سقوط تراس و آینده بحران داخلی و جنگ اوکراین
لیز تراس آخر هفته گذشته در حالی از سمت خود استعفا کرد که دوره مبارزات انتخاباتی اش، طولانی تر از دوره 45 روزه نخست وزیری اش بر بریتانیا بود. او با شعار کاهش مالیاتها، توانست رقبای هم حزبی خود را یکی پس از دیگری کنار بزند؛ اما آن چه به سقوط دولت وی انجامید، این بود که شعار انتخاباتی اش حتی روی کاغذ هم موفقیت آمیز نبود، چه رسد به این که در اجرا پیروزمندانه باشد. ناممکن بودن این شعار زمانی مشخص می شود که بدانیم او دولتی را از بوریس جانسون تحویل گرفت که تورم بالای 10 درصد را به ارث گذاشته بود. رقمی که در حدود 40سال گذشته بریتانیا بی سابقه بوده است. تراس در دوره ای که انگلیس همچنان با آثار جدایی این کشور از اتحادیه اروپا و پیامدهای آن، هزینههای گزاف کنترل کووید، قیمت سوخت خودرو، مواد غذایی و حاملهای انرژی (ناشی از جنگ روسیه علیه اوکراین) دست و پنجه نرم میکند، ساکن خانه شماره 10 شد. با وجود این، او نه تنها کاهش هزینه ها و افزایش مالیات را رد کرد بلکه یارانه انرژی بدون بودجه را نیز پیشنهاد کرد که باعث افزایش هزینه های دولت شد. در واکنش به این طرح، سهام و اوراق قرضه بریتانیا سقوط کرد و پوند به پایین ترین حد ارزش خود در برابر دلار رسید. لیز تراس دو ماه پیش در کمپین انتخاباتی اش، با سبک پوشش خود و بازنمایی موقعیت های نخست وزیر سابق بریتانیا، تمام تلاش خود را کرده بود که شبیه «مارگارت تاچر» باشد. همان زمان، تحلیل گرانی بودند که می گفتند تراس تنها در ظاهر شبیه تاچر است اما در توانایی بسیار با او متفاوت است. سخنی که اکنون به اثبات رسیده است. اولین تفاوت تراس با تاچر اتفاقا رویکرد اقتصادی آن ها بود، تاچر در سال ۱۹۸۱ برای مدیریت کسری بودجه و تورم تصمیم گرفت مالیاتها را افزایش دهد، برنامه ای که لیز تراس خلاف آن را در پیش گرفت. در بعد سیاست خارجی نیز «بانوی آهنین» بریتانیا تفاوتی جدی با بدل فیک خود در زمانه فعلی داشت. تاچر که به دلیل کمک به پایان یافتن جنگ سرد شهرت یافته بود، زمانی در نامهای به رونالد ریگان، رئیسجمهوری وقت آمریکا درباره رابطه اش با میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، نوشته بود که «میتواند با او کار کند.» اما درباره تراس ماجرا برعکس بود و گاهی به نظر میرسید او قدرت مدیریت کشمکش کنونی بین اوکراین و روسیه را ندارد و به آتش جنگ هیزم می ریزد. به رغم آن چه گفته شد، تاچر و تراس یک شباهت کلی به هم داشتند که بانوی آهنین دوران جنگ سرد توانست آن را مدیریت کند اما فرصتی برای جبران خطاهای لیز تراس در دولت کوتاهش وجود نداشت. نکته اشتراک آن دو، ناآشنایی شان به مسائل روابط خارجی بود. تراس یک بار به سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، گفته بود که بریتانیا هرگز کنترل مسکو بر مناطق روستوف و ورونژ را (که هر دو در روسیهاند!) نمیپذیرد. حال آن که تصور می شود وی این مناطق را با دونتسک و لوهانسک که اکنون در همه پرسی غیر قانونی به اشغال و الحاق روسیه درآمده، اشتباه گرفته بود. تاچر نیز متهم بود که از مسائل روابط خارجی بیاطلاع است. در جریان امضای «توافقنامه سینا» بین مصر و اسرائیل، جاناتان آیتکن، سیاستمدار حزب محافظه کار، در یک مهمانی شام در بیروت به شوخی گفت، نخستوزیر بریتانیا «آن قدر درباره خاورمیانه کم میداند که احتمالا فکر میکند سینا جمع سینوس است.» برخی معتقدند، همین بی اطلاعی لیز تراس از مسائل سیاست خارجی در دوره تنش غرب با روسیه بر سر جنگ اوکراین از یک سو و خیزش چین از سوی دیگر، باعث شده او فرد لایقی برای مدیریت شرایط بحران نباشد. اما جانشین نخست وزیر مستعفی بریتانیا هرکه باشد، تحولات داخلی بریتانیا بر جنگ روسیه علیه اوکراین بی تاثیر نخواهد بود. یک کشور که خود با چالش های متعدد سیاسی و اقتصادی در داخل خود مواجه است، نمی تواند حامی قدرتمندی برای دولت اوکراین باشد. اختلافات داخلی حزب محافظهکار بریتانیا در شش سال اخیر باعث بحران سیاسی در این کشور شده است. در طول این مدت چهار نخستوزیر از سمت خود کنارهگیری کردهاند. پیش از این دیوید کامرون و ترزا می در گرداب برگزیت غرق شدهاند و بوریس جانسون هم با سیلاب رسواییهای پیاپی از خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت لندن بیرون انداخته شد. در این شرایط پر آشوب، «کییر استارمر»، رهبر حزب کارگر بریتانیا خواستار برگزاری فوری انتخابات عمومی در این کشور شد. استارمر میگوید: «بریتانیا نمیتواند دوباره فردی را آزمایش کند که توسط اعضای حزب محافظهکار برگزیده خواهد شد.» اگر چه حزب کارگر خواهان برگزاری انتخابات پیش از موعد شده اما با توجه به جایگاه حزب محافظه کار در مجلس عوام، برگزاری انتخابات تا دو سال دیگر بعید به نظر می آید. حال باید دید که جایگزین نخست وزیر مستعفی بریتانیا، در شرایط بحران، توانایی مدیریت اوضاع نابسامان این کشور و وضعیت اضطراری جنگ اوکراین را دارد یا خیر.
«دروغ» اسلحه بُرنده دشمن در جنگ روانی
پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی 8ساله با ناکام گذاشتن رژیم بعث و حامیان جهانی و منطقهای آن درس عبرتی شد برای دشمن تا بداند راه نفوذ و تسلط بر ایران اقدام نظامی نیست. هرچه بیشتر گذشت آنها بر این واقعیت بیشتر مطمئن شدند؛ «وقتی ایرانی که دست خالی، 8 سال جلوی ابرقدرتهای شرق و غرب و پیشرفتهترین سلاحها و جنگ افزارهای اهدایی و کمکهای ماهوارهای آنها به صدام ایستادگی کرد، امروز تا حدی شگفتانگیز در حوزههای برجسته نظامی، صنایع موشکی و ماهوارهای و هوافضا پیشرفت کرده است فکر اقدام نظامی مجدد علیه ایران بازی با دُم شیر است.» در واقع دشمن سالهاست برای ضربه زدن و باز کردن راه نفوذ و تسلط بر ایران جنگ نظامی را رها کرده و در کنار تلاش برای هجمه فرهنگی، بر جنگ تبلیغاتی و روانی پافشاری دارد. با گذشت سالها و ورود تکنولوژیهای جدیدتر همچون ماهواره و شبکههای مجازی و با استفاده از همه ابزارهای رسانهای این جنگ ابعاد تازهتر و پیچیدهتری پیدا کرده است. رهبر انقلاب در همین زمینه تعبیر جالب و البته هشدارآمیزی دارند؛ ایشان سال 97 فرمودند: «دشمن از ابزار رسانه استفاده میکند برای اثرگذاری بر افکار عمومی. توجّه کنید! ابزار رسانه، ابزار مهم و اگر دست دشمن باشد، ابزار خطرناکی است. ابزار رسانه را تشبیه میکنند به سلاحهای شیمیایی در جنگ نظامی؛ سلاح شیمیایی را وقتی میزنند، سلاح شیمیایی تانک و تجهیزات را از بین نمیبرد؛ تجهیزات میماند و انسانها از بین میروند و از قدرت استفاده از ابزار میافتند؛ سلاح شیمیایی در جنگ نظامی اینجوری است؛ ابزار رسانه هم اینجور است. امروز از تلویزیون، از رادیو، از اینترنت، از شبکههای اجتماعی، از انواع و اقسام وسایل فضای مجازی، علیه افکار عمومی ما استفاده میشود؛ این را کسانی که مسئولیّت این بخش از کشور را- بخش ارتباطات را- دارند، درست توجه کنند. ما در جلسات حضوری هم به اینها تذکر دادهایم، تأکید کردهایم، حالا هم میگوییم؛ توجه کنند که آنها ابزاری نشوند برای اینکه دشمن راحت بتواند سلاح شیمیایی خودش را علیه این مردم به کار ببرد. وظیفه خودشان را بدانند و با جدیّت عمل کنند.» طی سالهای گذشته بهخصوص در بیش از دو دهه اخیر، در کنار تلاش روزافزون رسانهای علیه کشورمان، برخی بازوهای داخلی از جمله طیفی از فعالان رسانهای و چهرههای سیاسی وابسته به اصلاحطلبان نیز در جنگ تبلیغاتی و روانی علیه ملت ایران به کمک دشمن آمدهاند و شاهد بدهبستانها و خدمات متعددی بین آنها بودهایم. اما با نگاهی به برجستهترین یا حتی دمدستترین نمونههای جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مردم ایران و جمهوری اسلامی در این سالها، یک نکته مهم به چشم میخورد و آن هم استفاده پرحجم از دروغپردازی و پمپاژ اخبار کذب توسط رسانههای متعدد دشمن در شبکههای ماهوارهای و اجتماعی برای اثرگذاری بر ذهن مردم ما و در مواقعی بهرهبرداری از این عملیات رسانهای مبتنی بر دروغ برای ایجاد آشوب و اغتشاش و بهزعم آنها براندازی است که هوشیاری مردم از یکسو و تلاش رسانه ملی و رسانههای دیگر انقلابی و مسئولان مربوطه برای خنثی کردن این عملیات فریب را میطلبد. متاسفانه در این بین همانطور که اشاره شد برخی چهرههای سیاسی و فعالان رسانهای داخلی هم خواسته یا ناخواسته آب در آسیاب دشمن میریزند. از طرفی طیف دیگری که مدتهاست سرمایهگذاری بر روی آنها برای دشمن در جهت ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مردم ایران و جمهوری اسلامی جذابیت پیدا کرده است افراد موسوم به سلبریتیها هستند. برای روشن شدن موضوع میتوان به برخی از عملیاتهای روانی مبتنی بر دروغ توسط دشمن و رسانهها و افراد وابسته به آن علیه جمهوری اسلامی در سطوح مختلف اشاره کرد. 1- تیرماه سال 1378 و در ماجرای موسوم به کوی دانشگاه، شاهد یکی از اولین جرقههای جنگ روانی دشمن در نوع جدیدتر بودیم. آنجا که شبکههای ماهوارهای با بضاعت آن روزشان با همراهی برخی روزنامههای زنجیرهای اصلاحطلب به دروغ مشغول انتشار خبر کشته شدن دانشجویان کوی دانشگاه تهران بودند تا ضربهای ویرانگر به حیثیت و اعتبار جمهوری اسلامی وارد کنند. آن روزها تیتر و عکس برخی از روزنامهها آه و ناله و سوگواری در رثای دانشجویان کشتهشدهای بود که اساساً یا وجود خارجی نداشتند یا زنده بودند. جالب آنکه چهره و تصویر فردی فرصتطلب با نمایش پیراهنی خونآلود و با القای اینکه این پیراهن مربوط به دانشجویی کشتهشده است در صفحه اول برخی از آن روزنامهها منتشرشد و بعدها همین فرد سر از آمریکا و کاخ سفید و دیدار با رئیسجمهور آن کشور درآورد در حالی که اعتراف کرده بود خون آن پیراهن اصلا خون انسان نبوده است! آن غائله که چند روزی بیشتر دوام نیاورد با ورود مردم برچیده شد. 2- سال 1388 پس از مشارکت چشمگیر مردم در انتخابات ریاست جمهوری همانطور که برخی شواهد حکایت از توطئهای برنامهریزی شده داشت و حتی کیهان جلوتر درخصوص آشوبگری در کشور در صورت شکست کاندیدای اصلاحطلبان هشدار داده بود، برگ دیگری از استفاده دشمن از دروغ و فریبکاری علیه مردم ایران ورق خورد و در شرایطی که هنوز چند ساعتی تا پایان رأیگیری باقی مانده بود میرحسین موسوی در اقدامی عجیب خود را کاندیدای پیروز و رئیسجمهور منتخب معرفی کرد! وقتی نتیجه انتخابات و نظر مردم چیزی غیر از پیشگویی نامتعارف موسوی شد، آتش فتنه که پیش از این برای شعلهور شدن آن در داخل و خارج برنامهریزی و تقسیم کار شده بود گُر گرفت و با جنگ گسترده تبلیغاتی و عملیات روانی و دروغپردازیهای رسانههای وابسته به دشمن در داخل و خارج و خوشخدمتی برخی از چهرههای سیاسی غربگرا برای بهرهبرداری از این دروغ بزرگ به مدت 8 ماه کشور درگیر فتنه شد. آن روزها بازار دروغپردازی فتنهگران و رسانههای حامی آنها در داخل و خارج و دولتهای آمریکا و همپیمانانش بر علیه مردم ایران داغ بود؛ یک روز با صحنهسازی و ریختن خون «ندا آقاسلطان» دختر بیگناه در کف خیابان و انداختن آن به گردن نظام و روزی دیگر با کشتهسازی دروغین از افرادی که زنده بودند. در این میان هر چه که میگذشت مردمی که فریب چهره موجه نخستوزیر زمان جنگ را خورده بودند و به اعتبار آن وارد صحنه اعتراض خیابانی شده بودند وقتی چهره واقعی وی را شناختند و متوجه نقشه و دروغ دشمن و اشتباه خود شدند صحنه را ترک کردند و در نهایت همین مردم در کنار سایر مردم کشور روز نهم دیماه 1388 پرونده فتنه را بستند و طومار فتنهگران را پیچیدند. جالب اینکه برخی چهرههای حامی فتنه و کاندیدای متوهم آن انتخابات بعدها و پس از تحمیل خسارتها و تحریمها به مردم، ریاکارانه در محافل خصوصی خود به امکانناپذیر بودن تقلب در انتخابات ایران اعتراف کردند. نکته عبرتآموز آنکه چندی قبل و پیش از اغتشاشات اخیر هم متنی سرشار از دروغ و حاوی برخی اتهامات علیه نظام و رهبری از طرف موسوی منتشر شد اما خاطره مردم از دروغپردازیهای سال 88 وی چیزی جز بیمحلی به این ورشکسته سیاسی در پی نداشت. 3- یک ماه گذشته نیز در کشورمان شاهد شعلهور شدن آتش آشوب و اغتشاش با همان فرمول قبلی دروغپردازی پرحجم رسانهای بودیم. رسانههای خارجی همچون بیبیسی فارسی و اینترنشنال و... با همراهی شبکههای مجازی رهاشده در کشور به دروغ کشته شدن دختر جوانی به نام مهسا امینی به دست پلیس گشت ارشاد را در صدر عملیات روانی خود علیه ایران قرار دادند. از طرفی باز هم ورود برخی چهرههای سیاسی اصلاحطلب و سلبریتیهای وابسته یا کماطلاع! به پازل طراحیشده دشمن به این ماجرا دامن زد. در این عملیات فریب تلاش شد فوت یک دختر جوان در اداره پلیس که هم در آن زمان شواهدی بر دخالت پلیس در وقوع آن وجود نداشت و هم گذشت زمان و انتشار فیلم لحظه بیهوشی، فیلم اذعان پدر وی در بیمارستان به نبود نشانهای از وارد آمدن ضربه به جسم دخترش، گزارش کامل پزشکی قانونی با انجام انواع آزمایشات و بررسیهای تخصصی ثابت کرد که مرگی طبیعی و بیارتباط با پلیس بوده است آتش تهیه فتنهای جدید را فراهم کند. آمادگی و برنامه دقیق آشوبگران و ورود سریع و خشن آنها به کف خیابان که جنایتهای تاسف انگیزی همچون شهادت بیست و چند نفر از مدافعان امنیت و قربانی شدن برخی مردم بیگناه و وارد آمدن خسارتهای فراوان به اموال عمومی را در پی داشت نشان از مترصد بودن آنها برای سوار شدن بر موج ناشی از دروغی جدید داشت. هرچند با گذشت چند روز مردمی هم که فریب این عملیات روانی و رسانهای دشمن را خورده بودند صف خود را از اغتشاشگران جدا کردند اما متاسفانه طیفی هرچند اندک از نوجوانان و جوانانی که از تجربه و قدرت تحلیل کمتری برخوردار بودند یا ذهنیتی از سابقه این دروغپردازیها در گذشته نداشتند و همچنین زیست مجازی بیشتری در شبکههای اجتماعی رهاشده بهعنوان میدان ایدهآل دشمن داشتند بیشترین تاثیر را از این عملیات گرفتند. با روشن شدن ماجرای واقعی مرگ مهسا امینی دشمن و رسانههای آن که نمیخواستند شاهد فروکش کردن آشوب و هدررفت هزینهها و زحمات خود باشند سراغ پروژه کشتهسازی رفتند و به دروغ اما هدفمند مرگ دخترانی مثل نیکا، سارینا، اسرا و... را به اغتشاشات پیوند زدند و در نهایت هم بهطور مستند و مستدل دروغپردازی آنها در این زمینه مشخص شد. نمونههای فراوان دیگری از عملیات دروغ برای فریب افکار عمومی توسط رسانههای خارجی یا برخی داخلیها وجود دارد از صحنهسازی لو رفته برای دروغ کتک زدن پیرزنی به نام «گوهر عشقی» توسط ماموران امنیتی تا گریم کردن یک محکوم امنیتی با سُس گوجه برای القای وارد آمدن شکنجه به وی که اسباب خنده کاربران و مردم را در پی داشت و نمونههای دیگر. به نظر این خط و این حربه یعنی دروغپردازی پرحجم رسانهای علیه مردم ایران همچنان در دستورکار رسانههای معاند و وابسته به آلسعود و انگلیس و آمریکا و پادوهای داخلی آنها خواهد بود و چاره آن هوشیاری مردم و بهخصوص جوانان و بالا بردن سطح سواد رسانهای جامعه از طریق رسانهها از جمله رسانه ملی و آموزش و پرورش است. یک نمونه جدید برای بالابردن سطح سواد رسانهای مردم و جوانها میتواند اشاره به دروغگو بودن و ریاکاری رسانههایی که خود را دلسوز مردم و طرفدار حقوق بشر میدانند باشد آنجا که در روزهای اخیر آنهایی که درخصوص آشوبهای اخیر ایران و دفاع از آشوبگرانی که گلوی پلیس دریدند و مدافعان امنیت را به آتش کشیدند سنگتمام گذاشتند، درخصوص آشوبهای این روزهای اروپا و ضرب و شتم مردمی که فقط معترضند سکوت محض در پیش گرفتهاند. عباس شمسعلی
جنگ نرم، ابزارهای نرم میطلبد
مرتضی مکی تحلیلگر مسائل بینالملل همانطور که آقای رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در مذاکرات با ایران گفتهاند مذاکرات احیای برجام از دستور کار دولت آمریکا خارج شده است. رفتارها و واکنشهای دولتهای غربی اروپایی به تحولات داخلی ایران نیز نشان میدهد که دولتهای اروپایی عملا در تلاش هستند که فشارهای سیاسی مضاعفی را به ایران وارد کنند چه در موضوع حقوق بشر و چه در موضوع همکاریهای نظامی ایران و روسیه و اینکه به بهانه نقض عهدنامه 2231 میکوشند به یک نوعی فشارهای مضاعفی به جمهوری اسلامی وارد کنند. شاید از این طریق بتوانند آن اهداف و سیاستهایی که در مقابل ایران بهخصوص در موضوع احیای برجام را دنبال میکردند را با روشهای دیگری در پیش بگیرند. مذاکرات فرسایشی برجام طی یکسال و نیم گذشته متأسفانه در شرایطی به حالت تعلیق درآمد که فرصتهای متعددی بود که میتوانست از آن استفاده شود و به این نقطه نرسد ولی این مذاکرات در عمل تحت تاثیر تحولات داخلی روسیه و حمله نظامی به اوکراین، مذاکرات احیای برجام را تقریبا به کما برده است. اینکه حالا هر دو طرف چه دولتهای اروپایی، چه ایران و چه آمریکا صحبت از خروج از برجام فعلا نمیکنند، نشان میدهد که به هر حال امیدوارند فضای جدیدی را پس از انتخابات کنگره برای مذاکرات ایجاد کنند ولی به نظر نمیرسد حداقل پس از انتخابات کنگره مذاکرات بستر مناسبی را برای ریلگذاری جدید و رسیدن به یک نقطه تفاهم و مصالحه ایجاد کند. آنهم به این دلیل که بحث موضوع نقض حقوق بشر و موضوع مسائل امنیتی در شرایطی قرار گرفته که دولتهای اروپایی امیدی که حداقل به ورود ایران به پایگاه انرژی و تامین بخشی از نیازهای آنها داشت را کنار گذاشتهاند و بار دیگر یک اجماعی را علیه ایران در سطح نظام بینالملل میبینیم. رویدادهایی که طی چند هفته اخیر با آن مواجهیم شاید خیلی کم سابقه باشد. سطح تحولاتی که در ایران صورت گرفت و نوع واکنشی که پلیس و نیروهای امنیتی نسبت به ناآرامیها داشتند، در مقایسه با سالهای 98 و 96 خیلی کمتر بود ولی با چنین سطحی از واکنش دولتهای غربی مواجه نبودیم. به نظر میرسد یک جنگ روانی و رسانهای شدیدی را دولتهای غربی برای تخریب چهره جمهوری اسلامی ایران به راه انداختهاند و میکوشند با به خیابان آوردن ایرانیان مقیم کشورهای غربی و تحریمهایی که علیه ایران اعمال میکنند، جمهوری اسلامی را تحت فشار سیاسی و اقتصادی قرار دهند. ما باید یک دیپلماسی عمومی و رایزنیهای جدیتری را با دولتهای غربی و طرفهای دیگر جمهوری اسلامی در پیش بگیریم تا از این وضعیت هجمه سیاسی و رسانهای که علیه ایران به راه انداختند، خارج شویم. اینکه سازوکار چنین رویکرد سیاستهای خارجی چگونه باید باشد، دست اندرکاران عرصه دیپلماسی خارجی به خوبی میدانند که با چه ابزارهایی این کار را انجام دهند اما اینکه صرفا به کنشهای دولتهای غربی در اعمال تحریمها، واکنش نشان دهیم و مدام از تحریمهای متقابل علیه آنها استفاده کنیم، به نظر نمیرسد سیاست لازم و کافی باشد در اینکه دیپلماسی فعالی را در نوع مواجهه با فشارهای سیاسی و روانی غرب انجام دهیم. قطعا یک جنگ روانی است و در این جنگ روانی، جمهوری اسلامی ایران تحت فشار قرار دارد و این نکتهای است که باید مدنظر داشت. به نظر میرسد باید عرصه دیپلماسی را به دیپلماتها سپرد. وضعیت خطرناکی هست و در این وضعیت آن کسانی که باید در صف مقابله با دشمنان باشند، در شرایط موجود، این دیپلماتها و دست اندرکاران سیاست خارجی و امنیت جمهوری اسلامی هستند که باید نوع مواج هه با این جنگ روانی را ترسیم بکنند. جنگ نرم، ابزارهای نرم را میطلبد و باید به این موضوع تاکید و تمرکز جدی کرد.
همانطور که آقاي رابرت مالي، نماينده ويژه آمريکا در مذاکرات با ايران گفتهاند مذاکرات احياي برجام از دستور کار دولت آمريکا خارج شده است. رفتارها و واکنشهاي دولتهاي غربي اروپايي به تحولات داخلي ايران نيز نشان ميدهد که دولتهاي اروپايي عملا در تلاش هستند که فشارهاي سياسي مضاعفي را به ايران وارد کنند چه در موضوع حقوق بشر و چه در موضوع همکاريهاي نظامي ايران و روسيه و اينکه به بهانه نقض عهدنامه 2231 ميکوشند به يک نوعي فشارهاي مضاعفي به جمهوري اسلامي وارد کنند. شايد از اين طريق بتوانند آن اهداف و سياستهايي که در مقابل ايران بهخصوص در موضوع احياي برجام را دنبال ميکردند را با روشهاي ديگري در پيش بگيرند. مذاکرات فرسايشي برجام طي يکسال و نيم گذشته متأسفانه در شرايطي به حالت تعليق درآمد که فرصتهاي متعددي بود که ميتوانست از آن استفاده شود و به اين نقطه نرسد ولي اين مذاکرات در عمل تحت تاثير تحولات داخلي روسيه و حمله نظامي به اوکراين، مذاکرات احياي برجام را تقريبا به کما برده است. اينکه حالا هر دو طرف چه دولتهاي اروپايي، چه ايران و چه آمريکا صحبت از خروج از برجام فعلا نميکنند، نشان ميدهد که به هر حال اميدوارند فضاي جديدي را پس از انتخابات کنگره براي مذاکرات ايجاد کنند ولي به نظر نميرسد حداقل پس از انتخابات کنگره مذاکرات بستر مناسبي را براي ريلگذاري جديد و رسيدن به يک نقطه تفاهم و مصالحه ايجاد کند. آنهم به اين دليل که بحث موضوع نقض حقوق بشر و موضوع مسائل امنيتي در شرايطي قرار گرفته که دولتهاي اروپايي اميدي که حداقل به ورود ايران به پايگاه انرژي و تامين بخشي از نيازهاي آنها داشت را کنار گذاشتهاند و بار ديگر يک اجماعي را عليه ايران در سطح نظام بينالملل ميبينيم. رويدادهايي که طي چند هفته اخير با آن مواجهيم شايد خيلي کم سابقه باشد. سطح تحولاتي که در ايران صورت گرفت و نوع واکنشي که پليس و نيروهاي امنيتي نسبت به ناآراميها داشتند، در مقايسه با سالهاي 98 و 96 خيلي کمتر بود ولي با چنين سطحي از واکنش دولتهاي غربي مواجه نبوديم. به نظر ميرسد يک جنگ رواني و رسانهاي شديدي را دولتهاي غربي براي تخريب چهره جمهوري اسلامي ايران به راه انداختهاند و ميکوشند با به خيابان آوردن ايرانيان مقيم کشورهاي غربي و تحريمهايي که عليه ايران اعمال ميکنند، جمهوري اسلامي را تحت فشار سياسي و اقتصادي قرار دهند. ما بايد يک ديپلماسي عمومي و رايزنيهاي جديتري را با دولتهاي غربي و طرفهاي ديگر جمهوري اسلامي در پيش بگيريم تا از اين وضعيت هجمه سياسي و رسانهاي که عليه ايران به راه انداختند، خارج شويم. اينکه سازوکار چنين رويکرد سياستهاي خارجي چگونه بايد باشد، دست اندرکاران عرصه ديپلماسي خارجي به خوبي ميدانند که با چه ابزارهايي اين کار را انجام دهند اما اينکه صرفا به کنشهاي دولتهاي غربي در اعمال تحريمها، واکنش نشان دهيم و مدام از تحريمهاي متقابل عليه آنها استفاده کنيم، به نظر نميرسد سياست لازم و کافي باشد در اينکه ديپلماسي فعالي را در نوع مواجهه با فشارهاي سياسي و رواني غرب انجام دهيم. قطعا يک جنگ رواني است و در اين جنگ رواني، جمهوري اسلامي ايران تحت فشار قرار دارد و اين نکتهاي است که بايد مدنظر داشت. به نظر ميرسد بايد عرصه ديپلماسي را به ديپلماتها سپرد. وضعيت خطرناکي هست و در اين وضعيت آن کساني که بايد در صف مقابله با دشمنان باشند، در شرايط موجود، اين ديپلماتها و دست اندرکاران سياست خارجي و امنيت جمهوري اسلامي هستند که بايد نوع مواج هه با اين جنگ رواني را ترسيم بکنند. جنگ نرم، ابزارهاي نرم را ميطلبد و بايد به اين موضوع تاکيد و تمرکز جدي کرد.
چالش غرب با جمهوری اسلامی طی سالهای پساجنگ تحمیلی بر سر استقلال و قدرت ایران بوده و مشخصاً امریکا بهعنوان سردمدار و کدخدای نظام سلطه همواره به جمهوری اسلامی بهعنوان بزرگترین مانع تحقق اهداف سلطه جویانه و استکباری خود در جهان نگاه کرده است.
امریکاییها بعد از فروپاشی شوروی تا زمان حاضر در اندیشه نظام تک صدایی و نظم نوین امریکایی بوده و وجود کشورهای قدرتمند را یکی از موانع اصلی رؤیای نظام تکقطبی میدیدند و جمهوری اسلامی ایران را به دلیل «قدرت و نفوذ معنوی ولایت فقیه»، «فرهنگ ضدسلطه و ضداستعماری مردم ایران»، «قدرت دیپلماسی عمومی و تأثیر بر افکار عمومی جهان»، «موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک»، «عمق راهبردی ایران»، «قدرت مسلط و نفوذ راهبردی و عملیاتی ایران بر محور مقاومت»، «اراده مستحکم مردم ایران در غلبه بر موانع، مشکلات و تحریمها»، «نقشه راهبردی و فرایند پنج مرحلهای جمهوری اسلامی برای تحقق تمدن نوین و بزرگ اسلامی»، «قدرت نفوذ ایران در جنبشهای آزادیخواه و ضد سلطه در سطح جهان» و... در صدر کشورهای قدرتمند در برابر خود دیده و برای نابودی استقلال و اضمحلال تمامیت ارضی ایران برنامه ریزی کردهاند و در هر توطئه و فتنه گری به لطف خداوند به دلیل خطای محاسباتی با شکست سنگین و مفتضحانه مواجه شده و تهدیدهای آنان برای جمهوری اسلامی خلق موقعیت و فرصت نموده است. در حقیقت نظام سلطه به این حقیقت پی برده که جمهوری اسلامی ایران قلب جبهه ضداستکباری و دال مرکزی و نخ تسبیح کشورها و مردم ضد سلطه جهان است که سقوط و فروپاشی جمهوری اسلامی به منزله نابودی و سقوط علم مبارزه و بازگشت غرب به هژمون و سیادت از دست رفته خود بر جهان است.
رهبر معظم انقلاب در مراسم دانش آموختگی دانشگاههای افسری بر همین نکته مهم تأکید کرده و درباره اهداف غرب از ایجاد و دامن زدن به اغتشاشات اخیر فرمودند: «با صراحت میگویم این حوادث طراحی امریکا، رژیم صهیونیستی و دنبالهروهای آنها است. مشکل اصلی آنها با ایران قوی و مستقل و پیشرفت کشور است. ملت ایران در این حوادث کاملاً قوی ظاهر شد و در آینده نیز هر جا که لازم باشد، شجاعانه وارد میدان خواهد شد». شکی نیست که هدف از اغتشاشات «بی ثباتسازی نظام» است و بر اساس تجربه توطئهها و فتنههای گذشته ائتلاف «غربی، عبری، وهابی» به این نتیجه قطعی رسیدهاند که نظام جمهوری اسلامی ایران را هرگز نمیتوانند سرنگون کنند، به همین دلیل برنامه بی ثباتسازی ایران را بهعنوان مقدمه فروپاشی از درون در دستور کار خود قرار داده اند.
ائتلاف اشرار غربی، عبری، وهابی به این حقیقت انکارناپذیر پی بردهاند که یک فیل بزرگ فقط در صورت لقمه لقمه شدن قابل بلعیدن و هضم کردن است و اقتدار امریکا و سلطه مجدد بر جهان از مسیر تجزیه و تبدیل ایران به لقمههای قابل هضم میگذرد و فروپاشی و تجزیه ایران از مسیر جنگی ترکیبی و تمام عیار مرکب از جنگ شناختی و ادراکی از یکسو و راه اندازی تحرکات تجزیهطلبانه قومی از سوی دیگر عبور میکند. این سناریوی تکراری آنان در تمامی فتنههای پیشین و از جمله اغتشاشات اخیر است که به بهانههایی نظیر «اعتراض به نتیجه انتخابات»، «اعتراض به گرانیها»، «گشت ارشاد» و... مردم را به کف خیابانها کشانده و از طرف دیگر بر طبل جداییطلبی و تجزیه ایران بکوبند. در اغتشاشات اخیر نیز در سناریوی کشتهسازی قویاً در پی کشتن افرادی از اقوام کرد، لر، بلوچ، عرب، آذری و... بودند تا بتوانند مشعل تجزیهطلبی را در استانهای مختلف شرقی و غربی کشور روشن کنند. ائتلاف اشرار طی هفتههای اخیر با تولید هزاران دروغ و ضریب دادن میلیونی به دروغهای خود در دنیای مجازی و جنگ هشتگی دلقکهای لندنی تلاش کردند با تحریک احساسات و هیجان برخی از آینده سازان موج سواری کرده و با برپایی و گسترش اغتشاشات زمینه تجزیه ایران را فراهم آورند.
ائتلاف اشرار غربی، عبری، وهابی از ملت ایران به شدت عصبانی هستد و دمیدن در کوره اغتشاشات اخیر در واقع از دو جهت انتقام از ملت ایران است. جهت اول اینکه دعوای غرب بر سر حق انتخاب ملت ایران است. غرب میداند ملت ایران صاحب اصلی کشور بوده و با داشتن حق انتخاب بین استقلال و وابستگی به غرب، استقلال را انتخاب کردهاند و این انتخاب برای برنامههای سلطهطلبانه غرب بسیار سنگین و هزینه ساز بوده است و به همین علت تلاش میکنند به هجمه و حمله به استقلال و تمامیت ارضی ایران، ملت ایران به ٤٤ سال قبل برگردانند و جهت دیگر اینکه در تمامی توطئه، دسیسهها و فتنههای غرب ملت ایران با بصیرت و حضور انقلابی توطئه دشمن را خنثی و باعث شکستهای پی در پی و مفتضحانه غرب شده اند.
امریکا در برهههای زمانی مختلف که امکان توافق با ایران وجود داشته با خطای فاحش محاسباتی مسیر غلط را انتخاب کرده و به بخت خود برای رسیدن به توافق خوب با ایران لگد زده است. در زمان خاویرسولانا (نماینده عالی اسبق اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی) ایران با اتحادیه اروپا به توافق خوب دست یافت، اما امریکاییها به طمع فروپاشی جمهوری اسلامی از طریق کودتای رنگی و فتنه سبز این فرصت طلایی را از کف دادند. این وضعیت در زمان خانم اشتون و خانم موگرینی نیز تکرار شد و امریکاییها هربار با طناب اطلاعات دروغین اپوزیسیون خارج نشین ایران و مشخصاً اطلاعات غلط منافقین و سلطنتطلبان فرصت به دست آمده را با دمیدن در کوره اغتشاشات عوض کردند. در اغتشاشات اخیر نیز شواهد و قرائن از توافق خوب ایران با نماینده اتحادیه اروپا خبر میداد، اما سردمداران احمق امریکا در دام طرح براندازی رئیس سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) گرفتار شده و مانند دفعات پیشین با خطای فاحش محاسباتی فرصت طلایی توافق با ایران را سوزاندند و به این ترتیب یک بار دیگر در طبل حماقت خود در جهان کوبیدند.
همه این وقایع و اتفاقات ۳۴ سال گذشته که امریکا علیه ایران وارد فضای جنگ نرم و در سالهای اخیر وارد جنگ شناختی و اندیشه و ادراک ملت ایران شده دو دلیل مشخص دارد اول آنکه غرب از استقلال، اقتدار و قدرت ایران به شدت در هراس بوده و خوب میدانند ایران به نقطه قدرتی رسیده که در آستانه قدرت بزرگ جهانی قرار گرفته و کمربندی را از شامات تا آفریقا فتح کرده و هیچ ابزاری برای مقابله با ایران ندارند به همین دلیل استقلال و قدرت ایران را به منزله نابودی رؤیای نظم نوین امریکایی میدانند، و دوم آنکه امریکاییها همواره در دام اطلاعات غلط اپوزیسیون خارجنشین ایران و دسیسههای رژیم صهیونیستی و بلندپروازی رژیم سعودی حاکم بر حجاز گرفتار شده و با خطاهای مکرر محاسباتی بدترین تصمیم را گرفتهاند. ائتلاف اشرار غربی، عبری، وهابی در اوج عصبانیت و با بهت و حیرت نظاره گر موفقیتهای اقتصادی پی در پی ایران از جمله عضویت در شانگهای و انعقاد قراردادهای مختلف با چین و... و ورود ایران به باز هفت هزار میلیارد دلاری و حرکت در مسیر بی اثرسازی تحریمها هستند. آنان به عیان میبینند که ایران با تکیه بر موقعیت ژئوپلتیکی خود در حال تبدیل به بزرگترین مسیر ترانزیت آسیا/اروپا است. از این رو است که باید گفت این اغتشاشات نه به دلیل توانمندی غرب در غائلهسازی برای ایران بلکه نشانه قدرت روزافزون و اقتدار ملت ایران و تبدیل شدن ایران به قدرت بزرگ بینالمللی است.