صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۹  ، 
شناسه خبر : ۲۹۶۶۸۴
برجام را پاره نمی کنند!

محمد حسین محترم درکیهان نوشت:
با توجه به اينکه کنگره و سنای آمریکا هم به دست جمهوري‌خواهان افتاده، این روزها با فضاسازی‌های رسانه‌های خارجی برخی در داخل ترسیده‌اند که ترامپ آن‌گونه که در مناظرات انتخاباتی گفته بود، برجام را پاره می‌کند؟. در پاسخ باید گفت نترسید ترامپ دو دستی برجام را حفظ می‌کند چرا که : اولا برجام محصول تلاش و همفکری هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات‌ها بوده و هر دو حزب سرمایه‌گذاری زیادی برای امضاء آن کردند. لذا هم جمهوری‌خواهان و هم دموکرات‌ها در ذات خود حامی برجام هستند. برجام در زمان بوش در نشست‌های انديشکده ویلسون با «مرکز پروژه ايران» و دیگر اندیشکده‌های آمریکایی شکل گرفت نه در دوره دموکرات‌ها. پيتر والدمن تحلیلگر پايگاه اينترنتي بلومبرگ 12 تیر 94 می‌نویسد رئيس موسسه راکفلرها که برای به نتیجه رسیدن توافق هسته‌ای میلیون‌ها دلار هزینه تحقیقاتی و تبلیغاتی کرده، گفت : «به تشويق دولت بوش با محمد جواد ظريف که آن زمان نماينده ايران در سازمان ملل بود ارتباط برقرار کردم و مرکز موسوم به پروژه ايران را با همکاري موسسه سازمان ملل و برخي نهادهاي آمريکايي تاسيس و از طریق این مرکز در زمان بوش با شماري از مراکز سياسي در تهران ارتباط برقرار کردیم. هدف اوليه ايجاد نقشه راهي براي شروع مجدد نفوذ در ایران بود. بعد از هر نشستي با کارشناسان و نمايندگان ايران، گزارشي در اختيار مشاور امنيت ملي جرج بوش و بعدها اوباما قرار مي‌دادیم.» روزنامه نيويورک تايمز هم 26 تیر 94 در این باره نوشت «جمهوري خواهان خاطرات را به ياد آورند که چگونه نه سال پيش، جورج بوش هم حزبی خودشان، آمريکا را در مسير مذاکرات با ايران قرار داد.» فيليپ زليکو هم که در زمان بوش، معاون وزير امور خارجه آمريکا بود گفته بود «اين توافق ديپلماتيک را ابتدا بوش طراحي و مهندسي کرد.» لذا آمریکایی‌ها چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه به خوبی می‌دانند برجام محصول هر دو حزب است و توافق بهتری نمی‌توانند با ایران به دست بیاورند، چراکه تمام اهداف و نیات هسته‌ای آنها در برجام تحقق یافته بدون اینکه دستاوردی برای طرف مقابل یعنی ایران داشته باشد.
ثانیا برجام برای آمریکا هدف نبوده و نیست بلکه فقط وسیله‌ای 20 ساله برای نفوذ و تغییر در ارکان نظام جمهوری اسلامی است که تاکنون با روش‌های مختلف تهدید و تحریم و فشارهای سیاسی – رسانه‌ای نتوانسته‌اند به این اهداف برسند. اندیشکده ویلسون طراح اصلی برجام سال گذشته، در وب‌سایت خود نوشت «بعد از بحث‌های فراوان در سال‌های اخیر در مورد چگونگی پیدا کردن راه نفوذ به داخل ایران در جهت تغییر نظام این کشور به این نتیجه رسیدیم که در دوره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای همه راه‌ها برای نفوذ به داخل ایران بسته است و باید به فکر پیدا کردن راه نفوذ بعد از رهبری کنونی باشیم. برهمین اساس مذاکرات هسته‌ای با نقش محوری آمریکا طراحی و برنامه‌ریزی شد و یکی از محورهای طراحی مذاکرات هسته‌ای با ایران 15 تا 20 ساله بودن مذاکرات است.»
 ثالثا همان‌گونه که در روزهای اخیر ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور آینده آمریکا از مواضع انتخاباتی خود در بسیاری از موارد از جمله کمک‌های آمریکا به ناتو و کره جنوبی، و اخراج مهاجران مکزیک و مسائل داخلی مثل طرح بیمه درمانی اوباما و محاکمه کلینتون و مسائل اقتصادی با بیان اینکه «اوضاع اکنون متفاوت شده!»، عقب نشینی کرده، در‌باره برجام هم چنین خواهد کرد. چنان که مشاور رئيس جمهور منتخب آمريکا در مصاحبه با شبکه تلويزيوني اسکاي نيوز عربي تاکيد کرده« ترامپ قصد دارد در توافقنامه هسته‌اي با ايران بازنگري کند نه اینکه آن را پاره کند.»
 رابعا موضع آمریکا در دوران ترامپ در خصوص برجام متفاوت از دموکرات‌ها نخواهد بود و فشارها و تحریم‌ها تمام و کمال تشدید خواهد شد. همان گونه پس از برجام بیش از 70 تحریم جدید علیه ایران اعمال شد و تحریم‌های قبلی لغو نشد، به نظر مي رسد ترامپ نیز با حفظ برجام، خط مشي بسيار سختگيرانه‌تري در قبال موضوع هسته‌اي ايران در پيش خواهد گرفت. بخصوص که نمایندگان کنگره و سنا هم لايحه جدیدی با حمایت باب کورکر جمهوري‌خواه و رابرت منندز و جو مانچين دموکرات ارائه کردند که به رئيس جمهور جدید آمريکا قدرت جديدي اعطا خواهد کرد تا تحريم‌های جدیدی علیه ایران اعمال کند.
خامسا سؤال: چرا ترامپ گفت برجام را پاره می‌کنم؟ علت اصلی این بود که در صورت پیروز شدن – که پیروز شده – یک : به جهان پیام بدهد که این ایران نیست که علی رغم عمل به تعهداتش، به علت برداشته نشدن تحریم‌هایش طلبکار است بلکه این آمریکاست که علی رغم عمل نکردن به تعهداتش، هنوز طلبکار و زیاده‌خواه است. دو : این مواضع از آن جهت اهمیت دارد که پیامی به دولت ایران داده باشد که دنبال وزیر امورخارجه جدید آمریکا به هربهانه‌ای راه نیفتد و التماس کند تا تحریم‌ها برداشته شود! لذا سؤال این است که وقتی رئیس‌جمهور آمریکا 48 ساعت پس از پیروزی در انتخابات وعده‌هایی که به ملت خودش داده تا رای بیاورد،، زیر پا می‌گذارد، چگونه برخی توقع دارند وعده‌های داده شده به ملت ایران را عملی کند؟ سه : پیام دیگر مواضع ترامپ این است که برجام از نظر آمریکایی‌ها با اجرای تعهدات ایران تمام شده و تعهدات آمریکا روی کاغذ باقی خواهد ماند و نیازی به پاره شدن ندارد و اگر دولت ایران انتظار وعده نسیه جدیدی! از سوی آمریکا دارد باید امتیاز نقد جدیدی! بدهد . چهار: پیام دیگر مواضع ترامپ این است که کار با ایران از نظر آمریکا ، آن گونه که عده‌ای می‌پنداشتند با امضاء برجام مشکلات با آمریکا حل خواهد شد ، تمام نشده و این تازه اول کار است. لذا ترامپ در دوره جدید ریاست جمهوری آمریکا، از مواضع خود مبنی بر پاره کردن برجام، در جهت ترساندن مذاکره کنندگان ایرانی و فشار بر دولت ایران برای تن دادن به برجام‌های دو و سه در قضایای موشکی و حقوق بشری و امتیاز گیری بیشتر استفاده خواهد کرد. چنان که سخنگویان دموکرات کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا در مدت باقی مانده از دوره ریاست جمهوری اوباما و همچنین آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارش جدید خود در جهت زمینه سازی برای ایجاد چنین فضایی به کمک جمهوری خواهان و ترامپ آمدند. جاش ارنست و مارک تونر در پاسخ به این سؤال که آیا ترامپ ممکن است موافقتنامه هسته اي با ايران را به حال تعليق درآورد؟ تاکید کردند :«هر چيزي ممکن است». چند ساعت پس از انتخاب ترامپ نیز آژانس بين‌المللي انرژي اتمي اعلام کرد« ايران در زمينه توليد آب سنگين از سر حد تعيين شده براساس توافق هسته اي فراتر رفته است!.» پنج : لذا با این نگاه مشخص می‌شود آقای ترامپ آن‌گونه که برخی از رسانه‌های جهان می‌گویند ، خیلی هم دیوانه! نیست و علی رغم اینکه سابقه چندانی در مناصب سیاسی ندارد،اما مشاورانی خبره دارد که قبلا در پخت و پز برجام نقش داشتندو براساس دکترین و راهبرد آمریکا در مواجهه با ایران به وی مشاوره می‌دهند. لذا هشدار رهبرمعظم انقلاب مبنی براینکه اگر آمریکا بخواهد برجام را پاره کند، ما آن را آتش خواهیم زد، یک واکنش احساسی نبود بلکه در حقیقت موضعی حکیمانه و مدبرانه در مقابل این باج‌خواهی آمریکایی‌ها در آینده بود تا این راه را ببندند. سادسا وليد فارس مشاور ترامپ گفته «مذاکره مجدد درباره بعضي بندهاي توافقنامه هسته اي ايران و ارسال مجدد آن به کنگره امکان پذير است» . در این خصوص نیز باید گفت‌:
1- ترامپ هرگز قادر نخواهد بود اجماع دوباره‌ای را برای تشکیل میز مذاکره جدیدی به دست آورد. چنان که جان کری هم قبلا در گفت‌وگو با شبکه سی‌بی‌اس نیوز و شبکه ان‌بی‌سی آمریکا تاکید کرده بود «روسیه و چین و سایر شرکا دیگر حاضر به همراهی با آمریکا نیستند». با انتخاب ترامپ تنش بین آمریکا و اروپا هم عمیق شده تا جایی که اولاند در پیامی به سران اروپا هشدار داده باید در برابر ترامپ هوشیار و قاطع و مستقل عمل کنند. فدريکا موگريني مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا هم تاکید کرد برجام یک توافق بین‌المللی است نه دوجانبه. لذا اروپایی‌ها هم حاضر به همراهی با آمریکا نخواهند شد.
2- هم اکنون نیز با توجه به اینکه ایران به تمام تعهداتش در برجام عمل کرده ، اما آمریکا به هیچ‌کدام از تعهداتش عمل نکرده ، ملت ایران از آمریکا عصبانی هستند و بیش از پیش مکر و فریبکاری آمریکایی‌ها عیان‌تر شده است. حال چگونه انتظار است که ملت ایران یک بار دیگر پای میز مذاکره‌ای حاضر شود که تاکنون نفعی برایش نداشته. لذا از نظر ملت ایران هرگونه مذاکره جدید خیانت به منافع ملی تلقی می‌شود.
 3- مهم‌تر اينکه در صورت به شکست کشيدن شدن برجام از سوي آمريکا، جمهوری اسلامی دست بسته نخواهد بود و به سرعت برنامه هسته‌اي خود را دنبال خواهد کرد و با پشتيباني مردمي تا قله هسته اي شدن به راه خود ادامه خواهد داد. بنابراين از هم اکنون بايد آمريکایی‌ها بدانند که وادار کردن ایران به نشستن دوباره پشت ميز مذاکره، خواب وخيالي بيش نيست. لذا با توجه به اینکه سیاست آمریکا براساس واکنش‌های طرف مقابل تنظیم می‌شود، کماینکه تاکنون چنین ثابت شده، دولت ایران باید در مقابل هرگونه باج خواهی جدید آمریکا واکنشی قاطع داشته باشد و سیاست لبخند و صبر را کنار بگذارد. چرا که اگر یک قدم دیگر عقب نشینی صورت گیرد آمریکایی‌ها ده قدم دیگر جلو می‌آیند و اگر آمریکایی‌های زیاده خواه با مواضعی قاطع روبرو شوند، مجبور به عقب نشینی خواهند شد. ملت ایران به خوبی می‌داند اگر براساس رهنمودهای رهبری محکم و قاطع در مقابل آمریکا بایستیم، جای هیچ‌گونه نگرانی نیست که چه کسی در آمریکا رای آورده و برجام را پاره می‌کند یا نمی‌کند! و البته این را هم می‌داند اگر پاره کند سودش برای ملت ایران بیشتر از پاره نکردن است!

پست تر از دشمن

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
همان هیلاری کلینتون که سال 88 از نردبان خباثت و رذالت اهل فتنه بالا رفت تا جماعت را بیش از پیش به کار زشت نپذیرفتن نتیجه انتخابات تهییج و تشویق کند، خودش در ورای انتخابات اخیر آمریکا خیلی زود پیروزی نامزد برنده را به وی تبریک گفت و نه‌تنها تبریک گفت که برای کمک به او اعلام آمادگی هم کرد! آن هم در چه شرایطی؟ در شرایطی که با کمترین میزان اختلاف، نتیجه را به ترامپ واگذار کرد، نه اختلاف فاحش 24 و 13! آن هم در شرایطی که در اغلب نظرسنجی‌ها از رقیب خود جلوتر بود! آن هم در شرایطی که صرف‌نظر از آرای الکترال، اصلا و اساسا رای مطلق او کمی بیشتر از ترامپ بود! محاکمه سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان، از این واضح‌تر؟! اثبات جرم و جنایت سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان از این آشکارتر؟! لگد زدن به صندوق آرا و نتیجه انتخابات، آنقدر مذموم است که حتی همان دعوت‌کننده به این کار کثیف، به خودش که می‌رسد، بشدت پرهیز دارد دامن را آلوده به این لکه ننگ کند! پس تبریک هیلاری به ترامپ، ناخواسته یعنی تسلیت به سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان! همان شیطان که با بهره از خوی پلید فتنه‌گران، ایشان را به خوردن بیشتر از میوه ممنوعه لگد زدن به نتیجه انتخابات فراخواند، لاجرم این عمل شنیع را برای خود نپسندید! بی‌آبرویی برای سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان از این بیشتر؟! رسوایی از این بیشتر؟! طعام آلوده‌ای که شیطان برای معده خود نمی‌پسندد، شما تا خرخره خوردید! پس نوش جان‌تان این بی‌آبرویی! و این رسوایی! حق شما همین است! که حتی توسط مادر داعش هم ناخواسته، هم محاکمه شوید و هم محکوم! آری! تبریک هیلاری به ترامپ، یعنی تسلیت روزگار به راقم «نامه سرگشاده»! و الباقی شرکا! از این بالاتر، آیا ننگی هم متصور هست؟! شاید تعجب کنید! من اما معتقدم حتی از این بالاتر هم ننگی متصور هست! تصویر کنم برای‌تان؟ به روی چشم! هیلاری کلینتون همان شیطانی است که در معیت اوبامای جلاد، بارها و بارها افتخار کرد به برقرار کردن رژیم گسترده تحریم‌ها علیه ملت ایران، همان که «تحریم‌های فلج‌کننده» نامیدند تا آنجا که علاوه بر نفت و این بانک و آن شرکت، فلان داروی مورد نیاز هم به فهرست دور و دراز تحریم‌ها اضافه شود! و همان شیطانی است که در کتاب خاطراتش تصریح می‌کند؛ برای آنکه دولت‌ها، گروه‌های بنیادگرا (بخوانید تکفیری‌های مخالف ایران) را به رسمیت بشناسند، بیش از 100 سفر خارجی انجام دادم! آن‌وقت اهل فتنه، رسما و علنا حمایت می‌کنند از چنین جانوری! و آنقدر داغ به او اشتیاق دارند که هنوز نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا اعلام نشده، گور بابای رای مردم آن‌سوی اقیانوس اطلس، خبر پیروزی هیلاری را در بوق می‌کنند! آن هم در شرایطی که ساعاتی بعد مشخص می‌شود طرف اصلا شکست خورده! شاهکار ماندگار روزنامه منتسب به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد! و گیرنده بیشترین یارانه مطبوعات! تا این کلکسیون ننگ کامل شود، لازم است اشاره کنیم به روزنامه‌ای که لباس روحانی را با رنگ لباس کلینتون ست می‌کند! نیستی ببینی «غرب‌زدگی» را حضرت جلال! نیستی ببینی همین روزنامه، قبلا هم لوگو را با رنگ پرچم تکفیری‌هایی ست کرده بود که از دامن هیلاری بیرون آمده‌اند! اینک گمانم تصویر شد برای توی خواننده، آن «ننگ بالاتر»! حمایت از واضع تحریم‌های فلج‌کننده علیه ملت ایران، آن هم در تیترهای 6 ستونی! و عکس‌های آنچنانی! و ابراز ناراحتی که چرا طرف رای نیاورد!   
ناراحتی از رای نیاوردن مادر داعش! ناراحتی از رای نیاوردن مادر تحریم‌های فلج‌کننده علیه ملت ایران! مع‌الاسف، آنقدر دوست داشتند هیلاری، با این کارنامه سوپرسیاه، رئیس‌جمهور آمریکا شود که ژانگولربازی‌های‌شان در صفحه نخست، «جهانی» شد! و آبروی رسانه ایرانی و اصحاب ایرانی رسانه را یکجا با هم برد! خوب شد دنیا، عکس یک روحانی و کلینتون را ندید! خوب شد فقط همان «خبر» دیده شد! طرفه حکایت اینجاست؛ با وجود این «بالاترین ننگ» قلم خود را در امتداد تاریخ مطبوعات این مملکت هم قلمداد می‌کنند! به واضع تحریم‌های فلج‌کننده علیه آحاد ملت ایران که می‌رسد، حمایت و هواداری لیکن به سردار شهید مدافع حرم امنیت وطن که می‌رسد، تیتر می‌زنند؛ «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! هیهات! شهید زنده است! و «محسن خزایی» زنده است! و خون مطهر او در جبهه شام، آبروی رفته را به جوهر قلم بازگرداند! مرده شمایید؛ با این همه ننگ! با این همه بی‌آبرویی! با این همه رسوایی! همان که برای هواداری از او، شرف خود را به کشتن دادید، خیلی خوب به شما آموخت که بعد از شکست در انتخابات، زنجیر نباید پاره کرد! و همان که برای هواداری از او، حیثیت خود را به ورطه مرگ فرستادید، حتی داروهای مورد نیاز بیماران را هم به فهرست بلندبالای تحریم‌های فلج‌کننده‌اش علیه ملت ایران اضافه کرد! اینک اما ملت ایران، استوار و باشکوه، ایستاده است! هنوز! و همچنان! و صدالبته آنچه فلج شده، آبروی اصحاب فتنه است!
با خود می‌اندیشم که آیا ممکن است از پست‌ترین دشمنان هم، پست‌تر شد؟! فتنه‌گران زنجیره‌ای نشان دادند که ممکن است! هم ممکن است کاری که دشمن برای انتخابات خود نمی‌پسندد، تو علیه صندوق آرای مملکت خودت انجام دهی و هم ممکن است رسما و علنا از یک دیو بدکاره بی‌رحم دفاع کنی، تا سر حد جنون! آهای زنجیره‌ای‌ها! مادر داعش، مادر شما هم هست! کم نبوده که برادری خود را در حق تکفیری‌ها به اثبات رسانده باشید! فقط می‌ماند یک نکته و والسلام! هر وقت نتیجه انتخاباتی را واگذار کردید، لطفا دست‌تان را از دست مادرتان جدا نکنید! گم و گور می‌شوید؛ باید در زباله‌دانی تاریخ مطبوعات این کشور، دنبال‌تان بگردیم!

ارزش راهبردی برجام

رضا نصری در ایران نوشت:
با روی کار آمدن دونالد ترامپ،‌ بسیاری از تحلیلگران در مورد نحوه برخورد او با «برجام» گمانه‌زنی می‌کنند و در میان‌ سناریوهای بدبینانه، عمدتاً دو احتمال را پیش‌بینی می‌کنند:  اول اینکه دولت ترامپ، با اتکا به وعده‌های انتخاباتی خود، با استفاده از همسویی حاصل‌شده با کنگره جمهوریخواه،  با این استدلال که «برجام» مغایر امنیت ملی امریکاست، به صورت یکجانبه و بدون استناد به متن «برجام»، این قرارداد بین‌المللی را- از جمله با اعمال تحریم‌های جدید- دفعتاً کنار بگذارد تا ایران را مجدداً برای کسب امتیاز بیشتر به پای میز مذاکرات بکشاند. دوم اینکه دولت ترامپ با سوءاستفاده از ساز و کارهای تعبیه شده در خود برجام، ایران را  به «نقض برجام» متهم سازد و از این طریق در نهایت «مدل عراق» را در مورد ایران نیز پیاده سازد.
در مورد سِناریوی اول، اغلب تحلیلگران بعید می‌دانند که دولت ترامپ با چنین صراحت و سرعتی یک قرارداد چندجانبه‌ بین‌المللی را- که متکی به یک قطعنامه شورای امنیت نیز هست - نقض کند و کنار بگذارد. تبعات سیاسی و دیپلماتیک این رویکرد برای دولت ترامپ که به دلیل شعارهای تند انتخاباتی و وجهه‌ منفی رئیس‌ جمهوری منتخب از هم‌اکنون نیازمند «ترمیم آسیب» و بازسازی روابطش با متحدین امریکا شده است، گزینه چندان مناسبی به نظر نمی‌رسد. ضمن اینکه مشاورین ارشد دولت ترامپ نیز- مانند  والید فارِس- که پیش‌ از این از اختیارات گسترده رئیس‌ جمهوری در فسخ توافقات بین‌المللی و تعهدات سیاسی دولت پیشین سخن به میان می‌آ‌وردند، از هم‌اکنون با اعتدال و اتخاذ زبان دیپلماتیک‌تری در مورد این قرارداد چندجانبه بین‌المللی صحبت می‌کنند.
اما گزینه دوم، یعنی گزینه اتکا به ادعای نقض برجام توسط ایران به منظور فسخ آن، گزینه‌ای است که نیازمند بررسی بیشتری است:
ابتدا باید یادآور شد که ادعای نقض برجام توسط ایران از دو طریق یا ترکیبی از این دو طریق میسر خواهد بود: دولت ترامپ یا با طرح مطالبات غیرمنطقی و زیاده‌خواهانه در حوزه بازرسی، ایران را به مخالفت وادار می‌سازد و سپس این «مخالفت» را به مثابه کارشکنی و نقض برجام تلقی می‌کند تا برای اعمال مکانیسم ماشه و اقدامات خصمانه بعدی راه را هموار کند؛ یا اینکه  به مقوله‌ای تحت عنوان «تخلفات فزاینده» و «تخلفات انباشت ‌شده- Incremental violations و «Cumulative violations»- روی می‌آورد؛ به این معنی که در چنین فرضیه‌ای، دولت ترامپ ادعا می‌کند که ایران مرتکب تخلفات کوچک تدریجی و نامحسوسی می‌شود که باید آنها را مجموعاً به مثابه «نقض برجام» تلقی کرد.
به عبارت دیگر، ترکیبی از این دو راه- یعنی طرح مطالبات زیاده‌خواهانه و واکنش به آن و همچنین تفسیر به‌ مطلوب عملکرد ایران و گزارشات آژانس به منظور اثبات «نقض»- همان راهی است که دولت بوش پدر و پسر در مورد عراق طی کردند و از این رو در ادبیات اندیشکده‌‌های امریکا به چنین شیوه‌ای «مدل عراق» می‌گویند. اما نکته مهم اینجاست که پیاده کردن مدل عراق در مورد ایران، اتفاقاً به دلیل وجود ساز و کارهای «برجام»، چندان که تصور می‌شود برای امریکا بی هزینه و سهل‌الوصول نخواهد بود. اگر در مورد عراق،‌ آقای کالین پاول- وزیر امور خارجه وقت امریکا- می‌توانست بدون گذر از کوچک‌ترین ساز و کار راستی‌آزمایی، با نشان دادن چند اسلاید  و طرح ادعاهای ثابت ‌نشده در جلسه شورای امنیت، راه را برای افزایش فشار، بسیج افکار عمومی علیه عراق، ایجاد ائتلاف و سپس اقدام نظامی باز کند؛ در مورد ایران، میان مرحله طرح ادعای واهی دولت ترامپ علیه ایران و اقدام احتمالی او علیه این کشور، یک ساز و کار پیچیده و چندلایه‌ «حل اختلاف» و «راستی‌آزمایی» نشسته است که موظف است طی آن- پیش از مبادرت به هر اقدام خصومت‌‌آمیز- ادعای خود را در معرض احراز کشورهای گروه 1+5 و نماینده اتحادیه اروپا قرار دهد.

به واقع،‌ مطابق ساز و کاری که در برجام پیش‌بینی‌شده، هرگونه ادعای دولت ترامپ در مورد نقض فاحش برجام از جانب ایران، باید ابتدا از روند‌های تعریف‌ شده و سلسله مراحل «کارگرو‌ه‌های ویژه»، «کمیسیون‌ مشترک»، «شورای وزیران»، «هیأت مشاوران» و احیاناً «شورای امنیت»- و همچنین اظهارات و گزارشات و مصوبات مخالف دبیرکل و شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی- عبور کند و چنانچه دولت ترامپ مصمم باشد با وجود همه این موانع ساختاری و سیاسی، به صورت یکجانبه قطعنامه‌های پیشین شورای امنیت را از طریق مکانیسم ماشه احیا کند، به احتمال بسیار قوی با مقاومت مدنی سایر کشورها و عدم اجرای این قطعنامه‌ها از سوی جامعه جهانی مواجه خواهد شد. فراموش نکنیم که هرچند همه‌ کشورها موظف به اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت هستند، اما پیاده‌سازی و اجرای این قطعنامه‌ها در نظام‌های حقوق داخلی، معمولاً مستلزم تصویب قوانینی در سطح پارلمان‌ها و مجالس ملی است و به احتمال زیاد- چنانچه دولت امریکا بخواهد به شیوه‌ ناعادلانه‌ای قطعنامه‌های ضد ایرانی شورای امنیت را مجدداً به جامعه‌ جهانی تحمیل کند- بسیاری از کشورها و بسیاری از احزاب داخلی از تصویب چنین قوانینی سر باز خواهند زد یا حتی در راستای ممانعت از اجرای این قوانین، مصوبات جدیدی صادر خواهند کرد. از این رو، بسیار مهم است که در این دوران گذار، دولت فعلی ایران- با جدی گرفتن خطر دولت ترامپ و کنگره‌ جمهوریخواه-  در حفظ و بهبود روابط سیاسی خود با اتحادیه‌ اروپا و سایر کشورهای مهم صنعتی و همچنین در اجرای سیاست‌ دفع «ایران‌هراسی»‌ و جلب حمایت افکار عمومی مداومت به خرج دهد تا راه را برای چنین‌ مقاومت‌هایی در درون نظام‌های سیاسی و مقننه این کشورها هموار سازد. در این راستا، تحکیم روابط تجاری و مبادرت به اقدامات نمادینی مانند گشایش دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا در تهران نیز می‌تواند بسیار مفید و مؤثر واقع شود. به واقع، شاید بتوان گفت که یکی از دستاوردهای تیم مذاکره‌کننده ایران در برجام، ایجاد موانع مهمی- اعم از ساختاری و سیاسی- بر سر راه امریکا بوده است که در عمل پیاده‌سازی «مدل عراق» را در مورد ایران با مشکلات فراوانی روبه‌رو می‌سازد. از این رو بسیار مهم است که اولاً همه جناح‌های سیاسی کشور- اعم از موافق و مخالف دولت- از این سند بین‌المللی مهم- که کارکردی راهبردی یافته‌ است- تمام قد حمایت کنند و دوماً از کارشکنی در تلاش‌های دولت برای بهبود روابط با اتحادیه اروپا خودداری ورزند.

پیروزی ترامپ زنان علیه زنان

حسین احمدی نیاز در آرمان نوشت:
پيروزي ترامپ تحليل‌هاي فراواني به همراه داشته است اما اين نكته كه چرا هيلاري كلينتون نتوانست به عنوان نخستين رئيس‌جمهور زن آمریکا انتخاب شود و همراهي اكثريت زنان آن كشور را براي پيروزي به دست آورد سوال بزرگي بود كه در اذهان مردمان بسياري از نقاط جهان شكل گرفت و آنها از يكديگر اين سوال را داشتند كه در كشوري كه ادعاهاي زيادي دارد چرا راي هيلاري كلينتون كمتر از ترامپي بود كه سابقه درخشاني ندارد؟ اتفاقي كه در انتخابات آمريكا رخ داد، جاي تامل و بررسي زيادي دارد. زناني در آمريكا حضور داشتند كه به دختران خود ياد دادند با راي به هيلاري، حقوق آتيه خود را حفظ خواهند كرد و تا سال‌ها مي‌توانند نسبت به بهبود وضعيت خود اطمينان داشته باشند اما پس از شكست هيلاري كلينتون ماندند كه چه توجيهي براي دختران خود داشته باشند. از سوي ديگر در كارزار انتخاباتي، ترامپ نسبت به زنان عباراتي به‌كار برد كه همگان گمان مي‌كردند او حمايت زنان را در آمريكا از دست داده است اما ناباورانه، زنان زيادي به او راي دادند و خواستار ورود او به كاخ سفيد شدند. از يك طرف كاركرد هيلاري كلينتون در قامت بانوي اول آمريكا در زمان رياست‌جمهوري هشت ساله بيل كلينتون كه حتي عده‌اي معتقد به اين بودند كه او بانوي اول نبود بلكه عفريته اول بود، زيرا كاركردي براي تحقق حقوق زنان در آمريكا نداشت و از سوي ديگر وقتي كه صدارت وزارت امور خارجه را داشت بيشترين تلاش را براي جنگ‌افروزي در خاورميانه و نه صلح طلبي به ارمغان آورد، پيامهاي زيادي داشت. زن بودن هيلاري به اندازه‌اي نبود كه بتواند زنان آمريكا را متقاعد كند تا به او در قامت رئيس‌جمهور زن راي دهند. راي‌دهندگان به ترامپ دنبال تغيير و از سياستمداران خسته شده بودند بنابراين براي آنها تفاوتي ميان رئيس‌جمهور زن و مرد وجود نداشت و هيچ يك را بر ديگري برتر نمي‌دانستند. واقعيت چنين بود كه مردم آمريكا براي فرار از سياست ورزي به سمت ترامپ آمدند. اين مردم آگاه بودند كه به رياست‌جمهوري رسيدن هيلاري كلينتون، تداوم همان سياست‌هاي قبلي دموكراتها خواهد بود و تنها عاملي كه مي‌تواند موجب بارقه اميد درمسير تحقق حقوق زنان را فراهم سازد، خود ترامپ خواهد بود. زنان در آمريكا هنوز از آسيب‌هاي خشونت رنج مي‌برند و نياز به مرهم دارند. واقعيت مسله چنين است كه زن بودن هيلاري نتوانست معياري براي پيروزي او و گامي به نفع زنان باشد؛ بسياري از زنان عليه او شوريدند و تغييرات كلي در جامعه آمريكا را مهم‌تر از ايجاد روزنه احتمالي در تحقق حقوق زنان به دست هيلاري كلينتون مي‌دانستند. شكاف موجود در آمريكا فراتر از مساله زن بودن يا مرد بودن رئيس‌جمهور است اما اينكه آنها در يك قمار سياست چنين كردند يا خير، بايد منتظر آينده بود كه ترامپ براي آنان چه خواهد كرد. آيا بازسازي عظمت آمريكا به منزله بازسازي حقوق برابر زنان هم خواهد بود يا خير؟

رجل سیاسی کی شامل زنان می شود؟

شورای نویسندگان در اعتماد نوشت:

شوراي نگهبان اعلام كرده است كه قصد دارد درباره معيارهاي صلاحيت نامزدهاي رياست‌جمهوري بحثي را در انداخته و از نظر و ديدگاه‌هاي ديگران نيز استفاده كند و به طور طبيعي يكي از موارد مورد بحث و اختلاف؛ تفسيري است كه از كلمه «رجال» در اصل ١١٥ قانون اساسي مي‌شود كه براساس آن رييس‌جمهور از ميان رجال سياسي، مذهبي بايد باشد و در تفسير كلمه رجال برخي معتقدند كه منظور افراد شناخته‌شده است و انحصار در مرد بودن ندارد، و كاربرد اصطلاح رجال يا ضمير مذكر براي اطلاق عنوان كلي به هر دو جنس معمول است، و در اين مورد خاص مصطلح است كه رجال سياسي، يعني افراد واجد جايگاه در اين حوزه و معناي جنسيت از آن مستفاد نمي‌شود. در اين مورد به مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي نيز استناد مي‌شود كه در اين اصل ابتدا كلمه مرد بود و راي نياورد و در نهايت رجال راي آورده است. البته مذاكرات آن مجلس مي‌تواند مبناي خوبي براي درك منطوق و مفهوم اصول قانون اساسي باشد، ولي در نهايت حق قانوني شوراي نگهبان است كه از اين كلمه چه تفسيري كند و اگر هم به آن مذاكرات ارجاع نكرد، تخلفي مرتكب نشده‌اند. از سوي ديگر به نظر مي‌رسد كه تاكنون شوراي نگهبان كلمه رجال را منحصر به مردان دانسته است. اگر در دور اول انتخابات مجلس، خانمي بود كه مصداق رجال سياسي، مذهبي شناخته و نامزد انتخابات مي‌شد، شايد در همان زمان تاييد صلاحيت و تفسير اين كلمه روشن مي‌شد، ولي در هر حال اين امكان تا دوره‌هاي اخير به وجود نيامد و فقط در ادوار اخير است كه بانوان نيز در اين زمينه ادعا دارند و خواهان تفسير جامع از كلمه رجال در اصل ١١٥ هستند، به نحوي كه بانوان را نيز شامل شود.
پرسشي كه به وجود مي‌آيد، اين است كه مبناي تفسير مذكور چه بايد باشد؟ آيا مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي مبناست؟ آيا رجوع به لغت‌شناسي مي‌تواند مشكل را حل كند؟ پاسخ منفي است. چرا خبرگان قانون اساسي از يك سو نپذيرفتند كه رياست‌جمهوري منحصر به مردان باشد؟ همچنين چرا نپذيرفتند كه قيدي را ذكر نكنند تا به طور روشن شامل مردان و زنان شود؟ در اصل ٦٢ قانون اساسي براي شرايط نمايندگان مجلس نيز آمده است؛ «نمايندگان ملت» بدون هيچ قيدي، در مورد شوراي نگهبان نيز هيچ قيد جنسيتي آورده نشده است، در هيچ مورد ديگري هم اين قيد ذكر نشده، به طور مشخص درباره رهبري كه فرض اوليه مذكر بودن آن است چنين قيدي نيامده است يا حتي درباره رييس قوه قضاييه كه براساس فتاواي موجود مرد بودن شرط قضاوت است، باز هم ذكري از جنسيت نشده است. درباره نمايندگان مجلس هم قيد شد، كه قانون شرايط آنان را تعيين مي‌كند. ولي از نخستين دور انتخابات مجلس تعدادي از خانم‌ها وارد آن شده، اتفاقا هم از سوي جناح طرفدار انقلاب معرفي شدند. و در عمل با حضور خودشان در مجلس نبودن شرط جنسيت براي نمايندگي مجلس را رقم زدند. جالب اينكه در همان مجلس اول نيز برخي نمايندگان از جمله مرحوم مهندس بازرگان نسبت به حضور تعدادي از زنان در مجلس معترض بودند و نامه‌اي را خطاب به مرحوم امام (ره) نوشتند و براي اثبات ادعاي خود وقايع سال ١٣٤٢ را يادآوري كردند. ولي طبيعي بود كه جامعه ايران در اول انقلاب چنين مساله‌اي را نمي‌پذيرفت، همچنان كه مفروض گرفته بودند كه رييس‌جمهور بايد مرد باشد و كوششي براي تعبير كلمه رجال به مفهومي غيرجنسيتي نكرد.
نكته مهم اين است كه آمدن اين كلمه در اصل ١١٥ براي رسميت دادن به همين ابهام بود. چون از يك‌سو مي‌خواستند مرد باشد و از سوي ديگر نمي‌توانستند قيد مرد را اضافه كنند، چون بد مي‌شد، لذا با اضافه كردن كلمه رجال مشكل را حل كردند.
با اين توضيحات معناي رجال چه خواهد بود؟ معناي رجال را جامعه تعريف مي‌كند. حتي اگر قيد «مردان» هم بود، مي‌شد آن را به معناي غيرجنسيتي تعبير كرد.

اگر جامعه در مسيري برود كه جايگاه زنان در عرصه عمومي بزرگ و بزرگ‌تر شود، به مرور زمان تفسير رجال نيز تغيير خواهد كرد. اگر زنان جامعه ما جايگاه مناسبي نداشتند، قانون اساسي فعلي نيز طوري تفسير مي‌شد كه نمايندگي مجلس نيز منحصر‌به‌مردان شود، همان‌طور كه در قانون اساسي مشروطيت نيز ذكري از قيد مرد بودن براي نمايندگي مجلس نيامده بود، ولي هميشه و تا سال ١٣٤٢ نمايندگي مجلس منحصر به مردان بود. بنابراين تفسير كلمه رجال در اصل ١١٥ بيش از آنكه يك اقدام لغت‌شناسي و فقهي و قانوني باشد، يك امر اجتماعي و سياسي است و با افزايش حضور زنان در عرصه عمومي دير يا زود اين كلمه خالي از بار جنسيتي خواهد شد.

راه قدس همچنان از کربلا می گذرد

علیرضا قربانی در خراسان نوشت:

شعار راهبردی «راه قدس از کربلا می‌گذرد» دریکی از حساس‌ترین مقاطع جنگ تحمیلی چراغ راهی شد تا آرمان اصلی جهان اسلام یعنی نابودی اسرائیل و آزادی قدس شریف، نه دستمایه فریب صدامی شود و نه دستخوش فراموشی در مشغله‌های مهمی چون جنگ تحمیلی.
نزدیک به دو سال از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی می‌گذشت و رزمندگان اسلام با غلبه بر مشکلات دوران سخت ماه‌های اولیه جنگ روی ریل پیروزی افتاده بودند و عملیات‌های پیروزمندانه ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس، دشمن را به مرزهای بین‌المللی عقب رانده بود که صدام در اقدامی فریبکارانه پیشنهاد کرد که نیروهای دو کشور برای نبرد علیه اسرائیل که جنوب لبنان را در اشغال داشت بسیج شوند! آن زمان بود که امام خمینی (ره) هوشمندانه با اعلام اینکه «ما بنایمان بر این است که اول عراق باید از شر این مفسدین و از شر این غاصبین فارغ بشود و بعدازآن ان‌شاءا... به قدس...» با طرح شعار «راه قدس از کربلا می‌گذرد» راه فریب را بر دشمن بست و هم‌زمان جبهه مبارزه با اسرائیل را مورد توجه قرار داد که تولید پدیده‌ای چون حزب‌ا... لبنان و احیای آرمان آزادی فلسطین در قالب نهضت‌های انتفاضه را در سال‌های بعد در پی داشت.
هرچند از میانه تابستان سال 1361 که امام خمینی (ره) ضرورت تمرکز بر دفع شر ابتدایی صدام را مقدم بر نبرد برای آزادی قدس شریف اعلام کردند، زمان زیادی می‌گذرد و فضای تحولات و مناسبات بین‌المللی و حتی نظام توزیع قدرت در جهان دستخوش تغییرات اساسی شده است، اما یک مسئله سر جای خود مانده و آن خطر وجود جرثومه فسادی به نام اسرائیل و صهیونیسم برای جهان اسلام و بلکه جهان بشریت از یک‌سو و تلاش بعضی قدرت‌های سلطه‌جو برای دور کردن هرگونه تهدید جهان اسلام علیه اسرائیل از سوی دیگر است.
امروز تقریباً هیچ تحلیل‌گر منصفی شک ندارد که آتشی که آمریکا و هم‌پیمانان غربی و عربی‌اش در لباس داعش و القاعده و دیگر گروه‌های تروریستی به جان جهان اسلام انداخته‌اند، تنها یک‌طرف برنده دارد و آن رژیم اشغالگر قدس است که با دست‌ودلبازی دست‌نشاندگانی چون حکام سعودی و زیردستانش، انرژی و ظرفیتی که می‌توانست به آزادی فلسطین کمک رساند، صرف ایجاد ویرانی و تفرقه در جهان اسلام  و تضعیف محور مقاومت می‌شود.
با این نگاه، همه آنچه در عراق ، سوریه ، یمن و دیگر سرزمین‌های اسلامی درگیر در فتنه تکفیری می‌گذرد، تلاش برای عوض کردن مسئله اول جهان اسلام از مبارزه با اشغالگران فلسطین به درگیری‌های داخلی است و رستاخیز عظیم اربعین همان فرصتی است که می‌تواند راهبرد هوشمندانه امام خمینی (ره) را جانی دوباره ببخشد.
راهپیمایی بزرگ زیارت اربعین سالار شهیدان که نمادی برای دفاع از حریم اهل‌بیت و دفع شر ابتدایی جریان تکفیری است، ظرفیت عظیم‌تری ایجاد می‌کند که در سایه وحدت اسلامی هدف اصلی جهان اسلام برای آزادی قدس شریف و بلکه همه سرزمین اسلامی فلسطین از اشغال صهیونیسم را احیا کند.
اگر کربلا و عاشورا ظرف زمانی و مکانی رقم خوردن ناعادلانه‌ترین و ظالمانه‌ترین اتفاق دنیای اسلام شد که در یک‌سوی آن امام حسین(ع) و خاندان مطهرش مظلوم‌ترین و یزید و لشکر ناپاکش ظالمانه‌ترین طرف‌های آن اتفاق شدند، امروز هم ظالم‌تر از اسرائیل و حامیانش و مظلوم‌تر از فلسطین و مردم رنج‌کشیده‌اش وجود ندارد.
خوشبختانه رستاخیز بزرگ اربعین تنها به شیعیان و حتی مسلمانان اختصاص ندارد و آزادگان اهل سنت و تعداد کثیری از غیرمسلمانان نیز در این رخداد تاریخی حضوری قابل‌توجه دارند.
علاوه بر آن زیارت اربعین در همین سال‌های اندکی که از احیای آن می‌گذرد، خیلی خوب مرزهای قومی و زبانی و ملی را پشت سر گذاشته و اجتماعی بین‌المللی به‌حساب می‌آید و حضور در زیارت اربعین، نمادی برای حمایت از مظلومین خاندان عصمت و طهارت و ابراز انزجار از ظلم یزیدی است و این راهبرد فکری و اعتقادی، همان فرصت تاریخی است که  می‌تواند همه این ظرفیت عظیم را متوجه مسئله اول جهان اسلام یعنی نابودی اسرائیل و آزادی قدس شریف کند.
در اجتماع فراملیتی، فراقومی و فرامذهبی اربعین این فرصت فراهم است که آزادی فلسطین و پایان دادن به ظلم صهیونیسم و برکندن این غده سرطانی تفرقه‌انگیز در جایگاه مسئله اصلی جهان اسلام به عنوان شعار اصلی این اجتماع یا دست کم یکی از اهداف اصولی آن، به‌درستی تبلیغ و تبیین شود. در چنان چشم‌اندازی، فتنه تکفیری، جز مانعی ابتدایی معنا پیدا نمی‌کند و دفع شر آن با سیل خروشان و چندین میلیونی اربعین کار دشواری نخواهد بود، همچنان که قدرت موشک‌های اتمی اسرائیل و همه حامیانش در برابر امواج توفنده اربعین کاری از پیش نمی‌برد.
این روزها که بزرگ‌ترین اجتماع بشری از به هم پیوستن رودهای خروشان از جهات مختلف و در بستری از همدلی، ایثار و انسانیت راهی کربلا هستند، در حال تشکیل شدن است، دیگر راهبرد به‌یادماندنی امام خمینی (ره) که فرمود اگر هر مسلمان یک سطل آب بریزد، اسرائیل را آب می‌برد، بهتر قابل‌درک است و با نگاه حمایتگرانه دیگرعلمای بزرگ جهان اسلام می‌شود به این مهم رسید که «راه قدس همچنان از کربلا می‌گذرد.»

تامین نیاز قوه قضائیه در بودجه

محمود علیزاده طباطبائی در شرق نوشت:

استقرار امنیت قضائی، عدالت قضائی و ایجاد نظم حقوقی و حاکمیت قانون در روابط اقتصادی، ‌اجتماعی و مدنی، یکی از ارکان و شالوده‌های حکمرانی مطلوب به شمار می‌رود. عملکرد نظام قضائی در هر کشوری به عنوان نماینده، مظهر و تبلور سنجش درجه مطلوبیت حکمرانی در آن کشور محسوب می‌شود. در مقدمه قانون اساسی مسئله قضا در رابطه با پاسداری از حقوق مردم و پیشگیری از انحرافات موضعی درون امت اسلامی و به دور از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم در نظر گرفته شده است و اصل صدوپنجاه‌وششم قانون اساسی، قوه قضائیه را قوه‌ای مستقل دانسته که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق‌بخشیدن به عدالت است و این اصل وظایف سنگینی از جمله، احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادی‌های مشروع و اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمان را برعهده قوه قضائیه قرار داده است.  اصل سی‌وپنجم قانون اساسی داشتن وکیل را حق همه اصحاب دعوی در تمام دادگاه‌ها دانسته و حاکمیت را مکلف کرده است برای کسانی که توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند، امکانات تأمین وکیل را فراهم کند.  اجرای وظایف قوه قضائیه منوط به تأمین اعتبار در قوانین بودجه سنواتی است، با عنایت به اینکه احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادی‌های مشروع از اصلی‌ترین وظایف حکومت است، تأمین اعتبار برای قوه قضائیه باید از اولویت خاصی برخوردار باشد. 

 قوه مجریه و قوه مقننه باید تأمین نیازهای قوه قضائیه را در اولویت اول قرار دهند.  قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ١٣٩٢ وظایف و تکالیفی را برعهده قوه قضائیه قرار داده که قوه قضائیه ناگزیر از اجرای این وظایف است و اجرای این وظایف نیازمند تأمین اعتبار است. به‌طور خلاصه در قانون آیین دادرسی کیفری علاوه بر تشکیل و احیای دادسرا که مستلزم هزینه‌های گزافی است، نهادهایی از قبیل میانجیگری، پلیس ویژه اطفال، ضابطین زن، جبران خسارات زندانیانی که تبرئه می‌شوند، ضبط صوتی و تصویری جلسات رسیدگی دادگاه کیفری یک، آزادی تحت نظارت سامانه‌های الکترونیکی و مددکاری اجتماعی –سجل کیفری 
و ... در قانون پیش‌بینی شده که هزینه‌های آنها باید در بودجه سنواتی تأمین شود؛ علاوه بر اینها ماده ٣٤٧ قانون آیین دادرسی کیفری، دادگاه را مکلف کرده برای متهمانی که عدم تمکن آنها را احراز می‌کند، در تمامی جرائم و تمامی دادگاه‌ها از محل اعتبارات قوه قضائیه وکیل تعیین کند و ماده ٤١٠ قانون آیین دادرسی کیفری، دادگاه اطفال را مکلف کرده از بین متخصصان علوم تربیتی، روان‌شناسی، جرم‌شناسی و مددکاری اجتماعی، مشاورانی انتخاب کند و دادگاه با حضور دو مشاور تشکیل شود و حضورنیافتن مشاور در دادگاه اطفال به استناد ماده ٢٩٨ قانون آیین دادرسی کیفری، دادگاه را از رسمیت می‌اندازد و ماده ٥٦٧ قانون آیین دادرسی کیفری مقرر می‌کند؛ در تمام مواردی که موجب مقررات این قانون مستلزم پرداخت هزینه از سوی دولت است، اعتبار آن هر سال در ردیف مستقلی در بودجه کل کشور پیش‌بینی و منظور می‌شود. اگر سازمان برنامه و بودجه اولویت نیازهای دستگاه قضائی را درست تشخیص دهد، قطعا تأمین هزینه‌های این دستگاه دور از دسترس نیست. در ردیف‌های بودجه، اعتبارات گسترده‌ای برای دستگاه‌ها و سازمان‌هایی پیش‌بینی شده که تأمین اعتبار آنها به‌هیچ‌وجه از وظایف دولت نیست و حتی اعتبارات گسترده‌ای برای کمک به بخش خصوصی در بودجه عمومی دولت تأمین می‌شود؛ درحالی‌که وظایف قانونی دستگاه قضا معطل مانده چه ضرورتی برای تأمین اعتبار برای این‌گونه دستگاه‌ها وجود دارد؟ اقتدار دستگاه قضائی منوط به تأمین اعتبار دولت و اقتدار دستگاه قضائی منوط به اقتدار حاکمیت و موجب احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادی مشروع است.


نجومی بگیران صدر اسلام

سید مسعود شهیدی در رسالت نوشت:

وليد بن عقبه، سعيد بن عاص، طلحه، زبير، مروان، عبدالله بن زبير و برخي ديگر از شخصيت هاي پر اعتبار جامعه، که سرمايه داران بزرگ و اشراف نوپديد جامعه اسلامي و داراي نفوذ بسيار بودند، در همان روزهاي اول، از حضرت علي (ع) خواستند که حقوق ها و پاداش هاي نجومي آنها محفوظ بماند و يا حد اقل آنچه قبلاً داده شده، پس گرفته نشود. آنها طمع هاي بيشتري هم براي کسب موقعيت هاي سياسي داشتند و طبق روال گذشته، سهم خود را از حکومت طلب مي کردند. حضرت از اين توقعات، خشمگين شد و نه تنها آنها را لايق مسئوليت هاي نظام اسلامي ندانست بلکه در خطبه اي فرمود به خدا قسم اگر آن ثروت ها به مهريه همسران درآمده باشد به بيت المال بازمي گردانم.
دو ديدگاه، پس از بيست سال کشمکش، اکنون در ميدان عمل، با تمام قدرت در برابر يکديگر قرار گرفتند. در کمال ناباوري، حقوق هاي نجومي و پاداش هاي کلان و رانت هاي حکومتي که به ناحق و به شکل تبعيض آميز طي بيست سال از بيت المال برداشت شده و نزد يک اقليت محدود، انباشته شده بود و 
ساده لوحان تصور مي کردند باعث تقويت اسلام و توسعه اقتصادي امت اسلامي مي شود، وقتي در تقابل با سنت نبوي و عدالت اسلامي قرار گرفت، تبديل به شمشيرهايي شد که عليه اسلام و عدالت اسلام به حرکت درآمد. انحراف از سنت رسول خدا (ص) که ابتدا با تکيه بر اجتهاد در برابر نصّ، مورد قبول بسياري از نخبگان قرار گرفته و فقط شيوه جديدي براي تقسيم ثروت تلقي مي شد، با گذشت کمتر از بيست سال به يک فاجعه ملي انجاميد و سه جنگ بزرگ و پر خسارت داخلي را به اسلام و مسلمانان تحميل کرد. اين طبقه جديد و اين اشراف نوظهور که حالا عدالت اسلامي را تهديدي براي ثروت و قدرت و نفوذ خود مي ديدند، در مقابل امام عدالت که او را به فضل و دانش و تقوا 
مي شناختند، قيام کردند و شورش اشرافيت را رقم زدند. برخي ديگر از سرمايه داران 
مثل سعد بن ابي وقاص که به دليل سوابق درخشان خود و جانفشاني ها 
در رکاب پيامبر (ص)، از اعتبار بالايي در بين مردم برخوردار بود، اگر چه قيام نکرد، ولي ثروت بي حساب و اشرافيت به خطر افتاده اش اجازه نداد با امام حق بيعت کند، اجازه نداد در کنار امام عدل بايستد و بر افتخارات گذشته خود بيفزايد. او در هنگامه جنگ هاي سختي که به امير مؤمنان (ع) تحميل شد، در کاخ خود نشست و با شبهه افکني، جامعه را دچار ترديد و تزلزل کرد و در عمل، بخش بزرگي از نيروهاي کارآمد را از ياري علي (ع) بازداشت. او و امثال او با سکوت کردن يا کنار رفتن از ميدان، و مردّد کردن مردم، عملاً جبهه دشمن را ياري دادند. سعد، با اين طريقي که برگزيد، ثروت و اشرافيت و کاخ هاي خود را حفظ کرد، اما توفيق ياري امام حق را از دست داد و در همه مصيبت هايي که از آن پس بر اسلام و مسلمانان وارد شد و در تاريخ اسلام تداوم يافت، شريک شد. ريشه اصلي انحراف اين اصحاب علاوه بر ثروت و اشرافيت، باز هم همان اجتهاد در مقابل نصّ بود، چرا که همگي مستقيم و بلاواسطه، ده ها بار مقام و منزلت و جايگاه حضرت علي (ع) را از پيامبر (ص) شنيده بودند ولي به خود اجازه مي دادند در مقابل نصّ، اجتهاد کرده و عليه علي (ع) قدم بردارند. آنها که حقوق ها و پاداش هاي نجومي مي گيرند، در ابتدا، عموماً از حاميان اسلام و نظام اسلامي و داراي سابقه درخشان خدمت هستند ولي به عاقبت اين مال حرام و هشدارهاي شديد اللحني که قرآن به مترفين و سرمايه داران دنياطلب مي دهد توجه نمي کنند. بسياري از آنها نمي دانند اين گونه دريافت ها که در ابتدا شيرين و گواراست و حتي طريقي براي تقويت اقتصاد جامعه تصور مي شود، بدون آنکه بدانند يا بخواهند، به تدريج، فرهنگ آنها را و فرهنگ خانواده آنها را تغيير مي دهد و راهي جديد در مقابل آنها مي گشايد، راهي که در تضاد با سيره و سنت رسول الله (ص) است. آنها در ابتدا باور نمي کنند که فرهنگ اشرافيت در تضاد با فرهنگ قرآن است و باور نمي کنند از جبهه حق که برايش جانفشاني کرده اند به جبهه باطل، نقل مکان کرده اند. وقتي ديگران به آنها مي گويند چرا تغيير کرده ايد؟ با تعجب مي گويند ما تغيير نکرده ايم!
شايد هيچ يک از اين افرادي که از خليفه دوم و سوم حقوق ها و پاداش هاي نجومي گرفتند، در ابتدا گمان نمي کردند اين ثروت، نهايتاً آنها را به جنگ رودررو با اسلام و شمشير کشيدن به روي برترين اصحاب رسول خدا (ص)، سوق دهد و هر گز گمان
نمي کردند اين ثروت و اين اشرافيت، حتي کودکان آنها را آنچنان تربيت کند که در مرحله اي ديگر، فرزندان رسول خدا (ص) را که خواستار سنت رسول الله (ص) و اصلاح امور امت بودند از دم شمشير بگذرانند. گمان نمي کردند در اثر دريافت هاي نجومي،
اين گونه بدعاقبت شوند. ولي شدند، و عبرتي شدند براي ما و فرزندان ما. تجربه تاريخي نشان مي دهد حقوق هاي نجومي و پاداش هاي ميلياردي و وام هاي بي حساب و رانت هاي دولتي که در ابتدا به عنوان قدرداني از خدمات مديران و مسئولان و خدمتگزاران پر سابقه، پرداخت مي شود و نوعي حق قانوني معرفي مي شود، و گمان
مي رود موجب دلگرمي مديران و تقويت نظام مديريت است و مديران هم گمان مي کنند با اين ثروت مي توانند خدمات بيشتري داشته و چرخ اقتصاد را به گردش در آورند، خواسته يا ناخواسته، هويت و شخصيت آنها را چنان دگرگون مي کند که در پايان راه، در تقابل با اسلام قرار مي گيرند و شمشيرها را از نيام بيرون مي آورند و خون پاک ترين مؤمنان امت اسلام را به خاک مي ريزند. اين، يک احتمال نيست، يک سوء ظن نيست، يک امر قطعي و تجربه شده است. روزي که پيامبر (ص) به طلحه فرمودند تو روزي در جبهه باطل، به روي علي (ع) شمشير خواهي کشيد، او وحشت زده شد. براي او که ياور پيامبر (ص) و شيفته علي (ع) بود چنين آينده اي باور کردني نبود اما با گذشت سي سال، ثروت هاي حرام بيت المال و اجتهاد در برابر نصّ، اين عاقبت سوء را برايش رقم زد و در برابر علي (ع) قيام کرد! «و ما ارسلنا في قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون».
بايد همه بپذيريم که رانت خواري و برداشت هاي نجومي از
بيت المال، با عدالت اسلامي قابل جمع نيست.تجربه تاريخي مي گويد حقوق ها و پاداش ها و رانت هاي نجومي، بلاشک فاصله طبقاتي را افزايش مي دهد و طبقه اشراف را پديد مي آورد. اشرافيت بر اساس ذات طغيانگر خود، حکومت اسلامي را قبضه مي کند و آنگاه، حکومت سرمايه سالار ظالمانه اي با ظاهر اسلامي شبيه آنچه معاويه و يزيد داشتند، پديد مي آيد و ديگر اثري از اسلام و عدالت اسلامي و سنت هاي اسلامي باقي نمي ماند. امروز هم بزرگاني در کشور ما هستند که اجتهاد در مقابل نصّ را برگزيده اند. آنها الگوي عدالت محور نبوي (ص) را رها کرده و الگوي اقتصادي بانک جهاني را که الگويي طبقاتي، اشراف پرور، عدالت گريز و سرمايه سالار است، جانشين آن کرده اند. آنها هم گمان مي کنند الگوي اقتصادي پيامبر (ص) و عدالت اسلامي، مربوط به گذشته بوده و امروز کارايي ندارد و اکنون آنها بايد مستقلاً الگوي جديد انتخاب کنند. اجتهاد در مقابل نصّ، در جامعه شيعه که اصلي ترين شاخصه آن اتکاء به نصّ است حيرت انگيز است و حيرت انگيزتر، آنکه برخي دين شناسان، در قبال اين بدعت آشکار و انحراف بزرگ سکوت کرده و آن را محکوم نمي کنند. شايد سابقه و اعتبار اجتماعي اجتهاد کنندگان در برابر نصّ، سبب مي شود دين شناسان، احساس خطر نکنند، ولي انحراف از سنت نبوي (ص) و فرهنگ قرآني آشکارتر از آن است که بتوان آن را ناديده گرفت.
عمر سعد، آقازاده سعد بن ابي وقاص بود. پدرش، يار و ياور پر سابقه و پر افتخار پيامبر (ص) بود. آنها به خاندان پيامبر (ص) بسيار نزديک بودند. عمر سعد در کودکي، همبازي حسين بن علي (ع) بود و به خوبي فضائل اهل بيت (ع) را مي دانست. او اطمينان داشت حسين (ع)
از جوانان اهل بهشت است. هيچ کس احتمال نمي داد براي اين خانواده معتبر و خوش نام و خوش سابقه، به علت آلوده شدن به اشرافيت و رانت ها و برداشت هاي نجومي از بيت المال، که در نظر آنها قانوني و رسمي هم بود، چنين عاقبتي و چنين انحرافي و چنين مستي و طغياني به وجود آيد. عمر سعد هم مثل پدرش و مثل بسياري از اشراف دوران ما، تصور مي کرد اجتهاد در مقابل نصّ و پاداش هاي
نجومي و سرمايه هاي کلان و قرار گرفتن در جايگاه اشراف، با اسلام و قرآن مغايرتي ندارد. او حتي تا روز هشتم محرم هم تلاش مي کرد اين همه را براي خود حفظ کند و اشرافيت دنيا و سعادت عقبا را جمع نمايد. اما بالأخره براي اهل دنيا، لحظه انتخاب نهايي فرا مي رسد. انتخاب بين اموال حرام و اجرا شدن عدالت. اينجاست که پرده هاي فريب فرو مي افتد. وقتي دل در گرو سرمايه هاي حرام باشد، لاجرم جنگ عليه عدالت آغاز مي شود. حضرت زينب (س) در روز عاشورا عمر سعد را طرف خطاب قرار دادند که آيا تو ايستاده اي و حسين (ع) را مي کشند؟ يعني جاي تعجب است که تو با آن همه سابقه ارتباط با خاندان ما و شناخت ما، چرا از اهل بيت پيامبر (ص) دفاع نمي کني و چرا مانع قتل حسين (ع)
نمي شوي؟ برخي از ناقلين واقعه عاشورا گفته اند عمر سعد در کربلا گريه کرد، ولي گريه او و امثال او کدام مصيبت را جبران مي کند؟ پدر او سعد بن ابي وقاص هم در بستر مرگ از اينکه با علي (ع)
بيعت نکرده و او را در آن حوادث سهمگين تنها گذاشته و در پايان عمر با معاويه بيعت کرده، گريه کرد. آنها آنچنان از ثروت و قدرت و اشرافيت مست شده بودند که هشدارهاي قرآن و اهل بيت پيامبر (ص)
نتوانست آنها را از راه خطايي که پايانش جهنم بود، بازدارد. حضرت علي (ع) در خطبه 151 نهج البلاغه در مورد نعمت هشدار مي دهند که؛ «بترسيد از مستي نعمت.» وقتي نعمت، مستي 
مي آورد، قابل پيش بيني است که ثروت حرام و رانت و رشوه و پورسانت و اشرافيت جاهلي با انسان چه مي کند و او را به کجا مي کشاند. بايد به پايان راه اشرافيگري و به هشدارهاي قرآن انديشيد. حضرت اباعبدالله (ع) در کربلا، در يک تحليل عبرت آموز، علت قرار گرفتن امثال عمر سعد در جبهه باطل را، خوردن مال حرام دانسته و با اين بيان، مسلمانان را از اين گونه درآمدها، حقوق ها، پاداش ها و عاقبت سوء آن بر حذر مي دارند.
دستگاه هاي نظارتي، قضائي و امنيتي بايد اطمينان داشته باشند که برداشت هاي نجومي، فقط يک جرم اقتصادي نيست که با يک جريمه و جابه جايي چند نفر جبران شود. يک تفکر است، يک مکتب است. يک تهديد سازمان يافته عليه تفکر اسلامي و عدالت اسلامي است، يک جبهه است، يک تهديد براي نظام اقتصادي و سياسي اسلام است. بايد مطمئن بود که فساد اقتصادي، به حوزه اقتصاد بسنده نمي کند و به تدريج فسادش را به همه حوزه هاي فردي و اجتماعي تسري مي دهد. فساد اقتصادي و اشرافيت جاهلي، به طور طبيعي براي تضمين بقاي خود در صدد قبضه کردن قدرت برمي آيد
و در اين راه به هيچ يک از مؤلفه هاي جمهوريت، اسلاميت و انسانيت وفادار نمي ماند. آنچه در کربلا واقع شد، تصويري شفاف و تمام عيار از اين مکتب و اين تفکر است. فساد اقتصادي و اشرافيت لجام گسيخته، براي بقاي خود راهي جز مقابله با عدالت ندارد، لذا شبکه مخفي خود را درون نظام اسلامي سازماندهي مي کند و با هزينه بيت المال براي آن پياده نظام استخدام مي کند. فساد اقتصادي به ويژه وقتي به مرحله سيستمي مي رسد، مديران و مسئولاني از قواي مجريه، مقننه و قضائيه و جمعي از اصحاب رسانه را به استخدام درمي آورد، کارتل رسانه اي تشکيل مي دهد و حکومتي به وجود مي آورد در دل حکومت رسمي، که بسياري از اداره کنندگانش، بزرگان اسلام، ستون هاي انقلاب، مديران بلندپايه و آقازاده هاي آنها هستند. اي کاش نمايندگان دلسوز مجلس، با يک مصوبه انقلابي، اشراف، سرمايه داران، دوتابعيتي ها و فرزندان آنها را از مشاغل حکومتي منع مي کرد ند. اي کاش دريافت کنندگان و پرداخت کنندگان حقوق ها و پاداش ها و وام هاي نجومي را
الي الابد از مناصب حکومتي محروم مي ساختند. اي کاش پس از اين همه تجربه تلخ، سرمايه داران درون حکومت، از هر جناح و جريان سياسي را، از درون حاکميت اخراج و با اين حرکت، شبکه فتنه و فساد را از امکانات حکومتي و دست آنها را از بيت المال قطع
مي کردند. اگر در بين اين جمعيت گناهکار، چند بي گناه هم باشند و از مشاغل حکومتي محروم شوند، در مقابل خطر عظيمي که از جامعه رفع مي شود، قابل قبول است. دولت، مجلس و قوه قضائيه وقتي مشاهده مي کنند که ثروت هاي غارت شده از بيت المال، تخريب کننده نظام اقتصادي و مختل کننده برنامه هاي اقتصادي و سلب کننده اعتماد عمومي است و عليه اسلام و جامعه اسلامي و نظام اسلامي به کار مي رود، نبايد اجازه دهند اين سرمايه هاي عظيم و پول هاي کثيف، همچنان در اختيار غارتگران و فرزندان و همسرانشان باقي بماند و افزايش يابد. اگر در فضاي رسانه اي و فرهنگ عمومي و در قوانين کشور، دهندگان و گيرندگان مبالغ نجومي، در حد تخريب کنندگان اسلام و نظام اسلامي و تهديد کنندگان امنيت کشور معرفي شوند، از خطري بزرگ، پيشگيري مي شود. اي کاش مجمع تشخيص مصلحت نظام، ميزان ثروت مسئولان را محرمانه نکرده و افشاي آن را ممنوع نمي کرد تا سرمايه دارهاي حکومتي و ميزان سرمايه آنها دائماً به طور شفاف در معرض اطلاع مردم قرار مي گرفت. اي کاش سازمان هاي مردمي عدالت خواه، به طور دائم، سرمايه داران داخل حکومت و ميزان ثروت آنها را نظارت و مديران و مسئولان وابسته به اين جريان را شناسايي و به مردم معرفي
مي کردند تا علاج واقعه قبل از وقوع، ممکن و ميسر مي شد. جاي شگفتي است در حالي که هر لحظه مي توان سرمايه تمام دولتمردان آمريکا و اروپا و ميزان ماليات آنها را در سايت هاي رسمي مشاهده کرد، چرا بايد در ايران، مجمع تشخيص مصلحت، ميزان ثروت مسئولين و ميزان ماليات آنها را جزء اسرار محرمانه نظام اعلان کند تا از ديد مردم مخفي بماند؟ امروز همه دنيا مي داند که سرمايه داران
بزرگ چقدر سرمايه دارند، چقدر سود مي برند و چه قدر ماليات 
مي پردازند و اگر اطلاعات، غلط باشد چه مجازاتي در انتظار آنهاست. همه مي دانند رئيس جمهور جديد آمريکا چقدر سرمايه دارد و چقدر سود مي برد و چقدر ماليات پرداخته است. ولي جاي تحيّر است که در کشور ما، ميزان سرمايه و معاملات و کسب و کار مديران و مسئولان عالي رتبه، نامعلوم و پنهان است! جاي تعجب است که برخي مسئولان ما که تجارت خارجي خصوصي دارند، ارقام سرمايه و سودشان در رسانه هاي غربي منعکس مي شود، ولي انتشار همين اطلاعات در رسانه هاي داخلي ممنوع است! چرا بايد ثروت سرمايه داران دولتي را از مردم پنهان کرد؟! مصلحت چه کساني در اين پنهان کاري نهفته است؛ مصلحت نظام يا مصلحت اشراف؟ چرا با محرمانه اعلان کردن ثروت مسئولان، مردم را از شناخت مسئولان اشرافي و مسئولان ساده زيست، محروم مي کنند؟ آيا گمان
مي کنند اين اطلاعات، مخفي باقي خواهد ماند و مردم، اين دو گروه از مسئولان و مديران را نخواهند شناخت؟!

کردانم آرزوست!

محمد صادق فقفوری در جوان نوشت:
 بخش اول. راقم اين سطور در يادداشتي كه شنبه گذشته و در همين صفحه با عنوان «جعل موضوع در قضيه جعل علمي» به چاپ رسيد، خبر از نشت گسترده علمي در وزارتخانه‌هاي علمي داده بود و تصريح كرده بود كه اگر جلوي اين افتضاح گرفته نشود و با عاملان آن برخورد نگردد، آبروريزي گسترده‌اي براي ايرانيان در عرصه بين‌المللي رخ خواهد داد.

در آن يادداشت همچنين از مواضع وزير بهداشت و معاونت ايشان تقدير شد، چراكه آقاي هاشمي ضمن پذيرش اصل موضوع تقلب گسترده علمي، از ارجاع آن به وزارت اطلاعات براي پيگيري خبر دادند. آقاي هاشمي همچنين معاون تحقيقات خود، آقاي ملك‌زاده را مأمور بررسي اين ماجرا كرده بودند.
اكنون و با انتشار اسنادي جديدتر، ضمن پوزش از مخاطبان يادداشت روز شنبه به دليل نقص داده‌هاي آن، بايد نوشت دامنه اين افتضاح بسيار گسترده‌تر از مطالب بيان شده بود؛ شوربختانه وزراي علمي دولت و معاونانشان متهم اصلي اين جعل ساختاري و تشكيلاتي هستند؛ ادامه مطلب را بخوانيد.
بخش دوم. 1- با جست‌وجوي نام آقاي هاشمي در يكي از سايت‌هاي معتبر نشريات پژوهشي پزشكي چندصد ركورد (نتيجه) براي ايشان يافت مي‌شود. بدين معنا كه وزير محترم بهداشت تنها در اين نشريه، 230 مقاله پژوهشي ثبت كرده‌اند! از اين آمار بهت‌آور با اين توجيه خنده‌دار كه احتمالاً ايشان از عنفوان جواني در اين نشريه امريكايي مقالات علمي به چاپ مي‌رساند‌ند، بگذريم، چگونه از اين مورد بگذريم كه بخش عمده مقالات پژوهشي چاپ شده ايشان در دوران تصدي وزارت بهداشت بوده است؟ طبق آماري كه اين نشريه در اختيار قرار مي‌دهد، آقاي هاشمي تنها در دو سال اخير بيش از 70 مقاله پژوهشي به چاپ رسانده‌اند‌! يعني به طور ميانگين، هر 10 روز يك مقاله پژوهشي !

آقاي قاضي زاده هاشمي يكي از وزراي پر كار دولت محسوب مي‌شوند كه با سفر به مناطق محروم و انجام عمل جراحي براي افراد كم بضاعت شهير شده‌اند؛ البته ايشان به اجراي طرح تحول سلامت هم مشهورند، طرحي كه به گفته خودشان عظيم‌ترين طرح سلامت ايران است. واقعاً مشخص نيست ايشان با چنين حجم كاري‌اي چگونه توانسته‌اند در مدت وزارت‌شان دهها مقاله پژوهشي تأليف كنند؟!
2- وزير محترم علوم كه تا كنون سكوت محض راجع به جعل گسترده علمي وزارتخانه‌هاي علمي اتخاذ كرده‌اند و از جانب رئيس‌جمهور به عنوان نخبه اجتماعي مورد تقدير قرار گرفتند و نشان «مسئوليت اجتماعي» به ايشان تعلق گرفت(!) بيش از 300 مقاله پژوهشي به چاپ رسانده‌اند كه بخشي از آنها به زبان عربي است و بخشي به زبان انگليسي. تخصص آقاي فرهادي گوش و حلق و بيني است، اما مقاله عربي هم در رزومه ايشان مشاهده مي‌شود ! هر درس نخوانده‌اي هم مي‌داند كه پزشك جماعت، دورترين قشر از فراگيري زبان عربي است، آن هم زبان تخصصي طبابت عربي ! نكته تأسف‌آور راجع به مقالات آقاي فرهادي هم اين است كه ايشان بخش عمده رزومه خود را در دوران تصدي وزارت تكميل كرده‌اند، به نحوي كه تنها از ابتداي سال ميلادي تا‌‌كنون 25 مقاله پژوهشي تأليف كرده‌اند.
3- آقاي ديناروند در اولين واكنش‌ها نسبت به جعل گسترده علمي دولتمردان از موضعي فخرفروشانه  به خبرگزاري‌ها گفته بود «بنده چند سال پيش و در 40 سالگي پروفسور داروسازي شده‌ام و نيازي به اين مقالات ندارم» ! رئيس سازمان غذا و دارو گفته بود، جعل علمي كار ضد انقلاب است؛ حالا اوضاع امور علمي ايشان را ببينيد، با جست‌وجوي نام رسول ديناروند در يك جست‌وجوگر علمي، 341 مقاله پژوهشي از ايشان به دست مي‌آيد. آقاي ديناروند كه به گفته خودشان سال‌ها پيش از اين پروفسور شده‌اند، بيشترين مقالاتشان در زمان تصدي رياست سازمان غذا و دارو به چاپ رسيده است. ايشان هم تنها از ابتداي سال 2016 تا كنون 33 مقاله پژوهشي تأليف كرده‌اند !

4- معاون تحقيقات آقاي قاضي‌زاده هاشمي كه از طرف وزير بهداشت مأمور رسيدگي به جعل گسترده علمي شده‌اند، خودشان بيشترين آمار چاپ مقاله در زمان تصدي معاونت وزارت بهداشت را دارند. ايشان قريب به 700 مقاله پژوهشي به چاپ رسانده‌اند و در دو سال اخير بيش از 100 مورد مقاله تأليف كرده‌اند !
آمار تأسف‌آور ديگري هم از رئيس دانشگاه آزاد، معاون آموزشي وزارت بهداشت و بخش ديگري از مسئولان علمي كشور در دسترس و منتشر شده است كه به دليل اطاله مطلب از بيان جزئي آنها صرف‌نظر مي‌كنيم.

بخش سوم. نويسنده اين يادداشت به عرف‌هاي دانشگاهي آگاه است و مي‌داند كه غالب دانشجويان براي چاپ مقالات علمي‌شان ناگزير از اضافه كردن نام لااقل يك استاد مطرح در كنار نام خودهستند؛ اما از طرف ديگر اين نكته را هم مي‌داند كه غالب چنين مقالاتي يك‌بار هم توسط استادي كه نام وي به مقاله الصاق شده، مطالعه هم نشده است، چه رسد به اينكه بخواهيم تأليف اين حجم از مقالات را به چنين اساتيدي نسبت دهيم.
آحاد جامعه علمي كشورمان مي‌دانند كه چاپ يك مقاله علمي در نشريات معتبري چون ISI، غالباً از طريق ايميل‌هايي صورت مي‌گيرد كه دامنه آنها متعلق به دانشگاه‌ها است. به بيان ديگر، وقتي يك استاد يا يك دانشجو مي‌خواهد با يك نشريه معتبر مكاتبه كند و مقاله خودش را براي چاپ به آنها ارائه كند، اصولاً اين پروسه را با ايميلي رسمي كه مشخص‌كننده دانشگاه محل تحصيل يا تدريس دانشجو يا استاد است انجام مي‌دهد. معناي چنين پروسه‌اي اين است كه نشريات علمي معتبر در صورتي مقالات پژوهشي را به چاپ مي‌رسانند كه «تأييد ايميلي معتبر» را از نويسنده / نويسندگان آن مقاله داشته باشند و‌گرنه به مقالات گمنام و بدون هويت طبيعي است كه ترتيب اثري داده نمي‌شود. لذا به طور حتم تعداد مقالاتي كه در بالا به آنها اشاره شد از سوي نويسنده / نويسندگان آن مورد تأييد واقع شده است و سپس به چاپ رسيده‌اند.

با تأسف بايد نوشت كه فرضيه «‌آگاهي نداشتن مسئولان علمي از اين جعل گسترده علمي»، فرضيه‌اي مخدوش و غير‌قابل پذيرش است؛ چراكه بر فرض دانشجويي كه مي‌خواسته از اسم وزير بهداشت يا وزير علوم به عنوان يك برند و براي گرفتن پذيرش مقاله خودش از نشريه‌اي معتبر استفاده كند، حداقل به وزير اطلاع داده يا اينكه آن نشريه با نويسنده (وزير) مكاتبه كرده است و وزير اقلاً محتواي مقاله را تأييد كرده است.  اين را هم بايد نوشت كه «دست‌كاري در مقالات»، «اضافه كردن نام نويسنده بدون دخالتش در تهيه مقاله»، «كپي‌برداري»، «فريب سيستم ارزيابي» و «سرقت ادبي» از جمله شقوق «جعل علمي» محسوب شده و تخلف يا جرم به حساب مي‌آيد. حجم انبوه مقالات چاپ شده توسط مسئولان علمي، آن هم در زمان تصدي مسئوليت در حد وزير و معاون وزير، ‌لابد شامل يكي از شقوق گفته شده است. يا بايد بپذيريم آقايان وزير و معاون وزير كار وزارتي خود را به كل رها كرده و در دوران تصدي مسئوليت فقط كار علمي مي‌كرده‌اند‌! يا اينكه اين مقالات با استفاده از رانت علمي و اسمي و جعل‌گونه به چاپ رسيده‌اند؛ يحتمل فرض دوم منطبق با واقع است، چراكه نمي‌توان بر اين نظر بود، مثلاً وزير علوم يا وزير بهداشت در طي اين مدت هيچ كار وزارتخانه‌اي نكرده‌اند !
در انتها نانوشتن اين نكته هم جفا در حق نخبگاني است كه «مظلوم» واقع شده‌اند: حلقه اطراف دولت  در اوايل با هوچي‌گري باعث شدند جمع كثيري از نخبگان بورسيه از تحصيل باز بمانند؛ ماجرايي كه به استيضاح وزير علوم و در عين حال رنجش نخبگان و خانواده‌هاي آنان ختم شد. اكنون احتمالاً آه اين عده دامن‌گير مسئولان علمي شده كه اين چنين افتضاحي رقم خورده است.

نشريات زنجيره‌اي كه هنگام استيضاح مرحوم كردان با تيترهاي ريز و درشت او را «ديپلمه» و... خطاب كردند، اكنون نسبت به اين افتضاح علمي دولت، ساكتند. مرحوم كردان كه در صدا و سيماي با رياست آقاي لاريجاني معاون بود و سمت‌هاي بسيار ديگري از ابتداي انقلاب داشت و هيچ‌كس متعرض مدركش نشد، در يك شوي سياسي با چنان هجمه‌هايي مواجه شد كه در نهايت مرگش رقم خورد. اكنون اما متهمان اين جعل گسترده علمي كه در رأس وزارتخانه‌هاي علمي هم هستند ظاهراً قدر‌تر از آنند كه لااقل از سمت علمي خودشان بركنار شوند؛ صد رحمت به مرحوم كردان !




نام:
ایمیل:
نظر: