مرتضی سیمیاری
الجولانی قبل از سفر به ریاض بار دیگر کتوشلوار پوشید، کراوات زد و در برابر چند دوربین تلاش کرد یک توپ بسکتبال را داخل سبد بیندازد. گفته شده است که تصویربرداری از این صحنه چندین ساعت طول کشیده و رئیس تحریریها و همچنین ابوعاشیه، وزیر خارجه سوریه صدها بار تلاش کردهاند حداقل یکبار توپشان به هدف بنشیند. این تصویر خاص یک کارگردان ویژه در طبقه ششم کاخ ریاست جمهوری سوریه دارد.
برخی گزارشها حکایت از آن دارد که یک مأمور انگلیسی این روزها مسئول برندسازی از الجولانی بوده و تمامی سناریوهای مرتبط با ضبط و پخش این ویدئو را بر عهده داشته است، همچنین تغییر چهره، لباس و حتی مدل راه رفتن الجولانی و تبدیل یک تروریست به چهرهای سیاسی با نام و نسب احمد الشرع از سوی همین گروه انگلیسی صورت گرفته است.
در واقع از نگاه تحلیلی، الجولانی در آزمایشگاهی انگلیسی در حال جهش ژنتیکی بوده است تا بهبود عملکرد پیدا کند، این تغییر باعث میشود تروریستها بهسرعت دچار بهروزرسانی شوند و قابلیت تطبیقی پیدا کنند، اما سؤال مهم این است، مخاطب آخرین فیلم ساختهشده از الجولانی در حال بازی بسکتبال چه کسی است؟
پاسخ به این سؤال دارای چند نکته خاص و ظریف است؛ بسکتبال برای مردم سوریه دارای یک نماد خاص است. سال ۲۰۱۳ و همزمان با فعالشدن هستههای تروریستی جبهه النصره اعضای گروهک الجولانی در کانال تلگرامی خود اعلام کردند ویلیام ماگار، بازیکن تیم بسکتبال نادی الجلاء را به دلیل عضویت در ارتش کشتهاند، بعدها مشخص شد ویلیام ماگار با شروع هجوم تروریستها به سوریه ورزش را کنار گذاشته و از شهر ادلب به صف رزمندگان مقاومت پیوسته است. نیروهای الجولانی این جوان ورزشکار را در منطقه ملیحه در غوطه شرقی دمشق به شهادت رساندند. از زاویه جنگ ادراکی تصویربرداری شده از طریق دوربین انگلیسی، تروریستهای مستقر در دمشق حالا باید جای خالی ویلیام ماگار را در زمین برای سوریها پر کنند!
اما از زاویه عامل بیرونی نیز فیلم انگلیسی پخششده از الجولانی قابل تفسیر است، بهویژه آنکه این تصویر شب قبل از سفر رئیسجمهور امریکا ضبط و پخششده است، البته ترامپ عاشق ورزش گلف بوده و قبل از سفر به منطقه پیغام فرستاده است که حاضر نیست آینده سوریه را تمام و کمال تحویل الجولانی بدهد، برای همین تا لحظه آخر نیز برنامهریزی برای دیدار الجولانی با ترامپ طول کشیده و عدمترسیم نقشه راه همکاری میان صهیونیستها و رژیم الجولانی به حالت بلاتکلیف و در فرم «تعارض کامل» باقی ماند، البته بسکتبال قوانینی دارد که برخی از آنها را امریکاییها نوشتهاند از جمله آنکه توپی که از بیرون وارد زمین شده باشد، برای پرتاب آن بهسوی سبد تنها پنج ثانیه زمان فرصت وجود دارد. تیم امنیتی ترامپ به خوبی میداند که الجولانی آنقدر دستش کند است که برای هر پرتاب موفق به سمت سبد به بیش از چند ساعت زمان نیاز دارد، برای همین سوریه فرصت خوبی برای امریکاییهاست که از سبدش منافع امریکا را تضمین کند، نمونه آن بستن قراردادهایی است که تمام ظرفیتهای دمشق را در اختیار واشینگتن قرار خواهد داد، اما همچنان سوریه را در حالت تعلیق حفظ میکند.
در حالی ترامپ خبر از لغو برخی تحریمهای سوریه داده که سختترین تحریمها علیه مردم سوریه طی قانون قیصر از سوی کنگره امریکا تدوینشده و برداشته شدن آن تنها به صورت موقت امکانپذیر است. در واقع ترامپ بازی موقتی را با الجولانی آغاز کرد که هم تضادها را در بالاترین سطح همچنان حفظ کند و هم به تروریستها فرصت بازسازی و شکلدهی شخصیتی و تشکیلاتی در کوتاهمدت را بدهد. ترامپ در تلاش است در پرونده سوریه الجولانی را از آزمایشگاه انگلیسی به محل رشد و نمو سازمان سیا منتقل کند.
نکته قابل توجه درباره آینده سوریه آن است که باوجود فعال شدن نیروی محرکه خارجی، همچنان هیچ مؤلفهای در اتاق فرمان امریکایی- صهیونی عامل سواره نبوده و همه تحلیلها و اقدامات در مرحله ارزیابی قرار دارد. واقعیت آن است که در دمشق الجولانی با بحران مشروعیت و شکاف عمیق میان اقدامات پراگماتیسمی و تحرکات پراکسیسی دستبهگریبان است و بهزودی وارد مرحله رشد خشونتها خواهد شد. در این فاز الجولانی بازهم رو به دوربین لباس خود را عوض خواهد کرد، کارگردان این مرحله فقط امریکاییها نیستند!
جنایت با نقاب صلح
اسماعیل کوثری
سخنان ترامپ ناشی از دروغ است با اغفال سعی دارد منطقه را تحت کنترل خود درآورد درحالیکه به لطف خدا منطقه از چنگال این سیاستهای سلطهجویانه خارج میشود. اقدامات تکراری آمریکا که ادعای حمایت از کشورهای منطقه را دارد، برای این کشورها جذابیتی ندارد. زیرا اهداف واقعی سیاستهای آمریکا در منطقه برای آنان آشکار شده است.
آمریکا با دروغهایی که به مردم منطقه میگوید و ادعاهایی که به نام صلح مطرح میکند درواقع به جنایتهای بیشتری دامن میزند. مردم منطقه و جهان هیچگاه این حقیقت را فراموش نمیکنند که همزمان با حضور رئیسجمهور آمریکا در منطقه، زنان و کودکان فلسطینی در غزه با سلاحهای اهدایی آمریکا مثله میشوند و طرح نسلکشی ملت فلسطین با حمایت مستقیم سیاسی، مالی و تسلیحاتی آمریکا با شدتی بیسابقه در این منطقه ادامه دارد. رئیسجمهور آمریکا که ادعای برقراری صلح دارد، خود در حمایت از رژیم صهیونیستی و نتانیاهوی جنایتکار دست داشته است.
آیا میتوان فراموش کرد که این رژیم با حمایت آمریکا بیش از ۵۳هزار نفر را به خاک و خون کشیده و بیش از ۱۰۰ هزار نفر را زخمی کرده است؟ آیا این رفتار نشانه صلح است؟
همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند استفاده از قدرت برای صلح و امنیت امکانپذیر است. بر همین اساس است که جمهوری اسلامی هر روز بر قدرت خود و کشور اضافه خواهد کرد، اما آنها با استفاده از قدرت، بمبهای ۱۰تنی به رژیم صهیونیستی دادند که روی سر کودکان غزه، بیمارستانها و خانههای مردم آنجا، لبنان و هر جای دیگری که بتوانند بریزند. مردم منطقه اکنون بسیار آگاهتر شدهاند و حقیقت را تشخیص داده و نفرتشان از سیاستهای آمریکا را آشکارا ابراز میکنند. این اعتراضات نهتنها در منطقه بلکه در دانشگاهها، میان دانشجویان و اساتید در آمریکا و اروپا نیز دیده میشود. حتی در روزهای اخیر اعتراضاتی در خود کنگره آمریکا بهگوش میرسد.
در نهایت باید گفت هدف اصلی آمریکا از سیاستهای خود در منطقه، چیزی جز دستاندازی به منابع مالی کشورهای عربی نیست. هدف واقعی ترامپ از اقدامات و سخنانش هیچ ارتباطی با صلح یا کمک به منطقه ندارد. او صرفا با دروغپردازی و چهرهای صلحطلبانه تلاش میکند منافع اقتصادی آمریکا را تأمین کند. سیاستهای آمریکا نهتنها کمکی به کشورهای منطقه نمیکند بلکه با حمایت از جنایتها و ایجاد ناامنی، بر مشکلات موجود میافزاید. باید بدانیم آمریکا دلسوز مردم منطقه نیست بلکه دنبال کاهش مشکلات درونی خود توسط چپاول برخی کشورهای خاورمیانه است. جمهوری اسلامی از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، عزم خود را جزم کرد تا در برابر زیادهخواهیها و ظلم کشورهای استکباری ایستادگی کند. ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) تصمیم گرفت در برابر این ستمها بایستد و دست غارتگران را از ایران کوتاه کند.
نصرت الله تاجیک
شاه بیت سفر ترامپ به خلیج فارس عربستان بود و سفر به دو کشور دیگر برای این انجام شد که سفرش پر بار باشد! و اگر محمد بن سلمان زورش می رسید آن مقاصد را حذف می کرد تا قطر روی دستش بلند نشود که با دو فروند بیشتر و با ۸ هواپیمای جنگنده ترامپ را بدرقه کند! و محمد بن زاید با رقص موی دختران از وی استقبال!! عربستان با یک دوره تقریبا دو ساله انزواگری از مسایل منطقه و رسیدن به سند ۲۰۳۰ توسعه خودش می خواهد دو باره به مدیریت اوضاع منطقه باز گردد و ایران آن را غنیمت می شمارد که این بار ایران به مسایل خودش برسد و شاهد رقابت عربستان، ترکیه، قطر و امارات باشد.
بعد از سفر خالد بن سلمان به تهران، فقط مدتی سکوت و گذر زمان لازم بود که غلط بودن بسیاری از تحلیل ها ثابت شود. اما به صورت کلی هدف اصلی سفر ترامپ به این سه کشور اقتصادی و بدون تاثیرات ژئوپلیتیکی است ، هر آرزو و آمالی منجر به تغییرات بنیادین نمی شود و بعید میدانم اکنون زمان مناسبی برای صحبت در مورد نظم منطقهای جدید باشد! زیرا معمولا نظم حتی اگر در اثر بی نظمی زمینه اش فراهم شود اما تحققش نیازمند یک ساختار مستحکم ، امن و آرام است. اکنون همه چیز در منطقه و حتی جهان حالت ژلهای ، لرزان و ناپایدار دارد و هر تحولی میتواند بر مسائل این منطقه تاثیر بگذارد. امروز اصلیترین مشکل خاورمیانه، اشغال فلسطین است که تا حل نشود، نمیتوان صحبت از یک نظم جدید کرد؛ کما اینکه با آغاز روند عادیسازی روابط اعراب با رژیم صهیونیستی در دور اول ترامپ، شاهد شکلگیری فضایی جدید در خاورمیانه بودیم، اما دو سال پیش یک عملیات طوفانالاقصی که هدف اصلیاش برگرداندن موضوع فلسطین به افکار عمومی بود، همه چیز را به هم ریخت و فلسطین را نهتنها به میز برگرداند، بلکه تا مدتها آن را تبدیل به مسئله روز دنیا و افکار عمومی کرد. پس نظم جدیدی بدون حل مساله فلسطین و بازگشت آوارگان به سرزمینشان شکل نخواهد گرفت.
تابستان گذشته در جلسه رأی اعتماد به وزیر راه و شهرسازی، نماینده محترمی که امروز به عنوان یکی از صحنهگردانان استیضاح احتمالی وزیر شناخته میشود، جمله معناداری در انتهای سخنرانی خود مطرح کرد. او گفت: «بههرحال خانم صادق وزیر میشود اما من این حرفها را گفتم تا یک سال دیگر نگویند چرا حرفی نزدی». این عبارات، معنای آشکاری دارد. اولا، نشان میدهد که این نماینده محترم مجلس، جناب آقای منانرئیسی، در همان روز رأی اعتماد وزیر راه و شهرسازی، تصمیم خود را برای طراحی استیضاح وزیر در آینده گرفته است؛ در همان جلسه، تاریخ حدودی استیضاح را نیز تعیین کرده و به مخاطبان وعده آن را داده است و نیز قصد دارد با ذکر زمان موعود، شمشیر داموکلس استیضاح را بالای سر وزیر، معلق نگه دارد.
این روند، شائبه استیضاحی سیاسی - و نه بر مبنای اشکالات عملکردی وزیر - را به ذهن متبادر میکند. در روزهای اخیر وقتی محورهای مطرحشده از سوی استیضاحکنندگان را دیدم، از نحوه تنظیم محورها به نظرم آمد استیضاحکنندگان یا با دست خالی به میدان آمدهاند یا ترجیح دادهاند نکات مؤثری که قصد مطرحکردن آنها را دارند، به جلسه استیضاح موکول کنند. این هر دو احتمال نشان میدهد این استیضاح، بیشتر سیاسی است. هرچند استیضاح، حتی اگر سیاسی باشد نیز حق مجلس است. با ترسیم مختصات صحنه، ذکر نکاتی را ضروری دانستم.
۱- چنانکه مطرح شد، گمان میکنم این استیضاح تصمیمی پیشینی بوده است. وزیر محترم با همان صداقت و صراحت جلسه رأی اعتماد، همچنان بر همان دیدگاههای پیشین پا میفشارد. چیزی تغییر نکرده است. اقلیتی که به او رأی مخالف داد، تصمیم به استیضاح گرفته است.
۲- سیاستمدار واقعی آن هم در جایگاه نمایندگی مجلس کسی است که در درجه اول به منافع ملی بیندیشد. گیریم فرزانه صادق استیضاح شد، از وزارتخانه رفت و در نبود آن وزیر دیگر، تیم فوتبال دولت، 9نفره شد! در شرایط مذاکرات رفع تحریمها و در شرایطی که احتمالا بخش مهمی از مسائل پس از توافق احتمالی، مرتبط با حوزه حملونقل هوایی، دریایی، مسیرهای تجاری و... خواهد بود، آیا نمایندگان محترم مجلس گمان دارند چنین استیضاحی در جهت منافع ملی است؟ اگر ضرورت ایجاب کرد وزارت راه و شهرسازی در این مسئله پراهمیت، حضور مؤثر داشته باشد اما آقای منانرئیسی به واسطه وعده استیضاح وزیر ظرف یک سال که در جلسه رأی اعتماد عملا به عنوان تهدید مطرح کرده بود، استیضاح را به جریان انداخت، مردم درباره ایشان چگونه قضاوت خواهند کرد؟
۳- محورهای هشتگانه استیضاح عموما با کلیگویی تنظیم شده است و البته برخی از آنها، پاسخ بسیار روشنی دارد که بسیار بعید و دور از ذهن است نمایندگان مجلس محترم از آنها بیاطلاع باشند. ممکن است برخی از نمایندگان استیضاحکننده، قصد کرده باشند مواردی خارج از محورهای مکتوب در جلسه مطرح کنند. چنین کاری اگرچه منع قانونی ندارد، اما انصاف و تعهد نسبت به مصالح عمومی حکم میکند این عرصه عریض و طویل وزارت راه و شهرسازی، اشکالات و ابهامات را با دقت و جزئیات بیشتری به صورت مکتوب مطرح کنند تا شائبه استیضاح سیاسی بیش از این تقویت نشود.
۴- استیضاحکنندگان از «عدم تسلط فنی» وزیر سخن گفتهاند. چنین سخنی عجیب و دور از ذهن است. وزیر راه و شهرسازی شخصی است که از پایینترین ردههای کارشناسی تا معاونت وزیر (در دو دوره دولت روحانی و رئیسی) را طی کرده و به جایگاه وزارت رسیده است. این عبارت را از نماینده مخالف وزیر راه و شهرسازی، جناب آقای نقدعلی، در جلسه رأی اعتماد نقل میکنم که گفتند: «ایشان تخصص لازم را دارند و کسی نمیخواهد تخصص ایشان را زیر سؤال ببرد».
به عبارتی، حتی مخالفان نیز در تخصص وزیر محترم، شبهه نکردند. طبیعی است که هیچ شخصی را نمیتوان برای این جایگاه در نظر گرفت که تجربه کارشناسی و مدیریتی را در تمام بخشهای تخصصی وزارتخانه دارا باشد. بنابرین، سخن از عدم تسلط وزیر، حرفی نیست که مقبول نظر هیچ فرد منصفی قرار داشته باشد و طرح چنین عبارات لرزانی از سوی استیضاحکنندگان، مناسب نیست. ۵- از جمله نکات محل اختلاف میان رویکرد استیضاحکنندگان و وزارت راه و شهرسازی، مسئله تأمین زمین برای احداث مسکن است. اخیرا یکی از استادان جوان شهرسازی که در سه، چهار سال اخیر، صادقانه و با خلوص نیت به نفع دیدگاه آقای منانرئیسی و دوستانشان در راستای توسعه افقی شهرها شمشیر میزد، اعتراف تلخی کرد. او نوشت: «عدهای ذینفود فشار میآوردند که تقریبا به اندازه نصف شهر کنونی [همدان] زمینهایشان الحاق شود».
واقعیت این است که در پس دغدغه دلسوزانه و البته خاماندیشانه الحاق زمین به شهرها برای تأمین و ارزانسازی زمین، چنین رانتهایی نیز نهفته است و استیضاحکنندگان حتما این نکته را میدانند. کسانی که مبانی تئوریک توسعه افقی شهرها را پختوپز میکردند و کسانی که آن را به سند و قاعده و قانون تبدیل میکردند، تصور میکردند با این کار، رؤیای تحقق شهر اسلامی تعبیر میشود. در بیابانهای حاشیه شهرها، سراب آب و آبادی میدیدند. ایرادی ندارد، میتوان سراب دید. اما وقتی در جایگاه قانونگذار و سیاستگذار قرار میگیریم، حق نداریم مردم و بیتالمال را در سراب غرق کنیم. قدرت قانونی استیضاح وزیر، چنین حقی به ما نمیدهد. و نکتهای در پایان سخن، به گمانم دفاع از وزیر راه و شهرسازی از این منظر که ایشان «تنها وزیر زن» کابینه پزشکیان است، جفا به ایشان است.
برخی مدعی میشوند تبعیض مثبت جنسیتی تنها عامل معرفی و رأی به ایشان به عنوان وزیر بوده است. توجه ندارند که وزیر، از بهترین گزینههایی است که به عنوان یک جوان مجرب که مراتب کارشناسی و مدیریت را طی کرده است، در مقام وزارت قرار دارد. گیریم با او در محورهایی اختلاف کارشناسی، سیاسی و مدیریتی داشته باشیم، محورهای استیضاح برای افکار عمومی قانعکننده نیست و نسبتی با شرایط سیاسی و اقتصادی و مدیریتی امروز کشور و نیز گفتمان وفاق ندارد.
سید صادق غفوریان
حسین مهدیتبار
هنگامی که جنگندههای «اف 15» نیروی هوایی عربستان در آسمان ریاض هواپیمای «ایر فورس وان» را اسکورت کردند، این نمایش قدرت نهتنها یک ژست دیپلماتیک بود، بلکه پاسخی بود به نیاز عمیق دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا به تحسین و خودبزرگبینی. خودشیفتگی، ویژگیای که در رفتارهای نمایشی، اظهارات جسورانه و حساسیت به انتقاد در دونالد ترامپ دیده میشود، تنها یک صفت شخصیتی نیست، ابزاری است که کشورهای عرب، از عربستان تا امارات، بخوبی از آن برای پیشبرد منافع خود استفاده میکنند اما این بازی دیپلماتیک چه هزینهای برای سیاست جهانی دارد؟
خودشیفتگی، طبق تعریف روانشناختی با خودبزرگبینی، نیاز به تأیید مداوم و فقدان همدلی شناخته میشود. این ویژگی در سیاست، جایی که تصمیمگیریها سرنوشت ملتها را رقم میزند، میتواند فاجعهبار باشد. این گزارش با بررسی خودشیفتگی ترامپ و استراتژی کشورهای عرب در بهرهبرداری از آن، نشان میدهد چگونه یک ویژگی روانشناختی، سیاست خارجی را به بیراهه میکشاند و هر دو طرف را در معرض انتقاد قرار میدهد.
دونالد ترامپ بارها خودشیفتگیاش را با ادعاهایی مثل «من بهترین رئیسجمهور تاریخم» و واکنشهای تند به انتقادات نشان داده است. روانشناسانی مانند هاینز کوهوت معتقدند افراد خودشیفته به «آیینهسازی» نیاز دارند، یعنی تأیید خودانگاره بزرگشان توسط دیگران. این دقیقاً همان چیزی است که کشورهای عربی با مراسمهای مجلل و چاپلوسی دیپلماتیک برای او فراهم میکنند. در سفر ۲۰۱۷ به ریاض، نخستین سفر خارجی ترامپ، عربستان با رقص شمشیر، مدال طلای عبدالعزیز و ضیافتهای پرشکوه از او استقبال کرد. این تشریفات نهتنها خودبزرگبینی او را تغذیه کرد، بلکه به قرارداد تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری منجر شد. اسکورت جنگندهها در ۲۰۲۵، نمونه دیگری از این نمایشها بود که به نیاز ترامپ به تحسین پاسخ میدهد اما آیا این رابطه دوطرفه است؟ دونالد ترامپ با حساسیت به انتقاد و نیاز به «پیروزیهای بزرگ»، به ابزاری در دست کشورهای عرب تبدیل شده که از این ویژگی برای پیشبرد منافعشان بهره میبرند.
کشورهای عرب، بویژه عربستان، امارات و قطر، استاد دیپلماسی چاپلوسی هستند.
آنها با شناخت نیازهای روانشناختی دونالد ترامپ، از هدایای گرانقیمت، تعریفهای اغراقآمیز و نمایش قدرت برای جلب نظر او استفاده میکنند.
توافق آبراهام که عادیسازی روابط برخی کشورهای عرب با اسرائیل را رقم زد، به عنوان دستاوردی به نام دونالد ترامپ ثبت شد، در حالی که منافع منطقهای امارات و بحرین را تأمین کرد.
این استراتژی ریشه در فرهنگ دیپلماسی نمایشی منطقه دارد؛ جایی که تشریفات مجلل و ژستهای نمادین بخشی از سنت است اما همزمان این رویکرد انتقادات جدی را برمیانگیزد. کشورهای عرب با تغذیه خودشیفتگی ترامپ، روابطی شکننده ایجاد کردهاند که به شخصیت غیرقابلپیشبینی او وابسته است. حمایت بیچونوچرای دونالد ترامپ از عربستان در ماجرای قتل جمال خاشقچی، آنها را به عنوان شریکی فرصتطلب و بیاصل نشان داد. این وابستگی میتواند در صورت تصمیمات ناگهانی ترامپ، مانند تشدید تنش با ایران، به ضررشان تمام شود.
از منظر نظریههای سیاسی، خودشیفتگی در رهبری میتواند هم جذاب باشد و هم مخرب. ماکس وبر در مفهوم رهبری کاریزماتیک، به جاذبه رهبران خودشیفته اشاره میکند اما پست، روانشناس سیاسی هشدار میدهد این افراد به دلیل نیاز به تحسین، ممکن است منافع ملی را فدای منافع شخصی کنند.
دونالد ترامپ با تصمیمگیریهای احساسی، مانند خروج از برجام بدون برنامه جایگزین، این خطرات را به نمایش گذاشته است. او با اولویت دادن به تحسین شخصی، سیاست خارجی آمریکا را به یک نمایش شخصیتی تقلیل داده و اعتبار بینالمللی این کشور را تضعیف کرده است.
برای مثال، حمایت بیقیدوشرط او از محمد بنسلمان، حتی پس از رسوایی قتل خاشقچی، نشاندهنده آسیبپذیری او در برابر چاپلوسی است. این رفتار نهتنها تصمیماتش را غیرمنطقی کرده، بلکه به کشورهای عرب اجازه داده با تملق، او را به سمت سیاستهای مطلوب خود هدایت کنند.
چرا کشورهای عرب به رهبران خودشیفته جذب میشوند؟ فرهنگ دیپلماتیک منطقه که بر نمایشهای بزرگ و اقتدارگرایی متمرکز است، با خودشیفتگی همخوانی دارد. رهبرانی مثل دونالد ترامپ که قاطعیت و خودبزرگبینی نشان میدهند، به عنوان متحدان قدرتمند دیده میشوند. این الگو تاریخی است. کشورهای عربی در گذشته با شخصیتهایی مثل صدام و قذافی نیز روابط مشابهی داشتند اما این جذابیت ریسکهایی هم دارد. وابستگی به یک رهبر خودشیفته میتواند روابط را شکننده کند، بویژه اگر او تصمیمات غیرمنطقی بگیرد. علاوه بر این، کشورهای عربی با این استراتژی، خود را به عنوان بازیگرانی غیرمستقل و وابسته به چاپلوسی نشان میدهند که اعتبارشان را در برابر دیگر قدرتهای جهانی تضعیف میکند.
پیامدهای این رابطه دوطرفه گسترده است. خودشیفتگی ترامپ گاهی به پیشرفتهایی منجر شده، مانند نقش او در توافق آبراهام اما تصمیمات احساسیاش، مانند تشدید تنش با چین یا خروج از توافقات بینالمللی، هزینههای سنگینی داشته است. کشورهای عرب نیز با تکیه بر این ویژگی، خود را در معرض بیثباتی قرار دادهاند. اگر قدرت در آمریکا تغییر کند یا دونالد ترامپ تصمیمات غیرمنتظرهای بگیرد، این کشورها ممکن است با تبعات سنگینی مواجه شوند. از سوی دیگر، این استراتژی کوتهنگرانه آنها را به عنوان فرصتطلبانی نشان میدهد که به جای اصول، به تملق متوسل میشوند.
حال پرسش این است: آیا خودشیفتگی دونالد ترامپ یک استراتژی آگاهانه برای برندسازی شخصی است یا ضعفی روانشناختی؟ برخی ممکن است رفتار نمایشی او را بخشی از جذابیت پوپولیستیاش بدانند اما واکنشهای تند به انتقاد و نیاز به تأیید مداوم، نشاندهنده خودشیفتگی بیمارگونه است، نه یک برنامه حسابشده. کشورهای عرب اگرچه در بهرهبرداری از این ویژگی هوشمندانه عمل کردهاند اما استراتژیشان پرریسک است. آنها با تغذیه خودبزرگبینی ترامپ، به جای ایجاد ائتلافهای پایدار، به یک بازی خطرناک وارد شدهاند که میتواند به بیثباتی منطقهای منجر شود.
این رابطه دوطرفه درسهای مهمی دارد. برای آمریکا، انتخاب رهبران خودشیفته میتواند به تصمیمگیریهای غیرمنطقی و تضعیف جایگاه جهانی منجر شود. خودشیفتگی آدولف هیتلر در قرن بیستم فاجعهای جهانی به بار آورد و نشان داد این ویژگی در مقامات میتواند دنیا را به ویرانی بکشاند.