یدالله کریمیپور
در سرشت جغرافیایی یا به تعبیر دقیق تر ژئواستراتژی چین، در مقیاسی کلی، هجوم و استیلای خشونت بار نظامی نیست. منظور از مقیاس، مقایسه اش با امریکا، روسیه، اروپا و ژاپن است.
البته چینی ها برای تامین امنیت تاریخی- درازمدت خود در فضای خارج نزدیک دست به اشغالگری زده اند. بنگرید به تبت. ولی فضاهای جغرافیایی، اجازه باز شدن پیرامونی- جهانی را به آنان نداده و نمی دهد.
چیرگی بر هند با وجود هیمالیا و تراکم جمعیتی شبه قاره، ناممکن بوده و سرازیر شدن در استپ های سیبری نیز بس سخت تر. چینی ها هم چنین در برابر طبیعت و مردم هندوچین نیز ناگزیر به فروتنی تاریخی بوده اند. هر چند نفوذ فرهنگی آنان همه خاور و جنوب خاوری و بلکه مغول ها را نیز در بر گرفته و مستحیل ساخته است.
«جغرافیا» گسترش نفوذ سرزمینی و چیرگی نظامی را از دیر باز از چین سلب کرده و از این منظر این ملت بزرگ را در سه جلگه هوانگهو، یانگ تسه و سی کیانگ زندانی خود کرده است. در یک کلام چین از دیدگاه نظامی قدرتی منزوی است. در عوض آنان همه توان خود را بر بسط بازرگانی و کسب قدرت اقتصادی نهاده و گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربوده اند. بهتر است در مقیاسی کلی، بیشتر مسائل و استراتژی چینی ها از این منظر دیده شود.
چین به دنبال حق و باطل و اتحاد استراتژیک یا تقابل دائمی با هیچ کشوری نیست بلکه چین به دنبال آن است که با تعامل با طرفین و بدون درگیر شدن، برنده نهایی باشد.
مطابق همین سیاست، در دعوای اسرائیل و اعراب، پکن روابط نزدیک با هر دو طرف ماجرا را حفظ کرد. در قضیه کره شمالی نیز چین توانسته است هم کره شمالی و هم آمریکا، کره جنوبی و ژاپن را به خود وابسته و سپاسگزار گرداند.
مهمترین گزارشگران واقعه کربلا مقتلنویسان هستند. مقتلنویسی گزارش نوعی زندگی بر اساس شهادت است. در این نوع نوشتهها بخش انتهایی زندگی افراد به صورت حماسی روایت میشود. این شخصیتها معمولاً افرادی هستند که در برابر ظلم ایستادگی و در برابر باطل از حق دفاع کرده اند. نکته مهم این است که مقتلنویس باید قادر باشد روایتی فارغ از برداشتها و آرزوهای شخصی و دور از تعصبات را به شکلی بیان کند که حتیالامکان با واقعیت انطباق داشته باشد.
به گفته مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی بیش از ۷۰ کتاب با عنوان مقتل به روایت حادثه کربلا پرداختهاند. این مقتلها غالباً زبان سادهای دارند و عاری از شعر و توصیفات ادبی پیچیده و ثقیل هستند. نویسنده، داستانش را بسیار روان و ساده بیان میکند و به شکلی که در کلاسهای داستاننویسی امروز توصیه میشود، به شرح واقعه میپردازد. راویان حادثه کربلا یا همان مقتلها به سه دسته تقسیم میشوند:
گروه اول خانواده خود امام حسین (ع) بودند که حضرت آنها را با خود به کربلا بردند که بعدها و در دوره سنگین خفقان پس از عاشورا، داستان کربلا را به گوش دیگران برسانند. در میان این گروه نقش امام سجاد (ع) در روشنگری و نقل واقعه کربلا برجسته است.
گروه دوم دشمنان بود. موقعی که ابن زیاد از لشکریانش میخواست واقعه را شرح بدهند و آنها اعلام میکردند که چه کسانی را کشتهاند، حرفهایشان به عنوان بخشی از وقایع نوشته میشد. در قیام مختار هم وقتی نوبت به انتقام از قاتلان شهدای کربلا رسید، بسیاری از آن حرفها تکرار شدند. یکیدو نفر از این راویها در روز عاشورا در لشکر یزید بودند، ولی بعدها توبه کردند و تمام ماجرا را نقل کردند.
گروه سوم دوستداران و شیعیان امام بودند که در روز عاشورا به دلایلی نتوانستند با امام همراه شوند. یکی از آنها از اصحاب خاص امام علی (ع) بود به نام اصبغبن نباته که در جنگ صفین در کنار امام جنگید و در آخرین لحظات عمر حضرت هم بر بالین ایشان بود، اما در روز عاشورا زندانی بود. او نخستین کسی است که در وصف واقعه کربلا مقتل نوشته است.
بدیهی است که صادقترین و امانتدارترین راویان واقعه عاشورا گروه اول و از این جهت بسیار معتبرند. در گروه سوم هم عدهای حضور دارند که به واسطه حضور در صحنه، آن بخشی از حقایق را که روایت میکنند ارزشمندند. مقتلنویسی در طول تاریخ ادامه پیدا کرد و حتی علمایی، چون شیخ صدوق، علامه حلی و سیدبن طاووس هم مقتل نوشتند. همه این مقتلها به زبان عربی نوشته شدهاند. اولین مقتل به زبان فارسی را ملاحسین کاشفیسبزواری نوشت. او با جامی، شاعر حماسهسرای معروف قرن هشتم معاصر بود و منبرهای معروفی داشت. سلطان حسین بایقرا از پادشاهان تیموری از او خواست به فارسی مقتل بنویسد تا فارسیزبانها هم بتوانند راحت مقتل بخوانند و او «روضهالشهدا» را نوشت که با استقبال شدید مردم مواجه شد. از آنجا که مقتل فارسی وجود نداشت و دربار هم به شدت از این مقتل حمایت کرد، این مقتل در سراسر ایران رواج پیدا کرد و باعث شد به مجالس عزاداری امام حسین (ع) مجلس «روضهخوانی» گفته شود.
نکته مهم این است که تا قبل از تألیف «روضهالشهدا» هیچیک از مقتلنویسها به خود اجازه دخل و تصرف در متن روایت اصلی را نمیدادند. روایتها ساده و بدون تشبیه و توصیفات پیچیده بودند، اما در روضهالشهدا نویسنده بخشهایی را به عنوان زبان حال حضرت اضافه کرده بود که کاملاً از متن اصلی خارج بود و باعث شد بحثی به نام تحریفات عاشورا در حوزه مکتوب مطرح شود.
در دوره صفویه به تقلید از روضهالشهدا کتابهای متعددی نوشته شدند که اکثرشان بیپایه و اساس و جعلی بودند. بدترین آنها کتابی است به نام «اکسیرالعبادات فی اسرار الشهادات» نوشته فاضل دربندی. او رسم قمهزدن را باب کرد و در کتابش مسائل عجیب و غریبی مثل طولانیتر بودن روز عاشورا از روزهای معمولی و یاری جن به امام حسین (ع) یا کشته شدن ۳۰۰ هزار تن به دست امام را آورده است، البته بخشی از آنچه ما امروز تحریف میدانیم، در اصل در این تعریف نمیگنجند و نتیجه ورود واقعه کربلا به داستان و اشعار است. قضیه از این قرار است که شعرا و نویسندگان روایت خود را از واقعه وارد متن اصلی کردهاند، بیآنکه اشارهای به داستانی بودن قضیه داشته باشند. این نوع تحریفات در واقع نوعی تحریف معنوی هستند که صدمه چندانی به روایت اصلی واقعه عاشورا نمیزنند. از جمله این تحریفها قصه ارینب است که بیشتر به مثلثهای عشقی رمانها و فیلمهای معاصر شباهت دارد و دور از شأن امام است.
این احتمال وجود دارد که کسی که مقتلها را جمعآوری میکرد، این موارد را از هم تشخیص نداده باشد، اما کسانی که قصد دارند واقعه را برای مردم شرح دهند، باید مراقبت کنند مواردی را که با مواضع امام و پیام عاشورا تناقض دارند، بیان نکنند.
یکی از کسانی که در مقابل تحریفات مقتلها به شدت موضعگیری کرد، مرحوم امیرکبیر بود که در دوران صدارتش خواندن «اسرار الشهادات» را در مجالس روضه ممنوع اعلام کرد. سیدجمالالدین اسدآبادی خود مقتلی را نوشت، حتی پسر عباسمیرزا هم یک مقتل خالی از خرافات را نوشت. شیخ عباس قمی، مؤلف مفاتیحالجنان، مقتل معروف «نفسالمهموم» را نوشت. مقتلهای معروفی که میتوان از آنها استفاده کرد، عبارتند از: طبقات الکبری ابن سعد، انسان الاشراف بلاذری، اخبار الطوال دینوری، ارشاد شیخ مفید، روضه الواعظین ابن قتال نیشابوری، تاریخ طبری، اعلامالوری طبرسی، تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، مقتلالحسین خوارزمی، الکامل فیالتاریخ ابن اثیر، تذکره الخواص سبط ابنجوزی، مُثیرُ الأحْزان وَ مُنیرُ سُبُلِ الأشجان جعفر بن ابی ابراهیم معروف به ابن نما، کشف الغمه اربلی، سیر اعلام النبلاء ذهبی و از همه مهمتر اللهوف علی قتلی الطفوف (لهوف) سیدبن طاووس. کتاب سیدبن طاووس جایگاه ممتازی دارد و بسیاری از علمای شیعه، از جمله رهبر معظم انقلاب از مداحان میخواهند که از آن استفاده کنند.
خواندن مقتلها در ایام محرم از بسیاری از کارها و عزاداریها باارزشتر است و کمک بیشتری به فهم این واقعه تاریخی میکند. واقعه کربلا و ستمی که بر خاندان پیامبر (ص) رفت، به اندازه کافی دردناک و عظیم است و نیازی به پروبال دادن به این واقعه نیست. اگر کسی این واقعه را به درستی درک کند، قلب او هرگز آرام نخواهد گرفت.
1- «نظام» معادل فارسی واژه «System» در انگلیسی است و کاربرد آن ریشه در نظریهای ذیل معرفتشناسی علمی دارد که به نظریه عمومی سیستمها معروف است و الهامبخشترین اثر علمی در آن را «لودویگ فون برتالنفی» زیستشناس اتریشی تحت عنوان «نظریه عمومی سیستمها» در 1968 منتشر کرد. در علوم اجتماعی نیز جنبش پوزیتیویسم عمیقا متأثر از این ایده قرار داشت و نمودهای آشکار آن را میتوان در نظریههای مهمی از جمله کارکردگرایی ساختاریِ تالکوت پارسونز یا رویکرد اقتصادیِ کنث بولدینگ مشاهده کرد. عصاره این ایدهها را میتوان در این نگاه هستیشناسانه خلاصه کرد که در حوزههای مختلف معرفتی میتوان روابط میان اجزا را در قالب یک کلیت سازوار و همپیوند در بیان اصولی کلی تبیین کرد و در این میان تمامی حوزههای معرفتی چه علوم طبیعی و چه علوم اجتماعی میتوانند با معرفتشناسی و روششناسی مشابهی موضوع مطالعه قرار گیرند. احتمالا این مباحث از حوصله مخاطبان عام این روزنامه خارج است اما آن را گفتم تا این نکته مشخص شود که «نظام» یا همان سیستم یک واقعیت عینی نیست بلکه صرفا یک «سازه مفهومی» است؛ یعنی موجودیتی بینالاذهانی که تنها برای فهم و معنابخشیدن به روابط درون و میان پدیدارها خلق شده است نه موجودیتی واقعی که در بیرون از ذهن انسان، وجودی مستقل داشته باشد. از این منظر «نظام» صرفا یک موجودیت برساختی است و نه حتی یک موجودیت انتزاعی که از واقعیتی منتزع شده باشد. وقتی میگوییم نظام سیاسی، بیان ما ناظر بر مجموعهای از قواعد و مؤلفهها و ویژگیهایی است که مبتنی بر آن میتوان آنچه را در کلیت یک نظم سیاسی رخ میدهد، تبیین کرد. پس به عبارت سادهتر «نظام» فاقد تشخص و تجسد است. حتی باورمندان به رویکردهای رئالیستی که تلاش میکنند تعابیری انسانانگارانه از دولت ارائه کنند -مثل راست جمهوریخواه که دولتها را یاغی یا محور شرارت مینامد- از استعاریبودن چنین تعابیری آگاهاند.
2- سازههای مفهومی واقعیتهایی غیرمادی و مخلوق سوژههای انسانی هستند. آنها هستند چون مجموعهای از انسانها درخصوص وجودشان در قالبی «زبانی» و در فضای مشترک بینالاذهانیشان اشتراک نظر دارند. پس وجود غیرمادی آنها مؤخر بر انسان است و نه مقدم بر آن. تنها وجود واقعی «فرد انسانی» است و تمامی برساختههای اجتماعی مخلوق او هستند. اما همواره این خطر وجود داشته است که برساختههای اجتماعی، موجودیتهایی واقعی و دارای روح تلقی شوند که بر فرد انسان مرجحاند، تعبیری که بیش از همه در عصر مدرن در فلسفه هگل نمود یافت و از دل آن فاشیسم و کمونیسم و ... بیرون آمد.
حقیقت امر این است که تمامی کلیتهای اجتماعی از خانواده و جامعه تا دولت و ملت و نظام، در واقعیت چیزی جز مجموعهای از افراد انسانی نیستند. تصور کنید اگر نظام موضوع تحریم اقتصادی قرار میگیرد، سفره نظام کوچکتر نمیشود، فرزندانش با تهدید سوءتغذیه روبهرو نمیشوند، درمانش به واسطه کمبود دارو معطل نمیماند یا ارزش داراییاش کم نمیشود؛ چراکه نظام، انسان نیست که گرسنگی و بیماری و فقر برایش معنا داشته باشد. وقتی اعتبار بینالمللی یک نظام مخدوش میشود، این نظام نیست که احساس تحقیر میکند، چراکه نظام اصلا انسان نیست که احساسات داشته باشد، اما فرد فرد ایرانیان از اینکه شهروندان سایر کشورها به آنها با دیده تحقیر بنگرند رنج میکشند.
3- هر نظم اجتماعی مبتنی بر ارزشها، قواعد و هنجارهایی که به آن معنا میدهند، سلسلهمراتبی کموبیش تبعیضآمیز از توزیع منابع را تدوین میکند. طبیعتا آنانی که در این سلسلهمراتب سهم بیشتری از منابع دارند تمایل دارند دسترسی خود را در قالب حمایت از قواعد و هنجارهای آن توجیه کنند. به عبارت دیگر دوگانهای جوهری میان ارزشها و منافع وجود ندارد، بلکه این ارزشها هستند که چگونگی توزیع منافع را تعیین میکنند؛ از اینرو نظام چیزی جز سازوکاری مشروعیتبخش به توزیع منابع نیست. آنچه را از منابع در اختیار یک نظم سیاسی است، نمیتوان موضوع حقوق مالکانه موجودیت خیالی «نظام» تلقی کرد؛ زیرا آن به نمایندگی از عموم آحاد جامعه برای تولید و توزیع کالای عمومی در اختیار کارگزاران قرار گرفته است، اما همواره برخی کارگزاران تمایل دارند آن را در قالبی از سلسلهمراتب تبعیضآمیز به نحوی توزیع کنند که در راستای تثبیت و تقویت جایگاهشان باشد؛ برای همین اصرار دارند که آن منابع را در قالب تعابیری مثل «نان نظام» تفسیر کنند و بهرهمندان از آن باید قدردانش باشند. ممکن است این سؤال مطرح شود که پس چگونه میتوان کنش افرادی را که از منابع مادی سهمی نبردهاند اما در دفاع از ارزشهای یک نظم سیاسی ایثارگرانه رفتار میکنند، توضیح داد؟ پاسخ به این سؤال از دو جنبه قابل طرح است. از یک سو منابع صرفا به منابع مادی (تخصیصی) محدود نمیشوند و بخشی از منابع ماهیتا منزلتی (اقتداری) هستند که نقش و هویت بازیگر اجتماعی را تعریف میکنند؛ به نوعی که معنا و تأیید اجتماعی در گرو آنهاست. اما از دیگر سو، صرفا بهدستآوردن منابع در اینجا ملاک نیست، بلکه منابعی که از دست رفتهاند نیز در اینجا ایفای نقش میکنند. کسانی که بزرگترین قربانیان را برای یک نظم فدا کردهاند همواره مهمترین حامیان آن هستند. البته این وضعیت، متفاوت از انتخاب اخلاقی در الگوی رفتاری ایثارگرانه است که در آن فرد، نه متأثر از محرکات ایدئولوژیک بلکه مبتنی بر درکی هستیشناختی از سوژگی خود، منافع و وجود دیگران را بر خود ترجیح میدهد.
4- در بهترین حالت ممکن، کلیتهای جمعی مانند جامعه، ملت، دولت و نظام، صرفا نهادهایی هستند که در ساماندادن به زیست اجتماعی انسان کارکردهایی دارند و وجودشان تابعی از کارویژههایشان است. نهادها در خدمت زیست آحاد انسانی هستند و نه بالعکس؛ آنها ابزارهایی هستند که انسانها روزی خلقشان کردند تا در رفع نیازهای زیست جمعی از آنها بهره جویند؛ بنابراین وجودشان تا زمانی مقبول است که در تحقق آن کارویژهها بهخوبی عمل کنند. سال 1381 استادی در مقطع کارشناسی داشتم -عمرشان دراز باد- که در استادی مشی بهلولی پیشه کرده بود و مفاهیم حساسیتبرانگیز و پیچیده علم سیاست را به زبان طنز و مطایبه میآموخت. خاطرم هست روزی که میخواست مفهوم ابزاربودگی دولت را بیاموزد گفت: «دولت شبیه آفتابه است. آفتابه وسیلهای است در خدمت من تا از آن بهره ببرم؛ دولت هم وسیلهای است در خدمت من تا به من خدماتی ارائه کند. اگر من در مورد دولتی ناکارآمد بگویم ای دولت! من تا آخرین قطره خون از تو دفاع میکنم که سر کار بمانی به همان اندازه مضحک است که به آفتابهای که سوراخ شده و لولهاش شکسته است بگویم ای آفتابه! من تا آخرین قطره خونم از تو استفاده میکنم که بمانی. من در خدمت آفتابه نیستم بلکه آفتابه در خدمت من است». این تشبیه استاد ممکن است از نگاه برخی توهین به نهاد دولت باشد اما از نگاه من اجحافی در حق آفتابه است؛ چراکه آفتابه سوراخ و لولهشکسته فقط بهداشت فردی را مخدوش میکند اما دولت ناکارآمد حیات و ممات و هستی آحاد یک جامعه را.
محمدکاظم انبارلویی
۱- خدا رحمت کند مرحوم استاد سیداکبر پرورش را، او معتقد بود؛ «جاهلیت» یک پدیده بیمرز است.
جاهلیت یک مفهوم است نه مربوط به یک زمان !
او برای پدیده جاهلیت ۴ عامل را با اتکا به قرآن و روایات قائل بود.
الف- خودپرستی؛ جاهل کسی است که خود را میپرستد، به خود میاندیشد و خود را میخواهد و دیگر هیچ! چنین انسانی مدام در محراب خودپرستی است و عبادتش جز در معبد خودخواهی و خودگرایی نیست.
ب- دنیاطلبی؛ از خصلتهای دیگری که جاهلیت را پدیدار میکند عدم توجه به آخرت و گرایش شدید مادی است.
ج- رویگردانی از حکم خدا ؛ جاهل، حکم خدا را قبول ندارد دنبال حکم خود است.
قرآن میگوید هر کس از یاد خدا وحکم خدا شب کور شد و خفاشگونه از تابش انوار حکومت الهی چشم فرو بست پیوسته شیطان را با او قرین میکنیم.(زخرف آیه ۳۶)
د- بیتقوایی؛ تقوا یعنی خویشتن بانی یعنی مراقب خود بودن
جهل ، صفای قلب و طهارت دل انسان را مکدر و او را به کافری، حقپوشی و گردنکشی و عصیان وامیدارد.
۲- ما امروز در حال عبور از یکی از گردنههای جنگ سخت و نرم دشمن قرار داریم.
حریف انقلاب اسلامی به کفرگویی، قرآنسوزی و اندیشهسوزی افتاده است از اتاق فکر غرب یک گفتمان علمی و منطقی برای مصاف با اسلام و اندیشههای تابناک پیامبر اعظم (ص) درنمیآید. هیچ آرمان انسانی، علم محور و حتی عدالتنما از اندیشههای مدرنیسم و پُستمدرن بیرون نمیآید. قرآن قرنها پیش در مقام تحدی میفرماید؛ اگر میتوانید مثل او را یا چند سوره یا حتی یک سوره مثل قرآن را بیاورید(سوره اسراء آیه ۸۸ و سوره بقره آیه ۲۳).
جریان جهالت آن زمان تلاش کردند چیزی نیاوردند . جریان جهالت در عصر مدرن نهتنها قادر نیست وارد چنین تحدی بشود، بلکه صورت مسئله را با آتشزدن قرآن میخواهد پاک کند. عجز و فروماندگی ، فروپاشی، ازهمگسیختگی و به همریختگی خود را زیر این آتش پنهان کند.
۳- در مقابل جهالت به عنوان یک پدیده بیمرز ،علم ، آگاهی، احترام به آموزههای وحیانی، معرفت، عرفان، ایمان به پرچمداری انبیا و اولیای الهی ایستاده است و غلبه در تاریخ با علم و آگاهی بوده است.
این روزها مردم ایران و جهان به تماشای بزرگترین و حماسیترین و زیباترین قطعه تاریخ اسلام یعنی حادثه کربلا و روز عاشورا ایستادهاند.
ملتها حسین (ع) و خاندان پیامبر و اهل بیت را چراغ هدایت و کشتی نجات از جاهلیت مدرن میدانند. همه آنچه که خداوند برای سعادت بشر توسط پیامبر اعظم اسلام آورده است در قرآن جمع شده است. قرآن یک بیانیه آزادی و رهایی از قیودات شیطانی و جاهلی است. به تعبیر مقام معظم رهبری، غرب با
قرآن سوزی از روی استیصال به یک امر خطرآفرین، توطئهآمیز و تلخ روی آورده و در برابر مسلمانان آرایش جنگی گرفته است.
این آرایش به زودی به هم میریزد. خداوند در قرآن وعده فرموده ؛ ما قرآن را نازل کردیم و خود هم از آن حفاظت خواهیم کرد. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (سوره حجرآیه ۹ ).
۴- فلسفه پدیداری انقلاب اسلامی در ایران اسلامی آن است، بشریت را از خودپرستی، دنیاطلبی جنونآمیز، رویگردانی از حکم خدا و بیتقوایی نجات دهد. این کار بزرگ با منطق امام حسین (ع) و معرفت الهی او و نمایش قدرت او در عاشورا و کربلا با راهبرد پیروزی خون بر شمشیر صورت گرفته و صورت میگیرد.
هیچ ارادهای در تاریخ نتوانسته است جلوی گسترش این معرفت الهی را بگیرد. این روزها در شهرهای ایران، بخشها و حتی روستاها غوغاست بزرگترین اجتماع انسانی تشکیل میشود. محور اصلی گفتمان آنها قیام عاشورا و کار بزرگ امام حسین (ع) و یاران باوفایش است. این صحنهها مختص ایران نیست در همه کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی نخبگان و مردم به تماشای این نمایش بزرگ، حماسی و الهی نشستهاند.