رویکرد منطقی و عزتمندانه دولت در مذاکرات هستهای
رقبای آقای رئیسی و دولت سیزدهم، تلاش کردهاند رویکرد و توان دستگاه سیاست خارجی این دولت را در حفظ و توسعه روابط و پیشبرد اهداف سیاست خارجی کشور زیر سؤال برده و تصویری مخدوش و تنش آفرین از آن را در عرصه افکار عمومی القا نمایند.
در این راستا، ابتدا روابط خارجی را کلید حل بسیاری از مشکلات معرفی و موفقیت در برجام را نیز لازمه قطعی توسعه روابط دانسته و سپس احتمال موفقیت دولت آقای رئیسی را برای گشودن کلاف سردرگمی پیش آمده برای برجام، به شدت زیر سؤال بردهاند. اما برخلاف این ادعاها و القائات، دولت سیزدهم مذاکره بر روی برجام را به گونهای پیش برده که امروز توپ در میدان امریکاییها قرار داشته و با وجود برآورده شدن بخشهای بیشتری از خواستههای جمهوری اسلامی ایران احتمال توافق هم بالاتر رفته است.
به عبارتی دولت سیزدهم که اعلام کرده بود مشکلات معیشتی و اقتصادی را به برجام گره نمیزند و اولویت و تمرکز خود را بر حل مشکلات گذاشته و تنها در صورتی که برجام منفعتی را برای مردم تأمین کند، حاضر به مذاکره بر روی آن هست، موفق شده مذاکرات برجامی را تا آستانه توافق پیش ببرد و البته همچنان معتقد است که به هرگونه توافقی هم راضی نیست و تنها در صورتی که این توافق اصل فناوری هستهای را حفظ کرده، تحریمها را برداشته و دارای ضمانتهای حداقلی باشد، پذیرفتنی و شدنی خواهد بود. حال آنکه پیش از این متأسفانه با شعار هر توافقی بهتر از عدم توافق است، نه تنها توان هستهای کشور در معرض معامله قرار گرفته بود، بلکه برای انجام هر توافقی، دشمن را به طمع مذاکره برای توان موشکی و منطقهای کشورمان انداخته بودند.
این رویکرد غلط که به دشمن پیام ضعف و التماس برای مذکره را منتقل میکرد، هم با توجیه اشتباه دیگری انجام میشد که کشور و مردم تاب تحمل سختیهای تحریمهای دشمن را ندارند و از این رو باید برای هر نوع توافقی تعجیل و بده و بستان را متناسب با این تعجیل، تنظیم کرد.
براساس همین رویکرد، هرگونه اقدامی که برای طرف مقابل ایجاد حساسیت و نگرانی کرده و بر مذاکره سایه اندازد، باید کنار گذاشته و نرمش مورد نیاز برای حفظ او بر سر میز مذاکره در همه حال به خرج داده میشد.
ولی انعکاس چنین رویکردی در طرفهای واقعگرای غربی، شکلگیری این مفروض غلط بود که جمهوری اسلامی ایران در شرایط ضعف و شکنندگی شدید قرار داشته و به شدت به توافق نیاز دارد.
براساس همین مفروض بود که آنها نه تنها در افزایش تحریم و فشار، برای کسب امتیاز بیشتر تردید نداشتند، بلکه به منطق مذاکره یعنی بده – بستان متوازن نیز پایبند نبوده و فقط تحمیل خواستههای ظالمانه خود را بر ما دنبال و میز مذاکرات هستهای را فرصتی برای توسعه این خواستهها به عرصههای دیگری مثل نفوذ منطقهای و توان نظامی جمهوری اسلامی تصور میکردند، اما دولت جدید با تغییر در رویکرد خود به مذاکرات هستهای، یعنی تنها پذیرش توافق در صورت نیل به منفعت و حفظ فناوری هستهای، برای واداشتن طرف غربی که تنها به برگههای قدرت بر روی میز مذاکره توجه دارد، چند اقدام را در دستور کار قرار داد که امکان چانهزنی و تغییر محاسبه حریف را فراهم سازد. اقداماتی چون؛
۱- استفاده از قانون مجلس برای مقابله با تحریمها، با توسعه ظرفیتهای غنیسازی و افزایش سطح غنیسازی که به معنای مقابله به مثل عملی با خروج امریکا از برجام و بیتعهدی متحدان اروپایی آن به برجام به حساب میآمد و در عین حال ظرفیت غنیسازی و سطح غنیسازی را که پیش از این به شدت محدود شده بود، از محدودیت خارج ساخته و به سرعت ارتقا و افزایش داد.
۲- استفاده مناسب از سایر مؤلفههای قدرت که در گذشته نه تنها مورد استقاده قرار نمیگرفت، بلکه با تلقی حساس بودن طرف غربی به آن با خود تحریمی و محدودیت شدید مواجه و در واقع نظام از این برگ برنده یا عرصه پشتیبان برای دیپلماسی محروم شده بود.
به عنوان مثال در دولت سیزدهم، دست نیروهای مسلح برای هرگونه رزمایش نظامی و تست تجهیزات و تسلیحات باز بوده و دولتمردان با بهانه یا تصور حساسیت طرفهای مذاکره، برای آنها مانعتراشی نکردهاند.
۳- هماهنگسازی بخش فنی هستهای و بخش سیاسی که توانسته پاسخگوی بازی پیچیده طرف غربی برای سوءاستفاده سیاسی از ابزار فنی برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران باشد. طرفهای غربی همواره از آژانس و گزارشهای آن به عنوان ابزاری برای فشار بر ایران استفاده میکردند و خود را معاف از پاسخگویی میدانستند، اما در دولت سیزدهم با اقداماتی، چون برداشتن دوربینهای نظارتی آژانس و یا تزریق گاز به تعداد انبوه سانتریفیوژ در مقابله با صدور قطعنامه سیاسی از سوی شورای حکام، این پیام به طرف مقابل منتقل شد که هرگونه اقدام تنشزا با واکنش قطعی مواجه شده و برای آنها هزینه خواهد داشت.
۴- موازنهسازی جدید در روابط خارجی و رفتن به سمت ارتباط و همکاری با کشورها و سازمانهای منطقهای و جهانی که از افزایش سطح ارتباطات و همکاریها با کشورهای همسایه تا حضور در سازمانهایی، چون شانگهای و مجموعه کشورهای بریکس به صورت فعال را شامل میشود.
این اقدام نه تنها موقعیت کشور را برای مقابله با تحریم افزایش میدهد، بلکه شرایط متفاوتی را برای چانهزنی فراهم میکند. البته در این میان نمیتوان به وقایع و رویدادهایی، چون جنگ در اوکراین و به خطر افتادن امنیت غذا و انرژی برای غرب به ویژه اروپا در تعدیل مواضع طرف غربی بیتوجه بود، اما چگونگی استفاده از این رویداد که با هوشمندی دنبال میشود هم در انتقال پیام به طرف غربی برای برخورد منطقی و عقلایی با پرونده برجام بیتأثیر نبوده است.
از این رو میتوان پیشبرد پرونده مذاکرات برجامی را تا این مرحله مدیون رویکرد و عملکرد انقلابی و سنجیده دولت سیزدهم دانست که در عین ایستادگی بر حقوق و منافع کشور، سیر مذاکره را با رعایت منطق آن بازنگه داشته و آن را به آستانه یک توافق آبرومندانه رسانده است.
تجربه نان و پازل گمشده برنامه ریزی
دو روز قبل این جمله به نقل از وزیر اقتصاد در برخی صفحات فضای مجازی بازنشر شده بود: «امروز می دانیم چه کسی از چه نانوایی و چه تعداد نان می خرد.» بازنشر این جمله، واکنش های فراوانی به دنبال داشت و بسیاری از افراد از آن به سرک کشیدن در زندگی مردم و اطلاعات بدون فایده دولت درباره زندگی مردم تعبیر کردند. با این حال اگر اطلاع دقیقی از جزئیات طرحی که دولت و به طور خاص وزارت اقتصاد در زمینه یارانه آرد و نان انجام داد، داشته باشیم، می بینیم که مسئله با آن چه در قالب یک جمله، بدون توضیحات قبل و بعد از آن در فضای مجازی بازنشر شده تفاوت می کند. واضح است اطلاع از این که هر یک از آحاد مردم چه مقدار نان و از کجا می خرند، اساسا فایدهای برای دولت ندارد اما زمانی که قرار است تجمیع داده ها و بانک اطلاعات کاملی شکل بگیرد که روند اختصاص یارانه آرد و نان را رصد کند تا جلوی قاچاق و هدررفت آن گرفته شود، ماجرا فرق می کند. آمارها در این زمینه کاملا گویاست که روزانه معادل 23 هزار تن آرد نانوایی در کشور توزیع می شود، اما فقط 17 هزار تن آن به دست مردم می رسد. ثابت ماندن یا افزایش قیمت کمتر نان در مقایسه با دیگر اقلام غذایی، موجب شده است تا بین قیمت آزاد این محصول و قیمتی که به دست مردم می رسد، فاصله فراوانی باشد. به ویژه در شرایطی که به دلیل افت ارزش پول ملی، جهش قیمت های جهانی مواد غذایی و گندم و ثابت ماندن قیمت داخلی این محصول، هر کیسه آرد نانوایی که با قیمت حدود 45 هزار تومان به نانوایی تحویل داده می شد، با قیمتی بالاتر به دست کارخانه های تولید مواد غذایی می رسید یا در مرز تا 700 هزار تومان نیز فروش می رفت و به عبارتی یارانه ای که قرار بود به دست مردم برسد به آن طرف مرز قاچاق می شد و افرادی درآمدهای گزاف از این راه به جیب می زدند. در چنین شرایطی اگر به موضوع یارانه کالاهای اساسی بازگردیم می بینیم که نان مسیر متفاوتی را نسبت به دیگر کالاهای اساسی و حتی آرد صنعتی طی کرد. در شرایطی که با آزادسازی قیمت آرد صنعتی و حذف ارز 4200 تومانی قیمت مرغ، تخم مرغ، روغن خوراکی، لبنیات، ماکارونی و نان های صنعتی به شدت افزایش یافت و بعضا چند برابر شد، تغییر قیمتی در نان اتفاق نیفتاد، چرا که برخلاف کالاهای مشمول ارز 4200، قرار نشد قیمت آزاد شود و معادل آن یارانه نقدی پرداخت شود، بلکه در موضوع حساس نان که قوت غالب مردم است و به ویژه در دو دهک پایین بیش از هر ماده غذایی دیگر استفاده می شود، تدبیری متفاوت اندیشیده شد و صرفا با استفاده از کارت خوانی مجزا و الزام به فروش نان با کارت بانکی، سعی شد از تجمیع داده ها و اطلاعات تراکنش های بانکی، یارانه آرد و نان مدیریت شود و جلوی فروش آن به خارج از شبکه گرفته شود. به تعبیری دیگر به جای گران کردن و تبعات منفی اجتماعی آن، در موضوع حساس نان، از بانک اطلاعات و داده هایی استفاده شد که بتواند براساس رصـد تراکنش های بانکی، یارانه آرد و نان را بدون تبعات اجتماعی مدیریت کند. واقعیت این است که دنیای فضای مجازی و اینترنت، داده های بسیاری از رفتار عموم مردم در حوزه های مختلف از جمله اقتصاد و خرید و فروش به دست می دهد که می تواند مبنای سیاست گذاری قرار گیرد. در حقیقت این جا تک تک داده ها به تنهایی مهم نیست و حتی هدف این نیست که رفتار مصرفی یک فرد یا افرادی خاص رصد شود، اگرچه این موضوع در زمینه های فرار مالیاتی و پول شـویی میتواند به رصد حساب های خاص و افراد خاص نیز منجر شود ولی در موضوعی مثل نان، مهم تجمیع این اطلاعات و رصد رفتار نانوایی ها برای جلوگیری از هدررفت یارانه آرد و نان است. این یک کار بزرگ و جدید در اقتصاد ایران است که قدرت نظارت بر فرایند توزیع و هدفمندسازی یارانه را امکان پذیر می سازد پازلی گمشده از برنامه ریزی در کشور که همواره ،نبود آن به طور مشخصی حس میشده است . تجربه ای که می تواند در موضوع کالابرگ الکترونیک و حوزه های دیگری نیز استفاده شود و به جای پول پاشی و تبعات آن، یارانه را به شکل هدفمندتری به دست مشمولان برساند.
اروپا گرفتارِ نفرین 80 سالگی اسرائیل؟ (یادداشت روز)
بنیان راهبرد، بر عقل است و چون عقل به زوال گراید، راهبرد که به معنی هدفگذاری درست در آینده و انتخاب مسیر و امکانات مورد نیاز آن است، مضمحل میشود. آمریکا، اسرائیل و غرب، همواره در کاربست تاکتیکهای شیطانی مهارت داشتهاند، اما در زمینه راهبرد، سالهاست خبط میکارند و فاجعه درو میکنند. آنها در مقابل ایران، جنگ ترکیبی را در پیش گرفتند که یک ویژگی آن، «پیچیده سازی» و تنوع بخشیدن به تهدیدهاست. اما جمهوری اسلامی ایران، بیاعتنا به این شلوغکاریهای تاکتیکی، راهبرد خود را با موفقیت پیش برده است.
1- یک نمونه از نفوذ و عمق راهبردی ایران را میتوان در اجرای حکم اعدام سلمان رُشدی پس از 34 سال دید. جوان مسلمانی که رُشدی را هدف قرار داد، ده سال پس از صدور حکم امام خمینی(ره) به دنیا آمده و ارتباط سازمانی نه با ایران و نه با حزبالله لبنان نداشت. اما غیرت او، ضربتی کاری به قلدرمآبی غرب زد. چند ساعت بعد از ماجرا، نیویورک تایمز ادعا کرد رُشدی زنده مانده و حتی میتواند حرف بزند. اما در حالی که دو هفته میگذرد، حتی یک تصویر از او منتشر نشده است. رُشدی احتمالا به درک واصل شده است. اما حتی اگر زنده باشد، حامیانش چنان ضربه بدی خوردهاند که نمیتوانند واکنش درخوری نشان دهند. به همین دلیل هم ماجرا را به سکوت و سانسور برگزار کردند، تا کسی به گستره بسیجگری ولایت فقیه نیندیشد.
2- در مقابل، نمونه زوال راهبرد در آمریکا و غرب را میتوان در اظهارات ژنرال فرانک مککنزی (فرمانده سابق سنتکام) دید که گفت: «جنگ افغانستان، ترکیبی از شکستهای نظامی و دیپلماتیک برای چهار دولت آمریکا بود». آمریکا در حالی که قافیه را در غرب آسیا باخته، در آستانه شکست در جنگ خودساخته اوکراین است. آمریکا و غرب، چیزی را درو میکنند که طی دو دهه کاشتند. هر نقشه شیطانی که علیه ملت ما و دیگر ملتها در زمینه تحمیل جنگ و تحریم و گرفتاری اقتصادی و آشوب کشیدند، تدریجا گریبان خودشان را میگیرد. انتخابات سال 1388 ما را به فضای دوقطبی و آشوب کشاندند، انتخابات آمریکا گرفتار دودستگی و آشوب خیابانی و اشغال کنگره و بستن صفحات پرزیدنت ترامپ در فضای مجازی شد. حالا هم که دنبال پروندهسازی برای او هستند؛ شاید سرش را هم زیر آب بردند و زحمت ما را کم کردند.
3- سرویس اطلاعات و امنیت داخلی رژیم صهیونیستی (شاباک) به تازگی درباره دستکاری ایران در افکار عمومی این رژیم و احتمال بروز خشونت شدید و آشوب در انتخابات دو ماه دیگر کنست هشدار داده است. روزنامه «تایمز اسرائیل» مینویسد: «گزارشها از نگرانی شاباک درباره احتمال مداخله خارجی در انتخابات آتی توسط مهاجمان سایبری ایرانی و روسی حکایت میکند. شاباک نگران است که به دنبال بالا گرفتن مجادلات نمایندگان کنست، شهروندان نیز مرتکب خشونت شده و آشوب برپا کنند». قطعا اگر سرویس جاسوسی موساد، در اقدامات ضد ایرانی خود موفقیت راهبردی داشت، چنین فشار بیسابقهای به شاباک در عمق تلآویو وارد نمیشد. دو نخست وزیر، به فاصله چند ماه، درباره تکرار نفرین 80 سالگی اسرائیل هشدار دادند. نفتالی بنت گفت: «اسرائیل، شاهد شرایطی بیسابقه است که میتواند به فروپاشی نزدیک شود. کشور ما دو بار، اول زمانی که عمر آن ۸۰ سال بود، تجزیه شد و دوم، زمانی که ۷۷ ساله بود، از هم پاشید. ما اکنون در دوره سوم بهسر میبریم و به دهه هشتم نزدیک میشویم. اسرائیل به یکی از سختترین لحظههای خود رسیده است». پیش از او، ایهود باراک گفته بود: «احتمالا برای سومین بار در تاریخ حکومتهای یهود، دچار نفرین دهه هشتم شدهایم و بیم آن میرود که قبل از 80 سالگی بر سر اسرائیل نازل شود».
4- به تازگی پنج رئیس سابق ستاد کل ارتش اسرائیل (ایهود باراک، موشه یعلون، گابی اشکنازی، بنی گانتز و گادی آیزنکوت) درباره توافق احتمالی آمریکا با ایران، مصاحبه مشترکی ترتیب داده و به فضا سازی علیه ایران پرداختند. اما جالب این که چند نفر از آنها گفتند «فقدان همبستگی داخلی در اسرائیل، تهدیدی بزرگتر از این است که ایران در آستانه اتمی شدن قرار بگیرد». اولمرت نخست وزیر اسبق گفته است: «بزرگترین خطر راهبردی پیش روی اسرائیل، رسیدن دوباره نتانیاهو به قدرت است. این، حتی از برنامه هستهای ایران نیز خطرناکتر است. پیشنهاد من این است که همه بر این تهدید متمرکز شوند، چرا که خطرناکتر از هر چیز دیگری است. نتانیاهو بود که موجب خروج ترامپ از توافق و شتاب بیشتر برنامه هستهای ایران شد».
5- روزنامه هاآرتص 23 خرداد ماه گذشته (قبل از فروپاشی دولت نفتالی بنت) تحلیلی به قلم یوسی میلمان منتشر کرده و هشدار داده بود: «نامی که بر مجموعه ترورها و اقدامات اسرائیل علیه ایران میتوان گذاشت، استراتژی هرج و مرج است. یا همان چیزی که در فوتبال میگویند «بیایید به هم بریزیم» نامید. این تاکتیک هنگامی اتفاق میافتد که یک تیم متوجه میشود در آستانه باخت و شکست است و تصمیم میگیرد توپ را به دور زمین بفرستد، با این امید که هرج و مرج به وجود بیاید و گرد مولری پیدا شود و به تصادف از فاصله دور، گل بزند. این رویکرد توسط دیوید بارنئا، رئیسموساد، ارائه و توسط نفتالیبنت تایید شد. در هفتههای اخیر، مجموعهای از حوادث به اسرائیل نسبت داده شد؛ حمله به یک انبار پهپادهای ایران، ترور سرهنگ صیاد خدایی، مرگ مرموز سه تکنسین، و حمله سایبری علیه یک سایت غیرنظامی... بنت از این روش به عنوان مرگ با هزار ضربه چاقو یاد کرد. اما آیا او واقعاً فکر میکند میتواند ایران را بکشد؟ آیا اسرائیل که ۴۰ سال قبل، در تلاش برای تعیین حکومت در لبنان شکست خورد، میتواند در کشوری به وسعت ایران با تاریخ طولانی، فرهنگ پیچیده و غرور ملی قوی، تغییر ایجاد کند؟! این کار، جز مقابله، انتقام و آزار متقابل ایران، چه فایدهای دارد؟ به جای رویاهای بیهوده، اسرائیل بهتر است استراتژی روشنی تنظیم کند».
6- همان زمان، «دنی سیترینوویچ» یادداشتی را با عنوان «سیاست هزار چاقوی اسرائیل شکست خورده»، در پایگاه اینترنتی شورای آتلانتیک منتشر کرد: «حتی اگر اسرائیل از برخی موفقیتهای تاکتیکی برخوردار شده باشد، از نظر استراتژیک، به هدف جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران دست نیافته است. اظهارات بنت درباره دکترین اختاپوس، مورد انتقاد چند نفر از اعضای ارشد دستگاه دفاعی قرار گرفت که گفته بودند چنین اظهاراتی تنها موجب افزودن بر انگیزه انتقامجویی ایران میشود و بهتر است سکوت کنیم. در موضوع برجام، بسیاری از مقامات پیشین اسراییل، خروج آمریکا از توافق را اشتباه میدانند. گزارش جلسه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، عمق پیشرفت ایران را نشان میدهد و تدبیر شکست خورده فشار حداکثری، در جهانی که بهخاطر کمبود نفت، آماده دور زدن تحریمهاست، کارآمد نیست. افزایش درآمد صادرات نفت ایران، نشانگر این واقعیت است. ایران نه تنها در دور زدن تحریمها استاد است، بلکه جنگ اوکراین موجب گسترش ائتلاف تحریم شدگان، از جمله روسیه و چین شده، که حاضرند از تهدیدهای آمریکا سرپیچی کنند». (گفتنی است «دنی سیترینوویچ»، عضو فعلی گروه خاورمیانه شورای آتلانتیک، به مدت 25 سال در یگانهای مختلف در فرماندهی «اطلاعات دفاعی اسرائیل (IDI)»، از جمله رئیس میز ایران در بخش تحقیق و تحلیل، و همچنین نماینده اطلاعاتی ارتش اسرائیل در آمریکا فعالیت کرده است).
7- بحران انرژی، درحال از پا درآوردن غرب است. سرپیچی آمریکا از پذیرش مطالبه مشروع ایران برای لغو تضمین شده و پایدار تحریم، قیمت جهانی نفت را دوباره به بالای ۱۰۰ دلار برگرداند. قیمت برق و گاز در اروپا و آمریکا، هفتگی بالا میرود و رکوردهای کمرشکن را برجا میگذارد. هنوز فصل سرما آغاز نشده، بوریس جانسون نخست وزیر سابق انگلیس، در نشریه «دیلی میل» مینویسد: «شرایط ماههای آتی، دشوار و شاید بسیار دشوار شود. قبضهای انرژی، اشک چشم انگلیسیها را در خواهد آورد». شبکه سیانان گزارش داده؛ «پیامدهای جنگ اوکراین و بحران انرژی برای غرب، خستهکننده و طاقتفرسا شده». و خبرگزاری بلومبرگ خاطر نشان کرده؛ «غرب در حال شکست در جنگ انرژی است».
8- در حالی که خبرگزاری بلومبرگ اخیرا نوشت: «احیای توافق با ایران، میتواند کمبودها را جبران، و ۱۰۰ میلیون بشکه نفت ذخیره شده را با سرعت زیاد وارد بازارکند»، نشریه «اویل پرایس» مینویسد: «وزیر نفت ایران درباره نفت و گاز به اروپاییها وعده داده و گفته که ایران آماده فروش محمولههای نفت و گاز در آستانه زمستان است. وی با تاکید بر اینکه قیمت انرژی در اروپا از کنترل خارج شده، آلمان را مثال زده و گفته که ممکن است بهدلیل هزینههای بیشازحد انرژی، برخی مشاغل در آنجا تعطیل شوند». کشورهای اروپایی هنوز فصل سرد آغاز نشده، طاقت از کف دادهاند. ذخایر استراتژیک آمریکا هم در اثر برداشت گسترده ظرف شش ماه گذشته، به پایینترین حد در چهار دهه گذشته رسیده است. ایران توانسته بدون برجام، تدریجا درآمد صادرات نفتی و غیر نفتی را افزایش دهد. گذشت زمان، همان قدر که به نفع ایران عمل میکند، به زیان اروپا و آمریکاست. مصلحت راهبردی غرب در این است که غرور احمقانه خود را کنار بگذارد و زودتر، شرایط مشروع ایران را بپذیرد. این، بهتر از تصویر گدایی انرژی، ظرف یکی دو ماه آینده، یا جنگ خیابانی در پایتختهای غربی است.
9- مصلحت اروپا، جدا کردن واگن خود از لوکوموتیو آمریکا و اسرائیل است. اروپاییها بدون برجام هم میتوانند با درخواست نفت و گاز از ایران - و سرمایهگذاری متقابل- خود را نجات دهند. اگر هنوز سیاستمداران عاقلی در اروپا هستند، باید اظهارات سه مسئول سیاست خارجی اروپا طی دو دهه گذشته را مرور کنند. نخست، تحلیل جوزپ بورل که گفت: «تحلیلگران از مدتها قبل درباره پایان نظم تحت رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفته اند. این اتفاق، پیش چشم ما در حال وقوع است». دوم، ارزیابی فدریکا موگرینی مبنی بر این که «قدرت رهبری آمریکا در حال کاهش و زوال است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست و بیثبات شده است.». و سوم، آیندهنگری خاویر سولانا که اوايل خرداد 1385 (مي 2006) تجربه 11 ساله «ریاست سياست خارجي و امور امنيتي اتحاديه اروپا» و «دبيركلي ناتو» را بیان كرد. او در جمع صاحبان صنايع و شركتهاي اسپانيايي اعلام کرد: «ايران براي نخستين بار در تاريخ، رهبري منطقه خاورميانه را به دست گرفته؛ و به همين دليل، تنش بر سر برنامه غنيسازي اورانيوم، نه با بمباران بلكه با عقل و از مسير سياسي و گفتوگو حل ميشود. ايران، آنقدر برگ برنده مانند هستهاي، عراق، حماس و افغانستان در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول تبديل شود. بايد به گشودن باب گفتوگو و بهكارگيري عقل بازگشت... در آينده بايد با جنبشهاي تندروي اسلامي همانند آنچه اكنون با حماس در فلسطين سروكار داريم، همزيستي داشته باشيم. اين احتمال زياد است كه همه ما در يك دنياي اسلامي كه در آن جناح تندروتر اسلامي حكومت كنند، زندگي كنيم... بايد از فراخوان برخورد تمدنها پرهيز نموده و انديشه همزيستي را با 13 ميليون مسلماني كه در اروپا زندگي ميكنند، شروع كنيم؛ از خانه خويش. وگرنه با مشكلات بسيار جدي روبهرو خواهيم شد»./ حمد ایمانی
ایستگاه پایانی مذاکرات وین نزدیک است؟
سعید عصمتی
«آمریکا به پیشنهادهای جمهوری اسلامی ایران پاسخ داد و اکنون همکارانم در حال بررسی آن هستند.»
«به همه طرف ها تاکید کرده ایم حل و فصل موضوعات ساختگی و سیاسی پادمانی، یک ضرورت اساسی است. ما اراده جدی و واقعی برای رسیدن به توافق قوی و پایدار را داریم و این اراده را در عمل نشان داده ایم.»
اینها بخشی از اظهارات اخیر «حسین امیرعبداللهیان» وزیر امور خارجه کشورمان در گفتگوی تلفنی با «آنتونیو گوترش»، دبیرکل سازمان ملل متحد بود که روز گذشته صورت گرفته است. گوترش هم در آن گفتگو با مثبت خواندن روند توافق و با قدردانی از تلاش و مواضع سازنده جمهوری اسلامی ایران ابراز امیدواری کرد که مذاکرات وین با حصول نتیجه رضایتبخش به پایان برسد. اما سوال اینجاست که آیا واقعا تا به این اندازه که گفته می شود ایستگاه پایانی حل اختلافات موجود میان ایران و آمریکا در قالب مذاکرات وین (احیای برجام) نزدیک است؟ در این یادداشت تلاش می شود برخی از محورهای مهم این موضوع اشاراتی هرچند به صورت موجز مورد بررسی قرار بگیرد. نخست آنکه باید به این نکته توجه کرد که اختلافات میان ایران و آمریکا محدود به موضوع برنامه هسته ای ایران نیست و در صورت توافق احتمالی و کنار گذاشته شدن اختلافات در این پرونده و رفع نگرانی طرف غربی از برنامه هسته ای ایران موضوعات دیگری مطرح خواهد شد. موضوعات منطقه ای، نظامی و دفاعی (به خصوص توان موشکی و پهپادی)، حقوق بشری و مواردی از این دست از سوی آمریکا مطمئنا در مراحل بعدی در جهت فشار بر ایران مطرح و پیگیری خواهد شد. آمریکا در سال های پس از خروج از ترامپ از برجام و طی مذاکرات بعدی با طرف ایرانی (غیر مستقیم در قالب مذاکرات وین چه در دولت قبلی و چه در دولت فعلی ایران) همواره خواهان پرداختن به موضوعات فوق الذکر در قالب برجام 2 و 3 بوده که از سوی مقامات تهران قویا رد شد، بنابراین احتمال بسیار قوی این موضوعات پس از توافق احتمالی ابزار دست آمریکا علیه ایران خواهد بود. نکته دیگر آنکه، اگر آمریکا در قبال پاسخی که در روزهای آینده طرف ایرانی به هماهنگ کننده خواهد داد «مخالفت» کند، ممکن است مذاکرات مجدد ادامه داشته باشد و باید منتظر ماند و دید که در دورهای آتی هر یک از طرفین چگونه عمل خواهند کرد. در این ارتباط، شبکه خبری «بلومبرگ» گزارش داده که مقامات آشنا با مذاکرات احیای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) میگویند که ایالات متحده و ایران همچنان بر سر جزئیات کلیدی توافق در حال شکلگیری برای احیای توافق هستهای 2015 اختلاف دارند و ممکن است چندین هفته برای حلوفصل اختلافاتشان زمان نیاز باشد. همچنین این احتمال هم هست که در صورت منفی بودن واکنش آمریکا به پاسخ روزهای آینده ایران، مقامات تهران ادامه روند مذاکرات به دلیل عدم واقع بینی و انعظاف پذیری آمریکا به صلاح و منفعت ندانسته که در این صورت مذاکرات رسما «شکست» خواهد خورد و البته که این سناریو بسیار «احتمالش کم» هست، چرا که هیچ یک از طرف های نمی خواهند که هزینه شکست و به نتیجه نرسیدن مذاکرات بر عهده آنها باشد. از طرف دیگر اما، خوش بینی هایی هم از سوی همه طرف ها از آخرین دور مذاکرات وین به این سمت وجود دارد و همه بر این امر مشترکا تاکید کردند که اگر عزم و ارده جدی (از سوی آمریکا) باشد می توان اختلافات باقیمانده را با سرعت حل و فصل کرد و وزرای خارجه طرف های مشارکت کننده در مذاکرات به صورت حضوری توافق احیای برجام را امضا کنند. آنچه مشخص است آنکه، دولت بایدن حتما باید بتواند با مخالفین احیای برجام چه درون و چه بیرون از آمریکا به جمع بندی برسد و از پس فشارهای وارده جهت به شکست کشاندن مذاکرات برآید، به هرحال این واقعیتی غیرقابل کتمان است که دولت بایدن هم مخالفین سرختی همچون «لابی قدرتمند ایپک» و دلارهای نفتی برخی کشورهای منطقه را پیش روی خود دارد که باید ضمن حفظ تعامل و ارتباط خود با آنها، احیای برجام را هم محقق نماید. در طرف مقابل داستان هم، آنطور که «حسین امیرعبداللهیان» وزیر امور خارجه تاکید کرده: «نمیتوانیم از خط قرمز خود عبور کنیم و نمیتوانیم توافقی را امضا کنیم که بعد از مدتی مثلا ۴۰ روز پس از توافق روی زمین هیچ اتفاقی رخ ندهد. ما به دنبال توافقی هستیم که مردم اثر آن را در زندگی خود ببینند.» در این میان، «جوزف بورل» هماهنگکننده اتحادیه اروپایی هم کماکان به نقش واسطه گری خود ادامه میدهد تا بلکه بتواند با کاهش اختلافات میان دو طرف، به تحقق توافقی که همه طرف ها از دسترس بودنش سخن می گویند، کمک کند. در خاتمه آنکه، به نظر می آید با در نظرگرفتن جمیع ابعاد مختلف از منظر آمریکا و ایران و با دقت به این نکته کلیدی که «تا زمانی که همه چیز توافق نشود هیچ چیز توافق نشده است» میتوان اینگونه تحلیل کرد که ایستگاه پایانی اختلافات آمریکا و ایران در قالب مذاکرات وین و احیای برجام جمله ای است صحیح که کامل نیست، چرا که تحقق آن امری است توامان بعید و نزدیک!