زهرا نژادبهرام
مرکز مطالعات رصد مهاجرت که طی چند سال اخیر اخبار مهاجرت متخصصین ایرانی را با تحلیل ارائه میکرد به یکباره بسته شد!. هرچند که در برخی اخبار این مهم مورد تایید قرار نگرفت اما رئیس مرکز همچنان این مساله را جدی دانست. در صورت صحت این تکذیب نامه امر مهاجرت متخصصین همچنان مساله جدی است که توجه به آن را الزامی میکند. حال اگر مبنا را صحبت رئیس رصد خانه مهاجرت بگذاریم، این خبر دو پیام داشت نخست آنکه عرصه اطلاع رسانی از سوی مراکز داخلی بایستی تعطیل و به نوعی مرجعیت اطلاعات مورد نیاز جامعه از کشور دور شود. دوم آنکه نگرانی ازمهاجرت مساله مهمی نیست و کشور نیاز به مرکزی تحت این عنوان ندارد. بهعبارت دیگر در صورت صحت این خبر و حکم تخلیه این مرکز بنا به عبارتی که تکذیب نامه در برداشته کوچک ساختن محل فعالیت آنها؛ بیانگر آن است که مهاجرت متخصصین که هزینههای بسیاری برای تربیت آنها از سوی کشور صرف شده و برای باروروی و ارائه خدمات به جای دیگری مهاجرت میکنند!. نبایستی اطلاعرسانی شود تا برای آن چاره اندیشی شود، بلکه باید به صورتی مسکوت باقی بماند، که در هر دو صورت از آنجا که مساله مهاجرت متخصصین امری جدی است، ضرورت اطلاع رسانی در خصوص آن الزامی تا بتوان تدابیری جدی برای رفع آن انجام داد!؟
در واقع مساله اصلی این است که این مرکز با اطلاع رسانی این هشدار را به برنامهریزان و تصمیم گیران میدهد که فرزندان کشور که آموزش دیده و متخصص شدهاند به دلایل محدودیتهای متعددی که در فضای شغلی و اقتصادی و اجتماعی برای آنها ایجاد شده مهاجرت را بر اقامت در کشور ترجیح میدهند! و این یعنی نگرانی و با تعطیلی این مرکز یا مراکزی مشابه مساله همچنان باقی است!. بر اساس اخرین آمار این مرکز ۷۰ درصد نیروهای متخصص وارد فرایند مهاجرت شدهاند! یعنی اینکه در آینده نزدیک با محدودیت متخصصین در همه حوزهها روبهرو هستیم و کشور به رغم سرمایه گذاری کلان دراین امر با نوعی دشواری متخصص روبهرو خواهد شد.
نگرانی این بخش بیشتر از آنجاست که عرصه پزشکی نیز جدا از این امر نبوده و مساله بهداشت و درمان که طی سی سال گذشته جزء نقاط قوت کشور محسوب میشد، اکنون با سیل مهاجرت پزشکان و پرستاران به سوی مشکلات جدی حرکت میکند. براساس اخرین آمارها به گفته یکی از مسئولان درسال گذشته بیش از سه تا ۴ هزار پزشک مهاجرت کردند و سالانه حدود سه هزار پر ستار مهاجرت میکنند. طبق گزارشی که «دنیای اقتصاد» اواخر شهریور ۱۴۰۱ منتشر کرد، ظرف یکسال ۱۶۰ متخصص قلب مهاجرت کردهاند؛ در همین مدت ۳۰ هزار نفر از کادر درمان از دانشکدههای علوم پزشکی درخواست good standing یا حسن سابقه یا نداشتن سوءپیشینه داشتهاند. بر این اساس، ظرف چهار سال گذشته ۱۶ هزار پزشک عمومی از کشور مهاجرت کردهاند. سوال اینجاست، بهطور متوسط سالانه دانشگاههای پزشکی چقدر فارغ تحصیل دارند که این میزان مهاجرت را پوشش دهد؟ براساس برخی آمارها ۶۰۰۰ پزشک به جامعه وارد میشوند که اگر با آمار دندانپزشکان و داروسازان جمع زده شود حدود ۸-۹ هزار پزشک میشود.
سرمایهگذاری سنگین کشور برای تربیت این متخصصین در کنار تخصصهای خاص پزشکی امری نیست که بتوان بدون توجه به مراکز سنجشی از این دست که رصد خانه مهاجرت یکی از آنها است، ازکنار آن عبور کرد. دراین میان مهاجرت سایر تخصص های نظیر استارتآپها و …. نیز قابل تامل است. وجود ظرفیت های خاصی که دیگر کشورها برای جذب متخصصین تدارک دیدهاند از یک سو و کم توجهی به نیازهای آنها و تمرکز روی مسائل غیر اصلی موجب شده که مسالهای به این با اهمیت مورد توجه قرار نگیرد یا کمتر به آن پرداخته شود و درعوض مرکز رصد مهاجرت قطع بودجه بشود و ساختمان کاری از آنها باز پس گرفته شود !! این مهم دو نگاه را در بر دارد نخست انکه باید مساله را شناخت و اطلاعات مربوط به مساله را دراختیار گرفت تا سوال اصلی پاسخ داده شود، و آن اینست که چرا برخی متخصصین و نخبگان تمایل به مهاجرت دارند یا در مسیرمهاجرت قرار گرفتهاند؛ دوم آنکه راهکار پاسخ به این سوال از دست دادن کانونهایی است که این مهم را رصد میکنند و اطلاعات را دراختیار جامعه قرار میدهند یا تقویت این مراکز برای دریافت اطلاعات صحیح در جهت چرایی این امر؟.
هردو نگاه نیازمند نگاه به استراتژیها و راهبردهای کشور برای تقویت نیروهای متخصص و ارائه خدمات به آنها برای رسیدن به توسعه و پیشرفت و بهره گیری از ظرفیتهای برجسته آنها است. طرحهایی مثل طرح صیانت و محدد کردن کسب و کارهای اینترنتی در کنار عدم ایجاد تحرک لازم برای فعالیت های تخصصی و تشدید فشار شغلی ومالی بر متخصصین تصویری نیست که بتواند در نگه داشت آنها در کشور و پیشگیری از مهاجرت برای آنها کافی باشد! سیاستگذران و دست اندرکاران برنامه ریز و تصمیم ساز به روشنی میدانند که رویکرد کشور پیشرفت با اتکا به توان نیروهای بومی است؛ در عصری که هوش مصنوعی به عنوان رویکردی جدید به دنیا وارد شده و تلاش کشور برای دستیابی به ظرفیت های آن است، خروج متخصان تحت عناوین گوناگون و ناکافی بودن توجه برنامه ریزان به این مهم تنها یک پاسخ دارد و آن اینست که دراستراتژیها و هدف گذاریها برای ماندگاری متخصصان فاصلههای زیادی وجود دارد! ورود پیدا کردن به مسائل جزیی و فاصله گرفتن از عمق مسائل جامعه در حوزه دانش و اقتصاد و اشتغال و آب و تغییرات اقلیمی و ….به عنوان اصلی ترین مسائل جامعه و توجه به برخی مسائل که دامنه فعالیت را برای علاقمندان به ایران و آبادانی آن تنگ میکند و بستر فعالیت آنها را محدود میسازد خسارتی جبران نا پذیری را در پیدارد!. ازاین رو لازم است دولت به معنای عام آن با دایرهای بسیط از نگرش و روش و اقدام نسبت به ماندگاری نخبگان و متخصصین کشور روبهرو شود و با رویکردی همگرایانه نسبت به آنها مواجه گردد و شرایط زیست مطلوب و اشتغال مناسب آنها را فراهم کند؛ که هریک از این تخصصها ، قادراست سرآمدی ایران را حوزههای مختلف جدی کند!. در عین حال توجه به این مهم ضروری است که دولت به معنی کلی آن با حفظ نهادهایی که مساله شناسی میکنند فضا را برای دسترسی آزاد به اطلاعات در دنیای اطلاعات و ایجاد شرایط لازم برای درک عمق مساله تدارک لازم را بیند. پاک کردن صورت مساله منجر به حل آن نمیشود.
ثروت یک کشور در سرمایه انسانی آن نهفته است؛ سرمایه انسانی صاحب دانش و تخصص برگ برنده همه کشورها است ازاین رو است که بسیاری از کشورها امروزه درصدد جذب نخبگان و متخصصین هستند وبا ایجاد ظرفیت های ویژه انها را به کشور خود دعوت میکنند؛ از اینرو تلاش در جهت حفظ متخصصان با رویکردها تشوریقی و ترغیبی و پیشگیری از روشهای محدودیت زا را جدی کنیم. مساله مهاجرت نخبگان بایستی از مسائل اساسی کشور باشد و نسبت به رفع مشکلات آنها با رویکرد تعاملی و رواداری و تشویق اقدام نمود؛ متخصصین کشور درهر رشتهای سرمایهای غیر جایگزین هستند، باور کنیم که وجود آنها برای جامعه و تلاش آنها برای حل مسائل کشور انکار نا پذیراست
حال با اقتصادی مواجه شدهایم که تعداد بیشماری بنگاه اقتصادی کوچکمقیاس را در خود جای داده است که هرگز صرفههای ناشی از مقیاس در آنها رعایت نشدهاند. از یک طرف، فقدان ظرفیت مناسبی از اعتماد در اقتصاد ایران باعث شده صاحبان سرمایه و صنعتگران به جای مشارکت با یکدیگر و احداث واحدهای تولیدی عظیمتر به سبب بیاعتمادی، رفتار فردی را به رفتار جمعی ترجیح دهند و از سوی دیگر به سبب کماعتمادی به دستگاههای نظارتی و دولتی، نگراناند که در صورت تبدیلشدن به بنگاههای بزرگمقیاس مورد تعرض و سهمخواهی سازمانهای دولتی قرار بگیرند.
اداره بنگاهها به صورت فردی یا خانوادگی و بهکارنگرفتن مناسب و شایسته مدیران حرفهای خارج از حیطه خانواده، مانعی جدی برای ظهور و بروز خلاقیت و نوآوری در این بنگاهها بوده است. در سالهای گذشته، برخی از این واحدهای اقتصادی کوچک شخصی (یا خانوادگی) موفق شدهاند سهام شرکتهای تحت مدیریت خود را در بازار سهام عرضه کنند؛ اما بهسختی میتوان شرکتهایی را یافت که پس از پذیرش و عرضه سهام به بنگاههای اقتصادی بزرگمقیاس تبدیل شده باشند. میزان درخورتوجهی از این شرکتها پس از عرضه محدود سهام خود، نه در ساختار مدیریتی شرکت تحول درخورتوجهی ایجاد کردهاند و نه حاضر به پذیرش سرمایهگذاران جدید در قالب سهامداران جدید بودهاند. هدف اصلی آنها از پذیرش در بازار سهام صرفا استفاده از مزایای بازار سهام (معافیت مالیاتی، واگذاری سهام و تأمین مالی، استفاده بیشتر از تسهیلات بانکی و...) بوده است.
همه موارد مذکور ناشی از لاغر و نحیفبودن عنصر اعتماد در بین اعضای جامعه و فعالان اقتصادی است. تداوم فعالیت این بنگاهها مستلزم استمرار یارانهها و رانتهایی است که به این شرکتها تعلق میگیرد. در صورت نبود انرژی ارزان، نیروی انسانی ارزانقیمت، هزینه حملونقل نازل و... بسیاری از این بنگاهها با تعطیلی و تداومنیافتن فعالیت مواجه خواهند شد. به عبارتی یارانهها و رانتهای تعلقگرفته جایگزین کمبود اعتماد در اقتصاد ایران شده است. پیامد شکلنگرفتن واحدهای بزرگمقیاس در اقتصاد، رشد ناکارآمدی و رشد هزینه تولیدی است که در صورت قطع یارانهها، قدرت رقابتپذیری بنگاههای تولیدی را دچار اختلال میکند. شایان ذکر است که پایینبودن درجه اعتماد بخش خصوصی به ساختارهای سیاسی و اقتصادی نیز عاملی بازدارنده در شکلگیری بنگاههای بزرگمقیاس در اقتصاد ایران بوده است. سخن آخر اینکه اندیشمندان اقتصادی، مؤلفه سرمایه اجتماعی را به میزان سرمایه فیزیکی، مادی و انسانی و حتی فراتر از آنها برای پیشرفت اقتصاد ضروری میدانند. صاحبنظران متغیر اعتماد را رکن اصلی سرمایه اجتماعی بیان میکنند. سرمایه اجتماعی ظرفیتی است که از رواج اعتماد در میان اعضای جامعه پدیدار میشود. کشورهای توسعهیافته و صنعتی توانستهاند به علت میزان بالای اعتماد بین افراد جامعه و میان فعالان اقتصادی و دولت و نهادهای قانونگذار در زمینه ایجاد بنگاههای اقتصادی با صرفههای ناشی از مقیاس موفق عمل کنند. اقتصاد ایران نیز برای دستیابی به رقابتپذیری بالاتر در عرصه منطقهای یا جهانی باید از بنگاههای کوچکمقیاس به سمت بنگاههای بزرگمقیاس کوچ کند. بیشک افزایش درجه اعتماد عاملی تعیینکننده برای رسیدن به این هدف است.
سیدمحمد بحرینیان
دولت سیزدهم به نیمه رسیده و حالا می شود عملکرد آن را مستقلا قضاوت کرد. نوشتن از کارنامه یک دولت در تمام حوزه ها، سلسله گزارش های منظم و مطولی می طلبد که اینجا قصد پرداختن به آن را نداریم و تنها به بررسی چند رویکرد رئیس جمهور محترم و دولتمردان او می پردازیم:
یک. دولت سیزدهم، مسائل سیاست خارجی را از کانون توجهات و امید ملت خارج کرده و این خود یک تغییر مثبت است. هرچند سیاست و اقتصاد رابطه تنگاتنگ دارند، اما بازارهای ما همچون گذشته هر روز منتظر اخبار سیاسی و تأثیرپذیری از آنها نیست و ادراک عمومی هم، چاره همه چیز را در خارج از کشور نمی بیند.
در همین دوره دو ساله، ارتباط با برخی کشورهای منطقه احیا شده و برخی گره های کهنه گشوده شده که قابل تقدیر است. نکته دیگر آن است که راهبردهای سیاسی و بین المللی دولت سیزدهم، وابسته به دول خارجی نیست و اگر مثلا بایدن برود و یک رئیس جمهور محافظه کار در آمریکا بر سر کار بیاید، ما نیازمند بازنگری یا تغییر در راهبردهای اصلی نیستیم.
دو. در حوزه حکمرانی اقتصادی، شاهد تحول خاصی در دولت سیزدهم نبوده ایم و بلکه باید گفت برخی از رویکردهای غلط تداوم داشته یا حتی تقویت شده اند. دولت سیزدهم در یک نگاه کلی، به استقلال بازار چندان معتقد نیست یا حداقل در عمل این را نشان نداده است. دخالت در بازارها،
قیمت گذاری و برخورد سطحی با مسائل اقتصادی از جمله این موارد است. تلاطم موجود در بازار مسکن، خودرو، سکه و حتی مواد خوراکی و آشامیدنی دلیلی بر تداوم رویکرد نادرست گذشته است. میانگین تورم در کشور ما در طی سالیان دراز حدود ۲۰ درصد بوده و از سال ۹۷ به این سو، تقریبا هر سال دو برابر این نرخ بلندمدت بوده است.
متاسفانه در دو سال اخیر نیز این تورم ۴۰ تا ۵۰ درصدی ادامه داشته است. نکته دیگر در حوزه اقتصاد، به کارگیری برخی مدیرانی است که در ادبیات رئیس محترم جمهور، بانیان وضع موجود خوانده می شدند و طبیعتا نتیجه آن هم، تداوم وضع اقتصادی موجود است.
سه. دولت سیزدهم در حوزه فرهنگ، فاقد رویکرد مشخص و نگاه مسلط است و دقیقا به همین دلیل است که در مسائل کلان فرهنگی، اساسا بازیگر موثری محسوب نمی شود. برنامه ها و رویدادهای بزرگ حوزه فرهنگ کشور همچون نمایشگاه کتاب و جشنواره های فجر هم تابع همین وضعیت بوده اند و دولت سعی می کند تکلیف خود را با بسیاری از پدیده ها و چالش های جاری فرهنگی کشور همچون حجاب مشخص نکند.
چهار. دولت در حوزه مردم داری و ارتقای شاخص های مردم سالاری عملکرد مثبتی داشته که آن هم عمدتا ناشی از عملکرد شخص رئیس جمهور است.
سفرهای متعدد استانی، حضور در محافل مردم، مشی مردمی و متواضع در برابر مردم و پرهیز از دوقطبی سازی های مضر در جامعه، در مجموع کارنامه مثبتی در این زمینه از دولت بر جا گذاشته است.