صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> یادداشت کوتاه
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۷  ، 
شناسه خبر : ۳۳۰۹۷۲
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی

معاون اول دو دوره دولت روحانی که نامزدی وی برای دوره سیزدهم ریاست جمهوری احراز نشد، می‌گوید: «من نمی‎خواستم وارد انتخابات شوم، اما با اصرار دوستان جبهه اصلاحات به صحنه آمدم. شورای نگهبان کار را برای من آسان کرد و احساس آرامش جدی پیدا کردم. شبی که نظر شورا به من اعلام شد، در منزل ما شب جشن بود، زیرا همه احساس کردند که بار بزرگی از دوشم برداشته شد». دکتر جهانگیری در بیانیه انتخاباتی روز ثبت‌نام نیز اعلام کرد که قصدی برای ورود به انتخابات نداشته و تکلیف دوستان هم‌حزبی‌اش منجر به قبول این مأموریت شده است! آیا کسی که به این حد سخن از نیامدن می‌زند و از این‌که اصرارها موجب آمدنش شد، بعد از روز انتخاب و در پاسخ به منتقدینش نمی‌گفت که من را به‌زور آوردند، من نمی‌خواستم، راضی نبودم، تکلیف کردند و ...؟ در ثانی، چه اصراری برای آمدن کسی صورت می‌گیرد که خود مایل به آمدن و پذیرش مسئولیت را ندارد؟ علاوه بر این‌ها، چرا باوجود خوشحالی جهانگیری و خانواده‌اش از عدم احراز صلاحیت، همچنان برخی چهره‌های سیاسی اصرار بر لزوم حضور وی در انتخابات داشته و برای تأییدش نامه‌نگاری و رایزنی می‌کنند و مشارکت حداکثری در انتخابات را به تأیید صلاحیت جهانگیری گره می‌زنند؟!

نام:
ایمیل:
نظر: