صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۸  ، 
شناسه خبر : ۲۹۳۸۴۱
وطن امروز/
اوضاع وخیم شیخ زکزاکی و ابتدایی‌ترین اصل سیاست خارجی

علی‌اکبر عباسی: 1- از نگاه آکادمیک و مبتنی بر منطق «مرکز پیرامون» نخستین اصل در دیپلماسی باید تقویت نیروهای همگرای منطقه‌ای و حمایت از آنها به جهت تقویت فزاینده قدرت دیپلماسی داخلی باشد و نخستین نقطه اهمیت عرصه دیپلماسی هم اتفاقا منطقه جغرافیایی اطراف هر حاکمیتی است و از منظر نگاه ایدئولوژیک و انقلابی جمهوری اسلامی، به‌صورت اخص نفی رابطه سلطه‌گر و سلطه‌پذیر و مقابله عاقلانه و هوشمندانه با نظام سلطه جهانی جزو اصول بنیادین سیاست خارجی است.
2-«سیاست خارجی با شعار و فریاد راه به جایی نمی‌برد.» این‌ بخشی از سخنان حسن روحانی در جریان تبلیغات انتخاباتی خردادماه 92 بود. جایی که آقای روحانی «کلید» حل همه‌ مسائل کشور را «سیاست خارجی عملگرایانه» خود عنوان کرد و مدعی شد با «جایگزین کردن دیپلماسی عملگرا به‌جای دیپلماسی شعاری»، علاوه بر مسائل مربوط به سیاست خارجی، حتی مشکلات اقتصادی داخلی را هم حل خواهد کرد. روحانی و دیگر دولتمردان بعدها نیز به کرات در ذم شعار دادن در عرصه‌ سیاست خارجی و به قول خودشان «دیپلماسی شعاری» سخن گفتند و راه‌حل را رویکرد مدنظر خودشان در این زمینه دانستند.
3- همین چند ماه قبل بود که عربستان‌سعودی، آیت‌الله باقرالنمر را به شهادت رساند و برجسته‌ترین اقدام دولت در قبال آن، پیام تسلیت جناب رئیس‌جمهور بود. پیامی که بخش اصلی آن نه در محکومیت و تسلیت شهادت شیخ نمر که در هجمه و محکومیت حمله‌ تعدادی به سفارت عربستان بود. این در حالی است که یک ماه قبل نیز آقای روحانی در همایش قوه‌قضائیه و دقیقا در بحبوحه‌ بحث فیش‌های حقوقی مدیران فاسد دولت یازدهم، از لزوم تسریع قوه‌قضائیه جهت برخورد با حمله‌کنندگان به سفارت عربستان سخن گفت.
4- رژیم آل‌خلیفه که بویژه در این چند سال اخیر و بعد از آغاز انقلاب مردمی این کشور فشارهای شدیدی را به مردم بحرین وارد کرده‌ است، حدود یک ماه قبل این‌بار در اقدامی گستاخانه حکم سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان این کشور را - که اتفاقا خودش از اعضای تدوین‌کننده قانون اساسی بحرین بوده و با بیشترین آرای مردمی در پارلمان وقت بحرین وارد شده بود- صادر کرد. رخدادی که بازهم نه تنها شاهد اقدام قابل‌ توجهی از دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در قبال آن نبودیم، بلکه حتی برخی معاونان و مشاوران رئیس‌جمهور، سردار قاسم سلیمانی را به‌خاطر بیانیه‌ای که در محکومیت این اقدام آل‌خلیفه صادر کرده بود، مورد حمله قرار دادند. شایان ذکر است سلب تابعیت شیخ عیسی فردای عزل دیپلمات انقلابی در وزارت امور خارجه رخ داد!
5- حدود 8 ماه قبل بود که ارتش نیجریه با حمله به شیعیان این کشور، هزاران نفر را به خاک و خون کشید و شیخ زکزاکی، رهبر شیعیان نیجریه در وضعیتی فجیع، بازداشت شد. حالا وضعیت زکزاکی به قدری وخیم شده که محمد زکزاکی، پسر شیخ در نامه‌ای سرگشاده، پرده از جنایت‌هایی که حکومت نیجریه به پدرش و دیگر شیعیان نیجریه در زندان‌های این کشور روا‌ می‌دارد برداشته است. در این زمینه نیز شاهد بی‌تفاوتی دولت یازدهم بودیم و در حالی که ماه‌ها از آن جنایت علیه شیعیان نیجریه و شیخ زکزاکی می‌گذرد، تاکنون دستگاه دیپلماسی اقدامی را برای برون‌رفت آنها از وضعیت وخیم به وجود آمده انجام نداده است.
6- حمایت از مسلمانان و مستضعفان جهان، علاوه بر اینکه از آموزه‌های موکد و برجسته‌ دینی و اسلامی ما است، جزو نص صریح قانون اساسی و رویکرد قاطع حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب نیز هست. البته تفاوت دیدگاه‌های دولت تکنوکرات یازدهم با رویکرد امام خمینی و آموزه‌های اسلامی در این زمینه، بحث تازه‌ای نیست. لکن آنچه جای سوال از دولتمردان و مسؤولان وزارت خارجه دارد، این است که بین این انفعال و ناکارآمدی آنها در قبال مسائل مهم جهان اسلام و ظلم‌هایی که به مسلمانان و شیعیان جهان روا داشته می‌شود با ادعای کارآمدی و عملگرایی در سیاست خارجی توسط آنها، چگونه می‌توان ارتباط برقرار کرد؟! چطور دولت و وزارت امور خارجه به بهانه عملگرایی در سیاست خارجی، آشکارا استقلال کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند و تئوریسین‌ها و مشاوران رئیس‌جمهور بی‌محابا از تضاد بین استقلال و عملگرایی در سیاست خارجی سخن می‌گویند اما هیچ‌گونه کارآیی از این سیاست خارجی نمی‌بینیم! چنانکه رفتار دولت چه از منظر آکادمیک و چه از منظر ایدئولوژیک زیر علامت سوال قرار گرفته است.
انتقاد از دولت در زمینه انفعال و ناکارآمدی در قبال رخدادهایی چون وضعیت شیعیان و شیخ زکزاکی در نیجریه و سلب تابعیت از آیت‌الله شیخ عیسی قاسم و مواردی از این قبیل، از منظر آموزه‌های دینی و اسلامی و گفتمان حضرت امام سر جای خودش، لکن آنچه در اینجا مورد توجه است اینکه دولت جناب روحانی و وزیر امور خارجه ایشان، حتی در چارچوب فکری و نظری خاصه‌ دولت و با معیار قرار دادن شعارها و دیدگاه‌های شخص ایشان هم نتوانسته مطالبات را در این زمینه برآورده کند و در قبال رخدادهای بین‌المللی مانند جنایت علیه شیخ زکزاکی و امثالهم، ناکام مانده است. جریان‌هایی چون شیخ زکزاکی و آیت‌الله عیسی قاسم، از متحدان استراتژیک جمهوری‌اسلامی محسوب می‌شوند و حمایت از آنها نیز در راستای منافع ملی کشور است و ابتدایی‌ترین اصل سیاست خارجی هر دولتی با هر رویکردی این است که تامین‌کننده منافع ملی باشد.
امروز بعد از گذشت 3 سال از عمر دولت و با وجود مذاکرات پی‌درپی با غرب و آمریکا و با گذشت بیش از یک سال از نهایی شدن برجام، مردم حق دارند از دولت بپرسند نتیجه‌ این همه مذاکره و این جایگاه بی‌بدیلی که – به‌زعم جناب روحانی- در جهان پیدا کرده‌ایم، کجا قرار است خود را نشان دهد؟! چطور می‌توان ادعای ارتباط و تعامل با جهان داشت اما در مسائلی که کشورمان، قبلا همواره موضعی موثر و فعال داشته و در قبال ظلمی که به متحدان استراتژیک جمهوری‌اسلامی می‌شود، تا این حد منفعل و ناکارآمد بود؟ اگر این نوع سیاست‌ورزی قرار بود در سوریه و عراق هم پیاده شود و در آنجا هم به‌جای سردار قاسم سلیمانی، کار دست امثال ظریف باشد؛ آیا غیر از این است که مجبور می‌شدیم برای مقابله با داعش در خیابان‌های تهران علیه داعش سنگر بگیریم؟!
هرچند دولت و حامیانش نقطه قوت و دستاورد بزرگ خود را عرصه‌ بین‌المللی و دیپلماسی می‌دانند و بر آن مانور می‌دهند اما واقعیت این است که عملکرد منفعلانه‌ دولت یازدهم در سیاست خارجی، دیپلماسی فایده را به «دیپلماسی هزینه» برای کشورمان تبدیل کرده که ناکارآمدی دولت در قبال اوضاع وخیم شیخ زکزاکی نیز ناشی از همین مساله است.

کیهان/

تنور داغی‌که زود سرد شد!(یادداشت روز)


اسفند ماه سال قبل، و اندک زمانی پس از انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، جریان اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا، بر طبل پیروزی می‌کوبید و هل من مبارز می‌طلبید! به هر رسانه‌ای که سر می‌زدی، انواع و الوان تحلیل‌ها و نمودارها بود که می‌کوشید پیروزی قاطع اصلاح‌طلبان را در ذهن و چشم مخاطب فرو کند و جای هیچ تردید نگذارد که جناح مقابل، انتخابات را باخته است!
کیهان در همان ایام، با بررسی پایگاه رای تک‌تک کاندیداهای راه‌یافته به مجلس، نموداری ترسیم و سهم هریک از بازیگران اصلی آن عرصه را معلوم کرد. نموداری که فردای همان روز، به سنت مألوف و مسبوق حامیان دولت، دستمایه طنز و تمسخر قرار گرفت و این‌گونه ادعا شد که کیهان حقیقت را کتمان می‌کند!
اما فرموده‌اند صبر حقایق را آشکار می‌کند و چه نیکو هم فرموده‌اند!
زمان زیادی لازم نبود تا حقیقت آن انتخابات هم آشکار شود. بزنگاه‌های مهم و تعیین‌کننده‌ای همچون انتخاب رئیس مجلس، انتخاب روسای فراکسیون‌ها‌، انتخاب اعضای جدید حقوقدانان شورای نگهبان و ... آوردگاه‌هایی بود که عملا به وزن‌کشی جریان‌های حاضر در مجلس منجر شد و کم‌کم کار به انتقاد در روزنامه‌های زنجیره‌ای و سرخوردگی شدید و البته قابل پیش‌بینی هواداران لیست امید منجر شد.
اما چرا چنین اتفاقی افتاد و چه شد که زبان رجز‌خوانان دیروز کوتاه شد و در سر‌بالایی سیاست، به یکدیگر پرداختند!؟ اصلا این موضوع چه اهمیتی دارد و چرا حالا و با گذشت چند ماه، آن صحیفه را بار دیگر می‌گشاییم!؟ لطفا همراه باشید:
1- چرایی اهمیت موضوع، به دلیل اهمیت احتمالی جریان اصلاحات یا پرداختن به آن جریان نیست. آن جریان و همه جریانات دیگر سیاسی‌، بدون پیروی از اصولی روشن، دیر یا زود به همین سرنوشت دچار می‌شوند و اهمیت موضوع دقیقا همین نکته است. نکته این است که هرگاه حامیان یک جریان سیاسی، بدون علم و اطلاع دقیق از اهداف پیدا و پنهان لیدر‌ها و بانیان یک منظومه فکری و صرفا به دلیل هیجانات مقطعی و اوج‌گیرنده فصلی یا تنها به دلیل مخالفت با یک جریان دیگر سیاسی، دست به انتخاب و تصمیم‌گیری بزنند، دیر یا زود چنین اتفاقی خواهد افتاد و سرخوردگی، پشیمانی‌، انشقاق و چند دستگی، ساده‌ترین دستاورد آنان می‌شود‌.
2- اغلب جریانات ناسالم، می‌دانند که اگر مردم از ماهیت درونی آنها باخبر شوند، کمترین اقبالی به آنان نخواهند کرد، بلکه با قاطعیت و صلابتی مثال‌زدنی، طومار آنها را درهم خواهند پیچید. از این ‌رو، همیشه اینگونه بوده که این جریانات، پشت شعارها و نقاب‌های زیبا و فریبنده پنهان شده و ادای دیگران را درآورده‌اند. اما همین‌ها، به محض حصول پیروزی، نقاب از رخ می‌افکنند و با مردم آن می‌کنند که در باطن ذاتشان است. این صورتک‌های زیبا در هر مقطع و فصلی، متناسب با خواست عمومی جامعه تغییر می‌کند اما کارکرد همه آنها در فریب مردم یکسان است و هرچه عمق مردم و میزان بصیرت و شناخت آنها کمتر باشد، احتمال فریب بیشتر و بالتبع، پشیمانی زودهنگام‌تر خواهد بود. مثلا عدالت‌، گمشده همیشه مردمان عالم است و تمسک به این شعار‌، خیلی‌ها را بر مسند نشانده است. توجه به علم و تخصص، پاک‌دستی‌، رسیدگی به حال ضعفا و محرومین، بهبود اوضاع اقتصادی و شکوفایی آن و ... همگی امید‌ها و آرزوهای ارزشمندی هستند که به فراخور ایام، دستمایه  موج‌سوارانی حرفه‌ای شده و می‌شود.
3- کشف حقیقت موج‌سواران از آنان که این واژگان مقدس را براساس باور قلبی، با مردم در میان می‌گذارند، امری سهل و ممتنع است! و در مقطعی کوتاه- به کوتاهی ایام انتخابات- دشواری آن بیشتر می‌شود. با این همه، برخی ملاک‌ها به سادگی و روشنی، دست مدعیان را رو می‌کند. مهم‌ترین نکته گره‌گشا در این باب، نه مقایسه دو جریان رقیب، بلکه مقایسه هر مدعی با عملکرد و سوابق و زندگی سیاسی و خصوصی خودش است. باید دید آنکه شعار عدالت می‌دهد، آنکه شعار گردش چرخ زندگی مردم و حمایت از تولید ملی می‌دهد، آنکه شعار حمایت از محرومین می‌دهد‌، آنکه شعار پاک‌دستی و مبارزه با فساد می‌دهد، بیش از شعار هم چیزی برای گفتن دارد یا نه!؟ اگر شعار عدالت است، چه سندی بر اثبات این ادعا می‌توان یافت!؟ اگر بحث اقتصاد و تولید ملی است، آیا واقعا اینگونه شده یا صنایع کشور را  یکی بعد از دیگری به تعطیلی و نابودی کشیده‌اند!؟ اگر شعار پاک‌دستی داده می‌شود، از طراران و اشرار، به چه میزان در بین آنها حضور دارند و چه نسبتی با بزرگان آنها دارند و ....
4- یک راه دیگر برای کشف حقیقت مدعیان، مقایسه خلوت و جلوت آنان است. امام راحل(ره) و امام حاضر، همیشه و در همه حال، مردم را محرم همه رازهای خود می‌دانستند و هیچ‌گاه و در هیچ حادثه مهمی‌، نگفتند مردم نامحرمند و نباید چیزی به آنان گفت‌، ایشان هرگز در عیان چیزی به مردم نگفتند که در نهان، راهی جز آن بپیمایند. این را باید مقایسه کرد با مدعیانی که مردم را در همه چیز نامحرم می‌دانند. اگر قراردادی  در کار است، برای مردم محرمانه است! اگر در دل سودای رابطه و نرد عشق باختن با دشمنان ملت دارند و در خفا و پنهان آن آرزو را دنبال می‌کنند‌، در عیان رگ گردن برآمده، به آنان می‌تازند! این مصادیق، در گذشته و حال آشنا نیست!؟
5- آنچه گفته شد، دلایلی گذرا در باب اهمیت این موضوع بود. حال باید به پرسش نخستین برگردیم‌؛ چرا برای جریان مدعی اعتدال و اصلاحات چنین اتفاقی افتاد!؟ واقعیت این است که کوتاه‌زمانی پس از انتخابات، حوادثی پی در پی رخ داد که خیلی زودتر از آنچه توقع می‌رفت، تمامی پرده‌ها را کنار زد! تا آنجا که مراکز نظرسنجی داخلی و خارجی‌، آثار آن حوادث را چونان سونامی بر پیکر اعتبار آن جریان دانسته و قائل به کاهش شدید محبوبیت و مقبولیت آنان شدند. به‌عنوان نمونه، فیش‌های حقوقی نجومی، دست دولتمردانی را رو کرد که مدعی بودند گذشتگان غارت‌ها کرده‌اند و خودشان پاک‌دستند! کار چنان بالا گرفت که اکنون، آنها انتشار فیش‌های بیست‌، سی میلیونی خود را‌، گواهی بر ساده‌زیستی می‌دانند و نمی‌دانند در جامعه‌ای با این میزان بیکار‌، این میزان مستاجر در جامعه‌ای با حد‌اقل حقوق هشتصد و اندی هزار تومان، فیش حقوقی بیست‌، سی میلیونی، داغی بر دل فقرا و تیشه‌ای به ریشه مدعیان مردمی بودن است! طرفه آنکه این جریان، با این قبیل شعار‌ها، لیست امید را بست و به مجلس راهی کرد و دیدیم که خیلی زود‌، هوادارانش را نا‌امید کرد!
6- دیگر دلیل برای رویگردانی مردم، کارنامه تقریبا خالی و بی‌محتوای دولتی بود که با هزاران وعده رنگین به روی کار آمده بود! این کارنامه آنقدر خالی هست که کوچک‌ترین عملی در آن‌، باید هزار بار بزرگنمایی شود تا اندکی به چشم بیاید! اگر وزیری در ایام هفته دولت، به افتتاح «اتاق شیردهی کودک» در یک فرودگاه می‌پردازد، معلوم است چه کارنامه‌ای دارد! و اگر دیگری به مراسم افتتاح چند مرکز درمانی می‌شتابد، طبیعی است که برای بزرگ دیده شدن، دستاورد همه سال‌های پرشکوه پس از انقلاب را انکار کند و در کلامی توهین‌آمیز بگوید: «پیش از ما مردم کف زمین زایمان می‌کردند»! این قبیل سخنان و رفتار‌ها، روز به روز اقبال مردم را کم و کمتر می‌کند و لابد به همین خاطر‌، سرگرم کردن مردم به امور فرعی همچون کنسرت، در دستور کار دولت قرار می‌گیرد!
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت، مدعیان زیرکی و سیاست
- غیر الهی- در موارد بسیاری از دوقطبی‌سازی در جامعه حداکثر بهره‌برداری را می‌کنند. دوقطبی‌هایی که گاه، هر دو قطب آن در پشت پرده یکی است و شاید بسیاری از مردم خبر نداشته باشند! در چنین فضایی‌، اینگونه وانمود می‌شود که شما چاره‌ای ندارید جز انتخاب این یا آن! حال آنکه نه تکلیف شرعی و نه تکلیف عقلی ما، چنین نیست و می‌توان را‌ه‌های دیگری را پیمود. دوقطبی‌سازان می‌کوشند مردم را متقاعد کنند که باید  از ترس آن جریان نامطلوب به دیگری که آن نیز نشان داده است قابل اعتماد نیست پناه برد! حال آنکه خداوند هیچ‌گاه مومنین را بی‌پناه و ناگزیر بین دو «بد» رها نمی‌کند.
حسین شمسیان

خراسان/
ایران ورئیس جمهورذخیره آمریکا
نویسنده : دکترعلیرضا رضاخواه

پس از نهایی شدن نامزدی یک حزب مهمترین روندی که در جریان رقابت ها وجود دارد، انتخاب معاون برای وی است. در قانون انتخابات ریاست جمهوری، معاون رئیس جمهوری هم به همراه نامزد ریاست جمهوری نامش بر روی برگه انتخاباتی نوشته می شود و مردم به وی هم رای می دهند. در واقع این دو نفر یک تیم را تشکیل می دهند که رای دهندگان به هر دو رای خواهند داد. هرچند آنچه جهت رأی را تقریباً به طور کامل مشخص می سازد نظر رأی دهندگان به کاندیدای ریاست جمهوری است اما تعیین اینکه چه کسی معاون و یا نفر دوم باشد از اهمیت ویژه و متمایز کننده ای برخوردار است.
معاون همیشه مکمل نامزد اصلی است. به این صورت که شخصی به عنوان معاون انتخاب می شود که بتواند به مزیت های نامزدی اصلی بیفزاید و نقاط ضعف وی را جبران کند. به طور مثال اگر نامزد ریاست جمهوری شخص مسنی است، سعی می شود معاون وی فردی جوان باشد یا اگر نامزد اصلی فردی بی تجربه است، معاون وی باید فردی باتجربه باشد. همچنین اگر نامزد متعلق به یک جناح از حزب باشد سعی می کند معاونش را از جناح دیگر حزب انتخاب کند تا اتحاد درونی حزب افزایش پیدا کند و همه اعضای حزب با تفکرات مختلف مجاب شوند تا به وی رای دهند. با این حال تحلیلگران معتقدند انتخاب معاون تاثیری غیر مستقیم بر نتیجه انتخابات دارد. در طول تاریخ آمریکا فرد انتخاب شده به عنوان معاون هیچگاه معادلات حاکم بر انتخابات را دچار تحول نکرده بلکه تایید کننده و یا تثبیت کننده روند کلی استراتژی انتخاباتی فرد خواهان کسب مقام ریاست جمهوری بوده است.
علت وجودی معاون برای این است که در صورت مرگ و یا ناتوان شدن نامزدی که رئیس جمهور می شود او جایگزین گردد و مدت باقی مانده از چهارسال را طی کند. به بیان دیگر او یک رئیس جمهور ذخیره است. به همین دلیل بالاترین و متمایزترین معیاری را که مردم از نامزد ریاست جمهوری انتظار دارند این است که فردی که به عنوان معاون انتخاب می شود قابلیت لازم را در صورت لزوم برای کسب مقام ریاست جمهوری داشته باشد.  با توجه به این واقعیات است که غالباً نامزدهای ریاست جمهوری فردی را به عنوان معاون انتخاب می کنند که باعث خدشه دار شدن و یا تضعیف موقعیت خودشان نشود. این موضوعی است که هر نامزد در وهله اول در نظر دارد. در مرحله بعد توجه معطوف می شود به اینکه چگونه نامزد معاونت می تواند به برنده شده "نامزد ریاست جمهوری" کمک کند.  
 معاون رئیس جمهور چه زمانی مهم می شود؟
اهمیت معاون رئیس جمهور در مبارزه های انتخاباتی زمانی جدی می شود که نامزد مقام ریاست جمهوری متوجه می شود وضعیت موجود به گونه ای است که احتمال باخت او بیش از پیروزی است و اینکه امید ورود به کاخ سفید در برابر او نیست. در این صورت او ممکن است برای اینکه روزنه ای از امید برای خود به وجود آورد به اقدامی نامطمئن متوسل شود. به طوری که او فردی را به عنوان معاون انتخاب می کند که از یک سو پایگاه حزبی خود را با ایجاد اشتیاق، فعال کند و از سویی دیگر استنباط ها و معادله های خاص حاکم در فضای انتخاباتی را دچار شوک کند.
  این عملاً همان کاری بود که در انتخابات 2008 نامزد جمهوریخواه به آن متوسل شد. در اوج بحران اقتصادی و در شرایطی که تمامی شاخص های تعیین کننده نتایج انتخابات به نفع نامزد دموکرات باراک اوباما بود و اتفاق نظر وجود داشت که امیدی به پیروزی جمهوریخواهان نیست، برخلاف انتظار جان مک کین به انتخابی روی آورد که هیچکس انتظار آن را نداشت.
 او سارا پیلین، فرماندار یکی از ایالات حاشیه ای یعنی آلاسکا را که تجربه و آگاهی اندکی در خصوص صحنه سیاسی کشور و به ویژه مرکز سیاسی آمریکا یعنی واشنگتن داشت به عنوان معاون خود برگزید.
 این انتخاب با دو هدف صورت گرفت؛ از یک سو به خاطر ویژگی های به شدت محافظه کارانه نامزد معاونت، جان مک کین سعی کرد پایگاه حزبی جمهوری خواهان را که نسبت به وی نگاه مثبتی نداشت و  او را فقط در اسم محافظه کار می دانست به وجد آورد تا برای روز انتخابات بسیج شوند. از سوی دیگر هدف این بود که بخشی از رأی دهندگان که زنان بودند رأی خود را به سوی مک کین روانه کنند. این داستان در انتخابات 2012 نیز تکرار شد .
 البته این بار میت رامنی اقدامش به اندازه مک کین رادیکال نبود. رامنی سعی کرد یک چهره جدید، جوان و اقتصادی را که به جریان اصلی محافظه کاران تعلق داشت، یعنی پل رایان را برای معاونت خود برگزیند.  به هر تقدیر این انتخاب ها نتوانستند بنیادهای شکل دهنده انتخابات را متحول کنند و جان مک کین و میت رامنی با تفاوت رأی قابل توجه ای بازنده شدند. این بدان معنا است که حضور و یا عدم حضور کاندیدای معاونت که بسیار هم بحث انگیز بود تأثیری در جریان انتخابات نداشت و نتوانست "تغییر دهنده بازی" باشد. در همین چارچوب چنانچه بخواهیم معاون های پیشنهادی ترامپ و کلینتون را بررسی کنیم باید گفت:مایک پنس و فرصتی که از دست رفت .
دونالد ترامپ که به اعتقاد بسیاری پیروزی های خود را مدیون بازی حرفه ای و شناختش از رسانه است، نتوانست آنگونه که می خواهد از فرصت معرفی معاونش بهره ببرد. همزمانی کشتار نیس فرانسه با اعلام نامزدی مایک پنس به عنوان معاون ترامپ را می توان یک بد شانسی برای کمپین جمهوری خواهان دانست. با این حال انتخاب «مایک پنس»، فرماندار ایالت ایندیانا، توسط دونالد ترامپ به این دلیل بود که انتقادهای بسیار زیادی از سوی جناح محافظه‌کار حزب جمهوری‌خواه به وی وارد شد.
 حتی اعضای حزب تا جایی پیش رفتند که ترامپ را به عدم التزام به دین مسیحیت متهم کردند و حتی بحث به زیر پا گذاشتن چارچوب‌های سنتی حزب از سوی وی مطرح شد، لذا مجموع انتقاد‌ها موجب شد مایک پنس توسط ترامپ به عنوان معاون وی انتخاب شود. پنس رسماً با ازدواج همجنس‌گرایان مخالف است و حتی حقوق آنها در جامعه آمریکا را مشروع نمی‌داند که این بر گرفته از نگاه مذهبی وی و همچنین جناح سنتی جمهوریخواهان است. وی موافق حمله آمریکا به عراق بود در حالی که ترامپ مخالف این موضوع است. حتی در بحث عدالت اجتماعی اگرچه مایک پنس چارچوب کلی محافظه‌کاران را مدنظر دارد، اما او مسائلی مانند بیمه خدمات عمومی اوباما (Obama Care) را قبول دارد. لذا مجموع عوامل باعث شد تا ترامپ برای برقراری آشتی میان محافظه‌کاران نوین و محافظه‌کاران سنتی در حزب جمهوری‌خواه (تی پارتی) از شخصی مانند پنس استفاده کند.
تیم کین یک انتخاب تاکتیکی
از سوی دیگر معاون پیشنهادی کاندیدای دموکرات‌ها مدتی را در هندوراس گذرانده و زبان اسپانیایی فرا گرفته است و همین موضوع موجب شده تا این کاندیدای دموکرات، برای ارتباط‌گیری بیشتر با لاتین‌تبارها از وی به عنوان معاون خود بهره گیرد.تیم کِین از لحاظ پست‌هایی که در اختیار داشته است، تجربه خوبی در عرصه داخلی و به خصوص ایالتی دارا است. به گونه‌ای که وی از سال ۲۰۱۳ تاکنون سناتور ایالت ویرجینیا بوده است. همچنین از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ فرماندار همین ایالت بوده و در گذشته هم شهردار سابق ریچموند بوده است.
انتخاب تیم کِین بیشتر به این علت بوده است که وی می‌تواند تمامی تفکرات و خطوط سیاسی موجود در داخل دموکرات‌ها را با کلینتون همراه و همگام کند.
 با این حال انتخاب او نتوانسته جناح چپ حزب دموکرات و طرفداران سندرز را قانع کند. همچنین تیم کِین به صورت کامل با سیاست‌های کلینتون هماهنگ و همگام است و می تواند در مناظره های انتخاباتی برگ برنده ای برای کلینتون محسوب شود.
اما مهمترین حسن تیم کین برای کمپین هیلاری کلینتون توانایی وی برای همراه ساختن ایالت ویرجینیا با دموکرات هاست. در نظام انتخاباتی آمریکا، ایالت ها به سه دسته ایالت های قرمز که همیشه به نامزد جمهوری خواه رای می دهند، ایالت های آبی که همیشه به نامزد دموکرات ها رای می دهند و ایالت های بنفش یا مردد(Swing state)که معلوم نیست به چه کسی رای می دهند و رای آنها معمولا در تعیین نتیجه انتخابات مهم است تقسیم می شوند. ویرجینیا یکی از این ایالت هاست، انتخاب تیم کین می تواند تضمینی برای رای این ایالت به کلینتون باشد.
 موضع و جایگاه نامزدهای معاون اولی در قبال ایران
موضوع ایران و توافق برجام یکی از مسائل داغ انتخاباتی در رقابت های ریاست جمهوری امسال آمریکا بوده است. شاید از همین رو است که موضع نامزدهای معاونت ریاست جمهوری نیز در این زمینه اهمیت پیدا کرده است. در میان دو نامزد تیم کین، یار انتخاباتی هیلاری کلینتون از موافقان جدی برجام محسوب می شود. به گونه ای که وی از جمله افرادی بود که در جنبش تحریم سخنرانی بنیامین نتانیاهو  در کنگره ای در مارس 2015  حضور داشت. این سخنرانی انتقادی درخصوص ایران و برنامه موشک های بالستیک بود.
در آن زمان، کین به شدت سخنرانی نتانیاهو در کنگره را مورد انتقاد قرار داد و آن را «بسیار نامناسب» خواند.  کین، سخنرانی نتانیاهو را تلاشی در جهت تاثیرگذاری بر انتخابات پیش رو در اسرائیل دانست و از جمهوری خواهانی که مساله اسرائیل را به یک مساله حزبی تبدیل کرده بودند، انتقاد کرد.
شاید همین امر باعث شده تا هاآرتص انتخاب وی را باعث جدایی بیشتر آمریکا و اسرائیل بخواند. با این حال جناح چپ کنگره آمریکا در این خصوص بیانیه ای تحت این عنوان صادر کرد: «تیم کین، یهودی‌ترین فردی است که هیلاری کلینتون می توانست انتخاب کند.» کین ارتباط خوبی با لابی جی استریت دارد یک لابی یهودی که رقیب آیپک لابی معروف اسرائیل در کنگره محسوب می شود.
کین اخیرا در بیانیه ای خود را حامی جدی و طرفدار سرسخت توافق هسته ای ایران خوانده و گفته: "توافق هسته ای ایران، گامی محکم در جهت بهبودی اوضاع کنونی جهان به شمار می رود."
 اما با وجود این که کین از طرفداران برجام و سیاست خارجی اوباما محسوب می شود ولی سابقه درخشانی در حوزه سیاست خارجی ندارد و احتمالا هم در صورت پیروزی هیلاری کلینتون نقش جدی در حلقه بسته سیاست خارجی کلینتون نخواهد داشت. از سوی دیگر میک پنس در حوزه سیاست خارجی در نقطه مقابل همتای دموکرات خود قرار دارد، او به شدت به لابی آیپک نزدیک بوده و به اتخاذ سیاست‌های ضد ایرانی مشهور است. وی در سپتامبر سال 2015 در نامه‌ای به باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا گفت که تحریم‌های ایالت تحت امرش علیه ایران را علی‌رغم حصول «برجام» نگاه خواهد داشت. پنس در این نامه، همچنین به صراحت از توافق هسته‌ای انتقاد کرده و نوشته است که این توافق، اسرائیل را امن‌تر نمی‌کند.
فارغ از اختلاف نظری که دو نامزد معاونت ریاست جمهوری در حوزه سیاست خارجی و به صورت خاص در موضوع ایران دارند، در یک چیز هر دو مشترک هستند و آن هم بی تاثیر بودنشان در سیاست دولت بعدی آمریکاست. از لحاظ ساختاری  و حقوقی معاون رئیس جمهور به عنوان رئیس سنا یک نقش تشریفاتی دارد و تنها در صورت برابر شدن آرا می تواند یک رای در کنگره داشته باشد.
 هرچند در سالهای گذشته، حضور افرادی چون جو بایدن و دیک چنی در معاونت ریاست جمهوری آمریکا این جایگاه را ارتقا داده است، بعید به نظر می رسد در دولت کلینتون و یا ترامپ معاونت اول از چنین جایگاهی برخوردار باشد. ترامپ به آن چه خود باور دارد عمل می کند و کمتر تحت تاثیر افراد قرار می گیرد، هیلاری نیز خود را استاد سیاست خارجی می داند و در صورت لزوم از شوهرش بیل کمک خواهد گرفت. او حلقه بسته مشاورانش را دارد، جایی که افراد کم تجربه ای چون تیم کین حرفی برای گفتن نخواهند داشت.


ایران/
رشد صادرات غیر‌نفتی نویدبخش اقتصاد مقاومتی
یحیی آل اسحاق
عضو اتاق بازرگانی ایران

 افزایش 21 درصدی صادرات غیرنفتی کشور در چهار ماهه اول امسال نسبت به مدت مشابه سال قبل و در وضعیتی که اقتصاد کشور مواجه با مشکلات فراوانی است و به نوعی در وضعیت رکود به سر می‌بریم نشانه خوبی برای این است که برخی از مسائل اساسی اقتصاد در حال حل شدن است. یکی از مهم‌ترین مشکلات کنونی واحد‌های تولیدی کمبود تقاضا و به تبع آن کاهش فروش است. تحریک تقاضا از طریق استفاده از بازارهای صادراتی و نقاط هدف در کشورهای مختلف یکی از مهم‌ترین ابزارهای حل این مشکلات مربوط به رکود حاکم بر اقتصاد محسوب می‌شود.
در عین حال مسأله رشد صادرات غیرنفتی کشورمان را از منظر دیگری نیز می‌توان مد نظر قرار داد. یکی از مهم‌ترین بند‌های سیاست‌های ابلاغی اقتصاد مقاومتی بر تولید صادرات محور تأکید دارد. تجربیات بعد از انقلاب نشان می‌دهد که اقتصاد ما وقتی رونق و شکوفایی را تجربه خواهد کرد که تولید بر صادرات متکی باشد. از جهت دیگر تأکید بر برون گرایی همراه با درون نگری که در سیاست‌های ابلاغی اقتصاد مقاومتی مورد تأکید قرار گرفته است، نشانه دیگری از لزوم توجه به محوریت صادرات در اقتصاد است. از این منظر می‌توان گفت که اگر بخواهیم اقدام و عمل را در اقتصاد مقاومتی مورد توجه قرار دهیم باید هم به برون گرایی در اقتصاد و تمرکز ویژه بر افزایش تولید و صادرات توجه کنیم و هم از ظرفیت‌ها و توانمندی‌های داخلی برای رشد و توسعه اقتصاد بهره ببریم. افزایش حجم صادرات غیرنفتی در 4 ماهه نخست امسال در مقایسه با 4 ماهه نخست سال 94 را می‌توان نشانه‌ای از اقدام و عمل در چارچوب اقتصاد مقاومتی دانست.
از جنبه دیگر هم می‌توان افزایش صادرات غیرنفتی کشور را مد نظر قرار داد. واقعیت این است که مسأله صادرات کالای غیرنفتی و مخصوصاً کالای صنعتی جزو اولویت‌های رشد و توسعه ایران و البته هر کشور دیگری محسوب می‌شود.
هر چه ما بتوانیم از خام فروشی فاصله گرفته و تولیدات صنعتی خود را به بازارهای بین‌المللی عرضه کنیم، می‌توان امیدوار بود که اقتصاد بیش از پیش در مسیر توسعه حرکت کند. وقتی این وضعیت بر اقتصاد حاکم باشد، نشان دهنده این است که کیفیت و قیمت تمام شده کالا زمینه رقابت بین‌المللی محصولات تولیدی ایران را فراهم خواهد آورد. البته در این میان باید به آمارهای جزئی مربوط به افزایش صادرات غیرنفتی هم توجه کرد. اینکه در چه حوزه‌هایی این افزایش رخ داده است و گروه‌های کالایی مختلف چه نقشی در این میان ایفا کرده‌اند، می‌تواند تجربه خوبی برای بین‌المللی کردن اقتصاد ما به حساب آید. مخصوصاً اینکه با پالایش داده‌های تجاری گروه‌های مختلف کالایی، می‌توانیم زمینه را برای سرمایه گذاری در بخش‌هایی که دچار ضعف هستیم فراهم کنیم. به صورت کلی افزایش 21 درصدی صادرات غیرنفتی کشور را نشانه مثبت و خوبی برای اقتصاد ایران و بخصوص در شرایط کنونی که اقتصاد چالش‌های زیادی را تجربه می‌کند می‌دانم.

جام جم/
یادداشت1
مرصاد و حماسه‌آفرینی

منافقین در زمانی اقدام به عملیات نظامی در منطقه غرب کشور کردند که ایران در بهت ناشی از پذیرش قطعنامه بسر می‌برد.

منافقین از محور قصر شیرین که به لحاظ نظامی، سازمان یافته نبود وارد شدند و بدون توجه به نکات قابل تامل نظامی و در حالی که غرور آنها را فرا گرفته بود وارد خاک ایران شدند و خیال‌پردازانه گمان می‌کردند، مردم ایران جنایات آنها را فراموش کرده و با آغوش باز، پذیرای آنها خواهند بود. منافقین در ابتدا بجز برخی مقاومت‌های پراکنده، مشکلی نداشتند و یگان منسجمی در برابر آنها قرار نداشت اما در ادامه پیشروی، وقتی در روز چهارم مرداد به گردنه حسن‌آباد رسیدند با مقاومت جانانه تیپ 12 قائم سمنان مواجه شدند. این تیپ در 10 کیلومتری جاده چارزبر، اردوگاهی داشت و در همین تنگه برای برخورد با منافقین اقدام به احداث خاکریز کرد و منطقه را به جهنمی برای منافقین تبدیل کرد. منافقین در چهارم مرداد، تلفات سنگینی دادند و جنازه‌های فراوانی بود که در این روز در آتش می‌سوخت و وقتی غروب چهارم مرداد فرا رسید مقدمه عملیات بزرگ مرصاد آغاز شد و حماسه‌‌ای خلق شد که تا ابد در تاریخ ماندگار گردید.

دلاوری‌های تیپ قائم در عملیات مرصاد آنقدر بزرگ بود که مقام معظم رهبری در جریان سفر به استان سمنان در آبان سال 1385 در جمع ایثارگران فرمودند: «تیپ قائم (عج) در عملیات مرصاد نقش مهمی ایفا کرد. شنیدم نقش تیپ قائم (عج) در عملیات مرصاد آن‌چنان بود که اگر نبود، دشمن ممکن بود تا کرمانشاه بیاید. آن که ایستاد؛ تیپ قائم (عج) بود. این‌ها در تاریخ می‌ماند.»

سردار مهدی مهدوی‌نژاد

فرمانده تیپ 12 قائم در عملیات مرصاد

جوان/

از ذلت مرصاد تا مزدوري آل‌سعود

نویسنده : عباس حاجي‌نجاري
در ميان دشمنان نظام اسلامي تنها رژيم تکفيري آل‌سعود باقي مانده بود که فرقه تروريستي منافقين مزدوري آنها را نکرده باشد که آن هم در نشست اخير منافقين در پاريس اتفاق افتاد. در آن نشست ترکي فيصل، رئيس پيشين سازمان اطلاعات عربستان براي تمجيد از بدسابقه‌ترين و نشان‌دارترين گروه تروريستي بين‌المللي، عازم پاريس شد و در آنجا با منافقين براي براندازي نظام اسلامي همپيمان شد. او با اين کار، هم ماهيت اين گروه تروريستي را براي مردم ايران بيشتر روشن کرد و هم واماندگي آل‌سعود را نشان داد که چقدر حقير و ذليل شده است که براي براندازي نظام جمهوري اسلامي به تروريست‌هاي مفلوک، منزوي و فرتوت سازمان منافقين تمسک جسته است.

 در تاريخ معاصر ايران و در ميان احزاب وگروه‌هايي که در روند تحولات سياسي کشور نقش داشته‌اند، هيچ سازمان و گروهي را نمي‌توان يافت که به اندازه سازمان منافقين (سازمان مجاهدين خلق ايران) به مردم ايران و به تاريخ نهضت انقلابي ايران خيانت و به نظام اسلامي ضربه وارد کرده باشد. اين سازمان که در سال 1344 توسط سه تن از اعضاي نهضت آزادي مبتني بر يک تفکر التقاطي تأسيس شد، سبب انحرافي بزرگ در روند مبارزات مردم ايران با رژيم ستمشاهي در قبل از انقلاب شد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به دليل همان مباني انحرافي فکري و جاه‌طلبي سران سازمان به سرعت در مقابل نظام اسلامي قرار گرفت و وارد فاز نظامي، ترور و مقابله با انقلابيون شد، که غائله 30 تير 1360 آنها در سطح شهر تهران نقطه اوج آن و ضربه ديگر اين فرقه به نظام اسلامي بود. منافقين طي سال‌هاي اول انقلاب ، بيش از چند هزار نفر از مسئولان، روحانيان، پاسداران و مردم عادي كوچه و بازار را ترور و شرح تك‌تك آنها را در نشريات خود به عنوان سند افتخار درج کردند و مسئوليتش را برعهده گرفتند. در واقع در آن دوران، آنها يك جنگ تمام‌عيار را در داخل کشور تحميل کردند که در نهايت با مقابله نظام اسلامي، بقاياي سازمان با فرار از ايران و پس از ديدار مسعود رجوي با صدام حسين، به حزب بعث پيوسته و طي چند سال جنگ تحميلي بر ضدمردم ايران و نيز شيعيان و مردم كردستان عراق با نهايت قساوت جنگيدند و در بعضي موارد به قتل عام مردم بي‌گناه دست زدند.
طراحي و اجراي عمليات «فروغ جاويدان » يا همان عمليات «مرصاد» در روزهاي پاياني جنگ تحميلي در روزهاي آغازين مرداد ماه 67 يکي از بزرگ‌ترين خيانت‌ها وجنايت‌هاي منافقين عليه مردم ايران بود
در تيرماه 1367 زماني‌که جمهوري اسلامي ايران رسماً قطعنامه 598 را پذيرفت، رژيم صدام با تصور تضعيف توان دفاعي کشور، در تاريخ 31 تيرماه، مجدداً به خاك ايران حمله و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي كرد که با حضور گسترده نيروهاي مردمي و ضدحملات موفق ايران، نيروهاي عراقي عقب‌نشيني كردند و رژيم عراق در اول و سوم مرداد‌ماه رسماً عقب‌نشيني خود را از جبهه‌هاي جنوب و مياني و غرب كشور اعلام كرد، اما هم زمان عمليات مشترك عراق و سازمان منافقين از غرب کشور به سمت شهر اسلام‌آباد آغاز شد.

در همان ايام صدام حسين طي يک نطق تلويزيوني اعلام کرد: «بعد از مدتي خواهيد ديد که چگونه مجاهدين خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همين‌طور پيوستن مردم ايران به صفوف آنها را خواهيد ديد.» مسعود رجوي، سرکرده اين فرقه هم در شب آغاز عمليات «فروغ جاويدان» گفت: «بر اساس تقسيمات انجام‌ شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهيم رسيد... کاري که ما مي‌خواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يک ابرقدرت است؛ چون فقط يک ابرقدرت مي‌تواند کشوري را ظرف اين مدت تسخير کند.

نقطه اتکاي تئوريک گروهک منافقين، در اين عمليات، توهم فاصله‌گيري مردم از نظام اسلامي و اميدواري به پيوستن مردم به آنها بود، اما غافل از اينکه مردم تصور مطلوبي از ايشان نداشتند و کمترين اعتماد ممکن به آنها در لايه‌هاي فکري و تجربي ملت ايران وجود نداشت. حضور گسترده نيروهاي مسلح و مردم در مناطق عملياتي در روزهاي پاياني جنگ، به‌ويژه در منطقه غرب کشور و در برابر منافقين در عمليات مرصاد نشان داد که مردم همواره در کنار نظام و مسئولان ايستاده‌اند و به‌محض احساس خطر، کماکان حاضر به بذل جان و مال خويش هستند.
پاسخ مثبت مردم به مسئولان براي حضور در جبهه‌هاي جنگ پس از حمله ارتش عراق و گروهک منافقين، نشان داد که تحليل منافقين مبني بر عميق بودن شکاف ميان مردم و مسئولان غلط بوده و مسئولان کشور ـ به‌ويژه امام راحل ـ داراي نفوذ گسترده و عميق در ميان مردم هستند. توجه به اين مسئله مهم است که منافقان در مقاطع گوناگون تاريخ، همواره اسير تحليل و درک غلط رهبران خود بوده‌اند و همين غفلت آنان را مي‌توان علت شکست منافقين در تمامي اقدامات گذشته و به ويژه عمليات مرصاد دانست.

پس از عمليات مرصاد نيروهاي منافقين در عراق درگير مسائل داخلي خويش شدند. اين جماعت، همزمان در اروپا و امريكا به فعاليت‌هاي سياسي و فرهنگي مشغول بودند. افتضاحات داخلي سازمان در عراق و سختگيري‌هاي شگفت آنها نسبت به اعتراضات و انتقادات داخلي، چندان در رسوايي اين سازمان مؤثر بود كه شرح آن از حد برون است.
با پيروزي مردم عراق عليه متجاوزين امريکايي وشکل‌گيري دولت مردمي و انقلابي در عراق، منافقين ديگر در اين کشور جايي نداشتند و لذا امريکايي‌ها تلاش زيادي کرده‌اند که براي اين مزدوران جايي در جهان پيدا کنند که به جز کشور آلباني که تعدادي از آنها را پناه داده، بقيه روي دست امريکايي‌ها در پايگاه ليبرتي مانده‌اند لذا سازمان نفاق در پي يافتن حامي جديدي بود که نزديک شدن آنها به رژيم تکفيري آل‌سعود و حضور ترکي فيصل درگردهمايي گروهک تروريستي منافقين در شهر پاريس پايتخت کشور فرانسه در روز جمعه 18 تير و سخنراني در آن‌که بر اساس روش گذشته، مشتي اتهامات عليه ايران را مطرح ساخت و در نهايت پايان جمهوري اسلامي را به زعم خود نويد داد، در اين راستا معنا پيدا مي‌کند.

با توجه به شرايط رو به اضمحلال منافقين، سعودي‌ها با به مزدوري گرفتن منافقين در پي القاي اين هستند که‌ به‌رغم شکست از نيروهاي جبهه مقاومت وسرپنجه‌هاي انقلاب اسلامي هنوز در برابر ايران برگ‌هاي برنده در اختيار داشته و مي‌توانند اين بار آشکارا و مستقيم با حمايت از مخالفان، ايران را هدف قرار داده و نظام اسلامي را سرنگوني نظام کنند، اما خيمه شب بازي منافقين در پاريس آنقدر افتضاح بود که حتي دشمنان تابلودار نظام اسلامي نيز آن را جدي نگرفته و مزدوري منافقين براي تکفيري‌هاي آل‌سعود را نقطه پايان عمر اين فرقه قلمداد کردند.

نام:
ایمیل:
نظر: