‌هایی که همیشه شعار می‌دادند: جنگ نه! همان‌هایی که به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: در ریختن خون مسلمانان اسراف کردی! همان‌هایی که به علی(ع) گفتند: شمشیری به ما بده که بین مسلمان و غیر مسلمان فرق بگذارد و خون مسلمان بر زمین نریزد! همان‌هایی که آزارشان به مورچه نمی‌رسید. همان‌هایی که نگذاشتند پیامبر(ص) هفتاد اسیرِ جنگ بدر را طبق حکم خدا گردن بزند. همان‌هایی که نزد پیامبر(ص) می‌آمدند و برای کسانی که حضرت، امر به قتل‌شان داده بود امان می‌گرفتند! اگر شواهد تاریخی این جمله‌ها به ذهن‌تان نمی‌آید، شاید دستِ دل‌نازک‌های شارلاتان در کار است که تاریخ را سانسور شده به خوردتان داده‌اند. 

اگر گفته شود بزرگ‌ترین ضربه را همین دل‌رحم‌های دل‌نازک، با اهرم فشار جذابی به نام مهربانی به ریشه‌ دین زده‌اند، نه عجب که خیلی‌ها نپذیرند. از بس که مهربانی و نرمش نابجا ارج و قرب و آبرو دارد، کسی باورش نمی‌شود که در طول تاریخ اسلام، رذل‌ترین آدم‌ها با ادبیات و گفتمان مهربانی و صلح و صفا کمر اسلام را شکستند. این فرمایش امیر المؤمنین(ع) است که فرمود: از بین هفتاد و دو گروه، مسلمان‌نمای جهنمی، گروهی که از همه بدتر و نزد خدا مبغوض‌ترند، سامری‌هایند که می‌گویند: جنگ نه! [کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۶۶۳]  
هنوز جنگ طوفان الاقصی شروع نشده و شیربچه‌های غزه، هنوز الف انتقام را ادا نکرده‌اند که فشار بعضی‌ها افتاد و دل‌شان به حال زن و بچه‌ مظلوم اسرائیلی سوخت. این مهربان‌های نامرد، گیرم اگر بتوانند برای حسینِ مظلوم اشک کم‌ارزش بریزند، تاب هم‌راهی با مهدیِ منتقم را قطعا نخواهند داشت. مهربانی همه جورش خوب نیست؛ بعضی‌ از انواعش راست کار منافقان و پدرسوختگان تاریخ است.

 
هق‌هق هرات روی شانه‌های غزه
زینب شریعتمدار
«جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس، مرواریدی هست و آن مروارید هرات است». پَدَرجان همیشه این جمله را تکرار می‌کرد و به هراتی بودن خود می‌بالید ولی این بار ادامه داد: «اقیانوس بی ‌آنکه در تلاطم باشد، نَشَود. هر گوشه‌اش را سَیل (نگاه) کنی در خروش است و تو در پی آرامش اگر آمده‌ای، گریز نداری مگر که انسان باشی در حرکت و مواج». یوسف کنترل تلویزیون دستش بود و مدام کانال‌ها را عوض می‌کرد تا خبرهای بیشتری از حمله شجاعانه نیروهای مقاومت به سرزمین‌های اشغالی بشنود. گاه به گاه خنده بر گوشه لبش چنان می‌نشست که گویی به عروسش نظر افکنده باشد. گاه چشم تنگ می‌کرد و گاه با گوشی با دوستش گپ می‌زد. از صبح که خبر حمله فلسطینی‌ها را شنیده ‌بود آرام و قرار نداشت. در خیال خودش مسافر فلسطین بود و می‌رفت که به جبهه  مقاومت بپیوندد اما یک‌باره یاد حکومت طالب‌ها که می‌افتاد، دل‌پیچه‌ای سخت به جانش می‌افتاد. نفسی از عمق جانش کشید و چشم سوی بالا کرد. گویی آرزویی کرده‌ باشد، دستی به رویش کشید و خود زیر لب برای خود آمین گفت. به پَدَرجان که او هم غرق در تلویزیون بود نگاهی کرد و گفت: «اینها مثل سگ دروغ می‌گویند. رقم کشتگان و گم‌شدگان خیلی بیش از این است که‌ می‌گویند. این جهودها از رقم کشته‌های خودشان هم ترس ‌دارند». با خود حساب و کتاب می‌کرد بعد از چاشت با کُلچه به پوهنتون برود و دیگران را هم در این شادی شریک بسازد. رخت‌ها را از بند برداشت و به خواهرش مروارید داد و سفارش کرد: «فکرت به خط شلوارم باشد. امروز جشن است. برای تو هم چاکلت بگیرم به دوستانت توزیع کنی؟» مروارید پای دامنش را گرفت و چرخی زد و لبخند به لب با چشمکی موافقت خود را اعلام کرد. سرخوش و مستانه در خیابان خواجه علی موفق قدم می‌زد تا از کُلچه‌فروشی گل یاس کمی شیرپیره بخرد. شیرینی‌پزی درست روبه‌روی صلیب سرخ بود. داشت به ساختمان صلیب سرخ نگاه می‌کرد و در خیالات خودش بعد از شیرینی‌فروشی می‌رفت صلیب سرخ تا بلکه بتواند با آنها به فلسطین راه پیدا کند که یک‌باره صدایی مهیب به گوشش سیلی زد و همه جا پر از خاک شد. نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده ولی از حجم سنگینی که روی خود احساس می‌کرد فکر کرد باز حمله شده و زیر آوار بمباران مانده ‌است. کوشش کرد پای خود را تکان دهد و از اینکه موفق شده ‌بود لبخندی به لبش مانده و نمانده، تلخی خاک را در دهانش حس کرد و چشمانش سوخت. با هر تکان که می‌خورد، دردی عجیب در وجودش حس می‌کرد. نوری چشمانش را آزار داد و متوجه شد حجم آوار روی سرش خیلی نیست. امید در دلش زنده شد. یا علی گفت و پاها را بیرون آورد و بلند شد، درد داشت ولی توان ایستاده شدن نیز. دستانش را بالا آورد تا خاک روی چشمانش را پاک کند. نگاهی به اطراف کرد و زیر لب گفت: «چی گپ شده؟ بمبی بوده که این قدر مرا دور پرت کرده. کجا هستُم؟» جایی را نمی‌شناخت. یعنی جای سالمی وجود نداشت تا بتواند از نشانه‌ها بفهمد الان کجا پرت شده. دور و برش را نگاه کرد. صدای ناله‌هایی به گوشش می‌رسید ولی مبهم بود. یاد شیرینی و قولی که به خواهرش داد افتاد. پای راست را روی تلی از خاک گذاشت و پای چپ را بلند کرد. همه جا تل خاک بود. تابلوی آن طرف سَرَک به چشمش آمد: «صلیب سرخ؟» اشک از چشمانش سرازیر شد بابت فکری که داشت. همه چیز نابود شده بود. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد، نزدیک ۱۱:۳۰ بود. زمین زیر پایش لرزید. تازه متوجه شد بمباران نبوده و صد فی صد زلزله بوده ‌است. شروع کرد به دویدن. گاهی به چپ و گاهی به راست می‌رفت تا شاید مسیر خانه را پیدا کند. و دوباره بازمی‌گشت. یک ساعتی سرگردان بود تا یک‌باره ایستاد. شاخه‌های درخت پیر انار خانه‌شان نشانه‌ای بود که این آوار که پیش روی او است، باید خانه‌شان باشد. هیچ چیز سر جایش نبود. تلاش کرد آوار را با دست بردارد شاید خواهر و پدرجانش را نجات دهد. صدایی از زیر آوار به گوشش رسید. صدای گزارشگر الجزیره بود از فلسطین و عملیات نیروهای مقاومت. صدا، زمینگیرش کرد. نشست و سر بر زانو گذاشت و های‌‌های گریه کرد و میان اشک و آه گفت: «خدا جان قرار داشتم بروم فلسطین کمک کنم. این چه مصیبتی شد که گرفتارش شدیم؟!» هر خشت که برمی‌داشت یک لعنی به آمریکا و اسرائیل می‌کرد که اینقدر کشورش را ویرانه کرده ‌بودند که هیچ کمکی و امکاناتی نبود تا به داد زیر آوار مانده‌ها برسد. مدام با خود زمزمه می‌کرد: «جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس، مرواریدی هست و آن مروارید هرات است. اقیانوس، بی ‌آنکه در تلاطم باشد، نَشَود. هر گوشه‌اش را سَیل کنی در خروش است و تو در پی آرامش اگر آمده‌ای، گریز نداری مگر که انسان باشی در حرکت و مواج» و سرعت می‌گرفت. کسی در دور‌دست‌تر، صدا به اذان بلند کرد. آبی در کار نبود. تیمم کرد و به نماز ایستاد تا بلکه کمی هم جان بگیرد برای تلاش دوباره. هنوز در تشهد نماز آخر بود که ناله‌ای شنید. «مروارید است یا پَدَرم؟!» و دوباره با دست خالی شروع کرد به برداشتن آوار. اشک می‌ریخت و نادعلی می‌خواند. از دنیا فارغ بود. به خیالش در غزه بود و داشت دنبال پیکر نیمه‌جان مروارید می‌گشت. هرچه بیشتر آوار برمی‌داشت ناامیدتر می‌شد. تا صبح چندین بار سرش گیج رفت و روی آوار افتاد. خودش را در «خان‌یونس» می‌دید که دارد در آواربرداری حملات رژیم صهیونیستی کمک می‌کند. 
صدای گریه دختربچه‌ای که از زیر خاک بیرون آورده بود بیدارش کرد و یاد مروارید کوچک خانه می‌افتاد که معلوم نبود کجاست و پَدَرجانش که حتما به انتظار کمک یوسف نفس می‌کشید. زوزه سگ‌ها بیشتر می‌شد و هراس یوسف نیز. تمام شب خشت به خشت برمی‌داشت و خیال می‌کرد اینجا «حی‌الشجاعیه» است و مروارید دختر کوچک فلسطینی، که دستانش را از زیر آوار بیرون آورده تا یوسف نجاتش دهد. آفتاب دمیده بود و تازه گرما داشت خون را در رگ‌های یوسف به حرکت درمی‌آورد که دستی بر شانه‌اش نشست. «چطوری برادر؟ چند نفر زیر آوارند؟ بلند شو بگذار نیروهای تازه‌نفس کمک کنند. سگ‌های زنده‌یاب همراه‌شان است. شما برو زخم سرت را ببند و چیزی بخور». یوسف تازه متوجه زخم سرش شد. زیر لب گفت: «زندگی‌ام زیر آوار است. زخم سرم را چی کُنُم؟! و مرد هلال احمری گفت: «نگران نباش. نیروهای امدادی کارشان را بلدند» و دستش را گرفت تا چادر هلال‌احمر برد. یوسف نشان هلال‌احمر خراسان رضوی را که دید گفت: «یا امام رضای غریب به داد ما و اهل فلسطین برس». پزشک هلال‌احمر که داشت سرش را پانسمان می‌کرد، گفت: «خدا از زبانت بشنود و به داد این بیچاره‌های زیر آوار هم برسد. زلزله سنگین و مهیبی بود. 2 روز دیگر هوا آنقدر سرد می‌شود و اینها بی‌سرپناه! خدا حرفت را بخرد. خودت درد‌ داری و فکر مردم غزه‌ای!» یوسف در حالی که چشمش به سمت خانه‌شان بود زیر لب آمین گفت و ادامه داد: «جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس، مرواریدی هست و آن مروارید هرات است. اقیانوس بی ‌آنکه در تلاطم باشد، نَشَود. هر گوشه‌اش را سَیل کنی در خروش است. و تو در پی آرامش اگر آمده‌ای، گریز نداری مگر که انسان باشی در حرکت و مواج»
نام:
ایمیل:
نظر: