ادبیات و معنیبخشی به زندگی
محمدکاظم کاظمیحسین عبداللهی فر
آغاز سال تحصیلی و بازگشایی دانشگاهها به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای فرهنگی، علمی و آموزشی کشور یکی از ملاکهای ارزیابی و سنجش توان مدیریتی و قابلیتهای راهبردی دولتها به ویژه مدیران ارشد نهادهای آموزشی کشور شامل وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، آموزش پزشکی و آموزش و پرورش محسوب میگردد. با طمع دشمنان ملت ایران برای ناامنسازی محیطهای آموزشی کشور که همزمان با جنگ ترکیبی غرب علیه کشورمان شکل گرفت، نحوه مدیریت آغاز سال تحصیلی دانشگاهها و مراکز آموزشی کشور اهمیت مضاعفی یافته که امید است دولت چهاردهم بتواند در بازگشایی با نشاط دانشگاهها و مدارس به عنوان اولین آزمون خویش در این زمینه کارنامه درخشانی ثبت و ضبط نماید.
بدون تردید آرامش محیط آموزشی کشور یکی از الزامات مهم افزایش سرعت رشد علمی کشور به حساب میآید که تأمین و حفظ آن به تدابیر و اقداماتی از جمله موارد زیر نیاز دارد:
تمرکز نهاد علم بر ارتقای جایگاه علمی کشور: رشد جایگاه علمی کشور به عنوان مقدمه لازم توسعه کشور در همه زمینهها باید در اولویت برنامههای وزارتهای متولی امر آموزش کشور باشد. چنانچه معاون اول رئیسجمهور در جمع روسای دانشگاهها بر این ضروت اشاره و تأکید کرد: «بر طبق برنامه هفتم توسعه، رتبه جهانی ایران در آخر برنامه باید ۱۴و یا بهتر باشد.»
مدیریت چالشهای دانشگاهها و مدارس: دانشگاه و مدارس کشور در شروع سال تحصیلی با چالشهایی مواجه هستند که بخشی از آنها مربوط به ارائه خدمات آموزشی از جمله تأمین کتب درسی و معلم و استاد مورد نیاز و بخش دیگر منحصر به امور رفاهی دانشجویان به ویژه تأمین خوابگاه و غذای مورد نیاز میباشد که همه ساله با افزایش قیمتهای مواد مورد نیاز با مشکلاتی مواجه شده و میتواند موجب تحمیل فشارهایی به فراگیران گردد.
برخورد سنجیده با اقشار فرهیخته دانشگاهی و فرهنگیان کشور: حساسیت دانشگاه و مدارس آموزشی و مدیریت مسائل مرتبط یا اساتید و فرهنگیان کشور ایجاب میکند تا مسئولان کشور به ویژه متولیان امر آموزش با دقت و ملاحظه بیشتری اعلام موضع نمایند.
جلوگیری از بهره برداری سیاسی از محیطهای آموزشی کشور: یکی از عوامل اختلال در روند آموزشی و نظم محیطی مراکز علمی کشور نگاه ابزاری به دانشجو و دانشآموز و بهره برداری سیاسی از دانشگاه و مدرسه میباشد. از رموز موفقیت دولتها در برقراری آرامش محیط علمی کشور اجتناب موکد از بهره برداری از این محیطها برای اهداف گروهی و حزبی است. موضوع مهمی که در دیدار وزیر علوم، تحقیقات و فناوری با روسای دانشگاهها مورد توجه قرار گرفت: «دانشگاه باشگاه احزاب سیاسی نیست که گروههای مختلف در آن به در مقابل یکدیگر قرار گیرند.»
تأکید بر قانون گرایی و قانون مداری در نهادهای علمی کشور: تأکید بر قانون دانشگاهها و مراکز آموزشی کشور در خصوص پوشش دانشجویان و دانشآموزان میتواند تاثیر زیادی بر آرامش روانی و نظم آموزشی محیط علمی کشور داشته باشد تا ضمن مدیریت برخی ناهنجاریهای رفتاری به پیشرفت علمی فراگیران و رشد عملی کشور نیز کمک کند.
اهتمام ویژه به مقوله جهاد تبیین به عنوان فریضه فوری و قطعی
مقابله با جنگ نرم دشمن در جوامع نخبگی کشور نیازمند تبیین دقیق اهداف و برنامههای معاندان ملت ایران و مخالفان پیشرفت علمی کشور و دستاوردهای عملی و آموزشی ایران اسلامی میباشد که متأسفانه کمتر مورد توجه اساتید و دانشجویان قرار گرفته است. جهاد تبیین میتواند ضمن خنثیسازی اهداف جنگ نرم در محیطهای علمی و آموزشی کشور به افزایش قدرت نرم نظام اسلامی کمک کند.
مدیریت نشریات و منابع خبری و تحلیلی دانشگاهی به ویژه پیام رسانهای اجتماعی: بی تردید آرامش فیزیکی محیطهای علمی و آموزشی نیازمند مقابله و مدیریت اخلالگران نظم فکری و آرامش ذهنی دانشجویان و دانشآموزان کشورمان است که متأسفانه به دلیل رهاشدگی فضای مجازی مورد سوء استفاده معاندان نظام و بدخواهان ملت عزیز ایران قرار گرفته است.
استفاده از ظرفیت تشکلهای دانشگاهی و دانشآموزی: تشکلهای دانشجویی و دانشآموزی کشور ظرفیت بسیار بزرگی جهت برقراری آرامش روانی و فضای آموزشی دارند که امید است دولت چهاردهم با همافزاسازی و هماهنگی میان آنها بتواند از این ظرفیت به منظور تحقق اهداف خویش به ویژه نشاط علمی کشور بهره لازم را ببرد.
حمله مقاومت یمن به قلب سرزمینهای اشغالی با استفاده از موشک هایپرسونیک در حالی اتفاق افتاد که از مدتها قبل میشد چنین اقدامی را از سوی مقاومت پیشبینی کرد. از مدتها قبل از سوی صاحبنظران مختلف چه در داخل ایران و چه در خارج گفته شده بود که به هر میزان، حوزه جنگ بین رژیمصهیونیستی و محور مقاومت گستردهتر شود این قطعا به ضرر رژیمصهیونیستی خواهد بود و تسلیحات جدیدی به میدان میآیند که صهیونیستها را غافلگیر و ضربات بیشتری به آنها وارد میکنند.
با وجود تمام تحلیلها و هشدارها متاسفانه همچنان شاهد اصرار رژیمصهیونیستی بر ادامه جنگ و کشتار مردم مظلوم فلسطین هستیم و صهیونیستها حاضرند با وجود شکستهای فراوان در ماههای گذشته، به این وضعیت ادامه دهند که البته دلیل آن را باید در تلاشهای نتانیاهو برای باقیماندن در قدرت جستوجو کرد، چرا که میداند پایان جنگ به معنی پایان حیات سیاسی او خواهد بود. در چنین شرایطی همانطور که انتظار میرفت شاهد عملیات شگفتانگیز یمنیها بودیم که از مسافت بیش از ۲۰۰۰ کیلومتری، تلآویو را هدف قرار دادند. این حمله دربردارنده پیامهای متعددی است؛ اولین پیام حمله موشکی مقاومت یمن برای مقامات رژیمصهیونیستی این است که اگر همچنان بخواهند در مقابل شروط حماس برای پذیرش آتشبس مقاومت کنند و مانع از برقراری صلح شوند باید منتظر صدمات بسیار گستردهتر در آینده باشند و حجم این ضربات و صدمات برای آنها غافلگیرکننده خواهد بود.
حمله موشکی به تلآویو، قدرت بالای محور مقاومت را بار دیگر برای صهیونیستها و متحدانشان به تصویر کشید. یمنیها نشان دادند که قادرند با استفاده از موشک فراصوت از لایههای مختلف پدافندی رژیمصهیونیستی و حامیانش بگذرند و تلآویو را در مرکز سرزمینهای اشغالی هدف قرار دهند. نکته قابل توجه این که یمن، تنها یکی از بازوهای مقاومت است و این محور درحالحاضر گستردگیای به وسعت منطقه دارد و رژیمصهیونیستی را از جهات مختلف محاصره کرده است. درماههای گذشته با وجود جنایات وحشیانه رژیمصهیونیستی، نیروهای محور مقاومت، نجابت به خرج داده و از حمله به غیرنظامیان خودداری کردهاند. در حمله روز یکشنبه هم هدف محور مقاومت یمن، یک پایگاه نظامی در نزدیکی تلآویو بود. اگرمحورمقاومت بخواهد درمقابل جنایات رژیمصهیونیستی، مقابلهبهمثل کندومراکز غیرنظامی راهدف قراردهد قطعا رژیمصهیونیستی با فاجعههای بسیار بزرگتری روبهرو خواهد شد.
پیام دیگر حمله موشکی یمن این بود که وقتی مقاومت این کشور قادر است از مسافت بسیار دور، تلآویو را هدف حمله موشکی قرار دهد سایر بخشهای محور مقاومت نیز قدرت چنین عملیاتی دارند و اگر صهیونیستها بخواهند سناریوی خطرناک حمله به جنوب لبنان را اجرا کنند قطعا با حملات مشابه و بسیار گستردهتری از سوی مقاومت لبنان مواجه خواهند شد که قطعا به ضرر رژیمصهیونیستی تمام میشود. حمله موشکی یمن همچنین هماهنگی بالای محور مقاومت را به نمایش گذاشت و نشان داد که بهصورت کاملا هماهنگ و با تقسیمکار مشخص، قادر به عملیات است و بهعنوان یک کنشگر فعال، در مقاطع حساس ابتکار عمل را به دست میگیرد و هریک از اعضای این محور در ساحات و مناطق مختلف و با برنامهریزی و هماهنگی کامل، قادر به واردکردن ضربات سنگین به رژیمصهیونیستی است. اسرائیل و حامیانش باید بدانند زمان آنکه بتوانند سیاستهای خود را بر مردم فلسطین تحمیل کنند گذشته و اگر اسرائیل بخواهد به جنایات خود ادامه دهد بیش از گذشته ضربه خواهد خورد.
سید محمد حسینی
برای جمهوری اسلامی ایران که به خصوص در سالهای اخیر راهبرد همسایگی را با دو هدفِ آغاز روند منطقهگرایی درونزاد و مدیریت تحریمهای امریکا؛ به عنوان اولویت سیاست خارجی خود برگزیده است؛ عراق مطلوبترین گزینه برای الگوسازی و آغاز سیاست همسایگی است. چرا عراق؟
عراق در جبهه بندیهای منطقهای به خصوص در تقابل و تعارض میان جبهه مقاومت و جبهه غربی-عربی؛ سعی میکند سیاست بیطرفی را اتخاذ کند؛ اگرچه در مواضع اعلانی متمایل به جبهه مقاومت و در سیاستهای اعمالی متمایل به جبهه غربی-عربی است.
آنچه بیش از همه روابط همسایگی ایران و عراق را مستعد الگوسازی میکند؛ روابط عمیق در سطح دو ملت است، روابط عمیق کردها؛ اعراب و شیعیان ایران و عراق؛ پیشرانهای بسیار قوی برای تعمیق بیشتر روابط کنشگران غیر دولتی است که بار اصلی سیاست همسایگی را به دوش میکشند.
نقش نهاد مرجعیت قم و نجف در همگرایی دو ملت؛ پشتوانهای بیبدیل در منطقه برای تحقق سیاست همسایگی دو کشور است. پیکره واحد نیروهای بسیج مردمی ایران و عراق در مقابله با داعش، محصول رهنمون و اراده نهاد مرجعیت بود.
ایران در میان کشورهای منطقه؛ دارای مزیت نسبی فنی، مهندسی، اقتصادی و تجاری برای حضور در فرایند بازسازی عراق است.
اراده سیاسی دولت عراق و حکومت اقلیم برای توسعه روابط همسایگی با ایران بیش از سایر همسایگان است.
با این همه پیشبرد سیاست همسایگی ایران و عراق موانعی نیز دارد که بزرگترین مانع؛ «تحریمهای امریکا علیه ایران» است به طوری که مبادلات فنی، تجاری و بانکی ایران و عراق را با چالش جدی مواجه کرده است. دولت عراق در همکاری تجاری و بانکی با ایران دارای ملاحظاتی است. آنها نمیخواهند اولأ به واسطه همکاری با ایران وارد تقابل با امریکا شوند و ثانیأ عبور از خط قرمزهای تحریمی امریکا توسط عراق، آنها را از فرایند سهیم شدن در زنجیره جهانی ارزش ( GVC) باز میدارد. واقعیت دردناک این است که همکاری تجاری و بانکی کنونی دولت عراق با ایران نیز با موافقت وزارت خزانهداری امریکا صورت میپذیرد. بنابراین هرگاه امریکا اراده کند، احتمالأ همین سطح از مبادلات تجاری و بانکی ایران نیز متوقف یا دچار چالش اساسی خواهد شد.
سعید حجاریان
روز سینما بود و به مناسبت اجحافی که در حق اصحاب سینما شده بود، در شبکه ایکس (توییتر سابق) نوشتم:
«نمای نزدیک سینما...
پ.ن:
رسول صدرعاملی: «حدود ۳۰۰ نفر از همکاران ما به دلایل شرایط سیاسی و اجتماعی و امنیتی پرونده باز قضائی دارند و امکان بازی و فیلمسازی ندارند و همچنان گرفتار هستند».
این نوشته واکنشهایی را در پی داشت که بحث درباره آن فضایی فراختر از کاراکترهای ایکس میطلبد. در چهار بند به مواردی اشاره میکنم:
اول) یکی از فعالان رسانهای نزدیک به قوه قضائیه و همچنین رئیس سازمان سینمایی اعلام کردند شمار پروندههای مفتوح هنرمندان نه ۳۰۰، بلکه ۳۰ یا حتی کمتر است. نفس پاسخگویی و از آن مهمتر مختومهکردن پروندهها مغتنم است و من نیز از آن استقبال میکنم و معتقدم هرچه شهروندآزاری و محکومیت و ممنوعالکاری و ممنوعالخروجی کمتر شود، نفع آن به همه میرسد. هرچند باید توجه کنیم دستکم از سال ۱۴۰۱ به این سو، تعدادی هنرمند عطای فعالیت هنری در وطنشان را به لقایش بخشیدهاند؛ خواه با مهاجرت، خواه با خاتمه خودخواسته فعالیتشان، بنابراین برخی پروندهها همواره مفتوح خواهند ماند؛ نه در دستگاه قضا و حراست یک وزارتخانه، بلکه در افکار عمومی و زندگی یک شهروند که سابق بر این هنرمند نام داشت.
دوم) رئیس سازمان سینمایی کشور، جناب آقای خزاعی در یک برنامه تلویزیونی اعلام کردند: «نگذارید بگویم که آقای حجاریان چه کردند با هنرمندانی مانند بهرام بیضایی، داود رشیدی، سعید راد، جمشید هاشمپور و...».
من معتقدم در حق جناب خزاعی اجحاف شده است؛ چه زمانی که به دلیل نحوه خواندن دعای تحویل سال مورد طعن کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفتند، چه زمانی که در صداوسیمای تحت تملک و ریاست همفکرانشان، آنتن از ایشان دریغ شد تا نگویند همچو منی با همچو نامهای معتبر و اهل فرهنگی چه کرده است! انشاءالله، در نخستین فرصت مدیران صداوسیما دلالت شوند و جبران مافات کنند تا جناب خزاعی کلامشان را تکمیل بفرمایند.
سوم) صحبت از تعامل و برخورد من با اهل فرهنگ و هنر به میان آمد. به سه مورد اشاره میکنم. اولین آنها به ابتدای انقلاب بازمیگردد؛ زمانی که ذیل یک مصوبه شورای انقلاب همه ممنوعالخروج شدند!... یعنی اصل بر آن بود که همه ممنوعالخروجاند، مگر آنکه خلافش ثابت شود. من و همکارانم تلاش کردیم این فرایند بهسرعت اصلاح شود که در آن حین عدهای از هنرمندان هم به شکل قانونی از کشور خارج شدند. برخی نامهای مهم در حافظهام ثبتوضبط است که نیازی به
قلمی شدنشان نیست. دو دیگر مربوط میشود به حدود ۲۰ سال بعد؛ یعنی پاییز و اوایل زمستان ۱۳۷۷. زمانی که شماری از اصحاب قلم و اهل فرهنگ و همچنین دو نفر از فعالان سیاسی به قتل رسیدند؛ قتلهای موسوم به زنجیرهای. در پی آن وقایع، اولا تلاش کردیم در روزنامه صبح امروز از حداکثر توانمان استفاده کنیم تا به سهم خود حس پیگیری به جامعه منتقل و امنیت روانی حتیالمقدور تأمین شود. قضاوت با مردم و اهالی آرشیو و البته تاریخنگاران. ثانیا، در مأموریتی که از جانب رئیسجمهور وقت، آقای خاتمی، پیدا کردم، با جمعی از اعضای کانون نویسندگان دیدار کرده، مطالبات آنها را شنیدم و به دولت منتقل کردم تا آن عزیزان بیشازپیش تحت تأثیر آن فضای خوفناک نباشند. آنها میگفتند امنیت ندارند و جانشان در خطر است و مرتب تهدید میشوند و شبها را در منزل اقوام میگذرانند؛ و البته مواردی دیگر! القصه، مقرر شد وزارت کشور مأموریت حفظ امنیت جانی آنها را برعهده بگیرد.
ا این اوصاف نمیتوان تصور کرد اینجانب در یک ساحت هنر، که قلم باشد، مسیری را بروم و در ساحت دیگر، که سینما باشد، مسیری دیگر. ضمن آنکه من در هیچ دورهای مسئولیتی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نداشتهام و مسئولیتهای دیگرم هم اساسا ارتباطی با این حوزه نداشته است تا بخواهم هنرمندی را از کار بیکار کنم. طرفه آنکه کمتر از دو دهه بعد، بازیگر فیلم «اژدها وارد میشود» به کارگردانی آقای مانی حقیقی شدم! فیالواقع، ضدیت با هنر و هنرمندان میتواند جمع نقیضین باشد. چهارم) و اما سخن پایانی. آقای بهرام بیضایی نقل میکنند: «اوایل انقلاب میگفتند ما نویسنده نمیخواهیم، حروفچین میخواهیم. میگفتند ما فکر را میدهیم و شما کلمات را برایمان بچینید. من [بیضایی] با این حرف در جدال بودم. میگفتم: فکر را خودم دارم و خودم هم مینویسم و به شما احتیاجی ندارم. نمیتوانید جلوی مرا بگیرید» (نقل از کتاب موزاییک استعارهها؛ گفتوگو با بهرام بیضایی، نشر برج، ص ۹۶). همه ما ممکن است خطا یا اشتباهاتی داشته باشیم. من، و همفکرانی که امروز میتوانم با صدای بلند از آنها دفاع کنم، سعی کردیم از آن اشتباهات -که نمونهای از آن از قول جناب بیضایی نقل شد، درس بگیریم، و همین شد که با همه کاستیها از پروژه «توسعه سیاسی» دفاع کردیم. پروژهای که سیاست و اقتصاد و فرهنگ را توأمان در بر میگرفت، سخنهای تازه داشت و متفاوت از مسیر پیشین بود و تا حد ممکن آزادی قلم و بیان را در بر میگرفت و البته مقاومتهایی را هم به دنبال داشت. حال پرسش این است که چرا امروز عدهای هنوز مشغول چانهزنی هستند که بین اعداد ۳۰ و ۳۰۰ و ۴۰۰ کدامیک به واقعیت نزدیکتر است و کدام نهاد بیشتر به سیاهه ممنوعالفعالیتها افزوده است؟! مسیر آینده مشخص است؛ اگر تفکر من غلط بوده است، در جهت عکس حرکت کنید و فضای هنر و سینما را باز کنید. و چنانچه درست بوده است، تفکری شبیه به آن را، البته با اصلاحات لازم و ضروری و روزآمد، ادامه بدهید. شاید، آن استادی که در وطنش شغلی نداشت و کوچ کرد، دیگر بازنگردد و همچنان در غربت درس شاهنامه دهد، شاید آنهایی که دقمرگ شدند یا ذوقشان کور شد، مجالی نداشته باشند، شاید آنها که سلاخی شدند و تخیلِ دوربین به دستهای سر صحنه را برانگیختند، زنده نشوند اما حتما دیگرانی یافت میشوند که فیلمنامه بنویسند، فیلم بسازند و بر جامعه و ساخت قدرت تأثیر بگذارند.
حنیف غفاری
روایتگری اعضای پیمان آتلانتیک شمالی در خصوص جنگ اوکراین بهمانند تصویرسازیهای القایی دیگری که آمریکا و متحدانش در خصوص پدیدههای گذشته و جاری در نظام بینالملل صورت میدهند، معکوس یا در بهترین حالت ممکن ناقص است. طی روزهای اخیر بخش مهمی از جنگ اوکراین نه در واقعیت، بلکه در رسانههای آمریکایی-اروپایی به مخاطبان خاص و عام این آوردگاه ارائه میشود. ماجرا از جایی تشدید شده که ولادیمیر پوتین در سخنرانی اخیر خود از یک کلیدواژه جدید به نام تغییر ماهیت نبرد استفاده کرد . مصداق این تغییر همان اقدام واشنگتن و لندن در ارائه تسلیحات دوربرد به کییف است .در سالهای گذشته همواره میان اعضای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بر سر ارسال موشکهای دوربرد به اوکراین مناقشه بزرگی وجود داشت و حتی برخی اعضای این پیمان نظامی مانند یونان، اسپانیا و مجارستان بهشدت معتقدند مدیریت صحنه منازعه و درگیری اوکراین با روسیه، از اختیار و کنترل ناتو خارجشده است.
اما آنچه آتلانتیکیها در خصوص جنگ اوکراین سانسور میکنند ، معطوف به چرایی شکلگیری این جنگ تمامعیار و فرسایشی است. ناتو در سالهای گذشته با اصرار پیوستن اوکراین به پیمان آتلانتیک شمالی عملاً بحران منطقه شرق اروپا را کلید زده و یک جنگ پرهزینه را به اروپا تحمیل کرده است، این درحالی است که امروز داستان جنگ اوکراین بهگونهای است که دیگر شرایط آینده جنگ قابل پیشبینی نبوده و همین مسئله سبب ترس و وحشت دولتهای غربی شده است.
هنری کیسینجر استراتژیست مشهور آمریکایی پیش از مرگ خود گفته بود واشنگتن باید هرچه سریعتر به بحران اوکراین خاتمه دهد وگرنه موجب از دست رفتن تسلط ایالاتمتحده بر شرق اروپا و از سویی دیگر سبب بالا رفتن هزینههای غیرقابلپیشبینی برای کاخسفید خواهد شد.فراموش نکنیم اگرچه جنگ اوکراین در ظاهر با حمله روسیه آغاز شد اما ازلحاظ راهبردی، ناتو آن را کلید زد.
آمریکا و انگلیس با اصرار گسترش پیمان آتلانتیک شمالی به سمت شرق و محاصره راهبردی روسیه، مسکو را وادار به واکنش کردند؛ اما امروز لندن و واشنگتن بهگونهای ماهیت جنگ را تحلیل و تفسیر میکنند که گویا ماجرا از زمان شلیک نخستین تیر از خاک روسیه به اوکراین کلید خورده است!
اکنون بهصورت بالقوه امکان سرایت جنگ به اروپا وجود دارد .بخشی از خاک کشورهای اروپایی میتواند در آیندهای نهچندان دور تبدیل به میدان جنگ جدید شود. امروز اروپاییها با بازی چشمبسته خود در زمین آمریکا در بحران اوکراین عملاً کاری کردهاند که هزینه آسیبهای بالفعل و بالقوه جنگ بیشتر به سمت آنها سوق پیدا کند. تا زمانی که اروپا بهعنوان یک بازیگر مستقل در حوزه امنیتی عمل نکند، نمیتواند تصمیمات عاقلانهای برای بقای مؤثر خود در نظام بینالملل بگیرد.