محمد ایمانی
۱- جنگ غزه وارد هفدهمین روز شده است. شمار شهدای غزه، دیروز به ۴۷۴۱ نفر رسید که ۱۸۷۳ نفر آنها کودک و ۱۰۲۳ نفر زن هستند. شاید کسانی با مشاهده حجم جنایات بگویند چرا حماس حمله کرد که این فجایع از سوی رژیم صهیونیستی رقم بخورد. اولا؛ صهیونیستها پیش از این و در چند نوبت، دهها هزار نفر را در غزه قتل عام کردهاند. واقعیت این است که اگر حماس پیشدستی نمیکرد، اسرائیل باز هم در تدارک جنایت بود، اما به شکل غافلگیرانه.
ثانیا؛ روزنامه وال استریت ژورنال به تازگی خبر داد: «اسرائیل از سال ۲۰۱۴ در حال تدارک مخفیانه برای حمله به غزه بوده است. ارتش برای انجام عملیات زمینی، یک پایگاه نظامی در ۱۹ کیلومتری غزه ساخت که روی آن، یک شهر ساختگی احداث شده بود. این پایگاه با انواع تسلیحات، برای عملیات آماده میشد».
۲- اسرائیل چرا اصرار دارد به شکل شوکهکننده جنایت کند؟ این رژیم ننگ بمباران بیمارستانها و مدارس و مساجد و کلیساها را به جان خرید. این در حالی است که یک نظام سیاسی متعارف در دنیا و دارای حداقل امید به آینده، چنین ریسکی را مرتکب نمیشود. ارتکاب جنایت جنگی، در هیچ جای دنیا دستاورد محسوب نمیشود و انزجار بیسابقه ملتها را حتی در کشورهای متحد اسرائیل برانگیخته است. شاید تحلیلگرانی بگویند این جنایت گسترده، از سر خشم و عصبانیت است. اما این توجیه کافی به نظر نمیرسد. هیجان، طبیعتا پس از چند روز جنایت فروکش میکند. اما اسرائیل تا پایان شانزدهمین روز جنگ، سرگرم جنایت بوده است.
۳- شاید دیگرانی بگویند هدف، نابودی توانمندیهای مقاومت غزه است. این دلیل قابل تامل هم کافی به نظر نمیرسد. اولا؛ اگر به بمباران باشد، ارتش اسرائیل در طول دو دهه، هزاران بار مناطق مختلف غزه را بمباران کرده و بنابراین، باید مسئله حل میشده و نشده است. اگر هم به اشغال بود، شارون از غزه به مراتب ضعیفتر در سال ۲۰۰۵ نمیگریخت. ثانیا؛ آنچه در زیرزمین غزه میگذرد، برای صهیونیستها، مخوفتر از روی زمین است. اسرائیل با هالهای از ابهام مواجه است؛ اینکه در غزه چه اتفاقی در انتظارشان است و حال آنکه مقاومت غزه در قدم نخست، با وجود محاصره کامل منطقه، توانسته موشک وارد کند یا بسازد و به شکل انبوه شلیک کند.
4- علت سومی که برای تداوم جنایات وحشیانه و پذیرش انزجار جهانی میتوان عنوان کرد و شاید مهمترین علت باشد، این است که ارتش، اطلاعات و دولت اسرائیل، روز ۷ اکتبر (۱۵ مهر) ضربه راهبردی جبرانناپذیری خورد. ضربات ترکیبی بیسابقهای که ظرف آن نیمروز وارد آمد، از نظر بازدارندگی، تقریبا چیزی برای اسرائیل باقی نگذاشت. چند هزار کشته و مجروح و اسیر، و صدها تانک و خودروی نظامی و تاسیسات راداری و مرزی منهدم شده، با همه اهمیت، در مقابل ضربه بزرگتری که اسرائیل دریافت کرد، هیچ است: نابودی تصویر بازدارندگی پیش چشم حریفان.
5- معما و معادله لاینحل بعدی این است: حماس، ۵۰۰۰ راکت و موشک را از کجا آورد و چگونه توانست ظرف چند ساعت به مراکز مهم شلیک کند؟ حماس به تنهائی توانست در یک نیمروز، به شعاع چند ده کیلومتر در اطراف غزه پیشروی کند. حالا اگر حزبالله هم - که توانمندیهای نظامی گستردهتر و اتاق فرماندهی به مراتب قدرتمندتری دارد - وارد معرکه شود، یا مقاومت عراق و یمن و سوریه و دیگران به میدان ورود کنند، اسرائیل چند روز میتواند مقاومت کند؟ از نگاه مقامات ارشد اسرائیل، باید چنان تصویر بیسابقهای از جنایت را نشان داد که واقعیت مهیب میدان، یعنی ماجرای ننگین غافلگیری و سرشکستگی در بامداد هفتم اکتبر و همچنین ظرفیتهای هنوز به میدان نیامده جبهه مقاومت، فراموش شود. آنها با چنگ و دندان نشان دادن به کودکان و بیماران، میخواهند از ملتهای منطقه که شکست اسرائیل را دیده و روحیه گرفتهاند، زهر چشم بگیرند. این البته، معادلهای از سر درماندگی است. جبهه مقاومت که در حصار محاصره و تحریم تصور میشد، با متانت و درایت و تدبیر توانسته از حصارها بگذرد، بلکه تدریجا رژیم صهیونیستی را به محاصره درآورد.
۶- عامل دیگر در اصرار بر تداوم جنایت، موقعیت بحرانی نتانیاهو است. درست فردای روزی که جنگ به پایان برسد، اتباع و احزاب صهیونیست در کف خیابان خواستار بازداشت و محاکمه نخستوزیری خواهند شد که پرونده فساد اقتصادی داشت، متهم به کودتای قضائی برای برپایی دیکتاتوری و فرار از محاکمه بود، و حالا متهم به خیانت و نقشآفرینی در مرگ بیش از ۱۴۰۰ صهیونیست و اسارت چند صد نفر است. نتانیاهو روزانه صدها زن و کودک را به خاک و خون میکشد تا از مخمصه بگریزد، اما پریشب، دهها هزار معترض خشمگین ازجمله بستگان چند صد اسیر در تلآویو به خیابان آمدند و خطاب به حماس شعار دادند: «نتانیاهو را بگیرید و فرزندان ما را برگردانید»!
۷- نتانیاهو از دو هفته قبل، تهدید به حمله فوری نظامی کرد اما تا امروز نتوانسته؛ چرا؟ ارتش، نشان داده که هم به او بیاعتماد است و هم احساس درماندگی میکند. گزارشهای متعدد رسانههای عبری، از مجادلات شدید نظامیان با نتانیاهو و برخی وزیران، و تلاش نتانیاهو برای انداختن تقصیرها به گردن ارتش و سرویسهای امنیتی حکایت میکند. خبرهایی هم از تمرّد در برخی یگانها منتشر شده و این در حالی است که درگیری دشوار روی زمین شروع نشده است. فرانک گاردنر، خبرنگار امنیتی BBC چند روز با طرح این پرسش که چرا اسرائیل، حمله زمینی را آغاز نکرده است، نوشت: «اولا واشنگتن دو نگرانی عمده دارد: تشدید بحران انسانی، و خطر گسترش درگیری به سراسر خاورمیانه. عامل دوم، ایران است که هشدار جدی داده مبنی بر اینکه حمله به غزه بیپاسخ نخواهد ماند. ایران علاوه بر تامین گروههای شبه نظامی در منطقه، در آموزش و تجهیز آنها نقش دارد. حزبالله، قدرتمندترین این گروهها، در سوی دیگر مرز مستقر است. در جریان جنگ ۲۰۰۶، تانکهای پیشرفته اسرائیل بر اثر کمینهای برنامهریزی شده حزبالله از پا در آمدند. حزبالله با کمک ایران تجهیز شده و احتمالا بیش از ۱۵۰ هزار موشک در اختیار داشته باشد که اغلب، دوربرد و نقطهزن هستند. بیم آن میرود که در صورت حمله زمینی به غزه، حزبالله با گشودن جبهه تازه، اسرائیل را وادار کند در دو جبهه بجنگد. در آغاز جنگ ۲۰۰۶، نیروهای حزبالله با استفاده از موشکهای پیشرفته، ناو جنگی اسرائیل را منهدم کردند. عامل بازدارنده دیگر، شکست عظیم اطلاعاتی است. سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، ماه بدی را پشت سر گذاشتند. سازمان «شین بت» به دلیل قصور در پیشبینی حمله مرگبار حماس، مورد سرزنش قرار دارد. این بدترین شکست اطلاعاتی اسرائیل از زمان جنگ ۱۹۷۳ است. نیروهای حماس و جهاد اسلامی که هنوز توان عملیاتی دارند، در کمین هستند. چنین تلههایی، خطرناک خواهند بود».
۸- فشارها بر دولت نتانیاهو شدت گرفته است. به ادبیات ایهود باراک و ایهود اولمرت، دو نخستوزیر سابق دقت کنید: «عملیات اخیر، شدیدترین ضربهای است که اسرائیل از زمان تأسیس متحمل شده. نتانیاهو مسئول بزرگترین شکست تاریخ اسرائیل است. او اعتماد عمومی و ارتش را از دست داده و باید برود»؛ و «عملیات بسیار بزرگ حماس، احتمالا عواقب گستردهای بسیار فراتر از غزه داشته باشد. کاملاً روشن است که شکست خوردیم؛ آن هم به دردناکترین شکل ممکن. ادعای نتانیاهو درباره نابودی حماس و تشکیل خاورمیانه جدید، از استیصال است؛ او تمام شده و تا رفتنش، فرصت خیلی کوتاهی مانده است». ارتش صهیونیستی از دو جبهه جنوبی و شمالی در معرض فشار است و در صورت آغاز جنگ تمامعیار، هیچ افق روشنی را پیش روی خود نمیبیند. این یک اتفاق نظر عمومی است؛ «صدای آمریکا: جنگ طولانی خواهد بود، یک غزه روی زمین است و یک غزه زیرزمین». «مشاور سابق ارتش اسرائیل: ما آماده حمله زمینی نیستیم. حماس تاسیسات زیرزمینی ایجاد کرده و منتظر ماست. در شرایطی که نیروهای ما آموزش ندیدهاند، حمله زمینی ممنوع است. آنها فرار نمیکنند و منتظر نیروهای ما هستند». « بلومبرگ: آمریکا از قطر خواست به حزبالله بگوید که جبهه دومی برای جنگ باز نکند». «نیویورک تایمز: «بایدن و دستیاران او از اسرائیل خواستند از هرگونه حمله گسترده به حزبالله که این گروه قدرتمند را وارد درگیری کند، خودداری کنند».
9- از همه قابل تاملتر، هشدار ژنرال «دیوید پترائوس» (رئیس اسبق سازمان سیا) به مقامات اسرائیل است: «جنگ با حماس سالها طول خواهد کشید. از تجربه ما در عراق استفاده کنید و وارد غزه نشوید». پترائوس، سر فرمانده کل ارتش آمریکا در خاورمیانه، شرق آفریقا و آسیای مرکزی بوده و اخطار وی، فقط هشداری به اسرائیل نیست. بلکه چشماندازی مایوسکننده را برای واشنگتن ترسیم میکند. کسی چه میداند؛ شاید اگر آمریکا به شراکت در جنایت ادامه دهد، ضرباتی راهبردی را به جان بخرد. جو بایدن در بازگشت از اسرائیل گفت: «ما با یک نقطه عطف در تاریخ روبهرو هستیم. این، از آن لحظاتی است که تصمیمهایی که میگیریم، چند دهه آینده را شکل خواهند داد.». او در دوران افول همهجانبه توانمندیهای آمریکا قادر به کدام تدبیر است و حال آنکه از افغانستان تا عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن (و حتی عربستان و اوکراین و ونزوئلا)، کلکسیون کاملی از شکستهای شگفت آمریکاست؟
۱۰- چرا حزبالله لبنان و دیگر اعضای جبهه مقاومت وارد جنگ نمیشوند؟ حزبالله همین حالا به شکل هوشمندانه و حکیمانه، وارد جنگ شده، و کابوس حمله غافلگیرانهاش، لحظهای نتانیاهو را رها نمیکند. حزبالله در درگیریهای چند روز گذشته، شماری از نظامیان صهیونیست را به هلاکت رسانده و به نقطهزنی کاملا حرفهای، به انهدام تاسیسات نظامی و جاسوسی اسرائیل پرداخته است. دهها هزار شهرکنشین صهیونیست هم تا دهها کیلومتر متواری شدهاند. در حالی که حزبالله دهها برابر قدرتمندتر شده، کابوس ضربات راهبردی جنگ ۳۳ روزه، همچنان در ذهن صهیونیستها زنده است. کسی از اتاق جنگ حزبالله خبر ندارد. آنها شگفتانههای بهمراتب بزرگتری از ماجرای نیمروز ۷ اکتبر در آستین داشته دارند.
۱۱- غزه کوچک اما قهرمان، خط مقدم جنگی تمدنی، برای صیانت از همه بشریت در مقابل سرطان صهیونیسم است. جنایات صهیونیستهای بیسر و پا، خون غیرت را در رگهای همه بشریت بهویژه فرماندهان جبهه مقاومت به جوش آورده و بیتردید این غلیان عواطف، موجب تسریع در کندن گور اسرائیل به دست نتانیاهو خواهد شد. تکاپوی شبانهروز و مجاهدانه فرماندهان در این نبرد تمدنی، از سر حکمت است و نه هیجان. در این مصاف تمدنی باید مراقب بود که شیاطین، به صبر مؤمنان دستبرد نزنند؛ چنان که امام حسین(ع) شب عاشورا به حضرت زینب کبری (س) فرمود: «یا أُخَیَّه لاَ یَذْهَبَنَّ بِحِلْمِکَ الشَّیْطانُ. خواهر عزیزم! مبادا شیطان، شکیبایىات را برباید».
راهبرد پویا و پیشرویی که در دست اجراست، همان است که فرماندهان نستوه جبهه مقاومت ترسیم کردهاند. در اهتمام دائمی برای ازاله شرّ دشمنان، آنگونه باید بود که شهید ابومهدی المهندس (معمارِ وارد کردن مهلکترین ضربات به اشغالگران) گفت: «در مواقع بحران، به عقلی سرد و قلبی گرم نیاز داریم. اگر جای این دو برعکس شود، هرج و مرج فراگیر میشود». مجازات دشمنان زبون، قطعی است، اما نه از سر هیجان، بلکه بر اساس یک هدفگذاری خللناپذیر. از آن جنس که فرمانده رشید میدان مقاومت، جناب سید حسن نصرالله، در ماجرای ترور سبعانه شهیدان سلیمانی و ابومهدی فرمود: « قصاص عادلانه چیست؟ چه کسی معادل حاج قاسم است؟ وزیر دفاع، رئیس ستاد مشترک یا رئیس مقر فرماندهی آمریکا در منطقه؟ اینها هیچکدام در حد این دو شهید نیستند. کفش حاج قاسم، معادل سر ترامپ و همه ژنرالهای آمریکاست. قصاص عادلانه، اخراج نیروهای آمریکا از منطقه است».
موضوع نظارت بر بازار، در سالیان گذشته همواره به عنوان چالشی قابل توجه مطرح بوده است.
تورم سنگین و مداوم سال های اخیر موجب شده است تا از یک سو مردم شاهد افزایش اعداد و ارقام قیمت کالاها در بازار باشند و از سوی دیگر امکان انواع سوء استفاده ها در این شرایط اعم از گران فروشی، احتکار، دورزدن نرخ های مصوب در بازار سیاه و ... به وجود آید که مواجهه با آن تدابیر خاص خود را می طلبد و در عین حال اعمال این تدابیر دشوارتر از زمانی است که قیمت ها روند با ثبات تری دارند.
در چنین شرایطی مواجهه با تغییرات قیمت در بازار با چالش هایی مواجه است. بخشی از این چالش ها مانند ضعف نهادهایی با ماموریت «حمایت از حقوق مصرف کنندگان» قدمتی دیرینه تر دارد. با این حال، باید گفت نوسان های افزایشی قیمت یا همان تورم، مهم ترین و ریشه ای ترین مسئله در این حوزه به شمار می رود. موضوعی که در اقتصاد ایران به یک درد مزمن تبدیل شده است. باید توجه داشت در شرایط رشد و بی ثباتی قیمت ها، تشخیص و تفکیک افزایش قیمت از گران فروشی و ایجاد تعادل و تقارن اطلاعاتی در بازار بین عرضه کنندگان و تقاضاکنندگان، کار آسانی نیست. از سوی دیگر مفسده هایی که در این شرایط به وجود می آید نظیر احتکار، تبانی، بر هم زدن شرایط رقابتی و ... نیز عوارضی هستند که جملگی با همین بی ثباتی قیمت ها تغذیه می شوند. کار جایی سخت تر می شود که ریشه بی ثباتی قیمت ها به انتظارات تورمی (عمدتاً ناشی از نوسانات و افزایش نرخ ارز) متصل شود. در آن صورت، افسار افزایش قیمت ها و شدت و ضعف آن، در اختیار تابلوهای نرخ ارزی قرار می گیرد که اساساً نماینده عرضه و تقاضای واقعی ارز به شمار نمی روند و هر لحظه به قیمت ها جهت می دهند.
علاوه بر این، موارد دیگری را نیز می توان به فهرست چالش های نظارت بر بازار اضافه کرد. تعدد نهادهای ناظر بر بازار یکی از این موارد است. سازمان حمایت از تولیدکننده و مصرف کننده زیرمجموعه وزارت صمت، یکی از این نهادهای ناظر است. بازرسی اصناف که زیرمجموعه اتاق اصناف است و تعزیرات که زیرمجموعه وزارت دادگستری است، دیگر اضلاع نظارت بر بازار هستند که اگر سازمان استاندارد را به عنوان ناظر کیفیت به این موارد اضافه کنیم، با 4 نهاد ناظر بر بازار مواجه هستیم که هماهنگی و هم افزایی آنان سخت به نظر می رسد.
مسئله مهم دیگر، عقب ماندن کمی و کیفی مکانیزم های کشف، گزارش و مجازات تخلف از تحولات بازار است. هرچند یکی از زیرساخت های ایجاد شفافیت در نظام توزیع می تواند ناظر به اجرای کامل قانون پایانه های فروشگاهی و سامانه مودیان باشد. موضوعی که در دولت سیزدهم و در ماه های اخیر سرعت گرفته است و امید می رود تا با اجرای کامل آن بتوان با استفاده از ظرفیت رصد پایانه های فروشگاهی نظارت دقیق تری بر روند قیمت ها در بازار داشت اما در هر صورت سایر اجزای سیستم نظارت بر بازار نیاز به انسجام و هماهنگی بیشتر با یکدیگر دارد
علی دارابی
سال است رژیم اسرائیل با این شعار دروغین به پاکسازی قومی و سرزمینی مردم فلسطین با حمایت آمریکا و قدرت های استعمارگر غربی از هیچ جنایتی فروگذار نکرده است. این رژیم جعلی خود را “قومبرگزیده” نیز می داند و در قتل و کشتار و ایجاد ناامنی، غصب سرزمین های دیگران به “قصاب” و “غاصب” در جهان شهره هست.
با شکست بزرگی که در نبرد طوفان الاقصی از مبارزان جبهه مقاومت خوردند، دست به جنایات جنگی زدند که بمباران بیمارستان ها و مراکز امدادی وکشتار زنان و کودکان و مردم بی دفاع نمونه بارز آن می باشد. برای آنکه بهتر بدانیم که سران رژیم صهیونیستی درباره مردم آواره و مظلوم در سرزمین های اشغالی از جمله غزه چگونه فکر می کنند، سخنان وزیر دفاع “یواوگالانت” گویای همه چیز است: “غزه را همه جانبه محاصره می کنیم.
برق، آب، غذا و سوخت را قطع خواهیم کرد. همه راه ها بسته خواهد شد. ما در حال جنگ با حیواناتی انسان نما هستیم و همانند حیوان با آنها رفتار خواهیم کرد.”؟! اقدامات اسرائیل مصداق بارز نسل کشی، خیانت علیه بشری و جنایت جنگی وفق اساسنامه دیوان کیفری بین المللی است. (ماده ۶، ۷، ۸) به راستی در این شرایط چه وظیفه و رسالتی ما انسان ها، مسلمان ها و جامعه بشری در برابر جنایات این رژیم غاصب داریم؟ الان زمانه سکوت، نظاره گری و انفعال نیست، موضوع امری بشری و انسانی است فراتر از امرمذهبی، اسلامی، عربی یا منطقهای، همه جهان اسلام باید بپا خیزند. از محکوم کردن این جنایات، تحریم کالاهای اسرائیلی و متحدان آنها، قطع ارتباط با رژیم غاصب، وادار کردن سازمان ها و مجامع بین المللی به حمایت از مردم مظلوم فلسطین و از همه مهم تر به راه انداختن کارزار مردمی در سراسر جهان در حمایت از مردم مظلوم غزه و تبیین جنایات و نسل کشی رژیم غاصب توسط رسانه ها، خبرگزاریها و تنویر افکار عمومی.
بی تردید ملت انقلابی و بزرگ ایران و دولت جمهوری اسلامی به نمایندگی از آن ایفای رسالت تاریخی خود را باید بیش از گذشته عمل نماید. تاریخ جنایات اسراییل وهمکارى وحمایت آمریکا ومتحدان آنهارا فراموش نمىکند و نمى بخشد. فلسطین زنده است.
واقعیت این است که مصائب و بحرانهای فراروی کشور چیزی نیست که بتوان با استراتژی لاپوشانی زیر قالی پنهان کرد و با نپرداختن و انکار آنها، برای حفظ میزها وقت خرید!! اینها همه دلایلی است بر یک واقعیت تلخ؛ ولی گریزناپذیر به نام «ورشکستگی نظام برنامهریزی در ایران»! وقتی بعد از هفت دهه کماکان مسائل و مشکلات نظام برنامهریزی همان چیزی است که در دهه 1330 بود، وقتی هنوز در امر برنامهنویسی نهتنها پیشرفتی نداشتهایم؛ بلکه عقبگرد هم داشتهایم و بیتوجه به اقتضائات و لوازم اجرا، منابع مالی در دسترس، آیندهپژوهی و سناریوهای محتمل، برنامهنویسی را با نوشتن انشای «پنج سال آینده را چگونه خواهید گذراند» اشتباه گرفتهایم؛ بنابراین در این وضعیت پربیراه نیست اگر بگوییم برنامهنویسی به این سبک و سیاق صرفا بهمثابه مشق شبی میماند از ترس ناظم قانون و برای رفع تکلیف! خروجی این فرایند (برنامه) نیز به جای ایفای نقش بهعنوان میثاق و اجماعی برای اقدام، تبدیل میشود به کشکولی از احکام مالایطاق و چارچوبی برای توزیع رانت و فرایند برنامهریزی نیز میشود میدانی برای سهمگیری از جا نماندن از امتیازات جدید! چیزی که امروز در قالب بررسی برنامه هفتم در مجلس شاهد آن هستیم.
نمیتوان در ورشکستگی نظام برنامهریزی، همه تقصیرها را به خطاها و اشتباهات نظام حکمرانی مرتبط دانست و تسلط «میدان سیاست» در نظام حکمرانی بر «میدان اقتصاد» و «میدان دیپلماسی» را بهانه اصلی انحراف نظام برنامهریزی و پیدایش همه مصائب و بحرانهای امروز قلمداد کرد؛ هرچند «نظام حکمرانی» محیط بر «نظام برنامهریزی» است؛ ولی رابطه این دو کاملا دوسویه نیز هست و بسیاری از تصمیمات و اقدامات سطح نظام حکمرانی با خطاها و سیگنالهای اشتباه نظام برنامهریزی اتخاذ شده است: از اصرار بر شعار «خودکفایی» در تأمین امنیت غذایی کشور تا بیتوجهی به ظرفیتهای عظیم سواحل و دریا در استقرار جمعیت و فعالیت سرزمین خشک و کمآبی مانند ایران، از جانماییهای غلط برای احداث سدهای مختلف بر روی رودخانههای داخلی تا خطاهای راهبردی در حمایت از تولید داخل با ایجاد انحصار و انرژی ارزان، از اصرار بر تکرار اهداف تحققناپذیر (مثل رشد هشتدرصدی یا تولید سالانه یک میلیون شغل و یک میلیون مسکن) تا فروغلتیدن در جامعیت افراطی و نسخهپیچی برای حل همزمان همه مسائل کشور در یک برنامه پنجساله!!
یکی از اصلیترین ریشههای وقوع «تراژدی ورشکستگی برنامهریزی در ایران» و متعاقب آن سیگنالهای اشتباه نظام برنامهریزی به نظام حکمرانی را باید در اکران «کمدی آمار» در نیمقرن اخیر جستوجو کرد. آمار، آینه عددی
(numerical mirror) جامعه، کشور و جهان است. آمار بازتابدهنده و تجسمکننده واقعیت پیرامون ما است. آمار همچنین به نمایاندن و توضیح حقایقی که جمعیت، جامعه، اقتصاد، سلامت، آموزش، محیط زیست و ملت ما را مشخص میکند، کمک میکند. آمار به ما سنگ محکی از وضع موجود یک ملت در یک زمان مشخص و معیاری برای بررسی تغییرات احتمالی در طول یک دوره مشخص به دست میدهد. آمار برای اطمینان از شفافیت و پاسخدهی (accountability) متولیان امور و هدایت قابل اعتماد به حکمرانی خوب ضروری بوده و شالوده زیرین و اصلی هر برنامهریزی کوتاه و بلندمدتی است که حکومتها و کسبوکارها در سطح محلی، منطقهای یا ملی انجام میدهند. آمار هم هنر و علم تصمیمسازی در مواجهه با عدم قطعیتهاست. تصمیمات مبتنی بر یافتههای آماری بیعیب و نقص، علمی بوده و ازاینرو نتایج معتبر علمی را افزایش میدهند.
با وجود اینکه امروز در جهانی سرشار از عدم قطعیت، بیثباتی و خطاهای مختلف زندگی میکنیم و «آمار بهروز، بهموقع، معتبر و همپیوند» باید با روشها و تکنیکهای مناسب به طور مؤثری با این مسائل سروکار داشته و حقایق را برای برنامهریزان و سیاسیون آشکار کند، نظام آماری ما یک نظام به معنای واقعی ناکارآمد و عقبمانده است. این ناکارآمدی و ضعف الزاما به مرکز آمار ایران برنمیگردد؛ بلکه نتیجه نهادینهشدن «نبود شفافیت» تاریخی در تاروپود نظام حکمرانی و دیوانسالاری و حتی بنیانهای اجتماعی مثل خانواده است. نظام آماری کشور از چند مصیبت بزرگ و درعینحال کمدیگونه رنج میبرد: اول) هنوز اتکای نظام آماری بر شیوه سنتی و منسوخشده سرشماری و آنهم هر 10 سال یک بار است؛ درحالیکه امروز فناوریهای نوین و گسترش بوروکراسی امکان جمعآوری آنلاین و ثبتیمبنای اغلب دادهها را فراهم میکند؛ دوم) هنوز اصل همپیوندی و یکپارچگی پایگاههای آماری با وجود گذشت بیش از 50 سال از تأسیس مرکز آمار ایران و ضرورت پذیرش مرجعیت این نهاد در تجمیع و یکپارچهسازی همه آمارهای کشور مورد پذیرش قرار نگرفته و برنامهریز و سیاستمدار کورمالکورمال و با اتکا به آمارهایی که صحت و اعتبار آن محل تردید و ابهام است، برای برنامهنویسی و سیاستورزی اقدام میکند. هنوز دستگاههای اجرائی مختلف با برچسب بدون پشتوانه محرمانه از انتشار آمارهای اصلی خویش امتناع میکنند و هنوز ارتباط میان پایگاه آماری ثبت احوال و مرکز آمار ایران برای سرشماری برخط نفوس و اتصال کد ملی و کد پستی بهعنوان یکی از ابتداییترین عملیاتهای آماری برقرار نشده است؛ سوم) هنوز خلأهای آماری بسیار زیادی در کشور وجود داشته که نمیتواند پاسخی به نیاز برنامهریزان، سیاستمداران، فعالان اقتصادی و حتی مردم عادی بدهد: از اطلاعات داده-ستانده ملی، استانی، شهرستانی یا اطلاعات مربوط به چاههای غیرمجاز آب بهعنوان اقلام آماری در سطح تخصصی گرفته تا آمار مربوط به میزان دارایی اموال منقول و غیرمنقول افراد و خانوارها در سطح عمومی.
جایگاه و نقش بسیار راهبردی نظام آماری در امر برنامهریزی به اندازهای است که «آمار» را میتوان به قطبنمای حرکت «کشتی برنامهریزی» در دریای پرتلاطم، بیثبات و سرشار از عدم قطعیت جهان امروز تعبیر کرد که باید با ارائه آمار بهروز، بهموقع و معتبر، مسیر حرکت کشتی به سوی مقصد مورد انتظار را هموار کند؛ وگرنه سرنوشت کشتی برنامهریزی در دریای پرتلاطم و بیثبات جهان امروز عاقبتی شبیه به یک تراژدی تلخ خواهد داشت.
مسعود پیرهادی
شاخصههای اقتصادی و متر و معیارهای تخصصی برای مقایسهها، کارنامهها و اقدامات علمی و عملی باید بهدقت تحلیل و بررسی شود اما شاید مهمتر از مداقه در این آمار و ارقام، سنجش و گرفتن نبض مردم از وضعیت اقتصادی و معیشتی است. متر مردمی اقتصاد، شاید در بدو امر، حسی، پرخطا و غیرقابل استناد بهنظر برسد اما اتفاقا تجربه نشان داده که حسابوکتاب مردم کوچه و بازار، دقیق و بهواقع نزدیکتر است و بهتبع برای حکمرانی صحیح باید موردتوجه قرار گیرد.
یکی از مشکلات عمده مسئولان، جلسات پرتعداد و کمثمر آنان و گعدههای محدود و بهدوراز مردم است. نه اینکه نخواهند بین مردم باشند؛ اساسا با این حجم از جلسات، فرصتی برای این حضور مفید، باقی نمیماند. حضور غیرنمایشی و مطالعه و تمرکز بر رفتار و گفتار مردم کوی و برزن چهبسا ارزندهتر از دهها جلسه باشد. برخی از مردم عادی نکاتی میبینند که شاید در اندیشکده و پژوهشکده هم یافت نشود. منابع و دستمزد کم و هزینهها و مصارف بسیار از هر سرپرست و عضو خانواده یک اقتصاددان تجربی ساخته است! برای آنکه حساب خانواده، تراز باشد چون خلاف دولت، امکان برداشت اضافی از بانک مرکزی و صندوقها در خانوادهها میسر نیست، باید حساب ریال به ریال را داشت و متناسب با داشتهها هزینه کرد؛ فلذا برای درک و سنجش تورم، نیاز به اعلام مرکز آمار نیست؛ هرروز و با هر خرید، نرخ واقعی تورم، خود را فریاد میزند و اعلام نرخ تورمها اگر مغایر با این متر مردمی باشد جز لبخند تلخ، چیزی اضافه نمیکند.
متر مردمی اقتصاد یعنی قیمت گوشت و مرغ و برنج و روغن؛ یعنی نرخ تاکسی و اتوبوس؛ یعنی شهریه دانشگاه و مدرسه و مهدکودک؛ یعنی نرخ ویزیت دکتر و دارو؛ یعنی قیمت خرید و اجاره خانه و دفتر و مغازه؛ یعنی قیمت بلیط قطار و هواپیما.
من اگر مجبور شدم برای تمدید اجاره، یک محله پایینتر بروم و ۱۰ متر از متراژ خانهام کمتر کنم یعنی حال اقتصاد، خراب است؛ هرچند آمارها بگویند رشد اقتصادی کذا و کذا داریم.
من اگر مجبور شدم بهجای مدرسهای که در هر کلاس، ۲۵ نفر دانشآموز دارد، فرزندم را به کلاس ۴۰ نفره بفرستم، اوضاع اقتصاد، خراب است.
من اگر مهمانیهایی که دعوت میشوم را از ترس آنکه توان دعوت متقابل ندارم، نروم یعنی آمار مهار تورم بهدرد من نمیخورد. من اگر به خانواده گفتم تا لیسانس بیشتر درس نمیخوانم چون نیازی نیست یا دیگر حوصله ندارم ولی در اصل، نگران هزینههای شهریه بودم، یعنی عددبازیها منطق ندارد. من اگر بهجای ترمیم دندانها به فکر کشیدنشان افتادم، یعنی کمیت اقتصاد میلنگد.
میدانید چرا مثالها را زیاده از حد زدم؟ چون خیلی از امثال ما دوریم از متن جامعه؛ چون اشکال دوم ما این است که نمیدانیم حال واقعی اقتصاد چگونه است؛ اشکال اول ما این است که گمان میکنیم حال همه ما خوب است و اینگونه میشود که در ادامه باید گفت: اما تو باور نکن!
اگر به کسی برنمیخورد باید گفت متر مردمی اقتصاد از متر اقتصاد غیرمردمی کنونی دقیقتر است و آن، گزارشهای خوبی از واقعیت سفره و معیشت مردم نمیدهد؛ اگر هم به کسی برخورد، فدای سر مردم.
خدا بینا کند هرکسی را که حرکتها و زحمتها را نمیبیند، چون بیتردید از کور مادرزاد، کورتر است. اما خدا بیناتر کند هرکسی را که ضعفها و گرفتاریهای قابلحل را کتمان میکند یا نمیبیند.
هر نوشته، گنجایش بیان تمام نقاط قوت یا نقاط ضعف را ندارد اما بارها از زحمات و تلاشها و برخی نتایج مثبت این تلاشها نوشتیم و حالا بیان گوشهای از دردهای مردم نیز ضروری است تا به فضل الهی و همت و تدبیر مسئولان، حلوفصل شود.