کیهان/
کبک برجام خروس نمیخواند(یادداشت روز)
1- وقتی یک عملیات شروع میشود، معمولاً چند لشکر هماهنگ با هم پیش میروند یا اگر حملهای صورت گرفته، در هماهنگی با هم یک خط دفاعی را حفظ میکنند. اما اگر یکی از چند لشکر از همراهی در حمله یا دفاع باز بماند، به اندازه سهم خود موجب کاهش پیروزیها و افزایش آسیبپذیری میشود. این قاعده در تمام جنگها اعم از سخت، نرم و هوشمند جاری است. آنچه در جنگ پیچیده و «هوشمند» میان ما با آمریکا و غرب میگذرد، مصداق تام همین واقعیت است که برخی یگانهای عمل کننده ما فهم وافی از حساسیت موقعیت ندارند، همچنان که دشمن را چند برابر قویتر از آنچه هست و جبهه خودی را چند برابر ضعیفتر از موقعیت قدرتی که از آن برخوردار است میبینند. بنابراین چه در حمله و چه دفاع بد عمل میکنند.
2- فردا سالگرد اعلام توافق برجام در وین است. مذاکرات ظاهراً معطوف به برنامه هستهای ایران بود اما این برنامه تنها یک بهانه و یک بعد از چندین بُعد مصاف میان ایران و آمریکا به شمار میرفت. آمریکاییها بارها تصریح کردند این روند مانند بازی روبیک است؛ مکعبی 6 وجهی که هر وجه آن 9 قسمت قابل جابجایی دارد و آن قدر این اجزاء باید جابهجا شوند تا هر 9 خانه هر یک از 6 وجه، به رنگ مشترک درآید. در این سو اما برخی دولتمردان ما تصور میکردند ولو با واگذاری انبوهی از امتیازات غیر منتظره به غرب، میتوان دل دشمن را چنان نرم کرد که گشایش بزرگ اقتصادی اتفاق بیفتد. مدتی پس از آن که توافق از سوی ایران اجرایی شد اوباما گفت درست است که ایران به تعهداتش عمل کرده اما برای بهرهمندی از منافع توافق باید رفتارهای خود در منطقه را تغییر دهد و این روح برجام است! یعنی در حقیقت مسئله آمریکا، جابهجایی معادله بزرگ قدرت در منطقه به نفع ایران بود. دست آمریکا به قدری خالی بود که توماس فریدمن 11 روز قبل از اعلام توافق وین در نیویورک تایمز نوشت «توافق پیشرو با ایران یک توافق بدِ خوب]![ است و به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد؛ توافق تا بروز دگرگونیهایی در ایران زمان میخرد». این مشاور دموکراتها در حالی غلاف آمریکا را از اسلحه مؤثر بر ایران تهی میدانست که چند وقت قبل از آن متأسفانه یک دیپلمات ارشد ایرانی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گفته بود آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند قدرت دفاعی ما را نابود کند! او البته بعدها توجیه شد و سعی کرد جبران کند اما متأسفانه این تلقی خودکمپندارانه باعث شد تا تیم مذاکره کننده در برخی مقاطع مهم نتواند بر سر خطوط قرمز استوار بماند.
3- سه هفته بعد از تحلیل فریدمن، وبسایت الجزیره یادداشتی قابل تأمل به قلم یکی از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی (حمید-د) منتشر کرد که ناظر بر ابعاد جنگ هوشمند بود: «طبق تعریف توماس فریدمن، دکترین اوباما این است که مشارکت دادن ایران بیش از انزوا قادر به برآوردن نیازهای آمریکاست... آنچه از نگاه جمهوریخواهان و نومحافظهکاران، تلاش برای به دست آوردن دل ایران تلقی میشود، در حقیقت نوع بسیار زیرکانهتری از امپریالیسم است که مثل یک شطرنج باز عمل میکند. یک شطرنجباز از ضعفها و قوتها، واکنشهای عصبی و امیال پنهان همه بازیگرانش آگاه است. اوباما به سعودیها و ترکیه اجازه میدهد کار خودشان را در یمن یا سوریه پیش ببرند... اگر توافق هستهای با ایران از نقشههای کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما به عنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد... به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما در حوزه قدرت هوشمند، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هستهایاش دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف یک دکترین، متن دکترین و شیوهخوانش و شکستن ساختار آن توسط دیگران اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی که انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کولهبار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست... از همان مرزهای پرمنفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هستهای را بازرسی و رصد کنند، از همان مرزها قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».
4- به جرأت میتوان گفت که اگر آمریکا اصل برنامه هستهای ایران با 5 هزار سانتریفیوژ را پذیرفت، به اعتبار کسب توانایی غنیسازی 20 درصد و تولید دستگاههای سانتریفیوژ پیشرفته از یک طرف و نفوذ بلامنازع ایران در منطقه بود. اما متأسفانه همین بازوهای اقتدار کشور بعضاً مورد غفلت و کملطفی و ناسپاسی قرار گرفته به همین دلیل و در برخی مقاطع، دولت و وزارت امور خارجه آن گونه که باید در تراز اقتدار انقلاب و جمهوری اسلامی ظاهر شوند، نشدهاند و همین موجب تشجیع حریف به تعدی و امتیازخواهی فزونتر شده است. رفتاری که آمریکاییها به ویژه از 27 دی ماه 94 به بعد (پایان تعهدات ایران و آغاز اجرای برجام) در پیش گرفتند و سپس فرانسویها و آلمانیها و انگلیسیها به آن اضافه شدند، محصول درست نخواندن بازی حریف در جنگ هوشمند بود. در حیص و بیص همین غفلت و در حالی که برخی در داخل با توهم از برجام 2 با آمریکا سر مسائل منطقه سخن میگفتند، خبر آمد دولت اوبامای میانهرو! بالغ بر 2 میلیارد دلار از اموال ایران را غارت کرده، برای ویزای سفر شهروندان 38 کشور به آمریکا در صورت سفر به ایران مزاحمت ایجاد نموده، مشغول ارعاب و تهدید پنهان بانکها و شرکتهای مایل به معامله با ایران شده و در حال تدارک تحریمهای تازه به بهانه حمایت ایران از تروریسم و نقش سپاه و حزبالله و... است.
در سوی دیگر ماجرا خبرها از تحرکات تازه رژیم فرانسه برای حمایت از جریانهای تروریستی ضدایرانی حکایت میکرد. در حقیقت سرانجام نمایش در باغ سبز لغو تحریمها و فروش هواپیما، گسیل هیئتهای تجاری و ظاهرسازی برای توافقات اقتصادی جدید- نظیر ماجرای ایرباس و بویینگ- در کنار بزرگنمایی عمدی برخی حمایتها از گروههای تروریستی ورشکسته روشن میکند غرب حریصتر از گذشته به چاشنیهای انفجاری «نیمه سخت» در جنگ هوشمند - برای به حرکت درآوردن ظرفیتهای جنگ نرم و دستکاری محاسبات ما- اهمیت میدهد. یک سال پس از توافق، سایه تهدیدها پررنگتر شده که کمرنگتر نشده اما تقریباً هیچ اثری از حداقل عایدی اقتصادی برجام نیست تا آنجا که نیویورک تایمز به تازگی نوشت «ایران با وجود انجام همه تعهدات، به خاطر تداوم تحریمهای آمریکا، هنوز هم طعم مزایای برجام را نچشیده و اثر مثبت اقتصادی آن را لمس کرده است. این روند، افق توافق را تیره و تار نموده است».
5- برخی تحرکات ضد امنیتی اخیر هر چند رنگ و لعاب تهدید دارد و باید با هوشمندی رصد کرد اما در بطن خود از اقتدار جمهوری اسلامی و ضعف حریف حکایت میکند. اینکه مثلاً رژیم فرانسه پس از سفر آقایان روحانی و ظریف به پاریس، به یک گروهک تروریستی مفلوک اجازه میتینگ با حضور برخی مقامات ضد ایرانی و سابق غربی و عربی مرتجع میدهد، مشخصاً توهین و دهنکجی به سیاستورزی «محبت یک سویه» این دو بزرگوار است و نشان میدهد آنها هنوز رژیم خصومتگرای فرانسه و ضعف و انفعال آن در قبال برخی رشوههای ارتجاعی- عبری را نشناختهاند؛ که اگر میشناختند انواع امتیازهای سیاسی و اقتصادی را به متخاصمترین طرف مذاکرات هستهای تقدیم نمیکردند. اما از آن سو خبری در این اتفاق مستتر است و آن اینکه دستان رژیم فرانسه و جبهه ارتجاعی آمریکایی- عربی چنان از اهرمهای قدرت در مقابل ایران خالی است که مجبور میشوند با برگ بازنده بیوه یک گروهک تروریستی و رئیس شکست خورده استخبارات سابق سعودی در منطقه بازی کنند. آیا غیر از این است؟ این زوج شکست خورده تاکنون چه غلطی در خدمت آمریکا و فرانسه در ماجرای عراق و سوریه و لبنان نکردهاند که بعد از این بخواهند مرتکب شوند؟
6- به عنوان نمونه دیگر، گسیل «فرانسوا سنمو» مدیر پیشین بخش اطلاعات در سرویس جاسوسی فرانسه به تهران در پوشش سفیر، هر چند مستوجب سرزنش برای دولت و وزارت خارجه کشورمان است که چرا یک مدیر ارشد (ضد) امنیتی را برای سفارت پذیرفتهاند، در عین حال معلوم میکند کار برای غربیها خیلی بیخ پیدا کرده و بحرانی شده که مجبور شدهاند یک مدیر ارشد اطلاعاتی را از پستوی پنهان این گونه امور خارج کنند و با انجام ریسکی بزرگ وسط میدانی تحت رصد و ارزیابی بفرستند. به مفهوم دیگر قدرت پنهانکاری حریف که اصل اول و مهم در هر نبرد استراتژیکی است، تا حدود زیادی از قبیل فرانسویها سلب شده است. نمونه مشابه این اهمیت و اضطرار، حضور رئیس بعدی سرویس جاسوسی MI6 انگلیس (جان ساورز) در نخستین ادوار مذاکرات هستهای بود. بنابراین در پشت لایه تهدیدآمیز این تحرکات، حتماً باید «خبر» هراس و نگرانی و اضطرار نهفته در چنین اتفاقات پرریسکی را درک کرد. بنابراین میتوان گفت رژیمهای متخاصم غربی هم با زبان بیزبانی بر قدرتمندی ایران صحه میگذارند و هم بر تهی دستی خود اذعان میکنند؛ هر چند که روی برخی فرصتهای نفوذ و اختلال حساب ویژه باز کردهاند.
7- به درستی گفتهاند یک خطا با هزار توجیه، میشود هزار و یک غلط. مسیر حسن ظنی که از سوی برخی دولتمردان نسبت به آمریکا و برخی دولتهای غربی پیموده شد، با نامهربانی مطلق و عداوت فزاینده حریف مواجه شده است. اگر روزی آقای علیاکبر صالحی با خوشگمانی و افتخار میگفت مسیر مذاکرات در عمان را من- حتی قبل از دولت آقای روحانی- گشودهام، امروز هم او به عنوان عضو ارشد تیم مذاکره کننده و مورد وثوق رئیس جمهور تأکید میکند «احساس میکنم در حال زمینهچینی و پخت و پز علیه ما هستند و باید گوش به زنگ باشیم... اتفاقاتی در حال روی دادن است. امیدوارم زودتر جلوی این توطئه گرفته شود... چند ماه پیش گفتم مسائل بانکی مقداری کند پیش میرود که خب حرف ما مقداری مطلوب واقع نشد... حالا دوباره ممکن است عزیزی دوباره ناراحت شود اما در برجام طرف مقابل متعهد شده کاری نکند که با روح برجام در تضاد باشد». مشابه همین نگرانی را رئیس بانک مرکزی درباره عایدی برجام برای ایران با عبارت «تقریباً هیچ» عنوان کرد که مورد سرزنش برخی دولتمردان و رسانههای خاص قرار گرفت. و هشدارهای به مراتب شدیدتر از همین مضامین را فعالان اقتصادی و کارشناسان ارشد سیاسی و امنیتی و دیپلماتیک میتوانند شهادت دهند. آیا اگر خدای نکرده به شیوه کبک سرمان را زیر برف کردیم و دهان به کینه گشوده دشمن را ندیدیم، یعنی تهدیدزدایی کردهایم و سایه جنگ را از سر کشور برداشتهایم و زنجیر تحریمها را شکستهایم و از رکود عبور کردهایم و اقتصاد را رونق دادهایم و دشمن را تبدیل به شریک استراتژیک در حدی کردهایم که مثلاً دلمشغولی رئیس جمهور مستأصل و بیکفایت فرانسه، ایجاد شغل برای جوانان ایرانی شده است؟! این همه خوشخیالی و «خوشحالی» در نگاه به عرصه دیپلماسی و سیاست خباثتآلود بینالمللی مستند به کدام قرینه و مدرک است؟ آیا خدای ناکرده پای لجاجت یا فقدان شجاعت بازگشت از مسیر انحرافی در میان است؟ یک سال و اندی از زمانی که دوستان تدارک جشن خیابانی برای «فتحالفتوح بیسابقه در قرن اخیر» میکردند- و البته مردم همراهی نکردند- گذشت. یک سال دیگر دستروی دست بگذاریم که ببینیم تخممرغهای نهاده در سبد مذاکرات کی جوجه میدهد؟ آن هنگام که عمر 4 ساله دولت با وعدههای گشایش 100 روزه تمام شده است! نیاز استراتژیک و اول دولت، ناامیدی از جبهه استکبار و همآهنگتر شدن با جبهه کلی نظام است. دولت صادقانه پای کار اقتصاد مقاومتی و دیپلماسی انقلاب در منطقه و جهان بیاید، آنگاه خواهد دید که کدام ظرفیتهای مهم عزت و قدرت و پیشرفت فراهم خواهد شد.
محمد ایمانی
وطن امروز/
تور آتاتورک!
حسین قدیانی: لعنت خدا بر آن «میرپنج» که خیال میکرد اگر نام خانوادگی
خود را به «پهلوی» تغییر دهد باکلاس میشود! مثلا! یک سفر رفت به یکی از
این کشورهای همسایه که این روزها هیچ اوضاع امن و امانی ندارد! من حالا
اسمش را نبرم! الغرض! رهاورد شوم آن سفر شد «کشف حجاب»! باور نمیکنم هیچ
مسافری بدین سیاهی ارمغانی آورده باشد که آن قلدر برای مردم سرزمین خود
آورد! چه تلخ است طعم بعضی از این روزهای سررسید! این خاطرهها را
صاحبنفسی باید برای ما بنویسد! مادربزرگ نباید از خانه بیرون میرفت، چون
رضاخان قزاق توهم زده بود که دین مانع پیشرفت است! و حجاب مانع پیشرفت زن!
بربریت پهلوی! بدتر از جاهلیت قاجاری! واقعا چه کسانی بر ما حکومت
میکردند؟! و ما به چه کسانی باید «شاه» میگفتیم؟! مردک، چیز یاد گرفته
بود! کاش اما این فقط یک توهمی بود در فلان گوشه از مغزش! آنجا که مادربزرگ
وقتی به سبب کاری، مجبور میشد از خانه بیرون بیاید، عمال او چادرش را
میکشیدند و حتی بدتر، کتکش میزدند! به همین راحتی! اما نه به همین راحتی!
جنگ بود! جهانیترین جنگ همه تاریخ! که هنوز هم ادامه دارد! و هنوز هم زن،
بزرگترین قربانی این جنگ است! و هنوز هم درد میکند پر چادر عزیز از
تازیانه آن تاریخ تلخی که رضاخان میرپنج برای زنان این دیار رقم زد! جنگ
قنداق وحشی اسلحه با پهلوی نحیف مادربزرگ! چه جنگ نابرابری! سایه چکمه بر
سر چادر! قحطی غیرت! جولان قلدری! زن اگر میخواهد در جامعه باشد، باید
حجاب نداشته باشد! عصر پستونشینی بانوان! دورهای که عفاف و زن، هر دو با
هم لکنت زبان گرفتند! زمانه کشف حجاب! حوای آدم کجا بود؟! بنیآدم به کجا
میرفت؟! مادری اگر میخواست بچهای به دنیا بیاورد، باید چادرش را
برمیداشت! این یک دستور بود! برمیداشتند! کتک میزدند! فرعون لااقل کاری
با آسیه محجبه نداشت! چه شاه بدی بود رضاخان! چه سفر بدی بود آن سفر! چه
رنج دورانی بردهایم ما! با من سخن بگو گوهرشاد! یکی باید این روضه 2
کلمهای کشف حجاب را باز کند! شاهی که دشمن حجاب زنان سرزمین خود بود! و به
جرم حجاب، مادران ایرانی ما را کتک میزد! میکشت! «خون دلها خوردهایم»
مال همین فراز از تاریخ است! تور آتاتورک! حجاب ممنوع! ممنوع، چون
اعلیحضرت به فلانجا سفر کرده! و باید زنان محجبه سرکوب شوند! سرکوب شوند،
چون عالیجناب از فلان جا برگشته! با من سخن بگو گوهرشاد! از زخمهایی که
خوردهای! از زخمهایی که هنوز جایش بر در و دیوار مسجد هست! از دیروز! از
سالروز کشف حجاب! کشف حجاب! نه! این 2 کلمه بیانگر سطح ماجرا هم نیست!
چادر! یکی باید این روضه را باز کند! همان چادری که ایام کودکی، تکیه درست
میکردیم! راستی که با چادر مادرانمان، چه راحت و جمع و جور، هیأت
میزدیم! زمان آن ملعون اما چادر جرم بود! و حجاب جرم بود! و هیأت جرم بود!
و تکیه جرم بود! و «یا زینب» را باید آنقدر آرام میگفتی و آنقدر به
تنهایی، که صدای هیچ شاهی در نیاید! هیچ شاه پدری! و هیچ شاه پسری! با من
سخن بگو گوهرشاد! میترسم تاریخ را فراموش کنم! تیر 1314! تیرباران مردم!
مردم معترض به کشف حجاب! سرکوب خونین! آنهم در جوار حرم امام رضا
علیهالسلام!
80 سال پیش! 20 سال کمتر از یک قرن! باید یادت بیاید مادربزرگ! خیلی دور
نیست عصر تاریک به خاک و خون نشاندن چادر! نبرد نابرابر گلوله و گلهای سرخ
چادر عزیز! خون دل چادرنماز! حکومتی که برای زن، حق همسری آدم قائل نبود!
با من سخن بگو گوهرشاد!
خراسان/
اگر برجام نقض شود…
نویسنده : سید محمد اسلامی
یک سال از حصول توافق درباره برنامه جامع اقدام مشترک بین ایران و ۵ کشور
عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان میگذرد. در این یک سال تلاشهای
بسیاری برای تکمیل این فرآیند دیپلماتیک صورت گرفته است . در عین حال
انتقادهای تند روز گذشته علی اکبر ولایتی عضو هیئت نظارت بر جام از
عهدشکنیهای آمریکا و سکوت 1+5 نشان میدهد که این فرآیند نه تنها تکمیل
نشده بلکه با تهدیدهای جدی نیز مواجه است. در این شرایط با تاکید بر این
که ما در ایران برای نقض یا شکست توافق هستهای انتظار نمیکشیم و آن را
سناریوی مطلوب نمیدانیم، وقت آن رسیده است که بار دیگر برخی موضوعات را
مرور کنیم.
۱. ادراک آمریکاییها از تحریمها چیست؟
به تازگی نشستی مهم در اندیشکده شورای آتلانتیک با موضوع «آیا آمریکا
میتواند با ایران کار کند: چالشها و فرصتها» برگزار شد. جان اسمیت(John
Smith)، مدیر اجرایی دفتر کنترل داراییهای خارجی وزارت خزانه داری آمریکا
موسوم به اوفک (OFAC) یکی از سخنرانهای ویژه این نشست بود. ویلیام لرنز
(William Lurns) رئیس یک پروژه عملیاتی به نام «پروژه ایران» در هنگام
دعوت از جان اسمیت، این طور گفت: «آیا کسی در این نشست وجود دارد که اوفک
را نشناسد؟ شاید بتوان اوفک را قویترین و هوشمندترین سازمان در حاکمیت
آمریکا دانست.» تاسیس دفتر کنترل داراییهای خارجی در وزارت خزانه داری به
جنگ سال ۱۸۱۲ میلادی بین آمریکا و انگلیس باز میگردد. انگلیسیها نخستین
هدف تحریمهای ایالات متحده بودند. به عبارت دیگر اکنون بیش از ۲ قرن از
تجربه آمریکاییها در استفاده از ابزار تحریم در سیاست خارجی شان میگذرد.
در این میان همیشه این پرسش درباره هر نمونه تحریمی وجود داشته است که
آمریکاییها براساس «منطق اقتصادی» تصمیم به استفاده از تحریم گرفتهاند یا
براساس «منطق سیاسی»؟ به عبارت دیگر در حالی که تحریمهای گسترده علیه
ایران، روسیه و… جایگاه دلار به عنوان ارز مبادلاتی بینالمللی را روز به
روز کاهش میدهد، به نظر میرسد منطق سیاسی یا آن چه آمریکاییها از آن به
عنوان ضرورت گسترش ارزشهای آمریکایی برای تحکیم نظم جهانی لیبرال سخن
میگویند، منطق مبنایی استفاده از تحریمها علیه ایران باشد. بنابراین
ساده سازی مسئله تحریمها کمکی به ما نمیکند. اساسا در سیاست، ساده سازی
مسائل، چشم بستن بر بخشی از واقعیتها است. از جمله اینکه در مورد خاص
تحریم ها، لغو ساختارمند تحریمها بخشی از یک چرخه بالغ تحریمی ۷ مرحلهای
است. (برای اطلاعات بیشتر به شماره یک کتاب-مجله خراسان دیپلماتیک مراجعه
کنید.) پذیرفتن این واقعیت که لغو تحریم، خودش بخشی از یک سیکل تحریمی
است به این معنا نیست که ما حداقل در تئوری شکست ساختار تحریمها را
غیرممکن میدانیم. بلکه به این معناست که هر لغو تحریمی را نباید شکسته شدن
ساختار تحریمها دانست. اکنون این پرسش ایجاد میشود که برجام منجر به یک
لغو تحریم به مثابه حلقهای از زنجیره تحریمی شده و یا اساسا ساختار
تحریمهای آمریکا را دچار خلل کرده است؟ به بیان ساده تر، آیا آمریکا به
وسیله تحریم هایش ایران را به تغییر رفتار مجبور کرد و یا این ما بودیم که
با شتاب کم سابقه در توسعه فناوری صلح آمیز هستهای مان، آمریکا را به
تغییر در رفتارهایش وادار کردیم؟ پاسخ این پرسشها هرچه باشد، مشخص است که
نبرد نرم بین ایران و ایالات متحده همچنان ادامه دارد.
۲. اوفک درباره برجام چه میکند؟
پس از پایان مذاکرات بین وزرای خارجه ایران و وزرای خارجه ۵ کشور عضو
شورای امنیت به علاوه آلمان، در آمریکا بخشی از اجرای برجام از حوزه
فعالیتهای وزارت خارجه این کشور خارج و در حوزه فعالیتهای وزارت خزانه
داری آمریکا قرار گرفته است. با سر رسیدن روز اجرایی شدن توافق هستهای
(Implementation Day)، اوفک (دفتر کنترل داراییهای خارجی) یک مجوز عمومی و
کلی موسوم به General License H را در روز ۱۶ ژنویه ۲۰۱۶ و به امضای آقای
جان اسمیت منتشر کرد. این مجوز عمومی براساس تعهدات آمریکا ذیل برنامه جامع
اقدام مشترک تنظیم شده بود اما در عمل به 3 دلیل موانع پیش روی کارآمدی
برجام را بر طرف نمیکرد. اول اینکه این مجوز کلی نقاط ابهام بسیار زیادی
دارد. جان اسمیت در نشست اخیر شورای آتلانتیک اشاره کرد که اوفک تا به
امروز مجبور شده است برای رفع ابهامهای این مجوز ۳ صفحه ای، ۴۴ صفحه
توضیحات حقوقی و تخصصی اضافه منتشر کند. دوم اوفک اساسا یک دفتر برای اعلام
محدودیت هاست و تشریح ظرفیت های برجام را مسئولیت خود نمی داند. به عبارت
دیگر مرکزی که وظیفه قانونی اش اعلام و اعمال تحریم علیه دیگر کشورها باشد،
کاری به جز تاکید بر محدودیت های باقی مانده را وظیفه خود نمی داند. سوم
این که علاوه بر اوفک ادبیات مقامات آمریکایی در نشستهای مختلف از جمله
جان کری، وزیر خارجه آمریکا در نشست لندن در ۱۲ماه می(۲۳ اردیبهشت) و
جَرِت بلَنک، معاون هماهنگ کننده برجام در نشست زوریخ در ۴ ماه می(۱۵
اردیبهشت ۹۵)نیز نه فقط برطرف کننده نگرانیهای بانک ها، موسسات مالی و
بازرگانان علاقه مند به همکاری با ایران نبود، بلکه در عمل به تردیدهای
آنها دامن زد. بانک بینالمللی اچاسبیسی یک روز پس از نشست جان کری به
اظهارات او واکنش نشان داد و صراحتا اعلام کرد که با توجه به همین مواضع،
حاضر نیست با ایران وارد تعامل شود. (برای اطلاعات بیشتر به گزارش روزنامه
گاردین در این زمینه مراجعه کنید.) متناسب با این قبیل واکنشها بود که
اوفک در ۸ ماه ژوئن (۱۲ خرداد) توضیح رسمی جدیدی با عنوان «پرسشهای
متداول در ارتباط با لغو تحریمهای خاص آمریکا براساس برجام» منتشر کرد که
شامل پاسخ به ۲ پرسش جدید در ارتباط با طرحهای بانکی و مالی (c.15 و c.16)
و ۹ سوال دیگر نیز درباره شرکتهای خارجی تحت تملک یا کنترل افراد
آمریکایی (K.14 - K.22) است. این توضیحات از یک سو برای رفع ابهامها
درباره مراودات مالی و اقتصادی با ایران مفید بودند و از سوی دیگر برای
ایجاد انگیزه جدی برای احیای این تعاملات ناکافی بودند. به طور خلاصه باید
گفت که اوفک به نمایندگی از دولت ایالات متحده به روشنی در مرز باریک نقض
برجام حرکت میکند. از یک سو آن چنان است که نمیتوان آن را به نقض صریح
برجام متهم کرد و از سوی دیگر مانع از ثمردهی اقتصادی برجام برای ایران شده
است.
۳. اگر آمریکاییها توافق را نقض کنند، چه میشود؟
در حالی که برخی در ایران براین باور هستند که دولت کنونی آمریکا در
رویکردی مخرب تلاش میکند مانع از کارآمدی اقتصادی برجام شود، تردیدی وجود
ندارد که دولت بعدی این کشور نیز در راه تضعیف بیشتر برجام گام بر میدارد،
چه هیلاری کلینتون به قدرت برسد و چه دونالد ترامپ. بنابراین پرسش درباره
آینده تعاملات سیاسی و اقتصادی ایران (که پرسشی فراتر از پرسش درباره آینده
برجام است) بیش از این که به تصمیم و رفتار آمریکاییها وابسته باشد، به
تصمیم و رفتار دیگر کشورها از جمله کشورهای اروپایی و به ویژه ۵ کشور دیگر
به جز آمریکا که شریک برجام هستند، وابسته است. برای روشن شدن موضوع باید
به تفاوت رویکرد کشورهای اروپایی در قبال سیاستهای تحریمی در دولت دموکرات
اوباما و سیاستهای تحریمی در دولت دموکرات بیل کلینتون اشاره کنیم. در
دوره بیل کلینتون، کشورهای دیگر حاضر نشدند برای اجرای قانون تحریمی
سناتور آلفونس داماتو (در سال ۱۳۷۵) با آمریکا اجماع کنند. نمونه دیگر
برای شکست آمریکا در ایجاد اجماع تحریمی علیه ایران، قانون تحریم نفتی
ایران و لیبی موسوم به «ایلسا» است. به عبارت دیگر اکنون ما در ایران باید
بتوانیم تخمینی از رفتار اروپاییها داشته باشیم که آیا آنها در دولت چهل
و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده با آمریکا متحد میمانند و یا اینکه
منطقا از ابزار تحریمی آمریکا که یک ابزار قهریه مجازاتی است پیروی
نمیکنند. رفتار اروپاییها میتواند یک شاخص برای پاسخ به پرسشی باشد که
در ابتدای این یادداشت مطرح کردیم. اینکه آیا آمریکاییها ایران را به
تغییر رفتار مجاب کردند و یا اینکه خودشان مجبور به تغییر رفتار شدند؟
هرچند پیش بینی در سیاست تقریبا غیرممکن است اما میتوان از تحلیل برخی
رخدادها، به نتایجی نسبی دست یافت. شرکت هواپیمایی ماهان از جمله شرکتهای
ایرانی است که در چارچوب مذاکرات هستهای مشمول رفع تحریمها نشد و نام
این شرکت همچنان در لیست SDN و تحریمهای اولیه آمریکا (در ارتباطات با
فعالیتها و سیاستهای منطقهای ایران) قرار دارد. بنابر اعلام رسمی شرکت
هواپیمایی ماهان و تایید فرودگاه شارل دوگل فرانسه از روز ۲۰ ژوئن (۳۱
خرداد) پروازهای مستقیم این شرکت به پاریس از سر گرفته شد. باید توجه کنیم
که بدون شک فرودگاه شارل دوگل و شرکتهای خدماتی هواپیمایی در این فرودگاه
که برای از سرگیری پروازهای ماهان با این شرکت طرف قرارداد هستند، به خوبی
از تحریم بودن این شرکت آگاه هستند. در عین حال این نشانه کوچک موارد نقضی
نیز دارد و به طور مشخص آنچه روز گذشته علی اکبر ولایتی از آن به سکوت 1+5
تعبیر کرد– که طرف اروپایی نیز مخاطب این انتقاد است- از این جمله است .
بنابراین پاسخ به پرسش درباره آینده برجام و پرسش درباره ساختار شبکه
تحریمی علیه ایران را نه در ایران یا آمریکا، بلکه باید در ضلع سوم این
توافق و رفتار دیگر بازیگران بینالمللی جست. این رفتار هنوز به طور کامل
شکل نگرفته است. اگر سیاستهای تشویقی در اروپا برای تجارت با ایران
عملیاتی شود، باید برای آینده برجام امیدوار بود. در غیر ا ین صورت نگرانی
جدی برای آغاز مجدد یک بازی باخت – باخت به وجود میآید.
ایران/
کنکور؛ رقابت عادلانه علمی
حسین توکلی
مشاور عالی سازمان سنجش کشور
آزمون سراسری سال 95 تا دوروز دیگر درشرایطی برگزار میشود که به استناد
آمار و گزارشهای نهایی شده بیش از 860 هزار و صد و نه نفر خود را برای یک
رقابت عادلانه علمی آماده میکنند تا از طریق این آزمون آموختهها و
اطلاعات آنها مورد سنجش قرار گیرد به عبارتی کنکور فرصتی برابر برای همه
داوطلبانی است که تلاش دارند قلههای پیشرفت و ترقی را فتح کنند و سرنوشت
زندگی و آینده خود را با عبور از این نقطه رقم بزنند.
این اتفاق و رویداد آموزشی که هرساله برگزار میشود نشان میدهد که برای
خیلی از دانش آموزان و دانش آموختگان دورههای گذشته کنکور از اهمیت بسزایی
برخوردار است به طوری که طبق آخرین آمار امسال از تعداد 860 هزار و صد و
نه نفر ثبت نام شده تعداد 509 هزار و 19 نفر زن و 351 هزار و 90 نفر مرد
هستند.
همچنین تعداد 162 هزار و 879 نفر در گروه آزمایشی ریاضی و فنی. تعداد 509
هزار و 488 داوطلب در گروه آزمایشی تجربی، 161 هزار و 500 داوطلب در گروه
علوم انسانی و 9 هزار و 781 داوطلب در گروه هنر و تعداد 6 هزار و 361
داوطلب در گروه زبانهای خارجی متقاضی شدهاند.
این آمار در مقایسه با آزمون سراسری سال 94 و سالهای قبل بیانگر این
نکته است که تعداد متقاضیان ورود به دانشگاه کاهش پیدا کرده به طوری که
17 هزار و 761 نفر نسبت به سال 93 و 171 هزار و 272 نفر نسبت به سال 92 و
تعداد 223 هزار و 521 نفر نسبت به سال 1391 و تعداد 206 هزار و 224 نفر
نسبت به سال 1390، تعداد 272 هزار و 730 نفر نسبت به سال 89، تعداد 426
هزار و 761 نفر کمتر است.
به هر ترتیب در حال حاضر منحنی ورود به دانشگاه یک روند کاهشی را نشان
میدهد. موضوع دیگر اینکه امسال نسبت به تعداد داوطلب در آزمون سراسری 95
به هر یک از داوطلبان گروه آزمایشی علوم ریاضی و گروه علوم تجربی و علوم
انسانی و زبانهای خارجی اجازه داده شده است در صورتی که علاقهمند به شرکت
در گروه آزمایشی هنر نیز باشند علاقهمندی خود را در تقاضانامه ثبتنام
اعلام کنند.
براساس این ضابطه تعداد 44 هزار و 816 داوطلب علاقهمندی خود را برای شرکت در گروه هنر اعلام کردند.
به همین ترتیب به هر یک از داوطلبان گروه ریاضی و گروه علوم تجربی و علوم
انسانی و هنر اجازه داده شده است در صورتی که علاقهمند به شرکت در گروه
آزمایشی زبانهای خارجی نیز باشند، علاقهمندی خود را در تقاضانامه ثبت نام
اعلام کنند. براساس این ضابطه، تعداد 109 هزار و 349 داوطلب علاقهمندی
خود را به شرکت در زبانهای خارجی اعلام کردهاند. با توجه به اینکه آزمون
عمومی و اختصاصی هر یک از گروههای آزمایشی پنج گانه آزمون سراسری سال 95
به طور جداگانه برگزار میشود و هر داوطلب برای حضور در جلسات امتحانی
گروههای آزمایشی باید پرینت کارت شرکت در آزمون گروه آزمایشی مربوط را
داشته باشد.
لذا داوطلبانی که در دو یا سه گروه آزمایشی ثبتنام کردهاند به ترتیب دو کارت و یا 3 کارت شرکت در آزمون دریافت خواهند داشت.
با توجه به آمار داوطلبان ثبت نام کننده که جمعاً 860 هزار و 109 نفر است و
آمار علاقهمندان به گروه آزمایشی هنر و گروه آزمایشی زبانهای خارجی
علاوه بر گروه آزمایشی اصلی که تعداد آنها جمعاً 154 هزار و 185 نفر
میباشند لذا برای برگزاری آزمون جمعاً یک میلیون و 14 هزار و 274 کارت
ورود به جلسه آزمون صادر شده است که از این تعداد 611 هزار و 754 کارت برای
خواهران و 402 هزار و 520 کارت برای برادران صادر شده است و لذا آزمون
برای این تعداد یعنی یک میلیون و 14 هزار و 274 نفر برگزار میشود.
جام جم/
یادداشت 1
فریز 50 درصد از منابع بانکها
مهرماه 93 در شورای پول و اعتبار مصوب شد که بانکها دیگر نباید به کار بنگاهداری بپردازند، اما تاکنون اقدام عملی در این زمینه مشاهده نشده است. یکی از مشکلاتی که باعث میشود این کار به وقفه بیفتد، داراییهایی است که به بانکها ارث رسیده است. دولت برخی شرکتها را بابت رد دیون به بانکها و بخشهای دیگر واگذار کرده و به دلیل اینکه این شرکتها اکنون سودده نیستند، نقد کردن آن کمی مشکل و زمانبر است.
یکی از اقداماتی که میتوان در این زمینه انجام داد، پایین آوردن قیمت این داراییهاست. به این معنا که قیمت کارشناسی آن کمی نزول کند تا نقدشوندگی آن آسان شود. از دیگر راههایی که پیش روی بانکها قرار دارد این است که این داراییها با قیمت روز به دولت برگردانده شود و دولت فکری به حال شرکتهای خود کند که این روش کمی پیچیده است و با توجه به شرایط فعلی دولت که از درآمد بالایی برخوردار نیست، مشکل به نظر میرسد.
اکنون 50 درصد منابع بانکها فریز شده که بخشی از آن مربوط به این داراییهاست. بانک به جای اینکه تسهیلات را به بخش تولید بدهد، به بنگاهها و زیرمجموعه خود پرداخت میکند که با توجه به رکود بنگاههای اقتصادی، سودهای کلان روی آن کشیده میشود و این پول به نوعی هدر میرود. به این دلیل که تسهیلات به بخش تولید عرضه نشده و بنگاههای زیرمجموعه بانک هم که وام دریافت میکنند توانایی بازپرداخت آن را ندارند و این پول در این منبع قفل میشود که تبعات زیادی را در جامعه به دنبال دارد که رکود یکی از آنهاست.
اگر داراییهای بانک نقد شود، قدرت مالی بانک افزایش مییابد. این شرکتهای بدون سود علیرغم میل باطنی بانک، به آنها واگذار شده و نباید در همان زمان این کار صورت میگرفت.
بخش دیگری از منابع بانکی مطالبات معوق و بخشی هم مربوط به ذخیرههای قانونی است. قطعا هرچقدر از این بخشها آزادتر شود، شاهد بالا رفتن قدرت وامدهی هستیم و رونق بیشتری را شاهد خواهیم بود. دولت و بانک مرکزی میتوانند با آزادسازی بخشی از این منابع، به رونق اقتصادی کشور و تحریک تقاضا کمک کنند.
دکتر هادی قوامی
عضو شورای پول و اعتبار
یادداشت2
جامعه آمریکا در مسیر دوقطبی نژادی
یکی از معضلات عمیق اجتماعی ایالات متحده آمریکا، مشکلات نژادی در این کشور است و جامعه سفیدپوست اروپاییتبار، هیچگاه سیاهپوستان را به عنوان یک نژاد همتراز نپذیرفته است.
گرچه طی دهههای اخیر بویژه بعد از موفقیتهای جنبش حقوق مدنی در دهههای 50 و 60، شرایط برای سیاهپوستان در آمریکا بهتر شده، اما شرایط معیشتی و اقتصادی و زندگی روزمره بسیاری از سیاهپوستان تغییر اساسی نکرده است. از سوی دیگر، جمعیت غیرسفیدپوستان اروپایی رو به افزایش است و از سوی دیگر میزان آگاهی نژادی در آمریکا افزایش یافته و جوانان سیاهپوست، آن نابرابری دیرینه و سنتی را که اجدادشان میپذیرفتند، برنمیتابند و دست به اعتراض میزنند. مجموعه این عوامل سبب شده که معضل تبعیض نژادی در آمریکا، نه تنها حل و فصل نشود بلکه رو به وخامت بگذارد و صحنههایی که در دهههای 50 و 60، در آمریکا رخ میداد دوباره در حال تکرار است با این وصف که اعتراضات، صرفا جنبه مدنی ندارد بلکه حادثه شهر دالاس و تیراندازی به پنج پلیس توسط یک معترض سیاهپوست نشان داد سیاهان در برابر چنین رفتارهای تبعیضآمیزی حتی حاضر هستند دست به اسلحه ببرند و به شکلی خونین انتقامجویی کنند. آنچه مسلم است اینکه ادامه فرآیند کنونی، به هیچوجه نویددهنده حرکت جامعه آمریکا به سمت ادغام نژادی نیست بلکه این جامعه به سمت دوقطبی شدن در حرکت است و تضاد نژادی در این کشور رو به وخامت است.
امیرعلی ابوالفتح
کارشناس مسائل آمریکا
جوان/
زشت و زيباي صالحي در کلام زيباکلام
آزادی بیان را به پستوها حواله کردند!
نویسنده : کبري آسوپار
اصلاحطلبان دلواپس حرفهاي علياكبر صالحي شدهاند؛ ميگويند صالحي دارد زير همه چيز ميزند؛ ميگويند صالحي چشم روي همه چيز بسته است. زيباكلام حرفهاي تند و تيزتري هم ميزند. او رسماً صالحي را به سياسيكاري متهم ميكند، چون حدس ميزند شايد اصولگرايان از سال بعد سركار بيايند، ميخواهد بگويد من خيلي هم با اصلاحطلبان همراه نبودهام تا در دولت بعدي هم سمت بگيرد!
حتماً از شنيدن اين ادبيات تهمتآلود و تند از اصلاحطلبان نسبت به يكي از مديران ارشد و برجامي دولت يازدهم متعجب شدهايد، اما تعجبي نيست؛ آن تعريف و تمجيدها و سكه دادنها براي وقتي بود كه صالحي در مجلس فرياد حمايت از برجام سر ميداد، حالا كه از بدعهدي طرفهاي غربي ميگويد، از نظر اصلاحطلبان او سياسيكار و فرصتطلب است. زيباكلام يك تلاش سختي هم دارد كه نقش پررنگ صالحي در برجام را تشريح كند كه صالحي ادعا نكند در برجام كارهاي نبوده است. انگار دارند پي مقصر ميگردند و ميترسند اين فتحالفتوح ديروزي كه نشتيهايش هر روز دارد بيرون ميزند، همه تقصيرش بيفتد گردن روحاني و ظريف!
نكته مهمتر اين است كه زيباكلام ميگويد « آقاي دکتر صالحي از رئيسشان يعني آقاي روحاني کدورت دارند اما مهم اين است که به خاطر يک دستمال، قيصريه را آتش نزنند. ممکن است صالحي به خاطر اين کدورت حق داشته باشد چون اين رئيسجمهور بود که ابتدا به او حمله کرد اما راه نشان دادن دلخوري، اين نيست» ... و بعد هم توصيه ميكند ظريف حکمیت کند و دست اين دو را در دست هم قرار دهد!
اين توصيف به گونهاي است كه انگار ميان صالحي و روحاني كدورتهاي شخصي در جريان است و با ريشسفيدي حلش كنيم و در خانه روي هم رو ببوسيد و صلوات بفرسيد و تمام؛ ديگر جلوي غريبهها دعوا نكنيد! اصلاً صادق زيباكلام توجهي ندارد كه پاي حق و حقوق يك ملت در ميان است. پاي بدعهديهاي چند كشور در يكي از مهمترين توافقنامههاي خارجي تاريخ ايران وسط است. اين دعوا، يك جدل شخصي نيست كه بگذريم و تمام شود و اگر از طعنههاي گلايهآلود «مرد تا ديروز محبوب اصلاحطلبان» به روحاني بگذريم (كه البته به قول خود زيباكلام اين اول روحاني بود كه به صالحي حمله كرد) باقي ماجرا، ماجراي هشدار نسبت به بدعهدي طرف مقابل و نقشههايي است كه غربيها براي ايران كشيدهاند؛ ببريم در پستو حل كنيم؟
بگذريم؛ صالحي براي اينها ديروز خوب بود كه در تأييد برجام قسم جلاله ميخورد؛ حالا او با اين همه سابقه سياسي و هستهاي از نظر زيباكلام و اصلاحطلبان حق اظهارنظر ندارد؛ حرفهايش هم با سانسور از رسانههاي اصلاحطلب مواجه شد. صالحي اين روزها بد شده است!
شمشير سعودي و لبخند ناکارآمد
نویسنده : محمدجواد اخوان
حضور شاهزاده امنيتي آلسعود ترکي الفيصل که البته اين روزها در جايگاه دلالي ميان صهيونيستها و ديگر شرکاي تروريست آلسعود نقشآفريني ميکند، بهخوبي نشان داد که حاکمان اين روزهاي «روضهالخريم» تا چه ميزان، از حمايت از تروريستهاي نشاندار، ابايي ندارند.
البته رسانهها بيشتر به نکتهاي حاشيهاي توجه نشان دادند و آن خبر ضمني مرگ سرکرده منافقين توسط شاهزاده سعودي بود. اين در حالي بود که اصولاً اين خبر، حتي در صورت صحت ارزشي بيشتر از يک نکته براي ثبت در تاريخ نداشت، چراکه اولاً مدت مديدي است که اين فرد در مناسبات گروهک تروريستي فوق فاقد جايگاه مؤثري است و ثانياً بودن يا نبودن وي در ماهيت تروريستي و مزدوري اين گروهک و عناصر آن تأثيري ندارد. آنچه مهمتر و شايسته توجه است، نوع مواجهه سعوديها با جمهوري اسلامي ايران و گفتمان و رفتاري است که در پيشگرفتهاند.
رژيم آلسعود در منطقه اسلامي، از گذشته به عنوان نماد و مرکزيت جريان مرتجع به شمار ميآمده و همين رويکرد کلي از يکسو و نيز ساختار سنتي حاکم بر آن، نوعي از محافظهکاري عميق را در برونداد سياست خارجي آن نهادينه ساخته است. با اين حال تحولات سالهاي اخير منطقه نشان ميدهد حاکمان جديد رياض نهتنها به روش اسلاف خود تمايلي ندارند، بلکه ماجراجويي و تهوري شگفتآور را تعقيب ميکنند.
از سويي مستحکمتر کردن روابط ميان تلآويو و رياض که برخلاف گذشته، سعوديها ديگر به دنبال کتمان آن نيستند، بر نقشآفريني جديد رژيم آلسعود در منطقه سايه افکنده است، بهگونهاي که ردپاي صهيونيستها در بسياري از تصميمات و موضعگيريهاي مهم اين رژيم به خوبي مشاهده ميشود.
در امتداد رويکرد خصمانه اخير سعوديها، که نوک پيکان آن متوجه جمهوري اسلامي ايران و منافع راهبردي آن است، از چندي پيش خبرهايي از حمايت سنگين مالي رياض از گروهکهاي تروريستي و جريانهاي تجزيهطلب که تا همين اواخر تا حدي زيادي به کما رفته بودند، شنيده ميشد. گويي پترودلارها با هدايت صهيونيستها قرار است امنيت ملي ايران اسلامي را به مخاطره بيندازد. روشن است که ثبات و امنيت مثالزدني ايران در منطقه آشوبزده غرب آسيا، چشم هر ناظري را به تحير واميدارد و همين امر ائتلاف عبري- عربي- غربي را برای شرارت با دلارهاي نفتي تحريک کرده است.
اکنون هرچند با تلاش و کوشش مجموعه دستگاههاي امنيتي نظام، سطح ثبات و امنيت در کشور در حد فراتر از انتظار قرارگرفته است، اما نميتوان انکار کرد که دلارهاي نفتي ممکن است گروهکهاي به کما رفته را به تحرکاتي ولو محدود وادارد که هرچند پيکره مستحکم امنيت ملي ايران اسلامي را متزلزل نميکند، اما ممکن است مردم کشورمان را با نگراني مواجه کند.
البته حمايت سعوديها از جريانات تجزيهطلب و تروريستي، چيز تازهاي نيست و از گذشته ردپاي دلارهاي نفتي آنان در اينگونه حرکات کور مشاهده ميشده، اما آنچه وجه تمايز رويکرد کنوني آنهاست، آشکارا حمايت کردن و البته تصاعد فوقالعاده حجم اين حمايتهاست. گويي حاکمان رياض ميخواهند اين حمايت خود را فرياد بزنند و البته اين رويکرد به شکستهاي منطقهاي آنان و عقدههاي ناشي از آن نيز بيارتباط نيست.
اينک موضع آلسعود در مواجهه با ايران اسلامي روشنشده است، حال بايد پرسيد ما در مواجهه با اين سياست خصمانه و آشکار رياض چه ميکنيم؟ آنچه در اين ميان عجيب است، تداوم رويکردي خاص در برخي نخبگان سياسي و مسئولان اجرايي است که بهرغم شمشيري که سعوديها از رو بستهاند، همچنان از ديپلماسي لبخند سخن ميگويند. اين رويکرد منفعل در طول بيش از يک سال گذشته بدون تغيير ادامه داشته و اين در حالي بود که طرف مقابل هرازچندگاهي برگه جديدي از سياست خصمانه خود عليه ما را نشان ميداد.
در ماجراي حمله ددمنشانه سعوديها به يمن، واسطهگري امريکاييها موجب شد حمايت محور مقاومت از مردم مظلوم يمن بهطور کامل انجام نپذيرد و اين در حالي بود که ارتش متجاوز آلسعود تا مدتها از حمله به مردم يمن کوتاه نيامد. در ماجراي غمبار منا، هرچند تعداد 461 نفر از شهداي اين فاجعه، از حجاج ايراني بودند، اما به اذعان وزير خارجه کشورمان با برادران(!) سعودي مماشات گرديد! بهگونهاي که حتي در حج امسال نيز سعوديها به دنبال تحميل شرايط غير عزتمندانه بيشتري به حجاج ايراني بودند.
اکنونکه حاکمان رياض با وقاحت تمام دستان آلوده خود را در دست تروريستهاي نشاندار قرار دادهاند، از «برجام منطقهاي» سخن گفته ميشود و تلاش ميشود با هدف ارسال پالس مثبت به محور عبري- عربي- غربي، برخي تغييرات در پستهاي ديپلماتيک رخ دهد. معلوم نيست که اقدام بعدي جريان ديپلماسي التماس براي آنکه خود را به تعامل با سعوديها نشان دهد، چيست؟ طنز تلخ اين ماجرا اينجاست که روزي گفته ميشد که اگر با کدخدا کنار آييم، همه مشکلات حل خواهد شد، اينک گويي بايد رضايت نوکران بيارزش کدخدا را نيز جلب کرد!
پرسش مهمي که بايد طرح کرد، آن است که بالاخره چه زماني جريان ديپلماسي التماس، عزتمندي، واقعبيني و عقلانيت را چاشني عمل خود خواهد نمود؟ چه زماني به اين واقعيت پي خواهيم برد که اولين اصل ديپلماسي معقول، مواجهه متناسب است و نميتوان شمشير آخته را با لبخند پاسخ گفت! آيا وقت آن نرسيده در مقابل حاکمان ماجراجوي رياض، موضعي عزتمندانه و در شأن ملت ايران اتخاذ نماييم؟