تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۰  ، 
کد خبر : ۳۸۰۷۲۴

دستور برای جهادی آگاهانه

پایگاه بصیرت / سیدحسین خاتمی خوانساری

برخی افراد فلسفه می‌خوانند برای منافع آن، اما نمی‌دانند فلسفه‌خوانی با فلسفه‌دانی متفاوت است. فلسفه خواندن به ما یاد می‌دهد عمیق‌تر فکر کنیم و زودتر به ریشه مشکلات برسیم. وقتی با مسئله‌ای روبه‌رو می‌شویم، به‌جای اینکه فقط ظاهرش را ببینیم، می‌توانیم بفهمیم از کجا شروع شده و چرا به وجود آمده است؟ فلسفه ذهن ما را قوی‌تر می‌کند تا با منطق و آرامش تصمیم بگیریم و در دام احساسات یا حرف‌های بی‌پایه نیفتیم. همچنین کمک می‌کند بفهمیم اختلاف‌ها معمولاً از تفاوت در باور‌ها و ارزش‌ها می‌آید و این سبب می‌شود راحت‌تر با دیگران گفت‌و‌گو کنیم. از طرفی پرسش‌هایی که فلسفه مطرح می‌کند، مثل اینکه زندگی خوب چیست یا عدالت یعنی چه؟ مستقیماً به انتخاب‌های روزانه ما مربوط می‌شوند. در این دنیای پر از تبلیغات و اخبار دروغ هم فلسفه کمک می‌کند مغالطه‌ها و فریب‌ها را بشناسیم. این فقط در مورد حرف‌های عادی و استدلال‌های غیر فلسفی نیست؛ بلکه درباره سخنان خود فلاسفه هم مصداق دارد؛ یعنی برای کسی که فلسفه می‌خواند، هر حرفی قابل بررسی و استدلال و نقد است. حتی اگر فیلسوفی حرفی زد هم باید آن را بررسی و نقد کند و اگر لازم بود به چالش بکشد. برای نمونه، سخن مارکس که گفت «دین افیون توده‌هاست» باید بررسی شود. مارکس حرفش این بود که در جوامع طبقاتی، دین گاهی به ابزاری تبدیل می‌شود که مردم رنج‌کشیده به وسیله آن درد‌های خود را آرام می‌کنند، بدون اینکه برای تغییر واقعی شرایط زندگی‌شان اقدامی کنند! یعنی همان‌طور که افیون درد جسمی را موقتاً کم می‌کند و درمان نیست، دین هم می‌تواند وسیله‌ای برای آرام‌کردن و تسلیم‌کردن مردم باشد. این نگاه مارکس بیشتر به تجربه مسیحیت کلیسایی در اروپا برمی‌گردد که با قدرت‌های سیاسی و طبقاتی همراه شده بود و مردم را به صبر منفعل و پذیرش وضع موجود دعوت می‌کرد؛ اما در مورد اسلام، ماجرا کاملاً تفاوت دارد. اسلام دینی است که نه تنها مردم را به جهل و انفعال دعوت نمی‌کند، بلکه مدام بر علم، اندیشیدن، پرسشگری، مبارزه با ظلم و تلاش برای اصلاح شرایط تأکید دارد. قرآن بار‌ها از انسان می‌خواهد تعقل کند و از پیروی کورکورانه بپرهیزد و پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعه (ع) نیز خودشان علیه ظلم و بی‌عدالتی قیام کرده‌اند. بنابراین، نگاه مارکس درباره دین، بیش از آنکه به حقیقت همه ادیان بپردازد، نقدی به شکل خاصی از دین تحریف شده و ابزار قدرت است و با اسلام به معنای اصیل آن، که دین آگاهی، عدالت و حرکت است، نسبتی ندارد. در قرآن و روایات شواهد فراوانی هست که نشان می‌دهد اسلام به عکس آنچه مارکس درباره دین تحریف شده می‌گفت، نه افیون، بلکه بیدارکننده و محرک انسان‌هاست. مثلاً قرآن بار‌ها انسان‌ها را به تفکر و تعقل دعوت می‌کند: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»؛ آیا در قرآن نمی‌اندیشند یا بر دل‌های‌شان قفل زده شده است؟ (محمد/۲۴) این آیه نشان می‌دهد، اندیشیدن شرط ایمان واقعی است. همچنین در جای دیگر می‌فرماید: «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛ چیزی را که به آن علم نداری دنبال نکن. (اسراء/۳۶) این دعوت مستقیم به دوری از تقلید کورکورانه و زودباوری است. در بعد اجتماعی هم قرآن می‌گوید: «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ»؛ چرا در راه خدا و برای نجات مستضعفان نمی‌جنگید؟ (نساء/۷۵) این آیه دقیقاً برخلاف نگاه منفعلانه است و مردم را به قیام برای آزادی مظلومان فرا می‌خواند. امام علی (ع) نیز در نهج‌البلاغه بار‌ها مردم را از پذیرش ظلم نهی کرده است. عمل اهل بیت (ع) نشان می‌دهد، اسلام به هیچ‌وجه افیون مردم نیست، بلکه نیرویی است که آنان را از خواب غفلت بیدار می‌کند و به مقاومت و عزت می‌رساند. بنابراین، اگر کلیسا در زمان مارکس مردم را به صبر منفعل و سکوت در برابر قدرت‌ها فرا می‌خواند، اسلام اصیل دقیقاً مردم را به آگاهی، پرسشگری، علم و مبارزه با ظلم دعوت می‌کند. بهترین شاهد برای نقض استدلال مارکس است. اگر دین همیشه و ذاتاً «افیون توده‌ها» بود، باید مسلمانان در برابر ظلم و استعمار ساکت می‌ماندند؛ اما تاریخ سده اخیر نشان می‌دهد اسلام برای مردم نیرویی بیدارکننده و انقلابی بوده است. برای نمونه، در جریان انقلاب اسلامی ایران، دین و آموزه‌های اسلامی موتور اصلی حرکت مردم علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بود. میلیون‌ها نفر با الهام از قرآن و سیره امام حسین (ع) به میدان آمدند و رژیمی که پشتوانه قدرت‌های بزرگ جهانی داشت، سرنگون کردند. این اتفاق نشان داد دین می‌تواند مردم را از انفعال بیرون بیاورد و به مقاومت و تغییر اجتماعی برساند. در فلسطین نیز مبارزه مردم علیه اشغالگری صهیونیست‌ها نمونه روشن دیگری است. گروه‌های مقاومت اسلامی مانند حماس و جهاد اسلامی انگیزه اصلی خود را از آموزه‌های دینی گرفته‌اند و همین ایمان دینی است که به مردم غزه توان ایستادگی در برابر یکی از پیشرفته‌ترین ارتش‌های جهان را داده است. اگر دین افیون بود، مردم فلسطین باید از مقاومت دست می‌کشیدند، اما ایمان آنان به سلاحی روانی و اجتماعی تبدیل شده است. همچنین در لبنان، شکل‌گیری حزب‌الله و مقاومت مردم در برابر تجاوز‌های رژیم صهیونیستی، یک نمونه تاریخی دیگر است. جوانانی که توانستند ارتشی را که شکست‌ناپذیر معرفی می‌شد، به عقب‌نشینی وادار کنند و نمونه‌های بسیاری دیگر.... دین اسلام مسلمانان را برای مبارزه‌ای آگاهانه تعلیم داده و آنان را از افراط و تفریط پرهیز می‌دهد.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات