صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۲  ، 
شناسه خبر : ۳۰۶۶۷۳

مقاومت یا مذاکره؟!

دکتر محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
 1- سردار هوشمند اسلام حاج قاسم سلیمانی که کشتی بحران‌زده تکفیری منطقه را بدون توجه به بازی‌های بچه‌گانه و فریبکارانه میز مذاکره به ساحل امن مقاومت رساند، در حقیقت توانمندی و «مدیریت جهادی اسلام انقلابی» را یک بار دیگر بعد از هشت سال دفاع مقدس به رخ جهانیان کشید و نشان داد دشمنان ملت‌های منطقه به ویژه آمریکا در مقابل اقتدار ملت ایران خیلی «آماتور» هستند و بار دیگر به جهانیان ثابت کرد اگر دل به وعده الهی بسپاریم و پای در رکاب باشیم و نصرت را از خدا بدانیم، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». لذا آنچه سبب نابودی داعش شد یک «مدیریت جهادی و انقلابی» بود که منتظر تصمیمات و ملاحظات سیاسی و حتی امکانات نماند، بلکه براساس اراده پولادین جوانان انقلابی و امکانات موجود عزم جزم و اقدام کرد و آنچه تحقق یافت «تبدیل یک تهدید به فرصت» و مصداق «چه بسا خیری از دل شر به‌دست می‌آید» بود.


2- مبارزه با داعش و شکست این تروریست‌های قسی‌القلب و بی‌رحم نه فقط دفاع از ایران و ملت ایران بود، بلکه در حقیقت دفاع از امت اسلامی و امت عربی، چه شیعه و چه سنی بود، در حالی که برخی دولت‌های عربی- اسلامی علیه امت عربی‌-اسلامی تیغ کشیدند و این تروریست‌های تکفیری خون‌آشام را جعل و حمایت کردند. مبارزه با داعش و شکست آن توسط جبهه مقاومت دفاع از جان و مال و ناموس انسان‌ها و دفاع از حقوق بشر، چه مسلمان و چه غیرمسلمان و از هر دین و طایفه و  قبیله و از هر ملیتی و نژادی بود، در حالی که مدعیان دروغین حقوق بشری غرب و مجامع بین‌المللی آنچه در توان داشتند به تروریست‌های جلاد کمک مالی و سیاسی و رسانه‌ای و تسلیحاتی و لجستیکی کردند تا سر انسان‌های بی‌گناه را فوج فوج جلوی چشم زنان و فرزندانشان ببرند و بدن آنها را مثله کنند و خنجر در رحم زنان و حلقوم نوزادان فرو ببرند.


3- مصادره کردن پیروزی جبهه مقاومت در سه سطح ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی نیز بخشی از جنگ روانی است که تلاش دارند اولا مدیریت انقلابی و جهادی محور مقاومت در منطقه و «شعار ما می‌توانیم» را تحت‌الشعاع قرار دهند و ثانیا آنچه را که در میدان نبرد نتوانستند محقق کنند، در پساداعش پیگیری نمایند. در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی در حالی که آمریکایی‌ها به اعتراف خودشان داعش را به وجود آوردند و با پول سعودی‌ها حمایت و ترویج‌شان کردند و با ارسال محموله‌های تسلیحاتی هوایی و زمینی تجهیزشان نمودند، اکنون وقیحانه شکست داعش را در رسانه‌ها به عنوان دستاورد خود القا می‌کنند و سعودی‌های تروریست‌پرور مدعی مبارزه با افراطی‌گری شده‌اند!؟ و جالب اینکه در حالی رسانه‌های غربی از جمله فرانس بیست و چهار فرانسه برای واقعی نشان دادن این القا با پخش مصاحبه‌هایی ادعا کردند جوانان اروپایی و آمریکایی نیز در سوریه با داعش مشغول مبارزه بودند که به اعتراف خود این رسانه‌ها، بیشترین آمار تروریست‌ها اعزامی به سوریه از خود کشورهای غربی بوده‌اند!. اما در سطح ملی وقیحانه‌تر اینکه کسانی که خواستار مذاکره با جنایتکاران خون‌آشام داعش بودند و برای توجیه آن ادعا می‌کردند «مقابله با داعش باعث ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی می‌شود!» اکنون چگونه ادعا دارند پیروزی‌های جبهه مقاومت نتیجه مذاکره بوده است!؟ پیروزی جبهه مقاومت بر داعش قطعا نتیجه هیچ‌گونه مذاکره‌ای نبوده و تنها و تنها نتیجه مقاومت و ایستادگی و جانفشانی و ایثار خون بهترین جوانان ایران اسلامی به همراه جوانان انقلابی منطقه از جمله عراقی و سوری و لبنانی و پاکستانی و افغانستانی و نیروهای مردمی بسیجی و حشدالشعبی و حزب‌الله و حیدریون و زینبیون و فاطمیون با فرماندهی سردار سرافراز اسلام حاج‌قاسم‌سلیمانی است و اگر قرار به نتیجه‌گیری هم باشد، در حقیقت مذاکراتی که انجام گرفته و می‌گیرد نتیجه پیروزی محور مقاومت است نه پیروزی مقاومت نتیجه مذاکره!. هرچند برخی تلاش دارند پیروزی جبهه مقاومت را که حاصل خون صدها شهید مقدس همچون شهید همدانی‌ها و الله‌دادی‌ها و حججی‌ها است، نتیجه میز مذاکره خود با حامیان تروریست‌ها، به افکارعمومی القا کنند، اما این جنگ روانی و القاعات نمی‌تواند فضای مذاکره جدیدی برای آنها در منطقه فراهم کند چون فصل جدیدی از تحولات در میدان عمل آغاز شده نه بر سر میز مذاکره!


4- با پیروزی بزرگ و شیرین شکست تروریستهای داعش و شروع فصل جدید تحولات در منطقه در سایه اقتدار نیروهای محور مقاومت از عراق و سوریه و لبنان تا یمن و بحرین و فلسطین و ان‌شاءالله در عربستان اکنون نباید توقع داشت که پای میز مذاکره امتیازی داده شود بلکه برعکس اکنون شرایط مهیا برای گرفتن امتیازهای بزرگتر از جمله اولا خروج نیروهای آمریکایی و غربی از منطقه است ثانیا محور مقاومت به کمک متحدان خود باید پرونده و اسناد حمایت‌های مالی و لجستیکی و تسلیحاتی و فکری و سیاسی و رسانه‌ای حامیان تروریست‌های تکفیری‌ها را به شورای امنیت و دادگاه لاهه ببرد و آمریکا و عربستان و کشورهای غربی را به اتهام جنایات جنگی علیه بشریت به پای میز محاکمه بکشاند.


5- سوریه‌ای که با ایستادگی مقابل توطئه آمریکایی- صهیونیستی- سعودی تکفیری‌ها از میان خرابه‌ها سربرآورد قطعا در خط مقدم جبهه مقاومت خواهد ایستاد و دیگران حتی در لباس دوست نمی‌توانند با مذاکره و تحرکات دیپلماتیک سرنوشت سیاسی آینده این کشور را تعیین کنند و صدالبته سرنوشت آینده سوریه زیر سایه اقتدار مقاومت بدست مردم این کشور تعیین خواهد شد.


6- اما دو عبرت پیش روی ملت ماست. نابودی داعش نشان داد مقاومت گرچه شهید داد اما سرزمین‌های اسلامی را نداد و نشان داد هزینه‌ای که پرداخت کرد به مراتب کمتر از هزینه‌ای بود که اگر در مقابل داعش نمی‌ایستاد و بلاد اسلامی را تقدیم آمریکا و اسرائیل می‌کرد، باید فاتحه اسلام و ایران و امنیت و آسایش امت اسلامی را می‌خواند. اما امضاء برجام نشان داد مذاکره هم شهدای هسته‌ای را از ما گرفت و هم صنعت هسته‌ای را، و هم تحریم‌ها را مضاعف کرد و نشان داد هزینه‌ای که پرداخت کردیم به مراتب بیشتر از هزینه‌ای بود که اگر در مقابل زیاده‌خواهی‌های نظام سلطه مقاومت می‌کردیم، حداقل اگر تحریم‌ها باقی می‌ماند که مانده، شهدای هسته‌ای و صنعت هسته‌ای را نمی‌دادیم! لذا گفتمان مذاکره نتوانست در شش سال پرونده تحریم‌های ایران را ببندد، اما گفتمان مقاومت بخوبی  پرونده شش ساله داعش را در منطقه بست.


7- سه نشست متوالی تهران، آنتالیا و سوچی با حضور ایران و ترکیه و روسیه همزمان بود با عملیات ام‌المعارک در ابوکمال سوریه بعنوان نقطه پایانی داعش، اما نشست اتحادیه عرب در قاهره بدون حضور هفت کشور مهم عربی و همچنین نشست مخالفان سوری در ریاض همزمان بود با تشدید قتل‌عام مردم یمن و حملات هوایی عربستان به نقاط مختلف این کشور. محور مقاومت برای پایان دادن به کشتار مردم و ایجاد امنیت و ثبات در منطقه تلاش می‌کند اما محور شرارت در دو نشست قاهره و ریاض برای ادامه تنش‌ها و تهدید امنیت و ثبات منطقه تلاش دارد. همزمان با تحولات و پیروزی‌های میدانی و سیاسی محور مقاومت، عربستان با شکست طرح‌هایش در نشست اتحادیه عرب پس از شکست داعش، باید تغییر شرایط و توازن قوا در منطقه را بخوبی درک کرده باشد. لذا در شرایطی که دیگر سخن گفتن از برکناری بشاراسد شبیه به یک طنز است، ریاض از یک طرف با فرستادن مخالفان سوری به ژنو عملا پذیرفته اسد همچنان رئیس‌جمهور قانونی سوریه است که این نیز شکست سنگین سیاسی دیگری برای آل سعود است، از طرف دیگر اما احمد رمضان رئیس واحد اطلاع‌رسانی اپوزیسیون مورد حمایت عربستان موسوم به ائتلاف ملی سوریه در گفت‌وگو با شبکه العربیه ادعا کرده «هدف هیئت 11 نفره مخالفان از مذاکره برکناری بشار اسد است و تلاش می‌کنیم مسیر ژنو، مسیر سوچی را ببندد»!. لذا به نظر می‌رسد اولا ولیعهد جوان و بی‌تجربه سعودی در پشت پرده هنوز از درک واقعیت‌ها و تحولات جدید منطقه عاجز است. ثانیا احتمالا مسیر سوچی بدون توجه به این عدم بلوغ سیاسی و نظامی مخالفان سوری و حامیان آنها به برگزاری نشستی تحت عنوان «کنگره ملی سوریه» در اوائل دسامبر ختم شود و ثالثا طرح‌ها و نشست‌های دیگر از جمله نشست ژنو حاشیه‌ای و از قبل شکست‌خورده خواهند بود.


8- نشست سوچی با حضور ایران و روسیه و ترکیه یک نشست ساده نبود بلکه نشستی بود که آینده منطقه غرب آسیا را براساس «دکترین و گفتمان محور مقاومت» و به دور از نقش و حضور آمریکا و اروپا برای نخستین‌بار بعد از صد سال از توافق سایکس پیکو ترسیم می‌کند. اما آنچه اهمیت این نشست را مضاعف و تصمیمات آن را ضمانت کرد، حضور روسای ستادهای کل ارتش سه کشور در کنار روسای جمهور از جمله حضور سردار باقری در کنار آقای روحانی بود. نشست سه جانبه روسای نیروهای مسلح این کشورها قبل از نشست سران هم نشان داد که هرگونه مذاکره‌ای زیر سایه اقتدار نتیجه‌بخش خواهد بود و از این پس هرگونه تصمیم‌گیری برای منطقه فقط بر سر میز دیپلماتیک قابل تصور نیست و باید قبل از اجرایی شدن، مهر اقتدار پای آنها بخورد، همانگونه که نتیجه نشست وزرای خارجه سه کشور در آنتالیا از طریق نشست عالی‌ترین مقام‌های نظامی این کشورها در سوچی به اجلاس سران ارائه شد.


9- اگر روزی وعده نصرت خدا محقق و خرمشهر آزاد شد و اگر اکنون وعده خدا محقق شد و دمشق و بغداد را آزاد کردیم، قطعا در آینده با همین اعتقاد جبهه انقلابی منطقه براساس دکترین مقاومت حتما اعلام خواهد کرد«قدس شریف نیز آزاد شد» چراکه به فرموده رهبر معظم انقلاب«جمهوری اسلامی با کمال قدرت در مقابل جبهه استکبار ایستاده و ملاحظه هیچ‌کس را نمی‌کند و روزی که فلسطین به مردم فلسطین برگردد،آن روز، روز جشن دنیای اسلام خواهد بود و ما برای آن روز، تلاش خواهیم کرد»، پس مقاومت ادامه دارد...
 

فرانسه و رویای «بازگشت به شرق»

 

علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:

این روزها و به دنبال بحران آفرینی عربستان در غرب آسیا بار دیگر شاهد تلاش قدرت های استعمارگر اروپایی و به صورت مشخص فرانسه برای بازگشت و احیای نفوذ قدیمی خود در منطقه هستیم. نمونه چنین رفتاری را می توان در بیش فعالی دیپلماتیک این روزهای امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه و دست و پا زدن وی برای یافتن نقشی جدید در منازعات غرب آسیا و منطقه خلیج فارس و به تبع آن ماجرای  سعد حریری نخست وزیر لبنان دید. فرانسه در دوران استعمار خود در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا(MENA) بیشترین نفوذ را در کشورهای حوزه دریای مدیترانه داشت و بر همین اساس توانست فرهنگ و زبان فرانسوی را در کشورهای این منطقه از جمله لبنان، سوریه، الجزایر، تونس و مغرب توسعه دهد و عملا اقتصاد و سیاست این کشورها را به فرانسه وابسته کند.  با این حال، این نفوذ با گذر زمان و به دنبال رشد جنبش های استقلال طلبانه و بیداری سیاسی مردم رو به افول گذاشت. روند کاهش نفوذ فرانسه در هزاره سوم میلادی سرعت گرفت به گونه ای که بعد از اعتراض های عربی 2011 و به ویژه بحران در سوریه تقریبا این نفوذ به صورت کامل از بین رفت و دیگر فرانسه در این مناطق حرفی برای گفتن نداشت.هرچند پاریس تلاش های زیادی برای فعالیت در عرصه بین المللی به نفع مخالفان بشار اسد انجام داد که از جمله این تلاش ها می توان به نشست های متعددی با عنوان دوستان سوریه اشاره کرد، اما به دلیل نداشتن هیچ گونه نفوذی در میان شورشیان سوری به ویژه در حوزه میدانی تمام این تلاش ها بی ثمر ماند. با این حال به ظاهر این روزها ماجرای سعد حریری و تلاش ماکرون برای ابقای سعد حریری در سمت خود به‌عنوان نخست وزیر لبنان باعث شده تا فیل فرانسوی ها یاد هندوستان کند و تلاش کنند آب رفته را به جوی دیپلماسی این کشور بازگردانند.


لبنان، دریچه بازگشت فرانسه به غرب آسیا
لبنان با بافت طایفه ای خود همیشه یکی از پایگاه‌های مهم فرهنگی و سیاسی فرانسه در غرب آسیا به شمار می‌رفته است که دلایل متفاوتی دارد:
*طبق قانون اساسی لبنان که توسط فرانسه طراحی و اجرا شد، ریاست جمهوری و فرماندهی ارتش لبنان همیشه با مسیحیان مارونی لبنانی است که از نظر فرهنگی و اجتماعی فرانسه را مادر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود می‌دانند.
*زبان فرانسه به شکل غیر رسمی زبان اصلی بین‌المللی لبنان به شمار می‌رود و در بسیاری از بخش‌های لبنان به خصوص در مناطق مسیحی نشین مانند زبان اول محسوب می‌شود. در کنار این موج گرایش به فرهنگ فرانسوی، زبان دوم بقیه طوایف لبنان از جمله مسلمانان شیعه و اهل سنت نیز فرانسوی است.
*به دلیل آن که لبنان از مهم ترین کشورهای فرانکفونی محسوب می‌شود، لبنانی‌ها از بعد اقتصادی در ارتباط دایمی با فرانسه به سر می‌برند و اکنون ده ها هزار لبنانی نه تنها در این کشور زندگی می‌کنند بلکه  دارای تابعیت فرانسوی نیز هستند، به همین دلیل حتی مقامات عالی رتبه لبنانی نیز تابعیت فرانسوی دارند که شامل همه طوایف مذهبی سهیم در قدرت سیاسی می شود.
 همین مولفه ها باعث شده پاریس با بهره گیری از  تلاش های ناکام دیگران بار دیگر خود را به عنوان یک ظرفیت بین المللی مطرح و هویتی برای حضور منطقه ای خود تعریف کند.


قمار فرانسوی در لبنان
«نیکولاس دوت پویلار»، محقق بنیاد فرانسوی خاورمیانه (IFPO) معتقد است: اشتیاق فرانسه برای میانجی گری درباره بحران لبنان، با توجه به سابقه روابط پاریس با کشورهای منطقه، چندان هم عجیب نیست. او می گوید: نقش فرانسه در منطقه ابتدا به دلیل مسئله قدیمی قیمومیت فرانسه بر سوریه و لبنان است. بنابراین تلاش فرانسه برای میانجی گری در بحران لبنان و سعد حریری تعجب آور نیست. قیمومیت فرانسه بر سوریه و لبنان یک نوع سیستم استعماری بود که بر سیاست این کشورها تحمیل می شد. این مجوز پس از جنگ جهانی اول توسط اتحادیه ملل به فرانسه اعطا شد. قیمومیت فرانسه بر لبنان تا سال 1943 و بر سوریه تا سال 1946 ادامه داشت. این کارشناس  سیاسی بر این باور است که استعفای غیرمنتظره حریری فرصتی برای فرانسه بود که موقعیت مکانی خود را  در سطح ژئوپلیتیک منطقه بار دیگر به دست آورد. هم اینک، فرانسه مانند کشورهای دیگر در تلاش است تا از این فرصت برای نفوذ در منطقه استفاده کند. این یک شرط بندی سیاسی است که در ازای میانجی گری درصدد به دست آوردن موقعیت خود در منطقه است.


از رویای شرقی تا کابوس فرانسوی
 اما دستاورد این موقعیت جدید غیر از پرستیژ بین المللی برای فرانسه چه می تواند باشد؟ در پاسخ باید گفت مهم ترین دغدغه این روزهای فرانسوی ها کنترل موج مهاجرت به این کشور است. لبنان این روزها پذیرای میلیون ها آواره سوری و فلسطینی است. هرگونه تنش و جنگ در این کشور باعث خواهد شد موج جدیدی از مهاجرت به سوی اروپا و به دلیل ارتباط های سنتی ،مشخصا به سوی فرانسه شکل بگیرد. امری که در کوتاه مدت امنیت و در بلند مدت هویت این کشور را تهدید خواهد کرد. از سوی دیگر، فرانسه یکی از کشورهایی است که به دلیل بحران های اقتصادی در اروپا به شدت ضربه خورده و به دنبال بازارهای جدیدی می گردد. این کشور شرکت های تجاری و تولیدی بزرگی را در حوزه تجهیزات نفتی، سلاح و تجهیزات نظامی ، لوازم مصرفی ، تجهیزات صنعتی و... در اختیار دارد که می توانند از نفوذ سیاسی فرانسه بهره مند شوند، واقعیتی که نشان می دهد مصالح اقتصادی تا چه اندازه روی سیاست های قدرت های استعماری در منطقه تاثیرگذار است.به هر حال، برخورداری از همه این منافع منوط به این است که قمار پاریس در بحران لبنان بتواند مشکل گشا باشد، مسئله ای که به شدت نیازمند اتخاذ یک سیاست خارجی مستقل و عاقلانه است و با توجه به موضع گیری ماکرون بر ضد حزب ا... لبنان و ایران ،  چشم انداز روشنی برای آن دیده نمی شود. بنابراین می توان پیش بینی کرد که حرکت در مسیر نادرست خیلی زود رویای بازگشت شرقی پاریس را به یک کابوس مبدل سازد.

زیرآوار ویرگول نجومی!

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

حادثه تلخ زلزله کرمانشاه، این روزها بیشتر فضای رسانه‌ای کشور را به خود اختصاص داده است. زلزله در کنار همه تلخی‌ها اما عبرت‌های مهمی با خود به همراه داشت. واقعیات روشنی که بخشی از آن می‌تواند از جنبه جامعه‌شناسی سیاسی، خصوصاً برای پادوهای داخلی بی‌بی‌سی و صدای آمریکا بسیار قابل تامل باشد! کسانی که از گسستگی‌های درونی جامعه ما صحبت می‌کنند، اکنون با حقیقت وحدت، عطوفت و یکپارچگی ایران اسلامی مواجه شده، آچمز و منگ هستند. از این رو نیش زدن به امدادگران، مهم‌ترین کارویژه این روزهای آنهاست. کدخدا اما در اثنای زلزله نیز بیکار ننشسته و پس از «بلوکه کردن کمک‌های نقدی جمع‌آوری‌شده برای زلزله‌زدگان در آمریکا»، برای تکمیل همدردی‌هایش با ملت ایران، 2 فرد ایرانی دیگر و 4 شرکت مرتبط با ایران را نیز در فهرست جدید تحریم‌ها گنجانده است.


برجام البته هنوز سفت و محکم سر جایش ایستاده و از این حیث، جای نگرانی نیست! پایین و بالا کردن خبرهای نجومی در حاشیه زلزله اما بخش دیگر و کمتر دیده شده واقعیات این روزهای کشور است. ظاهراً طبق برآوردها با مبلغ اختلاس 12 هزار میلیاردی، می‌توان چند بار مناطق زلزله‌زده را بازسازی کرد. مبلغ وام معوقه-بخوانید اختلاس!- مورد اشاره جناب رئیس‌جمهور در صندوق ذخیره فرهنگیان نیز به طریق اولی، چنین پتانسیلی را داراست. خبر نجومی اصلی را اما باید در جای دیگری جست‌وجو کرد: در متن یک مصوبه مجلس به تاریخ 24 اسفند 95! نمایندگان مجلس دهم که پیش از این، دریافت حقوق نجومی برای مدیران دولتی را طی مصوبه‌ای عدالت‌خواهانه(!) به قانون تبدیل کرده بودند، در سکوتی تامل‌برانگیز، شاهکار دیگری نیز خلق کرده‌اند. اینجا البته پای یک موگرینی در میان نیست!
فی‌الواقع مساله سلفی با موگرینی، پیش این مصوبه مجلس، قیاس مگس و سیمرغ است! مصوبه‌ای که از قضا، بسیار هم می‌تواند به زلزله کرمانشاه و خسارات تلخ آن مرتبط باشد. پیش از شرح حال «آوار ویرگول نجومی بر سر مردم کرمانشاه» اما اجازه دهید به قانونی کردن حقوق نجومی! توسط نمایندگان همین مجلس دهم در همان بازه زمانی اشاره کنم. نمایندگان مجلس در تاریخ 11 اسفند 95، در جریان بررسی ایرادات شورای نگهبان به لایحه برنامه ششم، تبصره ۱ ماده ۳۸ این لایحه را به صورت جالبی اصلاح کرده‌اند. تبصره مذکور پیش از آن، مشاغل تخصصی، واحدهای عملیاتی، مناطق مرزی و محروم را از سقف حقوق تعیین شده در قانون مستثنا و مقرر کرده بود این افراد تا ۶۰ درصد علاوه بر سقف قانونی، بتوانند دریافتی داشته باشند. نمایندگان اما با جا انداختن تنها یک کلمه کوچک! در متن قبلی، مدیران را نیز در زمره دریافت‌کنندگان مزایای این تبصره قرار داده، تشخیص دریافت یا عدم دریافت آن اضافه‌حقوق را نیز به خود آنها سپردند!


بر این اساس، تبصره اینگونه حک و اصلاح شد: «شورای حقوق و دستمزد می‌تواند با پیشنهاد روسای قوا، وزرا یا معاونان رئیس‌جمهور که ریاست دستگاه‌های اجرایی را بر عهده دارند و بالاترین مقامات دستگاه‌های اجرایی، برای مشاغل تخصصی، [«مدیریتی!»] واحدهای عملیاتی و مناطق مرزی و محروم تا ۶۰ درصد دریافت‌های موضوع این ماده علاوه بر سقف مقرر در این ماده منظور نماید». معنای روشن تبصره جدید، قانونی شدن دریافت حقوق 24 میلیونی برای مدیران دولتی بود. چیزی حدود 30 برابر حداقل حقوق کارگران! مساله ویرگول نجومی اما چیزی بیش از اینهاست و بی‌عدالتی سهمگین‌تری را این بار نه با یک کلمه که تنها و تنها با یک «ویرگول» به ارمغان آورده است.
اما ماجرا از این قرار است که نمایندگان محترم مجلس، چند روز پس از تثبیت و قانونی کردن حقوق نجومی برای مدیران، در تاریخ 24 اسفند ماه 95 حین بررسی متن لایحه بودجه 96، با جابه‌جا کردن مکان یکی از علائم نگارشی موجود در زبان فارسی، دریافت حقوق نجومی مادام‌العمر را  نیز برای مدیران قانونی کرده‌اند! رازگشایی از ویرگول جنجالی مذکور نخستین‌بار همین چند روز پیش توسط یکی از فعالان دانشجویی کشور انجام شد.
سعید تواناراد، دبیر سیاسی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل در همین زمینه گفته است: «تخمین زده می‌شود عدم اصلاح این بند، سالانه ۷ هزار میلیارد تومان به هزینه‌های اجرایی دولت افزوده و با احتساب عدد نسبی ۵۰ سال برای حقوق مشمولان این بند تا پایان عمر، ۳۵۰ هزار میلیارد تومان به اقتصاد کشور لطمه وارد شود!»


احمد توکلی، نماینده ادوار مجلس اما روایت جالب‌تری از ماجرا دارد. توکلی می‌گوید: «گزارش کمیسیون تلفیق به صحن علنی، اساسا ویرگول نداشت. در صحن علنی هم در این باره حرفی زده نشد. یکباره وقتی قانون ابلاغ شد ویرگول پیدا شد!» ویرگول چرب و پرماجرای مجلسی اما چیست؟ ماجرا از این قرار است که طی سال‌های 91 تا 96، بند الف تبصره 12 قانون و لوایح بودجه سال‌های متوالی چنین بوده است: «الف- افزایش حقوق گروه‌های مختلف حقوق‌بگیر از قبیل هیأت علمی، کارکنان کشوری و لشکری و قضات به‌طور جداگانه توسط دولت در این قانون انجام می‌گیرد به‌نحوی که تفاوت تطبیق موضوع مواد ٧١ و ٧٨ قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب ٨/٧/١٣٨۶ در حکم حقوق، ثابت باقی بماند».
حالا اما در بودجه 96، جای ویرگول اینگونه عوض شده است: «...در حکم حقوق ثابت، باقی بماند!» برخی نمایندگان مجلس البته از احتمال سهوی بودن جابه‌جایی ویرگول مذکور سخن گفته‌اند. جالب اما اینجاست که اکثریت نمایندگان محترم، حالا نه به دو فوریت که به یک فوریت طرح اصلاح ویرگول چندهزار میلیاردی مذکور نیز رای مثبت نداده‌اند و دریافت حقوق نجومی مادام‌العمر نمایندگان مجلس و مقامات، هنوز قانونی تلقی می‌شود! انصاف البته این است که بگوییم بخشی از نمایندگان مجلس، از ابتدا با هر دو مصوبه مذکور مخالف بوده‌اند ولی در برابر اکثریت، کاری از پیش نبرده‌اند. جالب‌تر آنکه ظاهراً هیات رئیسه مجلس نیز تاکنون گامی در جهت اصلاح این قانون تبعیض‌آمیز برنداشته است. آنگونه که از اخبار برمی‌آید، خسارات زلزله کرمانشاه، 1800 میلیارد تومان برآورد شده است. این یعنی با بار مالی ناشی از این ویرگول چرب، توانایی 195 بار بازسازی مناطق زلزله‌زده را خواهیم داشت.
ظاهراً نمایندگانی که پیش از این برای به چوب بستن سوال‌کنندگان حین مراسم سخنرانی، طرح دوفوریتی رو می‌کردند، اکنون نیازی به ارائه طرح‌های چندفوریتی نمی‌بینند. و راستی چرا که ببینند؟ مگر نه آنکه تصویب حقوق نجومی و دفاع از آن در همین مجلس رخ داده است؟ خب! اگر تصویب و دریافت حقوق نجومی خوب است، چرا این کار را- زبانم لال- تا لب گور انجام ندهیم؟ البته ان‌شاء‌الله این بار گربه است و مجلس این بی‌قانونی قانونمند را اصلاح خواهد کرد. حضرات نماینده، مردم و زلزله‌زدگان منتظرند!

ما و چشم‌انداز سیاسی آل سعود

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

بن سلمان ولیعهد 32 ساله سعودی در مصاحبه با نیویورک‌تایمز به مسئله عجیبی اشاره می‌کند و پرده از علل جهت‌گیری‌های 38 ساله سعودی‌ها برمی‌دارد. او معتقد است جوهره دینی حکومت موجود سعودی متأثر از تولد انقلاب اسلامی ایران است و کدهایی ارائه می‌دهد که دولت سعودی قبل از انقلاب ایران آمیخته‌ای از رفتارها و نمادهای غیرمذهبی بوده است و از جمله بی‌حجابی زنان در شهرهای عربستان را حجتی برای اثبات سخن خود می‌داند. بنابراین باید گفت آل‌سعود در 40 سال گذشته به نوعی با «اسلام اقتضایی» حیات سیاسی کرده‌اند. شاید برخی گمان کنند او با ارائه تصویر غیرمذهبی از گذشته نه‌چندان دور عربستان به دنبال عقبه‌زدایی از پیوند آل‌سعود با ایدئولوژی ابن‌عبدالوهاب است اما با مطالعه اقدامات اخیر وی می‌توان فهمید که او تصویر گذشته سعودی را چراغ و توجیه‌گر راه آینده کرده است.

به تعبیر بهتر ولیعهد سعودی تفسیری از تاریخ ارائه می‌دهد که بتواند براساس آن مذهب‌زدایی در عربستان را شروع کند و اصلاحاتی را به نمایش گذارد که حساسیت غرب و جهان در «بدوی» خواندن خود را از اذهان بزداید. اما سؤالی که باید به دنبال آن بود این است که مدل جایگزین رژیم محافظه‌کار مذهبی سعودی چیست؟ الگوی جدید آنان چیست و این الگو چه نسبتی با بوم عربستان و رابطه آینده آنان با ما دارد؟ قطعاً حکومت سکولار که الگوی مدنظر غرب است نمی‌تواند در قالب خانواده- دموکراسی تبلور یابد و اصولاً سکولاریسم- خانواده نمی‌تواند منشأ اصلی قدرت در جوامع امروزی باشد. بنابراین زمانی می‌توان باور کرد که رژیم سعودی به سمت یک نظام غیردینی در حرکت است که الگوی جایگزین هویدا شود. شرط اول نظام جایگزین- که باید لیبرال دموکراسی باشد- حذف خانواده از قدرت و تن دادن به حکومت ملت – کشور یا به تعبیر دیگر دولت مشروطه است.

ولیعهد جوان برای حرکت به سمت چراغ سبز غرب دو چالش اساسی در پیش دارد؛ اول علمای وهابیت که به جهت حضور در مکه و مدینه نه‌تنها  خود را مراجع مشروع‌ساز قدرت در عربستان می‌دانند که ادعا و توهم رهبری فقهی جهان اهل سنت را نیز دارند. بنابراین شاکله درباری بودن سیستم روحانیت در عربستان با چالش جدی مواجه خواهد شد. علمای درباری مرجعیت خود را حذف شده می‌بینند و برای دفاع از گذشته خود به مقاومت روی خواهند آورد. این منازعه طولانی خواهد شد اما جامعه جوان و تحصیلکرده سعودی و عملکرد متحجرانه علمای درباری نشان می‌دهد که بن سلمان احساس می‌کند به راحتی این سد را خواهد شکست. چالش دوم طبقه اشراف هستند که در نظام سلطنتی معنا و مفهوم می‌یابند اما در الگوی جدید، فشار اجتماعی آنان را کنترل خواهد کرد و شعار «از کجا آوردی؟» به گفتمان اشراف‌زدایی آن دیار تبدیل خواهد شد.

آنچه محمد بن سلمان را به سمت نظام غیردینی ترغیب می‌کند فقط فشار غرب و استانداردهای مدرن حیات انسانی غرب نیست که آل سعود برای رهایی از فشار اتهام عقب‌ماندگی، بسیاری از جوانان را برای تحصیل به غرب گسیل داشت و علاوه بر آن، مانند پهلوی اول تلاش نمود نمادهای نوسازی را در جامعه به رخ بکشد.

به همین دلیل گسترش آموزش عالی خصوصاً علوم انسانی کلاسیک غربی را گسترش داد و این چنین «سکولاریسم پنهان» در طبقه متوسط عربستان مشهود است. سلمان درصدد است با پشتوانه این طبقه و به بهانه توجه به همین طبقه فاز جدید را کلید بزند.

قطعاً آینده ایران و عربستان در چشم‌انداز جدید رقیق‌تر خواهد شد؛ چراکه ایدئولوژی حاکم بر آل سعود در بعد ایجابی کاملاً تهی است و برخلاف باور ما یک مکتب فکری نیست، بلکه صرفاً یک حرکت سلبی- تاریخی علیه باورهای تشیع است که در فضای جدید کمرنگ خواهد شد. در آن صورت حفظ آثار تمدنی اسلام در جزیره‌العرب و خصوصاً میراث تشیع در مدینه و دیگر بخش‌های عربستان در تعامل با یک نظام سکولار امکان احیا دارد. احتمالاً اعتقادات دیگر مذاهب اسلامی در عربستان به رسمیت شناخته می‌شود و صدور محتوا و  معلم تکفیر به جهان اسلام کم‌کم حذف خواهد شد. قطعاً عدول آل سعودی از «ایدئولوژی سلبی» موجود راه را برای همکاری بهتر ایران و عربستان مهیا خواهد کرد. موانع احتمالی فردا بین ایران و عربستان از این پس دیگر ایدئولوژیک نخواهد بود، بلکه پیوند سیاسی آنان با غرب و خصوصاً امریکاست که می‌تواند نوسان روابط را سامان دهد.

بسیج و امنیت ملی

محمد کاظم انبارلویی در رسالت نوشت:

 مقوله امنیت ملی در گفتمان امام (ره) در لابلای رهنمودها و بیان دغدغه‌های ایشان برای صیانت از انقلاب، اسلام و نظام را می توان درک کرد. مهم‌ترین مسئله‌ای که امام (ره) را در حفظ امنیت ملی دغدغه مند می‌کرد، وابستگی کارگزاران نظام به شرق و غرب و خودباختگی آنها در برابر ابر قدرت‌ها بود. تکیه بر ملت و توانایی‌های پایان ناپذیر قدرت مردم از مهم‌ترین ارکان حفظ امنیت ملی از دیدگاه امام (ره) محسوب می شود. از دیدگاه امام، رابطه دولت و ملت هنگامی قوام بخش امنیت ملی است که حکومت بر بدن‌ها نباشد بلکه بر قلب‌ها باشد.

مقوله دیگری که از دیدگاه امام (ره) تهدید امنیت ملی محسوب می شود، رفاه زدگی مردم وکاخ نشینی مسئولین است.

تفاوت گفتار وعمل مسئولین که منجر به بی اعتمادی مردم به آنان می شود، از موارد مهم تهدید امنیت ملی است. این تهدید، کاخ امید را بر سر مردم ویران نموده و بی اعتمادی را در جامعه رایج می‌کند. این مهم منجر به فاصله فهم مردم از نخبگان جامعه می شود و هرچه این فاصله عمیق تر شود اثرات خود را روی امنیت ملی می گذارد. تضعیف روحانیت که قشری پیشرو و پیشتاز در انقلاب اسلامی است و کنار گذاردن روحانیت از مدیریت جامعه نیز از دیگر موارد تضعیف امنیت ملی از دیدگاه امام (ره) است.

روحانیان، پاسداران اصلی و سربازان خط مقدم صیانت از مبانی نظام و اسلام و قرآن هستند. آنها دژ نیرومندی هستند که اجازه ورود کفار، مشرکین و منافقین به جامعه اسلامی و اخلال در نظام فکری و جامعه دینی را نمی دهند. لذا از مؤلفه‌های مهم و تعیین کننده در مقوله امنیت ملی هستند.

قانون گریزی و قانون ستیزی، رویکردی ضد امنیت ملی است. قوام جامعه ای سالم و منضبط، بسته به رعایت قوانین و آن هم قوانینی که روی حکمت وضع شده، می‌باشد. کسانی‌که در جامعه بنایشان مبارزه با قانون و زیر پا گذاشتن مقررات جامعه اسلامی است، تهدید امنیتی محسوب می شوند. به همین دلیل تضعیف نهادهای قانونی و شرعی نظام که متضمن رعایت قانون می باشد، رویکردی ضد امنیتی است.

تقریباً همه موارد یاد شده در باب مقوله امنیت ملی به بهانه ها و مناسبت‌های گوناگون از سوی مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ ای در تعیین و تفسیر خط امام (ره) و گفتمان انقلاب اسلامی بیان شده است.

نسبت بسیج با امنیت ملی در همین جا خود را نشان می دهد. یک بسیجی فردی است که با اعتقاد به اسلام و روحانیت به دنبال اجرای احکام الله در جامعه اسلامی است. او در برابر وابستگی مسئولین به اجانب و پیروی خط آمریکا در داخل، تا پای جان می‌ایستد. لذا سقوط لیبرال‌ها و منافقین در دهه اول انقلاب که بزرگ‌ترین تهدید امنیت ملی بود، به دلیل ایستادگی بسیجیان در سنگر صیانت از انقلاب به سهولت انجام پذیرفت.

بسیجی جماعت، سلطه اجانب بر مقدرات کشور را برنمی تابد. عناصری که در داخل دنبال تضمین سلطه اجانب هستند در هر لباسی که باشند، از رصد هوشمندانه بسیجیان دور نیستند و دیر یا زود در تور مجازات مردم گیر خواهند کرد. بسیجی جماعت دنبال دنیا و زخارف آن نیست. او چه در ادارات و ارگان‌های انقلابی، چه در زیر سقف کارخانه، چه در فضای کوه و بیابان در عرصه زراعت و سازندگی و چه در صحنه‌های نبرد در صحراهای خشک و سرد و گرم عراق و سوریه، با یک لقمه مختصر جیره جنگی می سازد و از انقلاب و اسلام و نظام دفاع می کند. در منطق یک بسیجی، صیانت از امنیت ملی هر هزینه‌ای داشته باشد از پرداخت آن ابا ندارد. او جان شیرین خود را بر این پیمان گذاشته و نهایت آرزو و آورده خود را در این میدان، شهادت می داند.

یک بسیجی، قانونمدار است و در مدار قانون در جامعه حرکت می کند. سرعت این حرکت بر اساس «علم» و «عدل» تنظیم می شود، چرا که شاکله عقلی او با  مسجد در کنار علمای عامل به احکام الله عجین شده است. امر به معروف و نهی از منکر راهبرد اصلی او برای شکل گیری جامعه دینی است. او چون شمع می سوزد تا به جامعه خود روشنایی ببخشد.

شهید محسن حججی با آن شهادت حماسی خود که آتش به خرمن احساسات و عواطف جامعه زد، نمونه‌ای روشن و مثال زدنی از یک بسیجی است. حججی ها امروز پایه و رکن امنیت ملی ما هستند. آنها کیلومترها از خانه و کاشانه خود و به دور از مرزهای جغرافیایی ایران رفتند، «سر» دادند تا جامعه ما «سرپا» بماند. اگر او و شهدای مدافع حرم نبودند، امروز ما با تلّی از خاک و خاکستر و شهرهای ویران با مردمی آواره روبه‌رو بودیم، مردمی که به شدت سلاخی شده بودند و نوامیس آنها توسط قومی بدتر از مغول و تاتار مورد تجاوز و هتک حرمت قرار گرفته بود.

درک یک بسیجی از مقوله «امنیت» به ویژه امنیت ملی، یک درک ظاهری و صوری نیست. این درک با تفکر او در باره عالم «قبر» و «قیامت» آمیخته است. به همین دلیل هیچ ارتش منظم و غیر منظم، چریکی و غیر چریکی و میلشیایی از جنس منافقین، حریف بسیج و بسیجی نمی شود. او به این ادراک الهی رسیده است؛ بکشد «پیروز» است و شهید شود «پیروزتر»!

40 سال است همه قدرت‌های جهان جمع شده‌اند تا بساط انقلاب اسلامی را به هم بزنند اما نتوانسته اند. اگر 40 سال دیگر هم تلاش کنند، تا موقعی که منطق بسیج و تفکر و تعقل بسیجی وجود دارد، نخواهند توانست اندکی به امنیت ملی ما آسیب وارد کنند.

فتنه 18 تیر 78 و فتنه 8 ماهه سال 88 نمونه‌ای از ریزش ها در انقلاب به ویژه مسئولین آلوده به وابستگی به اجانب و آرمیده در کاخ‌ها و رمیده از ملت بود. آنها با شورش علیه اسلامیت و جمهوریت، در برابر بسیج ایستادند و بسیجیان، آنها را به موزه تاریخ سپردند. رویش‌های جدید که در باغ و بستان بسیج رویید، طراوت، سرزندگی و شادابی انقلاب را حفظ کرده است. این رویش‌ها متضمن امنیت ملی، رفاه مردم و سرافرازی ایران است.‌ قدر نعمت بسیج را بدانیم و شکرگزار خدا باشیم.

ریشه‌های رکوردشکنی تاریخی بورس

علی اسلامی بیدگلی در روزنامه ایران نوشت:

 اتفاقی که روز گذشته موجب ثبت رکورد تاریخی شاخص بورس در طول 50 سال فعالیت خود شد، ناشی از چند  رخداد خوشایند بود که مجموع این عوامل شاخص کل بورس را در نخستین روزهای سومین ماه فصل پاییز به میزان قابل توجهی افزایش داد. در واقع سه عامل اصلی باعث رشد شاخص در بازار سرمایه شده است، اول اینکه دولت و بانک مرکزی در پیاده‌سازی سیاست‌های خود در کنترل و کاهش نرخ بهره موفقیت قابل توجهی به دست آورده‌اند.
این درحالی است که کاهش نرخ بهره برای بازار سرمایه دو پیامد دارد. در ابتدا کاهش هزینه مالی در بنگاه‌های پذیرفته شده در بورس و در نتیجه افزایش انتظاری حاشیه سود و درآمد انتظاری هر سهم را در پی خواهد داشت و سپس کاهش بازده در بازار پول به عنوان سرمایه‌گذاری جایگزین و ورود بخشی از سپرده‌های بانکی سررسید شده به بازار سرمایه را به دنبال خواهد داشت. این اتفاق منجر به افزایش حجم جریان نقدی ورودی و تقاضا در بازار سرمایه شده است.


افزایش قیمت کالاهای جهانی دومین عاملی است که رشد تاریخی شاخص کل بورس را به دنبال داشته است. طی چند ماه گذشته قیمت برخی از کالاها در بازارهای بین‌المللی بین ٣٠ تا ٥٠ درصد رشد داشته است. کالاهایی نظیر فولاد، روی، مس و بسیاری از مواد معدنی و فلزی دیگر رشد بی‌سابقه‌ای را تجربه کرده‌اند و هم چنین برخی از محصولات پتروشیمی نظیر متانول و اوره نیز افزایش قیمت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند.
گزارش‌های عملکرد میان دوره‌ای این شرکت‌ها نشان دهنده انحراف مثبت قابل ملاحظه از پیش‌بینی‌ها بوده است. این افزایش انتظاری درآمدها در صورت تداوم، منجر به رشد بعضاً بیش از ٥٠ درصدی قیمت در سهام شرکت‌هایی شده است که به دلیل بزرگی ارزش بازاری آن‌ها، تأثیر زیادی روی شاخص داشته است.


این شرکت‌ها شامل شرکت‌هایی مانند فولادی‌ها و پتروشیمی‌ها به دلیل افزایش قیمت تأثیر زیادی روی شاخص گذاشته‌اند. برای مثال فولاد مبارکه به تنهایی موجب افزایش 3 هزار واحدی شاخص کل بورس شده است. از سوی دیگر شرکت‌های پالایشی نیز به دلیل افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی بستر رشد بیشتر شاخص بورس را فراهم کرده‌اند. عامل سومی که باعث رشد شاخص شده است، افزایش نرخ ارز و به تبع آن کاهش ارزش پول ملی کشور بوده است هرچند که سیاست صحیح این است که ارزش پول ملی کشور به اندازه نرخ تورم تضعیف شود تا باعث رشد صادرات و کاهش واردات شود. ولی رشد نرخ ارز افزایش قیمت تمام شده محصولات ارزبر را رقم می‌زند.

با این وجود افزایش نرخ ارز حاشیه سود برخی از صنایع بورسی را که محصولات خود را با ارز خارجی به فروش می‌رسانند، افزایش داده است. کالاهایی نظیر فولاد، روی، مس و... محصولاتی هستند که در بازار آزاد یا بورس کالای ایران با افزایش نرخ ارز، گرانتر شده و با حاشیه سود بین 20 تا 50 درصدی مواجه می‌شوند وبه همین دلیل ما شاهد افزایش درآمدی بیش از دو برابری حاشیه سود شرکت‌ها بخصوص صنایع فولادی در ماه‌های اخیر هستیم که به طور قطع بخشی از رشد شاخص بورس بواسطه تأثیر نرخ ارز روی صنایع بورسی بوده است.


به نظر می‌رسد با توجه به این که انتظار رشد تدریجی نرخ ارز تا پایان سال جاری در بین کارشناسان وجود دارد در صورت ثبات قیمت‌های جهانی کماکان گزارش‌های 9 ماهه شرکت‌های بورسی نیز همانند گزارش‌های دوره قبل با رشد همراه باشد. بدین ترتیب درصورتی که شاهد واکنش‌های هیجانی از سوی برخی از فعالان بازارسرمایه نباشیم تا روزهای پایانی سال جاری همچنان شاخص بورس به رشد تدریجی خود ادامه خواهد داد.

جدال « دکتر» و « ژنرال»

علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:

شهردار سابق تهران یک‌بار دیگر مسئله‌ساز شد. به نظر می‌رسد او تمایل ندارد از حضور در رسانه به هر بهانه‌ای فاصله بگیرد. این بار ماجرا از تعطیلی خط هفت مترو تهران آغاز شد. قالیباف در برابر این اقدام، واکنشی به نسبت تند داشت. او تصمیم شهرداری تهران مبنی بر تعطیلی این خط مترو را «سیاسی‌کاری» شهردار عنوان کرده و عملکرد خود و همکارانش در دوره تصدی مسئولیت را صحیح دانست.
این موضع‌گیری نجفی را هم ناگزیر به واکنش کرد. به طور معمول کسی توقع چنین واکنشی از نجفی نداشت؛ شهردار کنونی تهران، شهردار سابق را به مناظره در یک دانشگاه دعوت کرد. دعوتی که هنوز از سوی دیگر ماجرا بدون پاسخ مانده است.


این‌که چرا ذهن قالیباف هنوز درگیر مسائل و موضوعات شهرداری تهران است، جای تعجب دارد. به هر روی، مدت زمان قابل توجهی از انتخابات شورای پنجم گذشته و همراهان و همفکران 12 ساله قالیباف مدت‌هاست که از کرسی‌های ساختمان بهشت برخواسته‌اند. اما گویا شهردار سابق هنوز حلاوت و شیرینی زمان تصدی‌اش را مزه‌مزه می‌کند و به این سادگی‌ها تصمیم ندارد که از سودای ریاست بر تهران دست بردارد. گرچه رای نمایندگان مردم در انتخاب شهردار جدید داستان دیگری را روایت می‌کند.


سیمای شهر آرام‌آرام نقش و نشان‌های دوران قالیباف را پشت‌سر می‌گذارد، نمایندگان شورا مصوبات تازه‌ای را در دستور کار قرار داده‌اند، پیمانکاران شهرداری حال و هوای دیگری را در شهر تجربه می‌کنند و همه این‌ها حکایت از آن دارد که قالیباف چه بخواهد و چه نخواهد از «بهشت» رانده شده است. این‌ها البته یک سوی ماجراست. در سوی دیگر هنوز هم رگه‌هایی از «قالیبافیسم» را می‌توان در بدنه شهرداری مشاهده کرد. وارثانی از دوره شهردار سابق که سودای دوره‌های پیشین را در سر می‌پرورانند و سخت به دنبال امتیازهای تازه از شرایط جدید هستند.


با تمام این اوصاف، به نظر می‌رسد یکی از عواملی که باعث شده قالیباف از زمان انتخابات ریاست جمهوری تا همین حالا «عصبانی» باشد و با اصرار همان لحن پرخاشگرانه، مالامال از عصبانیت و مبتنی بر اصل «فرار به جلو» را ادامه دهد، عدم توانایی او در درک این واقعیت عینی باشد. او هنوز نپذیرفته است که دیگر شهردار تهران نیست و مدیران جدید شهرداری تهران حق دارند تا با سیاست‌های خود پایتخت را اداره کنند. اگر قالیباف این واقعیت را می‌پذیرفت و بنا را موضع‌گیری بر هر حرکت شهردار تازه تهران نمی‌گذاشت، امروز ناچار نبود، پاسخ‌گوی دعوت به مناظره‌ای باشد که از پیش بازنده است.


نکته مهم در این میان را باید در نوع و علت دعوت نجفی از قالیباف به مناظره دانست. خُلق و خوی سیاسی و کارنامه مدیریتی نجفی نشان می‌دهد که او همواره از بحث‌ها و جدل‌ها فاصله گرفته و هرگاه احتمال بروز وضعیتی عصبی می‌رفته، عطای مدیریت را به لقای آن بخشیده و وارد چنین منازعاتی نشده است. نمونه بارز روش مواجهه نجفی با مسائلی از این دست را می‌توان در خروج او از سازمان میراث فرهنگی در دولت قبل مشاهده کرد.
اما حالا چه شده که «دکتر»، «ژنرال» را به مناظره در یک محیط آکادمیک دعوت کرده باید به دیده دقت به آن نگریست. بی‌گمان مشخص است که نجفی در این مناظره دست بالا را خواهد داشت و این را قالیباف بهتر از هر کسی می‌داند. او از عملکرد خود و همکارانش در شهرداری تهران طی 12 سال گذشته به خوبی باخبر است و بیش از هر فرد دیگری نسبت به اهمال‌کاری‌های احتمالی در طی این دوران آگاهی دارد. او می‌داند که علی‌رغم همه اقداماتی که در واپسین روزهای تصدی مسئولیت شهرداری انجام داد، تیم نجفی یافته‌های نابی برای مقابله با او در اختیار «دکتر» قرار داده‌اند. حال آن‌که «ژنرال» این روزها از همیشه تنهاتر است و یاران دیروز اگر هم بخواهند کمکی به او بکنند، کاری از دست‌شان ساخته نیست.


این مناظره البته وجه دیگری هم دارد. «مردم» حالا و حتی پیش از برگزاری احتمالی مناظره، تصمیم خود را گرفته‌اند و نمره طرفین را در کارنامه‌شان ثبت کرده‌اند. نخستین دلیل این مدعا را می‌توان در رای قاطع مردم به تیم «مخالف قالیباف» در شورای شهر عنوان کرد. آرائی که به صندوق رای ریخته شد، پیامی آشکار برای قالیباف، همفکران، همقطاران و همراهان سال‌های دور او داشت. این رای نشان داد که «تهرانی»ها از نحوه اداره شهر، مواجهه شهرداری با معضلات اجتماعی، روش‌های شهرداری برای فرهنگ‌سازی و... راضی نیستند و تمایل دارند شیوه و روش دیگری را تجربه کنند. تجربه‌ای که این روزها به دست نجفی رقم می‌خورد.


از دیگر سو، مردم تهران به صورت روزانه با پدیده‌هایی که توسط قالیباف خلق شد، روبرو می‌شوند. پروژه‌های ناگواری مانند «باغ برج‌ها»، «تراکم‌فروشی‌ها»، «عدم مدیریت بحران»، «ناکارآمدی شهرداری در حل فاجعه پلاسکو» و... میراث به یادگار مانده از «ژنرال قالیباف» است. این کارنامه زنده و قابل مشاهده قالیباف را پیش از مناظره بازنده آن کرده است.
به هر روی، این مناظره ـ اگر برگزار شود ـ می‌تواند یکی از دیدنی‌ترین و شنیدنی‌ترین مناظره‌های یک دهه گذشته باشد. افزون بر آن شاید در قالب این مناظره وجوهی تازه از عملکرد 12 ساله شهردار سابق برای «تهرانی»ها آشکار شود.

نام:
ایمیل:
نظر: