صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۰۶ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۱  ، 
شناسه خبر : ۲۸۵۱۴۶
اشاره: استاد شهيد مطهري، اسلام‌شناسي كم‌نظير1 بود كه در دو جهت درك ديني (دين‌شناسي) و درد ديني (دينداري) از وسعت انديشه، آفاق فكري گسترده و جامع، و مساله‌شناسي، زمان‌شناسي، بيداري و بينايي در عرصه‌ي تفكر ديني، خطرشناسي و معرفت به ضرورت‌ها، هدف‌ها، موضوعات، نيازهاي عصري و مرزباني انديشه‌ي ناب اسلامي برخوردار بود. او با ابعاد فكري گسترده، حضور در زمان، شناخت مرزهاي فكري، شناخت تحولات و حقانيت مكتب اسلام2 توانست مبناي فكري نظام اسلامي را كه از كتاب و سنت برگرفته بود، پي‌ريزي نمايد.3 استاد شهيد با عقل سليم و رشد يافته و روح لطيف و نوراني و بهره‌گيري از استادان حكمت، عرفان، فقه و شريعت اسلامي و انديشه پويا و بالنده، كارآمد، خلاق، نقاد و مولد خويش توانست در دو بعد ايجابي و سلبي به ادراك و ابلاغ صحيح انديشه و بينش اسلامي بپردازد. او اعتقاد راسخ داشت كه جهان‌بيني اسلامي، توانمندي لازم را در تبيين عقلاني جهان داشته و اثبات‌پذير، تعهدآور، حرارت‌زا، تقدس‌بخش و عشق‌آفرين است و همه هَم خويش را در راستاي انحراف‌شناسي فكري و عملي از دو جبهه‌ي ذيل به كار برد: الف.‌ جبهه‌ي بيروني كه در خارج از محيط و جامعه‌ي اسلامي، به وسيله‌ي بيگانگان شكل گرفته و انديشه‌هاي آن‌ها، چه غربي و چه شرقي را به داخل، وارد مي‌كرد. ب. جبهه دروني كه خطر آن را به مراتب بيش‌تر از جبهه بيروني، مي‌دانست. استاد مطهري با تحليل درست و جامعي كه از جريانات كلامي، فلسفي و مجموعه‌ي معارف و فرهنگ اسلامي داشت، خطراتي چون جهل، جمود و التقاط را مطرح و با آن‌ها مبارزه كرد.4 به آسيب‌شناسي معرفتي و اجتماعي فرهنگ اسلامي پرداخته است و چون متفكري نقاد و دردمند، ايفاي مسئوليت كرد و در عرصه‌هاي حكمت نظري و عملي، مسايل معرفتي و اجتماعي، نقش‌آفرين بود. او به احياء انديشه و تفكر اسلامي پرداخت و مصونيت هر نهضت اجتماعي از افتادن در دام جريان‌ها را، مرهون نهضت فكري و فرهنگي مي‌دانست5 از وضع انتشارات اسلامي بسيار نگران و از نفوذ انديشه‌هاي بيگانه با مارك اسلامي،6 چه از روي سوءنيت يا بدون آن، بسيار دل‌نگران بود، راه مبارزه را عرضه داشتن صريح مكتب در همه‌ي زمينه‌ها با زبان روز دانسته7 و تفكر اسلامي را تفكري آسيب‌ديده و آفت‌زده مي‌دانست كه بايد به آسيب‌شناسي و آفت‌زدايي آن پرداخت. آفات را به قديم و جديد تقسيم كرده،8 عوامل تصفيه تفكر اسلامي را در رجوع به قرآن، سنت، سيره ناب پيامبر، ائمه(ع) و عقل مي‌دانست9 و با دو مسير انحرافي افراط و تفريط در عرصه‌ي معارف ديني به شدت مخالفت كرده، مبارزه‌ي عقلاني مي‌كرد و راه اعتدال را تبيين و ترويج مي‌فرمود.10 در اين مقاله برآنيم تا دو انحراف عظيم جمود و جهل كه منشا تحجرگرايي و تجددطلبي افراطي و التقاط‌زدگي است و هر كدام در عر عصر و زماني با روحي واحد، قالبي متكثر و متعدد به حسب زمان مي‌پوشند و نقابدارانه در متن و بدنه‌ي فرهنگ و آموزه‌هاي اسلامي نفوذ مي‌‌كنند را از افق انديشه‌ي استاد مطهري مطرح و راه درمان آن را جست‌و‌جو نماييم تا در دام پوزيتويسم معرفتي و ليبراليسم فكري و اجتماعي و سكولاريسم نظري و عملي قرار نگيريم و معيار سنجش و شناخت درست معرفت و عمل ديني را به دست آوريم، در دام پلوراليسم نقابدار ديني قرار نگرفته، با معنويت زميني كه جاي معنويت آسماني را مي‌گيرد و به عنوان دين مشترك عرضه مي‌شود، مبارزه نماييم و با انديشه‌هاي ناب آن شهيد زنده و پاينده به نقل و نقد انديشه‌هاي بيگانه پرداخته و در جهت تبيين درست، جامع و ناب تفكر اسلامي برآييم و چون او بر دو روي يك سكه، يعني توانايي، پويايي و كارآمدي دين از يك طرف و خلوص و شفافيت تفكر ديني از طرف ديگر، تكيه و تاكيد كنيم تا با احيا دين و اصلاح جامعه ديني به سوي آرمان‌هاي دست‌يافتني اسلام ناب محمدي(ص) در عرصه‌هاي گوناگون گام برداريم بمن الله و كرمه.
پایگاه بصیرت / دكتر محمدجواد رودگر

(فصلنامه كتاب نقد - بهار 1382 - شماره 26 - صفحه 47)

تحجر و اقسام آن

شناخت مفهوم واژه‌ها يا واژه‌شناسي و تصور درست از آن، نقش بسزايي در شناخت مظاهر و كاركردهاي آن داشته و از مغالطه‌سازي‌ها جلوگيري مي‌نمايد چنانكه استاد شهيد مطهري نيز در مباحث و موضوعات گوناگون بر آن تكيه داشت؛ شناخت لايه‌ها، دقايق و حتي دگرگوني‌هاي يك اصطلاح در تاريخ بشر، نهايت امر مفهوم‌شناسي و تصور فراگير و عميق از آن‌ها است، استاد منشا بسياري از كج‌فهمي‌ها و سطحي‌نگري‌هايي كه در حوزه بينش‌ها و گرايش‌هاي ديني و حتي فلسفي – عرفاني به وجود آمده است را عدم درك و دريافت شفاف و همه‌جانبه‌ي تصوري و سپس تصديقي آن‌ها مي‌داند كه مايه‌ي قلب، تحريف حقايق، انحراف معرفتي و كژروي‌هاي رفتاري شده است.

براي مثال در حوزه موضوعات اعتقادي، عدم تصور عميق و روشن از «مفهوم خدا»11 و در حوزه‌ي اخلاق و ارزش‌هاي ديني و تربيتي، فقدان درك و تجزيه و تحليل عام و دقيق از اخلاق اسلامي، عرفان اسلامي و مفاهيمي چون زهد، توكل، صبر، شرح صدر، انتظار و...12 و در حوزه احكام و شريعت، عدم برداشت و تفسير منطقي و جامع‌نگرانه از فقه و فرآيند مرتبط و به هم پيوسته فقه عبادي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي13، عاملي شده تا اسلام را در چارچوب‌هاي محدود و قالب‌هاي از هم گسسته تفسير نمايند و از جاودانگي و جهان‌شمولي آن غافل گردند و در فرجام، پيوست اندام‌واره و متعامل عقايد، اخلاق و اعمال را به گسست تبديل نمايند و بين جهان‌بيني و ايدئولوژي اسلامي از يك سو و معرفت و منطق از سوي ديگر و حوزه‌ي آموزه‌هاي معرفتي و تربيتي و اجتماعي، چالش و شكاف عميق ايجاد نمايند كه خود، بن مايه‌ي بسياري از انحراف‌انديشي‌ها، تحريف‌گروي‌ها و نفاق‌ورزي‌هاي تاريخي شده است و چه بسيار كه تحجرانديشي و جمودباوري و تجددگرايي كهنه و نو، سرچشمه‌هايش را در نشناختن مفهوم‌ها و دريافت نكردن تصوري و تصديقي معالم و معارف اسلامي داشته است و شگفت و شگرف‌زا است كه بدانيم و بيابيم «تحجر» به معناي ايستايي، تحول‌ناپذيري، جمود و برنتابيدن فرهنگ و ارزش‌هاي حق و متعالي است كه هم در ساحت بينش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرايش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهاي معرفت‌ياب و منابع شناخت‌زا را نيز شامل مي‌گردد و اين با بررسي واژگاني، در قرآن نيز به دست مي‌آيد، مثلا وقتي دل و دماغ سنگواره و قلب قسي شده را خداي سبحان مطرح مي‌نمايد كه: «ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهي كالحجاره او اشد قسوه...» (بقره / 74)

در حقيقت آدمياني را منظور مي‌كند كه تمام وجودشان سخت و سياه شده و در برابر انديشه، اشراق، شناخت و شهود نفوذناپذيرند، از جرگه اصحاب تفكر و انديشه و ارباب شهود و ذوق خارج و هدايت‌ناپذيرند و اينان كساني‌اند كه به «دس نفس» پرداخته و خاب و خسران14 عقلاني و باطني و آن‌گاه رفتاري، شامل حالشان شده است. پس تحجر عقلي، قلبي و تحجر در موضع عملي و رفتاري، علت عدم پذيرش حق و گرايش به كمال و سعادت واقعي مي‌گردد لذاست كه «تحجرگرايي» مانع جدي در شكوفايي انديشه ديني و ايجاد تعامل مثبت نظري و عملي با «حقيقت»، «معرفت»، حكمت و حكومت، مديريت و سياست و حتي تقدير معيشت است و متحجران از اسلام جز آموزه‌هاي بسته، رسوب شده و انعطاف‌ناپذير در برخورد با اقتضائات زمان و مكان و تغيير موضوع و محمول‌ها ندارند و هرگز پذيراي نقد انديشه و عمل خويش، بازشناسي و بازنگري فكر و فعل به اصطلاح اسلامي خود نيستند و همواره راكد و تحول‌ناپذيرند، البته ناگفته نماند تحجر و دگم‌انديشي، در همه مكتب‌ها تعميم‌پذير است، حتي در «تجددگرايي افراطي» نوعي تحجرگرايي و جمودزدگي است.

چرا كه ممكن است كساني در نوگرايي و تجددخواهي خويش، هيچ نگاه چالش‌برانگيز با عقايد خود را برنتابند و در نوخواهي خود، تحجر پيشه كنند. چنان كه اينك در تقابل بين سنت و مدرنيته، چنين آفتي ظهور كرده و سنت‌گرايان تفريطي با مدرنيست‌هاي افراطي هيچيك به شعاع‌هاي انديشه متعادل و راه برون‌رفت از تحجر سنت و مدرنيته نمي‌انديشند. استاد شهيد مطهري اين دو پديده شوم و ويرانگر را با ريشه‌هاي پيدايش و گسترش آن‌ها يعني «جمود» و «جهل» تفسير نموده، مي‌فرمايد:

«جامد از هر چه «نو» است متنفر است و جز با كهنه خو نمي‌گيرد و «جاهل» هر پديده نوظهوري را به نام مقتضيات زمان، به نام «تجدد» و ترقي موجه مي‌شمارد.»15

پس هم متحجر و هم متجدد با رويكردهاي افراطي و تفريطي از خط اعتدال خارج و گرفتار بيماري خطرناك توقف، سقوط و انحراف هستند و در تفسير و برقراري ارتباط‌هاي چهارگانه «خود با خدا» «خود با خود» «خود با جهان» و «خود با جامعه» عاجز و آسيب‌پذيرند. به تعبير دردمندانه و درست استاد، اسلام ناب هم با «جمود» و هم با «جهالت» مخالف است و خطر هر دو را متوجه خود مي‌داند.16 به همين دليل استاد، مساله عقب‌ماندگي مسلمين و سير قهقرايي جامعه اسلامي را چنين طرح مي‌نمايد:

«امروز مسلمانان در مقايسه با بسياري از ملل جهان و در مقايسه با گذشته پر افتخار خودشان، در حال انحطاط و تاخير رقت‌باري به سر مي‌برند.»17

و در تحليل آن، به سه بخش اشاره مي‌كند: 1.‌ اسلام 2.‌ مسلمانان 3.‌ بيگانگان. در بخش اول به خطر «تحريف» در انديشه اسلامي و عدم معرفت خالص و فراگير آموزه‌هاي اسلامي اشاره كرده و به «تحريف‌زدايي» از چهره ناب مفاهيم بينشي و ارزشي مي‌پردازد، كه از جمله آن‌ها پرداختن به مقوله جبر و اختيار يا سرنوشت انسان است. كتاب «انسان و سرنوشت» استاد در همين زمينه نگارش يافت و آن‌گاه مقوله‌هايي چون امر به معروف و نهي از منكر، تقوا، جهاد، توكل، صبر و... را بازشناسي و بازسازي مي‌نمايد و مي‌فرمايد:

«اسلام در مقررات خود، به يك سلسله عبادات و اذكار و يك رشته اندرزهاي اخلاقي اكتفا نكرده است، همان‌طوري كه روابط بندگان با خدا را بيان كرده است، خطوط اصلي روابط انسان‌ها و حقوق و وظايف افراد را نسبت به يكديگر در شكل‌هاي گوناگون، بيان كرده است.»18 و در يك مقياس كلان و كلي، تفريط تحجر و افراط تجدد هر دو برادران دو قلوي جهل‌اند «الجاهل اما مفرط او مفرط»19

پس «متحجر» دگم‌انديش و جمودباور است و حاضر نيست به انديشه‌ها و ايده‌هاي غير از خود يا «جز من» كمترين توجهي داشته باشد و «متجدد» با قرار گرفتن در چرخش زمان‌زدگي و پيشرفت تكنولوژي و صنعت، از اصول و ارزش‌هاي انساني و اعتقادي گريزان و خود به نوعي با بيماري «تحجر» مواجه است20 و در عمليات فردي و اجتماعي، به نوعي در چالش هميشگي با نقطه‌نظرات و سرمايه‌هاي فكري، اجتماعي و علمي ديگران است. تجددگرايي در ميان برخي نوگرايان و روشنفكران اسلامي، به «التقاط» و «نفاق‌‌ورزي» انديشه‌اي و اجتماعي مي‌انجامد كه استاد شهيد آن را در آثاري چون «علل گرايش به ماترياليسم» و «اسلام و تجدد» و «اسلام و مقتضيات زمان» و... مطرح كرده‌اند. پس در افق انديشه استاد، تحجر با صبغه تفريط و افراط، هر دو عامل بازدارنده جامعه اسلامي و بشري هستند كه فرد و جامعه را از مسير اعتدال و خط انسانيت بيرون رانده و از شكوفايي او به سوي «تعالي» جلوگيري مي‌كند.

پيشينه تاريخي و مولفه‌هاي تحجرگرايي

استاد شهيد مطهري، رويكرد تاريخي با متد تحليلي و عقلاني را، در فهم و ارزيابي موضوع و مسايل فكري و اجتماعي، بسيار مهم و ضرور مي‌داند و عدم نگرش به تاريخ پيدايش و گسترش مسايل در حوزه‌هاي مختلف را، خطرساز دانسته و آسيبي جدي براي فرهنگ، جامعه و تحليل جامع و عقلاني به شمار مي‌آورد.21 او در باب اسلام‌شناسي به سه نوع شناخت افراطي، تفريطي و اعتدالي اشاره كرده، مي‌گويد:

«يكسري جريان‌هاي فكري در دنياي اسلام پيش آمده است كه بايد نامشان را افراط يا جهالت گذاشت جريان‌هايي كه يك نوع افراط كاري و دخل و تصرف‌هاي بيجا در امور ديني بوده است. متقابلا جريان‌هاي فكري ديگري در دنياي اسلام پيش آمده است كه تفريط و كندروي و جمود بوده است – ولي همه مربوط به گذشته بود – مسلمان بايد به تعليم قرآن معتقد باشد و جريان «معتدلي» را طي كند.»22 استاد با نگرش به گذشته و حال انديشه اسلامي، مقوله آسيب‌شناسي و آفت‌زدايي در حوزه فرهنگ و معرفت ديني را بسيار مهم و ضرور دانسته و از آفات نظري و عملي معرفت ديني، تلويح و تصريح به جريان‌هاي انحرافي مي‌كند. مجموع و برآيند كلي انديشه‌هاي استاد، گوياي جريان‌هاي ذيل است:

1.‌ جرياني كه تئوري «حسبنا كتاب الله» را در رسيدن به مقاصد حكومتي و سياسي‌اش مطرح و نقطه عطفي در انحراف فكري شد و به مهجوريت عترت و انزواي سنت و سيره نبوي انجاميده، دست جامعه اسلامي را از دامان پيامبر(ص) و عترت پاكش كوتاه كرد.

2.‌ جرياني كه در برابر آن «حسبنا احاديثنا و اخبارنا» را طرح و به مهجوريت قرآن كريم اهتمام ورزيد و جامعه را از معارف و آموزه‌هاي اصيل و حياني باز داشت.

3. جرياني كه در قالب تقدس، مساله معرفت‌ناپذيري و دست‌نيافتني بودن آموزه‌هاي قرآني را مطرح كرد و با شعار «اين التراب و رب‌الارباب» به «تعطيل تفكر» انجاميد كه آنان را معطله ناميده‌اند.23 اين سه جريان به شدت گرفتار «تحجرگرايي و جمودانديشي» شدند، كه ريشه‌هاي فكري و رواني داشت. براي اثبات اين ادعا كافي است تحقيقي در تاريخ تطور و تحول انديشه اسلامي و ماجراهاي فكري و فرهنگي درون جامعه اسلامي انجام پذيرد. جريان «اخبارگري و ظاهرگرايي» در برابر جريان «باطني‌گرايي و تاويل‌گرايي» يعني دو نظام فكري معيوب و آسيب‌ديده اسماعيليان و حنبليان از يك طرف، و جريان بسيار تلخ و ناميمون اخباري‌گري در حوزه انديشه‌ي شيعي در قرن دهم هجري قمري از طرف ديگر، ضربات سخت و سهمگيني بر پيكر فرهنگ اسلامي وارد نمود كه به تعبير بسيار تلخ، عميق و دردمندانه‌ي استاد: «ضربه‌اي كه اسلام از دست اخباري‌گري شيعي خورد، از هيچ گروه و جرياني نخورد. البته در برابر اين قشري‌گرايي‌ها، انديشه و انديشمندان زنده و پويايي، قد علم كردند و راست‌قامتانه ايستادگي نمودند... .»

جريان نفوذي و پرورش يافته امويان، يعني «مرجثه» كه با عملگرايي در كنار ايمان‌گرايي، ضديت داشت نيز، ضربه‌اي جبران‌ناپذير زد كه هنوز سايه‌هاي شوم آن بر آسمان زندگي مسلمين حضور نامبارك دارد.

به هر حال تفكر اسلامي و بينش و گرايش ديني با دو خطر كلي و كلان بسيار جدي مواجه بوده و هست:

الف.‌ خطر جمودگرايي و تحجر، يا جمادت و جهالت.

ب. خطر التقاط‌پذيري و خود كم‌بيني فرهنگي و ايدئولوژيك.

پس از يك نگاه، معرفت نابرداري دين (جريان سوم) و از نگاه ديگر، معرفت‌برداري محدود، تك‌ساحتي و تك منبعي كه قرآن (جريان اول) يا سنت و احاديث به صورت مطلق (جريان دوم) و يا معرفت‌هاي بشري صرف خالي از معرفت ديني را مطرح مي‌كند، به تفكيك دين و معرفت ديني در آغاز و آن‌گاه ترتيب احكام حاكم بر علوم بشري (همچون ناكامل، ناثابت و نامقدس بودن) بر خود دين، اهتمام ورزيده‌اند و سپس نظريه اول (تفكيك دين و...) را در «در قبض و بسط تئوريك شريعت» و نظريه دوم (ترتيب احكام...) را در «بسط تجربه نبوي» ساختارمند و روشمند كرده‌اند و از تفكيك‌گرايي دين و ايدئولوژي، دانش و ارزش، دين و معرفت ديني، دين و حكومت، دين و كمال، به «تعميم نبوت» و «انقطاع امامت و ولايت» رسيده‌اند كه در واقع همانا دين منهاي دين و اسلام منهاي اسلام است و اين انديشه نيز محصول عصري كردن دين و انطباق شريعت و طبيعت و عرفي‌سازي انديشه و تفكر ديني است كه به سكولاريسم نظري و عملي مي‌انجامد و ليبراليسم معرفتي و رفتاري را ترويج مي‌نمايد. البته ليبراليسم نقابدار امروز، سرگذشت ليبراليسم و پراگماتيسم عريان گذشته در تفسير دين،24 و تعميم نبوت جديد، تعميم امامت قديم را يادآور است.25

استاد شهيد مطهري، تهديدهاي گذشته‌ي تاريخ تفكر اسلامي در حوزه «دين‌شناسي» را، در جمود و قشري‌گري اشعريان و حنبليان كه به تفسيرهاي ظاهربينانه، قياس‌هاي نابجا و حتي تاويل‌هاي مادي‌گرايانه منتهي مي‌شد، مي‌بيند. آن‌ها براي عقل آدمي در فهم و معرفت ديني، نقش و منزلتي قايل نبودند26 و مايه ركود و قرار گرفتن كلام اصيل در تزويرهاي سياسي و فرقه‌سازي‌هاي كلامي شدند. استاد، جريان خوارج و مارقيگري را اولين جريان جمودآميز در ضربه زدن به اسلام معرفي كرد كه در بستري سياسي، بر اثر خلاهاي فكري و معرفتي و فقدان عمق انديشه و درك مفاهيم قرآني شكل گرفت.27

استاد، مولفه‌هايي چون: نگرش محدود به اسلام، عدم شناخت نيازهاي زمان، عدم پاسخ‌گويي عميق و فراگير به سوال‌ها و شبهات و حتي توقف در آن‌ها و در جا زدن و شبيه‌سازي فرهنگ اسلام به فرهنگ كليسايي قرون وسطا را از مولفه‌هاي ساختاري و بنيادين جهل، جمود، تحجر و زمينه‌ساز خطر تجدد افراطي برمي‌شمارد.28 او هم‌چنان كه «تقشر و زهدمآبي جاهلانه» و «جمود فكري، فرهنگي، علمي و سياسي» را عامل گرايش مردم به مادي‌گري مي‌داند، «زمان‌زدگي و عدم بصيرت به اصول بنيادين اسلام ناب در تفسير نيازهاي زمان» و «عدم معرفت به نيازهاي ثابت و متغير و اصول ثابت و فروع متغير» و «عدم اجتهاد پويا و كارآمد با مكانيسم جامع خويش» را، عامل تجددزدگي و تجددگرايي افراطي و به عبارتي تحجرگرايي مدرنيسمي، عصري كردن دين و در نهايت به محاق كشاندن آن مي‌داند.

شناخت ماهيت، عوارض و پيامدهاي جهالت و جمادت نسبت به دين

بحث در ماهيت، عوارض و پيامدهاي جهالت و جمادت نسبت به «دين» است در اين جا بايد به دو سوال پاسخ داد:

1.‌ چرا و چگونه جمودگرايي و تحجر به وجود آمده، رشد پيدا كرد؟

2.‌ انديشه متحجرانه و جامدانه چه پيامدهاي منفي و لوازم خطرناكي را داشته و دارد؟

از طرف ديگر، تفكر التقاطي قديم و جديد، علم‌زدگي، زمان‌پرستي و تحجرگرايي، هر كدام در چه زمان و با چه مولفه‌هايي پديد آمدند؟ و چه نتايج تلخ و عوارض منفي در حوزه‌هاي فرهنگ ديني و عرصه‌هاي اجتماعي و سياسي بر جاي گذاشتند؟ بنابراين: چهار سوال محوري پيرامون دو پديده انحرافي كه به دو ساحت تفكر و انديشه و جامعه و سياست برمي‌گردد، وجود دارد و به نظر مي‌رسد با سه جهت (رويكرد) مي‌توان به آن‌ها پرداخت:

1.‌ رويكرد تاريخي اجتماعي (نقلي).

2.‌ رويكرد كلامي فلسفي (عقلي).

3.‌ رويكرد عملي فرهنگي (تجربي).

در اينجا قبل از ورود به بحث‌هاي سه‌گانه، لازم است در ماهيت‌شناسي دو جريان «جمود» و «علم‌زدگي» از استاد مطالبي مفيد و كارساز نقل گردد:

دو بيماري خطرناك همواره آدمي را تهديد مي‌كند، بيماري جمود و جهالت. نتيجه بيماري اول «توقف و سكون» و بازماندن از پيشروي و توسعه است و نتيجه بيماري دوم «سقوط و انحراف» است. جامد از هر چه «نو» است متنفر است و جز با كهنه خود نمي‌گيرد و «جاهل» هر پديده نوظهوري را به نام مقتضيات زمان، به نام تجدد و ترقي، موجه مي‌شمارد.29

«در عصر ما نسبت به اصلاحات اجتماعي، حساسيت مثبت و مباركي پيدا شد، كه قابل تقدير است و ليكن برخي از اين اصلاحات، دچار آفت «تجددگرايي افراطي» شده كه آسيب جدي است.»30

در اين جا ذكر دو مطلب لازم است:

يكي اين كه اكثر افرادي كه از پيشرفت، تكامل و تغيير اوضاع زمان دم مي‌زنند، خيال مي‌كنند هر تغييري كه در اوضاع اجتماعي پيدا مي‌شود، خصوصا اگر از مغرب زمين سرچشمه گرفته باشد، بايد به حساب تكامل و پيشرفت گذاشته شود، و اين از گمراه‌كننده‌ترين افكاري است كه دامن‌گير مردم امروز شده است.

به خيال اين گروه، چون وسايل و ابزارهاي زندگي روز به روز عوض مي‌شود، و كامل‌تر جاي ناقص‌تر را مي‌گيرد، و چون علم و صنعت در حال پيشرفت است، پس تمام تغييراتي كه در زندگي انسان پيدا مي‌شود نوعي پيشرفت و ترقي است، و بايد از آن استقبال كرد، بلكه اين روند، «جبر زمان» است و خواه و ناخواه جاي خود را باز مي‌كند، در صورتي كه نه همه‌ي تغييرات، نتيجه مستقيم علم و صنعت است، و نه ضرورت و جبري در كار است.

در همان جايي كه علم در حال پيشروي است، طبيعت هوس‌باز و درنده‌خوي بشر هم بيكار نيست. علم و عقل، بشر را به سوي كمال جلو مي‌برد، اما طبيعت هوس باز و درنده‌خوي بشر مي‌كوشد علم را به صورت ابزاري براي خود و در خدمت هوس شهواني و حيواني خود بگمارد.

زمان همان‌طوري كه پيشروي و تكامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. بايد با پيشرفت زمان، پيشروي كرد، و با فساد و انحراف هم مبارزه كرد. مصلح و مرتجع هر دو عليه زمان قيام مي‌كنند با اين تفاوت كه مصلح، عليه انحراف زمان، و مرتجع، عليه پيشرفت زمان قيام مي‌كند. اگر زمان و تغييرات زمان را مقياس كلي خوبي‌ها و بدي‌ها بدانيم، پس خود زمان و تغييرات آن را با چه مقياسي اندازه‌گيري كنيم؟ اگر همه چيز را با زمان تطبيق كنيم، خود زمان را با چه چيزي تطبيق دهيم؟ اگر بشر بايد دست بسته در همه چيز تابع زمان و تغييرات زمان باشد، پس نقش فعال و خلاق اراده بشر كجا مي‌رود؟...31

يعني طبقه متسنك جاهل، طبقه متعبد جاهل، طبقه خشك مقدس در دنياي اسلام به وجود آمد كه با تربيت اسلامي آشنا نيست ولي علاقه‌مند به اسلام است با روح اسلام آشنا نيست ولي به پوسته اسلام چسبيده است... .32

اسلام براي نيازهاي ثابت، قوانين ثابت و براي نيازهاي متغير، وضع متغيري در نظر گرفته است.33

«به جاي آن كه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند، سليقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مي‌دهند.»34

استاد شهيد مطهري درباره‌ي سازگاري اسلام، با توسعه‌ي تمدن، فرهنگ و صورت‌هاي متغير زندگي، محورهاي شش‌گانه‌اي را مطرح مي‌كردند كه عبارتند از:

1.‌ توجه اسلام به روح و معنا نه قالب و شكل (معناگروي نه صورت‌گرايي).35

2.‌ قوانين ثابت براي احتياج ثابت و قوانين متغير براي احتياج متغير.36

3. مساله اهم و مهم كه بر محور مصالح عاليه تفسيرپذيرند.37

4. وجود قوانيني چون لا حرج و لا ضرر كه قواعد حاكم‌اند و كار تعديل و كنترل قوانين ديگر را به عهده دارند.38

5. اختيارات حاكم و ولي جامعه.39

6. اصل اجتهاد كه قوه محركه اسلام بوده و مايه هماهنگي دين با پيشرفت تمدن است.40

«تجربه‌هاي گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از يك نوع آزاد فكري ولو از روي سوءنيت – برخوردار بوده است نه تنها به ضرر اسلام نبوده، بلكه در نهايت به سود اسلام بوده است. از اسلام فقط با يك نيرو مي‌شود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف، و مواجهه صريح و روشن با آن‌ها... آينده انقلاب ما در صورتي تضمين خواهد شد كه عدالت و آزادي را حفظ كنيم.»41

«اگرچه مردم در مسايلي كه بايد در آن فكر كنند، از ترس اين كه مبادا اشتباه بكنند، به هر طريقي آزادي فكر ندهيم و يا روحشان را بترسانيم كه در فلان موضوع ديني و مذهبي مبادا فكر بكني، اين مردم هرگز فكرشان در مسايل ديني رشد نمي‌كند و پيش نمي‌رود.»42

«يكي ديگر رسميت دادن به عقل و مبارزه با جمود است كه ظاهريون و حنابله و اخباريون ما مظهر جمودهاي اسلامي هستند و ضدعقل.»43

«حيات و مرگ يك جامعه به حيات و مرگ فكر آن جامعه بسته است. اگر فكر يك جامعه مرد، يعني فكر نداشت و يا فكرش كج و انحرافي و غلط بود، آن جامعه مرده است و اگر فكر جامعه زنده بود، آن جامعه زنده است؛ اين است كه افراد خواهان حيات يك جامعه، بايد به احيا و نفخ صور و حشر فكري بپردازند...»44

استاد ضمن توجه دادن به خطر تحجر و جمودزدگي و تبيين ريشه‌هاي تحجر فرهنگي، فقهي، سياسي و اجتماعي و نگرش به اسلام بدون توجه به فلسفه اجتماعي آن و حاكميت روح «جمود» بر اخباري‌گري و نقشه فقهي كه از فقه «حنبلي» تاثيرپذير است، نياز اسلام به اجتهاد پويا و بالنده و كارساز و رهايي فقه و مقررات اسلامي از فاجعه كم نظير و قرباني شدن آندر برابر مقررات اروپايي45 و نياز به شيخ الطايفه‌ها و محقق طوسي‌ها و بوعلي‌سيناهاي به اضافه قرن حاضر46را مطرح كرده، به آشتي دادن جامعه اسلامي با فرهنگ و تمدن اصيل و رشد يافته اسلامي و اعتماد و اعتنا به آن و بازگشت به خوشبختي اسلامي اهتمام ويژه ورزيده، مي‌گويد:

«تمدن عظيم و حيرت‌انگيز جديد اروپايي كه چشم‌ها را خيره و عقل‌ها را حيران كرده است و امروز بر سراسر جهان سيطره دارد به اقرار و اعتراف محققين غربي، بيش از هر چيز از تمدن با شكوه اسلامي مايه گرفته است.»47

و از اين رهگذر به «نوگرايي اسلامي» در طول «نوانديشي ديني» و توليد تفكر و نهضت احياگري اسلامي مي‌پردازد و با درك درست از آفات و خطرات نوگرايي افراطي و توجه دادن به آن‌ها، چند مولفه را در نوگرايي و تجددخواهي معتدل و منطقي اسلامي مطرح مي‌نمايد كه عبارتند از:

1.‌ هر تغييري كه در اوضاع اجتماعي پيدا مي‌شود، پيشرفت نيست و زمان نبايد مطلقا حاكم باشد بلكه معيارهاي اسلامي، عقلاني بايد منظور گردد.

2.‌ تطبيق مقررات اسلام با مقتضيات زمان به معناي جايگزين‌سازي مقررات جديد و نسخ مقررات گذشته نيست.

3.‌ تغييرات و پديده‌هاي جديد كه در زمان پيدا مي‌شوند و دوگونه‌اند تكاملي و انحرافي و انسان بايد بين اين دو تمايز قائل شود.

4. نبايد با جمودورزي، از هر چه نو است گريزان و با جهل، از هر پديده نوظهوري استقبال كرد.

5. جهل و جمود هر دو براي تفكر اصيل اسلامي خطر سازند، يكي بر كهنه‌پرستي و ديگري بر نوپرستي مبتني است و هر دو، تناقض علم و دين را ترويج مي‌نمايند.48

استاد، اسلام را ديني جامع، جهان‌شمول و جاودانه مي‌داند كه قابليت اداره جوامع انساني را در همه ساحت‌ها و عرصه‌ها داراست اما آفات و خطرات درون ديني و برون ديني او را تهديد مي‌كند كه با توجه و اعمال موارد ذيل، مي‌توان مانع آن‌ها شد:

1.‌ انديشه‌ورزي منطقي بدون قرار گرفتن در دام افراط و تفريط.

2.‌ رهاسازي جامعه به خصوص دانشمندان از بلاي جزم‌انديشي و دگماتيسم معرفتي و رفتاري.

3. آزادسازي جامعه به خصوص فرهيختگان آن از خطر التقاط، تجددزدگي و زمان‌پرستي.

4.‌ رهيدن جامعه به خصوص جامعه علمي و روشنفكري از آفت تقليد و تلقين كه ثمراتي همچون عقل‌گرايي افراطي، جايگزيني عقل به جاي وحي، اعتقاد به عقلانيت ابزارهاي مطلق، سرمايه‌سالاري، تكنيك‌گرايي، انسان‌گرايي، مردم‌سالاري ليبرال و سكولارزدگي و ليبراليسم در حوزه عقل، اخلاق و زندگي را به بار مي‌آورد.

و به نظر مي‌رسد روش‌ها و رويكردهاي دين‌شناختي با متدهاي رياضي‌گرايانه و تجربه‌گروانه، جامعه‌شناختي، معرفت‌شناختي و... كه سابقه نسبتا طولاني، از مشروطه تا حال در ايران داشته و خطوط افراط و تفريط را در تفسير اسلام در پي آورده و از ملكم‌خان و تقي‌زاده‌ها تا سيدجمال، اقبال لاهوري مرحوم شريفي و جلال آل احمد و بازرگان و طالقاني و سروش و ملكيان و... را شامل مي‌گردد، بايد مايه عبرت و بصيرت معرفتي براي ما باشد و الگوهايي چون علامه طباطبايي، استاد شهيد مطهري و حضرت امام خميني(ره) براي ما دستمايه گران‌بهايي خواهند بود تا مرز ميان تحجر و تجدد و واپس‌گرايي و نوانديشي و نوگرايي اسلامي را از هم باز شناسيم و در ورطه «جهل و جمود» و «تحجر و تجدد عصري» قرار نگيريم تا اسلام را با دو ويژگي محوري: الف.‌ اسلام كارآمد در اداره بشريت. ب. اسلام ناب و زلال، بازشناسيم همان اسلامي كه استاد شهيد مطهري تمام تلاش و همه هم خويش را مصروف شناساندن آن كرد و «شهيد نبرد تاويل»49 و كشته مبارزه با التقاط و تحجر و تجددگرايي شد.

آفات و خطرات دو پديده تحجرگرايي و تجددزدگي

با توجه به آن چه گذشت مي‌توان گفت دو نگاه متحجرانه و متجددانه به دين و مقوله‌هاي ديني، انحرافي عميق در حوزه انديشه اصيل و ناب ديني است كه يكي پيروانش را در دام افراط، قشري‌گري و ظاهرپرستي فرو برده، و ديگري حاميانش را به گرداب تفريط و تقليد از غرب انداخته است. رد پاي هر دو جريان انحرافي چه كژانديشي و واپس‌گرايي، و چه علم‌زدگي و غرب‌زدگي كه از جهل به حقيقت جامع، داراي مراتب و توانمند دين سرچشمه مي‌گيرد، در تاريخ انديشه ديني به چشم مي‌خورد، خواه اخباري‌گري شيعي، و خواه اهل حديث و حنابله و ظاهري‌هاي اهل سنت باشند و يا كساني كه تقريبا در دو قرن اخير به نام «روشنفكري»، با دين، مليت، مذهب، اصالت‌ها و سنت‌ها درگير شده و مبارزه كردند، و يا كساني كه متعادل‌تر با پيش فرض «جدايي علم و دين» كه خود ارمغان غرب است، به التيام بخشيدن بين دو حوزه دين و دانش، و علم و ايمان پرداخته.

و در اين راستا دچار افراط و تفريط‌هاي فراواني شدند و بهتر است گفته شود كه گرفتار التقاط‌انديشي گشته و خواستند همه حقايق ديني حتي غيب و ملكوت دين را با علوم تحصلي و تجربي به تفصيل كشانند و از خودگرايي و قياس محوري به شدت انتقاد كرده و به تفسير «پوزيتويسمي» از گزاره‌هاي مختلف ديني پرداختند، تا اين كه به تدريج در دهه شصت، گروهي همه آيات و احاديث و خطبه‌هاي نهج‌البلاغه را تفسير تجربه‌گرايانه نموده، و بر زمان به عنوان معيار معصوم، اصالت نهادند و تا آنجا پيش رفتند كه در جريان نوسازي و بازسازي منابع ديني به جانشين كردن علم و زمان به جاي عقل و اجماع انديشيدند، و برخي ديگر تحت عنوان پر جاذبه نوانديشي و نوگرايي ديني به بازسازي دين اهتمام ورزيدند، و برخي نيز با تئوري تفكيك، به تفكيك دين از معرفت ديني، جهت رسيدن به اهداف خاص يعني تقدس‌زدايي و عرفي كردن فهم‌هاي ديني، تئوريزه كردن حكومت دمكراتيك ديني، تا نفي حكومت ديني و ثبات‌زدايي از چهره دين و نفي معرفت و حقيقت ديني، و اعتقاد به پلوراليزم ديني نيز پيش رفتند، با حركت‌هاي فرهنگي و معرفتي، گام به گام زمينه را براي اصلاح‌گرايي مقبول خود، كه در نهايت به «سكولاريسم» پايان مي‌يافت، فراهم نمودند كه از آن به ليبراليسم منافق تعبير مي‌شود. البته فرجام تلخ اين جريان فكري و سياسي، نفي دين و نهادها و حوزه‌هاي ديني، و عرفي نمودن و سكولار كردن است، كه ظهور افراطي‌تر آن لائيك كردن جامعه ايراني است.

پس در جريان تفسير علمي از دين، تئوري‌هاي فراواني وجود دارد كه عبارتند از:

1.‌ عدم كارايي و توانمندي‌ دين در دنياي جديد.

2.‌ عصري كردن فهم ديني و نفي قداست، جامعيت، كمال و ثبات از چهره دين، و عدم دست‌يابي به معرفت يقيني دين.

3.‌ تفسير دين مبتني بر روش رياضي و فيزيك.

4. تبيين دين مبتني بر متد جامعه‌شناختي – تاريخي دين.

5. تفسير دين بر پايه انديشه‌هاي سكولاريسمي و ليبراليسمي كه تفسير «اومانيسمي» از دين خواهد بود و... .

به هر حال، در دوره جديد خصوصا از دهه شصت و هفتاد به اين طرف، بالاخص در سال‌هاي جديد، با دو عنوان «قرائت‌هاي مختلف و متكثر و پلوراليسمي از دين» و انديشه‌هاي نو يا نوانديشي و نوگرايي، حوزه معرفت ديني را غير تخصصي و عرفي و عاميانه نموده‌اند، تا راه را بر تفسير عالمانه و كارشناسانه از دين بسته، به تئوري اسلام منهاي روحانيت، و همسان‌سازي برداشت‌هاي گوناگون – از برداشت بسيار سطحي و غيرعلمي تا برداشت‌هاي تخصصي از دين – دست يابند و نسل جوان را دچار بدفهمي و كج‌فهمي و انحراف ديني نمايند كه البته اين جريان خود، دو دسته دارد:

الف: دسته‌اي كه دين‌گرا، متدين و متعهد هستند، لكن گرفتار انحراف شدند، و زمان و پيشرفت‌هاي عصري و تجربي در ذهن و زبان آن‌ها برجسته شده است و ندانسته دين را به پاي اقتضائات و پيشرفت‌هاي زمان، قرباني مي‌كنند و براي پرهيز از غلتيدن به ورطه تحجر و جمود، به دره خطرناك زمان محوري و علم‌زدگي گرفتار مي‌آيند و... .

ب. دسته‌اي كه دانسته و عداوت‌مدارانه، به مبارزه غيرمستقيم و خزنده با دين، ولايت، حكومت و معرفت ديني مي‌پردازند، و نقابدارانه جزء نيزه‌داران عصر اموري در برابر اسلام ناب علوي هستند و بازي‌خوردگاني هستند كه عده‌اي را به بازي گرفته و درصدد حاكميت انديشه بشري محض‌اند. البته مولفه‌هايي چون مليت، ايرانيت، پيشرفت و توسعه، دمكراتيك و... ابزارهاي فرهنگي آنان مي‌باشند. در اينجا مناسب است به فرازهايي از جملات شيرين، دلنشين و روشنگر استاد شهيد مطهري اشاراتي بشود:

«... از طرف ديگر قرآن نمي‌گويد هر چه كه سنت است بايد بر هم كوبيد و هر چه كه نو است بايد پذيرفت. يك عده هم مي‌گويند نوگرايي، اين چطور است؟ نوگرايي هم درست نيست زيرا هر نوعي علامت رشد و تكامل و پيشرفت نيست. هر كهنه‌اي ابتدا نو بوده است، هر سنت احمقانه‌اي يك روزي نو بوده است، آيا روز اولي كه نو بود درست بود، حالا كه كهنه شده است، بد شده است؟ نه روز اولي هم كه نو بود، چرند بود، قرآن مي‌گويد حقيقت‌گرايي با عقل‌گرايي و منطق‌گرايي. سنت را با مقياس عقل و حقيقت بسنج، ببين درست است يا نادرست. اگر درست است گرايش پيدا كن و اگر درست نيست چنانچه همه پدران چند هزار ساله تو هم انجام مي‌داده‌اند، پشت پا به آن بزن.»50

البته ناگفته نماند كه نزاع سنت و تجدد يا سنت و مدرنيسم، نزاعي خواندني و پرفراز و فرود در دوران معاصر و جريان‌سازي‌هاي فكري فرهنگي آن مي‌باشد كه حتي برخي آن را نزاع بين شرق و غرب قلمداد كردند. شرق را مظهر سنت‌گرايي و غرب را تجلي مدرنيته دانستند و سپس به تحليل جوامع شرقي و نقد آن و تجليل از جوامع غربي و تقديس آن‌ها پرداختند، گرچه عده‌اي، هم به جوامع سنتي و هم به جوامع صنعتي انتقادهاي جدي و معقول نمودند، لكن بايد توجه داشت كه در ايران متاسفانه به دليل فقدان زمينه‌هاي لازم فرهنگي و سوءاستفاده‌هاي جريان‌هاي فكري و غرب‌زدگان، و وجود عناصر واپس‌گرا و قشري، همواره انحراف در طرح چنين مباحثي رسوخ كرده و امروز نيز حتي در حوزه‌هاي سياسي و اجتماعي ما اثر گذارده، به گونه‌اي كه اصول‌گرايان را در برابر اصلاح‌گرايان قرار داده است، غافل از آن كه برخي اصول‌گرايان از پديده تلخ تحجر رنج مي‌برند، و برخي از اصلاح‌گرايان نيز از پديده تجدد رنجورند، گرچه در ميان اصول‌گرايان، عناصر منطقي، روشنفكر و با بصيرت، و در ميان اصلاح‌گرايان نيز عناصر ارزش‌گرا، متدين و اصولي وجود دارند، لكن هر دو جريان در مجموع دچار چنين آفات فكري، فرهنگي و اجتماعي‌اي شده‌اند كه بايد به پالايش و آرايش فكري خويش بپردازند و از درون، خويشتن را نقد و بازسازي نمايند، تا در چنين شرايط حساس و ظريف فرهنگي و اجتماعي، بتوانند نقش برجسته و شاخص خود را ايفا نموده و از دو عنصر:

1.‌ خلوص و طهارت دين و تفكر ديني. 2. توانمندي و جامعيت دين و انديشه ديني، دفاع عقلاني و متعهدانه داشته باشند. و با مرزبندي‌ها و معيارگرايي‌هاي بجا و شايسته، فضاي فكري و اجتماعي را شفاف كرده و از هرگونه سقوط و انحراف بينشي و ارزشي جلوگيري كنند.

البته در اين جا لازم است كه به برخي مولفه‌هاي انحراف، چه در سيماي جمود و تحجر، و چه در چهره التقاط و تجدد، از گذشته دور تاكنون توجه گردد كه فهرست گونه بيان مي‌شود تا براي اصحاب خرد و قلم، بستر تحقيق و تامل فراهم آيد:

1.‌ جهالت به اصالت‌ها، عمق دين و انديشه ديني.

2.‌ ايجاد انحراف در حوزه دين، با تبديل عنصر «امامت ديني» به «خلافت» و سپس «سلطنت ديني».

3. فرقه‌سازي‌هاي كلامي و سياسي، يا كلام سياسي از سوي امويان و... .

4.‌ تهاجم فرهنگي، تبليغاتي و رواني گسترده از صدر اسلام تاكنون با شيوه‌هاي متنوع به اسلام ناب محمدي(ص).

5. نفوذ جريان‌هاي بيروني در ساحت‌هاي ديني به صورت پالايش نشده.

6.‌ گرايش اخباري‌گري در تفكر شيعي، كه البته بزرگاني به ستيز عالمانه با آن پرداختند.

7. نفوذ انديشه خارجي‌گري به صورت‌هاي مختلف در عرصه تفكر و معرفت ديني.

8. گرايش علم‌پرستانه و زمان‌پرستانه در تفسير ديني.

9. تاويل‌گرايي‌هاي افراطي در حوزه‌هاي ديني.

10‌. تهاجم تئوريك با روش ليبراليسمي و پوزيتويسمي به انديشه ناب ديني و... .

در پايان به مطلبي از حضرت امام خميني(ره) اشاره مي‌شود كه فرمودند:

«ما بايد سعي كنيم حصارهاي جهل و خرافه را شكسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي(ص) برسيم.» 51

راه‌هاي رهايي از «تحجر‌زدگي» و «تجددگرايي»

با تحليل مفهومي و تاريخي «تحجرگرايي» به اين نتيجه مي‌رسيم كه اولا؛ تحجر در دو ساحت فكري، علمي و ساخت فعلي، عيني تجلي مي‌يابد. ثانياً؛ به دو قسم كلي تقسيم‌پذير است:

الف. تحجرگرايي سنتي كه به نام تقدس و تحفظ دين، مانع پويايي و كارآمدي و خلوص دين و دينداري مي‌شود.

ب.‌ تحجرگرايي مدرن كه به نام تجددطلبي، بازسازي دين، سازگار كردن دين با ترقي و پيشرفت و آشتي دادن دين با علم، دين را به قربانگاه مدرنيته و تجددخواهي فرستاده و با تقسيم نگاه ديني به برون ديني و درون ديني و تفكيك حوزه‌هاي ديني و آموزه‌هاي اسلامي از هم، يعني جداانگاري ساحات عقايد، اخلاق، احكام و تقسيم دين به گوهر، صدف، حداقلي و حداكثري در برآورده كردن نيازها و انتظارات بشر و طرح دين اخروي نه دنيوي و قرائت‌پذيري دين و تفسيرهاي هرمنوتيكي از آن، در حقيقت به تقطيع دين پرداخته و دين را در دو محور، آسيب‌پذير مي‌كند:

1.‌ محور توانايي و كارآمدي 2.‌ محور خلوص و ناب بودن. و اين در حالي بود كه استاد شهيد با تكيه بر دو عنصر توانمندي و خلوص و كارآمدي و زلاليت دين و معرفت ديني، توانستند بين اسلام و اقتضائات زمان به گونه‌اي گره زنند كه تفكر ديني نه گرفتار تحجر قديم شود و نه جديد، نه در دام التقاط قديم افتد و نه جديد و در اين مسير و بستر، استاد از اصول و داده‌هاي بنيادين و كليدي استفاده مي‌كردند كه در حقيقت راه‌هاي برون‌رفت و رهايي تفكر ديني از گرداب تحجر‌گرايي و گرداب تجددزدگي است كه عبارتند از:

الف. اعتقاد به بازسازي تفكر ديني نه بازسازي دين، يعني تلاش و مجاهده در جهت احياي انديشه اسلامي در دو بعد پيرايش (سلبي) و آرايش (ايجابي) كه اين همانا كاري امامتي و ولايتي، و زمينه‌ساز احياء همه جانبه دين در دو بعد علمي و عيني است كه به دست «محيي دين» و «مصلح اجتماعي» يعني يادگار خدا، امام زمان (عج) انجام مي‌پذيرد تا «تربيت» و «عدالت» ديني در جامعه‌سازي قرآني تحقق يابد.52

ب.‌ آميختگي دين با سياست و حكمت ديني با حكومت ديني در جهت تحقق فلسفه عملي و اجتماعي اسلام.

ج.‌ شناخت و بازشناسي «راز حاكميت» يا فلسفه ختم نبوت كه فرق نهادين بين رهبري و راهنمايي ديني و نبوت و امامت اسلامي است و اساس گريز از تحجر و جمود و ستيز با زمان‌زدگي و التقاط‌گرايي و تجددطلبي نادرست، پي بردن به رازهاي نهفته در ختم نبوت است.53

د. پيمايش خط «اعتدال» در بعد نظري و عملي دين يا «اعتدال‌گرايي» در برابر «عبادت‌گرايي جامعه‌گريز» و «جامعه‌گرايي خداگريز»، يعني گريز از تعليمات نظري و آموزه‌هاي معرفتي و گرايش به «اجتماعيات» و بالعكس گريز از اجتماعيات و گرايش به معرفت ديني كه هر دو انحراف است و «خط اعتدال» نجات‌بخش از هر دو است.54

هـ. اعتقاد جدي و همه جانبه به «اجتهاد» كه از راه‌كارهاي زيربنايي رهايي از تحجر قديم و جديد است، استاد سخت معتقد به ايفاي نقش عقل در فهم و تحليل و به كارگيري معارف اسلامي در ابعاد مختلف است و اين گزاره اقبال لاهوري كه گفت: «اجتهاد قوه محركه اسلام و موتور محرك اسلام است» را به شدت ستوده و مي‌پرورد و معتقد است از معجزات اسلام، خاصيت «اجتهادپذيري» آن است،55 زيرا كه علة العلل تحجر را عقل‌گريزي و مطلق‌انديشي و جزم‌گرايي مي‌داند و علة العلل رهايي از تحجر را نيز عقلانيت ديني و عقل‌گرايي مثبت و متعادل و متناظر به همه وجوه اسلام مي‌داند.

و. تفكيك و جداسازي ثابت اسلام از متغيرات آن كه امور ثابت را با «فطرت» و امور متغير را با نيازهاي زمان و اقتضائات عصري پيوند مي‌زند، چنان كه تفكيك بين بينش‌ها و روش‌ها، شيوه‌ها و اهداف را نيز از عوامل رهايي از تحجر سنتي و مدرن مي‌داند.56

نتيجه اجمالي

استاد شهيد مطهري معتقدند: «زمان همان‌طوري كه پيشروي و تكامل دارد،فساد و انحراف هم دارد؛ بايد با پيشروي كرد و با فساد و انحراف زمان هم بايد مبارزه كرد. مصلح و مرتجع هر دو عليه زمان قيام مي‌كنند، با اين تفاوت كه مصلح عليه انحراف زمان و مرتجع عليه پيشرفت زمان قيام مي‌كند.»57

«اسلام هم با جمود مخالف است و هم با جهالت، خطري كه متوجه اسلام است هم از ناحيه اين دسته است و هم از ناحيه آن دسته. جمودها و خشك‌مغزي‌ها و علاقه نشان دادن به هر شعار قديمي – و حال آن كه ربطي به دين اسلام ندارد – بهانه به دست مردم جاهل مي‌دهد كه اسلام را مخالف تجدد به معني واقعي بشمارند و از طرف ديگر، تقليدها و مدپرستي‌ها و غرب‌زدگي‌ها و اعتقاد به اين كه سعادت مردم مشرق زمين در اين است كه جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگي بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آن‌ها را بپذيرند، قوانين مدني و اجتماعي خود را كوركورانه با قوانين آن‌ها تطبيق دهند، بهانه‌اي به دست جامدها مي‌دهد. كه به هر وضع جديدي با چشم بدبيني بنگرند و آن را خطري براي دين و استقلال و شخصيت اجتماعي ملتشان به شمار آورند.

در اين ميان آن كه بايد غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است.

جمود جامدها به جاهل‌ها ميدان تاخت و تاز مي‌دهد و جهالت جاهل‌ها، جامدها را در عقايد خشكشان متصلب‌تر مي‌كند.»58

«تجددگرايي افراطي كه هم در شيعه وجود داشته و هم در سني، در حقيقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نيست، و پيراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن.»59

«اسلام ديني است كه براي نظام زندگي و پيشرفت زندگي آمده، پس چگونه ممكن است فقيهي از نظامات و جريان طبيعي بي‌خبر باشد، به تكامل و پيشرفت زندگي ايمان نداشته باشد و آن‌گاه بتواند دستورهاي علمي و مترقي اين دين حنيف را كه براي همين نظامات آمده و ضامن هدايت اين جريانات و تحولات و پيشرفت‌ها است، كاملا و به طور صحيح استنباط كند.»60

پي‌نوشت‌ها:‌

1.‌ پيام امام خميني(ره)، به مناسبت شهادت استاد مطهري در سال 58 منتشر شده در يادنامه استاد مطهري، ج اول.

2. حكيمي، محمدرضا، سپيده باوران، ص 21 – 30، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم سال 79.

3.‌ پاره‌اي از خورشيد، ص 189، از بيانات و پيام‌هاي مقام معظم رهبري.

4. نمونه‌هايي از آن را مي‌توان در پاورقي اصول فلسفه و روش رئاليسم، نقدي بر ماركسيسم، فطرت، فلسفه، فطرت، فلسفه اخلاق و... و حقوق زن در اسلام، جاذبه دافعه علي(ع)، سيري در نهج‌البلاغه، اسلام و مقتضيات زمان، ج اول و دوم و... .

5. انقلاب اسلامي، صص 66 – 115.

6. عدل الهي، ص 9.

7. نهضت اسلامي در صد ساله اخير، ص 90، چاپ دوازدهم 1368، انتشارات صدرا.

8. احياء تفكر اسلامي، مجموعه آثار، ج بيستم، صص 4 و 5.

9. همان، صص 96 – 97.

10. همان، صص 61 – 127.

11. نبوت صص 277 – 292، انتشارات صدرا، چاپ اول، بهمن 73.

12. ده گفتار، احيا تفكر اسلامي و حق و باطل مفهوم زهد، ص 52 – 70، چاپ اول، انتشارات صدرا.

13. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 75 و ج 2 ص 50 – 75، چاپ اول، انتشارات صدرا.

14. شمس / 10.

15. مجموعه آثار، ج نوزدهم، ص 110.

16. نظام حقوق زن در اسلام، ص 74.

17. مجموعه آثار، ج اول، ص 350.

18. همان، ج نوزدهم، بيستم، بيست و يكم در فرازهاي متنوع و شبيه به هم.

19. نهج‌البلاغه حكمت... .

20. نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله اخير، چاپ دوازدهم، سال 1368، ص 90 – 92.

21.‌ شرح مبسوط منظومه، ج اول، ص 25 – 30.

22. مجموعه آثار، ج بيست و يكم، ص 128 – 129.

23. همان، ج ششم، ص 878 – 900.

24. ليبراليسم اسلامي، پراگماتيسم اسلامي در انديشه‌هاي تفسيري رحيم مهندس بازرگان و انديشه‌هاي ليبراليسمي دكتر عبدالكريم سروش.

25. تعميم امامت بني صدر و اينك تعميم نبوت (بسط تجربه نبوي) دكتر سروش.

26. علل گرايش به مادي‌گرايي، ص 253، تيرماه 1375، و مجموعه آثار، ج بيستم، ص 169 – 170، و مجموعه آثار، ج شانزدهم، ص 294 – 340.

27. اسلام و مقتضيات زمان، ص 115، ارديبهشت 1376.

28. تكامل اجتماعي اسلام، ص 189، علل گرايش ماديگري، ص 218، سيري در نهج‌البلاغه، ص 214 – 225 و جاذبه و دافعه علي(ع)، نظام حقوق زن در اسلام و ... .

29. مجموعه آثار، ج نوزدهم، ص 110.

30‌. نهضت‌هاي اسلامي در صد سال اخير، ص 93.

31. همان، ص 112.

32. مجموعه آثار، ج شانزدهم، ص 600.

33. پيرامون انقلاب اسلامي، ص 72.

34. در گذر انديشه‌ها، ص 193، مقاله اسلام و تجدد از استاد شهيد مطهري.

35. نظام حقوق زن در اسلام، ص 97 – 104.

36. اسلام و مقتضيات زمان، ص 136، و مجموعه آثار، ج بيستم، ص 485.

37. مجموعه آثار، ج نوزدهم، ص 122 – 123.

38.‌ همان.

39. همان.

40. نظام حقوق زن در اسلام، ص 7 و همه موارد 1 – 6 را مي‌توان در گفتار اسلام و تجدد، ص 199 – 206 كتاب استاد مطهري در گذر انديشه‌ها. گردآوري علي باقي نصرآبادي جست‌و‌جو كرد.

41. پيرامون انقلاب اسلامي، صص 14، 63 – 64 استاد شهيد مطهري.

42. استاد شهيد مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا، ص 92.

43. استاد شهيد مطهري، سلسله يادداشت‌هاي استاد مطهري، ج اول، ص 149، انتشارات صدرا.

44. همان، ص 159. انتشارات صدرا.

45. تكامل اجتماعي اسلام، ص 14. چاپ صدرا، سال 1376.

46. همان، ص 189 – 190 و نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 74 – 75، چاپ دوازدهم، سال 1368 و الهامي از شيخ الطايفه، ص 335 – 336.

47. نظام حقوق زن در اسلام، ص 96.

48. برگرفته از نظام حقوق زن در اسلام، اسلام و مقتضيات زمان، تكامل اجتماعي اسلام، اسلام و تجدد و... .

49. تعبيري وام گرفته از بحث «تساهل نظري و عملي» حسن رحيم‌پور ازغدي، كتاب نقد، ش چهاردهم و پانزدهم، ص 254.

50. سخنراني تقليد به نقل از اصلاح‌طلبي، ص 63 – 64، دكتر علي مطهري.

51. صحيفه نور، ج 3، ص 41.

52. در اين زمينه ر.ك ده گفتار بحث احياء تفكرايي، حق و باطل، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، نهضت اسلامي در صد ساله اخير و... .

53. خاتميت، ص 50 الي آخر.

54. مجموعه آثار، ج بيست و يكم، ص 85 – 70.

55. همان، صص 158 و 164 و تقسيم اجتهاد به ممدوح و غيرممدوح (مذموم) ر.ك مجموعه آثار ج بيستم، ص 165 – 170 و تعليم و تربيت اسلامي، ص 8.

56. همان، ص 472 تا 488 و ج نوزدهم، ص 118 تا 120.

57. همان، ج نوزدهم، ص 104 و مجموعه آثار، ج بيست و يكم، صص 131 – 148.

58. همان ص 112 و مجموعه آثار ج 21 ص 484 – 482.

59. نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 92، چاپ دوازدهم، سال 1368، انتشارات صدرا.

60. جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 156.

ش.د820338ف

نام:
ایمیل:
نظر: