آشوبها واکنشی به تصاعد قدرت جهانی ایران
در یک ماه اخیر با عدم پذیرش توافقنامه مورد نظر امریکا در مذاکرات هستهای که تقریباً به جز قرار دادن ایران در مسیر ضعف و ریلگذاری برای از دست دادن ابزارهای قدرت و قرار گرفتن کشور در مسیر فروپاشی، عایدی خاصی به لحاظ اقتصادی و رفع تحریمها نصیب کشور نمیکرد، فشار حداکثری دموکراتها برای تحمیل خواستههای خود در مذاکرات آتی و حتی رساندن ایران به شورش اجتماعی، فروپاشی و تجزیه با اسم رمز «انقلاب زنانه» و با بهانه فوت مهسا امینی آغاز شد. اگر در روزهای اول ماجرا از سر سادهلوحی یا فریب جامعه، عدهای این اعتراضات را که به سرعت به سمت اغتشاش و جنگ شهری هدایت شد، اعتراض اجتماعی مشروع مردم ایران در مورد مسائلی، چون گشت ارشاد و کسب آزادیهای اجتماعی و مدنی تحلیل مینمودند، امروز در امریکایی-اسرائیلی بودن این حوادث هیچ تردید نمیتوان کرد و روشن شده که نه تنها جمهوری اسلامی ایران بلکه موجودیت «ایران» به عنوان یک کشور بزرگ تاریخی در میانه یک توطئه بزرگ قرار گرفته که با مدیریت امریکاییها و بازیگری صهیونیستها، اروپاییها و سعودیها و سایر وابستگان به امریکا در حال انجام است. برخی ابعاد این سناریو به شرح ذیل است:
- امریکاییها بهرغم ژستهایشان شرایط حداقلی ایران را در مذاکرات نپذیرفته و اعلام کردهاند فقط برجام با شرایط تحمیلی یکسویه خودشان را میپذیرند و تعهدی در قبال تداوم رفع تحریمها را در آینده نزدیک نمیپذیرند. از نظر امریکاییها در حالیکه شدیدترین تحریمهای تاریخ بشری علیه ایرانیان اجرا شده و بهرغم اینکه توانسته اقتصاد ایران را تضعیف نماید، فقط در رسیدن به اهداف تاکتیکی موفق بوده و نتوانسته به لحاظ راهبردی بر جمهوری اسلامی ایران اثر گذاشته و ایران را از پیگیری اهدافش بازدارد. با این حال، برآورد آنها این است که رفع تحریمها سبب خواهد شد این سلاح قدرتمند برای همیشه از دست آنها خارج شود و ایران با حل مشکلات اقتصادی بتواند جهش قدرت خود طی چهار دهه اخیر را تثبیت کند و به یک وضعیت پیشرونده و غیرقابل توقف قدرتیابی جهانی وارد شود. از این رو، بر اساس برخی اخبار و شواهد به موازات مذاکرات یک سال گذشته، برنامه ایجاد اغتشاش و آشوب در ایران با جدیت از سوی دولت جدید امریکا پیگیری شد.
- حجم حملات با محوریت شبکههای مجازی و جنگ رسانهای انجام شده در این اغتشاشات در طول تاریخ جنگهای رسانهای غربیها علیه ملتها و کشورهای دیگر حتی در موارد متعدد انقلاب رنگی انجام شده در دو دهه گذشته بیسابقه است و گستردگی و شدت آن به وضوح نشاندهنده برنامهریزی شده بودن آن دارد. اینکه در عرض چند روز تعداد زیادی از سلبریتیها و چهرههای رسانهای غربی و برخی کشورهای منطقه در حمایت از اغتشاشات ایران به میدان آمده و واکنش نشان دهند، به هیچ عنوان طبیعی و عادی نیست و روشن است که برای سلبریتی امریکایی، اروپایی و حتی ترکیهای، مردم کشورهای دیگر و مسائل آنان اهمیت و جذابیتی ندارد، بلکه این اراده سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی دشمن و هزینههای صورت گرفته توسط گاوهای شیرده آنان همچون دولت عربستان سعودی برای راهاندازی آشوب در ایران است که تبدیل به سخن و متن شده و از طریق حنجره این چهرهها یا از صفحات مجازی آنان منتشر میشود.
- تنوع مشارکتکنندگان در ایجاد آشوب و اغتشاش در ایران و بازیگران این عرصه در یک ماه گذشته نشان میدهد که این بار سطح هماهنگی و مشارکت گستردهای میان دشمنان ایران برای ضربه زدن به کشور در جریان بوده است. نقشآفرینی گسترده سلبریتیهای کشورهای عضو ناتو، فعالیت گسترده تخریبی ضدانقلاب از گروههای مختلف و ظاهراً متضاد در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، تلاش شبانهروزی رسانههای متنوع ضدایران برای شعلهور کردن فتنه، حمله و هجمه به چهرهها و سلبریتیها و افراد مؤثر اجتماعی برای موضعگیری علیه جمهوری اسلامی ایران و موفقیت در وادار کردن برخی از آنان به این کار، حضور پررنگ عوامل و اتباع خارجی وابسته به سرویسهای دشمن به خصوص اتباع اروپایی در کف خیابان، حمایت رسمی و چند باره رئیسجمهور و سایر مقامات امریکایی و نیز برخی مقامات اروپایی از اغتشاشگران، شایعهسازی گسترده بیاساس راجع به وضعیت سلامتی رهبرمعظم انقلاب اسلامی مدتی پیش از آغاز اغتشاشات، فعال نمودن یکباره گروههای مختلف تجزیهطلب در گوشه و کنار کشور به خصوص در شمالغرب و جنوبشرق، محتوای تولید شده گسترده آماده برای انتشار در فضای مجازی از شعارهای آماده تا ترانههای سروده شده، الگوی یکسان عملکرد میدانی اغتشاشگران و هماهنگی آنان در بستر شبکههای اجتماعی و آموزشهای جنگ شهری و تاکتیکهای مختلف راجع به آن در این پلتفرمها و مسائلی از این دست به روشنی نشان از برنامهریزی شده بودن این اغتشاشات دارد.
وقت آشتی بیشتر با نخبگان
در این زمانه و روزگار، از یأس و ناامیدی چه آسیب دیگری می تواند خسارت زننده و نابودکننده تر باشد؟ به طور قطع این دو آسیب برای تمامی افراد از هر طبقه و نظام اجتماعی به مثابه سم مهلکی است که زمینه های پسرفت و چه بسا نابودی تدریجی یک جامعه را رقم میزند. در این میان تاثیرگذاران، گروه های مرجع، نخبگان و دانشمندان در جایگاه پیشرانان توسعه و پویایی هر جامعه اگر به هر دلیلی دچار خمودگی، یأس و ناامیدی شوند، چه بلای عظیم و جبران ناپذیری بر سر آن ملت و مملکت می آید؟ در همین باره از جمله نکات مهم سخنان روز گذشته رهبر انقلاب در جمع نخبگان این بخش بود: «نباید بگذاریم نخبگان به واسطه برخی سنگاندازیها یا برخوردهای نامناسب، از دانشگاه و ادامه فعالیت در کشور، مأیوس شوند و هرچه در این زمینه خرج کنیم، هزینه نیست بلکه سرمایه گذاری است.» ابزار و روش این سرمایه گذاری چیست؟ به طور قطع امروز سهم نیروی انسانی به عنوان اصلی ترین عامل توسعه و رشد جوامع نه تنها قابل انکار نیست بلکه دولت ها و نظام های علمی به ویژه در ممالک پیشرفته را بر آن داشته که علاوه بر بهره وری از استعدادهای داخلی، با ایجاد جذابیت های مالی و مادی، جذب سرمایه های انسانی دیگر کشورها را نیز در دستور کار خود قرار دهند. اگر امروز ابزار، فناوری ها و صنایع هایتک، بار توسعه و ثروت آفرینی کشورهای پیشرو را به دوش می کشند، این ثمره جز با مغز و توان نخبگان و متخصصان آن جوامع پدید نیامده است. در واقع دولت ها و مراکز علمی، با سرمایه گذاری های هوشمندانه و بهنگام بر نیروی انسانی، جوامع خود را در قله های پیشرفت و ثروت قرار داده اند. این واقعیت همواره در نگاه ناظران و پژوهشگران مورد توجه بوده، ضمن این که نهادهای بین المللی تخصصی نیز در آمارهای منظم و دوره ای سهم نیروی انسانی را در میزان توسعه جوامع بررسی و اعلام می کنند. واکاوی این آمار نشان می دهد، سهم نیروی انسانی در کشورهای توسعه یافته همچون ژاپن، گاهی به حدود 80 درصد می رسد و چقدر غم انگیز است که یک زمانی یک مسئول در اتاق بازرگانی این طور گفته است: «سهم نیروی انسانی در تولید ثروت جهان 78 درصد است که این آمار در ایران تنها معادل 27 درصد برآورد میشود.» مرور آماری کلان تر از نقش نیروی انسانی در مقایسه با سهم دیگر منابع این واقعیت را بیشتر بر ما عیان می کند: «بر اساس آمار جهانی، سرمایه انسانی، نقش اول ثروت آفرینی در کشورهای توسعه یافته را با 67 درصد به خود اختصاص داده، در حالی که سهم منابع طبیعی و فیزیکی صرفاً 33 درصد است. این سرمایه نیروی انسانی است که میتواند به عنوان پشتوانه حرکت های بزرگ اجتماعی قرن بیست و یکم قرار گیرد.» (مقاله: جهانی شدن و توسعه منابع انسانی / اسماعیل کاوسی) پس چرا سند راهبردی نخبگان در غربت به سر می برد؟ این مقدمه نسبتا طولانی را با هم مرور کردیم که این جمله را فریاد کنیم که هر مسئولی در هر جایگاهی، باید بداند پیشرفت این کشور بزرگ، بدون حضور، نقش آفرینی و مداخله «نخبگان» نشدنی است و قطعا این را همه مسئولان هم به زبان می آورند، پس چرا «سند راهبردی کشور در امور نخبگان» با گذشت ۱۰ سال از تصویب آن فقط نیمی از آن اجرایی شده و در غربت به سر می برد؟ ژن خوب یا مغز خوب؟ تا امروز هر چه در امور کشور، از نخبگان و متخصصان بهره نگرفتیم یا آن طور که باید آن ها را در بازی خودمان بازی نداده ایم، بی تعارف ضرر کردیم و نتیجهاش گاه همین است که برخی پست ها و جایگاه های تصمیم سازی طی سال های متمادی در چرخه افراد معدود و مشخصی در گردش است؛ این گونه که این افراد از این سازمان به آن وزارتخانه و ازآن جا به آن پالایشگاه و گاهی هم از مجلس یا شورای شهر یا فلان هیئت مدیره سردر می آورند. جالب این جاست که اغلب هم عاشق خدمت رسانی هستند اما هیچ گاه متر و اندازه ای بر عملکرد این افراد نینداخته ایم که اینان غیر از «ژن خوب» آیا واقعا «مغز خوب» هم دارند یا نه؟ آیا وقت آن فرا نرسیده است که دستگاه های مسئول، آشتی بیشتری با نخبگان پیشه کنند ودرهای خود را کاملا به روی آنان بگشایند؟ نیازمند طرحواره ای نوین درحکمرانی نخبگانی هستیم باور کنیم که دانشمندان جوان این سرزمین می توانند این ملت و مملکت را به سر منزل مقصود برسانند، البته اگر آنان را پشت در معطل نگذاریم و اجازه دهیم که باور کنند و امیدوار باشند که می توان این میهن بزرگ را به قله های آبادانی رساند. از این باب، نیازمند طرحواره ای نوین در حکمرانی نخبگانی هستیم با این موارد: 1- فراهم آوری فرصت گفت وگو با نخبگان 2-تحول در چرخه به کارگیری مدیران و تصمیم سازان با بهره گیری از نخبگان 3-ایجاد زمینه جدی و گسترده مداخله نخبگان در امور راهبردی کشور 4-زمینه سازی برای ورود بیشتر نخبگان به رسانه ملی و رسانه های معتبر و تلاش برای مرجعیت سازی از آنان. و پایان این که باور کنیم هر جامعه ای که نخبگان و فرزانگان خویش را در آغوش کشیده است، قطعا مسیر پرواز را هم بهتر یافته است؛ جامی بزرگ هم به ما گوشزد می کند که: هر عمل دارد به علمی احتیاج کوشش از دانش همی گیرد رواج
ملت، غلبه بر مهندسی تفرقه
یکی از هدفگذاریهایی که دشمن در اقدامات اساسی علیه جمهوری اسلامی ایران به کار گرفته است، «تفرقه» میباشد که گاهی تفرقه میان ارکان نظام، گاهی تفرقه میان مسئولان و گاهی تفرقه میان مردم مدنظر بوده است. تفرقه دو کارکرد اصلی دارد؛ یکی کاهش قدرت مقاومت در برابر طرحهای دشمن و دیگری آسیبپذیر کردن در تهاجم دشمن میباشد. انگلیسیها در این زمینه ید طولایی دارند و عبارت «تفرقه بینداز و حکومت کن» به آنان نسبت داده شده و البته اعمال آنان در قرون اخیر پیگیری این عبارت را نشان میدهد. یکی از خاصیتهای تفرقه این است که یک ملت و یک حکومت خود و داراییهای خود را کوچکتر از اندازه واقعی آن و ناتوان از انجام کارهای بزرگ و ضعیف در مقابل دشمنان خود میبیند. در این شرایط دشمنان مجال پیدا میکنند از صفوف مقابل که خود را کوچک فرض کرده، نیروگیری نمایند و در واقع از درون به این ملت ضربه بزنند. ایران، جمهوری اسلامی، ملت، رهبری و بنیانهای نظری و عملی انقلاب اسلامی در دنیا «بسیار بزرگ» دیده شده و دیده میشوند. مگر میشود ایرانی که دهها سال در مقابل نظام جهانی ایستاده و کار خود را پیش برده است را ضعیف دید؟ مگر میشود «نظام» جمهوری اسلامی که چهل و چند سال انواع تحریمها، ترورها، جنگها و صفآراییها را پشتسر گذاشته و جاذبههای سیاسی، اقتصادی، علمی و نظامی - امنیتی آن از نظامهای دیگری که تحت هیچکدام از این تضییقات و فشارها نبودهاند، بیشتر است را قوی و مستحکم ندید؟ مگر میشود «ملت ایران» که در طوفان حوادث، یکپارچگی خود حفظ کرده و بهطور مکرر میلیون میلیون در صحنههای حمایت از انقلاب و اسلام حضور مییابد را سربلند و قدرتمند ندید؟ مگر میشود «رهبری» که ایران را به قله منطقه رسانده و در تلاش بیش از سه دهه، آن را به بزرگترین نفع برنده حوادث سهمگینی که حداقل یکی از کارکردهای آنان منزوی کردن ایران بوده، تبدیل کرده تا جایی که دشمنان بارها گفتهاند هیچ موضوعی در غرب آسیا بدون همکاری ایران قابل مدیریت نیست، «برترین» ندید؟ مگر میشود بنیانهای نظری و عملی انقلاب اسلامی که نهتنها دستمایه حل مسائل ایران که دستمایه حل مسائل و قدرتیابی ملتها در غرب آسیا شده است را کارآمد و پیشبرنده ندانست؟ اینکه نظام اسلامی در حل مسائل به نسخههای غیرمردمی غربی و شرقی در عالم متکی نشده و با روشهای نرم و هزینههای اندک مسائل غامض امنیتی و سیاسی را حلوفصل کرده، از عظمت، پویایی و ماندگاری آن حکایت میکند. در همین آشوبهای اخیر، رهبری و بقیه دستگاههای نظام با درایت و حکمت از تبدیل کشور به صحنه اختلاف که هدف اصلی دشمن بوده است، جلوگیری کردهاند. این یک نشانه از قدرت نظام و یک نشانه از تفاوت روش مواجهه نظام در صحنه داخلی نسبت به نظامهای اقتدارگرای غربی و شرقی است. خط تفرقه در ایران خط شناختهشدهای است. از اول انقلاب اسلامی، وحدت مهمترین استراتژی نظام در خنثیسازی خط دشمنان بوده و به موازات آن مهمترین راهبرد دشمن، تفرقه بوده است. در بحبوحه انقلاب اسلامی، مردم ایران خطر تفرقه را درک کردند و لذا ندای آنان در مقابل احزاب و جریانات تفرقهافکن داخلی و در مقابل خط تفرقهافکنی دشمنان خارجی، این بود «حزب فقط حزب خدا - رهبر فقط روح خدا». بعد از ارتحال حضرت امام خمینی - رحمهًْاللهعلیه - این شعار بدینصورت درآمد «حزب فقط حزب علی - رهبر فقط سیدعلی» این درک مردم از اهمیت وحدت و نگرانی آنان از خط و خطر تفرقه بود. در فتنههای 1378 و 1388، تفرقه مهمترین دستورکار دشمن بود. در فتنه 78 یک جریان که تلاش خود را طی دو سال معطوف به دوپارچهسازی ملت کرده بود، تلاش نمود تا تشکلهای دانشجویی و دانشجویان را با نیروهای عظیم حزباللهی و بسیجی درگیر کند و در نهایت بخشی از مردم را در مقابل بخش دیگری از مردم به صحنه آورد که البته قرین موفقیت نبود. در فتنه سال 88 هم که از قبل روی دوپارچهسازی نخبگان کار شده بود، تلاش شد تا مردمی که به فلان کاندیدای شکستخورده رأی داده بودند را در مقابل مردمی که به کاندیدای پیروز رأی داده بودند، قرار داده و میان آنان جوی خون راه بیندازند. این تلاشهای تفرقهافکن در صحنه کنونی کشور به شکل دیگری دنبال میشود. دشمن میداند که اقتدار ایران و در قله ایستادن جمهوری اسلامی و شکست انواع دسیسههای پرقدرت خارجی بر ضد آن که حاصل یکپارچگی و بصیرت و در صحنه بودن ملت بوده، بیجهت و اتفاقی روی نداده است. دشمنان میدانند که درایت، توانمندی و جایگاه رفیع اجتماعی حضرت امام خمینی(ره) در طول 27 سال رهبری انقلاب و ده سال رهبری جمهوری اسلامی، عامل اصلی وحدتبخش و در صحنه ماندن ملت ایران بوده و میدانند که هوشمندی، جایگاه بیبدیل اجتماعی و قدرت رهبری حضرت امام خامنهای - دامتبرکاته - در طول 33 سال گذشته، عامل اصلی وحدت ملی ایرانیان و قدرت خیرهکننده و پیشران آنان بوده است. از نظر روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی تاریخی، شاید هیچ ملتی به اندازه ملت ایران به «رهبر» متکی نبوده است تا جایی که میتوان دورانهای اقتدار و نیز ضعف ایران را به پیدایی رهبران قدرتمند و نیز ضعیف مرتبط دانست. دشمن به خوبی میداند در این چهلوچهار سال اگر وجود امام و رهبری نبود، ایران نمیتوانست از طوفانها و حوادث سهمگین به سلامت عبور کند. بر این اساس رهبری بیوقفه در معرض تهاجمات قرار گرفته و هرچه جلوتر آمدهایم و درخشش منطقهای و بینالمللی جمهوری اسلامی فزونتر شده، تهاجم به رهبری افزایش یافته است. ایجاد تفرقه در داخل فقط دشمنانه و عامدانه هم نبوده است. کمک به قطببندی و دستهدسته کردن مردم گاهی ناآگاهانه و از سر دلسوزی هم صورت میگیرد. این نکته را باید توجه داشت که خصوصیت مردم ایران یکپارچگی حول محور ارزشها و باورهای ملی است. جالب این است که در همین بحث حجاب هم براساس نظرسنجی مردادماه گذشته یک مؤسسه معتبر نظرسنجی، اکثریت بالای 83 درصدی خانمها معتقدند حجاب یک ضرورت و ارزش است و مانع فعالیت اجتماعی و آزادی عمل بانوان هم نمیشود. واضح است که درخصوص اصل اسلام و انقلاب اسلامی این اعداد بالاتر میباشد. این یکپارچگی ملی در طیفهای مختلف اجتماعی از جمله در طیف ورزشکاران و اهالی هنر ایران هم وجود دارد. در صحنه آشوبهای اخیر تعداد ورزشکاران و هنرمندانی که در مقابل ضرباتی که آشوبطلبان به مردم زدند، رفتار غیرمسئولانهای داشتند، در مقابل خیل عظیم فعالان این دو حوزه، واقعاً ناچیز بود. کار دشمن در این وادی از یکسو مخالف نظام معرفی کردن قاطبه ورزشکاران، هنرمندان و دیگر طیفهای کشور و از سوی دیگر بزرگنمایی افراد معدودی از این دو طیف بود که واقعاً در جامعه ورزشکاران یا هنرمندان جایگاه برجستهای نداشتند. بر دشمنان انتظاری جز این نیست اما در این میان بعضی از افراد از موضع انقلابی و در مقام پاسخگویی به این به اصطلاح سلبریتیهای ورزشی و سینمایی وارد میدان شده و از ادبیاتی استفاده کردند که گویا جامعه ورزشی و جامعه هنری ایران از دست رفتهاند! از آنجا که ادبیات اینچنینی بهطور طبیعی با واکنش جامعه ورزشی و هنری کشور مواجه میشود، این افراد در واقع ناخواسته در میدان و زمین دشمن که سیاست برجستهسازی مخالفتها را در دستورکار داشته و به آن دامن میزند، بازی کردند. یکی دیگر از میدانهای تفرقه، تبدیل یک مشکل اجتماعی به مشکل سیاسی است. همه میدانند که اینهایی که در آشوبهای اخیر به تخریب اموال و هتک ارزشهای ملی و اسلامی دست زدند به دو دسته قابل تقسیم هستند؛ یک دسته که به ایفای مأموریت واگذارشده از سوی دشمنان ملت ایران پرداختهاند و یک دسته که گروهی از جوانان کمآگاه و هیجانزده است. تکلیف نظام با این دو دسته مشخص است؛ دسته اول مستحق برخورد قضایی و دسته دوم نیازمند آگاهسازی و تحذیر هستند. در این میان یک جریان سیاسی که ید طولایی در تفرقهافکنی دارد و در فتنههای گذشته هم مسئول خونهای به زمین ریخته شده است، به صحنه آمد تا با معنابخشی سیاسی به این آشوبها و کمرنگ کردن وجهه ضدامنیتی آن، وضعیت به وجود آمده را تداوم بخشیده و به خیال خود نظام را از اصول و ارزشهای خود دور سازد. نگاهی به اظهارنظر چهرههایی که بازی آشکار را برعهده گرفتهاند و بیانیههای حزبی و تیترها و یادداشتهای روزنامهها و سایتهای این جریان مشخص میکند این افراد و این جریان در حال پیگیری و استمرار خط تفرقه در کشور هستند. در این روزها مردم ایران با هوشمندی، حضور متداومی در میدان دفاع از ارزشها داشتهاند. اجتماعات پرشور مردم تهران در فواصل کوتاه، بیانگر حساسیت مردم در مقابل تحرکات تفرقهافکن دشمن میباشد. اینها همانهایی هستند که در گاه خطر، روزانه هزار هزار به جبهه میرفتند و میلیون میلیون نفر، شهدا را در میان میگرفتند. سعدالله زارعی
تجانس فرهنگی- اجتماعی زندگی 5 میلیون افغان در ایران
علیرضا شریفی یزدی
افغانستاني به ايران در تابستان گذشته با قدرتگرفتن طالبان شروع شد و رفتهرفته از تعداد وروديها کاسته شده است نه اينکه افزايش يافته. برخي رسانهها رقم هشتميليون و 10ميليون را براي تعداد مهاجران به کار بردهاند که بدون شک اشتباه است. رقم واقعي چيزي حدود چهار تا پنج ميليون نفر است. اين رقمي است که سفير ايران در افغانستان بيان کرده و نيز ديگر مسئولان. سقوط ارزش پول ملي نيز عملا بخش بزرگي از افراد که در ايران کار و ارز را خارج ميکردند حضور در کشور برايشان صرفه اقتصادي ندارد. افزايش هزينهها و هچنين تقليل ارزش ريال به يک سوم ارزهاي ديگر افغانها را از ايران خارج کرده است. بنابراين افرادي که بيش از دو، سه دهه در ايران حضور داشتند اکنون عزم خروج از ايران را دارند. هجوم سنگين افغانستانيها در سه، چهار دهه اخير به کشور و عدم سازماندهي بههنگام چند اتفاق را رقم زده است. فشارهاي اقتصادي بر کشور اولين ثمره حضور افغانستاني هاست، هنگامي که جمعيت کثيري در داخل کشور نگه داشته ميشوند طبيعتا براي حضور آنها هزينههاي سنگيني در حوزههاي پرداخت يارانه مانند سوخت،آب و انواع انرژي مانند برق پرداخت ميشود. در واقع جمعيت دو، سه ميليوني افراد مهاجر مانند شهروندانعادي در حال استفاده از يارانههاي مختلف هستند که اين موضوع از نظر اقتصادي فشار قابلتوجهي به اقتصاد ملي وارد ميکند. برخي شغلها در کشور مدتها بلاتصدي بود و افغانها آمدند و با هزينه کمتر و کار بيشتر آنها را پر کردند، زيرا ايرانيها تمايلي براي اتخاذ آن مشاغل نداشتند. کارفرمايان نيز با اشتغال افغانها حقبيمه نميپرداختند، دست مزد کمتري به کارگر ميدادند و کار بيشتري درخواست ميکردند. تعداد زيادي افغان در مناطق مختلف کشور مشکلات و آسيبهاياجتماعي زيادي ايجاد کرده بودند و به همراه خود انواع موادمخدر و اعتياد را وارد کردند. بخش اعظم آنها از طريق مباديقانوني به کشور وارد و خارج نميشدند اين مشکل براي ما تبعات امنيتي ايجاد کرده است. همچنين بايد از اين فرصت استفاده کرد و شغلهايي را که افغانستانيها بصورت آموزش نديده به سراغ آنها رفته و کارايي پايين و ضرر و زيان اقتصادي در پي داشتند را تخصصي و کارگرهاي حرفهاي را در فني حرفه اي تربيت کرد. اين موضوع به کاهش نرخبيکاري در بين گروههايي از جامعه مانند قشر کارگر و فرودست نقش دارد، اين افراد با بيکاري شديد مواجه هستند و درآمد آنها ناچيز است. امروز با رفتن افغانستانيها ميتوان حرکت جديد و درست اقتصادي داشت. از نظر امنيتي نيز عدموجود خيل عظيمي از افغانها براي ما معضلاتامنيتي را حل ميکند. همچنين مساله آسيبهاياجتماعي حاشيهاي اجتماعي مانند اعتياد و توزيع موادمخدر که برخي از افغانها بشدت در آن فعال بودند نيز با خروج آنها از کشور به ميزان زيادي حل ميشود. بحث ازدواجها و فرزندآوريهاي غيرقانوني که دردسرهاي بسياري را براي جامعه ايجاد کرد. در اين ميان مسالهاي که مسئولان بايد از آن درس بگيرند آن است که مرزها نبايد کاملا به سوي مهاجران خارجي باز باشد. در غيراين صورت مانند تجربه ورود مهاجران افغان سالها از مديريت مساله ناتوان خواهيم بود. نبايد به اين شکل باشد که هر مهاجر قانوني يا غيرقانوني هر زمان اراده کند از مرز عبور کنند و هر زمان دوست داشتند بروند. اين مساله مشکلاتاجتماعي، امنيتي، اقتصادي و فرهنگي براي کشور ايجاد ميکند. البته تمام مشکلات عنوانشده را نميتوان ناشي از حضور تمام افغانها در ايران کرد، زيرا افغانستانيهايي که بصورت قانوني وارد کشور ميشوند زيرنظر وزارت کشور هستند و با مجوز فعاليت ميکند طبيعتا به اقتصاد کشور کمک ميکنند. در داخل ايران نيز بايد کار فرهنگي صورت بگيرد تا ايرانيان بخشي از حرفههايي که مهاجران افغاني برعهده داشتند و بلاتصدي باقيمانده برعهده بگيرند. در واقع مردم ياد بگيرند که کار کردن عيب نيست و اين حرفه ها را پر کنند. اين کار کمک به اقتصاد ملي و بيکاران ايراني است. زماني که نبود تجانس فرهنگي، قوميتي و مذهبي شکل ميگيرد خود آغازگر يک نقطه بحران است. بنابراين اگر بناست پذيراي گروهي از هر کشوري باشيم بايد بشکلي آنها را سازمان دهي و پخش کنيم که نقاط خاصي را اشغال نکنند، زيرا پراکندن آنها براي ما دردسر ساز خواهد بود. به عنوان مثال امروز در برخي از شهرهاي استانهاي سيستان و بلوچستان، کرمان و خراسان شاهد تجمع گروههاي بزرگي از اين افراد هستيم. اين افراد پشتوانه اقتصادي دارند و طبيعتا يک کلوني را تشکيل ميدهند و وجود اين کلوني ها در کشور به مصلحت نيست. اين موضوع به صورت مستقيم بر انسجام اجتماعي اثرگذار است، زيرا خروج افرادي که با پيکره يک جامعه و فرهنگ عدم تجانس دارند به تجانس و انسجام جامعه کمک ميکند. توسعهاجتماعي ايجاد ميشود
توسعه اجتماعي به آن معناست که بتوانيم سيستمهاي يک جامعه مدرن را مطابق با فرهنگ و نيازهاي کشور بشکلي در بلندمدت در جامعه شکل دهيم که جامعه هر روز شاهد شکوفايي بيشتر درون زاي خود باشد. بنابراين هنگامي که گروهي از افرادي که قرابت فرهنگي و فکري زيادي با اکثريت جامعه ندارند و سبک زندگي آنها متفاوت است از پيکره جدا شوند اين مساله به گسترش توسعه اجتماعي کمک زيادي ميکند. ضمن آنکه نبايد آلوده به مسائلي مانند نژاد پرستي و بيگانه ستيزي باشيم بايد به اين نکته توجه کرد که مسائل دروني از نظر اجتماعي راه حل دروني دارند. رفتن گروه کثيري از مهاجران طبيعتا نقاط خالي زيادي را در بخشهاي مختلف ايجاد ميکند. از جمله آنها شبکه توزيع مواد مخدر و روان گردان در کشور است. توسعه اجتماعي دقيقا به اين نکته توجه دارد که کسي بار ديگر نتواند اين خلا نامناسب را پر کند و سريع تر بتوان با اقدامات فرهنگي اين شکاف ها را بست. اولين راهحل آگاهي بخشي به افراد جامعه است. از آنجايي که اين مهاجران بيشتر در نقاط حاشيه شهرها، روستاها و مناطق خاص زندگي ميکردند گروهي از متخصصان بايد به افراد متاثر از آنها در اين مناطق رجوع کرده و به آنها آگاهيرساني کنند. توسعه اقتصادي مقدمه توسعه اجتماعي است و بيکاري جز پيامدهاي اقتصادي پيامدهاي شديد اجتماعي دارد که مانع توسعه اجتماعي است. سر و سامان دادن به افرادي که با اين گروه مرتبط بوده و باقي ماندهاند نيز اهميت فراواني دارد. بهعنوان مثال برخي پدران افغانستاني زنان و فرزندان بدون شناسنامه و حق تحصيل خود را رها کردهاند، بايد به وضعيت آنها سر و سامان داد تا اين خلاهاي اقتصادي توسعه اجتماعي را دچار خدشه نکند.