صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۳۵۰۰۷۸

اهداف شوم مرزی طالبان

عبدالرضا فرجی راد

تقریبا همه کشورهای پیرامونی افغانستان به جز چین و ترکمنستان از قدرت گرفتن مجدد این گروه خشونت پرست صدمه دیده اند.

در میان آن ها پاکستان که خود کمک دهندگان اصلی به طالبان بوده اند خسارت بیشتری را متحمل شده و به نظر میرسد که هر دو کشور در ابتدای این سختی ها قرار گرفته اند و بعید است که مشکلاتشان با طالبان به این زودی ها حل و فصل شود.

باید توجه داشت که طالبان مقولات مرزی را به اختلافات خود با ایران و پاکستان افزوده است  و اختلافات مرزی از جمله مسائلی است که در رابطه با کشورها با سختی حل و فصل می شود زیرا که حاکمیت ها بخاطر احساساتی که در داخل بر می انگیزند در دیپلماسی کمتر می توانند امتیاز دهند و حتی بعضا این اختلافات به درگیری و حتی جنگ کشیده می شود همچنان که تا کنون طالبان هم با ایران و هم با پاکستان چندین بار بخاطر مسائل مرزی درگیر شده اند.

علت آن هم این است که هر دو کشور و به ویژه پاکستان که چشم بسته از این گروه در مقابل حکومت مرکزی حمایت می کردند آینده گری درستی نداشتند که این ها قدرتی ایدئولوژیک و نیز متعصب قومی هستند که در تفکر آن ها چیزی به نام انعطاف وجود ندارد و بعد از پیروزی هم به خوبی اثبات شد.

 باید توجهداشت که پاکستان از این پیروزی طالبان دستاوردی نداشته است. همان روابط اقتصادی گذشته که با دولت های جمهوری در افغانستان وجود داشته حالا هم در همان حد وجود دارد.

پاکستان در ورود مهاجرین افغان بر خلاف جمهوری اسلامی سخت گیری بیشتری بعمل آورده و ادعاهای مرزی طالبان و افغانها نسبت به بخش هایی از مناطق پشتون نشین پاکستان شدت بیشتری گرفته است.

رفت و آمد پشتون های پاکستان به داخل افغانستان بیشتر و مامنی برای طالبان پاکستان که با نیروهای نظامی می جنگند، شده است.

تا این اختلافات مرزی وجود دارد حمایت طالبان افغان از پ ت ت هم وجود خواهد داشت. امروزه ای اس ای پاکستان باید در گفت‌و‌گوهای خود با طالبان به جای آن که وقت خود را صرف بهره وری از حمایت بی شائبه دو دهه ای از این گروه بکند، صرف امنیت خود می نماید. جمهوری اسلامی نیز تصور نمی کرد که طالبان پس از پیروزی رفتار دیگری داشته باشد. بدترین و تحقیر آمیز‌ترین رفتار در طول تاریخ اختلافات آبی دو کشور را طالبان انجام داد.

علاوه بر آن، حمله گسترده طالبان به زبان و فرهنگ ایرانی در داخل افغانستان کم نظیر بوده است به طوری که این گروه تضعیف و حذف این فرهنگ و زبان را در دستور کار خود قرار داده است.

علاوه بر آن ۸ میلیون افغان به ایران مهاجرت کرده که پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی خاصی خواهد داشت. فضای باز فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که شیعیان افغانستان در طول دهه ها جمهوری در افغانستان داشتند کاملا بسته شده و جمعیت قابل توجهی از شیعیان به کشورهای دیگر و بویژه ایران مهاجرت کرده اند که کاهش جمعیت شیعیان از برنامه های طالبان به حساب می آید.

بد تر از همه بخاطر دیوار کشی در مرز صدها هکتار از زمین های کشاورزان استان سیستان و بلوچستان در آن سوی دیوار قرار گرفته که پس گرفتن آن ها کار آسانی نیست و اگر اراده‌ای هم وجود داشته باشد کار ساده‌ای نیست.

چرا ساده نیست زیرا که به نظر اینجانب در واقع این زمین ها گروگان منطقه ای در مرز دوغارون است که طالبان مدعی آن است. البته افرادی در حاکمیت قدرت‌گیری طالبان را نسبت به حکومت قبلی ترجیح می دهند زیرا که فضای سیاسی و اجتماعی باز در دولت قبل افغانستان را مناسب حال امروز ایران نمی دیدند.

دو کشور تاجیکستان و ازبکستان نیز از قدرت گیری این گروه بنیاد گرا  نگرانند زیرا دوباره پایگاهی شده برای احزاب اسلامی تندرو آسیای مرکزی که نه تنها با طالبان ارتباط دارند بلکه در افغانستان اموزش هایی هم می بینند.

تاجیکستان نفوذ تاجیک ها و فارس زبانان در حکومت کابل و ازبکستان نفوذ ازبک ها را در قدرت کاملا از دست داده اند. بر خلاف جمهوری اسلامی که قبلا تمرکزش بیشتر بر شیعیان بود ولی این دو کشور عمدتا بر هم‌زبانان خود در افغانستان تمرکز داشتند.

هر چند این دو کشور آسیای مرکزی مشکل مرزی با افغانستان ندارند ولی مشکل سرحدی پیدا کرده اند.

تفاوت مرز با سرحد این است که مرز نقطه یا خط مشخصی است که دو کشور را از هم جدا میکند ولی سرحد تا جایی ادامه دارد که کشوری نفوذ فرهنگی داشته باشد.

ضمن آن که طالبان مطالبه گر سلاح هایی است که در روزهای ابتدایی پیروزی به این دو کشور سرازیر شدند و تعداد آن ها نیز قابل توجه بوده است.

در میان کشورهای آسیای میانه ترکمنستان در دوره حکومت طالبان بهترین رابطه را با این گروه داشته است. همیشه روابط تجاری برقرار بوده و همیشه هم دنبال ثبات در افغانستان که بتواند خط لوله تاپی را احیا کند.

برنده واقعی تغییرات در افغانستان چین بوده است. برای چین تفاوت نمی کند که طالبان بر سر اقلیت ها و دیگر فرهنگ ها و اقوام چه می آورد. آن چه که مهم است ثبات در افغانستان است که بتواند از سرزمین بکر و با منابع فراوان همسایه خود حداکثر بهره برداری را بکند. قراردادهای متعدد با طالبان بویژه در زمینه بهره برداری از منابع و نفت و نیز ایجاد سه میلیون مسکن در کابل در قبال این بهره برداری ها از اهداف دولت چین است که کار خود را شروع کرده است.

اتفاقا حجم سرمایه گذاری های چین در افغانستان باعث محدودیت هایی برای ۴ کشور همسایه دیگر از جمله پاکستان، ایران، تاجیکستان و ازبکستان می شود زیرا که به ترتیب اقتصادهای این چهار کشور وابسته به همکاری نزدیک دولت چین است و طبعا هر گونه بی ثباتی در افغانستان که این دولت ها پشت آن باشند با مخالفت چینی ها رو به رو خواهد شد.

شبیه آن چه که در خلیج فارس در این اواخر شاهد بودیم و چینی ها در ایجاد رابطه بین عربستان و ایران قدم جلو گذاشتند.

در این میان باید توجه داشت که سیاستی متناسب در دستور کار قرار گیرد تا کمترین آسیب از این گروه به کشور تحمیل شود.

کودتای انکار، کودتای تحریف
کبری آسوپار

آبان ۳۲ وقتی تیمسار حسین آزموده، دادستان ارتش، برای دفاع از پهلوی، محمد مصدق را در دادگاه نظامی به «سرپیچی از فرمان عزل خود از طرف شاه» متهم کرد، شاید فکرش را هم نمی‌کرد بیش از هشت دهه بعد، مدعیان آزادی و دموکراسی با همین استدلال از سرنگونی دولت مصدق دفاع کنند.
مسئولیت انکار و تحریف کودتای ۲۸ مرداد برعهده سلطنت‌طلبان بود که سقوط دولت مصدق را نه نتیجه کودتا، بلکه حاصل قیام ملی مردم می‌دانستند. حالا یک مدعی فقه و حقوق که از دل ناآرامی‌های «زن، زندگی، آزادی» خود را با توئیت‌های جنجالی به لیدری فضای مجازی و رسانه‌ای آشوب رساند، همان سخنان سلطنت طلبان را تکرار می‌کند.
آنچه او از تاریخ نگاشته، همچون نگاشته‌های فقهی و حقوقی‌اش عوام‌پسندانه و با نگاهی به منابع اصلی، آمیخته‌هایی از درست و غلط و راست و دروغ است. از سر همین عوام پسندی، پاسخگویی به نوشته‌های او چندان سخت نیست، اما این آمیختگی چنان شدت و تعمدی در ایجاد گره‌های کور دارد که باز کردن کلاف سردرگمی که او ساخته ساده نیست.
می‌گویند آن زمان مجلس هفدهم منحل شده بود و در غیاب مجلس، شاه اجازه عزل نخست‌وزیر را داشت؛ لذا با عزل مصدق و انتصاب فضل الله زاهدی به نخست‌وزیری، تغییر دولت را رقم زد و کودتایی در کار نبود و هر چه هم از ناآرامی‌ها بود، حاصل عدم تمکین مصدق به حکم قانونی شاه بود!
این در حالی است که:
اولاً شاه نمی‌توانست نخست‌وزیر را عزل کند، چون متمم قانون اساسی مشروطه شاه را از مسئولیت مبرا دانسته بود. عزل و نصب وزرا به دست شاه هم یک امر تشریفاتی شاهانه برای رسمیت بخشی به مصوبات مجلس بود و بروز انفرادی و مستقل از دولت و مجلس نمی‌توانست داشته باشد. در مورد عزل نخست‌وزیر هم قانون سکوت کرده بود.
مصدق نیز در دادگاه، چنین مفهومی را در مقام دفاع استدلالی از خود بیان کرده بود که «اگر بنا بود پادشاه هر وقت خواست وزیری را عزل و نصب کنند، مشروطیت معنی و مفهومی پیدا نمی‌کرد» لذا عزل نخست‌وزیر از سوی شاه مخالف روح حاکم بر مشروطه بود.
ثانیاً امری که از اساس نادرست است، «غیاب مجلس» است. محمدرضا پهلوی طبق اسناد تاریخی در ۲۲ مرداد ۳۲ اقدام به انتصاب فضل الله زاهدی به نخست‌وزیری می‌کند، این در حالی است که انحلال مجلس از سوی مصدق، در ۲۵ مرداد ۳۲ اعلام می‌شود. از سویی آن زمان شاه در مسیر فرار از تهران به کلاردشت و سپس بغداد و رم بود و بدون امضای او انحلال مجلس رسمیت نمی‌یافت. شاه در آذر ۳۲ انحلال مجلس را قانوناً پذیرفت؛ لذا حتی اگر بپذیریم محمدرضا پهلوی می‌توانسته در نبود مجلس اقدام به عزل و نصب نخست‌وزیر کند، اما مجلس هنوز رسماً منحل نشده بود و همین تاریخ‌ها نشان می‌دهد که برنامه تغییر دولت مصدق از قبل ریخته شده و اقدامات لازم هم انجام شده بود. خصوص آنکه تشکیکی جدی در حکم انتصاب زاهدی به نخست‌وزیری وجود دارد و آن هم این نظریه است که محمدرضا پهلوی از هفته‌های قبل حکمی سفید امضا صادر کرده بود تا به موازات میزان پیشرفت عملیات کودتا، تاریخ انتصاب در ذیل آن درج شود.
ثالثاً خود مرتکبان خارجی کودتا قبول دارند که سرنگونی دولت مصدق، امری با کمک و بلکه راهبری آن‌ها بوده و این کودتا در امریکا به عملیات «تی. پی. آژاکس» شهره است که اسم رمز عملیات سازمان سیا در کودتای ۲۸ مرداد است و به عنوان اولین عملیات قهری براندازی برون مرزی سازمان سیا محسوب می‌شود. متون نگاشته شده در مورد چگونگی طراحی و اجرای این عملیات توسط نهاد‌های اطلاعاتی امریکا و انگلیس (سیا و ام‌ای سیکس) مفصل و گاه همراه با جزئیات است. حتی مستند دخالت بی‌بی‌سی (بنگاه خبرپراکنی دولت انگلیس) در کودتای ۲۸ مرداد از بی‌بی‌سی پخش شد.
سام فال، دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا در نقد حسین فاطمی و لزوم اعدام او، می‌گوید: «تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می‌برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد» این یعنی عملیاتی را که دولت‌های انگلیس و امریکا علیه دولت وقت ایران (مصدق) و برای بازگشت شاه فراری ایران انجام دادند، یک «کودتا» می‌داند.
اما اعترافات صریح تری هم وجود دارد؛ جک استراو (وزیر خارجه انگلیس)، مادلین آلبرایت (وزیر خارجه امریکا)، باراک اوباما (رئیس‌جمهور امریکا) از جمله افرادی بودند که بر نقش دولت‌های خود در کودتا علیه مصدق اعتراف کردند و لحن آن‌ها نادمانه محسوب می‌شد.
با این حال پهلوی‌ها هیچ گاه زیر بار کودتا بودن سرنگونی دولت مصدق نرفتند و اکنون در ایران نیز افرادی با ادعای آزادی طلبی، همان مسیر پهلوی‌ها را می‌روند. کودتا این بار علیه تاریخ و علیه افکارعمومی است، کودتای انکار و تحریف که می‌کوشد دولت تاریخ را سرنگون کند و روایت‌های غربی و بزک شده از امریکا و انگلیس را جایگزین واقعیت روی داده تاریخ کند.

ملزومات پازل اقتصادی بن سلمان!
 محمدصادق مصدق

 می گویند «هیچ دو دولت دموکراتی با هم نمی‌جنگند»، ظاهرا تهران و ریاض نیز به دنبال تعریف گزاره جدیدی هستند، با این مضمون که چرا دو دولت اسلامی باید با هم بجنگند؟ به ویژه این که میان کشورهای اسلامی پیوندهای طبیعی و ارگانیکی وجود دارد که غیرقابل انفصال است. حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان که به عربستان سعودی سفر کرده بود، در شهر جده با محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی نیز دیدار و گفت‌وگو کرد تا پس از سال‌ها توقف در روابط دو کشور، بالاترین سطح رایزنی وزیر خارجه ایران با مقامات ارشد عربستان سعودی در پایتخت این کشور انجام شود. اعلام پذیرش دعوت ملک سلمان از سوی رئیسی و سفر آینده وی به ریاض نیز روابط دو کشور را در مسیری کاملا متفاوت قرار خواهد داد که بخش مهمی از پازل نظم نوین در حال شکل گیری در منطقه خواهد بود. واقعیت این است که توسعه روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان سعودی یک راهبرد الزامی برای عبور امن از منابع تنش در خلیج فارس و خاورمیانه است. با وجود چالش‌های بسیار، ایران و عربستان برای تلاش در راستای برقراری نظم در منطقه دلایل مهمی دارند که می‌توان آن‌ها را در انگیزه هر دو کشور برای توسعه و تبدیل به قدرت های نوظهور جست. شرایط متحول شده جهانی، کاهش اثرگذاری ایالات متحده و ظهور قدرت های جدید نیز این انگیزه را تقویت می کنند تا تهران و ریاض تلاش بیشتری برای غلبه بر اختلافات ایدئولوژیک و کاهش هزینه های منطقه ای و تمرکز بیشتر بر توسعه ملی داشته باشند. در واقع هرچند عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس به دنبال طلاق و جدایی کامل از آمریکا نیستند، اما خواهان استقلال عمل در سیاست خارجی و تنوع بخشیدن به شرکای خارجی خود به جای اتکای صرف به واشنگتن هستند. اعراب خلیج فارس روابط نزدیک اقتصادی با چین و روسیه همزمان با روابط امنیتی با آمریکا را یک فرصت برای خود ارزیابی می‌کنند و از سوی دیگر تمایلی به وارد شدن به تنش‌های سیاسی آمریکا در منطقه از جمله در رابطه با ایران ندارند. این را نیز باید در نظر داشت که احیای روابط سیاسی عربستان با ایران پازل اقتصادی بن سلمان برای توسعه و بزرگ سازی اقتصاد سعودی را تکمیل می‌کند. رهبران ریاض از این نکته آگاه هستند که رشد اقتصادی در کشورشان در پرتو آرامش منطقه‌ای و دور شدن از جنگ ممکن است. برای سعودی‌ها این مسئله مسلم است که بسته شدن پرونده جنگ در یمن از مسیر حل اختلافات با تهران می‌گذرد. در واقع خروج ریاض از جنگ یمن به اقتصاد در حال رشد عربستان نفس تازه‌ای خواهد بخشید و عربستان را به اهداف بلندپروازانه محمد بن سلمان برای سال 2030 نزدیک خواهد کرد. طی هفت سال گذشته تنش‌های منطقه‌ای ریاض با تهران در سوریه، لبنان، یمن و عراق نه تنها هیچ دستاوردی برای سعودی‌ها نداشته بلکه در مواردی حتی به کاهش نفوذ و عقب نشینی عربستان در کشورهایی مانند لبنان و سوریه منجر شده است. از این رو مقامات ریاض تلاش دارند همزمان با ازسرگیری روابط با تهران، روابط منطقه‌ای خود را با کشورهایی از جمله سوریه و یمن نیز خالی از تنش و درگیری کنند. در مجموع تغییر در روابط ایران و عربستان نشان دهنده یک تغییر بالقوه در ساختار قدرت منطقه ای است. ممکن است تلاش‌های ایالات متحده برای عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی از طریق توافق‌نامه ابراهیم و ایجاد بدبینی در روابط تهران و ریاض نیز ادامه یابد اما این تلاش ها مستلزم شرایط پیچیده‌ ای خواهد بود که فراهم کردن آن برای واشنگتن ساده نیست

70 سال نفت و اقتصاد

ناصر ذاکری
70 سال پیش در چنین روزهایی ایران‌دوستان بهت‌زده و ماتم‌گرفته نگران روزهای آینده و سرنوشت کشور بودند و خادمان استبداد و متحدانش سرمست از پیروزی بر خرابه‌های دولت ملی در حال رقص و پایکوبی. هدف کودتا بازگرداندن آب رفته به جوی و انتقال قدرت از مردم به دربار بود. البته شاه‌بیت خواسته‌های حامیان کودتا کنارگذاردن برنامه ملی‌شدن نفت و حاکمیت مردم بر دارایی خود بود. دولت ملی با قطع‌کردن دست بیگانگان از صنعت نفت کشور جنایتی نابخشودنی انجام داده‌ بود و مخالفانش حاضر بودند با تحمل هر هزینه‌ای حتی بی‌آبرویی در پیشگاه ملت ایران، آن دولت را از صحنه خارج کنند. پیروزی کودتا دست ملت ایران را از اعمال حاکمیت بر نفت و سایر ثروت‌هایش کوتاه کرد، اما بازگشت به گذشته و نادیده‌گرفتن یکباره حقوق ملت را ممکن نمی‌کرد. گویی زمامداری کوتاه‌مدت دکتر مصدق نوعی بیداری و آگاهی در روح و جان ملت دمیده و آنان را با حقوق خود آشناتر کرده بود، ازاین‌رو در سال‌های بعد از کودتا دولت‌های وقت ناگزیر بودند سهم ملت را از منابع نفتی نسبت به سال‌های قبل از تجربه دولت ملی افزایش بدهند. هرچند حتی در این دوران هم نفت در مالکیت مردم که مالکان واقعی آن بودند درنیامد. گویاترین شاهد این مدعا در گفته عبدالمجید مجیدی رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه دولت هویداست که به‌عنوان متولی برنامه توسعه کشور هیچ‌گاه از میزان فروش نفت و درآمد ناشی از آن اطلاعی دقیق نداشته‌ است! اینک که 70 سال از آن روز سیاه گذشته و بازیگران آن صحنه همه از گردونه روزگار حذف شده‌اند، با نگاهی به گذشته و حال می‌توان به سه نکته بارز به‌عنوان تجربه‌ای تاریخی اشاره کرد:

1- برخی چهره‌ها و سیاسیون متنفذ که در آن روز سخت باید به یاری ملت می‌شتافتند، رندانه و کینه‌توزانه با امید برخورداری از مرحمت دربار جانب استبداد را گرفتند. آنان حتی بی‌اعتباری همراهی با پلیدترین و ننگین‌ترین سفلگان آن‌ روز جامعه را که سردمدار حرکت اراذل و اوباش در حمله به خانه رئیس دولت ملی بودند، به جان خریدند و در کنار این سفلگان ایستادند؛ اما بااین‌همه نصیب چندانی از حکومت ری دریافت نکرده و در نظم جدید سپهر سیاست به بازی گرفته‌ نشدند. و چه خوب سرود شاعر که: آن کاخ‌ها جمله فروریخت/ آن کرده‌ها به کار نیامد.

2- حکومت وقت به خواسته‌اش که در اصل خواسته بیگانگان بود، رسید. اما این پیروزی بزرگ دولت مستعجل بود و عاقبت مردم توانستند با کنارزدن آن، بار دیگر حق اعمال حاکمیت بر ثروت خود را به دست بیاورند.

3- امروز ملت مظلوم ایران مسلط بر اموال خویش است. هیچ نیروی بیگانه‌ای نمی‌تواند مردم را از این حق خود محروم و بی‌نصیب کند. صنعت نفت کشورمان هم نسبت به دوران نهضت ملی‌شدن نفت، پیشرفتی شگرف داشته‌ است. 

اما با گذشت هفت دهه از آن ایام، هنوز ملت مظلوم ایران نتوانسته این ثروت بزرگ را با تمام ظرفیت‌هایش در خدمت اهداف توسعه کشور قرار بدهد. در دوران زمامداری دکتر مصدق دولت انگلستان تمام تلاش خود را به کار برد تا مانع فروش نفت و کسب درآمد توسط دولت ملی بشود و با این حربه مهلک دولت را به‌شدت زمین‌گیر کرد. امروز نیز تحریم‌های ظالمانه آمریکایی مانع حضور مقتدرانه ایران در بازار نفت جهانی شده و دست ملت ایران از این ثروت بزرگ کوتاه شده‌ است. بی‌تردید وابستگی اقتصاد ملی به درآمد ناشی از فروش نفت قابل‌ دفاع نیست. اما این‌ بدان معنی نیست که لازم نیست برنامه‌ای خردمندانه برای بهترین استفاده از این نعمت بزرگ در مسیر توسعه کشور داشته‌ باشیم. در چنین شرایطی و درحالی‌که سایر کشورهای منطقه با جدیت تمام و با جلب همکاری شرکت‌های بزرگ نفتی جهان درگیر استخراج و کسب درآمد و بهبود چهره اقتصاد خود هستند، تحرکی درخور از جانب ایران حتی در میدان‌های مشترک به همسایگان دیده‌ نمی‌شود. رقبای منطقه‌ای ما با پیشبرد سریع طرح‌های انتقال گاز به بازارهای هدف، فرصت توسعه آینده را از ما می‌گیرند و ما فقط تماشاگر این صحنه‌آرایی هستیم. مرور یک خاطره تلخ شاید کمکی به درک بهتر شرایط بکند. دو سال پیش کشور قطر درگیر اجرا و پیشبرد پروژه بزرگ برگزاری جام جهانی با گردش مالی ۲۲۰ میلیارد دلار بود و نگرانی طرف ایرانی این بود که سهم ۹ میلیون دلاری تیم ملی فوتبال ایران به‌گونه‌ای پرداخت شود که به سد تحریم برخورد نکند! امروز باید متولیان امر با درایت و کیاست تلاش کنند موانع برخورداری ملت ایران از این نعمت بزرگ رفع شود و درآمد نفتی سرمایه‌ای برای بازسازی اقتصاد ملی و بازگرداندن رونق به آن باشد تا مردم عزتمند ایران از دغدغه ایستادن در صف مرغ و تخم‌مرغ نجات یابند.

شاهچراغی که خاموش نمی‌شود 

محمدهادی صحرایی
ابتدای راه آدم بودن آن است که جناب سعدی شیرین سخن برایمان گفت که، بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند / چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار / توکز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی. و برتر و بهتر از آن همان است که امیرالمؤمنین در ماجرای گستاخی عوامل معاویه در تجاوز به سرحدات مسلمین و باز کردن خلخال از پای دخترکی فرمود که اگر جوانمردی از این غصّه دق کند، نباید ملامتش کرد. 
در این جا سخن از مقایسه این دوران با دوران امیرالمؤمنین نیست. آن زمان، مؤمنین در مضیقه و قِلّت بودند و امیرالمؤمنین ما که سلام خدا و خوبان نثارش، تنها بود‌، ولی اکنون هرگز این‌گونه نیست. مؤمنین در عزت و قدرت هستند و امام جامعه در حلقه بیکران مؤمنین و مخلصین، مشغول هدایت امت و نظارت بر امور است. وقتی امام راحلمان که روحش غریق رحمت باد، چهل سال پیش فرمود: من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله- صلی الله علیه و آله- و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی- صلوات‌الله و سلامه علیهم- می‌باشند(۱)  اکنون چندین نسل دیگر فراتر رفته و رشد کرده و قدرتمند شده و به قول سردار سلامی، به قدرت و توانایی تولید قدرت دست یافته و دعای خیر خمینی و خامنه‌ای را پشتوانه داریم و آزادیخواهان جهان را با خود همراه کرده‌ایم.
ما نرم‌افزار مغناطیس معارف و معرفت و مردانگی را به جهان اثبات و معرفی کردیم و برای ظهور ولایت عظمی و تمدن مهدوی که خدا روزگارش را با شکوه و جلال و برکتش برساند، آماده می‌شویم. انقلاب اسلامی ما مستضعفین را برای به ارث بردن زمین مهیا می‌کند و هرچقدر که بزرگ می‌شویم، سطح برخورد سخت ما با دشمنان بیشتر می‌شود و از لقمه‌ای گلوگیر، به هماوردی نفسگیر تبدیل شده‌ایم. انقلاب اسلامی، دل‌های جهانیان را مجذوب خود کرده و کانون توجه جوانمردان و جلب توجه جوانان جهان شده است. مؤمنین انقلاب اسلامی، تمرین مردمی‌سازی را پس از دفاع مقدس و جهاد سازندگی و... به پیاده‌روی اربعین و دفاع از حرم‌های مقدس رساندند و در نیمه شعبان و غدیر به فرمانده ما سلام می‌کنند. امروزه خونخواهان عدالت، در شهرهای آمریکا پیاده‌روی می‌کنند و مثل قم تا جمکران و نجف تا کربلا با دود کردن اسفند و نصب پرچم و سیاهی، برای عدل ستمدیده و حق سربریده عزاداری می‌کنند.
انقلاب اسلامی تیر از چله رها شده و قدرت مهارناشدنی گردیده و دشمنان از براندازی آن ناامید شده و اکنون به فکر مخدوش و تحقیر کردن آن هستند. این که دیگر از گزینه‌های روی میز سخن نمی‌گویند برای آن است که فهمیده‌اند، غلط اضافی و حرفی بزرگ‌تر از حتی دهان گنده‌هاشان است. ما از آمریکا گذر کرده و به جهان پساآمریکا می‌اندیشیم و معتقدیم وقتی گزینه انتخابات آمریکا بین بایدن و ترامپ محدود شده یعنی نظام نولیبرال را یا پَت ویران می‌کند یا مَت. عاقبت اسرائیل هم به عاقبت سامری «لامساس» می‌ماند و تا نابودی راهی برایش نمانده است. دیگر دشمنان و رقیبان ما هم یا به فکر کلاه خود هستند و یا مجبور به تمکین شده‌اند. سازمان مجاهدین خلق و دیگر اراذل و اوباش و هرزه‌های دوره‌گرد هم همین که بتوانند زنده بمانند، هنر کرده‌اند. 
سال گذشته که جهان استکبار و استحمار و ارتجاع، جنگ جهانی رسانه‌ای علیه ما به راه‌انداختند دانستند که سر به صخره می‌کوبند و زنجیر به دندان می‌کشند و تفرقه و دعوا و زد و خوردی که اجماعشان را فروپاشاند، از شدت عصبانی شدن و ناتوانی‌شان بود و بعید است بتوانند تا مدت‌ها از این گیجی درآیند. و تمام اینها که قسمتی از تاریخ مبارزه شیطان بزرگ با فطرت انسانی بود و گفته شد، در حالی است که انقلاب اسلامی ما مقتدر و مظلوم، همچنان بر شعارها و ارزش‌های خود پافشاری می‌کند و می‌داند که شیطنت دشمنان هرگز تمام نشده و مترصد فرصت نشسته‌اند و غفلت و کوتاهی ما، بهترین فرصتی است که می‌تواند این جبهه متزلزل و متشتت را دوباره زنده کند. آن مار سرمازده‌ای که مولوی گفت به جان مارگیر و مردم افتاد، همین است که نباید در معرض گرما قرار گیرد.  
آنچه رهبر انقلاب در دیدار اخیرشان با فرماندهان سپاه و در مورد کنفرانس گوادلوپ فرمودند بسیار مهم است. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که نسیم انقلاب مردم ایران وزیدن گرفته بود، سران آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان در جزیره گوادلوپ فرانسه جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که نجات رژیم پهلوی ممکن نیست ولی می‌توان با طراحی‌ راهبرد «بحران‌های پیاپی»، هر دولتی را در حکومت جدید ایران از پای درآورد. این سیاست هم امروز در جریان است و دشمنان ما از براندازی ناامید شده و دل به بحران‌های پی درپی و مشغولیت‌های دولت و مردم به امور تصنعی و مشکلات ساختگی بسته‌اند. ما در آستانه پیروزی نهایی و هیجان‌انگیزی هستیم که جبهه حق، هزاران سال در آرزویش بود.
از آنچه که تاکنون نوشته و تقدیم گردید، هدف، مقایسه تنها نیست بلکه مقصودم به چالش کشیدن دل‌های لرزان و لغزانی است که نتوانسته به حقانیت انقلاب اسلامی پی ببرد. با اجیران دشمن و گرفتاران سیاه‌چاله‌های گمراهی نمی‌توان سخنی گفت ولی با کسانی که چراغ از بهر تاریکی نگه داشته‌اند می‌توان این‌گونه سرحرف باز کرد که دلیل کینه ابلیسی دشمنان از مردم ایران چیست و چه کسی از رنج ما لذت می‌برد؟ مردم بی‌گناهی که به مناسک دینی خود مشغولند چرا مورد کینه‌اند؟ کسانی که در میان کودکان و زنان و مردان بی‌گناه، تیراندازی کور می‌کنند در کدام مرتع چریده و طبع خونریزشان، علف هرزه کدام مزبله است؟ و چه کسی به آنان جرأت آدم‌کشی و به دست این زنگی‌ها تیغ تیز سپرده است؟
به یقین تروریست آموزش دیده‌ای که در حرم مطهر احمدبن موسی که سلام خدا بر او و شهیدان جوارش، آمد و خود را تا خرخره مجهز به سلاح و مهمات و بنزین کرده بود و در نهایت، توسط یک فراش حرم، خلع سلاح و دستگیر شد، نه بهره‌ای از عقل و نه حرمتی دارد که بتوان او را به حساب آورد ولی نشانه‌ای است از ذلت و خفت دشمنانی که میز خود را خالی از هر گزینه‌ای دیده و برای نجات تفکر به گِل نشسته خود، چاره‌ای جز توسل به این حیوانات وحشی ندارند. بازگشت دشمنان به خشونت کور دهه شصت سازمان منافقین و کومله و دموکرات، به غیر از ارتجاع، نشانه اضمحلال آنهاست. اگر زمانی جنگ سخت و زمانی جنگ نرم را امتحان و در حوزه و دانشگاه و شبهات علمی سرمایه‌گذاری کردند و تحریم را هرگز از نظرشان دور نکردند، امروزه دل 
به جهل وهابیت تکفیری خوش کرده‌اند. 
اینکه آنها نفهم و احمق‌اند، فحش نیست، حقیقت دشمنان انقلاب است که می‌بینیم. اگر کشتن ما مشکل آنان را حل می‌کرد که اکنون وضع آنها مثل عاقبت یزید نمی‌شد و ما این‌گونه حسینی و عزیز جهان نمی‌شدیم. اگر ظلم، ماندگار بود که اکنون قبر شمر و یزید و خولی و چنگیز مغول، زیارتگاه پیروانشان بود. واقعیت این است که دوران باطل رفتنی و دولت حق، آمدنی است. ما در هر مرحله پیش‌تر می‌رویم و آنها فروتر. سختی‌ها و آزمایش‌ها، جمع ما را خالص‌تر می‌کند و آنها را ناامیدتر. نسل جدیدی که آنها غیرقابل کنترل و «زِد» می‌خوانند همان پسرکی است که در همین حادثه شاهچراغ، به جای فرار، پدرش را برای نجات کمک می‌کند. آن کودکی است که خواهر کوچکش را در بغل می‌فشارد تا آسیب نبیند و آن دخترکی است پس از هراسان شدن، باز به خانواده برمی‌گردد.
نسل جدید برای آنها، زِد و بحران‌ساز و برای ما چراغ امیدواری به آینده است. وقتی نیروی  خدماتی حرم، که نظیرش زیادتر باد، بادست خالی می‌تواند تروریست پروریده و مسلح و خونریز دشمن را دستگیر کند و کودکان خردسال ما به فکر نجات نسل گذشته خود هستند، یعنی انقلاب اسلامی، شاهچراغی است که هرگز خاموش نمی‌شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- صحیفه امام خمینی(ره) جلد ۲۱ صفحه ۴۱۰
 
آیا پنس قبر ترامپ را کنده است؟!

محمد مهرعلی

این روزها ابهام مهمی در خصوص پرونده حمله ششم ژانویه ۲۰۲۱ مطرح شده و آن نیزمربوط به شهادت‌های محرمانه ای‌است که علیه رئیس جمهور سابق آمریکا داده شده است. اگرچه مایک پنس، معاون ترامپ مدعی است که شهادت بدی علیه وی نداده ( که منجر به محکومیت ترامپ و محرومیت وی از حضور دوباره در انتخابات شود ) اما به نظر می رسد نمی توان روی حرف پنس حساب ویژه ای باز کرد! چندی پیش، مایک پنس، معاون ریاست‌جمهوری در دولت دونالد ترامپ، پس از کشمکش و تلاش برای حضور نیافتن در برابر اعضای هیئت منصفه، بالاخره به واشنگتن آمد و آن طور که گزارش شده حدود ۷ ساعت به سؤال‌های اعضای هیئت منصفه پاسخ داد.

این هیئت دو سالی است که درباره نقش احتمالی دونالد ترامپ در شکل‌گیری یورش ششم ژانویه ۲۰۲۱ به کنگره آمریکا تحقیق می‌کند.پنس، ۶۳ ساله اگر چه شخصا در روز ششم ژانویه در کنگره بود و با فریادها و تهدید جانی از سوی یورش‌کنندگان مواجه شد، اما تمایلی به همکاری یا شهادت در ارتباط با تحقیقات مرتبط با آن نداشت.

با این حال،‌ احضاریه رسمی که از سوی دادگاه برای او ارسال شده بود، راه دیگری برای معاون سابق ریاست جمهوری باقی نگذاشت.او اوایل سال جاری میلادی احضاریه را دریافت کرد و ناچار شد بعد از ادای سوگند به پرسش‌های هیئت منصفه پاسخ دهد.هیئت منصفه متشکل از شهروندانی است که رسما انتخاب شده‌اند و در مدت حضور در این هیئت با پشتوانه قانونی به بررسی پرونده‌ها، اتهامات و تحقیقات مجرمانه می‌پردازند و در نهایت قاضی را از رأی خود مبنی بر قابل طرح بودن اتهامات در دادگاه یا تبرئه متهم، مطلع می‌کنند.

پرسش و پاسخ آنها از مایک پنس پشت درهای بسته و کاملا محرمانه برگزار شد.تنها ساعتی پیش از حضور او در این جلسه، وکلای دونالد ترامپ در تلاشی دیگر و لحظه آخری، از قاضی خواستند که وجاهت قانونی احضاریه مایک پنس را ابطال کند.وکلای  پنس هم به دنبال همین موضوع رفته بودند چرا که معتقد بودند جایگاه ریاست مجلس سنا که در قانون آمریکا به معاون ریاست جمهوری اعطا  شده، آقای پنس را در برابر تحقیقات قضائی مصون می‌دارد اما قاضی این ادله وکلای مایک پنس را نپذیرفت و نهایتا او ناچار شد به واشنگتن بیاید و برابر هیئت منصفه سوگند یاد کند و شهادت دهد.

شهادت او بزرگترین گام در پیشرفت تحقیقات قضائی ششم ژانویه محسوب می‌شود که حدود دو سال است در جریان است.این تحقیقات را بازرس ویژه جک اسمیت، بازپرس سابق جنایات جنگی، بر عهده دارد. او را مریک گارلند، وزیر دادگستری منصوب کرده تا مستقل از دادستانی به این موضوع رسیدگی کند و نتیجه را اعلام کند.ترامپ پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ علنا معاون رئیس‌جمهور را برای جلوگیری از انتقال قدرت تحت فشار قرار داد و حتی از او خواست از نقش تقریبا تشریفاتی خود در روز ششم ژانویه که اعضای کنگره برای رسمیت بخشیدن به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری جمع شده بودند، برای ابطال پیروزی جو بایدن استفاده کند.

امتناع پنس برای اجابت درخواست‌های ترامپ، باعث شد که وی به او حمله کند و حامیان دونالد ترامپ روز ششم ژانویه هنگام حمله به کنگره و در جریان شورش، شعار «مایک پنس را اعدام کن» سر دادند.معاون سابق رئیس جمهور در حال بررسی پیشنهاد ورودش به رقابت‌های انتخاباتی سال ۲۰۲۴ است، انتخاباتی که ترامپ پیش‌تر وارد آن شده و کارزار انتخاباتی خود را آغاز کرده است. پنس که فرماندار سابق ایالت ایندیانا است، قبلا در برابر شهادت در کمیته مجلس نمایندگان تحت رهبری دموکرات‌ها در خصوص شورش ۶ ژانویه، مقاومت کرده بود.اما اکنون مشخص نیست وی دقیقا چه مواردی رادر بازجویی های محرمانه علیه رئیس جمهور سابق آمریکا مطرح کرده و آیا این اظهارات ، می تواند نقش مهمی در تعیین تکلیف پرونده حمله به کنگره و رقم خوردن نهایی سرنوشت سیاسی ترامپ داشته باشد یا خیر! 

 
وقتی زلنسکی حتی مهره بازی هم نیست!
حنیف غفاری
سخنان اخیر «استیان ینسن» رئیس دفتر دبیرکل ناتو، نقطه آشکارساز ورود پیمان آتلانتیک شمالی از فاز نگاه منفعت‌طلبانه نسبت به جنگ اوکراین به فاز نگاه معامله‌گرایانه بر سر این کشور است. وی در این باره اظهار کرده است: «فکر می‌کنم یک راه‌حل ممکن برای اوکراین می‌تواند این باشد که خاکش را در ازای عضویت در ناتو واگذار کند».
این سخنان نه از سوی یک فرد عادی، بلکه از سوی رئیس دفتر و یکی از مشاوران اصلی «ینس استولتنبرگ» دبیرکل ناتو مطرح شده است. چندی پیش دبیرکل ناتو در سفر به اوکراین به زلنسکی وعده داد بزودی حدود و ثغور زمانی عضویت این کشور در پیمان آتلانتیک شمالی را تعیین کرده و علاوه بر آن، در سیاست‌گذاری‌های امنیتی ناتو در قبال کی‌یف در هماهنگی کامل با رئیس‌جمهور اوکراین خواهد بود اما اکنون نه تنها خبری از ترسیم نقشه راه عینی عضویت اوکراین در پیمان آتلانتیک شمالی نیست، بلکه آماده‌سازی اوکراینی‌ها و افکار عمومی دنیا جهت جدایی بخشی از خاک این کشور جنگ‌زده، در دستور کار سیاسی - تبلیغاتی غرب قرار گرفته است! 
به نظر می‌رسد پس از شکست اوکراینی‌ها در نبرد باخموت و ناکامی ضدحمله کی‌یف به نیروهای روس در میادین شرقی مانند دونتسک، لوهانسک و زاپروژیا، اکنون چالش و سوال جدید اعضای ناتو این است: اوکراین چه مقدار از سرزمین‌های خود را اساسا می‌تواند پس بگیرد و ناتو تا چه میزان، می‌تواند از این خواسته میدانی کی‌یف حمایت کند؟! نیروهای روس، میادین مین‌گذاری شده گسترده‌ای ایجاد کرده‌اند و استحکامات قوی تاسیسات نظامی روسیه و استناد آنها به شیوه نبرد نامتقارن و غیرقابل پیش‌بینی در برخی حوزه‌های جنگ، مانع پیشرفت اوکراینی‌ها شده است. در چنین شرایطی پیشنهاد مقامات ارشد ناتو به وضوح نشان می‌دهد غربی‌ها امیدی نسبت به مدیریت میدانی نبرد و گشودن گره‌های پیچیده شکل گرفته در آن ندارند. 
سال گذشته، دقیقا مشابه این پیشنهاد - البته به صورتی دقیق‌تر- از سوی «هنری کیسینجر» استراتژیست مشهور آمریکایی مطرح شد. پیشنهاد کیسینجر 101 ساله مبتنی بر 2 مولفه اساسی است؛ یکی اینکه اوکراین باید در طرح نهایی، به کشوری بی‌طرف تبدیل شود و پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)  را فراموش کند. دوم؛ در ازای بازگشت مناطق چهارگانه (لوهانسک، دونتسک، زاپروژیا و خرسون)، اوکراین پیوستن کریمه به روسیه را به رسمیت بشناسد و دیگر اعضای سازمان ملل متحد نیز از این موضوع تبعیت کنند. 
در آن زمان طرح این پیشنهاد از سوی کیسینجر، منجر به خشم اوکراینی‌ها و حتی صدور حکم ممنوع‌الورودی وزیر اسبق خارجه آمریکا به اوکراین شد اما اکنون همین پیشنهاد با نوعی ملاحظه‌کاری از سوی سران ناتو خطاب به زلنسکی و مقامات اوکراینی مطرح می‌شود. البته آتلانتیکی‌ها در اینجا هنوز عمق فاجعه را برای زلنسکی عیان نساخته‌اند. به عنوان مثال، ینسن در سخنان اخیر خود عملا از معامله کریمه با اخذ مجوز عضویت اوکراین در ناتو سخن گفته است. این در حالی است که عضویت اوکراین در پیمان آتلانتیک شمالی و گسترش ناتو به شرق، خط قرمز راهبردی مسکو محسوب می‌شود. ضمن آنکه مقامات ناتو خود نیز بخوبی می‌دانند در پیمان صلح نهایی - حتی در صورت الحاق رسمی کریمه به روسیه - بی‌طرفی نظامی در قبال بحران‌های بین‌المللی و عدم عضویت اوکراین در ناتو 2 پیش‌شرط توافق و صلح نهایی به شمار می‌آید اما مقامات اروپایی قصد ندارند همه خبرهای بد را یکجا به رئیس‌جمهور اوکراین بدهند! 
بدون شک هر اندازه زمان سپری شود، سیگنال‌های سلبی بیشتری از سوی ناتو به کی‌یف مخابره خواهد شد. در این معادله، زلنسکی نه تنها حکم یک بازیگر فعال و تصمیم‌گیر را ندارد، بلکه حتی به عنوان یک مهره بازی نیز نمی‌تواند نقش‌آفرینی اندکی در این روند ایفا کند. مقامات آمریکایی و اروپایی به صورت آشکار و پنهان به رئیس‌جمهور اوکراین و وزیر خارجه‌اش تفهیم کرده‌اند آنها و کشور متبوع‌شان صرفا موضوع معامله احتمالی غرب و روسیه در آینده خواهند بود و در این مسیر، کی‌یف نباید برای دو سوی آتلانتیک تعیین تکلیف کرده یا شاخ و شانه‌ای بکشد. بدون شک زلنسکی تا همین جا نیز متوجه تبعات بازی ساده‌لوحانه خود در زمین ناتو شده است اما دیگر راهی برای عقبگرد یا جبران این بازی 2 سر باخت ندارد.
نام:
ایمیل:
نظر: