وحید استرون
زمانیکه صحبت از «امید اجتماعی» و «امید به آینده»میشود، وقتی مردم در پی امیدواری برای زندگی بهتر هر روز دهها یا شاید صد کیلومتر را طی میکنند، روزهایی که اندکی خود را از امیدهای واهی که منجر به یاس میشود، رهایی میبخشیم، ناخداگاه همه این افکار یک پرنده دُرنای سیبری میشود، با بالها وسیع و گردن دراز که در تاریکی ذهنم به پرواز در میآید و به سمت سوسوی نوری که در ژرفای رویاهایم بیرون میزند، حرکت میکند و درنا در آن نور گم میشود. این تصویر خیال انگیز که مثل تجسم کردن ابرها در آسمان آبی و در دوران کودکی به اشکال دیو و دلبر است، شاید همان قصه زندگی پرندهایست که پس از کشته شدن جفتش در سال ۸۷ توسط یک شکارچی، تنها شد. در آن روز «آرزو» شد خوراک مردم متمول بالای شهر و امید تک و تنها ماند. اما امید رنگ نباخت و قتلگاه آرزو را ترک نکرد و سالی یکبار برای جستوجوی آرزویش به ایران میآید. اما یکی از او نمیپرسید که چه کسی در وادی به آرزویش رسیده که یک دُرنا میخواهد برسد؟!. او تک و تنها سالی یکبار در تالاب فریدونکنار فرود میآید و پس از چند هفته کشور ما را ترک میکند. نام «امید» را مردم محلی فریدونکنار برروی این درنای سیبری گذاشتهاند، زمانی که جفت او «آرزو» صید کردند، امید شد، امید هزاران نفر که هر سال چشم به راه باشند تا ببینند دُرنا چه زمانی از سیبری میرسد. چند سال بعد از مرگ «آرزو»، پارسال بسیاری تلاش کردند جفتی جدید بهنام «رویا» برای «امید» پیدا کنند، اما رویا چند روز در کنار امید ماند، اما در نهایت همانطور که تصور میشد، امید به تنهایی به پرواز درآمد و رفت، اما رویا ماند. هنوز فاصله بسیاری میان امید و رویا است و هر کجا که رویا هست، الزما نباید امید در آنجا باشد یا آنجایی که امید هست، رویا شاید نقش ببازد و نباید امیدوار بود که همزیستی امید و رویا به «زایش» ختم شود. اما وای برآن روزی که امید در تالاب فریدونکنار فرود نیاید و آن زمان چقدر دلتنگ و مایوس خواهیم شد.
زنگ خطر برای آمریکا
محمدحسن قدیری ابیانه
هر سه کشور که مقصد سفر آقای رئیسی است در معرض توطئهها و تحریمهای آمریکا قرار دارند و تعامل جمهوری اسلامی با این دولتها زنگ خطر را برای آمریکا به صدا درآورده است.
سیاست استعمار در رابطه با کشورهایی که دارای منابع ثروت و انرژی هستند، این است که آنها را وابسته به فروش نفت نگه دارد و این سیاستی است که آمریکا در گذشته در ایران و آمریکای لاتین دنبال میکرد تا هر چه بیشتر این کشورها را از تولید ثروت دور کند و مصرف گرایی را در این جوامع رواج دهد.
جمهوری اسلامی بهرغم تجربیات تلخی که از دوران قبل از پیروزی انقلاب داشته در بسیاری از حوزهها توانسته مسیر خودکفایی را طی کند و حتی در حوزه صنعت و تولید ملی گامهای بلندی بردارد. با توجه به این ظرفیتها برای ایران این امکان فراهم است تا با بسط روابط اقتصادی، تجاری، صنعتی با کشورهای آمریکای لاتین ضمن افزایش سطح صادارت خود از ظرفیتها و توانمندی این کشورها در حوزههای مختلف استفاده کند.
ونزوئلا، کوبا و نیکاراگوئه در آمریکای لاتین از جمله کشورهایی هستند که از نظر سیاسی مستقل بوده و ما میتوانیم در حوزه زیرساختی شرایط خوبی را برای آنها فراهم کنیم. بدون شک تقویت صنعت و تمرکز روی مباحث زیرساختی باعث تولید ثروت و افزایش تولید در این کشورها خواهد شد. پیوند میان ایران و ونزوئلا، کوبا و نیکاراگوئه مانع جدی برای سیاستهای توطئهطلبانه آمریکاست.
گسترش روابط ما با این کشورها منافع بسیاری برای جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت و آنها هم برای بسط تعاملات اقتصادی اعلام آمادگی کردند. به عنوان نمونه ما این امکان را داریم که با کشوری مثل ونزوئلا برای ساخت کشتی یا نوسازی پالایشگاه و همچنین ایجاد کارخانههای خودروسازی همکاری کنیم و در مقابل از ظرفیت آنها در بخش منابع زیرزمینی بهره ببریم.
امیرحسین اقبالی
نقش فناوری در رشد اقتصادی در دهههای اخیر به عنوان یک عامل مهم و قدرتمند مورد توجه قرار گرفته است. از نیمه قرن بیستم با پیشرفت فناوری و علوم کاربردی، نقش فناوری در ایجاد رشد اقتصادی و افزایش بهرهوری به طور چشمگیری آشکار شد. مدل رشد سولو که به نام رابرت سولو، اقتصاددان امریکایی معروف است، به تحلیل نقش فناوری در رشد اقتصادی پرداخت. این مدل تأکید دارد رشد اقتصادی در بلندمدت به سرمایهگذاری در زیرساختهای فناورانه و بهرهگیری بهینه از تکنولوژی و نوآوری برمیگردد.
در دهههای بعدی، با توسعه مدلهای رشد درونزا، بر نقش داخلی عوامل رشد در اقتصاد تأکید بیشتری شد. این مدلها به عوامل داخلی اقتصادی مانند سرمایه انسانی، نوآوری، نیازهای داخلی بازار و تواناییهای فناورانه توجه کردند. آنها نشان دادند نوآوری، تحقیق و توسعه، آموزش و پرورش، بنیانگذاری شرکتهای دانشبنیان و فناوریهای جدید میتوانند به طور مستقل در رشد اقتصادی مؤثر باشند.
توسعه مدلهای رشد درونزا باعث شناخت بهتر نقش فناوری در رشد اقتصادی شد و توجه بیشتری به سیاستهای حمایتی و توسعه فناوری در کشورها جهت ایجاد شرایط ملایم برای نوآوری و کسبوکارهای دانشبنیان به همراه داشت. این مدلها مبنایی قوی برای سیاستگذاری در حوزه فناوری و نوآوری فراهم و توسعه اقتصادی را متکی بر دانش و فناوری تشویق کردند.
نقش فناوری در رشد اقتصادی: توسعه و استفاده از فناوریها و نوآوریها میتواند به طور قابل توجهی در رشد و توسعه اقتصادی کشورها مؤثر باشد. فناوریها میتوانند بهبود عملکرد تولید، افزایش بهرهوری، کاهش هزینهها، ایجاد اشتغال، توسعه صنایع جدید و ایجاد بازارهای جدید را به همراه داشته باشند. نقش فناوری در رشد اقتصادی به طور گسترده مورد بررسی قرار گرفته است و ادبیات زیادی درباره این موضوع وجود دارد. مدل رشد سولو یا مدل نمایی سولو- سوانزو برای نخستین بار توسط رابرت سولو در دهه ۱۹۵۰ مطرح شد. این مدل، نقش تکنولوژی و پیشرفت تکنولوژیک را در رشد اقتصادی بررسی میکند. بر اساس این مدل، توسعه فناوری و نوآوری میتواند عوامل اصلی رشد اقتصادی باشد و باعث افزایش بهرهوری عوامل تولید، افزایش سرمایهگذاری و رشد اقتصادی در بلندمدت شود.
در ادبیات اقتصاد رشد، هر دو مدل رشد سولو و رشد درونزا مورد بررسی قرار گرفتهاند و تحقیقات زیادی برای بررسی تأثیرات این عوامل در رشد و توسعه اقتصادی انجام شده است. همچنین در سالهای اخیر، مدلهای پویاییشناسی مانند مدل رشد نوتونی و مدل رشد نظریههای سیستم نیز به عنوان تکمیلی برای مدلهای رشد اقتصادی مورد بررسی قرار گرفتهاند. اعتبار مالیاتی تحقیق و توسعه یک سیاست و مشوق مالیاتی است که به وسیله آن، دولتها تمایل دارند بخش تحقیق و توسعه کسبوکارها و سازمانها و ورود فناوری به صنعت را تشویق کنند. این سیاست معمولاً به منظور ترویج نوآوری، افزایش بهرهوری و پیشرفت فناوری در جامعه به کار گرفته میشود. تحقیق و توسعه (R&D) نقش مهمی در رشد و توسعه اقتصادی و بهبود کیفیت زندگی دارد.
تبدیل هزینههای R&D به هزینههای قابل کسر مالیاتی: دولتها ممکن است به شرکتها اجازه دهند هزینههای مرتبط با تحقیق و توسعه را به عنوان هزینه قابل کسر مالیاتی در نظر بگیرند. این به شرکتها کمک میکند تا هزینههای R&D خود را کاهش دهند و بیشترین استفاده را از مالیاتهای قابل کسر ببرند.
اعمال نرخ مالیاتی کمتر برای درآمدهای مرتبط با R&D: برخی از کشورها نرخ مالیاتی پایینتری برای درآمدهای مرتبط با تحقیق و توسعه تعیین میکنند. این اقدام به شرکتها انگیزه میدهد سرمایهگذاری بیشتری در R&D انجام دهند.
کاهش ریسک نوآوری با استفاده از مشوقهای مالیاتی میتواند به شرکتها و سازمانها کمک کند تا برای انجام فعالیتهای نوآورانه و تحقیق و توسعه، ریسکهای مالی و مالیاتی کاهش یابند. این مشوقها میتوانند عواملی را فراهم کنند که شرکتها را ترغیب به انجام فعالیتهای نوآورانه و تحقیق و توسعه کنند و از این طریق به توسعه فناوری و ارتقای رشد اقتصادی کمک نمایند.
کسر هزینههای تحقیق و توسعه: دولتها ممکن است به شرکتها اجازه دهند هزینههای مرتبط با تحقیق و توسعه را به عنوان هزینه قابل کسر مالیاتی در نظر بگیرند. این کاهش در هزینهها میتواند به شرکتها کمک کند درآمد خالص بیشتری را در اختیار داشته باشند و ریسک مالی را کاهش دهند.
اگر این زخم درمان نشود...
سعید برند
کارشناسان آسیب های اجتماعی می گویند به جای عبارت «کودک خیابانی» بهتر است بگوییم «کودک در موقعیت خیابان» یا «کارِ خیابانیِ کودکان» تا از برچسب زدن به این اطفال جلوگیری شود. غافل از این که بر تن نحیف این کودکان جایی برای برچسب نمانده است، بس که زخم های عمیق، آن را خراشیده است. تغییر اسم به تنهایی، دردی از کودکان خیابانی دوا نمی کند، کودکانی که سال های پر اهمیت عمرشان را که زیر بنای دیگر مراحل زندگی است در خیابان و لابه لای خودروها سپری می کنند و ملتمس نگاه هایی می مانند که آن سوی شیشه خودرو، غرق در گرفتاری خود است. به تازگی دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک ، ناگفته هایی درباره معضل کودکان خیابانی در ایران مطرح کرد که مورد توجه رسانه ها قرار گرفت. از جمله آن موارد می توان به غیرایرانی بودن 80 درصد کودکان خیابانی در ایران اشاره کرد، کودکانی که به گفته این مقام مسئول از روزی 400 هزار تومان تا یک میلیون تومان درآمد دارند! که در طول یک ماه تقریبا معادل با حقوق یک کارمند میان رده با 20 سال سابقه کار در نظام اداری کشور است. با توجه به کسب درآمد بالا، هیچ بعید نیست پشت این چهره های معصوم، مافیای مخوفی هم پنهان شده باشد. شاید به همین دلیل است که با گرم تر شدن هوا، تقریبا چهارراه یا خیابان پر ترددی در کلان شهرها پیدا نمی کنید که توسط کودکان خیابانی قرق نشده باشد. معمولا کوچک ترهای تیم، آدامس، دستمال نانو یا فال حافظ می فروشند، آنان هم که قد کشیده اند و دست شان به شیشه خودرو می رسد، با شیشه پاک کن به سراغ تان می آیند. اما با این حال دولت ها برنامه مشخص و کارآمدی برای سامان دهی و کاهش این آسیب اجتماعی که خود بسترساز آسیب ها و معضلات دیگر است، ارائه نکرده اند. بررسی های انجام شده درباره کودکان خیابانی غیر ایرانی، نشان می دهد بسیاری از آن ها نیاز مالی مبرمی هم ندارند و صرفا به دلیل تفاوت های فرهنگی و این که فرزند ذکور خانواده باید از دوران کودکی، مشق نان آوری کند، او را به تامین بخشی از درآمد خانوار مجبور می کنند، شغلی هم که نه مجوز می خواهد و نه کارت آمایش و اقامت، پرسه زدن در خیابان های شهر است! اما در واقعیت کم نیستند کودکان ایرانی که از فرط تنگدستی خانواده، خواه به دلیل زندانی بودن پدر یا از کار افتادگی و فوت سرپرست خانواده، اکنون تنها نان آور خانوار محسوب می شوند و خارج از نگاه سینمایی و مافیایی، خودشان هستند که کوچه و خیابان را برای به دست آوردن لقمه نانی انتخاب کرده اند، اما در هر صورت جای هیچ کودکی با هر علت و بهانه ای در خیابان نیست. تکلیف و وظیفه مردم در مواجهه با کودکان خیابانی مشخص است، تمامی کارشناسان حوزه آسیب های اجتماعی معتقدند خطرناک ترین کار ممکن، خرید از این کودکان و بدتر از آن، دادن بی دلیل پول به آن هاست، چرا که تکدی گری را در آنان تقویت می کند. در هر حال این پول می تواند در آینده مسیر زندگی سالم را به روی آنان ببندد. طعم کسب درآمد آسان و بی دردسر، رفته رفته میل و انگیزه کودکان برای فراگیری درس یا تخصص های حرفه ای را از بین می برد، او بزرگ تر می شود، در حالی که دیگر محبت های مردم در کف خیابان را دریافت نمی کند، این حس نفرت و طرد شدگی در کنار مشکلات و تنگناهای معیشتی، دور از اجتناب نیست که از این کودک خیابانی در جوانی اراذل و اوباش خیابانی بسازد و دست به بزه ای بزند که اتفاقا پیشتر به دلیل مهیا بودن بستر، پیش نیازهای آن را نیز از اطرافیانش آموخته است. بنابراین حمایت غیر مادی، پاسخ منفی اما توام با احترام - طوری که کودک احساس تحقیر نکند - عدم دلسوزی بی دلیل و محبت بیش از حد، از جمله وظایف شهروندان در مواجهه با کودکان خیابانی است. هر چند واقع بینانه این که گاهی حس عذاب وجدان بعد از «نه» گفتن به این کودکان، باعث می شود در مواجهه با کودک بعدی، راحت تر دست به جیب شویم. بنابراین بر خلاف تصور، فرهنگ سازی در این زمینه بسیار حیاتی و رسالتی است بر دوش نهادهای فرهنگی که متاسفانه مغفول واقع شده است. چرا که تا وقتی پول باشد، کودک خیابانی جمع آوری نخواهد شد! اما وظیفه دولت تنها به فرهنگ سازی مردمی خلاصه نمی شود، در سال های اخیر دولت با همکاری دادگستری مراکزی برای نگهداری و آموزش های لازم به این کودکان ایجاد کرده است، اما باید به این اصل توجه کرد، که جمع کثیری از این کودکان صاحب خانه و خانواده هستند و بهترین راهکار حمایت از این کودکان در محیط خانواده است، مگر در شرایط خاص که کودک، خانواده ای پرخطر دارد و حضور در خانه ممکن است سلامت جسمی او را تهدید کند، در این حالت می توان برای جداسازی از خانواده و حضور کودک در مراکز شبانه روزی اقدام کرد. نباید فراموش کرد که شناسایی دقیق خانواده این کودکان رکن اصلی ماجراست. تلاش برای توانمند سازی و معرفی فرصتهای شغلی به والدین، پایدارترین راهکار است. همچنین کمک به ترک اعتیاد والدین، در نظر گرفتن مشوق های مالی برای آنان در صورت بازگرداندن کودک شان به تحصیل، ارائه آموزش های لازم به خانواده، آشنایی آنان با آسیب ها و معضلات کار کردن کودک شان در خیابان به خصوص تعرض های پیدا و پنهان جنسی و ... از جمله اقداماتی است که می تواند راه گشا باشد. خانواده همچنین باید این هشدار را دریافت کند که تمامی این حمایت ها مشروط بر این است که حقوق آموزشی و رفاهی کودک خود را رعایت کند، در غیر این صورت علاوه بر قطع حمایت های مادی و معنوی، باید پاسخگوی قانون باشد. در حوزه اجرا، قانون «سازمان بهزیستی» را متولی سامان دهی هر کودک در معرض آسیب می داند، در حالی که این نهاد دولتی توان مالی و تشکیلاتی کافی برای انجام این کار را ندارد، که اگر داشت امروز با این تعداد از کودکان خیابانی مواجه نبودیم! سامان دهی کودکان خیابانی قبل از آن که نیازمند ردیف بودجه و اعتبار باشد، نیازمند اصلاح راهکارها و همت همگانی دستگاه هاست. اگر چه قانون برای 12 دستگاه به صورت مستقیم و غیرمستقیم تکالیفی در نظر گرفته اما شاید اگر مسئولیت شناسایی، جمع آوری و سامان دهی کودکان خیابانی، به شهرداری ها واگذار شود، با توجه به بهره مندی از امکانات و اعتبارات بیشتر، کمک حال بهتری برای کاهش این معضل اجتماعی باشد، کما این که در تهران اقداماتی برای این تغییر مسئولیت در دست انجام است. همچنین تلاش برای برقراری ارتباط بهینه به منظور بهره مندی از حمایت نهادهای مردمی و غیردولتی و البته سازمان های بین المللی مانند یونیسف از دیگر وظایف دولت در این باره است. در آخر از یاد نبریم که این جا هم «پیشگیری» بهتر از درمان است، هر گاه کارخانه ای تعطیل شد، هرگاه تعداد زیادی از مهاجران بدون ضابطه و مجوز وارد کشور شدند، هرگاه تورم افسار گسیخت، افزایش کودکان خیابانی هم دور از انتظار نیست.
و اما حیات محجوبانه لالهزار... مدتهای مدیدی است که این خیابان که صد سال پیش اولین خیابان مدرن و شیک تهران بود و انواع شهروندانِ بافرهنگ و پیرو مُد روز ساکن تهران هر روز به آن سر میزدند، مورد غضب و بیمهری قرار گرفته است.معلوم نیست چرا برخی افراد هنوز به آن بدبیناند؟ چرا سازمان زیباسازی میخواهد درهای خانه اتحادیه را به روی مردم باز کند؛ اما موفق نمیشود؟ سالهاست میخواهد در خانه داییجان ناپلئون کافه باز کند؛ اما درها همچنان بسته میمانند. مدیران خوشرو و مهربانش خوشنیت و خوشاستقبالاند؛ اما بدرقه نمیدانند و خود نیز در تعلیقی ناگزیر به سر میبرند. این روزها نهتنها مسئولان تهران توجهی به مسائل لالهزار نمیکنند؛ بلکه خود اهالی لالهزار نیز با وجود درآمد زیاد و علاقه عاطفی به خاطره خیابان، قدمی برای حیات دوباره لالهزار برنمیدارند؛ اگرچه تعمیرات از سوی کسبه جستهوگریخته ادامه دارد. لابد فکر میکنند خاطرات صدساله لالهزار خطرناک است؟ درحالیکه چنین نیست! دیگر غیرممکن است کسی بخواهد در آن خیابان به ابتذال کافهها فکر کند. همه لالهزار را شاد و فرهنگی میخواهند. تمام اهالی فرهنگ و هنر و سینما و تئاتر، آرزو دارند لالهزار دوباره به محور جشنوارههای فجر و سینماحقیقت تبدیل شود؛ محوری که هنوز جسم بیجان
18 سینما -تو بخوان انبار کابل و کالاهای الکتریکی- و چندین تئاتر، ازجمله تئاترهای دهقان و نصر (که هنوز نئونهای «تئاتر تهران» بر پیشانی آن خوانده میشود)، در آن به طرز معجزهآسایی جان سالم به در بردهاند و اگر وزارت ارشاد و معاونت شهرسازی حق عمومی شهروندان بر شهر را رعایت کنند، این خیابان باید هنوز کاربریهای فرهنگی تثبیتشده در طرحهای شهری مصوب خود را حفظ کند. به هر حال خیابان لالهزار همچنان منتظر زندگی دوباره است... . وقتی سازمان زیباسازی خانه اتحادیه را خرید و مرمت کرد و آقای قالیباف با خاطره خلبانیاش زیر یک هواپیمای کوچک که به داخل حیاط خانه آورده بودند، آنجا را افتتاح کرد، هیچکس فکر نمیکرد درهای این خانه دوباره برای چندین سال بسته بماند. وقتی تئاتر نصر (تهران) را به مناقصه گذاشتند تا تعمیرات آن طبق نقشههای جدید بهترین مهندسان تهران آغاز شود، همه گوشهایمان تیز شد که چه کسی کار را به دست میگیرد؟ اما خبری نشد... . اکنون ما به بخش خصوصی و خود اهالی امید بستهایم. امیدواریم آنان که شکل و قواره این خیابان قدیمی تهران را دوست دارند و هنوز فکر میکنند هویت تهران در لایهلایه کالبد آن نهفته است، خودشان فکری بکنند و در تجدید حیات آن گامی بردارند.