صلاح الدین هرسنی
اگر تَرَکی بر یخ روابط تهران- واشنگتن ایجاد شود و دو کشور بر اساس عقلانیت و با در نظر گرفتن مصالح و منافع ملی به سمت تنشزدایی حرکت کنند، قطعا میتواند رخداد و اقدام مناسبی باشد، به ویژه آنکه در شرایط حاضر مساله آن است که نباید از تابوی مذاکره با آمریکا ترسید و از عاقبت بازخورد آن نگران بود، چون آمریکا به جای نقشهای واسطهای، خواهان مذاکره مستقیم با ایران است، لذا نیازی به فرصتسوزی نیست.
با این همه وقتی به واقعیتهای آشکار و پنهان چنین رویدادی نظری افکنده شود، به این نتیجه میرسیم که اساسا مسالهای به نام مذاکره با آمریکا قبل از آنکه مبتنی بر رویداد عینی و واقعیت باشد، بیشتر به رویا شبیه است.دوم آنکه مساله رابطه با آمریکا با سد بزرگی چون اصولگرایان به ویژه اعضای جبهه پایداری مواجه است. در واقع آمریکاستیزی به هویت آنها تبدیل شده و رابطه آنها با مسالهای به نام آمریکاستیزی، به یک رابطه هستیشناختی و آنتولوژیکال تبدیل شده است و اگر روزی فرش آمریکاستیزی از زیر پایشان کشیده شود، شاید چیزی برای گفتن نداشته باشند. در واقع جریان اصولگرا و در راس همه آنها اعضای جبهه پایداری خود را نماینده و محور انتقام از آمریکا برای مردم خاورمیانه میدانند.
در شرایط حاضر نیز همین اصولگرایان به ویژه در عصر یکدستسازی قدرت هیچ اعتقادی به مذاکره با آمریکا ندارند و شاید هرگونه رابطه محتمل در آینده را به منزله خیانت به آرمانهای نظام بدانند. در شرایط حاضر تصور و پندار جریان اصولگرایی بابت مذاکره با آمریکا این است که چرا دوباره پای عوامل خسارتبار یا همان «غربگرایان» یعنی همان کسانی که برجام را نخوانده امضا کردهاند، باید به میان بیاید؟ چرا باید تجربه تلخ گذشته دوباره به واسطه نقشآفرینیهای بینتیجه این عوامل تکرار شود؟ تحت این شرایط نیازی به «دیپلماسی التماسی» نیست. اگر پیشفرض ما بر این باشد که مذاکره با آمریکا بنا به مصالح و منافع ملی امری ضروری باشد، لذا در شرایط فورسماژور و اضطراری عبور از آن همه شعارهای ضدآمریکایی برای جریان اصولگرایی بسیار سخت و گران خواهد بود.
اردو یک رویداد «سناریومحور»، «مربیمحور» و «دارای فرایند ارزیابی شرکتکنندگان در چند مؤلفه شخصی- عملکردی» است که این فرایند ارزیابی شروع سلسلهرویدادهای بعدی (تداوم ارتباط) است. بر اساس این سه مؤلفه میتوان درباره ضرورت اردو صحبت کرد:
اول: اردو به عنوان یک رویداد سناریومحور به صورت برنامهریزی شده، بخشی از دادههای مربوط به هم را در قالب یک مسیر تصمیمگیری در اختیار مخاطب قرار میدهد که دستگاه محاسباتی او را به چالش بکشد تا یک تصمیم واقعی بگیرد. مثلاً در اردوهای راهیان پیشرفت ابتدا با حداقل دو بازدید که یکی در محیط مهندسی باشد و یکی در محیط نظام سلامت، دانشآموز و دانشجو در جریان دو مسیر شغلی متفاوت و اتفاقاتی که در لبه دانش رخ میدهد، قرار میگیرد و در عین حال حس خوشایندی از آن چیزی که به دست آوردهایم به او دست میدهد. در برنامه بعد از ظهر با مهارت روایتگری و برخی چالشهایی که رسانه بر او مستولی میکند، آشنا میشود و در کارگاه درباره انتخابهای آینده خود با منتورهای حاضر در برنامه و دیگر حاضران حتی مباحثه میکند. در برنامه نیمروز بعد با مسئله کار تیمی آشنا میشود چراکه رشد فردی از پیشرفت جمعی، جدا نیست و در بازیهای تشکیلاتی آنها را تمرین میکند و هیجان کار تیمی را میچشد. پس اردو با یک فیلمنامه، شرکتکنندگانش را به یک تصمیمگیری میرساند.
دوم: در پیادهسازی سناریو همان طور که دیدیم، منتورها و تسهیلگرانی هستند که همه آنها از منظر تربیتی مربی هستند، یعنی همه افراد حتی رانندهای که زحمت ایاب و ذهاب را میکشد، نقش تربیتی دارد و این افراد هستند که شرکتکنندگان را در مسیر فیلمنامه برنامه نگه میدارند. این افراد میتوانند در تمام عمر شرکتکنندگان مثل یک مراد محل رجوع افراد باشند.
سوم: ارزیابی بسیار مهم است چراکه اردوی فاقد ارزیابی، اردو نیست. در پایان هر اردو و در یک فرایند ۳۶۰ درجه تمام ذینفعان، اعم از مجریان و شرکتکنندگان به ارزیابی یکدیگر میپردازند. این امر رشد ایشان را در پی خواهد داشت، اما به طور خاص، مربیان بسته به سناریوی برنامه باید کارنامه ارزیابی از شرکتکنندگان ارائه دهند، بنابراین ضرورت اردو در به چالش کشیدن افراد برای آشنایی با خود و رسیدن به یک تصمیمگاه دشوار است.
اردو میتواند عمومی یا تخصصی باشد و نیازهای متفاوتی را پوشش دهد، اما ابتدا باید گروههایی وجود داشته باشند که این امر را بر عهده بگیرند، یعنی نیازهای مختلف را شناسایی و برای آنها سناریوهای اجرایی پیشبینی و بعد امکانسنجی و در نهایت آنها را پیادهسازی کنند.
اما موانع اردو در چند سطح قابل بررسی است: در یک سطح با تبیینی که ما داشتیم اول جا نیفتادن نگاه جامع به اردو و دوم بی توجهی به اقتصاد اردو حائز اهمیت است، یعنی اردو برگزار کردن به عنوان یک صنعت که در دنیا تعریف شده است و حتی ترنول مالی مناسبی نسبت به اندازه مشتریانش هم دارد، در ایران به رسمیت شناخته نمیشود و به عنوان یک امر جانبی و حتی گاه لاکچری حساب میشود. در سطح آموزش و پرورش و اردوهای دانشآموزی، بعد از وقوع چند حادثه، آییننامه جدیدی از سوی شورایعالی آموزش و پرورش تصویب و با امضای رئیسجمهور وقت ابلاغ شد که برگزاری اردوها در مدارس را تقریباً غیرممکن ساخت. تغییر این مصوبات و ابلاغ مجدد، ضمن حفظ رویکردهای ایمنی شاید مهمترین اولویت مورد نیاز این سطح از اردوها باشد. در سطح دانشجویی شرایط مساعدتر است، اما تقریباً به محتوا توجه جدی نمیشود و تداوم ارتباط پس از اردو فاقد متولی است. همچنین بیتوجهی به اولویتهای واقعی دانشجویان در نگاه مدیران از دیگر مسئله اردوهاست. از طرفی در سطح عمومی هم به دلایل مختلفی از جمله مسائل مالی و تغییرات نگرشی اردوها مورد توجه خانوادهها قرار نمیگیرند و بیشتر شاهد سفرهای خانوادگی گروهی هستیم که فاقد آن سه مؤلفه مربوط به اردوها هستند.
برای تسریع در اردو بردن دانشآموزان و دانشجویان نیاز است که اول: بخشهایی از دولت، تسهیلگریهایی را انجام دهند. دوم: بخش خصوصی مشابه فرایندی که در اکوسیستم نوآوری و استارتآپی کشور رخ داده است، پای کار بیاید و با تحویل گرفتن بخشی از زیرساختها در این زمینه فعالیت داشته باشد، البته باید مراقب باشیم بخش خصوصی به فکر درآمدزایی صرفاً سودی بیش از مصوبات از این راه نباشد و عدالت اجتماعی را مدنظر قرار دهد. بعد از آن، نهادهایی مانند آموزش و پرورش، وزارت علوم و وزارت ورزش و جوانان به عنوان استفادهکنندگان اصلی باید کار تخصصی را بپذیرند و کارها را برونسپاری کنند، البته با سیاستگذاریهای اصولی و بجا و همچنین نظارتهای کلان.
ایران کشوری است پرهمسایه که با 15 کشور مرزهای آبی و خاکی دارد. ایران همچنین کشوری است میانهگاهی، راهرویی و پیوندی؛ کشوری بینالمللی. کشوری که باید نقش پل را در پیوندهای فرامنطقهای بازی کند (محسن خلیلی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد، 18/4/1401). اما در چنین کشوری متأسفانه هموغم دولتها تأمین معیشت ارزانقیمت جامعه است (مرغ، تخممرغ، گوشت، نان، روغن و...) و با افقهای باز و رؤیاهای بزرگ کمتر نسبتی دارند؛ تفکری که از ظرفیتهای عظیم این سرزمین کمتر خبری دارد و اوج اقتدار حکومت را تأمین معاش بخورونمیر مردم میداند: «وقتی وزیر اقتصاد مشهد بود، به ایشان گفتم مسئله معیشتی برای ما مهم است. اینکه معیشت را به مسائل اقتصاد کلان گره زدید مخالفم... من یک منطق اقتصادی دارم و آن این است که مسئله ثبات معیشتی به توسعه اقتصادی نباید گره بخورد. این دو با هم فرق دارد» (علمالهدی، 3/5/1402). سخنی که دقیقا خلاف آن صادق است و جز از طریق گرهزدن معیشت به توسعه، مردم جز فقر و فلاکت نصیبی نخواهند برد.
بدیهی است در این تفکر ایجاد زیرساختها (سامانهها، امکانات، سازهها و...) چندان محلی از اعراب ندارد؛ چراکه اصولا توسعه و ارتباط با جهان برای جذب دانش فنی، سرمایه، دانش مدیریت و... ضرورت آنچنانی ندارد؛ بنابراین میتوان در فضای تحریمی سالها لانه کرد و در فهرستهای سیاه مالی نهادهای بینالمللی خانه داشت و روابط تجاری کشور را از طریق کانالهای بس پرهزینه تداوم بخشید و با تهاتر و تدابیر بوروکراتهای فاقد صلاحیت و شایستگی لازم و بدون نیاز به نهادهای مدنی و تشکلهای اقتصادی (وقایع اخیر اتاق ایران و گرهزدن دوام یک نهاد بخش خصوصی بهجای آرای اعضا به تصمیمات دولتی!) اوضاع را سروسامان داد و کشور را اداره کرد. تصوری که نادرستی آن به نظر دیری نمیپاید؛ چراکه به قول آندره ژید «چشمان ما باز خواهد شد. چشمان ما مجبور به بازشدن است!».
جواد شاملو
خوردن خاک حرام است. خوردن خاک مزار سید و سالار شهیدان نهتنها حرام نیست، بلکه شفاست. جزع کردن، مویه نمودن، بر سروصورت زدن در داغ عزیزان، مکروه است. تمام این کارها برای سیدالشهدا علیهالسلام، رمز بهشتی شدن و آمرزش گناهان است. خطر کردن و به سفری بدون امنیت جانی رفتن، جایز نیست؛ اما همین سفر اگر مقصدش کربلا باشد، نهتنها جایز که گویی سفر به عرش الهی است. این خصلت حضرت اباعبدالله و عشق و یاد و ماجرای اوست که ماهیتها را دگرگون میکند و بر هر ذاتی غالب میشود. هر زشتیای را زیبا میکند و هر ناپاکی را منشأ پاکی. خوردن خاک چرا حرام است؟ چون احتمالا آلوده و بیماریزاست. اما همین عنصر بیماریزا با ۱۸۰ درجه چرخش به کیمیای سلامتی تبدیل میشود. این اعجاز عشق و ایمان است.
یکی از ماهیتهایی که عشق امام شهیدان میتواند ازاینرو به آن رویش بگرداند، ماهیت رسانه است. اهالی رسانه و ارتباطات با این نظریه آشنایند که هر مدیوم رسانهای، نوع خاصی از محتوا را ایجاب میکند و بهخودیخود، تأثیری بر مخاطب میگذرد که اصلا مستقل از محتواست. شاهبیت این نظریات، سخن مارشال مک لوهان است که در کتاب «آینه جادو» شهید آوینی نیز مورد استفاده ایشان قرارگرفته است: «رسانه، پیام است». رسانه نه مدخل و محمل پیام، که خود پیام است. مدیوم رسانهای خواهناخواه سطح پیام را پایین میآورد و آن را مبتذل میکند. مثلا این ذات رسانه تلویزیون است که کارکرد سرگرمی یا خبررسانی دارد. هر پیامی که در آن تولید و مخابره شود نیز لاجرم همین دو کارکرد را دارد. همچنین چون تلویزیون عنصری است که زمان و مکان نمیشناسد، روح زمان و مکان را از برخی پدیدهها میگیرد.
بر مبنای ا ین دو گزاره تلویزیون اصلا جای خوبی برای نمایش عزاداری و ابراز ارادت به محضر امام معصوم و هرگونه امر قدسی نیست. چون سطح آن را پایین میآورد و روح آن را میستاند و آن را سبک میکند. همچنین آیینهای دینی زمان و مکان مخصوصی دارند. مثل شب قدر، شبهای محرم، عصر روز عرفه و همچنین مکانهایی مثل مساجد و تکایا و حسینیهها.
تلویزیون چون دستکم از عنصر مکان بیبهره است، راه خوبی برای ارتباط گرفتن با ذوات مقدسه نیست. این استدلال مقدمات درستی دارد؛ مقدماتی که حتی مورداشاره سید شهیدان اهل قلم نیز بوده است. اساسا نزد علمای ارتباطات این اصلا پذیرفته نیست که بگوییم رسانهها تنها یک ظرفند، بستگی دارد تو در آنها چه محتوایی بریزی.
اما برخی پدیدهها نتیجه این استدلالهای درست را خدشهدار میکند. مثل برنامه حسینیه معلیٰ که محرم امسال هم مهمانخانههای مردم شد. حسینیه معلیٰ یک برنامه تلویزیونی است که از برنامههای استعدادیابی و رئالیتیشو اقتباس شده است. یعنی هم مدیوم و هم جنس و ساختار برنامه کاملا سرگرمیمحور و به مسائل مقدس، بیربط است. اما در کمال تعجب دیدیم که اگر کسی از دلباختگان شهید محرم نمیتوانست خود را به مجلس و محفلی برساند، این برنامه را انتخاب میکرد و با آن اشک میریخت. برنامهای که شبیه به یک مجمعالذاکرین بود و گویی چند مداح بعد از یک مجلس در پشتصحنه به دور هم جمع شدهاند و برای هم روضه میخوانند، در فضایی بدون تکلفتر نسبت به فضای عمومی مجلسشان. برنامهای که در آن دقت شده بود «تماشاگران» در حقیقت «مستمع» باشند و «شرکتکنندگان» در حقیقت «ذاکر آلالله». مجری آن میتوانست مجری یک هیئت هم باشد و اشک در سرتاسر برنامه نقش اول را بازی میکرد.
این نتیجه جاری بودن عشق و ایمان در برنامه است و التفات سازندگان به اینکه این برنامه متفاوت از دیگر برنامههاست و نباید بدون نیت درست در آن قدمی برداشته شود. نام امام حسین علیهالسلام کیمیاست، ذات پدیدهها را عوض میکند. حسینیه معلیٰ گواهی بود بر اینکه با عشق حقیقی امام حسین، میتوان یک شوی تلویزیونی را تبدیل به مجلس عزا کرد.