صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۲۹۱۳۹۹

روزنامه کیهان **

فلوجه، رقه، عملیات‌های توافقی!/ سعدالله زارعی

روز دوشنبه گذشته با دستور حیدر‌العبادی نخست‌وزیر عراق دستور آزادسازی فلوجه صادر شد و در پی آن از 3 نقطه شرقی، جنوبی و شمالی این شهر یگان‌های نظامی و شبه‌نظامی مردمی به سمت فلوجه به حرکت درآمدند. همزمان با آن خبرهایی منتشر شد که نشان می‌داد در بحث آزادسازی فلوجه توافقی هم در دو طرف جبهه پدید آمده است! سفیر عربستان در دیدار با وزیر دفاع عراق از طرف فرماندهی داعش قول داد، که فلوجه را تحت شرایطی ترک گوید متقابلا مقامات نظامی دولت العبادی پذیرفته‌اند که عملیات آزادسازی فلوجه را با رعایت شرایط خاصی که داعش تعیین کرده است، دنبال نمایند.

همزمان با این بحث، گفته می‌شود، عملیات در شمال استان رقه در هماهنگی بین آمریکا و کردها و در واقع با محوریت فرماندهی آمریکایی و عملیاتی کردها به نام آزادسازی این شهر جریان پیدا کرده و این در حالی است که کردهای سوریه آنقدر توانایی ندارند که بدون یک طرح حساب شده نظیر آنچه در عراق به آن اشاره شد، در رقه وارد عملیات علیه داعش بشوند. در خصوص این دو عملیات و مسایل مرتبط با آن، نکات زیر حائز اهمیت می‌باشند:

1- در عراق در پرونده، مقابله با داعش، دو نوع اقدام، تجربه شده است، اقدام از نوع آنچه جبهه مقاومت با محوریت «حشد شعبی» در آزادسازی استان‌های بابل، صلاح‌الدین، کرکوک و دیالی انجام داد و اقدام از نوع آنچه با محوریت نیروی هوایی آمریکا در آزادسازی رمادی مرکز استان الانبار انجام شد. عملیات نوع اول عملیاتی بود که بر مبنای شناسایی دقیق محل استقرار داعش انجام می‌شد و همان نقطه زیر آتش قرار می‌گرفت و سپس به آن نقطه هجوم می‌شد و پاکسازی صورت می‌گرفت، در این نوع از عملیات سطح تخریب منازل و... و نیز سطح آسیب‌ انسانی مردم و نیروهای عمل‌کننده، حداقل بود. با این نوع عملیات دستکم چهار استان عراق به طور کامل پاکسازی شد و مردم توانستند به خانه‌های خود بازگردند.

عملیات نوع دوم که در رمادی به اجرا درآمد، عملیات بمباران بسیار سنگین و تبدیل کردن شهر به تل خاک است به گونه‌ای که هیچ جنبنده‌ای در منطقه عملیاتی زنده باقی نمی‌ماند. در این نوع از عملیات تلفات نیروی عمل‌کننده به صفر نزدیک می‌شود و خسارات و تلفات مردمی به 100 درصد می‌رسد. از این رو آمریکایی‌ها بعد از عملیات رمادی نتوانستند روی «شهری آزاد شده» مانور کنند چرا که آبادی باقی نمانده بود.

2- در نتیجه عملیات از نوع اول و از نوع دوم، داعشی‌ها متوجه شدند که قادر به حفظ مناطق تحت اشغالشان در جاهایی که مورد حمله قرار می‌گیرند، نخواهند بود. از این رو در ماه‌های گذشته از یک سو از توان مقاومت داعش تا حد زیادی کاسته شده و از سوی دیگر اختلاف در سطوح فرماندهی افزایش یافته است. این در حالی است که از زمانی که داعش در محدوده شمال غربی عراق و شمال شرقی سوریه متوقف شد و به یک مرحله ثبات رسید با توجه به فاصله این دو محدوده از پایتخت‌های عراق و سوریه، اولویت برخورد فوری با داعش برای دولت‌های بغداد و دمشق کنار رفت چرا که در واقع در تعبیر نظامی، موضوع از «بحران» به «مشکل» تقلیل یافته بود. در این میان اما، داعش بنا به دلایلی به اولویت آمریکا تبدیل شد! اما چگونه؟

3- حزب دمکرات آمریکا تا انتخابات آبان‌ماه آتی ریاست‌جمهوری فرصت دارد تا از «پیروزی بر داعش» به عنوان یک برگ برنده استفاده کند. در بحث مبارزه با تروریزم این سؤال وجود دارد که خب به فرض آن که پیدایی تروریزم هیچ ربطی به طراحی سیستم اطلاعاتی آمریکا ندارد و به فرض که بقاء این گروه تکفیری هم ارتباطی با پشتیبانی‌های لجستیک آمریکا ندارد، بالاخره شعار مبارزه با تروریزم که یک شعار آمریکایی است، دولت اوباما برای کاهش قدرت تروریزم در عراق و سوریه چه کار کرده است؟ در بحث تروریزم در سوریه و عراق ما با دو جریان بالنسبه قدرتمند و بالنسبه ضعیف‌تر مواجه هستیم. جریان قدرتمندتر، «جبهه‌النصره» است که در حال حاضر بخش‌هایی از 4 استان حلب، درعا، سویدا و قنیطره و کامل استان ادلب را در اختیار دارد و البته علیرغم تلاش زیاد، نتوانسته این بخش‌ها را به یکدیگر متصل و مرتبط گردانیده و از آن یک منطقه انحصاری پدید آورد. این جریان که البته فقط مربوط به سوریه است از نظر حجم و کیفیت و سطح بومی بسیار برتر از داعش ظاهر شده است. جبهه النصره دهها گروه فعال را در مناطق مختلف و با نام‌هایی متفاوت- احرارالشام، فتح‌الاسلام، جیش‌الفتح، جیش‌‌الاسلام، فیلق دمشق و...- پدیدآورده و از نظر نوع معاشرت با مردم، به گونه‌ای رفتار کرده که از پشتیبانی نسبی مردمی در این مناطق برخوردار است بنابراین مقابله با چنین گروهی برای آمریکا کارآسانی نیست.

از آن سو یک داعشی وجود دارد که تکثیر نشده همه داعش همین است که در سازمان رسمی آن به چشم می‌خورد، اکثریت نیروهایش غیربومی‌اند و در میان آنان اتباع اروپایی بیش از اتباع آسیایی است البته حدود یک سوم از نیروهای آن بومی هستند که در کادرهای فرماندهی قرار نمی‌گیرند. داعش در عین حال برخلاف جبهه‌ًْالنصره دو نقطه ضعف بزرگ هم دارد؛ وجود صدها عنصر بعثی عراقی در راس داعش این سازمان را به سازمانی لائیک نامبردار کرده است و سیطره رژیم سعودی و ترکیه بر آن. با این وصف راهکار اوباما برای اثبات نتیجه‌بخش بودن سیاست موسوم به «مهار تروریزم» کاملا مشخص است. آمریکا نباید به جبهه‌ًْالنصره و ده‌ها شاخه آن کاری داشته باشد چرا که به جایی نمی‌رسد پس باید روی داعش و لولاهای آن یعنی بعثی‌ها، دلارهای سعودی و اطلاعات ترکیه متمرکز شود و از طریق «باطن توافق» و «ظاهر عملیات نظامی» نشان دهد که شاخ تروریزم را در سوریه و عراق شکسته است! عملیات این روزهای رقه از این منظر قابل تحلیل و ارزیابی است.

4- براساس آنچه گفته شد حدود دو هفته پیش سفیر عربستان در دیدار با وزیر دفاع عراق قول داد که اگر نیروهای ارتشی و شعبی عراق بپذیرند که به نیروهای داعش آسیب‌ نرسد، از طرف داعش قول می‌دهد که در برابر عملیات ارتش چندان مقاومت نکند. در این مذاکرات دو طرف توافق کردند که حجم آتش عملیات نیروهای نظامی و شبه نظامی عراق از سه کیلومتر فراتر نرود تا داعش بتواند به مرور مناطق را برای تحویل آماده نماید.

بر این اساس از روز دوشنبه که عملیات نظامی از سه محور غرب، جنوب و شمال به سمت فلوجه آغاز و دست کم 30 روستا آزاد شده است اثر چندانی از مقاومت جدی داعشی‌ها به چشم نمی‌خورد و دقیقا از همین رو حیدرالعبادی اعلام کرده است که نیروهای دولتی طی دو روز آینده بر فلوجه مسلط خواهند شد. این در حالی است که شهر فلوجه که از مرکز استان یعنی رمادی بزرگتر است، طی 13 سال گذشته اصلی‌ترین نقطه تجهیز تروریزم بود و ارتش آمریکا علی‌رغم آنکه در همین نقطه چند هزار نفر تلفات داد، به جایی نرسید و ارتش عراق نیز طی بیش از ده عملیات شکست خورد. حال چطور به حرکت درآمده و با اطمینان از یکسره شدن کار داعش در فلوجه سخن می‌گوید!

در سوریه نیز موضوع با همین کیفیت و البته با مختصاتی دیگر به اجرا درآمده است کردهای سوریه به رهبری صالح مسلم که جریان ضعیفی هستند و نتوانستند در آزادسازی عین‌العرب یا همان «کوبانی» نقشی به عهده بگیرند، حالا نقش بسیار بزرگتری را به عهده گرفته‌اند!

آزادسازی شهری نسبتا بزرگ و حمله به قلب داعش! کاملا واضح است که در این عملیات اگر پیشروی صورت بگیرد این پیشروی واقعی و برخاسته از عملیات واقعی نظامی نیست عملیاتی که بخشی از یک توافق سیاسی پشت پرده بین داعش و آمریکا حکایت می‌کند و در واقع کردهای عضو pyd در شرایطی حاضر به عملیات علیه مرکزیت داعش شده‌اند که پیش از آن تضمین گرفته‌اند که جنگ واقعی روی ندهد!

5- فراتر از بحث حزب دمکرات آمریکا و انتخابات پیش روی آن، آمریکا در عراق و سوریه به یک سناریو می‌اندیشد؛ «حضور نظامی عملیاتی» در سوریه و عراق به گونه‌ای که از یک بازیگر دور از صحنه به یک بازیگر در صحنه تبدیل شود. پیش از این، آمریکایی‌ها با دولت افغانستان توافق کردند که 16000 نیروی نظامی خود را در حالت آماده در پایگاه‌هایی از جمله «بگرام» نگه دارند. همین سناریو الان در عراق و سوریه در حال دنبال‌گیری است. آمریکا اگر بتواند در دو منطقه غربی عراق و شرقی سوریه که اکثریت مطلق جمعیتی این دو بخش از اهل سنت هستند، یک پادگان نظامی عملیاتی بزند، می‌تواند با زنجیره کردن این پایگاه‌ها از ترکیه تا هند، سیستم امنیتی مستحکمی را برای خود به وجود آورد و متقابلا وضع امنیتی کشورهای دیگر که در اینجا به طور خاص باید به ایران و روسیه اشاره کرد را تضعیف کند، از بازیگری رو به ضعف به بازیگری دارای موقعیت‌های حساس تبدیل می‌شود اما آیا این همه حرف است؟ نه واقعیت این است که دیگران سکوت نمی‌کنند تا چنین اتفاقی روی دهد. دست‌بسته تصور کردن دیگران اشتباه استراتژیک آمریکا در این پروژه می‌باشد.

***************************************

روزنامه قدس **

پیامی به وسعت جنوب ایران تا جنوب لبنان/محمد مهدی رحیمی

در هفته جاری دو مناسبت تاریخی در تقویم رسمی ثبت شده است؛ سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر از چنگال بعثیان و چهارم خرداد سالگرد آزادسازی جنوب لبنان از اشغال متجاوزان صهیونیست. فاصله زمانی این دو اتفاق تاریخی اگرچه قریب به 20 سال است و مسافت بین این دو منطقه هم هزاران کیلومتر، اما مشابهت های زیادی بین آنها وجود دارد.

شاید بیراه نباشد اولین اشتراک را در نقش آفرینی یک «مرد» بدانیم؛ حاج احمد متوسلیان، همو که این روزها باز هم نامش بر سر زبان ها افتاده است، نه فقط به خاطر اثر قابل تحسین و ماندگار سینمایی «ایستاده در غبار» که وزیر دفاع هم چند روزی است بر زنده بودن او و بقیه دیپلمات‏های ربوده شده ایرانی تأکید دارد. حاج احمد در فتح خرمشهر تیپ قهرمان 27 محمدرسول الله را فرماندهی می کرد که نخستین خط شکنان حصار «خونین شهر» بودند اما نمی توان از نقش او در آزادسازی جنوب لبنان هم غافل شد. اگرچه روزگاری که این مناطق آزاد شدند متوسلیان سالها بود که در «جاویدالاثری» بسر می برد اما کیست که تاریخ معاصر مقاومت اسلامی در لبنان را خوانده باشد و از نقش حاج احمد در تاسیس حزب الله لبنان بی خبر باشد. آری احمد و یاران کم شمارش در اوایل دهه 60 نهالی را در ساحل مدیترانه غرس کردند که امروز سایه آرامش بخشش بر فراز بسیاری از سرزمین های اسلامی گسترده شده است، از لبنان تا سوریه و از یمن تا عراق. اگر حاج احمد متوسلیان روزگاری فرمانده خط مقدم نبرد خرمشهر بود سالها بعد مردی از همان تبار به نام حاج عماد مغنیه علم ظفر و پیروزی را در لبنان بدست گرفت تا نامش برای همیشه بربلندای مردانگی ثبت شود.

مشابهت دیگر اما نبرد اراده ها با دشمن تا بن دندان مسلح است. روزی در خرمشهر سپاه و ارتشی که از حداقل هم محروم مانده بود و حتی سیم خاردار را هم به آنها نمی فروختند، در مقابل ماشین جنگی صدام که با سوخت سعودی و کویتی و فشنگ فرانسوی و آمریکایی و اطلاعات انگلیسی به پیش می رفت، با تکیه بر ایمان و اعتماد به وعده الهی، ایستادگی و مبارزه نمود و سرانجام برخلاف نظر تحلیلگران عرصه نظامی وجب به وجب خاکش را پس گرفت. 20 سال بعد هم مردانی از همان جنس نور و تقوا با دست خالی اما عزمی استوار، کاری کردند کارستان و برای اولین بار در تاریخ مبارزات اعراب و اسرائیل،

سرزمین‏شان را از اشغال خارج کردند. همان ها که روزگاری موفقیت فرزندان «روح الله» در مقابل صدامیان را باور نداشتند بعدها توفیق رزمندگان «حزب الله» بر صهیونیان را هم بعید و دور از دهن می دانستند، اما شد آنچه که حق تعالی گفته بود که؛ «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»

اشتراک دیگر اما در یک نام خلاصه می شود؛ «خمینی». بی شک نخ تسبیح تحلیل تمامی توفیقات محور مقاومت در قریب به 4 دهه گذشته را در این نام باید جستجو کرد. مردی که با عصای موسایی‏اش نخستین انقلاب اسلامی تاریخ بشریت را در بهمن 57 رقم زد و افسانه شکست ناپذیری ایادی استکبار دوران معاصر را برای همیشه به موزه سپرد.

همو که با دم مسیحایی اش جوانان آزادی خواه را از قلب تهران تا صحرای سینا و از رم تا بوینس آیرس در مقابل استکبار و زیاده خواهان به صف کرد و جبهه ای به وسعت کره خاکی در مقابل آنها تشکیل داد. مگر می‏شود به سرزمین های آزادشده جنوب لبنان سفر کرد و عطر دلنشین ارادت به روح الله الموسوی الخمینی را استشمام نکرد؟! حالا جای جای شهرها و روستاهای آزاد شده از چنگال صهیونیست های کودک کش مزین به تصاویر حضرت روح الله و بقیه السلف بصیر او حضرت آیت الله

خامنه ‏ای است، چراکه مردمان جبل عامل خوب می دانند که؛ «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» حالا به راحتی می توان از پیام واحدی نوشت که این دو پیروزی دارد، پیامی که شاید قبل از آنکه جبهه خودی آنرا تحلیل و تفسیر کرده باشد، دشمنان درباره آن به بحث و گفت و گو نشسته اند. محور مقاومت اسلامی برمبنای اندیشه های ناب اسلامی و تحت زعامت رهبران دین مدار تمام قد در مقابل جبهه کفر و نفاق و الحاد قدعلم کرده و جغرافیاهای ساختگی جای خود را به پیوندهای عقیدتی داده است. در این میان رفتن رهبران و شهادت رهبران اگرچه سخت اما در تضعیف توفیقات رزمندگان بی تاثیر است، انشالله.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

عبور از خط کشی‌های سیاسی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مجلس شورای اسلامی امروز با ترکیب جدیدی آغاز به کار می‌کند، مجلسی با روحیه و نشاطی افزون‌تر از گذشته، با ترکیبی متفاوت که 75 درصد نمایندگانش نسبت به مجلس نهم تغییر کرده‌اند. این ترکیب جدید می‌تواند نشانگر اراده و خواسته‌های مردمی باشد که ساختار کنونی را با علم به موانع و مشکلات موجود، به گونه‌ای شکل داده‌اند که نشانگر چشم‌انداز آینده باشد، چشم اندازی مبتنی بر تعادل، تعامل و با اصرار آشکاری بر فاصله گرفتن از افراط و دسته‌بندی‌های رایج که بیانگر بی‌میلی محسوس مردم نسبت به باندبازی‌های مرسوم در قلمرو سیاسی – اجتماعی است.

به نظر می‌رسد دوران دو قطبی کردن جامعه سپری شده است. این یک گمانه‌زنی یا ارزیابی احساسی نیست بلکه نیازی است که واقعیت‌های عینی در جامعه سیاسی کشور به خوبی آنرا تایید می‌کنند و نشان می‌دهند که اصرار بر این دیدگاه، یک گزافه‌گوئی نیست. مردم، جلوتر از گروه‌ها و جناح‌های سیاسی، چشم انداز روشنی را برای آینده کشور ترسیم کرده‌اند و برای دستیابی به چنان جایگاهی از هر فرصت و زمینه‌ای، علیرغم موانع موجود، بهترین استفاده ممکن را به عمل می‌آورند تا سلیقه سیاسی – اجتماعی دلخواه خود یعنی اعتدال، انصاف، اخلاق،‌ تدین و مسئولیت‌پذیری را مد نظر قرار دهند.

لازم است برگزیدگان مردم نیز همزمان با شکل‌گیری رسمی مجلس دهم به این تصمیم کلیدی و بنیادی مردم توجه خاصی نشان دهند و آْنها نیز به تبعیت از مردمی که این فرصت نقش‌آفرینی 4 ساله را در اختیارشان گذاشته‌اند، از دسته‌بندی‌ها و یارکشی‌ها و باندبازی‌های رایج عبور کنند و به اعتدال بیندیشند و به الزامات و اقتضائات آن عمل کنند.

طبعاً در قدم نخست، انتظار می‌رود فعالان سیاسی، احزاب و جمعیت‌ها نیز در این «خانه تکانی در خدمت ملت» به مردم تاسی کنند و از دعواهای سیاسی – جناحی متداول دست بردارند و به خیل عظیم مردم بپیوندند.

تعامل با روند تحولات سیاسی جامعه اقتضا می‌کند که همگان بپذیرند این الفاظ، گیرائی و کارآئی خود را به مرور زمان از دست داده، کهنه شده و به تاریخ پیوسته‌اند. اگر ممکن است کسانی برای حفظ موقعیت خود و باند قدرت همچنان به همان خط‌کشی‌های رایج دیروز وفادار بمانند و حتی به نتایج آن دلبستگی خود را حفظ کنند ولی می‌بینیم که با همان دلبستگی‌ها، خودشان هم شاید برای همیشه به تاریخ بپیوندند. چون تجربه نشان داده که در حساس‌ترین گذرگاه‌های تاریخ معاصر، این جناح بندی‌ها و باندبازی‌ها نه تنها کارساز نبودند، جامعیت نداشتند و فاقد کارآئی مورد انتظار برای تامین مصالح کشور و منافع ملی بودند بلکه حتی مانع بزرگی در این راه محسوب می‌شدند. تجربه‌های تلخ گذشته را نباید به هیچ قیمتی تکرار کنیم. اگر مجلس نهم نتوانست خاطره ارزشمندی در این مقوله باشد و برآیند مناسب و دلنشینی را در کارنامه خود ارائه کند، مجلس دهم از همین اولین روز شروع کار رسمی خود می‌تواند با عبور از خط کشی‌های سیاسی، همه چیز را بر مبنای صداقت، انصاف، مصالح کشور، منافع ملی، اخلاق، معیارهای اسلامی، از جمله اعتدال، عقلانیت و تدبیر برنامه‌ریزی و هدفگذاری کند و هر جا که شرایط اقتضا می‌کرد و بلکه برای همیشه «فراجناحی» و متناسب با مصالح کشور و منافع ملی تصمیم بگیرد وعمل کند.

به راستی کشور چقدر باید از بابت جناح‌بندی‌های سیاسی و زورآزمائی جناح‌ها با یکدیگر زیان کند و آسیب‌ها را تحمل نماید؟ در اینجا روی سخن با عقلای قوم، عناصر مستقل و با شهامت و چهره‌های معتدل و مورد احترام جامعه است که باید فراتر از فضاسازی‌های رایج به تبیین دیدگاه‌های خود بپردازند و آحاد مردم را به حمایت از یک موضع فراجناحی فرا بخوانند تا جامعه در مسیر نجات و رستگاری قرار بگیرد و از تنگ نظری‌ها و تعارض و تقابل عناصر شیفته قدرت در امان بماند.

ما از دوره بلوغ نظام سالهاست که عبور کرده‌ایم و مراحل تکاملی نظام را باید شاهد باشیم. اگر در سال‌های اولیه چنین جناح‌بندی‌ها و زورآزمائی‌هائی را تجربه کردیم، دیگر نباید تجربه‌های ناموفق آن سال‌ها را اکنون پس از ده‌ها سال باز هم تجربه کنیم. و خطاهای مکرر گذشته، چند بار تکرار شود. بگذار امروز با شروع مجلس جدید با نقش آفرینی عناصر مستقل شاهد شکل‌گیری و اثرگذاری نسل جدیدی از نمایندگان صاحبنظر در پهنه سیاسی کشور باشیم که راهکارهای جدیدی برای استفاده بهینه از فرصت‌ها توصیه می‌کنند و به جای تضاد و تقابل با دولت و زیر پا گذاشتن مصالح نظام و منافع ملی، روش‌های تازه‌ای برای تامین منافع حداکثری نظام و رفع معضلات و مشکلات اقتصادی – رفاهی جامعه را پیشنهاد کنند و راهکار عملی برای تحقق چنین اهداف ارزشمندی را ریل‌گذاری نمایند. با مشاهده ترکیب جدید مجلس، چنین انتظاری چندان دور از ذهن نیست.

***************************************

روزنامه خراسان**

امتیازگیری از موضع اقتدار/دکتر محمدسعید احدیان

«اگر کشور قوی شد، از استکبار هم می‌شود امتیاز گرفت؛ این را من به شما عرض بکنم. اگر کشور ضعیف بود، استکبار که هیچ، ابرقدرت‌ها که هیچ، دولت‌های بی‌عُرضه و ضعیف و حقیر هم از آدم طلبکاری می‌کنند؛ اگر ضعیف شدیم، این‌جوری خواهد شد، [امّا] اگر قوی شدیم، نه.

قدرت هم یک امر نسبی است؛ در هر مرحله‌ای از قدرت، انسان می‌تواند یک فعالیتی انجام بدهد. حالا مثلاً فرض بفرمایید در همین قضایای مذاکرات هسته‌ای که البتّه من حالا نمی‌خواهم وارد آن مقوله بشوم، دوستان عزیز ما گفتند ما امتیاز گرفته‌ایم و دشمنانی که تا امروز قبول نمی‌کردند که ما صنعت هسته‌ای داشته باشیم، حالا پای کاغذ امضا کرده‌اند که ما می‌توانیم صنعت هسته‌ای داشته باشیم. خب این چه‌جوری به دست آمد؟ این بعد از آن به دست آمد که ما اقتدار خودمان را نشان دادیم و ما توانستیم کاری را انجام بدهیم که آن‌ها تصوّر نمی‌کردند بتوانیم انجام بدهیم؛ یعنی تولید غنی‌سازیِ 20 درصد.

خود آنها هم می‌دانند، اصحاب فنّ این کار [هم‌] می‌دانند که مشکل کار [غنی‌سازی‌] تا ۹۹ درصد، عبارت است از مسیر [غنی‌سازی‌] تا ۲۰ درصد؛ اگر یک کشوری توانست خودش را تا ۲۰ درصد پیش ببرد، از آن جا تا ۹۰ درصد و ۹۹ درصد کار آسانی است، راه زیادی نیست؛ این را این‌ها می‌دانند. این مسیر را جمهوری اسلامی پیش رفت؛ یعنی توانست غنی‌سازی ۲۰ درصد را به دست بیاورد، توانست 19 هزار سانتریفیوژ نسل اوّل تولید کند، توانست حدود 10 هزار سانتریفیوژ نسل اوّل را به راه بیندازد، توانست سانتریفیوژهای نسل دوّم و سوّم و چهارم را تولید کند؛ توانست آن دستگاهِ رآکتورِ آب سنگینِ اراک را به وجود بیاورد؛ توانست کارخانه‌ تولید آب سنگین را -که امروز از ما می‌خرند- به وجود بیاورد.

این کارها را توانستیم بکنیم که دشمن آن حدّاقل را قبول کرد که ما صنعت هسته‌ای داشته باشیم؛ اگر این کارها را نکرده بودیم [قبول نمی‌کردند]. من یادم هست و دوستان همه یادشان هست که در آن 12-10 سال پیش از این، که مذاکرات دوره‌ قبل را داشتیم، بحث ما این بود که مثلاً اجازه بدهند پنج سانتریفیوژ کار کند، آن‌ها می‌گفتند نمی‌شود؛ ما اوّل می‌گفتیم 20 سانتریفیوژ، بعد گفتند نمی‌شود؛ کوتاه آمدیم گفتیم پنج سانتریفیوژ، گفتند نمی‌شود؛ گفتیم یکی، گفتند نمی‌شود! وقتی‌که نمی‌توانیم، وقتی نداریم، وقتی قدرت نیست، دشمن این‌جوری وارد می‌شود؛ [امّا] وقتی شما 19 هزار سانتریفیوژ را علی‌رغم دشمن به وجود آوردید، به راه انداختید، نسل دوّم و سوّم و چهارمش را تولید کردید، کارهای جنبیِ فراوانِ دیگری را انجام دادید، خب [دشمن‌] مجبور است قبول بکند؛ اقتدار این است. اگر اقتدار بود، انسان می‌تواند حتّی از استکبار امتیاز بگیرد. این امتیازی نبود که آمریکایی‌ها به ما دادند، این امتیازی بود که ما با قدرتمان گرفتیم، نه این که کسی به ما امتیاز داد.»

این جملات بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان است که بر اساس آن دو گزاره از دیدگاه رهبری روشن می‌شود: اول این که ما در مذاکرات هسته‌ای توانستیم امتیاز صنعت هسته‌ای را بگیریم و دوم این که این امتیاز را آمریکایی‌ها به ما ندادند بلکه ما به دلیل پیشرفت‌ها و قدرت هسته ای، توانستیم از موضع اقتدار، آمریکا را مجبور کنیم این امتیاز را به ما بدهد.

براین اساس تجربه برجام به ما می‌گوید که اگر می‌خواهیم امتیازهای خوبی در حوزه‌های مختلف مادی و معنوی بگیریم باید مولفه‌های قدرت خود را افزایش دهیم.

واقعیت این است که در فضای دو قطبی ایجاد شده درباره برجام به عنوان یک تجربه بسیار مهم دو رویکرد اصلی بیشتر از دیگر نگاه‌ها جریان سازی می‌کند و بقیه رویکردها به حاشیه رفته است.

رویکرد اول معتقد است برجام برای ما امتیازی نداشت یا اگر امتیازی هم گرفتیم آن قدر اهمیت نداشته است که در برابر داده هایش ارزشی داشته باشد. بر این اساس این طیف فکری معتقد است که ما اشتباه کردیم برجام را پذیرفتیم و بیشتر آن‌ها می‌گویند ما به دلیل مصلحتی بالاتر یا قرارگرفتن نظام در برابر «عمل انجام شده» مجبور شدیم برجام را بپذیریم.

رویکرد دوم برجام را دستاوردی ویژه تعریف می‌کند و این دستاورد ویژه را نتیجه تعامل و مذاکره با دنیا معرفی می‌کند و بر این اساس دنبال تکرار این تجربه است.

رویکرد اول جمهوری اسلامی را در موضعی ضعف تصویر می‌کند که توافقی کاملا بد را بر اساس مصلحت اندیشی پذیرفته است و رویکرد دوم هم با نادیده گرفتن تاثیر مولفه‌های قدرت جمهوری اسلامی در رسیدن به توافق، به نظام از موضع اقتدارش نمی‌نگرد.

بدنه اجتماعی حامیان نگاه اول متناسب با این تصویری که برایشان ایجاد شده است احساس شکست می‌کنند و با توجیهاتی از این قبیل که نظام باید مردم را تربیت می‌کرد و این تجربه بد برای تربیت مردم لازم بود، سعی می‌کنند سرخوردگی ناشی از احساس شکست را التیام بخشند و نگاه دوم تلاش می‌کند چشمانش را بر روی واقعیت‌های موجود از جمله بدعهدی آمریکایی‌ها ببندد و همچنان سعی می‌کند با هر موضع مثبتی ،بر طبل دشمنی زدایی از آمریکا بکوبد.

اما همان طور که در رویکرد رهبری تبیین شده است واقعیت این است که ما از موضع اقتدار و نه از سر ضعف وارد مذاکرات شدیم و به نتیجه رسیدیم امتیازاتی از جمله صنعت هسته‌ای را گرفتیم که طرف مقابل سال‌ها قبل به هیچ وجه حاضر نبود خیلی کمتر از این امتیازها را به ما بدهد. قطعا عملکرد مذاکره کنندگان در رسیدن به نتیجه تاثیر داشت اما فراموش نکنیم همین مذاکره کنندگان در سال 84 نتوانسته بودند اجازه حتی یک سانتریفیوژ را بگیرند.

همان طور که پیش از این بارها در یادداشت‌های مختلف ذکر شده است رسیدن به برجام نتیجه متغیرهای متعددی از جمله پیشرفت صنعت هسته ای، افزایش توان نظام، افزایش قدرت منطقه ای، رهبری مدبرانه، شجاعانه و مقتدرانه و در نهایت نیز مذاکره هوشمندانه و خلاقانه مذاکره کنندگان است. نباید برجام را پذیرش شکستی از سر ضعف معرفی کرد که در این صورت با نام انقلابی گری به نظام مقتدر جمهوری اسلامی ظلم می‌کنیم و به «خودباوری ملی» به عنوان مهم‌ترین رکن پیشرفت لطمه جدی می‌زند همچنین نباید آن را نتیجه تعامل با دشمن دانست که ندیدن واقعیت‌هایی روشن مقدمه اشتباهاتی غیرقابل جبران در اعتماد به دشمن برای آینده است.

برجام نتیجه 12 سال رشد و پیشرفت نظام است که البته مطابق پیش بینی‌های رهبری با بدعهدی طرف آمریکایی روبه رو شده است. حالا زمان آن رسیده است که او را یک بار دیگر «مجبور» کنیم اجرای برجام را تسهیل کند و برای طی کردن این بخش از مسیر نیز همانند خود برجام راهی وجود ندارد جز آن که به تعبیر رهبری قدرت خود را مخصوصا در حوزه اقتصاد مقاومتی افزایش دهیم.

تا دشمن را ناامید نکنیم اجرای برجام تسهیل نمی‌شود و تا دولت از تاثیر صرف برجام در اقتصاد ناامید نشود، اقتصاد مقاومتی احیا و دشمن ناامید نمی‌شود.

***************************************

روزنامه ایران**

چرایی شادمانی از رهاورد «کن»/علی ربیعی

دوتن از هنرمندان ما در «کن»، جوایز گرانقدری دریافت کردند. مثل همیشه اتفاقات بزرگ در کش و قوس‌های دیدگاه‌های متفاوت، آنچنان در هاله‌ای از ابهام و ناشناختگی و «مسأله‌شدن» فرو می‌رود که اصل قضیه و آثار مثبت آن کم‌رنگ یا محو می‌شود.

اساساً نمی‌خواهم در این نوشتار، به نقد هنری یا نقد ادبی فیلمنامه دست یازم یا درخصوص ساخت فیلم صحبت کنم، یا از محتوای فیلم سخن بگویم، قصد ندارم درباره هنر سینما یا تأثیر سینما صحبت کنم و حتی در مقوله آثار فرهنگی یک اثر و زمینه‌های مثبت‌اندیشی علاقه‌مندان به هنر سینما در فضای عمومی کشور ورود کنم. همچنین بنا ندارم بگویم اگر نگران تهاجم فرهنگی هستیم تولیدات فرهنگی و غنی‌سازی فرهنگ با گونه‌های مختلفی از این دست تولیدات، راه بی‌بدیل و اساسی است. بالاخره در این نوشتار، در پی آن نیستم که در مورد منزلت فرهنگی و تمدنی یک ملت در رقابت‌های ژئوپلتیک و تأثیر ژئوپلتیک فرهنگی در ارتقای جایگاه یک جامعه صحبت کنم.

می‌خواهم از منظر دیگری به این اتفاق بپردازم. مدت‌هاست فکر می‌کنم برای اینکه جامعه بتواند بر مشکلات خود غلبه کند، مسیرهای توسعه و پیشرفت را بپیماید و به آرزوها و آرمان‌های خود دست یابد، به روح توانستن، موفق شدن و «می‌توانیم» نیاز دارد. ما به آدم‌های بزرگ نیاز داریم. به تعبیر «رومن رولان» در رمان «جان شیفته»، به «تیره بزرگ‌جان‌های آفرینشگر... کسانی که براستی زنده‌اند و در نیروهای جاودانی سهیم هستند» محتاجیم. کسانی که موفقیت تولید می‌کنند و الگوهایی، که موفقیت آنها غرور می‌آفریند و در سایه این غرور بزرگ، افراد یک جامعه مغرورانه حس «توانستن» و «بزرگی» را تجربه می‌کنند. من بیم آن دارم که به دام بیفتیم، دام فقدان آدم‌های بزرگ از جنس فردوسی، کمال‌الملک، حسین فهمیده، مصطفی چمران، عباس بابایی، مرتضی مطهری و دیگرانی که چون جامعه بزرگ‌ستیز شود، اثری از ایشان باقی نخواهد ماند.

این روزها وقتی در اینستاگرام بچه‌های این سرزمین می‌بینم که «قاسم سلیمانی» را «لایک» می‌کنند یا درباره‌اش می‌نویسند، حالم خوب می‌شود. ما به آدم‌های بزرگ نیاز داریم تا ایرانی‌ها احساس کنند در بطن جامعه آنها آدم‌های زیادی هستند که می‌توانند بزرگی کنند. ما وظیفه داریم زمینه‌های بزرگی کردن آدمیان را فراهم کنیم. بزرگی‌های بزرگان ما باید جهان را فرابگیرد تا ما و جهانیان، ایرانیان را باور کنیم. فیلم‌ها، موسیقی‌ها، رمان‌ها، کالاها، نام‌های تجاری، مقالات دانشمندان، قهرمانی‌های ورزشکاران، داستان موفقیت‌های کارآفرینان ما باید عالمگیر شود. ما به بزرگی‌های به‌واقع بزرگ نیازمندیم.

بنابراین،ازدیدن این موفقیت هموطنانم خوشحال شدم. به اصغر فرهادی، شهاب حسینی و ترانه علیدوستی تبریک می‌گویم. از نگاه من، رهاورد موفقیت «کن»، تنها محدود به کسب دو جایزه یک جشنواره معتبر بین‌المللی نبود،بلکه «کن» را به عنوان نمادی از موفقیت ایرانی، آینده ایران و جوانان پرامید تلقی می‌کنم.

***************************************

روزنامه جام جم**

تعامل مجلس و رسانه ملی/ حجت‌الاسلام سیدرمضان موسوی مقدم

تعامل سازنده و مستمر نمایندگان در خانه ملت با رسانه ملی، بسترساز تحولات عمیق فرهنگی در حوزه رسانه و قانونگذاری موثر در عرصه‌های مختلف خواهد بود.

نهمین دوره مجلس شورای اسلامی به پایان رسید، نمایندگان با هم عکس یادگاری گرفتند و برای لنز دوربین‌ها دست تکان دادند؛ برخی از آنها در مجلس دهم نیز حضور دارند و بعضی‌هایشان هم نتوانستند رأی لازم برای حضوری دوباره را کسب کنند، آنچه هست اما چندان ارتباطی به اشخاص ندارد، میراثی است بزرگ برای دهمین بهارستان‌نشینان ایران، میراثی به عظمت 9 دوره فراز و فرود و البته با موانع و مشکلاتی که این روزها همه از آن سخن می‌گویند، مشکلات اقتصادی که گریبان خیلی از مسائل را گرفته و مانع اجرای برخی طرح‌ها و فکرها شده است.

به یقین یکی از اولویت‌های مجلس دهم، پرداختن به حوزه اقتصاد است؛ اقتصادی از نوع مقاومتی که بارها و بارها توسط رهبر معظم انقلاب در تریبون‌های رسمی و دیدارهای مختلف با مسئولان کشور مورد تاکید قرار گرفته، اقتصادی نه بر پایه ریاضت کشیدن بلکه متکی بر کار و تلاش جمعی و بهره‌وری جمعی از آنچه دسترنج ملت ایران است؛ در این بین رسانه‌ها و به‌طور اخص، رسانه ملی نقش بسزایی در برقراری ارتباطی دو سویه میان قانونگذاران و مردمی دارند که آن قوانین برایشان وضع می‌شوند. سازمان صدا و سیما با توجه به ساختار و اهداف خود، در شرایط مختلف و بنا به مقتضیات زمانه، این وظیفه اساسی را به عهده دارد که واسطی باشد میان بدنه اجتماع و کسانی که قرار است برای این پیکره واحد تصمیم‌گیری و آن را اجرا کنند.

رسانه ملی را می‌توان زبان گویای مردم و جام تمام‌نمای خواسته‌های آنان دانست که می‌تواند از طریق ارتباط میان ملت و بدنه حاکمیت، دولتمردان و نمایندگان مجلس را در انجام رسالت‌شان قرین موفقیت گرداند؛ سازمان صدا و سیما با انعکاس نیازها و خواسته‌‌های مردمی که حکومت و کشور از آن آنهاست، باید مسیر قانونگذاری مبتنی بر واقعیت‌ ها را ریل‌گذاری کند یا به بیان دیگر، تعامل سازنده و موثر رسانه ملی با قوه مقننه، می‌تواند بسترهای لازم برای تسریع در طرح‌ها و پروژه‌های اقتصادی و فرهنگی را فراهم سازد . علاوه بر این با توجه به ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های موجود در امر تقنین، تشریح قوانین مصوب برای عموم مردم و بهره‌مندی همه صنوف و اقشار از مزایای قوانین مربوط به خود، یکی دیگر از کارکردهای صدا و سیما به شمار می‌رود که این امر به نوبه خود، پذیرش اجتماعی و در نتیجه زمینه اجرای دقیق و صحیح قوانین را در سطح جامعه فراهم می‌کند. همچنین توضیح و تشریح فرآیندهای قانونگذاری و تبدیل لوایح و طرح‌ها به قوانین قابل اجرا، جایگاه خانه ملت را در نزد مردمی که نمایندگانشان را به مجلس فرستاده‌اند، بیش از پیش تقویت خواهد کرد.

بیان وظایف و کارکردهای نمایندگان و مجلس که قوه مقننه کشور را تشکیل می‌دهند و نظارت بر حسن اجرای قانون یکی دیگر از اموری است که رسانه ملی می‌تواند نقش مهمی در تحقق همه‌جانبه آن ایفا کند؛ این امر سبب می‌شود از یک سو، مجلسیان به وظایف ذاتی و اصلی خود بپردازند و حجم توقعات و مطالبات منطقه‌ای و بخشی در سطوح مختلف از آنها کاهش یابد و از سوی دیگر، اعضای مجلس که برابر قانون، نمایندگی تمام ملت ایران را به عهده دارند بتوانند به وظایف ملی خود بیش از گذشته توجه و عمل کنند.

علاوه بر حوزه اقتصاد، در عرصه‌های دیگری نیز شاهد خلأهای قانونگذاری هستیم؛ فضاهای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، فرهنگ و اجتماع خاصه آنچه مربوط به جوانان و خانواده‌هاست و مسائلی از این دست، همه و همه حوزه‌هایی هستند که می‌توانند بستری برای تعامل بیشتر میان مردم و کسانی باشند که برای تسهیل در امور آنان قانونگذاری می‌کنند و بر عملکرد دستگاه‌های اجرایی نظارت دارند؛ به دیگر سخن مجلس دهم می‌تواند با رصد دقیق بازخوردهای خبری و رسانه‌ای در شبکه‌های مختلف صدا و سیما، بویژه در مراکز استانی که محرومیت‌ها و کمبودها بیشتر جلوه‌گر هستند، به آنچه خواسته و صلاح حکومت و مردم است احاطه بیشتری پیدا کند و در مسیر رفع نیازهای واقعی و خواسته‌های بحق مردمی که صاحبان اصلی این نظام هستند، حرکت کند. در این میان نیاز است رابطه‌ای مستحکم‌تر و تعاملی سازنده‌تر میان رسانه ملی و مجلس دهم نیز برقرار شود؛ سازمان صدا و سیما در شرایط کنونی نیازهایی دارد که برخی بلند‌مدت و بعضی کوتاه‌مدت و مقطعی هستند. لزوم پرتاب ماهواره مستقل رادیو و تلویزیونی، حمایت جدی از رسانه ملی، هنرمندان و برنامه‌سازان ،بخشی از این نیازها به شمار می‌روند که امید است با ارتباط تنگاتنگ نمایندگان در خانه ملت با رسانه ملی، شاهد رفع آنها باشیم.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

طرح «عبور از روحانی» یا طرح «عبور روحانی»/محمد زعیم‌زاده

اکبر هاشمی‌ رفسنجانی وقتی زمستان 78 پس از دیدار با علی لاریجانی، رئیس وقت صداوسیما برای حضور در انتخابات مجلس ششم کاندیدا شد، انتظار نداشت آنگونه مورد هجمه نیروهای سابقش در مرکز بررسی‌های استراتژیک نهاد ریاست‌جمهوری و لیدرهای چپ مدرن قرار بگیرد. هاشمی و طیف راست مدرن- همان جریان کارگزاران سازندگی- که ایجابا و سلبا نقشی جدی در رقم خوردن نتایج انتخابات 2 خرداد داشتند، در انتخابات زمستان 78 توسط موتلف 2 ساله‌شان سخت نواخته شدند. جریان چپ سابق که در واقع آن روز «راست تجدیدنظرطلب غلیظ» شده بود و از همه مولفه‌های گفتمانی انقلابی دهه 60، از دیدگاه‌های ضدآمریکایی و اقتصاد دولتی و فرهنگ اسلامی نادم شده بود با پشتوانه رای 20 میلیونی خرداد 76 دیگر نیازی به لولای دوجناح احساس نمی‌کرد.

با تغییر اوضاع در سال‌های آغازین دهه 80 و افول گفتمان اصلاح‌طلبی، اکبر هاشمی‌رفسنجانی از روی نیمکت بلند شد پیراهن شماره 10 را پوشید و به میدان آمد. مصاحبه‌های آتشین با روزنامه کیهان و کتاب نقد با ترجیع‌بند «هر چه می‌کشیم از اصلاحات است» آغاز کار هاشمی بود و ضربه کاری را در جریان تحصن مجلسیان ششم با انتشار عکسی معروف از به اصطلاح اعتصاب غذاکنندگان در روزنامه شرق عطریانفر به تلافی سیلی زمستان 78 نواخت. البته اینها برای لیدری جریان مقابل کافی نبود، هاشمی برخلاف دهه‌های 60 و 70 دیگر «فعال مایشاء» صحنه نبود و مجبور بود مرزبندی خود را با جریان اصولگرای نوگرا که تمرکز خود را بر عملگرایی در خدمت و بریده شدن ناف اصولگرایی از انگاره‌های تکنوکراتیک دوران موسوم به سازندگی قرار داده بود، حفظ کند.

زمستان 83 هنگامه وزن‌کشی گروه‌های سیاسی برای صحنه‌آرایی انتخابات ریاست‌جمهوری نهم بود، موج دوم خرداد فروکش کرده بود، البته انسجامی هم در جریان اصولگرای نوگرا دیده نمی‌شد، در این فضای متکثر هاشمی‌رفسنجانی بار دیگر با در آفساید قرار دادن جریان راست سنتی به صحنه انتخابات ورود کرد؛ حالا زمان انجام معامله با جریان تضعیف شده اصلاحات بود، معامله‌ای مانند دوم خرداد اما این بار به عکس و با ضمانت‌های کافی. هاشمی با مزیت نسبی بزرگ به نام اعتماد حاکمیت و نیروهای مذهبی سنتی پشت میز مذاکره با اصلاح‌طلبان نشست، در واقع برای بار دوم ثقل اصلاحات شامل مشارکت و مجاهدین و مجمع روحانیون گرایش به سمت به اصطلاح میانه میانه‌رو‌ها یافت. قرار شد مصطفی معین به‌عنوان کاندیدای حداکثری جریان اصلاح‌طلب رادیکال و کسی که قدرت جذب تندرو‌ها و به اصطلاح تحریمی‌ها را دارد به میدان بیاید و با رد صلاحیت، تمام آرایش به گزینه نهایی اصلی یعنی هاشمی واگذار شود. در شرایط متکثر و آرای شکننده آن روز، متاع اصلاح‌طلبان رادیکال که احتمالا شامل

5ـ 4 میلیون رای می‌شد برای هاشمی باارزش بود و ارزش معامله را داشت اما یک باره همه چیز خراب شد؛ تایید صلاحیت معین با حکم حکومتی جریان اصلاح‌طلب را در موقعیت خطرناکی قرار داد و بازی را بهم زد؛ انصراف معین از انتخابات به شکلی بازی را خراب می‌کرد و در صحنه بودنش به شکلی دیگر! با حکم حکومتی دیگر خبری هم از تهییج تحریمی‌ها نبود، شعارهای اصلاح‌طلبان با نام دموکراسی‌خواهی و... دیگر رمق گذشته را نداشت، از طرفی شعارهای پرکشش و عدالتخواهانه جریان اصولگرای نوگرا عملا کار طرفین معامله بزرگ سال 84 را ساخت.

بله! مرکز ثقل اصلاحات که امروز کارآیی راهبردش در همگرایی با جریان اصولگرای معتدل محل تردید جدی هواداران قرار گرفته، سابقه معاملات اینچنینی را دارد. در حالی که بدنه هواداران در حال طرح شعار «عبور از خاتمی» بودند، راس در حال بستن با هاشمی برای دوران پسااصلاحات بود و این یعنی رویکردی فراپراگماتیستی و و پراگماتیسم حاد. چپ‌های نادم که به اسم عملگرایی برای در قدرت ماندن حتی از همه مبانی دهه 60 عبور کرده بودند و فرمان عدول از انگاره‌های ایدئولوژیک و تبدیل گفتمان ضداستکباری خط امام به گفتمان لیبرال نزدیک به نهضت آزادی را صادر کرده بودند، قاعدتا امروز گرایش «ثقل»شان به جریان به اصطلاح امروز نومحافظه‌کار، نباید محل سوال باشد.

شاید آنچه امروز محل سوال امثال ابراهیم اصغرزاده و بدنه اجتماعی ناامید و سرخورده اصلاح‌طلبان قرار گرفته کارآمدی این رویکرد است، تغییر وضعیت راهبرد اصلاح‌طلبی از پراگماتیسم حاد دهه 80 به اپورتونیسم بی‌مبنا و مبتذل اسفند 94، امروز نتیجه‌ای جز ریاست آیت‌الله جنتی بر مجلس خبرگان و سقط امید در رحم اجاره‌ای و واگذاری احتمالی مجلس به جریان اصولگرا نداشته است.

پاسخ به نقد پراگماتیستی و نتیجه‌گرایانه اصغرزاده به راهبرد اپورتونیسم مبتذل احتمالا خیلی سخت نیست، هر چند رئیس دولت اصلاحات و افرادی نظیر عباس عبدی سعی می‌کنند رنگ و لعابی از دلسوزی برای منافع ملی بر این ادبیات اپورتونیستی بکشند و پاسخ این نزدیکی را به منافع ملی حواله دهند. اما پاسخ واقعی که همه اصلاح‌طلبان هم می‌دانند چیز دیگری است:

آیا چاره دیگری هم وجود دارد؟ حکایت امروز «ثقل اصلاحات» حکایت آن فردی است که در پاسخ به اینکه اگر در دریا کوسه‌ای شما را دنبال کند چه کار می‌کنید؟ گفت به بالای درخت می‌روم، هر چند می‌دانم در دریا درخت نیست ولی «مجبورم! می‌فهمی؟»

کوسه خودساخته امروز «ثقل اصلاحات» عملکرد پرخطر ضد‌دینی، ضد‌میهنی و ضد‌منافع ملی آنها در سال 88 است، شاید به همین خاطر باشد که عقلای قوم «مرکز ثقل» با ادبیات منافع ملی سخن می‌گویند هر چند سابقه آنها در مواردی چون حوادث تیر 78، حمله آمریکا به عراق و افغانستان، نامه جام زهر و... گویای این مساله است که ادبیات منافع ملی برای این جماعت ادبیاتی نوپدید و پوششی است که اساسا به این جماعت نمی‌آید. بله! ثقل اصلاحات امروز جبرا و با یک بی‌مبنایی خاصی گرایشش به سمت راستگرایان و نومحافظه‌کاران رفته است اما نکته کانونی اینجاست که حتی معامله‌گری با جریان عملگرا و سیاست‌ورز راستگرای حرفه‌ای کار ساده‌ای نیست. آورده ثقل اصلاحات برای این معامله تنها 4 میلیون رأیی است که از سال 84 برای این جریان تثبیت شده و البته بی‌اعتمادی عمومی نسبت به «ماترک» فتنه ضد‌دینی و ضد‌میهنی 88 که ظرفیت منفی بزرگی در این معامله است.

نکته دیگر آن است که طرف معامله دیگر هاشمی‌رفسنجانی نیست که او پس از 88 و 92 که «پیرانه سر، عشق جوانی به سرش افتاد» و در محذوریت‌های خانوادگی و شخصی تا آخر خط رفت دیگر جایگاه لولای دو جناح بودن را ندارد. هاشمی امروز خود بخشی از مساله عدم اعتماد به ثقل اصلاحات است نه راه‌حل مساله.

طرف معامله ثقل اصلاحات امروز دوگانه روحانی- لاریجانی است؛ اولی که خرداد 92 بیشترین بهره را از پایگاه اجتماعی اصلاحات برد، امروز در حرف بیشترین و در عمل کمترین سرویس را به این جریان می‌دهد و مطالبات جدی این جریان که فکر می‌کردند از فردای انتخابات 92 در مسیر حل شدن قرار می‌گیرد، میلیمتری هم به جلو حرکت نکرده است. از طرف دیگر ثقل اصلاحات درباره لاریجانی ابهامات ترسناکی دارد، مهم‌ترین ابهامات این است که اساسا با کدام لاریجانی طرف است؛ «لاریجانی هویت و چراغ» یا «لاریجانی برجام» یا لاریجانی‌ای که در پروسه اخیر ریاست مجلس باجی به آنها نداده است؟ و اساسا آیا فردی با این همه ابهامات قابل اعتماد است؟

«ثقل اصلاحات» در حالی پای میز معامله با جریان راست حرفه‌ای نشسته است که در این معامله دست بالا را ندارد و طرف مقابل هم معامله‌گری حرفه‌ای و باسابقه‌ است که ارزش متاع را می‌شناسد و بیشتر از بها‌یش هزینه نمی‌کند.

با این اوصاف به نظر می‌رسد آنچه این روز‌ها توسط امثال زیباکلام درباره عدم کاندیداتوری روحانی در انتخابات 96 مطرح می‌شود یا اصرار بر نمایش ناکارآمدی گرایش به راست ثقل اصلاحات که توسط اصغرزاده مطرح می‌شود- در حالی که پاسخ روشن است- و در رسانه‌ها به پروژه عبور از روحانی مطرح شده است تنها هدفش چانه‌زنی برای گرفتن امتیازات بیشتر از روحانی و گرانفروشی متاع اصلاحات است.

اما روحانی که در نتایج مذاکرات بین‌المللی‌اش تردید‌هایی وجود دارد، در داخل مزیت‌های نسبی‌اش را می‌شناسد؛ ارتباط با حاکمیت و انجام پروژه برجام، دو امتیاز جدی‌ای است که روحانی برای خود لحاظ کرده است. برجامی که روحانی می‌پندارد می‌تواند بدنه اجتماعی مستقلی برای وی پدید آورد تا اساسا نیازی به معامله با سران اصلاحات نباشد یا حتی اگر نیاز به پایگاه اجتماعی عاریه‌ای اصلاحات باشد آن را با کمترین هزینه خریداری کند.

پروژه عبور ثقل اصلاحات از روحانی همچون پروژه رحم اجاره‌ای از قبل شکست خورده است و البته امروز ثقل اصلاحات نگران است که نکند همچون پروژه رحم اجاره‌ای به عکس خود تبدیل شود و همان‌گونه که اصلاحات رحم اجاره‌ای دولت و جریان نومحافظه‌کاری شد، پروژه عبور از روحانی تبدیل به پروژه عبور روحانی از ثقل اصلاحات شود.

***************************************

نام:
ایمیل:
نظر: