صابر گل عنبری
بالاخره اختلافات واگنر و ارتش روسیه پس از ماهها کشمکش کلامی و رسانهای، در این شرایط حساس به درگیری فیزیکی کشید و یوگنی پریگوژین الیگارش نزدیک به پوتین رسما علیه ارتش اعلام جنگ کرد که رئیس جمهور روسیه هم آن را خیانت نامید. البته یک روی دیگر این سخن شکست دستگاه اطلاعاتی و امنیتی روسیه نیز هست که قادر به پیش بینی اتفاقات این روزها با وجود شدت یافتن اختلافات میان واگنر و وزارت دفاع نبود.پریگوژین در ابتدا با سرگئی شویگو وزیر دفاع و والری گراسیموف رئیس ستاد مشترک ارتش اختلاف پیدا کرد که در ماههای گذشته رفته رفته از ایما و اشاره خارج و کار به انتقادات علنی کشید. در این میان، هر چند دیتای قابل اتکایی وجود ندارد، اما با بالا گرفتن اختلافات، بعید نیست که آمریکا و ناتو نیز در پشت پرده حضور داشته باشند. پوتین در طول ماههای گذشته به امید این که هر دو طیف قدرتمند نظامی را همراه خود داشته باشد، سیاست کج دار و مریز در پیش گرفت و عملا کار خاصی در جهت حل اختلافات نکرد؛ زیرا هر کدام خواهان حذف دیگری بودند و این برای پوتین سخت بود. اما حالا جمع کردن این بحران برای کرملین بسیار سختتر و پرهزینهتر است. بله! ارتش روسیه از هر حیث قویتر از گروه واگنر است اما وقتی که کار به درگیری خیابانی در داخل خود روسیه رسیده است، این مساله ارتش و کرملین را با دو چالش بزرگ مواجه میکند: نخست به تحلیل رفتن بخشی از توان ارتش روسیه برای مقابله با شورش داخلی واگنر و دوم تضعیف موقعیت روسیه در جنگ اوکراین. به هر حال، بخش مهمی از جنگ روسیه در داخل اوکراین در این یک و نیم سال بر دوش نیروهای واگنر بوده و هست و هم اکنون هم در برخی جبههها حضوری قوی دارند. همین نیروها در تصرف شهر اوکراینی باخموت در می گذشته پس از نبردی طولانی مدت نقش عمدهای داشتند که البته هنوز هم نبرد در اطراف آن ادامه دارد. اما وقتی داخل روسیه به مرکز ثقل رویارویی و نبرد این نیروها تبدیل شود، خود به خود یوگنی پریگوژین خواسته یا ناخواسته چه با هدف چالشآفرینی بیشتر برای ارتش و کرملین در داخل اوکراین و چه از سر نیاز در نبرد خود در داخل روسیه، نیروهای خود را از جبهههای جنگ در اوکراین به عقب میکشد.اساسا اختلافات میان حلقه نزدیکان پوتین، شویگو و پریگوژین که به علت داشتن رستورانهای زیاد به آشپز پوتین نیز معروف است، به ناکامیها در جنگ اوکراین مربوط است و هر کدام دیگری را مقصر جلوه میدهد. حدود یک سال و نیم از جنگ اوکراین که کرملین آن را در حد یک عملیات کوتاه مدت با نتایج بزرگ میدید، میگذرد اما امروز بدون تحقق دستاوردی بزرگ و چشمگیر به جنگ فرسایشی ادامهداری تبدیل شده است و این باتلاق غرب و آمریکا برای پوتین هر روز عمق بیشتری پیدا میکند. حال در چنین وضعیتی و در هنگامه ضد حمله ارتش اوکراین، این نزاع مسلحانه دو طرف روسی، جدا از آثار روانی ویرانگر آن در جهت تضعیف روحیه و توان نیروهای ارتش و جبهه داخلی روسیه، میتواند تبعات میدانی خاصی نیز در جنگ اوکراین برای کرملین به دنبال داشته باشد که به آنها اشاره شد. اما آنچه میتواند شورش واگنر را به بحران داخلی بیسابقه و ویرانگری برای کرملین تبدیل کند، احتمال نافرمانی در داخل خود ارتش روسیه است. آنگونه که پیداست نارضایتی از ادامه دار شدن جنگ اوکراین و استراتژی جنگی روسیه به داخل خود ارتش هم کشیده شده و در ماههای اخیر انتقادات فرماندهان سابق، تحلیلگران و روزنامهنگاران نظامی روسی از عملکرد ارتش بالا گرفته است و از طریق تلگرام به عنوان یک رسانه پرطرفدار امروز در میان روسها نارضایتی خود را اعلام میکنند. به هر حال، چنانچه گفته شد، اگر هم این شورش سریعا مهار شود، و هیچ نوع نافرمانی هم در خود ارتش روسیه رخ ندهد، باز این نزاع برای روسیه در جنگ اوکراین در این بازه زمانی حساس که غرب وارد فاز دیگری از رویارویی با روسیه در این جنگ شده است، پرهزینه و پرپیامد به نظر میرسد.
سخنان رمزگونه ژنرال امریکایی را بسیاری خوب متوجه نشدند، اما آگاهان مسائل سیاسی به خوبی میدانستند که بر اساس دکترین امنیتی بایدن در اروپای شرقی تا زمانی که نیروهای مستقر در کییف آماده هزینه دادن برای امریکاییها باشند جنگ باید ادامه یابد و هرقدر که زمان آن طولانیتر شود، اروپا فرسوده شده و هژمونی امریکا افزایش خواهد یافت.
در آن زمان برخی کارشناسان مسائل استراتژیک اعتقاد داشتند که پوتین در باتلاق جنگ در اوکراین گرفتارشده و سرنوشت او مشابه با لئونید برژنف رهبر شوروی خواهد بود، حتی مادلین آلبرایت وزیر سابق خارجه امریکا آرزو کرده بود که ارتش روسیه گرفتار همان بلایی شود که سازمان سیا در سال ۱۹۷۹ بر سر دو لشکر زرهی ارتش شوروی آورده است.
البته بازیخوانی ستاد کل ارتش روسیه این بار متفاوت از جنگی بود که امریکاییها در افغانستان بساط آن را چیده بودند، با وجود آنکه روسها در مراحل اولیه جنگ، آرایش نظامی متمرکز گرفته و با کمترین نیرو و نیز امکانات لجستیکی پای به آوردگاه گذاشتند، اما به تدریج با بهره بردن از برتری مطلق هوایی و استفاده از رزم چریکی توانستند یک زنجیره مستحکم معروف به «خط دفاعی سوروویکین» در محدودهای با وسعت ۲ هزار کیلومتر از خرسون، زاپوروژیه و همچنین کریمه، دونتسک، لوگانسک ایجاد کرده و بهتدریج ارتش روسیه توانست بیشتر مناطقی را که در چارچوب اهداف اعلامشده قرار دارند در کنترل خود در آورد.
اما پیروزیهای اساسی ارتش روسیه در اوکراین و گریز از طرح امریکاییها برای زمینگیر کردن کرملین در باتلاق جنگ، چند برگ برنده در بازی داشت. یکی از آنها استفاده بهینه از گروه شبهنظامی «واگنر»ها بود، ارتش پوتین برخلاف ارتش سرخ شوروی در بازی چریکی مغلوب رقیب خود نشده و پوتین در این شطرنج چندجانبه در دام بایدن در اوکراین نیفتاد؛ دامی که شبیه دام کارتر برای برژنف در افغانستان بود. این وضعیت باعث شد امریکاییها روی یک سازوکار جدید در جنگ سرمایهگذاری کنند و این بار روی استراتژی «نبرد بیپایان در باخموت» متمرکز شوند، مهره اصلی این بازی برخلاف همه ارزیابیها نه یک نیروی جدید در صحنه بلکه همان واگنرها بودند! هفته گذشته روزنامه واشنگتنپست در گزارشی نوشته بود که «یوگنی پریگوژین» رهبر گروه واگنر ماه ژانویه گذشته به کییف پیشنهاد کرده بود که در ازای عقبنشینی نیروهای اوکراینی از شهر باخموت موقعیت نظامیان روسی را به آنها اطلاع دهد، در آن روزها سرویسهای اطلاعاتی امریکاییها از فرصت فقدان تحلیلی پریگوژین، تندرویهای بی مورد در میدان جنگ و نیز رقابت کودکانه او با افسران وزارت دفاع روسیه نهایت استفاده را کرده و با راه انداختن «فتنه واگنرها» تلاش دارند از جنگ مغلوبه یک پیروزی بسازند.
این وضعیت در روسیه که ناشی از فقدان درک استراتژیک از موقعیت دشمن است، برای مردم ایران هم ناآشنا نیست، سازمان نهضتهای آزادیبخش مثالی عینی از این ماجراست. این تشکیلات شبه چریکی از جمله گروههایی است که به نام صدور انقلاب اسلامی و ایستادگی در برابر هژمونی استعماری غربیها تشکیل شده و مدتی کوتاهی بعد مشخص شد که رویکردها و عمل مسئولانش نه تنها در راستای آن هدف عالی نبوده، بلکه به دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران نیز ضربه وارد میکرد. در نهایت این تشکیلات آلوده در اردیبهشت سال ۶۱ منحل شد.
اسناد تاریخی نشان میدهد که اولین درگیریها و اختلافات باند معدوم هاشمی در سپاه با واحد اطلاعات سپاه در دوران مسئولیت محسن رضایی بوده است، سرلشکر رضایی در خصوص غائله سیستان و بلوچستان در خاطرات خود گفته است که گروههای سیاسی مثل تشکیلات مهدی هاشمی و بعضی از آدمهای تندرو به جای کمک به ما، قوز بالا قوز شده و اوضاع را در مرکز به هم میزدند!
رفتارهای غیرمعقول از جانب باند مهدی هاشمی باعث شد یکی از میزهای ضد جاسوسی در واحد اطلاعات سپاه، فعالیتهای هاشمی و اعضای واحد نهضتهای آزادیبخش را زیرنظر بگیرند، نزدیک به پنج سال پس از رهگیری خطوط ارتباطی، ضربه سنگین سربازان گمنام امام زمان (عج) به سر شبکههای داخلی و خارجی این باند یک فتنه بزرگ را خنثی کرد. از عجایب روزگار آن بود که نزدیک به سه دهه پس از پاکسازی باند معدوم مهدی هاشمی برخی بقایای او در تهران سعی داشتند با تحمیل برجام ۲ و ۳ بهنظام زمینه تسلیم شدن همهجانبه مقاومت را فراهم آورند، چهرههای شاخص نزدیک به این جریان مرموز سیاسی در داخل ادعا میکردند که با تعامل با امریکاییها کشور نیاز به موشک با برد بیش از ۳۰۰ کیلومتر نداشته و باید مقاومت در منطقه را بهکل تعطیل کرد، این جریان در خارج از کشور نیز در همکاری مستقیم با منافقین و گرا دادنهای گاه و بیگاه زمینه تحریم مردم ایران را فراهم میکردند.
واگنرهای ایرانی در دهه شصت آینهای تمامنما از سرنوشت این روزهای واگنرهای روسی هستند؛ جریان جذمی با پروموشنهای (ترویج کننده) رادیکال، تبلیغاتی و مصنوعی را برای دشمن خالی کرده و همواره مستعد استحاله شدن است، در تهران با وجود تنفس مصنوعی رئیس دولت اصلاحات به یک نشست محفلی، باند مهدی هاشمی معدوم برای همیشه به تاریخ سپرده شده است، اما در مسکو یک جاسوس عالیرتبه استونیایی نوشته است که پوتین از مدتها پیش واگنرها را زیر نظر دارد!
مسعود اکبری
«جیمز جوردانو» متخصص علوم اعصاب در بخشی از کتاب «نوروتکنولوژی در امنیت ملی و دفاع» آورده است: «مغز انسان میدان نبرد قرن بیست و یکم است. هدف این است که نه تنها آنچه مردم فکر میکنند، بلکه نحوه تفکر و عمل آنها نیز تغییر کند. اگر این جنگ با موفقیت انجام شود، باورها و رفتارهای فردی و گروهی را شکل داده و تحت تأثیر قرار میدهد تا به نفع اهداف تاکتیکی یا استراتژیک مهاجم باشد. در شکل حداکثری خود، این پتانسیل را دارد که کل جامعه را بشکند و از هم بپاشد، بهطوری که دیگر اراده جمعی برای مقاومت در برابر نیات دشمن را نداشته باشد. در این میدان نیروی مهاجم میتواند بدون توسل به زور یا اجبار آشکار، جامعه را تحت سلطه خود درآورد.»
در جنگ ترکیبی، خبری از حمله نظامی نیست و دستور کار اصلی بمباران افکارعمومی است. در این جنگ، ذهن انسانها به میدان نبرد تبدیل میشود. اغتشاشات سال گذشته یکی از مصادیق روشن در این خصوص است.
دشمن در سال گذشته عوامل فرهنگی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در کنار یکدیگر بکار گرفت تا اراده ملت را سست و امیدها را خاموش کند. رهبر معظم انقلاب- 14 خرداد 1402- فرمودند: «طرّاحی آنها جوری بود که فکر میکردند کار جمهوری اسلامی تمام شده، فکر میکردند میتوانند ملّت ایران را به خدمت بگیرند. احمقها باز هم اشتباه کردند، باز هم ملّت را نشناختند. البتّه ملّت ایران به آنها بیاعتنائی کرد، به فراخوان آنها اعتنائی نکرد. جوانهای متعهّد در خیابانها، در دانشگاهها توانستند کارهای بزرگی انجام بدهند...دشمن را ناکام کردند. نقشه دشمن باطل شد ولی این هشدار به همه داده شد که از کید دشمن غفلت نکنید.»
دشمن در سال گذشته با وجود سرمایهگذاری هنگفت، سیلی محکمی از ملت ایران خورد. اما قطعا این جنگ پایان نیافته و باید نسبت به خدعه دشمن، آگاه و هوشیار بود. به این موارد توجه کنید:
1- براساس مصوبه شورایعالی انقلاب فرهنگی- در جلسه
30 خرداد سال جاری- وظیفه نظارت در حوزه سکوهای صوت و تصویر فراگیر و شبکه نمایش خانگی طبق قانون اساسی و قوانین موضوعه برعهده سازمان صدا و سیما قرار گرفت. بنابر تصریح اصل ۴۴ قانون اساسی، رادیو و تلویزیون بهصورت مالکیت عمومی بوده و در اختیار دولت است. همچنین طبق نظر تفسیری شورای نگهبان مورخ 10 مهر 1379 انتشار و پخش برنامههای صوتی و تصویری از طریق سیستمهای فنی قابل انتشارِ فراگیر (همانند ماهواره فرستنده فیبر نوری و...) برای مردم در قالب امواج رادیویی و کابلی غیر از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خلاف اصل مذکور است.
نکته آن که بلافاصله پس از انتشار خبر مربوط به مصوبه اخیر شورایعالی انقلاب فرهنگی، رسانههای معاند و از جمله رسانه تروریستی «اینترنشنال» با عصبانیت نسبت به آن موضع گرفته و این اقدام را در تضاد با آزادی عمل «هنرمندان مستقل»! قلمداد کردند.
همزمان با خشم و عصبانیت رسانههای معاند، رسانههای منتسب به جریان مدعی اصلاحات در داخل نیز فریاد وامصیبتا سر داده و با تیترهایی از جمله «خطر تعطیلی صنعت سینما»، «علیه شبکه خانگی»، «سرعتگیر پاستور برای نمایش خانگی»، «به نام مردم، به کام صداوسیما» و... به این خبر واکنش نشان دادند.
شلوغ بازی رسانههای معاند و همصدایی مدعیان اصلاحات با این عملیات رسانهای در حالی است که تولیدات شبکه نمایش خانگی، اعتراض گسترده عموم مردم را در پی داشته است. عادیسازی روابط نامشروع، شوخیهای متعدد جنسی، ترویج خشونت- از جمله نمایش روشهای شکنجه-، عادیسازی مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، توهین به باورهای دینی، پدرکُشی و هتک جایگاه پدر و مادر، تبلیغ و ترویج ازدواج سفید، بهکارگیری الفاظ رکیک، عادیسازی استفاده کودکان از دخانیات و...تنها بخشی از محتوای مبتذل تولیدات شبکه نمایش خانگی است.
اما در کنار همه این موارد، تحرکات شبکه نمایش خانگی در اغتشاشات سال گذشته نیز قابل تأمل است. در اوایل شهریور سال گذشته، دستکم یکماه قبل از آشوبها به بهانه حقوق زنان، سریالی در شبکه خانگی منتشر شد که در حقیقت راهنمای اغتشاشات با تابلوی حقوق زنان بود. این سریال با استقبال ویژه رسانههای معاند در خارج و جریان غربگرا در داخل مواجه شد. یکی از توصیههای ویژه در این سریال، اقدام مسلحانه علیه نیروهای امنیتی و نیروهای منتسب به حاکمیت بود.
پیش از آن نیز سریال دیگری در شبکه نمایش خانگی با محوریت ایجاد تنفر و خشونت علیه حافظان امنیت با تبلیغات گسترده پخش شد. نکته قابل توجه اینجاست که این سریال نیز با استقبال ویژه رسانههای معاند در خارج و جریان غربگرا در داخل مواجه شد و همزمان اعتراض گسترده خانوادهها را در پی داشت.
نحوه مواجهه آشوبگران با نیروهای حافظ امنیت در اغتشاشات سال 1401 درمقایسه با فتنههای قبلی یک تفاوت عمده داشت و آن توحش و خشونت بیسابقه بود. قطعا تهییج رسانههای بیگانه و دنبالههای داخلی آن، عامل اصلی در این خصوص بود اما بدون شک، تولیدات نمایش خانگی و از جمله دو نمونه اشاره شده نیز در این خصوص تأثیرگذار بودهاند.
2- به لطف خدا، دولت سیزدهم با وجود آنکه میراث نامطلوبی از مدعیان اصلاحات و اعتدال تحویل گرفت، با «تدبیر و امید» این میدان مین را پشت سر گذاشته و با همت و تلاش شبانهروزی در پی رفع مشکلات و بهخصوص مشکلات اقتصادی است و تاکنون نیز توفیقات بسیاری به دست آورده است.
حالا به این خبر توجه کنید: در روزهای گذشته دهمین دوره هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران برای انتخاب هیئترئیسه این نهاد برگزار شد. کارشناسان از اتاق بازرگانی با عنوان «پارلمان اقتصادی بخش خصوصی» نام میبرند. بخشی که موتور محرک اقتصاد کشور است. همچنین اتاق بازرگانی ایران یکی از مراکز حساس اقتصادی کشور است و دسترسی ویژه به بسیاری از اطلاعات طبقهبندیشده دارد که بهصورت طبیعی نباید در اختیار اشخاص بدون صلاحیت قرار بگیرد با اینحال نکته قابل تأمل اینجاست که فردی که بهعنوان رئیسجدید اتاق بازرگانی ایران انتخاب شده است، در اغتشاشات سال گذشته، حامی آشوب و التهاب بوده است.
در این انتخابات، آشکارا برخلاف قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس عمل شده است. براساس مفاد این قانون، ریاست اتاق بازرگانی جزو مشاغل مهم و حساس محسوب میگردد و نهادهای نظارتی یک ماه فرصت دارند تا درخصوص صلاحیت نامزدها اعلام نظر کنند.
گفتنی است که طبق گزارش مستند، عدم صلاحیت فرد منتخب بهصورت کتبی به اتاق بازرگانی از سوی مراجع قانونی اعلام گردیده است. علاوهبر این حراست وزارت صمت نیز نامهای مبنی بر عدم صلاحیت وی به برگزارکنندگان انتخابات اتاق بازرگانی تحویل داده بود. اما وی به رغم رد صلاحیت در انتخابات شرکت کرده است.
پس از انتشار اخبار مربوط به روند انتخاب رئیسجدید اتاق بازرگانی ایران، نمایندگان مجلس، رسانهها و تشکلهای دانشجویی نسبت به آن اعتراض کرده و خواستار اجرای قانون شدند. در این مورد نیز رسانههای معاند و جریان غربگرا به صورت ویژه از این فرد حمایت کرده و اصرار دارند که وی در مسند ریاست اتاق بازرگانی ایران باقی بماند، آن هم شخصی که آشکارا حامی اوباش و تروریستها بوده و در جنگ ترکیبی، آب به آسیاب دشمن ریخته است. به نظر شما شخصی که برای براندازی، توئیت منتشر کرده و هشتگ میزد، میتواند امانتدار اسرار نظام بوده و در جنگ اقتصادی، مقابل دشمن بایستد؟!
3- نوع واکنش رسانههای دشمن به این دو فقره، حاکی از آن است که هم در موضوع شبکه نمایش خانگی و هم در موضوع اتاق بازرگانی ایران، نقطهزنی انجام شده و همین مسئله جیغ و داد بازوهای رسانهای دشمن و دنبالههای داخلی آن را به دنبال داشته است.
بر همین اساس لازم است که دستگاههای ذیربط به پشتوانه مطالبه قاطبه مردم عزیز ایران و بدون تأثیرپذیری از شلوغ بازی رسانههای معاند و دنبالههای داخلی، قانون را اجرا کرده و نقشه دشمن را ناکام بگذارند.
در بخشی از آیه 112 سوره مبارکه هود آمده است: «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک»؛ پس، همانگونه که دستور یافتهای ایستادگی کن، و هر که با همراهی تو به خدا رجوع کرده [نیز چنین کند]...»؛ ملت ایران هوشیار است و همانطور که به بانیان و حامیان جنگ ترکیبی در سال گذشته سیلی زد، پس از آن نیز چنین خواهد کرد و از کید دشمن غافل نخواهد شد؛ ان شاءالله.
1- یکی از مهمترین زمینههای اجتماعی آسیبهای اجتماعی از این دست به تحول سریع فرهنگی و دگرگونی مناسبات اجتماعی در بازه زمانی کم بازمیگردد، به گونهای که بخشی از جامعه در برابر دگرگونی سخت مقاومت میکند. در ایران ما در دو دهه گذشته حضور بانوان در فضای اجتماعی گسترش قابل توجهی داشته است و این امر با افزایش سطح سواد زنان و اشتغال زنان و درآمد مستقل بانوان و تغییر در الگوهای زندگی و شکلگیری انتظارات تازه از زندگی موجب شده تا در میان لایههایی از جامعه مقاومتهایی در برابر این تغییرات ظهور کند. ناتوانی دستگاههای فرهنگی و هنجارساز برای آمادگی جامعه در مواجهه با شرایط جدید زمینه چنین شکافی را بیشتر کرده است.
2- آموزش و پرورش و آموزش عالی و صداوسیما و دیگر رسانهها سهمی بااهمیت در جامعهپذیری نسل جدید و آموزش مهارتهای زندگی در شرایط جدید بر عهده دارند. درحالیکه نهادهای رسمی آموزشی و رسانهای در دهههای گذشته نهتنها در اصلاح روشها و رویکردهای فرهنگی خود تغییرات اندیشیدهشدهای را سامان ندادهاند بلکه، افزایش مسائل اجتماعی و اقتصادی کشور موجب شده تا با توجه به تورم، گرانی، بیکاری و مانند آنها سن ازدواج افزایش یافته و بر شمار جمعیت با تجرد قطعی افزوده شود و طلاق نیز تحت تأثیر این شرایط عینی رشد قابل توجهی داشته باشد.
3- در شرایطی که بخش هنجاری جامعه نتوانسته در مقابل شرایط جدید به شکلی پویا ارزشها و هنجارهای تازه را طراحی و نهادمند کند، بخشی از سیستم رسمی در برابر تغییرات مقاومت میکند و بخشی دیگر از ساختار جامعه به صورت عینی با تغییرات محسوسی دست به گریبان است. شکاف حاصله زمینهای را برای افزایش آسیبهای اجتماعی ازجمله قتلهای ناموسی و طلاق و سرقت و مانند آن فراهم میکند. عدم تغییر جدی قوانین در مقابله با چنین خشونتهای لگامگسیختهای و مجازاتهای سبک برای چنین جرائمی، عدم آموزش مهارتهای زندگی متناسب با شرایط جدید بهویژه مهارت مدیریت خشم، در کنار استمرار شرایط عینی دیگر چون افزایش تغییرات در سبک زندگی مهمترین زمینههای بروز چنین فجایعی را رقم میزند. آیا همچون دیگر نابسامانیها امروزه کشور درباره مسائل حساسی چون قتلهای ناموسی همچنان باید دست روی دست گذارد؟ آیا قرار نیست با تجدیدنظر در قوانین فعلی، قوانین بازدارندهای برای مجازات جدی قاتلان چنین قتلهایی تصویب شود؟ آیا آموزش عمومی در دستور کار نهادهای آموزشی و نیز نهادهای رسانهای کشوری قرار دارد؟
بلینکن مثل آب خوردن دروغ میگوید!
حنیف غفاری
آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجۀ آمریکا، در جریان سفر خود به عربستان در گفتوگو با «الشرق نیوز» مدعی شد که بهرغم تلاشهای آمریکا، به دلیل خودداری ایران از بازگشت به برجام، توافق هستهای دیگر هدف آمریکا به شمار نمیرود.پسازاین سفر نیز بلینکن در دیگر مواضع خود بر روی دو گزاره ادعایی و القایی همیشگی کاخ سفید تأکید کرد:«دیپلماسی بهترین راه برای حلوفصل پرونده هستهای ایران است ، درعینحال خبری از برجام یا توافق موقت با ایران نیست . دولت بایدن از بدو تشکیل خود تلاشهای بسیاری برای بازگشت به این توافق انجام داد، اما،حکومت ایران نتوانست یا نخواست اقدام لازم را برای بازگشت به برجام انجام بدهد و درنتیجه این توافق دیگر هدف ما نیست.»
در خصوص سخنان بلینکن و دیگر مقامات وزارت امور خارجه آمریکا دو نکته و ملاحظه اساسی وجود دارد که نمیتوان بهسادگی از کنار آنها گذشت: نخست اینکه حتی مواضع اخیر وزیر خارجه آمریکا در خصوص احیای برجام، از سوی بسیاری از صهیونیستها و نمایندگان کنگره ( اعم از مجلس نمایندگان سنا و مجلس نمایندگان) جدی گرفته نمیشود! در چنین شرایطی استناد برخی رسانههای داخلی به مواضع وزیری که بارها خلافگویی وی در قبال موضوعات جاری در حوزه روابط بینالملل به اثبات رسیده، جای بسی تعجب دارد! برخی سناتورهای جمهوریخواه رسما میگویند بلینکن باهدف آرامسازی فضای داخلی آمریکا ، بخش مهمی از ماجرا( مذاکرات مسقط) را کتمان کرده یا درصدد انکار آن برمیآید.کار بهجایی رسیده که وزیر خارجه آمریکا ، سخنان وزیر خارجه عمان مبنی بر فشرده بودن مذاکرات غیرمستقیم باهدف رسیدن به یک نقطه معین را نفی میکند!
دومین نکته، مربوط به ادعای مضحکانه بلینکن مبنی بر تلاشهای دولت بایدن مبنی بر بازگشت به توافق برجام ( توافق مبنایی سال ۲۰۱۵) میباشد!
واقعیت امر این است که بلینکن و جیک سالیوان ( مشاور امنیت ملی آمریکا) هر دو از ابتدای حضور در مسند قدرت بر این باور بودند که میتوان با استناد به استراتژی فشار حداکثری دولت ترامپ بهعنوان یک پشتوانه ، امتیازات فرابر جامی جدیدی را از تهران درروند احیای برجام گرفت. فراتر از آن، آمریکاییها «بازگشت پوچ به برجام» و انعقاد توافقی بدون «تضمینهای اعتباری وزارت خزانهداری آمریکا»و «راستی آزمایی واقعی درروند احیای توافق»را در دستور کار قراردادند. ازاینرو ، «رفع واقعی تحریمها»در طول سلسله مذاکرات موسوم به احیای برجام که در بین سالهای ۱۴۰۰ تاکنون انجامگرفته،به خط قرمز محسوس کاخ سفید و سیاستمدارانی مانند بایدن و بلینکن تبدیل شد.
اکنون بلینکن از سوی بایدن مأموریت پیداکرده است تا به هر نحو ممکن، ملاحظات فرا متنی ناظر بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و انتقاداتی که ممکن است در مسیر متوجه کاخ سفید شود را مدنظر قرار دهد و اساسا بهجای «روایتگری صحیح از مذاکرات»،
«روایت سازی کاذب در راستای کنترل فضای سیاسی آمریکا» رادر دستور کار قرار دهد.همانگونه که اشاره شد، حتی سیاستمداران آمریکایی نیز بلینکن را یک بازیگر غیرقابلاعتماد و دروغگو معرفی میکنند. در چنین شرایطی باید فارغ از آدرسها و نشانههای نادرست، دروغین و ناقصی که بلینکن از مذاکرات مسقط ارائه میدهد، صرفا تمرکز دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی ما بر روی خطوط قرمزی که مهمترین آنها به تعبیر رهبر معظم انقلاب،«حفظ زیرساختهای هستهای کشور»میباشد اصالت و موضوعیت دارد.در چنین شرایطی، از یکسو بلینکن و همراهانش قدرت پیشبرد بازی فرا متنی و ناسالم خود در قبال مذاکرات مسقط را نداشته و از سوی دیگر، قطعا شاهد تحقق بهترین نتیجه از مذاکرات به سود منافع ملی کشور عزیزمان خواهیم بود.
دیپلماسی اقتصادی جهانگرای دولت و امید به آینده درخشان
روحالله اژدری
در داخل کشور جریانی سیاسی و غربگرا وجود دارد که جهان را فقط اروپا و آمریکا میداند و وقتی با رای مردم به قدرت میرسد، کل ظرفیت سیاسی و اقتصادی کشور را بهرغم عدم تمایل غرب به همکاری با ایران، صرف این میکند که دل ارباب سلطهطلب را به سوی کشور متمایل کند. این جریان حاضر به دادن هر گونه امتیازی به طرف غربی حتی به قیمت تضعیف قوای تامینکننده امنیت کشور است. تا جایی که با افتخار با معرفی برجام به عنوان آفتاب تابان، از برجام ۲ و معامله بر سر توان موشکی حرف میزد. متاسفانه دولت روحانی در ۸ سال حاکمیت خود یک فرصتسوزی عجیبی در پای برجام بر کشور تحمیل کرد و، چون در انگاره ذهنی لیبرالها، دنیا فقط غرب است، از سایر مناطق جهان غفلت شد. اگر این فرصتسوزی در سیاست خارجی کشور رخ نمیداد با اطمینان میتوان گفت روحانی میتوانست امروز سربلند نزد ملت ایران باشد. با تغییر دولت، ریل سیاست خارجی نیز تغییر کرد و مسیر خود را از فقط اروپا و آمریکا به سوی اوراسیا، آسیای جنوب شرقی، آمریکای لاتین و جنوب غرب آسیا و تنشزدایی با همسایگان تغییر داد. دولت رئیسی ضمن حفظ کانال مذاکره با غرب، تلاش دارد با تنوعبخشی به شرکای سیاسی- اقتصادی، تنوع ابزارهای راهبردی برای کشور فراهم کند و از فشارهای اروپا و آمریکا بر پرونده هستهای بکاهد. تنوعبخشی به شرکای اقتصادی و سیاسی میتواند فشارهای اروپا و آمریکا را تعدیل کند و فرصتهای اقتصادی زیادی در حوزه صادرات و واردات برای کشور فراهم کند. بهرغم اینکه برخی کارشناسان سیاسی معتقد بودند دولت رئیسی رویکرد شرقگرایی را در پیش خواهد گرفت و در انگاره دولت رئیسی، شرق فقط چین و روسیه است، اما دیپلماسی همهجانبهگرای دولت رئیسی نشان داد که تنها رویکرد در برنامههای سیاست خارجی شرقگرایی نیست، بلکه دولت درصدد است با جغرافیایی به وسعت جهان به توسعه روابط بپردازد. دولت رئیسی در ۲۲ ماه گذشته علاوه بر تعمیق روابط با کشورهای همسایه مثل سوریه و عراق، با عربستان سعودی نیز تنشزدایی کرد. به کشورهای دارای ظرفیت در شرق و غرب عالم نیز توجه ویژه نشان داده تا روابط با آنان را نیز راهبردی کند. همچنین دولت رئیسی در تلاش است به تقویت روابط با دولتهایی توجه ویژه کند که در طول مدیریت دولت روحانی به امید بهرهمندی از گلابی برجام مورد کمتوجهی قرار گرفته بودند. قطعا یکی از موفقیتهای دولت رئیسی سیاست خارجی با رویکرد اقتصادی است و این رویکرد دیپلماسی اقتصادی میتواند آینده درخشانی برای اقتصاد کشور به ارمغان بیاورد و انشاءالله مردم را از نتایج اقتصادی آن بهرهمند کند. جهت تبیین رویکرد جهانی دیپلماسی اقتصادی به مطالعه فعالیتها و موفقیتهای دولت در سیاست خارجی میپردازیم تا منافع این رویکرد بیشتر روشن شود.
* پیوستن جمهوری اسلامی ایران به سازمان همکاری شانگهای
یکی از نخستین موفقیتهای امیدبخش دولت رئیسی در روابط بینالملل، پیوستن جمهوری اسلامی ایران به سازمان همکاری شانگهای در شهریور ۱۴۰۰ بود. دولت رئیسی این موفقیت را زمانی کسب کرد که تنها ۳ ماه از انتخاب وی به ریاستجمهوری میگذشت. تمایل سازمان همکاری شانگهای به پذیرش عضویت رسمی ایران، ناشی از رویکرد نگاه همهجانبه دولت جدید بویژه نگاه به شرق توسط رئیسی بود. این سازمان در سال ۱۹۹۶ توسط رهبران چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان با هدف برقرار کردن موازنه قدرت در برابر نفوذ آمریکا و ناتو با نام شانگهای ۵ پایهگذاری شد که البته پس از مدتی با عضویت ازبکستان، هند و پاکستان به سازمان همکاری شانگهای تغییر نام داد. سازمان همکاری شانگهای بزرگترین سازمان منطقهای جهان متشکل از ۴۰ درصد جمعیت جهان و ۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی جهان (GDP) است. سران ۸ کشور عضو سازمان همکاری شانگهای ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ نظر موافق خود را با تبدیل عضویت ایران از عضو ناظر به عضو اصلی به عنوان نهمین عضو این سازمان اعلام و اسناد مربوط به آن را امضا کردند و به این ترتیب جمهوری اسلامی ایران ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ به عضویت دائم این سازمان درآمد. ۲ عضو مهم این سازمان یعنی چین و روسیه از طرفین مهم اقتصادی و سیاسی ایران قبل از عضویت بودهاند و میزان تبادل تجاری با آنان بالغ بر ۳۰ میلیارد دلار است که این میزان با عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای در حال افزایش است. عضویت در این سازمان برای ایران مزایای اقتصادی و سیاسی زیادی خواهد داشت و ایران را به یک بازار بزرگ اقتصادی وارد میکند که ۴۰ درصد جمعیت جهان در آن فعالند. این موقعیت اهرمهای قابل توجهی برای ایران ایجاد میکند و ایران را در موقعیت بهتری برای خنثی کردن تحریمهای غرب بدون دادن امتیاز قرار میدهد. اگرچه غرب تمایل دارد نشان دهد سیاست نگاه به شرق در انگاره دولت جمهوری اسلامی فقط ارتباط با چین و روسیه است، اما هدف عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای، مشارکت عمیق و همهجانبه و پایدار با کل اعضای این سازمان است. پذیرش ایران از سوی اعضای شانگهای به شدت بر نگرانیهای اروپا و آمریکا افزوده است. اروپا و آمریکا از این نگرانند که ایران اهرمهایی را برای بیاثر کردن تحریمهای غرب به دست آورد یا این روابط رو به گسترش، این امکان را برای ایران فراهم کند تا جمهوری اسلامی ایران به تکنولوژی نظامی پیشرفته در حوزه دفاع هوایی، موشکی، سایبری، ضد ماهوارهای و جنگ الکترونیک دست یابد (بردلی بومن: ۲۰۲۱).
* تنشزدایی از روابط ایران و عربستان
پس از پایان جنگ سوریه و پیروزی محور مقاومت به رهبری ایران، منطقه جنوب غرب آسیا نیازمند پایان یافتن منازعات و آغاز رویکرد جدیدی بود که همه طرفهای درگیر از جمله عربستان این مهم را بخوبی درک میکنند. توافق با عربستان به عنوان دولت شاخص و تاثیرگذار عربی در حالی انجام شد که اعراب بخوبی دریافتهاند پایان هژمونی آمریکا در منطقه اجتنابناپذیر است و ایران در این مهم نقش محوری را بازی میکند. تثبیت قدرت و نفوذ ژئوپلیتیک ایران در جنوب غرب آسیا پس از جنگ سوریه و تقویت بیش از پیش سرپنجههای مقاومت مثل حزبالله و انصارالله یمن و همچنین حماس و جهاد اسلامی، کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان را متوجه کرد که پرمنفعتترین راهبرد برای آنان، تنشزدایی با جمهوری اسلامی ایران است. پیام پیروزی مقاومت چنان قوی بود که حتی مصر با اینکه بیش از ۴۰ سال با جمهوری اسلامی ایران رابطه ندارد، پیام تمایل به برقراری رابطه با جمهوری اسلامی را توسط سلطان عمان فرستاد. در صورت برقراری روابط دیپلماتیک با دولت مصر توسط دولت رئیسی، این موفقیت تاریخی در کارنامه این دولت ثبت خواهد شد و نتیجه آن گشایشهای متعدد در روابط سیاسی با اعراب و اجماع بیشتر در مساله فلسطین و مبارزه با صهیونیسم اشغالگر خواهد بود. رویکرد جدید باید مورد توجه ایران قرار میگرفت، چرا که نتیجه آن موجب گسست در روابط برخی اعراب با اسرائیل و گشایشهایی در موضوع هستهای میشود. این توافق موجب شد اروپاییها و آمریکا از اینکه ایران بتواند خود را از تشدید فشارهای غرب در موضوع هستهای برهاند ابراز نگرانی کنند. با این توافق میتوان چشمانداز آرامشبخشی را برای منطقه جنوب غرب آسیا تصور کرد، چرا که نتیجه آن نفع مردم منطقه خواهد بود و اروپاییها را در تغییر رویکرد با ایران تحت تاثیر قرار خواهد داد؛ توسعه روابط تجاری منطقه، امنیت انرژی و ایمنی مسیرهای دریایی و از سرگیری روابط سیاسی و مذهبی نتیجه آن خواهد بود. خروج امارات از ائتلاف تامین امنیت دریایی به رهبری آمریکا از نتایج ملموس بهبود روابط ایران و عربستان است. همچنین اعزام گسترده حجاج ایرانی در سال جاری نخستین بازتاب مثبت این توافق است. این توافق به دلیل نفوذ ایران در یمن تاثیر زیادی در کاهش تنش در یمن دارد و به ریاض اجازه میدهد با این امید که مورد تهدید از ناحیه انصارالله قرار نگیرد به جنگ یمن پایان دهد. عربستان با این توافق در واقع انصارالله را به عنوان یک طرف مهم معادلات یمن پذیرفته است، در حالی که در ابتدای جنگ قصد داشت از ظهور یک حزبالله جدید وابسته به ایران در کنار مرزهایش جلوگیری کند. در نهایت این توافق، تلاش اسرائیل برای دیکته اتخاذ موضع تقابل عربی با ایران را به موضع تعامل تبدیل میکند و موضع عربستان را در حمایت مالی و سیاسی از اپوزیسیون و رسانههایی مثل اینترنشنال و همچنین دخالت و حمایت از ضد انقلاب داخلی تغییر میدهد. ایران با پذیرش میانجیگری چین در این توافق توانسته است به اعتبار آمریکا در منطقه و جهان ضربه وارد کند. با این کار، جهان، چندقطبی را پذیرفته است. اروپا و آمریکا دیگر بازیگران تعیینکنندهای در شکلدهی به دستور کار سیاسی و امنیتی در غرب آسیا نخواهند بود؛ لذا فشار آنان برای امتیاز گرفتن از پرونده هستهای ایران تضعیف خواهد شد و آنان مجبور خواهند بود تحریمهای خود را برای ایجاد فضایی برای کشورهای منطقه تعدیل کنند. در نهایت باید گفت این توافق پیروزی بزرگ برای مردم ایران و محور مقاومت و دولت رئیسی است.
* توسعه روابط با آسیای جنوب شرقی
منطقه جنوب شرق آسیا از جمله مناطق جغرافیایی آسیاست که از ۲ ویژگی راهبردی برای جمهوری اسلامی ایران برخوردار است؛ اول اینکه ۳ کشور مالزی، اندونزی و تایلند از رشد اقتصادی خوبی برخوردارند و دوم اینکه از کثرت جمعیت مسلمان برخوردارند. این ۲ ویژگی سرمایه اجتماعی و فنی مناسبی برای توسعه روابط اقتصادی و سیاسی است. سفر رئیسی به اندونزی نشان داد از جمله مناطق جغرافیایی مورد توجه جمهوری اسلامی منطقه جنوب شرق آسیاست. تخمین زده میشود تا سال ۲۰۳۰ تولید ناخالص داخلی (GDP) کشورهای آسهآن مانند مالزی، اندونزی، فیلیپین و تایلند از یک تریلیون دلار فراتر برود. (۲۰۲۱:T. M. Kibtiah)
این چشمانداز روشن زمینه مناسب توسعه روابط اقتصادی و سیاسی ایران با اعضای آسهآن را توجیه میکند. جمعیت بالا، بازار مناسب صادرات و تولید زیاد و پیشرفت در فناوری کشورهای آسهآن، میتواند یک کمک دوطرفه برای توسعه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران باشد. از طرف دیگر عضویت ایران در اوپک به عنوان تولیدکننده نفت و گاز، دارا بودن بنادر مناسب و کریدور ترانزیتی (شمال - جنوب) برای ارتباط کشورهای جنوب شرق آسیا با آسیای مرکزی، قفقاز و اروپا، فرصت مناسبی را برای کشورهای جنوب شرق آسیا فراهم میکند. این ظرفیتها تقویت مناسبات سیاسی و تجاری و حفظ آن را در هر دولتی توجیهپذیر میکند. دولت احمدینژاد توانست روابط خود با جنوب شرق آسیا را به شکل بیسابقهای گسترش دهد، اما متاسفانه این سیاست تداوم نداشت و در دولت روحانی بهرغم تداوم تعامل اقتصادی، انتظارات لازم را برآورده نکرد.
* توسعه روابط با آمریکای لاتین
یکی از هدفگذاریهای دولت رئیسی گسترش روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای آمریکای لاتین است. روابط ایران با کشورهای آمریکای لاتین بعد از انقلاب اسلامی با نوساناتی رو به گسترش بوده است. در دولت احمدینژاد این روابط با سرعت گسترش یافت، اما در دولت روحانی به دلیل رویکرد غربگرایی یکجانبه تضعیف شد. دوران درخشان روابط را میتوان دوران دولت احمدینژاد دانست. احمدینژاد و هوگو چاوز دوستان نزدیک و شرکای سیاسی و اقتصادی بودند. بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲، بیش از ۲۷۰ موافقتنامه، از جمله معاهدات تجاری و موافقتنامههای مربوط به پروژههای توسعه صنایع خودروسازی، سیاستهای انرژی و برنامههای بانکی امضا شد. شتاب روابط سیاسی و اقتصادی ۲ کشور نیز افزایش یافت. این روابط در رویکردهای سیاسی دولتهای آمریکای لاتین تاثیرگذار بود و آنها در موضوع پرونده هستهای جانب ایران را گرفتند. سپتامبر ۲۰۰۵، در نشست شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ونزوئلا تنها کشوری بود که به قطعنامهای که اجازه میداد برنامه هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارسال شود، رای منفی داد. پس از فوریه، با قطعنامه جدید شورای حکام که در واقع پرونده را به شورای امنیت ارسال میکرد، توسط ونزوئلا، کوبا و سوریه مخالفت شد. کوبا که اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد را سازماندهی میکرد، در حمایت فعال از سیاستهای ایران در توسعه هستهای و مقابله با سازمان ملل متحد، به ونزوئلا پیوست. پس از نشست سران جنبش غیرمتعهدها در هاوانا در سپتامبر ۲۰۰۶، مقامات ارشد کوبا و ونزوئلا حمایت خود و کشورهای غیرمتعهد را از ایران اعلام کردند. این سابقه سیاسی و همچنین ایدئولوژی استقلالطلبانه بولیواری و سیاست ضد هژمونی در آمریکای لاتین که با اصول مقاومت و استکبارستیزی جمهوری اسلامی همسویی دارد، زیربنای خوب توسعه مناسبات است. در میان کشورهای آمریکای لاتین، ۲ کشور کوبا و ونزوئلا همچون ایران به دلیل سیاستهای استقلالطلبانه تحت فشار سیاسی و اقتصادی آمریکا قرار گرفتهاند. بولیوی و نیکاراگوئه هم تحت نفوذ ونزوئلا قرار دارند و سیاستهای چپگرایانه را دنبال میکنند. به نظر میرسد تحکیم روابط با آمریکای لاتین در زمان مناسبی آغاز شده است، چرا که چشمانداز سیاسی در آمریکای لاتین تغییر قابل توجهی به سمت چپگرایی دارد؛ انتخاب دولتهای چپگرا در برزیل، شیلی و کلمبیا شاهد آن است. این چپگرایی با سرخوردگی شهروندان از آمریکا و افزایش نگرشهای ضد لیبرالی این منطقه تقویت شده است. ایران میتواند در میان جزر و مدهای سیاسی، فرصت کافی برای گسترش روابط خود پیدا کند. روابط ایران با آمریکای لاتین میتواند هژمونی آمریکایی را در این منطقه و همچنین سیاست منزوی کردن جمهوری اسلامی ایران را تضعیف کند. جدا از مناسبات سیاسی، این روابط میتواند آورده اقتصادی مناسبی برای جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. سال ۲۰۲۲ در جریان سفر نیکلاس مادورو یک توافق ۲۰ ساله با جمهوری اسلامی ایران امضا شد که میتواند شامل فعالیتهای بسیاری در زمینه خودرو، نفت، پالایشگاه، پتروشیمی، اکتشاف و بانکداری و مسکن باشد. در صورت عضویت ایران در بریکس مبادلات سیاسی و تجاری ایران با برزیل هم افزایش خواهد یافت و جای پای ایران را در آمریکای لاتین محکمتر خواهد کرد. تنوعبخشی به شرکای اقتصادی از جمله کشورهای آمریکای لاتین به عنوان حیاط خلوت آمریکا، ابزار راهبردی لازم را در اختیار ایران قرار میدهد تا بتواند سیاستهای ضد ایرانی اروپا و آمریکا را تعدیل کند.
* درخواست پیوستن به بریکس
دولت رئیسی برای پیوستن به گروه بریکس شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی درخواست داده است. اصطلاح بریکس برای توصیف رشد شگفتانگیز برزیل، روسیه، هند و چین توسط «جیم اونیل» ابداع شد. عضویت ایران در بریکس ارزش افزوده بسیار خوبی برای طرفین بویژه برای ایران خواهد داشت، چرا که چین بزرگترین اقتصاد در گروه بریکس را دارد که بیش از ۷۰ درصد از ۲۷.۵ تریلیون دلار قدرت اقتصادی این گروه را به خود اختصاص داده است.
بر اساس دادههای صندوق بینالمللی پول، هند حدود ۱۳ درصد و روسیه و برزیل حدود ۷ درصد آن را تشکیل میدهند. بریکس بیش از ۴۰ درصد از جمعیت جهان و ۲۶ درصد از اقتصاد جهانی را تشکیل میدهد.
(al-monitor:۲۰۲۳)
حضور ۲ شریک راهبردی ایران یعنی چین و روسیه میتواند در عضویت سریع ایران در بریکس موثر باشد. گروه بریکس انتظار دارد از دولتهای گروه ۷ به لحاظ رشد اقتصادی پیشی بگیرد. پیشبینی میشود گروه ۷ تا سال ۲۰۲۸ تنها ۲۷.۸ درصد اقتصاد جهان را به خود اختصاص دهد و بریکس ۳۵ درصد اقتصاد جهان را از آن خود کند. خبرگزاری فارس گزارش داده است ارزش تجارت غیرنفتی ایران با اعضای بریکس در سال مالی ۲۰۲۳-۲۰۲۲ به ۳۸.۴۳ میلیارد دلار رسید که نسبت به مدت مشابه سال قبل ۱۴ درصد افزایش داشته است (فارس/ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲)
عضویت ایران در بریکس میتواند این مبادلات تجاری را بهسرعت افزایش دهد و ایران را از مزایای بازار بزرگ بینالمللی چندقارهای برخوردار کند. همچنین عضویت ایران در بریکس بعد از سازمان همکاری شانگهای، نشانه شکست طرح انزوای ایران و تحریمهای اقتصادی خواهد بود.
منابع:
۱- https://www.fdd.org/analysis/۲۰۲۱/۰۹/۲۲/iran-joining-shanghai-cooperation-organisation
۲- Analysis of the Iran-SEA cooperation (Indonesia-Malaysia-Thailand) in facing US economic
Sanctions. T. M. Kibtiah:۲۰۲۱- https://iopscience.iop.org/article/۱۰.۱۰۸۸/۱۷۵۵-۱۳۱۵/۷۲۹/۱/۰۱۲۱۲۳/pdf
۳- https://www.al-monitor.com/originals/۲۰۲۳/۰۵/iran-increases-trade-brics-including-china-it-looks-join-bloc
۴- https://www.farsnews.ir/news/۱۴۰۲۰۲۲۰۰۰۰۲۹۵