دکتر زهرا طباخی در وطن امروز نوشت:
معمولا پس از بروز هر حادثه طبیعی یا فاجعه غیرمترقبه
تیمهایی با تخصص در حوزههای متنوع به بررسی عملکرد جامعه، رسانهها،
مدیران امنیتی و اجرایی و ارائه بازخورد ملی و حتی فراملی هر تصمیم
میپردازند. هنوز از منظر «رسانهای» واکنشها به حادثه پلاسکو پایان
نیافته اما با توجه به حجم کنش و واکنش، بد ندیدیم تا همین بخش از زمان طی
شده، حساب و کتابی داشته باشیم.
بیفرهنگی یا تجارت ممنوعه؟
اولین موضوعی که بلافاصله پس از بروز حادثه در بازار تهران نیروهای
امدادی، آتشنشانی و پلیس را به دردسر انداخت، تجمع جمعیت قابل توجهی از
موبایل به دستها بود که بیاعتنا به روح و روان ملت ایران و خانوادههای
نیروهای مستقر در محل، پخش شایعات و فیلم و اخبار ضد و نقیض را آغاز کردند.
طبیعتا بخشی از این مشکل، «فرهنگی» است و برای تربیت این قسم از
هموطنانمان باید تلاش کنیم و آموزش تعهد اجتماعی را در دستور کار قرار
دهیم. اما آیا ادامه تجمع موبایل به دستان تا صبح روز بعد، بدون وقفه، عادی
است؟
صحنههای تلخ مسدود شدن مسیر خودروهای آتشنشانی و اورژانس و نیروهای
امدادرسان پشت لشکر دوربین به دست به این زودیها از یاد ایرانیان نمیرود و
امید میرود این روند مورد توجه وزارت ارشاد و سایر نهادهای مسؤول قرار
گیرد. راز عذرخواهی نسبتا سریع «دویچه وله» خبرگزاری رسمی آلمان از مردم
ایران، پس از انتشار آگهی درخواست ارسال فیلم و تصویر از محل حادثه نیز در
افشای نقش نانخوران این کسب و کار غیررسمی در ایجاد ترافیک و اخلال شهری
است. موضوعی که به عصبانیت مدیریت بیبیسی فارسی انجامید و در برنامه
«نوبت شما»، قاچاق خبر را روندی عمومی در همه جهان برشمرد!
شایعهسازی هدفمند
اما آیا «قاچاق شایعه» تنها منجر به ایجاد ترافیک شهری میشود؟ در ساعات
پایانی روز دوم حادثه، حجم شایعات انتشاریافته به حدی گسترش یافت که به
هیچ خبری از محل حادثه و حواشی آواربرداری، بدون انتظار برای انتشار
تکذیبیه توسط مقامات رسمی نمیشد اعتماد کرد. فیلم و تصویر ساختگی از
جنازههای کشف شده، آمار و ارقام عجیب و غریب از میزان کشتهشدگان و حتی
ادعای محبوس شدن جمعیت زیر آوار و درخواست کمک از آمریکا و رژیم غاصب
صهیونیستی(!) همگی مکرر پخش و سپس تکذیب میشد و در بازه انتشار، پنجه بر
روح و روان ایرانیان دردمند میکشید. انتشاردهنده شایعات نیز رسانههای
بدون مجوز و البته حرفهای معاند بودند که میکوشیدند مردم را قانع کنند
«اخبار رسمی» برای اطلاع از زوایای حادثه پلاسکو کافی نیست و مسؤولان و صدا
و سیما مسائل زیادی را از جامعه پنهان میکنند! تئوریهای متعددی از
«تروریستی بودن فاجعه» نیز متناسب با همین فضای خبری شکل گرفته ذیل تحرک
قاچاقچیان شایعه، در جامعه گسترش یافت که به «آشوب فکری» در کشور کمک کرد.
حمله به چشم فتنه
دست آخر زمانی که در پایان روز دوم، لشکر موبایل به دستان بیسر و صاحب از
منطقه اخراج شدند و «مرجعیت نخبگانی» در امر خبر با ارائه موقعیت رصد از
نزدیک ماجرا به خبرنگاران رسمی صداوسیما، خبرگزاریها و رسانهها و
روزنامههای مجوزدار برپا شد، حجم شایعات به ناگهان فروکش کرد. این واکنش
صحیح اما دیرهنگام مدیران بحران حادثه پلاسکو همراه با پوشش بسیار خوب 24
ساعته صدا و سیما از محل آواربرداری موجب شد افکار عمومی تا حد زیادی از
وضعیت بحرانی و آشوبزدگی رهایی یابد.
اما بلافاصله پس از مدیریت صحنه، رسانههای معاند تخریب وسیع صدا وسیما را
آغاز و ملت را تحریک به بینظمی و ایجاد تجمع با شعاردهی علیه مسؤولان
کردند تا انتقام اخراج از مرز قاچاق خبر را ستانده باشند.
شایعهسازی بیهزینه!
با پایان دوره بحرانی، زمان بررسی حقوقی عملکرد «شایعهسازان» و تاثیر
تشویش اذهان عمومی بر مولفههای مهم اجتماعی همچون امنیت، آرامش روانی و
کنترل بحران فراخواهد رسید.
پر واضح است «غیرحرفهای شدن» محیط خبری جامعه پس از بروز حوادث دردناک
اما با درصد شیوع قابل توجه جهانی همچون سیل، زلزله، آتشسوزی و مواردی
مشابه به افکار عمومی صدمات جبرانناپذیری وارد کرده است. فضای شبکههای
اجتماعی که ایرانیان در آن فعال هستند برخلاف رفتار سایر جوامع، صرفا به
محیط خبرنگاری و تحلیلگری عوام تحت تاثیر عملیات روانی دشمن تبدیل شده به
نحوی که «مسؤولیت انتشار» و «توزیع» اخبار و شایعات بیاعتبار به کلی در
ذیل بیاعتنایی دولت از بین رفته است. اقشار مختلف جامعه در شبکههای
اجتماعی با یکدیگر گفتوگو نمیکنند بلکه صرفا بستههای خبری متناظر با
عملیات روانی دشمن یا تولید شده در پاسخ به آن را بین یکدیگر در کانالها و
گروهها میچرخانند! در حقیقت در یک دور تسلسل خودساخته با مدیریت غیرملی،
جامعه خودی را گرفتار کردهایم و در میانه بازی در زمین دشمن، کنترل را از
دست دادهایم.
قانونگذار کجاست؟!
این در حالی است که مهمترین عاملی که مانع انتشار تحلیلهای توهمزده و
شایعات توسط رسانههای رسمی با هدف جنجالآفرینی، جذب مخاطب انبوه و
موجسازی کاذب میشود، «قانون» است. رسانه «بیاعتبار» به سرعت مخاطبان
انبوهی را که در بحبوحه حوادث و وقایع سیاسی کسب کرده از دست میدهد، اما
در جامعهای که مرز واقعیت و دروغ با فضاسازی سیاسی از بین برود، قورباغه
ابوعطا میخواند و معاندان یا حمقای شهرتطلب به سادگی افکار عمومی را با
مطرح کردن تئوریهای توهمی، به بازی خواهند گرفت.
وقایع پلاسکو ثابت کرد در حوزه مدیریت بحران، نیازمند آموزش و تحقیق و
بهروزرسانی نسخههای صدساله هستیم. مدیران جامعه ایرانی نسخهای برای
مقابله با «قاچاقچیان شایعه» دستکم در هنگامه بروز بحران، ندارند. از نقش
«فعالان اجتماعی» در مدیریت احساسات جامعه کماطلاع هستند و توجه ندارند که
کوشش خودجوش حزباللهیها و روشنفکران مستقل و هنرمندان منصف در افشای
«لشکر موبایل به دستها» تا چه حد موثر بود.
ما کماکان «سیاستباز» هستیم و حتی در لحظه وقوع حادثه و پیش از آغاز
پروژه نجات، به دنبال مقصر میگردیم. به همان میزان که بررسی ابعاد حادثه
در پایان بحران، برای تشخیص مقصران احتمالی مهم است، هدایت افکار مردم به
سمت همدلی و صبوری و تخلیه احساسات منفی در هنگامه بروز حادثه پراهمیت است.
تحریک رسانههای دشمن و عوامل معاند در شبکههای اجتماعی به سیاستبازی در
لحظه، جامعه را به سمت بروز آشوب و تقابل با مدیران بحران به علت تجمع
تصاعدی احساسات منفی سوق میدهد و سلامت روانی جامعه را با بحرانی جدید
دچار مشکل خواهد کرد. آیا زمان اجرای قانون و تلاش برای احیای «مرجعیت
نخبگان» در حوزه خبر فرانرسیده است؟
حسین ایمانی جاجرمی در ایران نوشت:
یک پرسش مهم در مورد فاجعه پلاسکو این است که چگونه از میان دهها
حادثهای که همه روزه در سراسر کشور اتفاق میافتد، به ناگاه حادثه
آتشسوزی و ریزش برج تجاری-تولیدی پلاسکو و شهادت و مصدومیت شماری از
آتشنشانان فداکار و تنی چند از مردم بیگناه بدل به یک سوگواری ملی میشود و
حتی همدردی جهانی را سبب میشود؟ پاسخ به این پرسش آسان نیست و باید عوامل
و لایههای مختلف این اتفاق تحلیل شوند تا بتوان درک به نسبت درستی از
واقعه پیدا کرد. با این حال در این یادداشت کوتاه چند نکته را تشریح
میکنم. نخست ریشههای تاریخی و هویت ملی ایرانیان که آنها را صاحب ظرفیت
همبستگی اجتماعی در سطح ملی کرده است و با وجود آنکه در لایههای ظاهری
ممکن است اختلافات و تفاوتهایی میان مردم باشد اما در چنین هنگامههایی،
همبستگی اجتماعی خود را نشان میدهد و قدرت عظیم احساسی و عاطفی خود را به
رخ میکشد. جامعه شناسی هم به این نکته اشاره دارد که در هنگام وقوع بحران،
اعضای یک اجتماع به هم نزدیک شده و احساس همبستگی اجتماعی فراگیر میشود.
فناوریهای ارتباطی نوین هم در این حادثه قدرت و سرعت عمل خود را نشان
دادند و با پوشش سریع واقعه و اخبار لحظه به لحظه، رسانههای سنتی را پشت
سر گذاشتند. هر چند ضریب اطمینان به اخبار شبکههای مجازی پایین است اما
نمیتوان قدرت و سرعت عمل آنها را نادیده گرفت. در هر حال گسترش قابل توجه
این فناوریها در ایران و عضویت میلیونها نفر در کانالهای ارتباطی در
کنار عظمت حادثه، موج خبری و احساسی را ایجاد کرد. اما شاید نکته مهم،
فداکاری و از جان گذشتگی آتشنشانان در عصر خودخواهی و خودمحوری است که ما
را به منها تقلیل داده و وجدان جمعی جامعه ایران را با پرسش اخلاقی مهمی
مواجه کرده است که به نظر میرسد تاکنون از پاسخ به آن طفره رفتهاند و آن
اهمیت فداکاری برای جامعه و کسانی است که شخصاً نمیشناسیمشان اما برای
آنها جانمان را هم فدا میکنیم. اهمیت این مسأله بویژه زمانی بیشتر میشود
که با واقعیتهای تلخی مانند جوانی جانباختگان آتشنشانی، سختی کارشان،
حقوق اندکشان، وسایل ناکافیشان مواجه شده و در مقابل روح بزرگشان، ایثار و
فداکاری در راه جامعه و انجام وظیفه را میبینیم. نوعی تداعی و به
یادآوردن خاطرات دوران انقلاب و جنگ تحمیلی و بروز و ظهور روح همبستگی و
تلاش بیمزد و منت برای اهداف متعالی اجتماعی که بدان تعلق داریم. لایه
دیگر موضوع هم از میان رفتن و نابودی نمادی از دوران مدرنیزاسیون تهران
است، ساختمانی که روزگاری دور در خاطره جمعی تهرانیها بلندترین ساختمان
تهران بود و محلی برای تفریح و فراغت. ساختمانها در کنار بعد کالبدی خویش
گاهی اوقات این شایستگی را مییابند که بخشی از هویت جمعی یک ملت شوند و در
این صورت گزارش مرگشان که به برکت ابزارهای نوین ارتباطی مرزهای زمانی و
مکانی را درمینوردد، غمگینکننده خواهد بود و میتواند موجب ایجاد شوکی
عظیم در میان مردم شود. براستی کمتر کسی میاندیشید که روزی کمر پلاسکو این
چنین تراژیک بشکند. در هر حال حادثه پلاسکو نشان دهنده روح عظیم و بزرگ
ایران است، باشد که قدر آن بدانیم.
یکی از مهمترین و اصولیترین اهداف قانون شهرداری و مقررات وابسته به آن، تأمین امنیت و آسایش مردم در زندگی شهری است. تمامی مقررات شهری در خدمت همین هدفاند. تمامی عملکرد شهرداری باید در همین جهت باشد. قانونگذار برای حفظ محیط شهر از گزند خطرها و حوادث ناگوار اختیارات وسیعی به شهرداری داده است که مشابه آن را در هیچیک از سازمانهای عمومی یا دستگاههای اجرائی دیگر نمیتوان مشاهده کرد. براي مثال مطابق بند ٢٠ ماده ٥٥ قانون شهرداری، در موارد مربوط به مزاحمت واحدهای صنفی برای همسایگان یا منطقه یا شهر، شهرداری میتواند رأسا و بدون مداخله مقامهای اجرائی دیگر یا مقامهای قضائی نسبت به تعطیلی آن واحد صنفی اقدام کند. یک نمونه دیگر از اختیارات وسیع شهرداری مربوط به بند ١٤ از ماده ٥٥ قانون و تبصره بند ١٤ شهرداری است. مطابق بند ١٤ شهرداری مکلف است «برای حفظ شهر از خطر سیل و حریق و همچنین رفع خطر از بناها و دیوارهای شکسته و خطرناک واقع در معابر عمومی و کوچهها و اماکن عمومی...» تدابیر مؤثر و اقدامات لازم را نجام دهد. تبصره بند ١٤ نیز شهرداری را مکلف کرده است که در کلیه موارد مربوط به رفع خطر از بناها به مالکان یا صاحبان اماکن اخطار دهد و اگر دستور شهرداری در مهلت معین اجرا نشد، آنگاه شهرداری رأسا و به هر طریق لازم اقدام به رفع خطر بکند. حکم این ماده «تکلیف» است، نه اختیار. طبق همین تبصره همه اماکن عمومی مانند پاساژها و مجتمعهای تجاری نیز مشمول همین مقرراتاند. شهرداری برای اجرای تکالیف بند ١٤ و تبصره آن نیاز به اخذ مجوز از مراجع قضائی یا حضور نماینده قضائی ندارد. به موجب نظریه مورخ ٢٧/١١/٧٦ اداره حقوقی قوه قضائیه بند ١٤ ماده ٥٥ قانون شهرداری و تبصره ذیل آن به نحوی صریح و خالی از ابهام شهرداری را موظف به رفع خطر... موضوع بند یادشده نموده است... تشخیص و رفع خطر... رأسا با شهرداری است و نیازی به مراجعه به نماینده قضائی و حضور نماینده قضائی نیست. رفع خطر ممکن است به طرق مختلف انجام پذیرد. سیاق عبارات بند ١٤ و تبصره آن به معنای آن است که تشخیص شیوه جلوگیری از خطر بر عهده شهرداری است. این شیوه میتواند حسب مورد شامل جلوگیری از فعالیت یا تخریب یا اقدامات ترمیمی یا هر اقدام مناسب دیگر باشد. در نظریه مورخ ١١/٦/٨٢ همان اداره حقوقی آمده است: «... درصورتیکه به تشخیص [شهرداری] بنایی... خطرناک باشد شهرداری موظف است به طرق مقتضی نسبت به رفع خطر اقدام نموده و از بروز حوادث ناگوار جلوگیری نماید».همانگونه که پیداست تکلیف شهرداری محدود به اخطار به مالکان یا متصرفان نیست. چنانچه بههردلیل موجه یا ناموجه مالکان یا متصرفان برای رفع خطر از بنا اقدامی نكنند شهرداری موظف است برای جلوگیری از خطر و حراست از جان و مال اهالی شهر رأسا برای رفع خطر اقدام عملی کند. نظریه شماره ٢٣١/٧ مورخ ٢١/١/٨٩ نیز دقیقا بر همین امر تأکید داشته است. چنانکه روشن است کمترین تردیدی درباره مسئولیت و تکالیف و حدود اختیارات شهرداری برای رفع خطر از بناهای پرمخاطره وجود ندارد. نکته بسیار مهم در این مقررات آن است که هدف قانونگذار حفظ جان و مال مردم از خطرات ناشی از «کل» سازه و ساختمان خطرناک است؛ چنانکه در ابتدای بند ١٤ به هدف «حفظ شهر» تأکید شده است. بند ١٤ ماده ٥٥ قانون شهرداری با آنچه در داخل بنا میگذرد هیچ کاری ندارد. ممکن است فعالیتهای داخل بنا قانونی یا غیرقانونی باشد.
ممکن است در اجزایی از بنا ضوابط و مقررات
قانونی (اعم از ضوابط ایمنی و سایر ضوابط) رعایت شده باشد یا نه. مهم این
پرسش است که کل بنا برای شهر خطرناک است یا نه؟ فرض بگیریم در یک بنا تمامی
اصول و ضوابط ساختمانسازی و ایمنی و بهداشتی رعایت شده باشد به شکلی که
این بنا را به یک بناي مستحکم و ایمن بدل كرده باشد؛ اما در بخشهایی از
ساختمان، از قبیل واحدهای کسبوکار در مجتمعهای تجاری یا واحدهای مسکونی
در مجتمعهای مسکونی رعایت نشده باشد. در این فرض اگرچه آن اجزا ناایمن
هستند اما کل بنا خطرناک نبوده و مشمول بند ١٤ نمیشود. عکس این قضیه هم
صادق است یعنی وقتی کل یک سازه از نظر معیارهایی مانند میزان پایداری،
احتمال حریق، پلههای اضطراری و مانند اینها ناایمن و خطرناک باشد حتی اگر
اجزا و واحدهای مستقر در بنا برخی ضوابط ایمنی را رعایت کرده باشند بازهم
آن بنا به طور کل خطرناک و مشمول بند ١٤ است. نکته بسیار مهم این است که در
مجتمعهای بزرگ که در آنها واحدهای کسبی یا واحدهای مسکونی وجود دارد
مقررات خاصی فقط بر واحدهای مستقر در آن مجتمع حاکم است. مثلا در واحدهای
مسکونی فعالیت تجاری نمیتوان کرد یا واحدهای کسبی باید پروانه کسب داشته
باشند یا اینکه واحدهای کارگاهی حسب مورد باید تحت نظارت بازرسی کار قرار
داشته باشند. همه این قبیل مقررات فقط حاکم بر واحدها و اجزای درون بناست و
ارتباطی با کلیت بنا و سازه ندارند اما موضوع بند ١٤ ماده ٥٥ «کل» بنا و
سازه است. ساختمان پلاسکو به گفته همه کارشناسان و ازجمله کارشناسان و
مدیران شهرداری تهران بهطورکلی بنایی خطرناک و ناایمن بود؛ چنانکه بنا بر
اظهارات مقامات رسمی چیزی حدود ٣٠ نوبت اخطار به استناد بند ١٤ ماده ٥٥ به
مسئولان آن ساختمان ابلاغ شده بود. بنا بر شواهد موجود مالک ساختمان یعنی
بنیاد مستضعفان به اخطارهای شهرداری ترتیب اثری نداده بود. در عرف اداری و
حتی رویه قضائی معمولا بعد از دو یا سه نوبت اخطار اگر مخاطب اخطار، به آن
عمل نکند، مقام مسئول اقدامات عملی لازم را هرچه باشد به انجام میرساند.
سؤال این است که چرا بعد از ٣٠ نوبت اخطار، شهرداری تهران هیچ اقدام عملی
برای رفع خطر از ساختمان پلاسکو به عمل نیاورده است. روشن است که با ابعاد و
حجم ساختمان پلاسکو حوادث آن تا چه حد فاجعهبار میتوانست باشد. فرض کنیم
این حادثه بهجای آنکه حدود ساعت هشت صبح رخ دهد که هنوز بيشتر واحدهای
کسبی کار خود را شروع نکردهاند و خیابان نیز هنوز خلوت است، در ساعت ١٠
صبح یعنی دو ساعت دیرتر اتفاق میافتاد و ساختمان در حالی دچار آتشسوزی و
ریزش میشد که هزاران نفر در آن رفتوآمد داشتند و خیابان نیز پر از خودرو
و جمعیت عابران بود. در این صورت فاجعه چنان ابعادی مییافت که در تاریخ
تمام کلانشهرهای جهان ثبت میشد. اخطارهای مکرر شهرداری تهران حکایت از
آگاهی شهرداری از خطرات این ساختمان دارد اما شهرداری به چند اخطار بسنده
میکند. ارسال رونوشت این اخطارها به چند دستگاه اجرائی و قضائی دیگر،
همچون دادسرا، معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه، وزارت کار و ... ،
با توجه به بند ١٤ ماده ٥٥، نه رافع مسئولیت شهرداری تهران است و نه
مسئولیتی متوجه آن دستگاهها میکند. این رونوشتها فقط به معنای آن است که
شهرداری چیزی را که تکلیف خودش بوده، به اطلاع دیگران میرساند. وقتی به
حکم بند ١٤ شهرداری رأسا مسئول رفع خطر است، جایی برای مداخله یا مسئولیت
دادسرا یا وزارت کار یا... باقی نمیماند. این درست است که به دلایلی از
قبیل جمعیت کسبه ساکن در پلاسکو و تعداد واحدهای فعال در آن و آثار اجتماعی
و اقتصادی این وضعیت، شهرداری از نظر اجرائی بهسادگی قادر به برخوردهایی
مانند پلمب نبوده اما اگر شهرداری دغدغه و تمرکزی بر این موضوع داشت در این
سالهای طولانی مسلما امکان آن برای شهرداری بود که راههای مناسب برای
ازبینبردن خطرات ساختمان پلاسکو یا کاهش آن را بیابد. ازطرفدیگر نباید
فراموش کرد که بخش بزرگی از مشکلات مربوط به اجرای عملی ماده ١٤ درباره
ساختمان پلاسکو و ساختمانهای مشابه، بیش و پیش از هر چیز ناشی از
بههمریختگی گسترده الگوی برنامهریزی شهری و مدیریت شهری و سیاستها و
برنامههای شهرداری در کلانشهر تهران و ازهمپاشی نظم حقوقی این شهر است
که عمدتا از حدود اوایل دهه ١٣٧٠ شروع شده و در دهه اخیر به شکلی بیسابقه و
گسترده اوج گرفته است. با روش تراکمفروشی از سوي شهرداری تهران و تغییر
کاربریهای غیراصولی یا اجازه ساختوساز در مناطق ممنوع یا
رعایتنشدن ضوابط بلندمرتبهسازی در هر نقطه از شهر یا احداث مجتمعهای
عظیم تجاری در نقاطی که از نظر معیارهای شهرسازی در درستی آنها تردیدهای
جدی وجود دارد و... از بخش عظیمی از مقررات و ضوابط شهری از قبیل طرح جامع،
طرح تفصیلی، نحوه استقرار واحدهای صنفی در سطح شهر تقریبا اثری باقی
نمانده است. فاجعه پلاسکو با همه دردناکی و تیرگی آن، میتواند فریاد
بیدارباشی باشد برای همه دستگاههای اجرائی و تقنینی کشور که با اراده
سیاسی و کارشناسی استوار، برای احیای نظم حقوقی این شهر، تهرانی را که هر
لحظه بر لبه تیغ تیز حادثه گام برمیدارد از خطرات فاجعهبار روزمره
برهانند.
ورود آمریکا به نشست آستانه، میتواند نقطه شروعی برای ورود اختلاف در حل بحران سوریه باشد. برخلاف مخالفتهای ایران برای وارد نشدن این کشور به نشست آستانه، آمریکا نمایندهای را به قزاقستان اعزام کرد. اینکه اکنون آمریکا به این نشست میپیوندد نمایانگر عصر جدیدی میان روابط واشنگتن و مسکو است. دو کشور روسیه وآمریکا با روی کار آمدن ترامپ، تلاش میکنند که در منطقه خاورمیانه اعمال نفوذ بیشتری داشته باشند. این دو بازیگر فرامنطقهای، با افزایش روابط میان یکدیگر، درخاورمیانه بازیگردانی بیشتری خواهند کرد. نشست آستانه اگرچه برای حلوفصل بحران سوریه برگزار میشود، اما به مانوری در جهت همگرایی آمریکا و روسیه تبدیل خواهد شد. هم ترامپ و هم پوتین تلاش میکنند از این فرصت به دست آمده که ناشی از به قدرت رسیدن ترامپ و تیم متمایل به مسکو است، در جهت همگرایی بیشتر استفاده کنند. به نظر میرسد هدف بعدی این دو کشور نیز، تقسیم امتیازات سوریه و سپس کل منطقه خاورمیانه خواهد بود. آنچه همواره در ارتباط با سوریه مطرح بوده این نکته است که در این کشور، مثل جنگ افغانستان، بوسنی و هرزگوین، جنگی پنهان میان قدرتهای بزرگ جهانی است. قدرتهای بزرگ جهانی برای شکل دادن به نظم نوین جهانی، درکشورهایی مثل سوریه جنگ نیابتی انجام میدهند. قدرتهای بزرگ در چنین جنگهایی همیشه روابط خود را با هم پیمانهای خود توسعه میبخشند و هنگام تقسیم امتیازات، تلاش میکنند امتیازات و برتریهای بیشتری را کسب کنند. نشست آستانه میتواند به حل بحران سوریه کمک میکند، زیرا زمانیکه قدرتهای فرامنطقهای با یکدیگر همکاری نکنند بحرانهای منطقهای در وضعیت بی وزنی باقی میماند، اما وقتی قدرتهای بزرگ بایکدیگر همکاری کنند این بحرانها از بی وزنی خارج میشوند تا بتواند زمینه کسب امتیازات را برای قدرتها فراهم کند. نتیجه عمده در این نشست میتواند تلاش دو کشور آمریکا و روسیه برای کمتر شدن بحران سوریه باشد تا بتوانند بعد از آن، امتیازاتی را بین یکدیگر تقسیم کنند. این نشست نقطه شروعی در جهت همکاریهای بیشتر ترامپ و پوتین برای ایجاد یک فضای امن در خاورمیانه، به نفع قدرتهای بزرگ خواهد بود. از این موضوع، بیشترین نفع را رژیم صهیونیستی کسب میکند. نتانیاهو نیز تلاش میکند با نزدیکشدن به آمریکا، زمینههای فرماندهی تحرکات خاورمیانه علیه تهران را فراهم سازد. از سوی دیگر ترامپ قواعد بازیهای سیاسی را در عرصه بینالمللی رعایت نمیکند و نشان داده که هنجارشکن است. او هیچ مرزی برای شکستن بعضی از هنجارهای بینالمللی ندارد. ایده ترامپ، همگرایی با مسکو و ضدیت با تهران است. بنابراین تلاش میکند در کنار روسها زمینههای آرام کردن سوریه را فراهم کند و سپس با ایجاد همگرایی میان واشنگتن و مسکو، به همراهی دیگر قدرتهای بزرگ مانند بعضی از کشورهای اروپایی، ضدیت با ایران را در منطقه بازسازی کند. یک سمت از اقدامات ترامپ همگرایی با مسکو در جهت حل بحرانهای منطقهای است. سمت دیگر حرکتهای او همگرایی با عربستان در جهت محاصره ایران در منطقه خواهد بود تا بتواند با گذار از بحرانهای سوریه و بحرین و یمن، زمینهای را جهت ایجاد یک فضای سخت علیه ایران در خاورمیانه فراهم سازد.
آتشسوزي و
فروريختن ساختمان پلاسكو و شهيد شدن تعدادي از ماموران عزيز آتشنشان از
هر نظر تاسفآور بود و همه مردم را فراتر از تعلقات سياسي و جناحي آنان
ناراحت كرد، چرا كه به جز كشته شدن برخي از هموطنان خسارات مادي بزرگي نيز
به اقتصاد كشور و شهر تهران و صنعت پوشاك وارد كرد. همچنين بيكاري هزاران
نفر و ايجاد مشكل در روابط مالي و تجاري يك صنف مهم را شاهديم كه عوارض آن
به اين زوديها قابل جبران نيست. ولي اين حادثه چند درس بزرگ را به همراه
آورده است. بخشي از اين درسها مديريتي هستند كه در جاي خود بايد مورد بحث
قرار گيرند، ولي يك درس سياسي مهم نيز وجود دارد و اينكه هرچه را بر خود
نميپسنديم بر ديگران نپسنديم. اين قاعده طلايي اخلاقي است. اگر چنين نكنيم
دير يا زود دچار مشكلات ناشي از نقض اين قاعده خواهيم شد. به قول معروف
آسياب به نوبت است. حدود دو ماه پيش حادثه تاسفآور قطار در مسير سمنان به
مشهد رخ داد، كافي است برخورد رسانههاي اصولگرا را با آن حادثه مرور كنيد،
اكنون هم حادثه ديگري در تهران و تحت مديريت شهردار تهران رخ داده و نحوه
برخورد آنان را با اين مورد مقايسه كنيم. پيش از آن نيز مساله فيشهاي
حقوقي پيش آمده بود، سپس تخلف مسلم واگذاري املاك شهرداري، كه برخورد
رسانههاي اصولگرا و اصلاحطلب را با هر دو مورد ميتوان با يكديگر مقايسه
كرد. اينكه رسانههاي اصلاحطلب تا چه حد به صورت بيطرفانه (نسبي) به
موضوع پرداختند و رسانههاي اصولگرا تا چه حد چنين رفتاري داشتند.
هر چند هنوز به ماجراي اخير بهطور جدي پرداخته نشده است، ولي آقاي رييس
شوراي شهر در نمازجمعه معترض شدهاند كه: «كاسبكاري سياسي در حادثه
ساختمان پلاسكو درست نيست.» خوب كسي كه اين را ميگويد، آيا در موارد ديگر
از جمله فيشهاي حقوقي يا مساله راهآهن نيز چنين تذكري را داد؟
يا معتقدند كه «مرگ خوب است ولي فقط براي همسايه.» به علاوه اگرچه بهتر است از اين موارد كسي سوءاستفاده جناحي نكند، ولي اگر درست نقد كند، طبيعي است كه مسوولان ذيربط را تضعيف ميكند. مگر نه اينكه آقاي رييس شوراي شهر و يار غار آقاي شهردار، به صراحت اعلام كرده است كه در سه سال گذشته ١٤ بار به مالكان ساختمان پلاسكو اخطار داده است، پس چرا به يكي از اين اخطارها عمل نكرده است؟ چه اقراري بالاتر از اين تخلف در مديريت شهري؟ همه مردم ميدانند اگر كوچكترين تخلفي كنند و شهرداري اخطار دهد، فرصت نميدهند كه به اخطار نوبت دوم برسد، فورا خودشان اقدام ميكنند، چگونه در قضيه ساختمان پلاسكو ١٤ بار تذكر دادهاند ولي يكبار عمل و اقدام نكردهاند؟ خوب اگر ١٤٠ بار يا ١٤٠٠ بار تذكر ميدادند چه فرقي ميكرد كه حالا ١٤ بار تذكر دادهاند؟ يا اصلا تذكري نميدادند؟ آيا شهرداري به دستفروشان هم فقط تذكر ميدهد، يا پيش از تذكر اقدام ميكند؟ چگونه ممكن است كه شهرداري تهران ١٤ بار اخطار دهد ولي اتفاقي رخ ندهد؟ شهرداري حتي در مواردي بوده كه جلوي قدرتهاي بزرگتر از مالكان پلاسكو را گرفته و راه آنها را بسته است، چگونه در اين مورد موفق نبوده است؟ پاسخ را بايد در روابط ويژه يافت. اگر اين انتقادات مطرح شود، آيا كاسبكاري سياسي است؟ اگر بخواهيم انتقاد كنيم و متهم به كاسبكاري سياسي نشويم چه بايد كرد؟ وقتي كه شوراي شهر با قضيه از اتهام فساد در واگذاري املاك آنچنان برخورد كرد، روشن است كه ديگر كسي جرات نميكند موارد ديگر را برملا كند. بهرهبرداري سياسي هم واقعيتي مثل ساير بهرهبرداريها، ولي وقتي قابل دفاع است كه شرافتمندانه باشد. كاسبي سياسي وقتي زشت و ناهنجار است كه پول ملت و مردم تهران به جاي آنكه صرف مترو و تامين امنيت زيرساختهاي شهري شود صرف دو طبقه كردن پل صدر شد. كاسبي سياسي وقتي ناهنجار است كه به جاي رسيدگي به املاك واگذار شده به آشنايان، جلوي افشاگران را بگيرند و عليه آنان جوسازي كنند. براي رسانههاي اصلاحطلب و متعهد به اخلاق حرفهاي، ميان تصادف دو قطار با فرو ريختن ساختمان پلاسكو يا ميان فيشهاي حقوقي و واگذاري غيرقانوني املاك فرقي نميكند. ما در هر حال خواهان رسيدگي منصفانه و بيطرفانه و كارشناسي به اين مسائل هستيم. هر كس در هر لباسي و در هر مقامي كه مرتكب قصور يا تقصير شده است بايد پاسخگو باشد. ولي اين هم درست نيست كه واگذاريهاي نجومي و آتشسوزي پلاسكو و خسارات فراوان آن را مسكوت بگذاريم، چرا كه ممكن است كاسبي سياسي تلقي شود ولي در دو مورد ديگر تمامي رسانهها را عليه دستاندركاران امر بسيج كنيم. ضمنا مگر شهردار تهران چه كاري ميخواهد انجام دهد كه بيان نقاط ضعف آن به منزله كاسبكاري سياسي تلقي ميشود.