صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۲۶  ، 
شناسه خبر : ۳۴۱۰۱۶

بایدن واقعیت توئیتر را لو داد!

غلامرضا صادقیان

وقتی رسانه‌هایی مانند توئیتر و اینستاگرام متولد شدند، نظریه‌پردازان علوم ارتباطات آن‌ها را «رسانه بدون سردبیر» نامیدند، یعنی یک خطر بزرگ در انتظار جوامع بشری و البته حکومت‌ها. حالا جو بایدن رئیس‌جمهور امریکا نیز توئیتر را «رسانه‌ای فاقد سردبیر که در سراسر جهان نشر اکاذیب می‌کند» معرفی کرده و نگران شده است که «چطور ما انتظار داریم بچه‌ها بتوانند مسائل خطیر را بفهمند؟!» این ترس و نگرانی بایدن البته چندوجهی است. او بازگشت ترامپ به توئیتر و سهامداری سعودی‌ها در این رسانه را خلاف منافع و آینده انتخاباتی دموکرات‌ها می‌بیند و ناخواسته آن وجه دوم یعنی «واقعیت دروغ‌پراکنی توئیتر» را لو داده است و اگر زوال‌عقلی را که گرفتار آن است، نداشت، شاید وجه سوم را در میانه آشوبی که دروغ‌پراکنی‌های توئیتر در ایران به‌پا کرده است، افشا نمی‌کرد و از اینکه دهه‌هشتادی‌های امریکا (یا به تاریخ امریکا قرن‌بیست‌ویکمی‌ها) با نشر اکاذیب در توئیتر نمی‌توانند مسائل خطیر را تشخیص دهند، ابراز نگرانی نمی‌کرد!
واضح است که شبکه‌های مجازی در سراسر جهان و از جمله خود امریکا قدرت حکومت مرکزی را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. امریکا با توئیتر، مرگ می‌سازد، هم مرگ انسان‌ها و هم مرگ حقیقت و این مرگ خوب است، اما برای همسایه! چون برای جوانان و نوجوانان امریکا باید نگران نشر جهانی اکاذیب در این رسانه‌ها شد.
ایلان ماسک با خرید توئیتر وعده داد که «آزادی بیان را بازمی‌گرداند و اجازه نمی‌دهد توئیتر در جهنم‌دره‌ای که بود، بماند». البته فعلاً جز بازگرداندن یک کذاب دیوانه یعنی ترامپ به توئیتر کار دیگری که نشانه آزادی بیان باشد، نکرده است، اما اینکه امریکا در آستانه یک انتخابات دیگر از «رسانه بدون سردبیر» ترسیده و رئیس‌جمهورش نگران مرگ حقیقت و فریب جوانان شده است، در زمانه ما «خنده‌داری گریه‌آور» است.
بایدن می‌گوید: «اکنون آنچه که همه ما نگرانش هستیم این است که ایلان [ماسک]شرکتی را می‌خرد که به ارسال و نشر اکاذیب در سراسر جهان می‌پردازد. دیگر در امریکا سردبیری (ادیتور) وجود ندارد، دیگر سردبیری نیست. چطور می‌توان انتظار داشت بچه‌ها بتوانند مسائل خطیر را بفهمند؟!»
حتماً مشاوران بایدن که این روز‌ها بسیار پرکار و دائم مشغول ویرایش او هستند، به او یادآور خواهند شد که امریکا با همین دروغ‌پراکنی‌های توئیتری آشوب را در ایران به عنوان پلن B که وعده آن را در صورت شکست مذاکرات داده بود، اجرا کرد و حالا وقت غصه‌خوردن برای نوجوانان امریکا و گفتن اینکه «امریکا دیگر سردبیر ندارد» نیست، چون امریکا مدت‌هاست رئیس‌جمهور هم ندارد!

ایران در نظم جدید جهان

مجید شاکری 

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود به مناسبت روز دانش آموز، پرسشی را درباره چیستی نظم جدید و نقش ایران در جهان تازه مطرح کردند. من در این نوشتار می کوشم از زاویه نگاه خود پاسخی به این پرسش بدهم.
ایران و جهان: نظمی که پایان یافت
دست کم از 1333 (انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفتی با ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332) تا 1389(شروع تحریم سیسادا) اقتصاد ایران بر مبنای یک معامله کلان با غرب اداره می شد؛ معامله نفت یا امنیت نفت خلیج فارس در مقابل دریافت کالای اساسی یا کالای سرمایه ای از غرب. گاهی  این معامله در سقف خود کار می کرد به این معنا که ایران مستقیم به خود آمریکا نفت می فروخت و از خود آمریکا کالای سرمایه ای  وارد می کرد و گاه هم در کف خود کار می کرد به این معنا که ایران امنیت جریان نفت در خلیج فارس را تامین می کرد و به کشورهای متحد آمریکا (مثل کره یا ژاپن) نفت یا میعانات می فروخت و در مقابل از طریق شرکت کارگیل آمریکا، کالای اساسی دریافت می کرد. با این حال ظهور نفت شیل این معامله را منقضی کرد.
آمریکا دیگر نه تنها به امنیت نفت خلیج فارس نیاز جدی نداشت بلکه از ناآرامی کنترل شده در آن هم ناراضی نبود، چرا که زیان اصلی این ناآرامی به چین (مهم ترین رقیب آمریکا از دکترین وست پوینت به بعد) می رسید. سلاح قدیمی ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز اساسا کارکرد خود را تا حد زیادی از دست داده بود و نمی توانست اثری بر کنترل حدود تنش بین ایران و آمریکا بگذارد. در نبود معامله خارجی، اخراج ایران از شبکه رسمی پرداخت بین‌الملل ،هزینه ای  برای آمریکا نداشت و عملا ایران کنترل خود بر حساب سرمایه و در ادامه امکان داشتن سیاست پولی مستقل و کنترل تورم را هم از دست داد. همچنین با توجه به ناکامی ایران در تنوع مبادی واردات کالای اساسی و استفاده مکرر آمریکا از این ابزار برای تحمیل هزینه به ایران و کنترل رفتار آن، همیشه گروه مواد غذایی و آشامیدنی  نقش پیشران تورم را در این دوره ایفا می کرد که به نوبه خود باعث افزایش تورم احساس شده دهک های پایین شد.
اگر روایت ما از آن چه در دهه 90 گذشت، چنین باشد هیچ اولویتی بالاتر از ایجاد معاملات کلان جدید با قدرت های بزرگ برای احیای شبکه پرداخت رسمی کشور وجود ندارد. آن هم در لحظاتی که تغییرات نقشه جهان معناهای متعدد جدیدی برای معامله جدید در اختیار سیاست گذار ایرانی می گذارد.
نقشه جدید جهان
بحران 2008 اقتصاد جهانی فرصتی استثنایی برای جهش در اختیار چین گذاشت. آمریکایی ها برای نجات کسب و کارهای خود مجبور به صدور گسترده معافیت برای انتقال آن ها به چین به منظور استفاده از نیروی کار ارزان تر با شدتی بیش از دو دهه قبل شد و در این مسیر چین به رشد اقتصادی و  فناوری هایی دست یافت که قبل از آن ابدا امکان دسترسی به آن ها را نداشت. بحران 2008 فرصتی به چین داد که از مرز قابل کنترل بودن بگذرد. از آن لحظه به بعد مسئله مهار چین با همه ابزارهای موجود به اولویت اول سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. در مسئله مهار، کنترل جریان تجاری چین در تنگه مالاکا ابزار شماره یک بود و آمریکایی ها درموقعیت های مختلف نشان دادند که می خواهند و می توانند از کنترل تنگه مالاکا با ابزار اندونزی و سنگاپور در کنترل جریان تجاری چین به ویژه در حوزه انرژی استفاده کنند.
پاسخ چین به محاصره سیاسی در دریای شرق یافتن راهی در خشکی به سمت غرب بود. درست همان مقابله ای که آلمان قبل از جنگ جهانی اول برای پاسخ به کنترل انگلیس در دریاها استفاده کرده بود. شی جین پینگ رئیس جمهور نو آمده چین، «ابتکار  جاده و کمربند » را رونمایی کرد که متضمن یک مسیر در طول اوراسیا تا آلمان بود و هدف آن در نهایت اتصال چین به اروپا.
موفق ترین مسیر به سمت غرب در شمال و از طریق روسیه ایجاد شد. به رغم رقابت امنیتی بسیار شدید بین چین و روسیه بعد از سقوط شوروی، پوتین در واکنش به احتمال تحریم گاز روسیه توسط اروپا بعد از اشغال کریمه، پرونده صادرات انرژی به چین را به دفتر خود منتقل کرد و با انجام عقب نشینی های مهم در مقابل چین، یک قرارداد بزرگ و پایدار برای صادرات انرژی به چین به دست آورد و همزمان به یک مسیر اتصال به اروپا برای چین تبدیل شد، به یک کریدور موفق.
در این جا لازم است تاکید کنم که کریدور چیزی به جز انتقال بار است و اساسا در سه سطح مکمل قابل طرح است: انتقال بار و انرژی، توزیع جمعیت انسانی در طول کریدور، خلق زنجیره ارزش افزوده روی کریدور. کریدور شمالی چین به اروپا یک نمونه موفق است. {اما}جنگ اوکراین به طرز موثری و برای سال ها این کریدور را کور کرد. در جنگ بین قدرت های خشکی و قدرت های دریاپایه، این یک لحظه مهم است.
ایران و نقشه جدید جهان
اکنون در این نزاع نظامی، اقتصادی و امنیتی بر سر رسیدن یا نرسیدن« ابتکار جاده و کمربند »به اروپا چهار کریدور قابل طرح است:
اول؛ کریدور روسیه که فعلا کور شده و روس‌ها از جایگزینی پایدار یک کریدور رقیب با آن به شدت نگران هستند.پس مساعی خود را برای تشکیل نشدن موارد بعدی به کار می گیرند.
دوم؛ کریدور محور لاجورد (مسیری که از ترکیه و آذربایجان گذر می کند) که با بسط توان تولیدات کارخانه ای ترکیه در طول محور تورانی ایجاد شده و آمریکا به طور خاص و ناتو به طور عام مشکلی با ایجاد و فروش آن به چین به عنوان راه دسترسی به اروپا ندارند. چرا که در هر زمان امکان کنترل چین در گلوگاه های اصلی آن به ویژه در ترکیه را دارند. این کریدور از یک نقص مهم رنج می برد که ارمنستان است و با یا بدون جنگ این نقص را حل خواهند کرد. در واقع آن چه در قفقاز می گذرد نه صرفا از جنس تغییر مرز یا دسترسی ناتو به خزر بلکه از جنس تعیین کریدوری است که معنای نبرد دولت های خشکی و دریاپایه را تغییر می دهد.
سوم؛ کریدور موسوم به «رد مد» که در اصل برای ارتباط هند (رقیب چین) به اروپا طراحی شده و شامل هند، امارات، عربستان (به معنای عربستان در ایده نئوم)، اردن، رژیم صهیونیستی و یونان است. اما همه اجزای آن برای خدمات دادن به چین هم آمادگی دارند و حتی در پی مشارکت چین در یکی از مهم ترین نقاط آن روی خط آهن رژیم صهیونیستی هستند. آمریکا به دلایل مشابه مورد قبل با ایجاد این کریدور همراه است.
چهارم و متفاوت از همه موارد فوق مسیری است که از افغانستان، ایران، عراق، سوریه و لبنان می گذرد و بر عکس دو مسیر قبل به دلیل برنامه منطقه ای ایران، آمریکا امکان ایجاد هژمونی امنیتی با اعمال کنترل بر آن را ندارد. برنامه آمریکا برای این آلترناتیو ناهمسان ،ویران سازی است، به ویژه تضعیف مرکز این محور یعنی ایران. در این معنا تحریم های آمریکا بعد از 1397 بیش از آن که علیه برنامه هسته ای ایران باشد ،علیه ایرانی است که بتواند چنین محوری را شکل دهد و دقیقا به همین دلیل پیشرفت هسته ای ایران در سال های 1400 و 1401 اثر چندانی بر تصمیم آمریکا در نرسیدن انتفاع اقتصادی به ایران از مسیر مذاکرات نگذاشته است.
پاسخ معقول به این ویران سازی چه می تواند باشد؟ می توان فهرست وار مواردی را برشمرد مثلا انتقال مرکز تسویه مالی ایران از قطب های رقیب داخل منطقه (امارات و ترکیه)، متنوع سازی مبادی وارداتی کالای اساسی از شرکت های غیر آمریکایی، باز تعریف نسبت ایران و چین در جنوب (چابهار) و شمال (سرخس)، اما این ها فرع مسئله هستند. مسئله این است که فعلا دستگاه تصمیم گیری در ایران آن قدر توزیع شده است که عملا امکان ایجاد و اجرای یک بسته معاملاتی موزون همگن به صورت فعال توسط ایران وجود ندارد و راه تعریف جایگاه جدید ایران در نقشه جهان از این جا آغاز می شود.

گره تل‌آویو باز نشد

سعدالله زارعی

پنجمین انتخابات پارلمانی رژیم صهیونیستی طی چهار سال اخیر، در روز دهم آبان ماه جاری برگزار شد و خبرها بیانگر آن است که ائتلاف راست و مذهبی رژیم به ریاست «بنیامین نتانیاهو»،
با ۱۳ کرسی اختلاف از بلوک رقیب به پیروزی رسیده است. با توجه به اینکه این رژیم ناچار به تکرار انتخابات‌ها و تکرار انحلال پارلمان‌ها و فروپاشی کابینه‌ها بوده، سؤال اول این است که آیا این انتخابات و نتایج آن می‌تواند رژیم اسرائیل را از وضع گذشته بیرون ببرد تا ناگزیر به تکرار انتخابات نشود؟ سؤال دوم این است که با فرض روی کار آمدن دوباره حزب لیکود و نتانیاهو، چه تغییری در نگرش‌ها و سیاست‌های کنونی رژیم پدید آمده و چه تأثیری در فضای منطقه برجای می‌گذارد؟
پیروزی انتخاباتی حزب لیکود در واقع بیش از آنکه مرهون اقبال به آن باشد، مرهون تضعیف موقعیت بلوک رقیب است. حزب لیکود در این انتخابات ۳۲ کرسی به دست آورده است؛ در حالی که در انتخابات 11 اسفند 1398 به 36 کرسی رسیده بود و درانتخابات سوم فروردین 1400 نیز، 30 کرسی به دست آورد. در واقع در این صحنه یک بلوک انتخاباتی موسوم به حریدی و اتحاد صهیونیزم دینی در مقابل یک بلوک دیگر موسوم به میانه و چپ به پیروزی رسیده است؛ در حالی که در این دو بلوک وضع احزاب محوری- لیکود و یش‌عتید- متفاوت است، با این وصف ماده اختلاف در احزاب شکل‌‌دهنده به ائتلاف باقی مانده است.
انتخابات اخیر و نتایج آن چیزی را در جامعه متعارض صهیونیستی تغییر نداد، فقط دولت ائتلافی لاپید را به زیر کشد و احتمالاً دولت ائتلافی نتانیاهو را جایگزین آن کرده ولی محتوای اختلافات و دلایل آن باقی مانده است. در واقع هر دو بلوک انتخاباتی اعتراف می‌کنند رژیم به شدت دچار ضعف شده است. سخن نتانیاهو پس از اعلام نتایج اولیه انتخابات این بود: «اقتدار، معیشت و امنیت را به اسرائیل بازمی‌گردانیم» و یائیر لاپید، نخست‌وزیر فعلی گفت: «مبارزه برای ایجاد یک دولت یهودی، دموکرات، لیبرال و مدرن ادامه دارد.» در واقع خود این ادبیات نشان داد رهبران رژیم، اسرائیل را تضعیف شده ارزیابی می‌کنند و این به معنای شکست سیاست‌هایی است که چنین نتیجه‌ای را رقم زده است.

حزب نتانیاهو در شرایطی روی کار می‌آید که در آمریکا هنوز دولت حزب دموکرات سرکار است. حمایت نتانیاهو و لیکود از ترامپ و جمهوری‌خواهان در انتخاباتی که منجر به روی کار آمدن جو بایدن شد، هنوز موضوع مهم میان آمریکا و رژیم صهیونیستی است به همین جهت هنوز نتانیاهو سرکار نیامده مقامات دولت بایدن گفته‌اند، بن‌گویر و... نباید عضو کابینه اسرائیل بشوند و هرتزوک رئیس‌جمهور رژیم خطاب به یهودیان آمریکای شمالی گفته است «اگر انتخابات اسرائیل باب میل شما نبود هم به نتایج آن احترام بگذارید.» البته می‌دانیم اختلاف میان آمریکا و اسرائیل اصولی نیست ولی این مشخص است که نتانیاهو به دلیل آنکه شدیداً احساس ضعف می‌کند، اقداماتی را از آمریکایی‌ها - به‌خصوص علیه ایران- مطالبه می‌کند که در توان آنان نیست.
یکی از موضوعات مهمی که نتانیاهو در حین تبلیغات انتخاباتی به آن پرداخت، پرونده گازی مدیترانه و توافق انجام شده میان یائیر لاپید و میشل ‌عون، با وساطت نماینده آمریکا بود. وی با صراحت اعلام کرد، این یک توافق خسارت‌بار برای اسرائیل است و او به محض به قدرت رسیدن آن را لغو خواهد کرد. در این‌جا یک سؤال وجود دارد، آیا این سیاست اعلامی عملی می‌شود؟
لیکود و نتانیاهو، در این پرونده، بلوک انتخاباتی مقابل خود را متهم به دادن امتیازات زیاد به حزب‌الله کرده‌اند، اما واقعیت این است که رژیم اسرائیل هیچ چاره‌ای جز تن دادن به این امتیازات نداشته است و اگر نتانیاهو بخواهد سیاست صادرات گاز به اروپا را دنبال کند، چاره‌ای جز تمکین به حقوق لبنان ندارد؛ چرا که مانع لبنان مانعی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. عدم تمکین تل‌آویو به بیروت سبب ناامن شدن کل مدیترانه برای صادرات گاز رژیم می‌شود و این با منافع اسرائیل سازگاری ندارد. اگر نتانیاهو به شیوه ترامپ، گمان کرده است با ابراز مخالفت، لبنان را وادار به پذیرش سهم کمتری از گاز مدیترانه می‌کند، این برداشت اشتباه است؛ به همان میزان که برداشت ترامپ از پاره کردن برجام اشتباه بود. بر این اساس به نظر می‌آید نتانیاهو ناگزیر به پذیرش توافق لاپید - عون باشد و تغییری در این وضعیت پیش نیاید.
این انتخابات نه تنها تأثیر کاهنده‌ای در مقاومت ضدصهیونیستی فلسطینی‌ها نخواهد داشت، بلکه آن را تشدید نیز خواهد کرد. در نظر داشته باشیم که از زمان تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در سال 1327ش تاکنون، درگیری فلسطینی- اسرائیلی، اولین و مهم‌ترین چالش تل‌آویو بوده است. نتانیاهو در زمانی دوباره به نخست‌وزیری می‌رسد که کرانه باختری شعله‌ور بوده و گزینه‌های قبلی برای مهار فلسطینی‌ها تقریباً به صفر رسیده است. در کرانه باختری طی دو سال گذشته چند هزار اقدام علیه اسرائیل به وقوع پیوست و در همین ماه‌های اخیر لااقل هفت نفر از نظامیان آن در کرانه به هلاکت رسیدند. درگیری‌های کرانه باختری هم‌اینک مسلحانه هم شده و این چالشی است که نتانیاهو نه تنها برای آن راه‌حل ندارد، بلکه- حسب تجربه - سیاست‌های او این منطقه را شعله‌ور‌تر می‌کند. کرانه باختری اینک در کنترل محمود عباس نبوده و در چارچوب توافق اسلو و مادرید هم قابل تجزیه و تحلیل نیست. می‌دانیم که کرانه باختری به دلیل اتصال به مثلث جنین، قدس و اردوگاه‌های فلسطینیان در اردن، موقعیت ویژه‌ای دارد. در این محدوده بین 7 تا 8 میلیون نفر عرب فلسطینی زندگی می‌کنند و شعله‌ور ماندن نهضت آزادی‌بخش در کرانه، اسرائیل را درگیر چالش بزرگ امنیتی و اجتماعی می‌کند.
وضعیت اجتماعی سرزمین‌های 1948 هم از دو منظر فلسطینی و یهودی رو به آشوب است. فلسطینی‌های 1948 شمالی- حد فاصل تل‌آویو تا کریات شمونه در شمال- به موازات شعله‌ور شدن کرانه باختری و نابسامانی داخلی رژیم اسرائیل به صحنه می‌آیند و از این مهم‌تر وضعیت خود جامعه یهودی است که در سال‌های اخیر به سمت تشدید تنش پیش رفته است. منازعات میان احزاب مختلف رژیم از یک‌سو و شدت گرفتن مخالفت یهودی‌ها با سیاست دولت غاصب اسرائیل از سوی دیگر وضع داخلی اسرائیل را بحرانی‌تر می‌کند. نتانیاهو برای این وضعیت نسخه‌ای ندارد و تأکید افراطی او بر دامن زدن به منازعات پیرامونی و شکافی که در درک این موضوع میان نهادهای مختلف رژیم وجود دارد، به وخامت اوضاع می‌انجامد. در همین انتخابات، احزاب اسرائیلی تا حد متهم کردن یکدیگر به «خیانت» پیش رفتند. بر این اساس رئیس‌سابق سرویس امنیت داخلی اسرائیل، «شاباک» طی مقاله‌ای نوشت: «تصور ما این بود که فضای داخلی اسرائیل به سمت تنش می‌رود اما حالا می‌بینیم اسرائیل به سمت جنگ داخلی پیش می‌رود».
روی کار آمدن نتانیاهو، خود دلیل آن است که گزینه‌های اسرائیل برای اداره خود تمام شده و به مرحله نازایی رسیده است. نتانیاهو یک بار در سال‌های 1375 تا 1379 و سه بار دیگر در فاصله سال‌های 1388 تا 1400 نخست‌وزیر بوده است و انتخاب چندباره او به معنای ادامه دوره‌هایی است که بوی ناکامی می‌دهد. در پایان دوره اول که او نخست‌وزیر بود، اسرائیل ناچار شد از جنوب لبنان فرار کند در سه دوره بعدی که نخست‌وزیر بود، اسرائیل از فلسطینی‌ها در چندین جنگ شکست خورد و در مواجهه با حزب‌الله و ایران هم نتوانست توفیقی به‌دست آورد. 

رابطه اقتصاد دیجیتال و اعتراضات

محسن افلاکی 

این روزها محدودیت‌های بی‌پایان اینترنت در ایران و بی‌برنامگی‌های دولت در رفع اصولی موانع جامعه، باعث به وجود آمدن مشکلات جدی‌تری برای کسب‌و‌کارهای مجازی، صنوف، پزشکان وبیماران و مهم‌تر از همه، درآمدزایی قشر متوسط و رو به پایین جامعه شده است.
مشکلات اینترنت در روزهای گذشته، سبب بازگشت به عقب داروخانه‌های خاص به روزگار پر مشقت دریافت نسخه‌های کاغذی و و سرگردانی بیماران شده است. اگرچه مسئولان به‌راحتی معترضان این وضعیت را به استفاده از نرم‌افزارهای داخلی حواله می‌دهند، اما در بسیاری از موارد این توصیه کارساز نبوده و این نرم‌افزارها از ارائه خدمات به کاربرها بازمانده‌اند .
 با مسدود شدن چند پیام‌رسان کاربردی ، بسیاری از صاحبان مشاغل نیز دچار آسیب‌های مالی شده و کارایی و درآمدزایی خود را نیز تا حدود زیادی از دست داده اند و تقریبا هیچ تبلیغ و فروشی ندارند. در این در چرخه، فروشنده ، واسطه دریافت و ارسال (یعنی پیک موتوری) و خریدار، به عنوان سه ضلع این معامله هر روز مشغول به تحمل زیان‌ها وآسیب‌هایی هستند. با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ، قطعا فشارهای اقتصادی ، باعث بروز تنش در همه زمینه‌ها و حتی ساده‌ترین رفتارهای اجتماعی خواهد شد.
 اگرچه تا اندازه‌ای کسب‌وکارهای بزرگ و صاحبان برندهای مشهور، از طریق رسانه ملی و بیلبوردهای عمومی می‌توانند تبلیغات خود را انجام دهند و هزینه‌اش را نیز از چرخه فعالیت خود دریافت و پرداخت خواهند کرد، اما آنچه از آتش کاروان اینترنت و اقتصاد دیجیتال ناقص بر جای خواهد ماند، واماندگی فعالان در این حوزه، افراد خوداشتغال و کارآفرینان کوچک است. موضوعی که بدون تردید سبب افزایش حضور دستفروشان در مکان های عمومی از جمله خیابان‌ها و قطارهای مترو خواهیم بود.
با توجه به شرایط موجود و چشم‌انداز اقتصاد دیجیتالیِ دولت جدید که قرار بود تا سال 1404، ده درصد از تولید ناخالص ملی را تشکیل دهد ،  اما آنچه که در این دو ماه رصد شد، جز فروپاشی اقتصادی خرد و کلان و خرد نبوده است.

موضعی که البته به همین آسیب‌های اقتصادی محدود نخواهد بود و در صورت ادامه این محدودیت‌ها ( چنانچه از سخنان برخی دولت‌مردان از جمله وزیر ارتباطات برمی‌آید) به معضلات دیگری چون گسترش فقر، افزایش دستفروشی و پدیده کودکان خیابانی، رشد بزهکاری وسرقت، گسست خانواده‌ها، افزایش ترک تحصیل نوجوانان به جهت کسب درآمد ودر نهایت افزایش نارضایتی‌های اجتماعی منجر خواهد شد. در جایی که زمزمه رشد پنجاه درصدی حقوق نمایندگان به گوش می‌رسد، در مقابل هنوز بر سر حقوق حداقلی بازنشستگان و معلمان و پرستاران اما واگرهای بسیار است؛ طبیعی است که نارضایتی به شکل غیرقابل کنترلی گسترده خواهد شد و اختلافات دولت و ملت به کف خیابان منتقل خواهد داشت 
این وضعیت در حالی است که روز گذشته برخی از نمایندگان مجلس و دولتمردان نیز تمایل خود را بر ادامه این محدودیت ها نشان دادند؛ موضعی که بدون تردید معترضان موجود در خیابان‌ها( که زندگی بخش زیادی از آن‌ها به اینترنت وابسته است) را عصبانی‌تر خواهد کرد و عملا این موضع‌گیری‌ها در آتش ناآرامی‌ها نقش بنزین را خواهد داشت.

نام:
ایمیل:
نظر: