صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۲۹۴۱۵۷
«تقریبا هیچ» که سوت و کف نداشت!
 
محمد صرفی در کیهان نوشت:

«حصر ایران شکست»، «کلید چرخید ایران خندید»، «دنیا به احترام ایران ایستاد»،  «جهان تغییر کرد»، «آغاز عصر ایرانی»، «ایران بر قله توافق»، «خورشید درخشان شد»، «پیروزی بدون جنگ»، «انفجار اتمی بدون بمب»، «خجسته باد این پیروزی»، «مهر تدبیر بر پیشانی تحریم» و...اینها تیترهایی بود که رهگذران، صبح چهارشنبه 24 تیرماه سال گذشته روی دکه‌های روزنامه‌فروشی می‌دیدند. تیتر کیهان در میان انبوه این زردنامه‌ها، ساز مخالف بود؛ «180 درجه اختلاف، دو روایت از یک توافق»!

بررسی سیر حرکت رسانه‌ها طی دو سال مذاکرات هسته‌ای و یک سال پس از توافق، می‌تواند معیار مناسبی باشد برای تحلیل این مسئله که درک آنها از منافع ملی چیست، چقدر با مخاطبان خود صادق هستند و اساساً نسبت خروجی آنها با رسالت خبرنگاری چیست. این روزها کار شوری آش برجام به جایی رسیده که صدای آشپزهای آن را هم درآورده است.
 
ولی‌الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی که بعد از اجرایی شدن برجام به نیویورک رفته بود تا با وزیر خزانه‌داری آمریکا دیدار و آمریکا را متقاعد کند که برای برداشته شدن تحریم‌های مربوط به سوئیفت کارشکنی نکند، در مصاحبه با بلومبرگ درباره عواید برجام برای ایران آب پاکی را روی دست همه ریخت و اعلام کرد که عواید برجام «تقریباً هیچ» بوده است.
 
علی اکبر صالحی که از دست رئیس جمهور به خاطر نقش‌آفرینی در برجام مدال افتخار دریافت کرده بود، از دبه آمریکایی‌ها در اجرای تعهداتشان گفت و در اظهارنظری دیگر به رفع نشدن تحریم‌ها اعتراف کرد. آخرین نمونه آن هم اذعان آقای عراقچی بود که گفت تحریم‌ها رفع شده‌اند اما روی کاغذ!

 اگر سوت و کف و بوق و کرنای روزهای مذاکره و ابتدای توافق را به حساب ضعف تحلیل و جوگیری ناشی از ذوق‌زدگی بدانیم، درز گرفتن این اعترافات صریح و ادامه روند ماله‌کشی برجام را باید به چه حسابی گذاشت؟ سه هفته پیش سالگرد توافق هسته‌ای بود.
 
سکوت معنی‌دار زنجیره‌ای‌ها در سالگرد آنچه فتح‌الفتوح و خورشید درخشانش می‌خواندند را باید به چه حسابی گذاشت؟ تنبّه و شرمندگی یا بی‌مسئولیتی و توهین به شعور مخاطب؟ نکته دیگر ادعای پرطمطراق این رسانه‌ها در حمایت از دولت است. کدام حمایت؟ امروز دولت در چاه مطالبات و انتظارات بی‌پایه و اساسی گرفتار است که درباره دوران پسابرجام ساخته و پرداخته و وعده‌اش را داده بود.
 
اگرچه کلنگ اول این چاه را خود دولتمردان با وعده‌های عجیب و غریب بر بیابان مذاکره و توافق زدند اما این زنجیره‌ای‌ها بودند که برای بخیه به آبدوغ زدن، کف زدند و هورا کشیدند و منتقدان را به انواع و اقسام تهمت‌ها نواختند و چاله پسابرجام را برای دولت به چاه ویل مبدل کردند.

اگر امروز خوش‌باورترین افراد هم دریافته‌اند که از برجام آبی برای مردم گرم نمی‌شود و باید به فکر نان بود، آن روز که کیهان تقریباً یک تنه وسط این میدان پرهیاهو و جنجال ایستاده بود و می‌گفت «هسته‌ای می‌رود، تحریم‌ها می‌ماند» از دشمن فحش و از برخی دوستان طعنه می‌شنید.
 
کجایند آنها که کیهان را متهم به همنوایی با اسرائیل می‌کردند؟! باید سال‌ها بگذرد و کشور از این پیچ تاریخی و حساس بگذرد تا خاطرات منتشر شوند و آیندگان بدانند که با تمام فشارها، جفاها و نسبت‌های ناروایی که بر کیهان گذشت، چگونه اما از سخن حق خود نگذشت تا در تاریخ ثبت شود که جماعتی فریاد زدند و زنهار دادند که پادشاه برجام لخت است و به‏به و چه‏چه ندارد و البته چه زود ماه از زیر ابر بیرون آمد و معلوم شد آنچه شعبده خورشید می‌نامیدند و قصد قالب کردنش را داشتند، تکه زغالی بیش نبوده است. بی‌شک زغال هم برای خود ارزشی دارد اما اگر آن را به قیمت خریده باشید و از آن انتظار بیجا نداشته باشید.

ماجرای داغ و پرحاشیه فیش‌های نجومی برخی مدیران هم که هفته‌هاست افکار عمومی را درگیر خود کرده، موضوع قابل تامل و محکی برای عملکرد رسانه‌هاست. رسانه‌های مدعی اصلاحات که در ماجرای برجام تجدید شدند، برخورد غالب آنها در موضوع فیش‌های نجومی، مهر رفوزگی را بر کارنامه‌شان زد.
 
ابتدا سکوت کردند، سپس فرافکنی، بعد به توجیه رو آوردند و حالا برخی طلبکار هم شده‌اند! یکی نوشت مفسدان اقتصادی «استیو جابز» هستند، دیگری نوشت این مدیران سبک زندگی خود را بر اساس آن درآمدهای کلان بنا کرده‌اند و اگر حقوق‌شان کم شود رو به دزدی و فساد می‌آورند، پس بدهید بخورند تا فاسد نشوند! آنهایی که خیلی به مغزشان فشار آورده بودند نوشتند؛ چون دیگرانی هم خورده‌اند و برده‌اند، پس مهم نیست و باید بگذریم!

جالب‏تر آن که اهالی همین رسانه‏ها که روزی با شور و حرارت شعار «دانستن، حق مردم است سر می‌دادند»، مدعی نبود آزادی بیان هم هستند و نمی‌گویند تا به حال با کدام مفسد اقتصادی سرشاخ شده‌اند و برای آن هزینه‌ای داده‌اند.
 
اصلاً مگر می‌شود رسانه‌ای که دمش به دم‌کلفت‌های اقتصادی وصل است و به عنوان لولای ثروت و سیاست عمل می‌کند، وارد این وادی‌ها هم بشود؟ البته گاهی برای غبار‌آلود کردن فضا و رد گم کردن فریاد آی دزد! آی دزد سرمی‌دهند. ماجرای جنجالی «پول‌های کثیف» را که یادتان هست؟ هفته‌ها با آب و تاب تیتر می‌زدند که فضای سیاسی و انتخاباتی گرفتار پول‌های کثیف است.
 
بعد همین جماعت، از آقای مدعی فرهنگی که از شهرام جزایری پول گرفته بود تا فرزند کسی را که صاحب فیش حقوقی نجومی بود و «حق اوقات فراغت فرزندان» می‌گرفت را در لیست انتخاباتی خود گذاشتند و راهی مجلس کردند تا نشان دهند ادعاهای طبق طبقشان درباره شایسته‌سالاری و فسادستیزی چیزی جز آروغ روشنفکری زیر کولر نیست که تبدیل به تیتر و یادداشت و تحلیل شده و به خلق‌الله قالب می‌شود و وقتی هم بوی تعفنش قابل لاپوشانی نیست، دریغ از سر سوزنی شرم و عذرخواهی.

فردا روز خبرنگار است. مبارک باشد بر آنهایی که اگر از آسمان سنگ هم ببارد پای حقیقت می‌ایستند و کلمات را نمی‌فروشند. در رسانه‌ای که مدیرمسئول و صاحب امتیازش حقیقت را به وامی کلان و رانتی چرب می‌فروشد، چرا نباید خبرنگارانش قداست کلمه را به ربع سکه‌ای و سفری بفروشند؟! حرمخواری تنها اختلاس بانکی و حقوق نجومی نیست. ماله کشیدن جنایت‌ها و خیانت‌های آمریکا از سوی رسانه‌ای که از بیت‌المال یارانه می‌گیرد هم نوعی حرامخواری است.

 
 عراق جدید و مبارزه با فرهنگ فساد

سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:

 با اینکه کمتر از یک هفته از افشاگری غافلگیر کننده خالد العبیدی وزیر دفاع عراق علیه فساد موجود در بدنه پارلمان در موضوع انعقاد قراردادهای تسلیحاتی غیرقانونی می گذرد اما هیچ چیزی نتوانسته است از اهمیت این اظهارات و تبعات احتمالی آن کم کند. به ویژه آنکه قطعا در روزهای آینده باید منتظر تحولاتی در عرصه سیاسی عراق، در نتیجه این افشاگری باشیم. هرچند رسانه های عراقی عنوان بمب خبری را بر آن رویداد گذاشتند اما تردیدی نیست که شدت ترکش های این بمب در آینده بیش از لحظه انفجار آن بوده است.

فسادی که نمرد

موضوع فساد در کشور ثروتمند عراق موضوع جدیدی نیست. غده سرطانی فساد پیش از رخنه به عراق جدید پس از صدام، بیش از سه دهه توسط بعثی ها به طور تمام و کمال در این کشور قدرت اقتصادی عراق و مردم آن را به بند کشید. انتظار می رفت نابودی این غده خطرناک همزمان با سرنگونی بعثی ها سرآغاز دورانی از عدالت اقتصادی و شفافیت در این کشور همسایه باشد اما بیش از 13سال است که فساد اقتصادی و اداری در کنار چالش های عظیم امنیتی، دو مشکل عمده عراق بوده است.افشاگری های فساد در عراق در سال های اخیر اصولا برای شهروندان عراقی مسئله جدیدی نبوده است.
 
از موضوع اختلاس و فرار حازم الشعلان وزیر دفاع اسبق عراق و برخی دیگر از مسئولان عراقی به خارج از کشور گرفته تا اختلاس های گسترده در وزارت برق عراق و معضل همچنان لاینحل برق و افشای وجود پنجاه هزار سرباز و افسر خیالی حقوق بگیر در بدنه نیروهای مسلح  و حقوق ماهیانه چند ده میلیونی نمایندگان پارلمان و... برای مردم موضوعات جدیدی به شمار نمی رود علاوه بر آنکه شهروندان در زندگی روزمره خود از نزدیک شاهد فساد موجود در ادارات حتی در سطوح پایین هستند.

با این حال آنچه که افشاگری العبیدی را پراهمیت می کند شرایط مهم زمانی است که این اظهارات در آن بستر مطرح می شود. عراق در حال حاضر یک دوره اصلاحات – هر چند در حد ادعا یا روی کاغذ – و خشم مردمی را سپری می کند که نمونه های آن با اهداف و رویکردهای سیاسی متفاوت در تصرف پارلمان توسط طرفداران مقتدی صدر و تحصن حدود 100 نماینده در مجلس و... مشاهده شد.

برگ برنده ای که باید از آن استفاده کرد
 
اظهارات افشاگرانه وزیر دفاع عراق مبین حقایق تلخی بود و تبعات سیاسی جدی به دنبال خواهد داشت اما به طور بالقوه نتایج مثبتی را نیز در عمق خود می تواند داشته باشد.مهم ترین این نتایج فرصتی است که در اختیار العبادی قرار گرفته است تا عزم واقعی خود را برای مبارزه با فساد در کشور و همراه کردن بخش قابل توجهی از سیاستمداران و نمایندگان سالم برای اتخاذ تصمیمات ریشه ای نشان دهد. العبادی که از ابتدا با شعار اصلاحات به قدرت رسید تاکنون نتوانسته است اقدام خود را عملی کند و حتی موضوع اصلاح کابینه اش با بن بست مواجه  شده است.
 
علاوه بر آنکه نمایندگان خواهان اصلاح نیز می توانند به طور جدی با اصلاح قوانین داخلی مربوط به مجلس و حتی واکنش قاطع به افرادی که متهم به فساد شده اند از فرصت به وجود آمده بهره برداری کنند و  به احتمال فراوان، افزایش شدت تظاهرات مردم علیه فساد و مسئولان  و لحن شعارهای آنان که در حال حاضر برای مدت کوتاهی متوقف شده است از تبعات این رویداد می تواند قلمداد شود. به خصوص آنکه این مردم پس از چند مرحله خروج به خیابان ها تاکنون دستاوردی را مشاهده نکرده اند.

تعمیق اختلافات در محور سنی – سنی
 
بخشی از تبعات سیاسی اظهارات وزیر دفاع را باید در جدی شدن شکاف ها در میان احزاب سیاسی اهل سنت عراق که تحت لوای پیمان القوا العراقیه تجمیع شده اند دانست.
 
اکثر نمایندگانی که توسط وزیر دفاع – عضو پیمان القوا و وابسته به ائتلاف المتحدون اسامه النجیفی – به فساد متهم شده اند از نمایندگان همین پیمان سیاسی و احزاب متعدد آن هستند. علاوه بر آنکه  به دلیل اتهامات العبیدی باید شاهد تنش میان این احزاب در آینده  نزدیک باشیم می توان پیش بینی کرد سلیم الجبوری رییس پارلمان و رییس حزب اسلامی یکی از نخستین قربانیان این کشمکش درون محوری باشد. علاوه بر آنکه افزایش این اختلافات قطعا بر جبهه بندی آینده احزاب سیاسی اهل سنت در انتخابات شوراهای استانی و پارلمانی آینده اثرگذار خواهد بود.

درمان مقطعی فساد یک نگرانی جدی عدم استفاده از فرصت پیش آمده برای پیشبرد اصلاحات حقیقی می تواند به مثابه یک فرصت سوزی برای همه حامیان اصلاح طلبی و مبارزه با فساد در عراق باشد. برکناری احتمالی رییس پارلمان یا تعدادی از نمایندگان بدون تلاش برای اقدامات جدی از قبیل تغییر یا اصلاح ریشه ای قوانین یا بستن رخنه گاه های فساد در مؤسسات و دستگاه های دولتی این کشور نشان خواهد داد عزم یا توان جدی برای مقابله با این پدیده در میان دولتمردان وجود ندارد.
 
هرچند در ابتدای این نوشتار مشکلات امنیتی کشور به همراه فساد به عنوان یکی از دو معضل اساسی عراق جدید معرفی شد اما بدیهی است که بخش عمده ای از شکاف های امنیتی عراق و حوادث روی داده در این کشور نیز به گواه همگان، منبعث از فساد جریان یافته در بدنه حاکمیت و مؤسسات و سازمان های وابسته به آن است. ماجرای وارد کردن دستگاه های تقلبی کشف مواد منفجره در عراق از انگلیس که سال ها محل استفاده نیروهای امنیتی این کشور بود و جان هزاران شهروند بیگناه را در معرض خطر قرار داد شاهدی بر این مدعاست.
 
تردیدی نیست که عراق در جنگ خود با تروریسم به خصوص داعش به موفقیت های چشمگیر و تعیین کننده ای رسیده است که در آینده بسیار نزدیک حتی می تواند به اضمحلال و شکست نهایی این گروه تروریستی بینجامد اما مشکل فساد در عراق همچنان سیزده سال است که گریبانگیر کشور است و آنچنان ریشه دوانده  که به گفته وزیر امور خارجه آن، تبدیل به یک فرهنگ شده است. مبارزه با یک فرهنگ کار بسیار مشکلی است. این مبارزه سخت تر از جنگ با بمب ها و شمشیرهای داعش است.
 
 
 امانتدار تو بودی بابا رجب

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
 
همین؟! فقط «چشم‌ها را باید شست»؟! نخیر جناب سهراب! من در جناح «سلمان»ام! و نوبل را «خرمهره» می‌دانم! به گمانم دهان‌ها را هم باید آب کشید! «زشت» صورت او نبود؛ سیرت این جماعت است! تکرار می‌کنم «زشت صورت او نبود؛ سیرت این جماعت است!» آری! در زمانه‌ای که عمل جراحی برای زیبایی، حتی از مردان هم مشتری دارد، زنده باد جانباز شهید «رجب محمدزاده» که یادگاری دفاع‌مقدس از این مرز و بوم را هرگز از صورت خود پاک نکرد! هدف اگر خدا باشد، قیافه را هم باید داد! «عمل جراحی برای زیبایی» آن عملی است که رضایت خدا را به همراه داشته باشد! «سردار خیبر» اصلا سر نداشت! جزیره بی‌خود مجنون «همت» نمی‌شود! قهرمان یعنی «بابا رجب»! از دل معرکه جنگ، سر و صورت را همین سردارها و سربازها و سرهنگ‌ها دادند، آنوقت جیغ بنفشش را جماعت «حقوق»دان می‌کشند! این پیشکسوتان فیش! السابقون حقوق! شیفتگان مزایا! مدیران شاسی‌بلند! یعنی شرکای نجومی می‌دانند جنگ چقدر بد است، بچه‌های جنگ نمی‌دانند! همه‌اش شد علامت تعجب! علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید! علامت نینوا! قمقمه‌های خالی دشت عباس! بچه‌های مکتب علقمه! خجالت بکشید از خجالت کشیدن‌های بابا رجب! مردی که تمام زندگی را جنگید! جنگ برای او «8 ساله» نبود! او داشت می‌جنگید، حتی هنگام ادای آن جمله قصار انتخاباتی!

«من سرهنگ نیستم، من حقوقدانم»!همه‌اش شد علامت تعجب! 29 سال غذا خوردن با نی! بشنو از نی! بشنو که امانت را امثال همین پیشکسوتان جهاد و شهادت حفظ کردند، آنوقت سخنگوی دولت اعتدال از صفدر حسینی به عنوان «امانتدار بزرگ» یاد می‌کند! قرار بود مدیران نجومی عوض شوند یا مفاهیم؟! چه تودیعی! چه معارفه‌ای! چه اعتدالی! یعنی من کشته اعتدال این حضراتم! جان و مال و آبرو و چهره و خط و خال و ابرو را رجب محمدزاده تقدیم اسلام و ایران کرد، آنوقت از فلان مدیر نجومی به عنوان «ذخیره نظام» یاد می‌شود! اشتباه می‌کنید آقای نوبخت! این ویژه‌خواران، ذخیره نظام نیستند، بلکه بازیکن فیکس تیم اعتدالند! استاد دریبل‌های لب خط! و مکیدن خون بچه‌های لب شط! حمله به ارزش‌ها از جناح پول! حمله به خمینی از جناح اسلام مرفهین بی‌درد! حمله به صحیفه از جناح اسلام آمریکایی! یعنی من مرده اعتدال این حضراتم! بار جنگ با لعین داعشی باید روی دوش شیربچه‌های قاسم سلیمانی در سپاه قدس باشد، آنوقت ضامن امنیت ما برجام خوانده شود! یعنی من کشته‌مرده این اعتدالم! و باورم هست برای آنکه بفهمیم اعتدال دقیقا بر وزن چیست، باید شکم سیری‌ناپذیر نجومی‌ها را وزن کنیم! آهای! بیا لعنت بفرستیم بر جرثومه‌هایی که حرف مفت می‌زدند؛ «انقلاب مثل گربه فرزندان خود را می‌خورد!» بدتر از زالو افتاده‌اند به مکیدن خون انقلاب و انقلابی‌ها، یک چیزی هم حالا طلبکارند! این ماجرای حقوق‌های نجومی، تنها یک کمپین است و لاغیر! کمپین اعتدال علیه عدالت! حمله به عدالت از جناح اعتدال! حمله به عدالت از جناح فرافکنی! از جناح مغالطه! از جناح پیچاندن پرسش خبرنگار! «تشکر ویژه از شبکه‌های اجتماعی» در برابر پرسش «عاقبت با این همه تبعیض چه کار می‌کنید؟!» بیان این امر مسلم «وجود هزاران کارمند با حقوق معمولی» در برابر پرسش «عاقبت با این همه تبعیض چه کار می‌کنید؟!»

خبرنگار هم از مزایا و مضرات شبکه‌های اجتماعی مطلع است، هم از وجود هزاران کارمند قانع اما فکر کنم زیبنده‌تر باشد دولت محترم یک کلام بگوید که اصلا آیا اعتقادی به «عدالت» دارد؟! و آیا «تبعیض» را ناروا می‌پندارد؟! البته جواب معلوم است و به خاطر همین هم هست که فریاد اعتراض مردم، شعر و شعار را قطع می‌کند؛ «بیکاری، بیکاری!»
***
فردا «روز خبرنگار» است! روز قلم! با پیچاندن پرسش اهالی رسانه یا با همین امانت‌دار خواندن مدیر نجومی، دولت اعتدال پرده از اوج احترام خود برای اصحاب خبر برداشت!
 
 
زمان ملامت شيطان گذشته است

فرهاد نظريان‌ساماني در جوان نوشت:

زمان ملامت شيطان گذشته است فرمايشات رهبر معظم انقلاب در ديدار اقشار مختلف مردم، همچون هميشه نکات مهم و کليدي‌ در خود نهفته دارد که نگارنده را بر آن داشت تا در اين وجيزه به بخش مهمي از فرمايشات معظم‌له بپردازد.

بخش عمده‌اي از سخنان رهبر معظم انقلاب حول محور برجام و آثاري بود که قرار بود جامعه از آن متنعم شود ولي متأسفانه هيچ نشاني از آن در دوران پسابرجام مشاهده نشد و تأثيري به واقع در روند بهبود اقتصادي و معيشتي جامعه نداشت و از آن طرف اثبات بدعهدي امريکايي‌ها را مي‌توان از آثار پرثمر برجام در جامعه دانست که بيش از آنکه مفيد براي عموم باشد براي خواص جامعه مؤثر است.

در لابه‌لاي فرمايشات معظم‌له نکته‌اي بسيار حائز اهميت به چشم مي‌خورد که مي‌تواند وصف احوالات برخي مسئولان امروز باشد.

رهبر معظم انقلاب فرمودند: «امام بزرگوار ما فرمود: امريکا شيطان بزرگ است؛ واقعاً اين تعبير، تعبير فوق‌العاده‌اي است. خداي متعال از قول شيطان نقل مي‌کند که شيطان در قيامت به کساني که از او متابعت کرده‌اند مي‌گويد: اِنَّ اللهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقِّ وَ وَعَدتُکُم فَاَخلَفتُکُم؛ شيطان به پيروان خودش مي‌گويد خدا وعده‌ روراست درست به شما داده بود، شماها از وعده‌ خدا پيروي نکرديد، پابند نمانديد؛ من وعده‌ دروغي به شما دادم، شما دنبال من راه افتاديد! من تخلف وعده کردم، من وعده دادم به شما و تخلف کردم؛ شيطان پيروان خودش را اين‌جور در قيامت ملامت مي‌کند. بعد هم خداي متعال مي‌فرمايد از قول شيطان که به آنها مي‌گويد که «فَلا تَلوموني وَلوموا اَنفُسَکُم»، من را ملامت نکنيد، خودتان را ملامت کنيد. اين عيناً امروز منطبق است با امريکا. حالا شيطان در قيامت اين حرف را مي‌زند، امريکايي‌ها امروز در دنيا اين حرف را مي‌زنند؛ وعده مي‌دهند، عمل نمي‌کنند، تخلف مي‌کنند. امتياز نقد را مي‌گيرند، امتياز نسيه را نمي‌دهند؛ وضع امريکا اين است. خب، پس به ديگران نبايد اعتماد کرد.»

دولت متأسفانه در توصيف برجام براي آحاد مردم، مبالغه‌اي بس عظيم را در پيش گرفت که انتظار عمومي را از تأثيرات برجام به حدي بالا برد که امروز عدم ثمر‌دهي برجام، توان توجيه را از دولت گرفته است.

زماني که دولت پا به عرصه انتخابات گذاشت، مهم‌ترين مزيت رقابتي خود را در بالا بودن فنون مذاکراتي با امريکا و دول غربي خطاب کرد و به همه اعلام داشت که راه برون‌رفت کشور از مسائل اقتصادي، به ثمر رسيدن مذاکرات هسته‌اي و ايجاد يک رابطه جهاني با کشورهاي مستکبر است. اولين سفر روحاني به نيويورک و گفت‌و‌گوي تلفني وي با رئيس‌جمهور امريکا، نيز شاهدي بر اين است که چقدر عجولانه و خوش‌بينانه دولت به رابطه با امريکا مي‌نگريسته است.

به هر حال نگاه رهبر معظم انقلاب به مقوله مذاکرات هسته‌اي از همان روز اول، يک نگاه غيرخوش‌بينانه بود و هميشه انذار و هشدار ايشان به مسئولان دولتي و تيم مذاکره‌کننده بر قوت خود باقي بود و هميشه از امريکا به عنوان يک قدرت بدعهد مستکبر ياد کرده‌اند و راه برون‌رفت از مشکلات اقتصادي را تنها نگريستن به ظرفيت‌هاي داخلي و اجراي اقتصاد مقاومتي دانستند.
 
اين هشدارها اما در دولت کارا نشد و دولتمردان با همان تفکر و چشم‌انداز، قدم به عرصه ديپلماسي نهاده و تمام تمرکز خود را بر ايجاد توافق هسته‌اي نهاده و دائماً بر طبل حتمي بودن رفع موانع پيشرفت اقتصادي که عمدتاً تحريم‌هاي ظالمانه بود، به صورت يک‌باره تأکيد مؤکد داشتند. امروز اما اوضاع پرده از واقعيتي برداشته که ديروز رهبر انقلاب آن را در خشت خام مي‌ديد و برايشان همچون روز روشن بود که امريکا نقض‌کننده پيمان خواهد بود و هيچ‌گاه به وعده‌هاي خود عمل نخواهد کرد چرا که مشکل جمهوري اسلامي و امريکا يک مشکل ماهيتي و ايدئولوژيک است و نمي‌توان به همين راحتي و شادابي به قضيه نگريست.

اما نکته‌اي که در فرمايشات اخير معظم له نهفته است همين بود که امروز زمان انداختن تقصير به گردن امريکاي بدعهد نيست، چراکه براي همه مشخص بود که امريکا شيطان بزرگ است و اگر امروز نقض پيماني کرده است اين را بايد به شخصيت و ماهيت ذاتي وي پيوند داد و چيزي جز اين هم پيش‌بيني نمي‌شد ولي دولت به سمت اين شيطان بزرگ متمايل شد و الان نتيجه کار را مي‌بيند، پس سرزنش شيطان طبق فرمايش قرآن، کاري بس عبث است و زمان آن گذشته است و تنها تجربه آن باقي مي‌ماند که تکرار چنين رويه‌اي را هيچ‌گاه در دستور کار قرار ندهيم و عزت خود را با پرداختن به تقويت قدرت درونزا با استفاده از ظرفيت‌هاي فراوان داخلي هميشه محفوظ داريم تا هيچ زماني سرافکنده ملت خود نباشيم.

آنچه از سخنان رئيس‌جمهور در گفت‌و‌گوي تلويزيوني برداشت شد، قبول بدعهدي و نافرجام بودن برجام بود ولي اين موضوع هنوز با شک و شبهه از سوي دولت به مردم ارائه مي‌شود که پيشنهاد نگارنده اين است که دولت محترم سعي در بيان حقايق ماجرا داشته باشد و اينکه اعلام شود امريکا در برجام رفوزه شد و چهره پليد خود را به نمايش گذاشت و ما فهميديم که نبايد با اين دشمن خبيث مذاکره کنيم، براي همه مردم قابل قبول است و هرچند زمان اين حرف‌ها گذشته است ولي به هر حال به نوعي اين سخن، خود يکي از دستاوردهاي شگرف برجام محسوب خواهد شد ولي اگر دولت بخواهد با آمار و ارقام به تطهير چهره برجام بپردازد باز اين ملت هستند که در مقام قضاوت خواهند نشست و بيان را با واقعيت‌ها خواهند سنجيد.
 
 
 تجربه گرانبهاي مذاكره با آمريكا
 
 محمود فرشيدي در رسالت نوشت:

مسئولاني كه سياست شان عين ديانت شان نباشد و موضعگيري هاي سياسي شان از قوانين الهي نشأت نگرفته باشد بلكه در چارچوب تعاملات ديپلماسي متداول جهان تصميم گيري كنند، معمولا گرفتار اشتباهات سياسي مي شوند و در عالم سياست گاهي يك اشتباه مي تواند سرنوشت ملتي را تغيير دهد و بر استقلال كشوري خدشه وارد آورد. به عنوان نمونه در زمان حمله صدام به كويت و متعاقب آن رويارويي آمريكا با صدام برخي سياستمداران ساده انديش پيشنهاد دادند كه ايران از صدام جنايتكار در برابر آمريكا حمايت كند و خدا مي داند كه اگر ايران دچار اين خطاي سياسي مي شد امروز چه سرنوشتي داشت اما رهبر هوشيار نظام اسلامي كشور را از اين ورطه خطرناك نجات بخشيدند.

در نقطه مقابل هم گروه ديگري از سياستمداران هستند كه بدون توجه به اصول سياسي اسلام از دوران شروع نهضت اسلامي تاكنون همواره سنگ دوستي با آمريكا را به سينه زده اند و از انگ و ننگ امريكوفيل بودن پروا نكرده اند و تنها تشرهاي امام خميني(ره) و هشدارهاي مقام معظم رهبري آنان را سر جاي خود نشانيده است.
 
ديروز پرچمدار مذاكره مستقيم با آمريكا وزير ارشاد اسبق دوران اصلاحات بود كه اينك سر بر پاي عربستان نهاده و در انگليس خبيث موطن گزيده است و امروز هم سياستمداراني ديگر چه بسا بي آنكه خود بدانند يا بپذيرند در دام شيطان بزرگ گرفتار آمده اند و طبعا هرچه تماس و ديدار و مذاكره و ارتباط‌شان با شيطان بزرگ بيشتر مي شود وسوسه هاي او در وجودشان نهادينه تر مي گردد تا آنجا كه در چارچوب نظام فكري و مصالح آمريكا تصميم گيري مي كنند و حتي بعيد نيست تحت فشار شيطان بزرگ كارگزار مستقلي را به اعتبار نامحرم بودن! بركنار نمايند يا درباره ضرورت بر داشتن گام هاي بعدي و برجام‌هاي ديگر و مذاكره با آمريكا با مسئولان و دولتمردان كشور اتمام حجت كنند يا به خيال خود بكوشند با نامه نگاري و استدلال هاي مرعوب مدار عالي‌ترين مقامات نظام را تحت فشار قرار دهند و آنان را در زمينه مذاكره و ارتباط با آمريكا وادار به عقب نشيني كنند.

تازه ترين دامي كه شيطان بزرگ در برابر اين‌گونه سياستمداران گسترده است، بزرگنمايي خطر عربستان است تا بهانه و توجيهي باشد براي تطهير و ضرورت مذاكره با شيطان بزرگ! يعني دشمن اصلي را عوضي گرفتن و خيالبافي آنكه عربستان از خود استقلال راي دارد و مي تواند بدون اجازه آمريكا آب بخورد و بعد چنين نتيجه گرفتن كه منافع ملي ما در منطقه در تضاد كامل با عربستان است و در داخل كشور ما هم عربستان براي ايجاد ناامني تلاش مي كند در حالي كه ما با آمريكا در منطقه بعضا داراي منافع مشتركي هستيم!

نقطه آغاز اين گونه اشتباهات در محاسبات سياسي و انحراف از اصول انقلاب و تشديد گرايش آقايان به شيطان بزرگ، مذاكرات هسته اي اخير بود كه به بر جام منتهي شد.

و امروز به عنوان سند بد عهدي آمريكا و پايبندي ايران به تعهدات خويش در برابر چشم مردم ايران به نمايش گذاشته شده است و اگر چه ملت ايران براي كسب تجربه برجام بهاي سنگيني پرداخت و دستاوردهاي علمي دانشمندان شهيدخويش را با دست خود مدفون ساخت، اما علي رغم اين سرمايه گذاري سنگين اگر دستاورد تجربه برجام ، اثبات مجدد بدعهدي و غيرقابل اطمينان بودن آمريكا باشد و بار ديگر اثبات كند كه آمريكا تغيير ماهيت نداده و همچنان شيطان بزرگ است و لذا نمي توان به او اعتماد و با او مذاكره كرد در اين صورت مي توان برجام را تجربه اي گرانبها ارزيابي كرد.

هر چند شواهد حكايت از آن دارد كه سياستمداران غيراصولي ، همچنان اصرار دارند چنين وانمود نمايند كه برجام عامل حل مشكلات اقتصادي كشور شده است  بي آنكه از كاهش مشكلات معيشتي مردم نشانه اي ارائه دهند و نمونه هايي از تحقق وعده هاي فريبنده پيشين عرضه كنند و شگفت آنكه اصحاب اين تفكر با پشت پازدن به تقواي سياسي ، ديدگاه خود را كه برخلاف رهنمودهاي صريح رهبري است به ايشان نسبت مي دهند و چنين وانمود مي كنند كه معظم له نيز موفقيت هاي برجام را تاييد مي كنند در حالي كه رهبر فرزانه بارها با استناد به اعترافات مسئولان و دست اندركاران برجام يادآوري فرموده اند كه حالا معلوم شد كه آمريكايي ها در ظاهر وعده مي دهند، با زبان چرب و نرم حرف مي زنند اما در عمل توطئه مي كنند و تخريب مي كنند.

شگفت ‌آورتر آن است كه آقايان به جاي آنكه مدافع منافع ملت ايران باشند و از آمريكا بخواهند كه به تعهداتش پايبند باشد اين عدم پايبندي را توجيه مي كنند و عدم رفع يكباره تحريم ها ، كه قبلا باغ سبز و سرخش را نشان داده بودند ، را با تعبير برداشته شدن تدريجي توجيه مي كنند و حتي از شخصيت هاي والامقامي كه بدعهدي هاي آمريكا را در برجام متذكر مي شوند گله مي كنند كه چون طبع آمريكا بدعهدي است و در قرارداد الجزاير و موارد ديگر هم بدعهدي كرده است .

همچنانكه هر ايراني غيرتمندي وقتي صفحات تاريخ معاصر كشور را ورق مي زند از موضع گيري هاي ذليلانه برخي سياستمداران كشور از جمله پادشاهان قاجار و پهلوي در برابر توطئه هاي دشمنان متجاوزي نظير آمريكا و انگليس و روسيه ، احساس شرم مي كند و از اينكه رجال سياسي كشور به خاطر فساد مالي ،خوي اشرافي گري و ساده‌لوحي خويش ، به سرنوشت كشور و منافع ملت ايران بي اعتنايي روا داشتند ، خشمگين مي گردد بي ترديد ايرانيان فردا هم درباره عملكرد امروز مسئولان سياسي كشور قضاوت خواهند كرد.
 
امروز تجربه برجام و دام مذاكره با آمريكا ، نقطه عطفي در سرنوشت كشور است و تاريخ به داوري خواهد نشست كه آيا سياستمداران ما با ساده انديشي يا خداي ناكرده ذلت در برابر دشمن منافع ملي ايران را در قمار مذاكره با آمريكا قرباني كردند يا عزتمندانه در برابر حيله هاي شيطان بزرگ ايستادند و از استقلال و جايگاه رفيع ايران در عرصه بين المللي دفاع كردند.

 
 ریشه های رشد <شاخص> بورس

حمید میرمعینی در ایران نوشت:

روند رشد شاخص‌های بورس در چند وقت اخیر را می‌توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد. از یک منظر باید به تأثیرات بنیادین این افزایش شاخص توجه کرد.
 
عمدتاً صنایعی که دارای افزایش شاخص شده‌اند صنایع معدنی و پالایشی بودند. صنایع معدنی به‌ دلیل افزایش قیمت محصولات جهانی فلزات سنگین مانند مس و روی و سنگ آهن و... افزایش شاخص 10 الی 15 درصدی را تجربه کردند و صنایع پالایشی نیز با ارائه صورت‌های مالی فراتر از حد انتظار با اقبال مواجه شده‌اند. پیش از این سرمایه‌گذاران خوشبینی چندانی به رشد صنایع پالایشی نداشتند اما با توجه به بهبود وضعیت در سطح گزارش ها و نظر به حمایت‌هایی که برخی دستگاه‌ها نظیر وزارت نفت از این صنایع داشتند، متناسب با بروز نشانه‌های مثبت در این شاخص‌ها، بازار سرمایه هم واکنش مثبتی نشان داد. اینها مؤلفه‌های بنیادینی هستند که در رشد شاخص‌ها بیشترین تأثیر را داشته‌اند.

 از سوی دیگر در خصوص کاهش سود بانکی هم اگر چه نظرات متفاوتی وجود دارد اما بازار سرمایه هنوز چندان تأثیرپذیری مثبتی را در این زمینه نشان نداده است. زیرا ریسک سرمایه‌گذاری در بورس و بازار سرمایه هنوز بالاست و همچنین تأثیرات نرخ سود بانکی در میان مدت پدیدار می‌شود و بستگی زیادی هم به این دارد که چه مقدار متولیان سازمان بورس و بازار سرمایه زمینه را برای کاهش ریسک آماده می‌کنند. البته نمی‌توان به صورت کلی تأثیر کاهش نرخ سود بانکی بر کاهش هزینه‌های شرکت‌ها و نمادهای مختلف را نادیده گرفت. با این حال هنوز زمان لازم است تا تأثیرات واقعی این کاهش نرخ سود را بر بازار در محک آزمایش قرار دهیم.

متغیر دیگری که باید در نظر گرفت میزان کنترل شاخص‌ها از سوی متولیان بورس است. بخشی از افزایش شاخص‌ها هم به این کنترل برمی‌گردد. بعد از دوره‌ای بی‌ثباتی و کاهش شاخص‌ها تا میانه تیرماه، متولیان بورس با کنترل بخشی از معاملات و همچنین شاخص‌ها زمینه را برای رشد کلی شاخص‌ها آماده کردند. البته این کنترل با دلایل و توجیهات خاص انجام می‌پذیرد ولی به‌صورت کلی روند مناسبی برای هدایت بازار سرمایه نیست و هر چه کمتر این کنترل‌ها صورت پذیرد نمایه واقعی بازار سرمایه شفاف‌تر خواهد شد. این شفافیت موجب می‌شود که فعالان اقتصادی و سرمایه‌گذاران با دید واقعی‌تر و پیش‌بینی دقیق‌تر به بازار سرمایه توجه کرده و بر مبنای آن تصمیم‌گیری کنند.
 
 
  رادیکالیسم نرم

احمد غلامی در شرق نوشت:

اصلاح‌طلبان و اصولگرایان اگر بخواهند واقع‌بینانه به انتخابات سال ٩٦ نگاه کنند، گزینه دیگری جز حسن روحانی پیشِ‌رو ندارند. نامزدهایی که این ‌روزها از سوی اصولگرایان یا در گمانه‌زني‌هاي رسانه‌های اصلاح‌طلب مطرح می‌شوند، بیش از آنکه در قد و قامت ریاست‌جمهوری باشند، نام‌هایی‌اند‌ برای محک‌زدن اوضاع و احوال سیاسی و سنجش انعطاف‌پذیری جامعه در برابر این نامزدهای احتمالی یا پشت‌ پرده.
 
تئوری برساخته حامیان احمدی‌نژاد، یعنی سازِ «عبور از روحانی» که با هدف شکاف‌انداختن میان اصلاح‌طلبان و اعتدالیون کوک‌ شد، تیری بود در تاریکی که به هدف نخورد. اصلاح‌طلبان و اصولگرایان در وضعیتی قرار دارند که ناگزير بايد با «عقل تميیز» تصمیم بگیرند؛ یعنی انتخاب سره از ناسره در شرایط خاص. برای آنها «عقل متعارف» کارایی ندارد، زیرا شرایط کنونی، نامتعارف است و البته منظور از وضعیت نامتعارف، شرایط حساس کنونی نیست. شرایط حساس کنونی، «وضعیت استثنائی» را اعلام می‌کند که مردم و گروه‌های سیاسی فارغ از هرگرایش و سلیقه می‌بایست تن به تصمیم اتخاذشده از سوی مسئولان امر بدهند، اما در شرایط «نامتعارف» حق تصمیم‌گیریِ محدود در میدانی معین وجود دارد.
 
اصلاح‌طلبان از شکست‌های پیشین آموخته‌اند كه چگونه در شرایط نامتعارف با «عقل تمیيز» تصمیم‌گیری کنند، تا در بازی بمانند و به قاعده آن تن بدهند و بتوانند در بزنگاه‌های سیاسی و رویدادهای نابهنگام -که پیش‌بینی وقوع آن ناممکن اما رخداد آن قطعی است- نقش‌آفریني کنند، اما وضعیت اصولگرایان این‌گونه نیست. آنان که پیش از این، نقش‌آفرینانِ شرایط نامتعارف و بعضا کاتالیزور آن نيز بوده‌اند، اینک ناگزیر به پذیرش شرایط نامتعارفِ اخیر شده‌اند. اصولگرایان پس از حوادث سال‌هاي اخير به ويژه ناكامي در انتخابات ریاست‌جمهوری ٩٢ و نتايج نه‌چندان چشمگیر در انتخابات مجلس راه دیگری در پیش گرفتند. آنان می‌خواهند در این قاعده بازی و میدان محدود، نقش‌آفرینی کنند.
 
اصولگرایان به‌دنبال بزنگاه‌های تاریخی نیستند، در پی ماندگاری‌اند. ازاین‌رو هرقدر شرایط نُرمال‌تر و متعارف‌تر باشد، برای طیف اصولگرایان محافظه‌کار مطلوب‌تر است. ناگفته‌ پیداست یکی از مهم‌ترین دلایل حضور اصولگرایان در شرایط نامتعارف کنونی، حسن روحانی است که رویکردی اعتدالی و محافظه‌کارانه دارد و بیش از آنکه درصدد برهم‌زدن شرایط موجود و تغییر جدی در آن باشد، در پی متعارف‌کردن آن است.
 
پس هرگونه توصیه اعتدالی به رئیس‌جمهور مصداق زیره به کرمان بردن است. بی‌تردید حسن ‌روحانی می‌داند افراط در این رویکرد مانع تصمیم‌گیری‌های سریع، صریح و انقلابی است و این به‌نفع اصولگرایان و حامیان احمدی‌نژاد تمام می‌شود. اصولگرایان هدف‌شان ماندگاری در وضعیت موجود است، حال آنكه هدفِ حامیان احمدی‌نژاد براندازی دولت روحانی است. آنان که اینک بر طبل تك‌‌دوره‌ای‌‌شدن دولت روحانی می‌کوبند، می‌دانند دوره دوم ریاست‌جمهوری دوره سختی برای آنان خواهد بود.
 
بعید است روحانی پس از پیروزی در سال ٩٦ قدم آهسته برود، یا یک گام به جلو و دوگام به عقب بردارد. با اینکه حسن روحانیِ معتدل نیز در کار متعارف‌کردن شرایط موجود است، اکنون از برخی تئوریسین‌های سیاسی پیشرو‌تر است. اگرچه او برای «تغییر» اساسی با موانعی جدی روبه‌رو است، دست‌کم در کلام تلاش می‌کند دولت احمدی‌نژاد را خالق وضعیت نامعقول بخواند و میان دولت خود با دولت نهم و دهم فاصله‌گذاری کند.

متعارف‌کردن یا همگون‌سازی شرایط ناهمگون، موجب می‌شود کلیشه‌های مخرب دولت قبل نظام‌مند شود و در مجموعه کلیشه‌های دولتی جا خوش کند. ازاین‌رو حسن روحانی ناگزیر است دست به تغییر بزند. حتی حفظ نیروهای به‌جامانده از دولت احمدی‌نژاد در سازوکار بوروکراتیک دولت خسارت‌بار است. سازش و ماندگاری این نیروها در پست‌های تصمیم‌گیرنده آفت‌زاست و ترس از تنش و تغییر و هراس از اَنگ تندروی از سوی مخالفان به دولت، نتیجه‌ای جز شکست تدریجی ندارد. حسن روحانی تنها فردی است که قابلیت آن را دارد که به‌نرمی رادیکال باشد و تا فرصت باقی است باید از این خصیصه سود ببرد.
 
او می‌داند تداوم این وضعیت با ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری، تیشه به ریشه خود زدن است. از سوی دیگر مخالفان روحاني نیز می‌کوشند تا با مانع‌تراشی و ناکارآمد جلوه‌دادن روحانی، اعتمادبه‌نفس دولتش را تضعیف کرده و از اقدامات مؤثر و عاجل آن جلوگیری کنند. آنان می‌خواهند چنان دولت را درگیر مشکلات و مسائل بوروکراتیک کنند که فرصت برخورد با مصائب اقتصادیِ به‌جامانده از دولت قبل؛ رانت‌خواری، دلالی، سوداگری و واسطه‌گری و در یک کلام اقتصاد رانتی و انحصاري از دست برود.

دولت روحانی چهار سال توفانی را در پیش خواهد داشت. تاآنجاكه مي‌توان گفت نقطه عطف زندگی سیاسی‌ حسن روحاني در دوره دوم چهارساله شکل خواهد گرفت. با علم به این نکته است که شاید اصلاح‌طلبان تمام‌قد پشت روحانی ایستاده‌اند و بر پیروزی مجدد او در انتخابات سال ٩٦ پافشاری می‌کنند. اصولگرایان نیز آینده خود را در حسن روحانی جست‌وجو می‌کنند، با این تفاوت که در شرایط سخت و ناهموار نمی‌توان به اصولگرایان چندان دل خوش کرد.

 
  بايد‌ها‌ی‌آقای روحاني براي فردا

غلامعباس‌توسلي در آرمان نوشت:

اگرچه در حقيقت گرايش نهايي مردم در ماههای آخر رياست‌جمهوري با توجه به عملكرد آن دولت شكل خواهد گرفت و در اقبال مردم از گزينه‌هاي رياست‌جمهوري مي‌تواند موثر باشد و اگرچه اقدامات مثبت روحاني صرف نظر از عملكرد منفي و تبليغات سوء مخالفان بسيار قابل توجه است، باز هم در انتخابات معادلات غيرقابل پيش بيني‌اي رقم خواهد خورد. به همين علت با وجود اينكه مي‌توان تا حدي به آینده روحاني خوشبين بود، با اين همه دولت او بايد بدين جهت كه مي‌گويند احتياط شرط عقل است، نكاتي را در نظر بگيرد.
 
چراكه دولت به طور جدي در يك مرحله بسيار بزرگ و البته دشوار و پيچيده‌اي قرار دارد و امروز روحاني بايد به دنبال يك تحول محسوس و چشم‌گيري در كشور به ويژه مساله اقتصادي كه به جد مورد نقد است، باشد. اصولگراهاي منتقد و مخالف دولت با نزديك شدن به انتخابات رياست‌جمهوري لحظه‌اي آرام نخواهند گرفت و از هر اهرمي براي كوبيدن دولت و سنگ اندازي بر مسير اقداماتش بهره خواهند برد تا روحاني را مانند احمدي‌نژاد به زير بكشند. بر اين اساس روحاني اگر از ساير وزنه‌هاي اقتصادي- سياسي خود استفاده كند، تغييرات قابل ملاحظه‌اي در اقتصاد به وجود می‌آورد. تحولي كه مي‌تواند جلوي فريادهاي بس بي‌اساس و ناجوانمردانه مخالفان و اقدامات افراطي آنها را كه بيشتر برخلاف مصالح كشور است، بگيرد.
 
گسترش روابط دولت با كارشناسان اقتصادي و جامعه‌شناسي همراه با به كارگرفتن دو روش اقتصادي و جامعه‌شناسي كه قبل از اين به كار گرفته نشد، در حل چالش بزرگ دولت مفيد واقع مي‌شود و به طور كل سهيم ساختن و در نظرگرفتن مشاركت افرادي كه از توانايي لازم برخوردارند در اين ماه‌هاي پاياني مي‌تواند گامي مهم براي حل مشكلات موجود باشد. از سويي اگرچه روحاني آراي سال ۹۲ خود را همچنان بايد مديون حمايت و تلاش اصلاحات بداند اما اين‌بار مساله متفاوت است و عملكرد مطلوب دولت در اين ماه‌هاي پاياني وتمركز جدي او بر مسائلي چون اقتصاد به هواداران روحاني افزوده و افراد بيشتري را به ميدان انتخابات خواهدكشاند.
 
زيرا مخالفان تلاش خواهند نمود كه مشكل ركود را در نزد مردم آن‌قدر بزرگ جلوه دهند تا ساير خدمات دولت در پي چند سال گذشته ناديده گرفته شود. در اين ميان برخلاف اصولگراهاي مخالف دولت، اصولگرهاي معتدلي كه همواره در كنار دولت روحاني بودند و همان طور كه آراي اين طيف از اصولگراها در انتخابات مجلس اثرگذار بود، حمايت و آراي آنها از روحاني به طور قطع در انتخابات رياست‌جمهوري سال ۹۶ نيز مي‌تواند تاثير داشته باشد. البته اين مساله درباره اصولگراهاي سنتي نيز صدق مي‌كند. حمایت اين طيف از جريان اصولگرا كه از برخي از آنها تحت عنوان اصولگراهاي منصف ياد مي‌شود، از روحاني، غيرمحتمل نيست.
 
با اين همه حتي اگر اين اطمينان وجود داشته باشد كه روحاني به خاطر همه خدمات مطلوب و اثرگذارش براي سال ۹۶ به پاستور راه پيدا خواهد كرد، باز هم نبايد دستش براي انتخابات آتي خالي باشد، او بايد همه تلاش و هم و غم خود را براي حل مشكلات موجود اقتصادي صرف نظر از مساله برجام و آينده اش به كار ببرد. بنابراين در نهايت همه عوامل در جهت درست بايد به كار رفته و دست به دست يكديگر داده تا روحاني از انتخابات سال آتي سرافراز بيرون آيد.
 
 
  گفت‌وگوي حقوق بشري
 
در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:

هفته گذشته خبر قابل توجهي منتشر شد. رييس قوه قضاييه در سخنراني خود درباره حقوق بشر به اين نكته اشاره كرد كه: «من پيشنهادي دارم به ستاد حقوق بشر كه با همكاري وزارت امور خارجه مساله گفت‌وگو با كشورهاي اروپايي را در بخش حقوق بشر ايجاد كند البته امريكايي‌ها را بايد كنار گذاشت، آنها اهل خدعه‌اند و در برجام نشان دادند.
 
ما در بحث حقوق بشر با آنها گفت‌وگويي نداريم. اصلي‌ترين شرط اين گفت‌وگو بايد اين باشد كه اين گفت‌وگوي حقوق بشري و مضمونش طرفيني باشد نه اينكه فقط ايران مورد سوال قرار گيرد، بايد دوطرفه باشد. ما هم نسبت به اروپا بحث داريم. در نحوه رفتارشان با بشريت از آنها و در مورد اين اسلام‌هراسي سوال داريم.

در رابطه با اين كشف حجاب اجباري در مدارس و دانشگاه‌ها در كشور فرانسه سوال داريم. در فرانسه‌اي كه اگر به هولوكاست به گوش چشمي به مخالف نظر شود بايد به زندان رفت. آيا اين حقوق بشر است؟»

در اين مورد چند نكته اهميت دارد كه توجه به آنها مي‌تواند راهگشا باشد.

نخستين نكته، مفيد بودن اصل گفت‌وگوست. متاسفانه تصويري كه از ايران در جهان خارج نقش بسته است، مطابق با واقعيت جاري در جامعه ايران نيست. براي درك ماجرا كافي است كه به يك نمونه كوچك از اين تصاوير اشاره شود. «مگنو باتيستا هافبك برزيلي تيم گسترش فولاد گفت: يادم هست روزي كه يكي از مديربرنامه‌ها پيشنهاد ايران را داد همه با من مخالفت كردند، دوستانم مي‌گفتند چرا مي‌خواهي در ايران فوتبالت را ادامه بدهي. آنها مي‌گفتند اين همه كشور در دنيا وجود دارد كشورهاي اروپايي كه سطح فوتبال‌شان بالاست و تو در آنجا مي‌تواني با آرامش فوتبالت را ادامه بدهي ولي من انتخابم را كرده بودم و به ايران آمدم، وقتي به اين كشور رسيدم فهميدم تمام حرف‌هايي كه اطرافيانم مي‌زدند دروغ بود.

در ايران ٤ سال بازي كردم نه جنگي ديدم، نه حاشيه‌اي ديدم و فهميدم ايران يكي از زيباترين كشورهاي دنياست. جالب اينجاست كه ما چند روز پيش به اردوي تركيه رفتيم و آنجا بمب منفجر شده بود در حالي كه مي‌گفتند ايران ناامن است اما من در ايران هيچ ناامني نديدم و خوشحالم در اينجا حضور دارم.»

اين تصوير از ايران در حالي در برزيل تبليغ مي‌شود كه شهر ريو كه در حال برگزاري المپيك است، امنيت كافي ندارد و تعداد قتل در آن كشور به نسبت جمعيت شايد ١٠ برابر ايران باشد! و دزدي و ساير جرايم نيز بيداد مي‌كند و باندهاي جنايتكار قدرتمند هستند. وقتي كه يك برزيلي با آن وضع از كشورش، چنين تصويري از ايران داشته باشد، تصور ديگران بدتر نباشد بهتر نيست. اين وضع و تصوير باژگونه از ايران چند علت دارد، كه يكي از آنها فقدان رابطه و گفت‌وگوست.

حداقل حسن گفت‌وگو اين است كه موضوعات اختلافي ميان طرفين تحديد و روشن مي‌شود و امور خيالي جاي آنها را نمي‌گيرد. فراموش نكنيم اين تصويرهاي غيرواقعي فقط از آن طرف نسبت به ما نيست، بلكه تصوير ما هم نسبت به آنان غيرواقعي است.

نكته دوم اين است كه حقوق بشر در موارد زيادي بازيچه سياسي دولت‌هاي غربي شده است. در اين زمينه نمونه‌هاي فراواني مي‌توان ارايه كرد. نحوه برخورد آنها با عربستان سعودي نمونه بارز آن است، اين برخورد چنان بود كه اشك دبيركل سازمان ملل را نيز درآورد كه به دليل فشارهاي مالي عربستان، متن محكوميت حقوق بشر آن كشور را به زباله‌داني سازمان ملل انداختند. ولي اين همه ماجراي حقوق بشر در غرب و جهان نيست. بزرگ‌ترين اشتباهي كه ممكن است ما مرتكب شويم، بازي تلقي نمودن كليت مساله حقوق بشر است. در واقع يكسان دانستن حقوق بشر با سياسي‌كاري‌هاي غربي‌ها جز اينكه قلب واقعيت است، در نهايت به ضرر ما نيز خواهد بود.

حقوق بشر به دلايل گوناگون مساله‌اي جدي است. درست است كه جهان و مردم آن متكثر هستند و در فضاهاي فرهنگي و اجتماعي گوناگوني زندگي مي‌كنند، و بايد به فرهنگ و ارزش‌هاي يكديگر احترام بگذارند، ولي احترام گذاشتن به هر نوع تمايز فرهنگي و ارزشي مستلزم قبول داشتن اشتراكاتي است كه نسبت به آن اشتراكات بايد تعهد طرفيني وجود داشته باشد.
 
اگر امروز نسبت به تبعيض عليه مسلمانان ميانمار معترض هستيم يا نسبت به ظلم عليه شيعيان عربستان و بحرين و مردم يمن اعتراض داريم، به اين دليل است كه معتقديم حدي از تساوي و حداقلي از حقوق ميان هر نوع انساني فارغ از تعلقات ديني و مذهبي، نژادي و زباني آنان بايد وجود داشته باشد و چون اين حداقل‌ها درباره اين افراد در اين كشورها رعايت نمي‌شود نسبت به آنها معترضيم. بنابراين براساس همين قاعده نيز بايد همين منطق را درباره داوري از كارهاي خودمان نيز بپذيريم.

يكي از مهم‌ترين حقوقي كه بايد در همه جوامع رعايت شود، رسيدگي‌هاي عادلانه و شفاف و مطابق استانداردهاي شناخته شده است. اگر اين ضابطه رعايت شود، طرف گفت‌وگوهاي حقوق بشري، دستگاه قضايي كشورها نخواهد بود زيرا وظايف دادگاه‌ها اجراي قانون، بدون كم‌وكاست است. اگر قانون تعيين كرده كه به ازاي ارتكاب فلان جرم، مجازات معيني مثلا اعدام تعيين شود، قاضي موظف به صدور حكم است، و از اين حيث قاضي طرف گفت‌وگو نيست، بلكه اين دولت‌ها و قواي قانون‌گذاري است كه بايد از اصل قوانين نظام خود دفاع كنند.

با توجه به اين ملاحظه بايد ميان دو بخش ماجراي حقوق بشر تفاوت قايل شد. براي نمونه بسياري از كشورهاي غربي مجازات اعدام را محكوم مي‌كنند يا حداقل اينكه آن را نمي‌پذيرند و براي اين كار نيز دلايلي دارند. حال اگر يك نفر در ايران اعدام شود، از دو حيث بايد مورد توجه قرار گيرد. اول از حيث اصل اعدام است. اينكه چرا ما قاتل را قصاص مي‌كنيم يا قاچاقچي موادمخدر در مواردي با حكم اعدام مواجه مي‌شود، اينها بايد از طريق دولت و نظام قانون‌گذاري مورد مذاكره و گفت‌وگو و تبيين قرار گيرد، و دستگاه قضايي نيز نسبت به آنها مسووليتي ندارد، زيرا جز صدور حكم اعدام وظيفه ديگري ندارد. ممكن است كه اعتراض از زاويه ديگري باشد.
 
اينكه دادرسي افراد محكوم شده بي‌طرفانه و مطابق ضابطه و قانون بوده است يا خير؟ آنان دسترسي به وكيل داشته‌اند يا خير؟ آيا امكان دفاع براي آنان فراهم شده است يا خير؟ آيا حقوق آنان در مراحل دادرسي رعايت شده يا خير؟ آيا اعتراضات آنان مستند است يا تحت فشار به دست آمده؟ آيا احكام صادره مطابق قانون بوده يا خير؟ و... اين‌گونه پرسش‌ها كه نوع ديگري از نقض حقوق بشر است و فراتر از قوانين موضوعه عمل شده، و به طور طبيعي دستگاه‌هاي قضايي بايد طرف گفت‌وگوي آنها باشند.

اختلافات ميان ايران و اروپا درباره حقوق بشر در هر دو زمينه است. ولي به نظر مي‌رسد كه بخش اعظم ادعاها (فارغ از درستي يا نادرستي آنها كه بايد در هر مورد رسيدگي شود) مربوط به نوع دوم از نقض حقوق بشر است. خوشبختانه در قانون آيين دادرسي كيفري اصلاحات مناسبي رخ داده كه پاسخگوي روح زمانه و مطالبات عمومي است، ولي رفع شبهات از نوع دوم نقض حقوق بشر، امري ضروري است، و در مورد اختلافات نسبت به نوع اول نيز مي‌توان گفت‌وگوهاي شفاف‌تري داشت و حتي در برخي از موارد هم مي‌توان دفاع كرد و طرف ديگر را متهم به قوم‌مداري كرد.
نام:
ایمیل:
نظر: