پیام های منطقه ای یک ترور در روسیه
با مرگ"داریا دوگین" دختر ۲۹ ساله متفکر روسی الکساندر دوگین که رسانههای غربی تیترهایی همچون« "دختر راسپوتین پوتین" و "دختر ایدئولوگ فاشیسم روسی" در انفجار کشته شد » را برای آن انتخاب کردند گمانههای متعددی همچون یک ترور داخلی یا دست داشتن دولت اوکراین در آن را برانگیخت، اما به واقع داستان چیست و این ترور چه تبعات منطقهای خواهد داشت؟ برای تحلیل این موضوعات باید توجه داشت که اوکراین میداند ورود به بازی ترور دولتی به نفعاش نیست و با اشراف اطلاعاتی که روسیه در اوکراین دارد به راحتی میتواند چنین عملی را با شدت چند برابر پاسخ دهد چیزی که از سوی مشاور رئیس دفتر زلسنکی به قوت رد شد و نیز فرضیه داخلی بودن ترورها از سویی نمیتواند درست باشد؛ چرا که هیچ سیستم هوشمندی خودزنی نمیکند تا بهانه یورش بیشتری به اوکراین داشته باشد و پیام ضعف از خود صادر میکند، چنین دلیلی برای حملات بیشتر، موجه و عقلانی نیست، مخصوصا حمله به یک ایدئولوگ و دخترش چنین قدرت آتشی را تهیه نخواهد کرد و اپوزیسیون داخلی روسیه نیز، بیشتر یک اپوزیسیون سیاسی-فرهنگی و تحت رصد است لذا این ترور کار گروههای سیاسی مخالف هم نمیتواند باشد. اما سوالی که به قوت خود باقی میماند این است که؛ پس چه کسی داریا را کشت؟ اما جالب است بدانیم که تنها ساعاتی پیش از ترور خانم دوگین بود که؛ "روزنامه صهیونیستی معاریو" نوشت: سلاحهایی که اکنون در اختیار گروههای فلسطینی قرار دارند، از طریق خاک روسیه به دست آنها رسیده است. "الکساندر گلییویچ دوگین" تنها یک ایدئولوگ روسی است که معتقد است روسیه باید در قالب "نئو اوراسیاگرایی" توان ژئوپلیتیکی خود را احیا کند و جمهوریهای استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی که با اضمحلال ایدئولوژی چپ، از روسیه واگرا شدند به مدد نوعی ایدئولوژی الهیاتی و ملیِ راست گرا دوباره به روسیه نزدیک شوند و نشر و تبلیغ این ایده توسط او در سال ۲۰۱۴ شدت گرفت تا جایی که در سال ۲۰۱۵ وارد فهرست تحریمهای رژیم ایالات متحده شد تا افرادی مانند "دوگین" را که در تدوین اسناد امنیت ملی روسیه شرکت داشتند مرعوب کند و به دلیل تهییج ایدئولوژیک پوتین برای حمله به کریمه تحت فشار قرار گیرند. البته حذف فیزیکی یک ایدئولوگ معمولا شیوه همیشگی سرویس جاسوسی سیا هم نیست چرا که در صورت افشا سر و صدای زیادی به پا میکند و معمولا سیا مباشر چنین حرکاتی است، در اغلب موارد سیا در چنین عملیاتهایی یا مطلع است یا پشتیبان و جنس عملیات تروریستی علیه "دوگین" نشان میدهد که ترتیب دهندگان این اقدام انگیزه ایدئولوژیک دارند تا پیامی از نوع دیگر را به دولت روسیه ارسال کنند. اما چه کسانی میتوانند چنین انگیزهای داشته باشند؟ بدیهی است که نمیتوان تا روشن شدن قضیه در سالهای بعد اظهار نظر قطعی و غیر مستند داشت اما یکی از بازیگرانی که در جهان ترور دولتی را در دستور کار دارد، سرویس موساد" بازوی تروریستی رژیم آپارتاید صهیونیستی است که با سرویس MI6 در تعامل نزدیک است. اظهارات اخیر مقامات روسیه علیه لندن و تل آویو و فشار به آژانس یهود در روسیه که وابسته به رژیم صهیونیستی است و دادن فضای بیشتر جهت برگزاری مناسک به مسلمانان از طرف کرملین و ارتباط با برخی گروههای مسلمان از یمن تا فلسطین و رویکرد احتمالی جدید مسکو در سوریه و تشدید تنش میان نیروهای وابسته به " طیف سیاسی لاپید" با رئیسجمهور روسیه تا حدی که هشدار "نتانیاهو" را نیز به دنبال داشت، یکی از گزینههای معتبری است که تحلیلگران میتوانند به آن توجه کنند. در واقع این ترور میتواند هشداری باشد به سیستم امنیت داخلی روسیه با این مضمون که فشار را از روی عناصر وابسته به رژیم صهیونیستی در داخل روسیه بردارید چرا که ما در لایههای امنیتی داخلی نفوذ داریم و ثانیا پیامی باشد به «آژیتاتورها» یا هواداران حمله روسیه به اوکراین که حمایت نرم افزاری و فکری از اقدامات کرملین نداشته باشند. در فرایند جنگ ترکیبی، روسیه بیشتر از صحنه نظامی در صحنه اجتماعی و سیاسی داخل جوامع اروپایی و آمریکا موفق بود، دولت اوکراین هم فعلا مشغول پاک سازی نیروهای وابسته به روسیه است و آن قدر قابلیتهای اطلاعاتی و عملیاتی با هدایت آمریکا و انگلیس ندارد که در داخل روسیه عملیات ترور انجام دهد. دوگین با تلفیق ابزار ملی گرایی و سازمان دهیهای مذهبی در قالب تقریب مسیحیت ارتدوکس و اسلام سیاسی سعی میکرد تا سلاح ایدئولوژیکی برای مسکو در برابر هژمونی ایدئولوژیک غرب بسازد و این ایده برای رژیمهای صهیونیستی، بریتانیا و ایالات متحده قابل تحمل نبود. نوع واکنش رسانههای مرتبط به لندن، دولتهای اروپایی و آمریکایی نشان داد که نوعی تقسیم کار مشترک درباره ترور "داریا دوگین" انجام شده است و به عبارت دیگر این احتمال وجود دارد که هدایت این عملیات تروریستی توسط رژیم صهیونیستی و عوامل داخلیاش در روسیه انجام گرفته باشد و ایالات متحده و بریتانیا که به لحاظ اطلاعاتی، اشرافیت به سایر سیستمهای اطلاعاتی اروپایی دارند و نقش ناپیدای فرماندهی این سیستمها را بازی میکنند، پیوستها و تمهیدات این عملیات را فراهم آورده باشند. از اظهارات لاوروف مبنی بر خون یهودی هیتلر و سایر تنشهای کلامی میان مسکو و تل آویو که بگذریم بنی گانتس وزیر دفاع رژیم آپارتاید صهیونیستی در اواخر ماه جولای ۲۰۲۲ به صورت مستقیم به مسکو هشدار داد که جنگندههای اسرائیلی دو ماه پیش یعنی بین ماههای میو ژوئن توسط برخی سامانههای روسی(S-300) مورد رهگیری و حمله قرار گرفتهاند و همچنین سخنگوی نخست وزیر رژیم صهیونیستی، همزمان با اظهارات گانتس طی بیانیهای چنین هشدار داد که؛ «آژانس یهود دال مرکزی روابط ما با مسکو است.» بنابراین از جمیع گزارههای پیش گفته چنین بر میآید که با توجه به نفوذ میدانی رژیم صهیونیستی در روسیه و با توجه به نوع اقدامی که انفجار و آتش سوزی خودرو بوده و معمولا اسرائیل در این تکنیک تروریستی به نوعی، صاحب نشان تجاری است، با توجه به روی کار بودن دولت ضعیفی در اسرائیل که با جنگ و ترور سعی در تقویت پایههای خویش دارد و با عنایت به پوشش رسانههای غربی که روایت سازیهای هماهنگ و معناداری داشتند، رژیم صهیونیستی مدیریت میدانی ترور را توسط عواملاش رقم زده است و بریتانیا و ایالات متحده، پشتیبانی اطلاعاتی این اقدام را به عهده داشتهاند. چرا که به تازگی اسرائیل به شدت خواهان تلفیق در سیستم اطلاعاتی پنج چشم آنگلوساکسونها شده است و از سوی دیگر قراردادهای اطلاعاتی و امنیتی جدیدی را در زمان "لیز تراس" وزیر خارجه بریتانیا با سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا منعقد کرد و در اسناد اطلاعاتی بریتانیا، روسیه یکی از مهمترین تهدیدهای امنیتی بریتانیا به شمار میرود. حال این پرسش مطرح است که آیا ترور دختری ۲۹ ساله و خبرنگار به نام داریا دوگین میتواند الکساندر دوگین، همفکران و روشنفکران روسی را مرعوب و منزوی کند یا از خاکستر داریا، ملی گرایی جدید روسی شعله خواهد کشید و نظم ژئوپلیتیکی شرق اروپا و جناح شرقی ناتو را از یک سو و ترتیبات ژئوپلیتیکی پیرامون روسیه در نقاط دیگر را از سوی دیگر تحت تاثیر قرار دهد، چیزی که در صحنههای عینی میدان نبرد میان مسکو و لندن-واشنگتن و برآوردهای اقتصادی، ایدئولوژیکی، تسلیحاتی و اطلاعاتی با توجه به ابزار و امکانات هر طرف، برآورد خواهد شد و نسبت به آن نباید زود قضاوت کرد، اما به نظر میرسد رژیم صهیونیستی به برآورد خود رسیده است و بی محابا از سیاست بازیگری میان هر دو طرف عقب نشینی کرده و به صورت کامل در کنار آمریکا و بریتانیا و علیه روسیه، جاگیری کرده است.
آینده مذاکرات؛ چند قدم جلوتر (یادداشت روز)
خردمندی به یک معنا، آیندهنگری است. این که سرانجام و سود و زیان یک رفتار چیست. همچنان که افق دید، از نوک بینی تا چند کیلومتر دورتر فرق میکند، قابلیت آیندهنگری در افراد هم متفاوت است. این دو حکمت از امیر مومنان(ع) است که فرمود «اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ. بریده شدن خوشيها و برجاى ماندن پیامدها را به یاد داشته باشید»؛ و «اِرْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ. نگاهت را به انتهای سپاه دشمن (خیمه فرماندهی) بینداز». در هدفگذاریهایی که پای تعامل با دشمن در میان است، باید راهبرد حریف را کاوید و از معاملهای که شیرینی موقت و خسارتهای ماندگار برجا میگذارد، پرهیز کرد.
توافق برجام که در سال 94 با غفلت از راهنماییها و هشدارهای رهبر معظم انقلاب تدارک شد، از آیندهنگری بهعنوان اقتضای عقلانیت فاصله داشت. برخی دولتمردان سابق بعدها به دفعات اذعان کردند که پیشبینی نمیکردند آمریکا توافق را زیر پا بگذارد یا از آن خارج شود. توافق چنان نامتوازن و فاقد ضمانت تنظیم شده که آمریکاییها، از روز اول به نقض آن پرداختند؛ و سپس خارج شدند، بدون اینکه هزینهای بپردازند. این خطای نابخشودنی، عبرت بزرگی است که
- ولو در مقیاسهای کوچکتر- نباید تکرار شود. برجام، دستمالی و پایمال شد؛ چون برخی مدیران ما اصرار داشتند برنامه غرب را نفهمند. از خط نفوذ و خیانت که بگذریم، افراد خوشبین تصور میکردند یک توافق (ولو نیمبند) تا مدتها از تنشها و فشارها میکاهد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد و پیشبینی هم میشد، تشدید فشارها و بهانهجوییهای غرب بود.
دیپلماتهای آمریکا و اروپا، پای میز مذاکره ادعا میکردند که میخواهند درباره عدم انحراف برنامه هستهای ایران آسوده خاطر شوند، اما طراحیشان چیز دیگری بود. یک سند در اینباره، سخنان «جان ساورز»، (رئیس وقت سرویس جاسوسی MI6) در اواخر مهرماه 1394 است که پس از شروع انجام تعهدات ایران ظرف دو ماه، به CNN گفت: «توافق هستهای، ظرف 15 سال، ایران را به کشوری میانهرو تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایههای انقلابی به کشوری نُرمالتر قرار دارد. اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. ما نیاز داریم صبر استراتژیک داشته باشیم تا به آن فرصت دهیم در ۱۵- ۱۰ سال آینده توسعه یابد و ایران را به کشوری نُرمال تبدیل کند». آنها به توقف 95 درصد برنامه هستهای ایران قانع نبودند بلکه میخواستند موتور قدرت ساز انقلاب اسلامی را خاموش کنند.
سند دوم، اظهارات «ریچارد هاویت»، تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران است که سوم آبان 1395 گفت:
«توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر در ایران را ازسر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار
بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود... اکنون اروپا در ایران نفوذ دارد، ولی آمریکا فاقد آن است. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم». اروپاییها در همین دوره، سرگرم حمایت از تروریستها در سوریه و عراق، و جنایتکاران سعودی علیه ملت یمن بودند.
مصاف غرب با ما، فرابرجامی است و در قالب تنگ برجام نمیگنجد. به همین دلیل هم به برجام، صرفا بهعنوان ابزار کانالیزه کردن و محاصره واقعی ایران مینگریستند. کاری را که تحریمهای فلجکننده
(و فشار حداکثری) نتوانست انجام دهد، برجام و توافقهای مشابه باید انجام میداد: واداشتن ایران به خودزنی، بر اساس دستکاری در محاسبات. کلیت برجام به سمت منافع غرب فرو غلتید، چرا که طرف آمریکایی گفته بود «توافق نکردن بهتر از توافق بد است»؛ اما در این طرف، وزارت خارجه ما، با به خدمت گرفتن چند هنرمند ادعا میکرد «هیچ توافقی، بدتر از عدم توافق نیست»! برجام در چنین نامعادله عجیبی، عبرت جهانیان میشد.
آیندهنگری و آیندهپژوهی درباره برجام و مذاکرات مبتنی بر آن، همچنان اهمیت دارد. جا دارد متولیان امر، با دعوت کارشناسان مختلف، شبیهسازی و آیندهنگری کنند که شرایط در صورت احیای برجام -بدون چارهجویی درباره منافذ آن- ظرف سه یا شش ماه بعد (و نه حتی دو سال آینده) چگونه خواهد بود؟ آیا مثلا ایران میتواند بدون دردسر، تجارت داشته باشد یا این که تنشها و فشارها، در حد مقدور غرب شدت مییابد؟ این بازی برخلاف تلقی دولت سابق، بازی بُرد- بُرد نیست. بلکه غرب، سود خود را در باخت ایران و گرفتن امتیازات جدید از این طریق میبیند. به همین دلیل، اگر مسائلی مانند دریافت تضمین محکم، لغو پایدار تحریمها و بستن پرونده PMD، تعیین تکلیف نشده باشد، میتواند مقدمهای برای تشدید فشار باشد. قطعا انتظار دروغینی که غربگرایان درباره عواید نجومی احیای برجام ساختند، ما به ازای واقعی ندارد، چنانکه قبلا هم نداشت و موجب سرخوردگی عمومی شد.
توافق بدون لغو موثر و پایدار تحریمها (گرفتار شدن در بازی برچسب تحریمها)، اخذ تضمین معتبر (مانند نگهداری مواد غنی شده در ایران تحت نظارت آژانس)، تعیین غرامت چند سال عهدشکنی آمریکا، و بسته شدن پرونده PMD، فاجعه دوبارهای را بر پایه برجام رقم میزند. افق چنان توافقی روشن است: آمریکا مجددا عضو برجام میشود و به مکانیسم ماشه دسترسی پیدا میکند؛ قیمت نفت با سقوط 20 تا 30 دلاری روبهرو میشود؛ و سپس، آمریکا در مدت زمانی کوتاه، دبّه میکند و بازی مار و پله را به نقطه صفر برمیگرداند و حال آن که ضعیفترین دوران خود در 70 سال اخیر را سپری میکند.
فرسایشی کردن مذاکرات از سوی غرب، نباید ما را از اولویتهای خود غافل کند. مذاکرهکنندگان دولت سابق، همه امتیازات را به شکل نقد و برگشت ناپذیر واگذار کردند، اما امتیازات نسیه، یا ناپایدار و نقضپذیر را گرفتند. نگاه آمریکا به تعلیق تحریمها موقتی (سه تا شش ماهه) است؛ به نحوی که بحران اقتصادی را پشت سر بگذارد و نیاز اورژانسی برای پایین کشیدن قیمت حاملهای انرژی را برطرف کند و سپس بتواند شیطنتهای جدید را از سر بگیرد. بسیار محتمل است که واشنگتن ظرف مدت کوتاهی، در مقابل دسترسی ایران به درآمدهای نفتی یا دیگر سازوکارهای بانکی و مالی جهانی کارشکنی کند و تهدید و کارشکنی علیه سرمایهگذاری میانمدت و بلندمدت شرکتها در ایران را از سر بگیرد. طبیعی است که دوره کوتاه سه تا شش ماهه صرفا میتواند اقتصاد در حال خروج ایران از وضعیت شرطیسازی را به شرایط سالهای 99-1398 برگرداند.
فارغ از این که دولت آمریکا وعده میدهد چه حجمی از تحریمها را تعلیق کند، اصرار دولت بایدن بر ندادن «تضمین»، مسئله مهمتری برای راستیآزمایی است. دولت بایدن نمیخواهد و نمیتواند از طرف دولت بعدی آمریکا تضمین بدهد، اما ضمنا به اعتبار عهدشکنیهای پیاپی و پسابرجامی دولت دموکرات اوباما، وعده دولت بایدن درباره دوره دو ساله خودش هم معتبر نیست. ضمنا باید توجه داشت که موضع کنگره همیشه رادیکالتر بوده و نمایندگان هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مجلس نمایندگان یا سنا، تحریمهای پسابرجامی را با اتفاقآرا تصویب کرده و رفتار دولت آمریکا برای ممانعت از انتفاع اقتصادی ایران را تکمیل کردهاند. کنگره، قانون «اينارا» را در سال 2015 براي نظارت بر توافق تصويب کرد که طبق آن، رئيس جمهور آمریکا باید هر سه ماه یک بار گزارش میداد تا کنگره درباره ادامه یا عدم تداوم «تعلیق سه ماهه تحریمها» تصمیم بگیر!. «اينارا» در سنا
با 98 راي موافق و تنها یک رای مخالف به تصويب رسيد. اینارا در مجلس نمایندگان هم، با 400 راي موافق و فقط 25 مخالف تصويب شد. قانون پسابرجامی كاتسا هم که سال 2017 با 98 راي سناتورها (فقط دو راي منفي) تصويب شد، با 419 راي موافق و 3 راي مخالف، از تصويب مجلس نمایندگان گذشت. قانون دیگری که مانند کاتسا تعهدات برجامی آمریکا را منتفی میکند، قانون ISA میباشد که سرمايهگذاري بيش از 40 ميليون دلار در سال براي توسعه بخش نفت وگاز در ايران را ممنوع میکند و به شکل مشابه تصویب شده است.
در این میان و در حالی که سوء نیت آمریکا مُحرز است، دعوت به «تنازل» از خطوط قرمز اعلامی نظام و ادعای این که دستورالعمل ابلاغی برای مذاکرات، جدا از خطوط قرمز اعلامی است، مسیری انحرافی است. جدا کردن «خطوط قرمز اعلامی رهبر انقلاب» و «دستورالعمل مذاکرات» و ادعای این که خطوط قرمز برای چانهزنی است و نه ایستادن بر مبنای آن، تحلیل نادرستی است که میتواند ایران را مجددا از حداقل حقوق خود محروم کند. ما بر سر سود طرفین در یک توافق «بُرد- بُرد» مذاکره نمیکنیم که بتوان درباره کم و زیاد شدن آن چانهزنی کرد یا تخفیف داد؛ بلکه دیپلماتهای سختکوش کشورمان، بر سر حقوق تضمین نشده در برجام میجنگند.
در اهمیت نیاز آمریکا به توافق همین بس که در طول یک سال اخیر، قیمت نفت تقریبا دو برابر شده و میزان ذخایر نفتی آمریکا، به پایینترین سطح خود در چهار دهه گذشته رسیده است. اروپا هم که بازگشت به عصر تاریکی و یخبندان و قحطی را ظرف چند ماه آینده انتظار میکشد. آنها نیازمند فوری «بازگشت نفت ایران به بازار» هستند. اما با این حال، توافقی را میپسندند که خطوط قرمز بازدارنده ایران کمرنگ شده باشد و بتوان زیرش زد. در مقابل، ما امروز در مقایسه با هفت سال قبل، در موضع قدرت هستیم و فشارهای تحریمی را هم تا حدود زیادی ازسر گذراندهایم. مقامات آمریکایی بارها به شکست فاحش فشار حداکثری اعتراف کردهاند. بنابراین نباید اجازه داد دشمن و پادوهای رسانهای آن، معادله موجود به نفع ایران را تحریف کنند. قطعا توافق نکردن، بهتر از توافق بد است. آمریکا تنها زمانی میتواند به برجام برگردد، که حقوق ایران را تضمین کرده باشد. هر توافق دیگری، مثل توافق چندمرحلهای، خلاف این ضرورت خواهد بود./ محمد ایمانی
محمدعلی آقایی- وقتی چندی پیش دبیر محترم ستاد احیای امربهمعروف و نهی از منکر مدعی شد که 4000نفر از فرزندان مدیران میانی در خارج از کشور زندگی میکنند (البته ایشان به هر دلیلی متعرض فرزندان مقامات و مدیران عالی نشدهاند) قضیه بعد شگفتانگیزی میگیرد. همه میدانیم که این حق طبیعی هر شهروندی است که در هر کشوری از دنیا به زندگی خود ادامه دهد، اما هنگامیکه بحث این فرزندان به میان کشیده میشود پرسشهای بیشماری به ذهن سایر شهروندان خطور میکند؛ مگر پدران و مادران این فرزندان نتوانستهاند چنان جامعه آرمانی که برایش سینهچاک میدادند بسازند تا محیطی امن برای ادامه بقای فرزندانشان باشد؟ یعنی شکستخوردهاند؟ پس چرا خود آقاها و بیبیها و خویشاوندان هنوز نرفتهاند؟!یا هنوز روز موعود فرانرسیده است؟! میتوان در پاسخ گفت هر عمل بزرگی مقدمات و تدارکات مجهزی میطلبد. ابتدا باید جای پا محکم شود، سرمایهگذاریهای لازم انجام شود، املاک درخوری تملک شود. سادهلوحانه است اگر فکر کنیم کسی مانند جناب خاوری یکشبه تصمیم گرفت به کانادا نزول اجلال فرمایند آنهم از مرز رسمی و در کمال آرامش و آسایش خیال؟ مگر فلان مقام مسئول ماهیانه چقدر درآمد دارد که علاوه بر زندگی لاکچری در داخل کشور میتواند کولهبار نورچشمی خود را پروپیمان کرده و روانهاش کند؟ آنهم در شرایطی که یک مستخدم دولت در طول 30سال خدمت خود نمیتواند از عهده بلیت رفتوبرگشت به یک کشور همسایه هم برآید. ویلا، هتل و هزینههای آنچنانی هم پیشکش.
کراراً شنیده میشود که فرزند فلان بیبیزاده یا آقازاده در فلان جای دنیا چه سرمایهگذاریها کرده و چه کبکبه و دبدبهای راه انداخته و البته آقا یا بیبی هم لزومی به انکار نمیبینند؛ چون هم ادعاها مستند به مدارک متقن است و هم خود دیگر تکلیفشان را با افکار عمومی مشخص کردهاند که زندگی شخصی است و به کسی ارتباطی ندارد.
آنطور که شنیده میشود درآمد ماهیانه یک مقام عالیرتبه دولتی بیش از چهار برابر بک کارمند معمولی نیست، پس آنهمه اخبار مستندی که شنیده میشود، چگونه قابل توجیه است. شوربختانه دستگاههای نظارتی سکوت را برگزیدهاند.
البته جناب دبیر ستاد امربهمعروف بهنوعی آبروداری کرده و آمارها نشان میدهند که اعداد و ارقام بیشتر از موارد اعلامشده است. کاش میشد فهمید که در کنار این آمار محتاطانه، به میزان سرمایهای که به طرق نامشروع از ممر پولشویی و رانتخواری و اختلاس به دست میآید و از کشور خارج میشود، نیز اشاره میشد.
اگرچه به دلیل تکرار این موضوع، این ماجرا کمی عادی جلوه مینماید، اما بدون تردید چنان حائز اهمیت است که میطلبد سازمانی در کنار دستگاه قضایی، نظارتی تام و تمام و البته بدون جهتگیری سیاسی به این امر مهم بپردازد.
رويکرد دوگانه رسانههاي بيگانه در قبال توافق
سید حسین سجادی