صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۲:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۸۳۸

روزنامه کیهان **

فرجام گفتمان آمریکا گاو است / محمد ایمانی

1- از آن زمان که آقای هاشمی رفسنجانی گفت آمریکایی‌ها مسائل را مانند «گاو» تحلیل می‌کنند تا زمانی که آقای مهاجرانی در مقام مشورت نوشت آمریکا گاو شیردهی است که باید او را دوشید نه اینکه به شاخ‌هایش بچسبیم، جریان سهل اندیش و سهل‌انگار نسبت به آمریکا و غرب دست‌خوش دگردیسی‌های عمیق بوده است. این دگرگونی نسبت به هویت گاوی آمریکا به تدریج تبدیل به یک گفتمان شد! و به شکل یک «اَبَر پروژه» درآمد مبنی بر اینکه وقتی می‌شود با آمریکا معامله و شراکت کرد و او را با شراکت درگیر منافع خود ساخت، چرا باید بااو درگیر شد؟ این ابر پروژه هر گاه به اوج خود رسید تا ثابت کند آمریکا گاوماده‌ای است آماده دوشیدن، شاخ‌های آمریکا زیر بساط سهل‌اندیشان زد که آخرین آن همین ماجرای غارت 2 میلیارد دلار ایران است. دولتی‌ها (از جهانگیری تا سیف و بعیدی‌نژاد) برای توجیه این دهن‌کجی آمریکا به برجام، به صف شدند و تقصیر را گردن دولت دهم انداختند مبنی بر اینکه با بی‌تدبیری و بی‌احتیاطی، 2 میلیارد دلار اوراق آمریکایی خریده و حالا هم این پول به غارت رفته است؛ غافل از اینکه زیرپای پروژه بزرگ خود درباره قابل رفاقت و شراکت بودن گاو آمریکایی را خالی می‌کنند. شده حکایت همان که «می‌گوییم نر است، الا و لابد می‌گوید بدوش»!

2- اوایل آبان 92 هنگامی که توافق موقت ژنو در حال نهایی شدن بود عطاءالله مهاجرانی (از اعضای مؤثر دولت‌های کارگزاران و اصلاحات و مردی که سیاستمدار شدن را محصول نوشیدن شیر دراز گوش در صباوت می‌دانست!) دست به قلم برد و در سایت شخصی خود (مکتوب) نوشت: «منوچهر دعوتم کرد به شام در رستورانی در فیلادلفیا رستوران موشولو! کشتی که برای همیشه لنگر انداخته بود و به ساحل چسبیده بود. گفت: عطا به این دوستانت بگو، آمریکا مثل یک گاو شیرده هست، اسرائیلی‌ها مدام دارند می‌مکند، آن قدر به پستان‌های گاو مک زده‌اند که شیر رنگ خون هم گرفته است. شما چسبیدید به شاخ این گاو، سی سال تمامه هی با این شاخ در تقلایید. بابا منفعت ملت ما در استفاده از شیرش هست!». بعدها (اسفند 93) همین مضمون را غلامرضا انصاری (نماینده سابق اصلاح‌طلب و عضو شورای شهر تهران) طی مناظره‌ای در دانشگاه آزاد مشهد بازگو کرد؛ «به جای اینکه با شاخ آمریکا خودمان را درگیر کنیم، از پستانش استفاده کنیم». در همین حیص و بیص گروهک انحرافی موسوم به ایثارگران اصلاح‌طلب در فیس‌بوک نوشت «متأسفانه سهم ما از آمریکا، شاخ گاو شده در حالی که اگر مدیریت و هوش به خرج دهیم می‌توانیم مانند کره و ژاپن و چین آمریکا را بدوشیم»! تا همین پریروز یک سایت حق‌العمل کار متظاهر به حمایت از دولت (ع-الف) مدعی شد برای اینکه آمریکا نتواند به ما آسیب بزند باید مانند عربستان اوراق قرضه آمریکایی بخریم تا در مسیر این تعامل هوشمند به خاطر تنیدگی منافع آمریکانتواند به ما آسیب بزند همان گونه که به عربستان و ژاپن نمی‌تواند». در ترویج همین مغالطه خوش‌رنگ و لعاب بود که چند سال پیش در فضای مجازی به دروغ مدعی شدند مهاتیر محمد نخست‌وزیر اسبق مالزی گفته «آمریکا دشمن مشترک ماست و مانند یک گاو شیرده خشمگین است منتها ما در مالزی پستان او را چسبیده‌ایم و شما در ایران شاخ‌های او را»!

3- متأسفانه در غوغای پر زرق و برق رسانه‌ها کسی نیست بپرسد دکتر محمد مصدق سکولار و کراواتی و ناسیونالیست قائل به دخالت ندادن سیاست، آن زمان که به ملاقات رئیس جمهور آمریکا در نیویورک رفت، شاخ آمریکا را گرفته بود یا پستانش را که آن چنان با کودتای 28 مرداد بر زمینش زدند؟ کسی نیست بپرسد 290 سرنشین بی‌گناه هواپیمای مسافربری چه کار به گاو آمریکا داشتند که با پنجه خونین و دندان تیز او مواجه شدند؟ یا اینکه بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ملت ما چه کار به آمریکا داشتند که مورد تحریم و انواع عداوت قرار گرفتند؟ یا اینکه معمر قذافی کذایی که تمام اقتصاد خود را به حراج آمریکا و انگلیس گذاشت تا آنجا که تونی بلر او را با اسم کوچک صدا می‌زد، آیا لیبی را از گزند آمریکا حفظ کرد یا به طمع بیشتر انداخت؟ صدام کم با آمریکایی‌ها شراکت کرده بود؟ یاحتی آیا همین سوریه بی‌ارتباط با شراکت با آمریکا بود که ناگهان شبیخون خورد؟ گورباچف و یلتسین و آنجلا مرکل- با درجات مختلف خیانت آمریکا- چطور؟

4- رهبر انقلاب چندین بار این ماجرا را با اسم و رسم تعریف و تبیین کرده‌اند از جمله 18 آبان 1385 در دوران دولت نهم: «ماهاتیر محمد نخست‌وزیر سابق مالزی- که بسیار هم آدم پرکار و دقیق و جدی و پایبندی بود- به تهران آمد، به دیدن من هم آمد؛ همان اوقات بود که تحولات گوناگونی در آسیای شرقی اتفاق افتاده بود؛ در مالزی، اندونزی و تایلند، و زلزله اقتصادی به وجود آمده بود. همین سرمایه‌دار صهیونیستی و بعد سرمایه‌دارهای دیگر، با بازیهای بانکی وپولی توانستند چند تا کشور را به ورشکستگی بکشانند. در آن وقت ماهاتیر محمد به من گفت: من فقط همین قدر به شما بگویم که ما یک شبه گدا شدیم! البته وقتی کشوری وابستگی اقتصادی پیدا کرد و خواست نسخه‌های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول را عمل بکند، همین طور هم خواهد شد.»

5- باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا عضو حزبی است که نشان الاغ را بر تارک خود دارد، در مقابل فیل جمهوری‌خواهان. اوباما البته خود را جزو دسته روباه‌ها می‌پندارد چنان که نیویورک تایمز هنگام روی کار آمدن وی نوشت: «برخلاف بوش که پتک به ایران نشان می‌داد، اوباما معتقد است زمان، زمان نرمش و فریب ایران است. اوباما دو هفته پیش بود که با دعوت ایران به دست‌کشیدن از انقلابی‌گری و در توجیه علت ترس سرمایه‌گذاران خارجی از حضور در ایران مدعی شد «صاحبان تجارت دوست دارند در جایی سرمایه‌شان را به کار بیاندازند که در آنجا احساس امنیت و ایمنی کنند نه جایی که دائماً غائله و مشاجره است». اما حالا با دستبرد چند باره‌ای که راهزنان آمریکا به اموال ایران در اروپا و آمریکا زده‌اند، آیا نباید بپرسیم «امنیت سرمایه‌گذاری» مورد ادعای آنها کجاست که هم در غرب اموال ملت‌ها را غارت می‌کنند و هم در شرق آسیا به اسم سرمایه‌گذاری، ورشکستگی‌های سنگین دولت‌ها و کشورها را توسط امثال جورج سوروس مهندسی می‌کنند؟!

6- آمریکا در هزار روز پس از تشکیل دولت یازدهم مرتکب بالغ بر 160 مورد تحریم و تهدید و توهین علیه ایران شده است. این روند پس از تصویب و اجرای برجام رو به تصاعد گذاشته است اما جریان برجام‌زده‌ای که گویا حیات و ممات خود را به آمریکا گره زده، به ویژه در 7-8 ماه اخیر هر بار مدعی شده آنچه اتفاق افتاده نقض متن برجام نیست هر چند در تعارض و تناقض با روح برجام است. «روح برجام» در این استدلال یک نوع راه در رو خوب از پاسخگویی به افکار عمومی و صاحب‌نظران تلقی شده است غافل از اینکه نقض روح برجام بسیار مهم‌تر از متن و مفاد برجام است (که البته آن هم در حال نقض است). روح برجام چیست؟ خوش‌گمانی به آمریکا و ترویج ضرورت رفاقت و شراکت و هم سرنوشت شدن با آن تا جایی که بتوان برجام‌های 2 و 3 را نیز در حوزه روابط دو طرفه و تاسیس سفارت و حل بحران‌های استراتژیک منطقه (سوریه و عراق و افغانستان لبنان و یمن و بحرین) پیگیری کرد. اما وقتی دیپلمات یا دولتمردی از نقض روح برجام سخن می‌گوید یا غارت 2 میلیارد دلار از اموال ایران را به گردن دولت قبل می‌اندازد تا مثلا از اعتراض به آمریکا بگریزد، حالی‌اش نیست که اعتراف می‌کند آمریکا نه قابل شراکت و رفاقت است و نه حتی گاو ماده قابل دوشیدن، بلکه بیشتر طبیعت تعدّی و درندگی و گرگ صفتی دارد.

7- دو طیف «سهل‌اندیش» و «مأموریت‌دار برای بزک آمریکا» اکنون مجبورند شیلنگ آب فشار قوی به بزک 3 ساله - بلکه 30 ساله - شیطان بزرگ بگیرند. اکنون پرسش مهم عوام و خواص این است که اگر آمریکا - به قول کری- اجازه می‌دهد ایران به 3 میلیارد دلار از 50 یا 100 میلیارد دلار اموال بلوکه خود دسترسی داشته باشد و بلافاصله در یک قلم راهزنی 2 میلیارد دلار آن را غارت می‌کند، یا سفیر آقای روحانی برای نمایندگی سازمان ملل را تروریست می‌خواند و دیپورت می‌کند یا ممنوعیت صدور ویزا برای اتباع 38 کشور را در صورت سفر به «ایران تروریست» صادر می‌کند، پس افتخار فتح‌الفتوح و آفتاب تابان برجام دقیقا کجای آن است که به زیر میکروسکوپ هم نمی‌آید؟ و اگر برجام زانوزدن کدخدا در برابر ایران است، پس قبله کردن نیویورک و این همه سفر نا به جای تیم‌های دیپلماتیک و اقتصادی به آمریکا برای کرنش و التماس و انفعال‌های بعدی برای چیست؟ مردم می‌پرسند یعنی چه که این سفرها یا سخنانی مانند «دستاورد برجام تقریبا هیچ بوده»، برای «چانه‌زنی» است؟ چانه‌زنی را قبل از توافق و اجرای آن انجام می‌دهند یا بعد از آن که همه امتیازهای هنگفت را یکطرفه و به شکل غیرمتوازن و ناهمزمان و برگشت‌ناپذیر دادند و رفت و اجرای «مشروط» برجام در عمل به اجرای بلاشرط و توأم با دستپاچگی تبدیل شد؟ برای مردم همچنین سوال است که چرا برخی دولتمردان ما حاضرند توپ را به زمین خودی بیاندازند اما نازک‌تر از گل به گاو شیرده آمریکا نگویند؟! حالا نوع این پرخاش‌ها به منتقدان و نیروهای داخلی و نه آمریکای عهدشکن، معلوم می‌کند که قضاوت آمریکا درباره جریان غرب‌گرا و سهل‌اندیش قضاوت درستی بوده است حاکی از اینکه هر نوع دست درازی صورت گیرد، صدایی از این جماعت رویا‌اندیش و قائل به مؤدب و میانه‌رو و عاقل بودن اوباما در نخواهد آمد. آیا مناسبات قرن نوزدهمی (مورد اشاره و کنایه آقای روحانی) غیر از همین روند بوده است؟ چرا روند تحمیل و تحقیرهای آمریکا، با رویکرد تحریف و تحمیق جریان غربگرا در داخل مواجه شده است؟

8- رهبر انقلاب اول فروردین 92 به اقتضای حکمت گفتند «آنچه برای رئیس‌جمهور آینده نیاز داریم عبارت است از امتیازاتی که امروز وجود دارد منهای ضعف‌هایی که وجود دارد. رئیس‌جمهور هر دوره‌ای باید امتیازهای کسبی و ممکن‌الحصول رئیس‌جمهور قبلی را دانسته باشد و ضعف‌های او را نداشته باشد... یعنی ما در سلسله دولت‌ها رو به پیشرفت و تعالی تکامل باشیم». ایشان خرداد همان سال از بی‌انصافی‌ها گله کردند و سپس در حرم حضرت امام فرمودند «نامزدها وعده‌های نشدنی به مردم ندهند... من به نامزدها عرض می‌کنم جوری حرف بزنید که اگر در خرداد سال آینده نوار امروز شما را جلوی خودتان گذاشتند یا پخش کردند، شرمنده نشوید یا بعدا مجبور نباشید تقصیر را گردن این و آن بگذارید». متاسفانه در شلوغی و هیجان تبلیغات و جمع‌آوری رأی به هر قیمت این اقتضائات عقلی به حاشیه افتاد و برخی دولتمردان جدید ضعف‌های دولت قبل منهای نقاط قوت آن را ترجیح دادند که تخریب و تمسخر مسکن مهر ( با کارنامه صاحب خانه کردن 2/5 میلیون خانواده) نمونه آن است؛ وضوح لجبازی لیبرال‌های مغرور و نادان (تعبیر فرشاد مومنی) تا آنجاست که احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات به روزنامه اعتماد می‌گوید فعال کردن پروژه مسکن مهر به عنوان یک پروژه تولیدی می‌تواند یک شوک مثبت به اقتصاد رکود زده بدهد و آن را به سمت رونق ببرد. آیا بیابان و مزخرف خواندن مسکن مهر - در لجبازی با دولت قبل که می‌توان عیب‌ها و نقص‌های زیادی هم برای آن دولت شمرد- عاقلانه بود یا رونق دادن و بهبود آن که می‌توانست چند میلیون نفر تولیدکننده و شاغل در 200 شاخه صنعتی زیرمجموعه را فعال کند و بدون آویختن از شاخ و دم گاو کذایی آمریکا، موجب رونق اقتصادی شود؟ حالا هم دیر نشده، که گفته‌اند جلوی ضرر را از هر جا بگیرید منفعت است.

***************************************

روزنامه قدس **

اشتغال بالا در رکود بازار/ناصر باغستانی

چندی پیش دکتر نوبخت در نخستین نشست خبری خود در سال 95، با اشاره به ورود 827 هزار نفر به بازار کار در سال 94 عنوان کرد، از بین این جمعیت 667 هزار نفر وارد بازار کار شدند.

سخنگوی دولت همچنین یادآور شد، پیش‌بینی دولت برای سال 95 رشد اقتصادی بین 5 تا 6 درصد است. این آمار، واکنش‌های متفاوتی را در بین صاحب‌نظران به همراه داشت و عده‌ای این میزان اشتغال را متناسب با وضعیت رکودی کشور و همچنین نرخ رشد‌ اقتصادی7/0درصدی مرکز آمار برای سال 94 ندانستند.

منتقدان بر این باورند که براساس تحقیقات انجام‌شده در اقتصاد ایران ، ایجاد هر 100 هزار نفر شغل در ایران نیازمند یک درصد رشد اقتصادی است و بدین ترتیب برای ایجاد 667 هزار نفر شغل در سال گذشته باید بیش از 6 درصد رشد اقتصادی در سال 94 پدید می‌آمد که چنین نشده است.

حتی علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز بارها به ایجاد 100 هزار شغل به ازای یک درصد رشد اقتصادی اشاره کرده است. اما نکته حایز اهمیت دراین‌باره ضعف پایه علمی تناسب ایجاد اشتغال 100 هزار نفر به ازای یک درصد رشد اقتصادی است، زیرا میزان اشتغال ایجادشده توسط یک درصد رشد اقتصادی به جنس رشد اقتصادی بستگی دارد. به‌عبارت دیگر باید دید عامل ایجاد رشد اقتصادی فعالیت‌های اقتصادی کار محور بوده‌اند یا فعالیت‌های سرمایه محور.

برای مثال اگر یک درصد رشد به دلیل افزایش فروش نفت خام باشد نمی‌توان از آن انتظار ایجاد اشتغال چشمگیری داشت و اگر یک درصد رشد به دلیل فروش خودروها با وام دولتی باشد، نمی‌تواند تأثیر بسزایی در اشتغال ایجاد کند. اما آنچه بیش از نرخ رشد اقتصادی، صحت ایجاد اشتغال 667 هزارنفری را زیر سؤال می‌برد، برآوردی است که مرکز پژوهش‌ها از رشد ارزش‌افزوده فعالیت‌های اقتصادی در سال 1394 داده است.

براساس برآورد مرکز پژوهش‌ها، در سال 94 بخش ساختمان، صنعت و خدمات همگی دارای ارزش افزوده منفی بوده‌اند که این نشان دهنده رکود گسترده در این بخش‌هاست.

علت رکود گسترده اقتصاد ایران در سال 1394 را می‌توان چالش اساسی کمبود تقاضای مؤثر دانست. از شواهد مهم تأییدکننده این موضوع می‌توان به افت درآمدهای نفتی از اواسط سال 1393، کاهش شتاب رشد درآمدها و هزینه‌های جاری دولت، کاهش تشکیل سرمایه ثابت ناخالص دولتی و خصوصی و کاهش صادرات غیرنفتی اشاره کرد. و این رکود گسترده را می‌توان بزرگ‌ترین علامت سؤال در برابر اشتغال 667 هزارنفری دانست.

بنابراین در زمینه آمار اشتغال چند سؤال مهم وجود دارد:

نخست با توجه به رکود بخش‌های اقتصادی، 667 هزار شغل در کدام بخش اقتصاد ایران به وجود آمده است؟

دوم چرا اشتغال این حجم از بیکاران نتوانسته است در کم کردن رکود و افزایش رشد اقتصادی راهگشا باشد؟

همچنین به ازای به وجود آمدن این مشاغل، چه مقدار شغل از بین رفته است؟

اما گذشته از وضعیت اشتغال در سال 94 باید دید اشتغال در سال 95 به چه میزان خواهد بود. اگر تمام پرسش‌ها را در مورد آمار اشتغال سال 94 کنار بگذاریم و فرض را بر صحت آمار دولت بگیریم می‌توان از دولت انتظار داشت حالا که با نرخ رشد 7/0درصدی توانسته است 667 هزار شغل ایجاد کند و از طرفی پیش‌بینی نرخ رشد 5 تا 6 درصدی را برای سال 95 دارد ، وضعیت اشتغال در سال 95 باید بیش از سال 94 رونق داشته باشد.

البته تحقق این میزان رشد به مسایلی مانند تحقق سرمایه‌گذاری خارجی ، قیمت نفت و ... بستگی دارد.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

رژیم صهیونیستی و تکرار تجربه‌های گذشته

بسم‌الله الرحمن الرحیم

رسانه‌های صهیونیستی درباره عواقب رویاروئی مجدد با حزب‌الله و حماس به وضوح اظهار نگرانی می‌کنند. روزنامه «اسرانیل هایوم» به استناد برآوردهای امنیتی – نظامی صورت گرفته خاطرنشان می‌سازد در هر جنگی که از جبهه شمالی با حزب‌الله لبنان یا از جبهه جنوبی با حماس باشد، اسرائیل با دشوارترین رویاروئی نظامی طی 20 سال اخیر روبرو خواهد شد. این روزنامه در توضیح مطلب خود می‌افزاید: براساس برآوردهای امنیتی – نظامی حماس و حزب‌الله هر یک توانسته‌اند توان نظامی و قدرت عملیاتی خود را مرتباً ترمیم کنند و ارتقاء بخشند و با بهره‌مندی از موشک‌های دوربرد، حتی اعماق خاک اسرائیل را نیز هدف قرار دهند.

طرح این موضوع چه ارتباطی با شرایط موجود منطقه ممکن است داشته باشد؟ اگرچه در این مقوله مطلب آشکاری مطرح نشده لکن به نظر می‌رسد اهداف سیاسی – تبلیغاتی پشت پرده برای معرفی حزب‌الله لبنان به عنوان یک «تشکل تروریستی»، به اظهار نگرانی رسانه‌های صهیونیستی دقیقاً ارتباط دارد. به عبارت بهتر به نظر می‌رسد این تبلیغات پرحجم رسانه‌ای و سیاسی باید به عنوان «آتش تهیه» در جنگ احتمالی علیه محور مقاومت در منطقه ارزیابی شود. بدین ترتیب ارتجاع عرب سعی دارد با فضاسازی سیاسی – تبلیغاتی بستر لازم برای انجام یک عملیات جنگی تمام عیار علیه حزب‌الله لبنان و حماس توسط صهیونیست‌ها را فراهم سازد.

این پدیده، چندان هم تازگی ندارد. حتی پس از پایان جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی علیه حزب‌الله لبنان، شاهزاده «ترکی الفیصل» و بندر بن سلطان با سفر به تل آویو خواستار جنگ تازه‌ای علیه حزب‌الله لبنان با هزینه عربستان و سایر رژیم‌های ارتجاعی عرب بودند که بتواند کار حزب‌الله لبنان را یکسره کند. علیرغم اصرار زیاد ارتجاع عرب، این صهیونیست‌ها بودند که جرئت انجام چنین اقدامی را نداشتند و دست رد بر سینه آل سعود زدند.

گویا آل سعود تصور می‌کند که با ریخت و پاش دلارهای نفتی و جلب نظر سایر رژیم‌های فاسد منطقه برای ابراز دشمنی آشکار علیه محور مقاومت می‌تواند صهیونیست‌ها را برای تکرار همان برنامه و آزمودن شانس رویاروئی با حزب الله، وسوسه کند درحالی که صهیونیست‌ها طعم تلخ ضربات مرگبار حزب‌الله لبنان را در جنگ 33 روزه چشیده و در آن جنگ نابرابر هم ضرب شست دلاورمردان حزب‌الله را تجربه کرده‌اند.

قطعاً براساس همان تجربه بود که رژیم صهیونیستی به اصرار آل سعود برای تجدید تجربه جنگ 33 روزه پاسخ منفی داد و حاضر نشد یکبار دیگر فضائی را به وجود آورد که موشک‌های حزب‌الله در یک اقدام تلافی جویانه به عمق خاک اسرائیل شلیک شود و روند سیاسی – اقتصادی – تجاری در تمامی سرزمین‌های اشغالی را مختل سازد.

این موضوع به همراه طیف وسیعی از مسائل مرتبط، عیناً در گزارش رسمی کمیته تحقیق «وینوگراد» که ماموریت داشت درباره علل و عوامل موثر در شکست سنگین ارتش صهیونیستی در جنگ 33 روزه بررسی کند، عیناً منعکس است. اگرچه بسیاری از جزئیات و دیدگاه‌های مرتبط با ایجاد «طبقه بندی اطلاعاتی» به بیرون درز نکرده ولی به نظر می‌رسد که نگرانی رژیم صهیونیستی درخصوص تکرار تجربه جنگ 33 روزه با همین موارد نیز مرتبط باشد.

امروزه حزب‌الله لبنان پس از 10 سال از آن دوران، با تجارب، تجهیزات و مهارت‌های بیشتری خود را برای حفظ کیان ملت لبنان آماده کرده و قاعدتاً صهیونیست‌ها از طرق مختلف، اطلاعات لازم درخصوص میزان کارآئی، محبوبیت، اثرگذاری و قابلیت‌های حزب‌الله را در اختیار دارند و کاملاً واقفند که با نخستین حرکت‌های آتش افروزی چگونه اقدامی را از جانب حزب‌الله شاهد خواهند بود که دیگر جنگ به 33 روز نیانجامد بلکه در همان ساعات اولیه به شکست و پشیمانی اسرائیل منجر شود. اینکه صهیونیست‌ها از حوادث گذشته تا چه اندازه درس عبرت گرفته باشند، به خودشان مربوط است ولی نکته مهمتر به عملکرد آل سعود و جبهه ارتجاع عرب در منطقه باز می‌گردد که سعی دارند ناکامی‌ها و شکست خود را به دست دیگران جبران کنند و از مقاومت در منطقه انتقام بگیرند. آل سعود این ذهنیت و هدف را درخصوص آمریکا و کشورهای اروپائی نیز دارد و سعی می‌کند پای آنها را به مسائل سوریه نیز با همین دیدگاه باز کند که آنها را درگیر حوادثی ناخواسته کند و به هزینه آنها، اهداف خود را محقق سازد.

اینکه این روزها جبهه تروریستی مورد حمایت ریاض موسوم به «گروه ریاض» برای شکستن آتش بس و اعزام نیروی زمینی توسط آمریکا و سایر کشورهای غربی به سوریه اصرار می‌ورزد، بازگو کننده نیات آل سعود است که باز هم از محور مقاومت در منطقه، البته به دست غرب، انتقام بگیرد. این همان نکته‌ای است که اوباما و دستیارانش هم به آن پی برده‌اند و دست آل سعود را خوانده‌اند.

فضاسازی سیاسی – تبلیغاتی آل سعود و سایر رژیم‌های فاسد منطقه برای تظاهر به همبستگی علیه مقاومت و حزب‌الله با این هدف صورت می‌گیرد که به صهیونیست‌ها نشان دهند که شرایط برای وارد کردن یک ضربه کاری علیه حزب‌الله فراهم است و رژیم تل آویو می‌تواند با یک ضربه کار را تمام کند! ولی واقعیت‌های عینی و ملموس، دقیقاً عکس این را نشان می‌دهند و نقش‌آفرینی‌ مقاومت در راه عقیم کردن تحرکات وحشیانه و تروریستی محور ریاض و متحدان فاسدش، جای هیچگونه تردیدی در این زمینه باقی نمی‌گذارد که حزب‌الله در پرتو تجربیات جدید، ورزیدگی‌ها و قابلیت‌های روزافزونی را در اختیار دارد که می‌تواند صهیونیست‌ها را در همان ساعات اولیه از هرگونه اقدامی پشیمان کند. آنچه این روزها از هیمنه نیروهای مقاومت و بویژه حزب‌الله لبنان قابل مشاهده است، فقط نمای بیرونی موجود قدرتمندی است که بخش اعظم آن فعلاً به نظر نمی‌آید ولی در موقع مقتضی، نقش‌آفرینی خواهد کرد و چه بسا ضربات مرگبار حزب الله، این بار فرصتی برای پشیمانی آغازگران درگیری را هم باقی نگذارد و مثل همیشه به زیان قطعی اشغالگران صهیونیست منجر شود.

***************************************

روزنامه خراسان**

تحریم سفید، غارت سیاه؛ آمریکا عوض می‌شود؟/علیرضاقربانی

روی کاغذ همه‌چیز خوب پیش می‌رود. سخنگویان رسمی و فارسی‌زبان وزارت امور خارجه آمریکا هم رسماً اعلام می‌کنند که واشنگتن در مسیر برخورداری ایران از مواهب برجام، مانعی ایجاد نمی‌کند. بااین‌همه، جز بر روی صفحات کاغذ و مصاحبه‌های دیپلماتیک در برابر دوربین‌ها، مشکلی برطرف نشده و در عرصه عملی، به اذعان رئیس‌کل بانک مرکزی «تقریباً هیچ‌چیز» از برجام عاید جمهوری اسلامی نشده‌است. پر بیراه هم نیست. وزیر امور خارجه آمریکا هم در جواب مخالفان برجام در آمریکا اعلام کرده که ایران فقط به حدود سه میلیارد دلار از دارایی‌های مسدود شده‌اش دست‌یافته است، دارایی‌هایی که از 50 تا 100 میلیارد دلار درباره آن سخن می‌گویند. ناگفته نماند که آن 3 میلیارد دلاری هم که جان‌کری از آن حرف می‌زند، احتمالاً یک میلیارد و هفتصد میلیون دلارش به پولی مربوط می‌شود که آمریکایی‌ها از محل دارایی‌های مسدود شده ایران در قبال آزادی جاسوسان خود مجبور به پرداخت شدند و حتی بخشی از آن را نقداً و دودستی در فرودگاه تهران تحویل دادند، که البته ربطی به برجام و مذاکرات آن نداشت و باید دستگیری جاسوسان آمریکایی را به‌حساب جای دیگر گذاشت.

اما تحریم سفید؛ تحریم سفید به پدیده‌ای اطلاق می‌شود که درحالی‌که ایران بر اساس توافق برجام و روی کاغذ حق برخورداری از بعضی امتیازها ازجمله دسترسی و برداشت از حساب‌های مسدود شده‌اش و نیز انتقال دارایی‌ها به ایران و انجام معاملات با طرف‌های خارجی را کسب کرده است، عملاً در همه این زمینه‌ها به در بسته می‌خورد. سامانه پیام سوئیفت بر روی بانک‌های ایرانی باز است، اما آن‌طرف خط تقریباً هیچ بانک معتبری اجازه نقل‌وانتقال ارز نمی‌دهد، گروه‌های دیپلماتیک و اقتصادی پرشمار و انبوه به ایران سفر می‌کنند، اما کمتر تفاهم‌نامه‌ای به مرحله انعقاد قرارداد تجاری و اجرا نزدیک می‌شود. ظاهراً همه لبخند می‌زنند و تعارف تکه‌پاره می‌کنند، اما عملاً آب در همان مسیر پیش از برجام جریان دارد. واقعیت آن است که برابر خبرهایی که چندان هم از دید خبرنگاران و تحلیل‌گران پنهان نمی‌ماند، آمریکایی‌ها هم‌زمان با تعلیق برخی تحریم‌های مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران، نسخه جدیدی از تحریم‌ها را علیه کشورمان اعمال می‌کنند که به آن «تحریم سفید» اطلاق می‌شود. به این معنی که همان گروه‌های دیپلماتیک آمریکایی که در دوران تحریم سیاه و ظالمانه فرودگاه به فرودگاه و پایتخت به پایتخت سفر کردند و با تطمیع و تهدید طرف‌های تجاری ایران را وادار به قطع مناسبات با ایران کردند، در دوران پسابرجام هم چمدان‌هایشان را بسته‌اند و بیشتر با تطمیع و وعده بعضی امتیازات و در مواردی هم تهدیدهایی در لفافه جلوی راه افتادن مبادلات تجاری با ایران ایجاد مانع می‌کنند. چیزی که خودشان آن را تحریم سفید می‌خوانند. این مسئله در اظهارات مقام‌های رسمی کشورمان که با آمریکایی‌ها رابطه نزدیک‌تری دارند و به‌خوبی می‌دانند طرف مقابلشان چه می‌کند، دیده می‌شود؛ طوری که وزیر امور خارجه بارها به تعابیر مختلف از آمریکایی‌ها می‌خواهد که در رابطه میان ایران و جهان دخالت نکنند. نمونه آن گفتگو با اشپیگل است که آقای ظریف می‌گوید: «ما از آمریکا تنها یک درخواست داریم و آن اینکه خود را قاطی مبادلات تجاری کشورها و بانک‌های بزرگ با ایران نکنند» مسئله‌ای که به زبان دیگری در پایان آخرین دور مذاکرات با جان‌کری هم تکرار شد. این همان تحریم سفید است که حتی اگر قابل‌اثبات هم باشد، به‌ظاهر نقض برجام شمرده نمی‌شود!

در کنار تحریم سفید، غارت سیاه واشنگتن در دست‌اندازی به پول‌های چند ده سال مسدود شده ایران در آمریکا به بهانه‌های واهی ادامه دارد که آخرین مورد آن حکم عالی‌ترین مرجع قضایی آمریکا برای دزدی آشکار دو میلیارد دلار از دارایی‌های ایران است که مهم‌ترین واکنشی که به آن نشان داده شد این بود که آقای ظریف اعلام کرده که ایران این حکم را به رسمیت نمی‌شناسد و آمریکا باید آن را پس دهد!

این نوشته نقدی بر قرارداد برجام نیست، که از سوی رئیس‌جمهور محترم منع شده است، اما ادعایی بر نقض برجام از سوی طرف بدعهدی چون ایالات‌متحده آمریکا هست. برداشت غیرقانونی از دارایی‌های به ظلم مسدود شده ایران، صورت بدتری از تحریم است، چراکه در تحریم، ما را از بعضی حقوق مشروع درصحنه جهانی محروم کردند، اما این اقدام رسماً غارت اموال مردم ایران توسط آمریکایی‌هاست. بر اساس قرارداد برجام بعضی محدودیت‌ها نسبت به ایران برطرف می‌شود، اما خیلی آسان جایش با بهانه‌هایی چون تحریم‌های موشکی و دفاعی و ادعای مضحک حمایت از تروریسم و ... پر می‌شود و حالا که آشکارا اموال ایران را غارت می‌کنند اگر برجام با ادامه تحریم سفید ایران نقض نشود، چگونه نقض خواهد شد؟ در صورت تن دادن به چنین تفسیر سهل‌انگارانه‌ای از برجام، باید منتظر فشارهای بیشتر و گسترش آن در حوزه‌های دیگر باشیم.

هرچند روشن است که جایی از کار اشکال دارد، اما خوشبختانه وزیر امور خارجه کشورمان به‌صراحت از ضرورت احساس نتایج برجام در زندگی مردم به‌عنوان شرط ادامه برجام سخن گفته است. مهم این است که هر طور شده، آمریکا مجبور به عقب‌نشینی از تحریم سفید شود و از بدعهدی دست بردارد و مسیر اشتباه خود را در برابر ملت ایران اصلاح کند، یا دیگر کشورهای عضو گروه 1+5 هزینه‌های نقض برجام توسط هم‌پیمان خود را بپذیرند.

***************************************

روزنامه ایران**

آفریقای جنوبی؛ شریک قابل اتکا/ جاوید قربان اوغلی

سفر آقای جاکوب زوما، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی در رأس یک هیأت بلندپایه متشکل از چند وزیر و امضای اسناد همکاری دو کشور در حوزه‌های انرژی، سرمایه‌‌گذاری، کشاورزی، مدیریت منابع آب، بیمه و فرهنگ و هنر فرصتی مناسب برای ایران است تا پس از 20 سال پس از فروپاشی آپارتاید و از سرگیری روابط با این کشور به ساماندهی مناسبات خود با یکی از قدرت‌های نوظهور جهان بپردازد. در همین رابطه می‌توان به نکات ذیل اشاره‌ای ولو به اجمال کرد.

روابط ایران با آفریقای جنوبی در دوران پسا آپارتاید در بخش سیاسی همواره روندی رو به رشد داشته است. در طول 20 سالی که از روی کارآمدن دولت دموکراتیک غیرنژادی آفریقای جنوبی می‌گذرد، این روابط سیاسی با افت و خیزهایی روبه‌رو بوده است با این حال باتوجه به ساختار حکومت و سوابق حزب حاکم در رابطه با غرب در دوران آپارتاید از یکسو و مواضع ایران در حمایت از مبارزات ضد آپارتاید همواره مقامات آفریقای جنوبی نگرش مثبتی به کشورمان داشته‌اند. حمایت آفریقای جنوبی از ایران در جریان چالش هسته‌ای که از سال 2002 به یک بحران بین‌المللی تبدیل شده بود، همواره مورد انتقاد غربی‌ها بود با این حال این کشور با تمام توان در آژانس بین‌المللی هسته‌ای و شورای امنیت قویاً از ایران حمایت کرد که نکته قابل اتکایی برای گسترش روابط سیاسی با این کشور به شمار می‌رود. هرچند در پرتو شرایط ناشی از بحران هسته‌ای همه کشورها از جمله آفریقای جنوبی به دلیل محدودیت‌های قطعنامه‌ها و تحریم‌های بین‌المللی و نگرانی از مجازات‌های سیاسی و اقتصادی در روابط خود با ایران با حزم و احتیاط گام برمی‌داشتند.

در حوزه اقتصادی تا قبل از اعمال تحریم‌های ناشی از پرونده هسته‌ای علیه ایران، روابط دوکشور با اینکه در حد ظرفیت‌ها نبود ولی در سطح قابل قبولی ارزیابی می‌شد. سرمایه‌گذاری‌های آفریقای جنوبی در ایران در «پارس جنوبی» و «تلفن همراه» از جمله مواردی است که از آنها می‌توان به عنوان نماد روابط دو کشور یاد کرد. سرمایه‌گذاری شرکت «ساسول» در حوزه پتروشیمی با مشارکت شرکت ملی پتروشیمی ایران که به آریا- ساسول معروف است و همچنین شرکت ام‌تی‌ان (MTN) آفریقای جنوبی با شرکای ایرانی تحت نام ایرانسل در حوزه تلفن‌های همراه از جمله موفق‌ترین سرمایه‌گذاری‌های خارجی انجام شده در ایران بود. اهمیت این دو پروژه در این است که این پروژه‌ها در قالب همکاری مشترک (Joint Venture) بود که طرف آفریقای جنوبی علاوه بر تأمین سرمایه انتقال تکنولوژی در ریسک سرمایه‌گذاری نیز مشارکت داشت. امری که حتی شرکت‌های بزرگ اروپایی، ژاپن و کره نیز تاکنون نیز در چنین قالبی با ایران وارد همکاری اقتصادی و سرمایه‌گذاری در این حجم نشده‌اند.

هر چند شوربختانه باید اذعان کرد که با آغاز تحریم‌ها روابط اقتصادی ایران با آفریقای جنوبی به دلیل اعمال فشارهای فراوان رو به افول نهاد، با این حال در حوزه سیاسی روابط هرچند محتاطانه همچنان وجود داشت. از این منظر گسترش روابط سیاسی و اقتصادی ایران با افریقای جنوبی در دوران پسابرجام به لحاظ سیاسی و اقتصادی از اهمیت بالایی برخوردار است زیرا این کشور از اعضای گروه صنعتی 20 دنیاست. اقتصاد رو به رشد این کشور به دنبال منابع باثبات در حوزه اقتصاد انرژی است و ایران با دارا بودن منابع غنی انرژی و ثبات سیاسی حاکم، از جمله کشورهای قابل اتکا در این زمینه است.

در حوزه نفت به عنوان ستون اصلی روابط دو کشور در سالیان گذشته که بیش از 90 درصد روابط اقتصادی را شامل می‌شد، ایران قبل از تحریم‌ها یکی از بزرگ‌ترین تأمین کنندگان نفت این کشور بود. متأسفانه در دوران تحریم فروش نفت ایران به این کشور قطع شد که اینک یکی از برنامه‌های وزارت نفت، بازگردان اوضاع به شرایط قبل از تحریم‌هاست. واردات آفریقای جنوبی روزانه 550 هزار بشکه نفت از منابع تأمین انرژی جهان است. ضمن اینکه این کشور در حوزه دستیابی به انرژی‌های پاک نیز پیشرفت‌های قابل توجهی را به دست آورده است.

با توجه به شرایط جدید انرژی در جهان، تنوع تأمین کنندگان و محرومیت چند ساله ایران که از دست دادن بازارهای مطمئن را به دنبال داشت؛ در شرایط کنونی هر چند توقع بازگشت به شرایط قبل از تحریم در تأمین نفت مورد نیاز آفریقای جنوبی غیرواقع بینانه است ولی با وجود این، هدف ما باید کسب سهمیه حداکثری قابل قبول از نیاز رو به رشد این کشور به انرژی باشد. از یاد نبرده‌ایم که به دلیل تقارب سیاسی، تا قبل از اعمال تحریم‌ها، آفریقای جنوبی یکی از مشتریان باثبات حوزه نفت ما بود و حتی زمانی که در سال 1996 بیل کلینتون قانون داماتو علیه ایران را تصویب کرد، این کشور از این قانون که مانع سرمایه‌گذاری در صنایع نفت و گاز می‌شد تبعیت نکرد و حتی خرید نفت را از ایران افزایش داد. لذا ایران باید تلاش و سیاستگذاری خود را بر کسب سهم قابل توجه در تأمین انرژی این کشور متمرکز نماید. البته باید توجه داشت که دستیابی به این مهم منوط به اراده سیاسی کشورمان و درک درست برنامه‌ریزان از بازار متنوع انرژی است ضمن اینکه ایران باید در این زمینه از انعطاف بالایی برخوردار باشد.

در حوزه همکاری‌های چندجانبه، آفریقای جنوبی از اعضای گروه صنعتی 20، پیمان BRICS‌ (اقتصادهای نوظهور شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) گروه 77 و جنبش غیرمتعهدها هست و با توجه به اینکه از اعتبار خوبی در دنیا برخوردار است، می‌تواند شریک قابل اتکای ایران در حوزه وسیع قاره آفریقا و جهان باشد. ایران نیز می‌تواند از ظرفیت‌های این کشور در حوزه انرژی، صنایع و معادن و کشاورزی بهره برده و پیوندهای خود را در این زمینه‌ها تحکیم کند. همچنین با توجه به ظرفیت بالای آفریقای جنوبی در حوزه صنعت، معدن و کشاورزی، این کشور می‌تواند جایگزین خوبی برای برخی از شرکت‌های غربی در این بخش‌ها برای کشورمان باشد بخصوص اینکه آفریقای جنوبی برخلاف غربی‌ها برای همکاری‌های اقتصادی خود مابه‌ازای سیاسی مطالبه نمی‌کند. دیگر اینکه این کشور به عنوان قدرتمندترین اقتصاد در حوزه کشورهای آفریقا می‌تواند شریک قابل اتکایی برای ایران در این قاره رو به رشد باشد.

از منظر استراتژیک، قرار گرفتن ایران در قلب جهان اسلام و آفریقای جنوبی در مهم‌ترین بخش قاره وسیع آفریقا در شرایط متلاطم و بی‌ثبات کنونی منطقه، فرصت مناسبی را برای همکاری‌های جنوب- جنوب برای توسعه صلح و دموکراسی در منطقه و جهان پیش روی دو کشور قرار می‌دهد. آفریقای جنوبی در زمره کشورهای باثبات و تأثیرگذار در حوزه روابط بین‌الملل بوده و مورد احترام نهادهای بین‌المللی است و در شرایط افزایش اعضای دائم شورای امنیت یکی از کاندیداهای مطرح برای کسب کرسی عضویت دائم شورای امنیت است که در حوزه سیاست خارجی برای ایران حائز اهمیت است. از یاد نبریم که آفریقای جنوبی کشوری است که ماندلا را در دل خود پروراند، سیاستمداری که جهان مدیون او و ایده‌های بی بدیل در سیاست‌ورزی و پیوند اخلاق با سیاست است. چنین کشوری با وجود افت و خیزهای سیاسی پسا ماندلا که همگی از آن آگاهیم، هنوز شایستگی آن را دارد که شریک قابل اتکایی برای ایران قلمداد شود.

***************************************

روزنامه جام جم **

ضرورت مقابله جدی با بدعت خطرناک آمریکا/ سیدمحمدعلی حسینی

رای دیوان عالی آمریکا درخصوص پرداخت غرامت از دارایی‌های بلوکه شده جمهوری اسلامی ایران، بار دیگر غیرقابل اعتماد بودن این کشور و رفتار دوگانه مقامات آمریکایی را به نمایش گذاشت.

آنچه از اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا و سایر مقامات این کشور در این‌باره برمی‌آید، نشان می‌دهد که این اقدام غیرقانونی از ابتدا تا انتها با هماهنگی و حمایت کامل رئیس‌جمهور، کنگره، مقامات قضایی و وزارت خارجه آمریکا صورت گرفته و مبنای آن ایراد اتهام تکراری و بی‌اساس به کشورمان در حمایت از تروریسم ذکر شده که رئیس‌جمهور آمریکا در سال 2012 با امضای خود، این موضوع را قانونی کرده است، اما رای غیرمستند و بدون پشتوانه دیوان عالی آمریکا، ناقض اصول و قواعد بین‌المللی و بدعتی خطرناک است که در آینده نیز آشکارا دست آمریکا را در راهزنی و غارتگری اموال و دارایی‌های ملت ایران باز می‌گذارد. از این‌رو باید راه‌ها و اقدامات مناسبی برای مقابله جدی با این قضیه توسط نهادهای ذی‌ربط اندیشیده شود.

همزمانی اعلام این رای با حضور وزیر امور خارجه کشورمان در نیویورک و انجام مذاکرات دوجانبه وزیران خارجه ایران و آمریکا نیز از نکات قابل توجه در این مساله است و نشان می‌دهد آمریکایی‌ها در اعمال سیاست‌های قلدرمآبانه و زورگویانه خود از گستاخی لازم برخوردارند و با کسی رودربایستی ندارند.

صرف‌نظر از آلودگی رای صادره به اغراض سیاسی، رنگ و بوی نژادپرستی و رویکرد تبعیض‌آمیز طرف آمریکایی در تعیین مبلغ غرامت و خون‌بهای اتباع خود در مقایسه با اتباع دیگر کشورها نیز شرم‌آور و اهانت‌آمیز است. دولت آمریکا که نقش اول را در حمایت از فرقه تروریستی منافقین با مسئولیت ترور 17هزار ایرانی، کشتارهای وسیع و گسترده در عراق، افغانستان و پاکستان و شکل‌گیری گروه‌های تروریستی تکفیری داعش، جبهه النصره و مانند آنها ایفا کرده، برای هر آمریکایی در حوادثی مانند بیروت و لاکربی، خون‌بهایی معادل ده میلیون دلار تعیین کرده است.

این درحالی است که واشنگتن برای هر کشته مظلوم افغانی و عراقی ناشی از حملات نیروهای متجاوز آمریکایی، مبلغی بین 20 تا 50 هزار دلار و برای هر شهروند بیگناه ایرانی در حمله موشکی سبعانه و جنون‌آمیز ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری کشورمان، مبلغی معادل 190 هزار دلار در نظر گرفت. جالب این‌که این پرداخت‌ها هم تحت شرایط خاص و پس از آن صورت گرفت که این کشور از سایر راه‌ها برای شانه خالی کردن از پرداخت این غرامت‌ها ناامید شده بود. هریک از این موارد، مدرکی مستند مبنی بر استفاده ابزاری آمریکا از تمامی ارزش‌ها و بازی این کشور با اصول بین‌الملل است و نمونه‌ای عینی از فرمایش رهبر معظم انقلاب مبنی بر «برخورد بی‌منطق و فریبکارانه آمریکا در قبال ملت ایران» است.

گرچه از یک‌سو باید برای رفع مشکلات موجود و حل و فصل چنین چالش‌های جدیدی که از سوی آمریکا ایجاد می‌شود، تدبیر کرد، اما از سوی دیگر نیز باید به این موارد به عنوان چراغی برای ادامه راه نگریست و در ادامه تعامل محدود با ایالات متحده، آن را به‌عنوان یک تجربه مدنظر داشت.

***************************************

روزنامه وطن امروز **

ایران و پرونده «محرمانه» گاز ترکیه/دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی

شاید تا قبل از دولت یازدهم کلمه «محرمانه» فقط برای درج روی برخی نامه‌ها استفاده می‌شد اما با روی کار آمدن دولت فعلی مشخص شد حق این کلمه پیش از این، آنطور که باید ادا نشده است و همچنان که ما اسامی ارزنده را روی خیابان‌های‌مان می‌گذاریم تا یاد آنها همیشه حفظ شود، ظاهرا قرار است با قراردادن کلمه «محرمانه» روی اعمال مهم دولت در اعتلای حق این کلمه تلاش بیشتری شود!

فارغ از انگیزه مسؤولان برای محرمانه اعلام شدن رقم جریمه ایران و جزئیات فنی صادرات گاز به ترکیه از آنجا که مساله صادرات گاز ایران به ترکیه بیش از اهمیت اقتصادی آن دارای اهمیت استراتژیک است، بنا دارم بر مبنای نظریه‌ بازی‌ها و با هدف جلوگیری از اشتباهات پیشین و امید به تصمیمات هوشمندانه‌تر، توجه تصمیم‌گیران فروش گاز به ترکیه را به مفاد این یادداشت جلب کنم.

1- گاز یک کالای بسیار استراتژیک است. کل درآمد حاصل از فروش و صادرات گاز ایران سالانه حدود 20 هزار میلیارد تومان است که از این مقدار تنها 5 درصد آن مربوط به صادرات ترکیه است. اگرهزینه‌های مربوط به تولید و انتقال گاز را هم از این 5 درصد کسر کنیم رقم باقیمانده، درآمد چشمگیری برای کشور نخواهد شد. بنابراین صادرات گاز ایران بیشتر از اینکه ارزش اقتصادی ویژه‌ای داشته باشد جنبه استراتژیک دارد. لهذا وقتی بدانیم در یک بازی استراتژیک هستیم باید اهداف‌مان را نیز استراتژیک طراحی کنیم.

2- ترکیه در آخرین سال‌های قرارداد گازی خود با ایران است و با توجه به اینکه تا 4 سال دیگر قرارداد فعلی را از دست خواهد داد و باید وارد دور جدید مذاکرات خرید گاز شود، بالاترین انگیزه را برای اجرای هر بازی و شگردی که منجر به خرید ارزان‌تر شود، خواهد داشت. باید بدانیم که به‌جز ایران، روسیه و آذربایجان هیچ کشور دیگری عملا امکان صادرات گاز به ترکیه را ندارد. قطر تنها کشور دارنده گاز در اطراف ترکیه است که به دلایل متعدد امکان صادرات گاز به ترکیه را ندارد. لذا – با توجه به اینکه آذربایجان سهم اندکی در بازار ترکیه دارد و به دلیل تولید پایین خود قدرت مانوری ندارد - ترکیه ناچار است گاز عمده مصرفی خود را از روسیه یا ایران خریداری کند.

ترکیه امروز درحالی حدود 73 درصد گاز مصرفی خود را از روسیه وارد می‌کند که بشدت با این کشور در مناقشه سیاسی است. اگرچه ترکیه در بلندمدت جرات تکیه کردن به روسیه را ندارد و سهم روسیه در سبد واردات گاز ترکیه به دلیل بالا بودنش برای ترکیه خطرآفرین است اما در کوتاه‌مدت ترکیه تمایل دارد در بازی رقابت بین روسیه و ایران، برای ما گربه‌رقصانی کند و در این سال‌های آخر قرارداد با ایران، نهایت سعی و هنر خود را در بازی درآوردن برای ما به خرج دهد.

3- ایران طی این مدت به ترکیه فهمانده است تمایل دارد سهم فروش گاز روسیه را در ترکیه بگیرد و فروش خود را تا جایی که ترکیه مایل باشد افزایش دهد. وزارت نفت در این راستا پالس‌هایی بسیار غیرحرفه‌ای برای ترکیه فرستاده است. ایران در عین حال که با ترکیه در دادگاه بین‌المللی بر سر قیمت گاز در مناقشه بود، باز هم سال گذشته مقدار گاز بیشتری نسبت به کف تعهد خود به ترکیه فروخت! براساس اعلام رسمی شرکت ملی گاز، «هم‌اکنون ظرفیت خط لوله گاز میان 2 کشور بیشتر از حجم فعلی صادرات است» و شرکت ملی گاز ایران تمایل دارد میزان صادرات گاز را به ترکیه افزایش دهد. در همان اوج مناقشات دادگاهی بود که اعلام شد «ترکیه در اوج سرما از ما درخواست واردات بیشتری به اندازه 2 میلیون مترمکعب را کرد. با وجود اینکه در سردترین زمان بودیم و بارش برف و باران، کشور را فرا گرفته بود، ما این مقدار را که بالاتر از قرارداد بود به آنها دادیم. البته ترک‌‌ها 2 میلیون را کامل برداشت نکردند و شاید چیزی حدود یک میلیون مترمکعب آن را برداشت کردند.» با مطالعه این چند سطر حتماً به زیرکی ظریف ترکیه در ابراز بی‌میلی به گاز ایران پی خواهید برد! ترکیه اکنون در فضای رقابتی بین ایران و روسیه به منتفع‌ترین رکن این سه‌گانه تبدیل شده است.

موارد فوق برای ترکیه روشن خواهد کرد که ایران بسیار مایل است هر چه بیشتر بفروشد. این پالس‌ها از سوی ایران طمع‌ورزی ترکیه را قطعاً بیشتر خواهد کرد و در نهایت فروشنده ایرانی را نیز به هدف خود نخواهد رساند.

4- نظریه «بازی‌ها» که به سیاستمداران فعلی بازی برد - برد در برجام را آموخته است در این زمینه بازی باخت – برد را کاملاً تبیین کرده است! زمانی که ما به عنوان فروشنده به ترکیه القا می‌کنیم نیازمند فروش گاز به او هستیم و حتی زمانی که او در پی کاهش قیمت است ما همچنان در پی افزایش حجم فروش هستیم باید بپذیریم که او با آگاهی از این استراتژی ما، در آینده جسورتر نیز خواهد شد!

با توجه به اینکه ایران و روسیه عملاً دارای انحصار در فروش گاز به ترکیه هستند اصولاً طبق منطق اقتصاد، وارد رقابت شدن با روسیه برای افزایش سهم صادرات گاز به ترکیه، ورود به یک بازی باخت - باخت برای ایران و روسیه است. حجم منافع حاصل از تعامل برپایه انحصار دوگانه با روسیه طبعاً بیشتر از ایجاد فضای رقابتی بین دو کشور خواهد بود. لذا منافع استراتژیک ایران در تعامل با روسیه پیرامون فروش گاز به ترکیه بر خلاف آنچه تاکنون جدی انگاشته نشده است، باید مورد توجه قرار گیرد.

همانطور که اشاره شد سهم درآمد فروش گاز ایران به ترکیه نسبت به کل درآمدها و هزینه‌های شرکت ملی گاز آنچنان نیست که ما به شوق سود اقتصادی از منافع استراتژیک آن چشم‌پوشی کنیم. ایران با تکیه بر جایگاه فعلی استراتژیک خود در تامین گاز مصرفی شهرهای مهم ترکیه و حفظ ثبات و امنیت داخلی ترکیه می‌تواند با پیاده‌سازی یک بازی موقتی باخت – باخت در مقابل ترکیه، ضمن پذیرفتن هزینه‌های منطقی و محاسبه شده آن ترکیه را وادار به قرار گرفتن در مسیر مورد علاقه خود کند.

بنابر آمار بین‌المللی بی‌پی، شرکت ملی گاز سالانه حدود 180 میلیارد متر مکعب گاز تولید می‌کند که تنها حدود 5/9 میلیارد متر مکعب از آن به ترکیه صادر می‌شود. این در حالی است که ترکیه به این مقدار بسیار محتاج است. با توجه به اینکه کف فروش در قرارداد 8 میلیارد متر مکعب در نظر گرفته شده است، اکنون ایران 12 درصد بالاتر از کف تعهدات خود را عرضه می‌کند. توجه کنید این 5/1 میلیارد متر مکعب اضافه عرضه، تنها نیم درصد از کل تولید گاز ایران است! در واقع ایران با نیم درصد افزایش در تولید خود، 12 درصد افزایش عرضه برای ترکیه ایجاد کرده است! تصور کنید ما از سود حاصل از فروش این نیم درصد چشم‌پوشی کنیم! چه بلایی بر سر ترکیه خواهد آمد؟! اکنون برای شما روشن شد که اگر اردوغان تنها پس از چند روز از سخنرانی جنجالی خود علیه ایران و گفتن آن سخنان ماجراجویانه، فروردین94 پا به جفت و دو دست روی زانو، محضر رهبر انقلاب می‌رسد و عرض دوستی می‌کند قطعاً به دلیل جایگاه مهم ایران در منطقه و حتی امنیت داخلی ترکیه است. گاز کالایی بسیار استراتژیک است و توده مردم در سرمای زمستان تحمل قطع چند روزه آن را ندارند. دولت ترکیه این را خوب می‌داند و جایگاه فعلی ایران در حفظ امنیت گاز مصرفی کشورش را به درستی درک کرده است. اگر ایران در صادرات گاز به‌جای رقابت با روسیه زیرکانه‌تر عمل کند، روشن است که ورود مقطعی ایران به بازی باخت – باخت با ترکیه، به سرعت به نفع ایران نتیجه خواهد داد.

در پی رونق لفظ محرمانه در ادبیات دولت یازدهم بود که رهبر حکیم انقلاب، فروردین 94 بیان داشتند: «من به خود مسؤولین هم این را گفته‌ام همین چند روز؛ مسؤولین باید بیایند مردم را و بخصوص نخبگان را از جزئیات و واقعیات مطلع کنند؛ ما چیز محرمانه نداریم، چیز مخفی نداریم. این مصداق همدلی با مردم است». بنابر آنچه تبیین شد، به نظر می‌رسد محرمانه کردن وقایع اقتصادی و استراتژیک اینچنینی توسط دولت، برابر است با محروم کردن خویش از ظرفیت علمی و مشورتی کشور؛ همان ظرفیتی که ابزاری برای برتری ایران در منطقه بوده است و اگر به آن اعتنا شود، آثار مثبتش مدال‌های افتخار «واقعی» را بر سینه سیاستمداران کشور خواهد آویخت!

***************************************

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: