صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۴۰۲ - ۰۸:۱۰  ، 
شناسه خبر : ۳۵۲۵۲۳

یک انتخاب بد 

سید محمدعماد اعرابی
29 دی 1377 وقتی روزنامه خرداد وابسته به جریان موسوم به اصلاح‌طلبی طی مطلبی به دفاع از روند سازش با اسرائیل پرداخت و دوم خرداد 1376(انتخاباتی که منجر به روی کار آمدن محمد خاتمی شد) را «نقطه پایانی» بر سیاست مقاومت در برابر اشغالگری رژیم صهیونیستی دانست؛ خیلی‌ها فکر می‌کردند عبدالله نوری به عنوان صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه با توجه به سابقه‌اش در سال‌های آغازین انقلاب، نسبت به اصلاح این موضع‌گیری اقدام خواهد کرد تا دامن جریان سیاسی متبوع خود را از ننگ حمایت از اسرائیل پاک کند اما این اتفاق نه از جانب او و نه از جانب بسیاری دیگر از سردمداران این جریان، هرگز نیفتاد. آقای نوری که تا چند ماه قبل وزارت کشور را در دولت اصلاحات برعهده داشت نه تنها این موضع را پس نگرفت و اصلاح نکرد بلکه به حمایت تمام قد از آن پرداخت و گفت: «سخنان امام خمینی(ره) درباره اسرائیل را نیز باید در ظرف زمانی خاص خود مثل آفریقای جنوبی مورد بررسی و امعان نظر قرار داد [...] وقتی جامعه بین‌المللی خواهان تحقق صلح در منطقه خاورمیانه است و کشورهای اسلامی همسایگان اسرائیل و ملت فلسطین و بسیاری از مبارزان آن[!] ناچار به پذیرش صلح تحمیلی شده‌اند [...] مخالفت ما چه نفعی عاید ملت ایران می‌کند؟» این شاید اولین دوصدایی در جمهوری اسلامی برای مواجهه با مسئله فلسطین بود. ناظران خارجی که تا آن زمان ملت و مسئولان ایران را یکصدا در حمایت از آرمان فلسطین و علیه رژیم اشغالگر قدس مشاهده می‌کردند حالا صدای دیگری می‌شنیدند. مدعیان اصلاحات در جبهه خودی شکاف انداختند و برای دشمن کوچه باز کردند.
4 می‌2003 (14 اردیبهشت 1382) اداره خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا یک سند دو صفحه‌ای دریافت کرد که بالای صفحه دوم آن عبارت «نقشه راه» نوشته شده بود. این سند از سوی «تیم گولدیمان» سفیر وقت سوئیس در تهران به دست آنها رسید و «گولدیمان» آن را پیشنهادی از سوی ایران برای یک گفت‌وگوی گسترده با آمریکا توصیف کرد. آن‌طور که سند «نقشه راه» نشان می‌داد، دولت وقت ایران یعنی دولت اصلاحات همه چیز را روی میز مذاکره گذاشته بود؛ از جمله به رسمیت شناختن اسرائیل، قطع کمک به گروه‌های مبارز فلسطینی مانند حماس و جهاد اسلامی، خلع سلاح حزب‌الله لبنان و تبدیل آن به یک گروه سیاسی و... «گولدیمان» در نامه‌ای که ضمیمه سند «نقشه راه» کرده بود تأکید می‌کرد که این طرح با همکاری سفیر ایران در فرانسه تهیه شده و مورد موافقت دولتمردان ایران نیز قرار گرفته است. از نظر مقامات وقت وزارت خارجه آمریکا «سندی که گولدیمان ارائه کرده بود بسیار جذاب بود.» اما همه چیز باید محرمانه باقی می‌ماند چون گولدیمان در نامه‌اش قید کرده بود طرف ایرانی به شدت خواهان محرمانه ماندن این طرح است و چنانچه این طرح فاش شود، مقامات ایرانی به آن متعهد نخواهند بود. با اتمام دولت اصلاحات اما این طرح دیگر محرمانه نماند و رسانه‌های خارجی به انتشار این نامه و ماجرای آن پرداختند. با افشای این نامه، افکار عمومی ایران انتظار داشتند چنین اقدام ننگینی از جانب دولت وقت اصلاحات تکذیب شود اما برخلاف این انتظار، برخی دولتمردان اصلاح‌طلب ضمن تأیید نامه به توجیه آن نیز پرداختند. محمدحسين عادلي معاون وزير امور خارجه وقت ايران، طي مصاحبه‌اي با بي.بي.سي گفت: «آن نامه براي آمریکايي‌ها فرستاده شد تا نشان دهد كه ما آماده گفت‌وگو و حل معضلات هستيم. اين اقدام در راستاي سياست‌هاي محمدخاتمي بود كه مي‌خواست همه راه‌هاي مسالمت‌آميز را بيازمايد.» سفیر وقت ایران در پاریس نیز که در تهیه طرح «نقشه راه» و ارائه آن به مقامات آمریکایی نقش داشت با دفاع از این طرح در جلسه بررسي سياست خارجي دولت هشتم(دولت دوم اصلاحات) در بنياد باران گفت: «به پيشنهاد من دولت هشتم نامه‌اي به آمريكا نوشت و همراهي‌اش با برخي سياست‌هاي خاورميانه‌اي آمريكا مثل سازش در فلسطين و لزوم تبديل حزب‌الله لبنان به يك حزب سياسي و شفاف‌سازي فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران را اعلام كرد.». محمدجواد ظریف نیز که آن‌روزها سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود این طرح را قابل قبول می‌دانست و بعدها درباره‌اش گفت: «مؤلفه‌های مهمی برای ایران در آن طرح وجود داشت، یعنی مؤلفه احترام متقابل [...] آمریکایی‌ها در پاسخ به طرحی که تلاش هوشمندانه جهت رفع تمام موارد نگرانی دوجانبه بود، آن را به سادگی نادیده گرفتند.» برخلاف اظهارات آقای ظریف اما آمریکایی‌ها این طرح را به سادگی نادیده نگرفتند. وزارت خارجه آمریکا طبق ارزیابی‌هایش به درستی متوجه شده بود طرح «نقشه راه» از جانب برخی دولتمردان اصلاح‌طلب تهیه شده و مورد تأیید رهبری ایران نیست. ویلیام برنز مسئول وقت اداره خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا می‌نویسد: «ما آن سند و محتوای گفت‌وگوی جیم (جيم لاروكو معاون وقت ویلیام برنز) با گولدیمان را به کالین پاول (وزیر خارجه وقت آمریکا) و ریچارد آرمیتاژ(قائم‌مقام وقت وزارت خارجه آمریکا) منتقل کردیم. البته این نکته را نیز ذکر کردیم که احتمالا این سند مهر تأیید مقام عالی‌رتبه ایران یعنی رهبری را به همراه ندارد.» خیانت مدعیان اصلاحات به آرمان فلسطین این بار نه در حد یک موضع‌گیری رسانه‌ای که اقدامی عملی بود!
با این حساب وقتی 28 شهریور 1388 درست در روز «قدس»، مدعیان اصلاحات و هواداران محدودشان شعار «نه غزه، نه لبنان» سر دادند، اصلا تعجب‌آور نبود. آن روزها سردمداران جریان اصلاح‌طلبی بانی فتنه‌ای بودند که از اولین روزهایش مورد حمایت مقامات رژیم صهیونیستی قرار گرفت. 20 ژوئن 2009 (30 خرداد 1388) تنها یک هفته از آغاز آشوب‌ها در ایران به بهانه دروغ تقلب در انتخابات می‌گذشت که «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در گفت‌وگو با شبکه ان.بی.سی از «شجاعت تظاهرکنندگان[!] ایرانی در خیابان» تمجید کرد و «کسانی را که سرکشی‌های‌شان در خیابان و جاهای دیگر، جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه کشانده، ستود.» همان روز «موشه یعلون» وزير امور راهبردي رژيم صهيونيستي و رئيس سابق اطلاعات ارتش اشغالگر قدس در گفت‌وگو با روزنامه یدیعوت‌آحارانوت مدعی شد «[میرحسین] موسوی و همسرش روح جدیدی به آزادی بخشیده‌اند.» او با خوشحالی از آشوب‌های ایران که مدعیان اصلاحات پایه‌گذارش بودند، گفت: «اتفاقي كه در آنجا در حال روي دادن است نشانه‌هاي دلگرم كننده‌اي براي غرب دارد.» 2 نوامبر 2009 (11 آبان 1388) این بار «شیمون پرز»، رئیس‌رژیم صهیونیستی شجاعت آشوبگران خیابانی در تهران را تحسین و از این آشوب حمایت کرد. حدود یک سال بعد وقتی در 25 بهمن 1389 آشوب‌طلبان مدعی اصلاحات، سعی داشتند فتنه انتخاباتی از نفس افتاده‌شان را با پیوند زدن به تحولات منطقه زنده کنند و یک آشوب دیگر در خیابان راه بیندازند؛ تارنمای وزارت خارجه اسرائیل بدون هیچ پرده‌پوشی نوشت: «راهپیمایی 25 بهمن ریشه اسرائیلی دارد.» هدف، ناامن‌‌سازی و جنگ داخلی در ایران بود؛ کاری که آن‌روزها معارضان سوری و سپس نیروهای داعش به نیابت از آمریکا و اسرائیل با هدف تضعیف جبهه مقاومت در سوریه انجام می‌دادند. آن طرف در اراضی اشغالی نتانیاهو بر بالین مجروحان داعش حاضر می‌شد تا دلگرم‌شان کند و این طرف در ایران بانیان اصلاح‌طلب فتنه به رزمندگانی که برای نابودی داعش می‌جنگیدند؛ زخم می‌زدند تا دلسرد‌شان کنند و آنها را «مدافعان اسد»، «سردار بی‌افتخار»، «کشته شده در غربت» ‌خواندند.
با این حساب باز هم نباید تعجب کنیم وقتی معاون فرهنگی وزیر ارشاد دولت اصلاحات سردبیر ارگان خبری موساد یعنی شبکه تروریستی ایران‌اینترنشنال شود. شبکه‌ای که 19 آگوست 2022 (28 مرداد 1401) «باراک راوید» خبرنگار صهیونیست تارنمای عبری «واللا» و تارنمای آمریکایی «آکسیوس» درباره‌اش گفت: «موساد به طور مرتب از این رسانه (ایران‌اینترنشنال) برای جنگ اطلاعاتی خود استفاده می‌کند.» یکی از این جنگ‌ها شورش پاییز 1401 با ادعای دروغین «زن‌،زندگی،آزادی» بود. شورشی که شبکه تروریستی اینترنشنال یکی از آتش‌بیاران اصلی آن بود اما فقط آنها در این شورش دخیل نبودند. جریان اصلاح‌طلبی و سردمدارانش نیز یکی از حامیان اصلی این شورش در ایران بودند که برای روشن نگه داشتن این آتش پیام دادند و بیانیه امضا کردند. آنها گاهی منبع اخبار کذب اینترنشنال و گاهی بازنشر‌کننده آن بودند. یک سال پس از نقش‌آفرینی ویژه در این شورش، عوامل شبکه تروریستی اینترنشنال با وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی ملاقات کردند و بخشی از دفتر کار این شبکه نیز به اراضی اشغالی منتقل شد.
یک نگاه اجمالی به حوادث دهه‌های اخیر ایران کافی است تا ببینیم جریان اصلاحات غالبا با رژیم صهیونیستی به یک نقطه مشترک رسیده است. ما دسترسی به اسناد پنهان نداریم و البته احتیاجی به آن هم نیست، چون تشخیص درهم‌تنیدگی و پیوستگی عملکرد این جریان بدسابقه داخلی با اسرائیل نیازی به اسناد پنهان ندارد. انتشار چند بیانیه و اظهار نظر از جانب این جریان و داعیه‌دارانش مبنی بر محکومیت جنایات اسرائیل و حمایت از مردم غزه؛ اگرچه قابل توجه است اما هرگز نباید باعث ذوق‌زدگی و فراموشی عملکرد خیانت‌بارشان به آرمان فلسطین شود. اتفاقا به استناد همین سابقه ننگین چنین واکنش‌هایی باید با دیده تردید ارزیابی شود. پس از اولین سخنان رهبر انقلاب درباره عملیات طوفان‌الاقصی در 18 مهر 1402؛ این جریان با تحریف کلام رهبری، آن را به «لزوم کنار نگه داشتن ایران از ماجرای فلسطین» تفسیر کردند. در اولین روزهای عملیات مجاهدان فلسطینی، رسانه‌های منتسب به این جریان با انتشار تصاویر اسرای اسرائیلی حس همدردی با رژیم صهیونیستی را برانگیختند و مدتی بعد با انتشار تصاویر ویرانی‌های غزه و زنان و کودکان مجروح و شهید شده ضمن ادعای دلسوزی برای آنها، تنها راهکار مسئله فلسطین را راهبرد دو دولتی معرفی کردند. آنها این روزها دیگر شعار «نه غزه، نه لبنان» نمی‌دهند چون با توجه به فضای ضد صهیونیستی در ایران و جهان نمی‌توانند چنین شعاری بدهند! در عوض به نظر می‌رسد این شعار را با کمی دستکاری به شکل تازه‌ای مطرح می‌کنند: «هم غزه، هم اسرائیل»
سال 1379 در سومین سال دولت اصلاحات، دیک چنی معاون جرج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا در پوشش عوامل یک شرکت نفتی طی سفری مخفیانه به ایران آمد و با برخی جریان‌های سیاسی داخلی که آن روزها در دسته‌بندی معاند گنجانده نمی‌شدند، دیدار کرد. او پس از بازگشت، نتیجه مذاکراتی که در تهران داشت را این‌طور بیان کرد: «در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند.» حالا شاید بشود این‌طور نتیجه گرفت؛ پاک کردن سابقه خیانت‌بار یک جریان سیاسی داخلی به آرمان فلسطین با خون شهدای امروز غزه بدترین انتخابی است که مسئولان سیاسی و رسانه‌ای کشور می‌توانند انجام دهند.
معضل «تصمیم نگیری» درباره رئیس اتاق بازرگانی ایران!
 
مهدی حسن زاده
 28 خرداد امسال بود که ترکیب جدید هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی ایران در نشست انتخاب هیئت رئیسه با اکثریت آرا، حسین سلاح ورزی را به عنوان رئیس جدید این نهاد مهم بخش خصوصی انتخاب کرد. انتخابی که به دلیل شائبه هایی درباره فرایند تایید صلاحیت وی از روزهای قبل با حواشی همراه شده بود و بلافاصله پس از انتخاب وی نیز این شائبه‌ها به صورت پررنگ تری مطرح و ادعا شد که یکی از نهادهای امنیتی کشور در استعلام بررسی صلاحیت نامزدهای ریاست اتاق ایران، صلاحیت سلاح ورزی را رد کرده است. ادعایی که تاکنون از سوی نهادهای امنیتی تایید یا تکذیب نشده است.
در حقیقت مسئله چند وجه دارد که تصمیم گیری را دشوار می کند. از یک سو شائبه درباره صلاحیت رئیس فعلی اتاق وجود دارد و از سوی دیگر براساس قراین در موعد قانونی، موضعی علیه صلاحیت وی ابراز نشده و اکثریت اعضای هیئت نمایندگان اتاق ایران به سلاح ورزی رای داده اند و نمی توان از کنار این رای به سادگی گذشت. همچنین بنا بر اعلام برخی منابع خبری از جمله پایگاه خبری اتاق بازرگانی ایران، در پی شکایت یک نهاد حقوقی، علیه وزارت صنعت و معدن و تجارت، اتاق بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی ایران و حسین سلاح ورزی منتخب دهمین دوره انتخابات اتاق ایران، مبنی بر غیرقانونی بودن انتخاب رئیس اتاق ایران، شعبه ۱۵ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۲۸ تهران (جرایم کارکنان دولت) با صدور قرار نهایی ضمن رد تمام اتهامات وارده، قرار منع تعقیب صادر کرد و رأی مذکور در شعبه ۱۰۲۵ دادگاه کیفری تهران، مجتمع قضایی کارکنان دولت قطعی شد. خبری که  البته از سوی دستگاه قضایی تایید یا تکذیب نشده است. در هر حال، نگارنده در جایگاهی نیست که به لحاظ حقوقی بخواهد درباره این موضوع، موضع گیری کند اما مسئله فارغ از دو وجهی که تصمیم گیری را سخت می کند، نکته‌ای مهم‌تر نیز دارد و آن هم بیش از 4 ماه بلاتکلیفی اتاق بازرگانی و عدم تصمیم‌گیری شورای عالی نظارت بر اتاق بازرگانی در این زمینه است.هر چند در ساعات پایانی شب گذشته خبری آمد که دبیرخانه شورای عالی نظارت مصوبه برکناری سلاح‌ورزی را  ابلاغ کرده است اما تا زمان تنظیم این یادداشت، پایگاه خبری شاتا به عنوان مرجع اصلی انتشار اخبار وزارت صمت، چنین خبری را در خروجی خود منتشر نکرده است.
در حقیقت با گذشت بیش از 4 ماه از انتخاب رئیس اتاق بازرگانی ایران و طرح شائبه‌های حقوقی درباره این انتخاب، انتظار می رفت شورای عالی نظارت بر اتاق بازرگانی ایران که متولی اصلی نظارت بر فعالیت های این اتاق و حل و فصل اختلافاتی نظیر مسئله انتخاب رئیس اتاق است، در این باره تصمیم گیری کند. این شورا با اکثریت اعضای دولتی آن و با ریاست وزیر صمت فعالیت می کند و دوشنبه هفته گذشته اول آبان ماه در این زمینه تشکیل جلسه داد اما شگفت آور این که متولی اصلی جلسه در شرایطی که اخبار متناقض از آن مخابره می شود حاضر به شفاف‌سازی در این زمینه نیست. از سویی برخی خبرگزاری ها از رای اکثریت اعضای شورا به برکناری سلاح ورزی خبر داده اند و احسان خاندوزی، وزیر اقتصاد نیز به صراحت رای خود و برخی اعضای شورا علیه سلاح ورزی را اطلاع‌رسانی کرده و وعده داده که رئیس شورای عالی نظارت که وزیر صمت است به‌زودی در این زمینه صحبت می کند. در نقطه مقابل نیز رئیس اتاق بازرگانی در توئیتی هرگونه تصمیم شورای عالی نظارت علیه خود را تکذیب کرده است. در چنین شرایطی در کمال شگفتی با گذشت چند روز از سکوت عباس علی آبادی، وزیر صمت، وی در پاسخ به پرسش خبرنگاران، اعلام نظر خود را به آینده موکول می‌کند.
در حقیقت آن چه در این موضوع دیده می شود، پدیده «تصمیم نگیری» و تردید است. مسئله قاعدتا یک بعد حقوقی دارد که بر اساس متن قانون و با برگزاری جلساتی بین متخصصان حقوقی در این باره باید تعیین تکلیف می شد. مسئله استعلام منفی یک نهاد امنیتی درباره سلاح ورزی نیز با استعلام مجدد، قابل روشن شدن است. در نهایت هرگونه به موضوع نگاه می شود، مسئله با جلسات بررسی و استعلام های لازم باید تاکنون روشن می شد اما مشخص نیست چرا این همه تعلل درباره تعیین تکلیف رئیس اتاق بازرگانی ایران صورت گرفته است؟
نگارنده مجدد تاکید دارد که قضاوتی درباره نتیجه نهایی ماجرا ندارد و مسئله باید از مسیر قانونی پیش بینی شده جلو برود. مسیر قانونی که حق همه اجزای ماجرا را محفوظ نگه می دارد اما انتظار می رود که این گونه فضای تردید و وضعیت بلاتکلیف ادامه پیدا نکند. به ویژه اگر جلسه اول آبان ظاهرا منتج به نتیجه مشخصی شده است، از سوی وزیر صمت به عنوان رئیس شورای عالی نظارت بر اتاق بازرگانی اطلاع رسانی شود اگر تصمیم نهایی اتخاذ نشده است و یا تصمیم نهایی منوط به طی فرایند اداری بیشتری است، باز هم مسئله روشن شود و این سکوت و بلاتکلیفی ادامه پیدا نکند. چراکه هرگونه مسئله ای از مسیر قانونی قابل حل است. اگر قانونی یا آیین نامه ها ابهام دارد از مسیر قانونی باید رفع ابهام شود و در صورت لزوم می توان از دستگاه قضایی و به ویژه دیوان عدالت اداری برای قضاوت در این زمینه بهره گرفت. در هر صورت ادامه این روند هم به ضرر اقتدار دولت و دستگاه‌های تصمیم گیر است و هم به ضرر بخش خصوصی است که رئیس مهم‌ترین نهاد آن وضعیتی متزلزل دارد و حداقل از سوی بخشی از حاکمیت جایگاه حقوقی و قانونی پذیرفته شده ای ندارد. در چنین شرایطی تعیین تکلیف سریع رئیس اتاق بازرگانی ایران و طی شدن هر چه سریع‌تر فرایند قانونی انتخاب رئیس جدید موجب می شود تا نهاد متکفل حمایت از بخش خصوصی و فعالان اقتصادی به ریل قانونی و شرایط معمول خود برگردد و پارلمان بخش خصوصی از فضای پر از تردید فاصله بگیرد
 
مرضیه برومند را چرا می‌زنید؟!
صغری عاشوری
در مواجهه با پارادوکس‌هایی که از طرفداران شعار زن، زندگی، آزادی در نسبت با زنان دیده‌ایم، بسیار این سؤال مطرح شده‌است که قشون زن، زندگی، آزادی دقیقاً از کدام زن سخن می‌راند؟! در این سطور تلاش داریم تا به بررسی این سؤال بپردازیم که زن مدنظر و مورد علاقه طرفداران زن، زندگی، آزادی کیست.

در بحبوحه انفجار دروغ‌های رسانه‌ای در پی مرگ مهسا امینی، شاهد آن بودیم قشونی داخلی و با خط رسانه‌ها و اپوزیسیون خارجی شعار زن، زندگی، آزادی سر دادند با این پشتوانه که جمهوری اسلامی و مذهبیون به زنان خصوصاً زنان ضعیف‌الحجاب ظلم می‌کند. پشتوانه این ادعا دروغ‌های رسانه‌ای منتشر شده و البته خانواده مهسا امینی در خصوص کشته شدن او و انکار بیماری شدید او بود.
در همین راستا بسیاری از سلبریتی‌ها و بازیگران شروع به موضع‌گیری‌های سرشار از خشونت و انزجاری کردند که جامعه را به التهاب بیشتر هدایت می‌کرد. برای نمونه خانم مرضیه برومند در کنش‌های متعددی همبستگی خود را با قشون زن، زندگی، آزادی اعلام کرده‌بود، با این پشتوانه که جمهوری اسلامی جنایتکار است! ایشان حتی زمانی که عکس‌شان در دیوار نگاره میدان ولی‌عصر (عج) به عنوان زنان مفاخر ایرانی نقش بسته‌بود، طی پست اینستاگرامی شدید‌اللحنی به جمهوری اسلامی با همان فرض بی‌انصافانه ناشی از جنگ رسانه‌ای تاختند و گفتند نمی‌خواهند از عکس و تصویرشان استفاده شود!
حتی ایشان چندی پس از این ماجرا که به عنوان مدیر عامل جدید خانه سینما منصوب شدند نیز در سخنرانی انجام شده طی مراسم معارفه‌شان به گواه خبرگزاری‌ها و فیلم‌های منتشره به بی‌حجابی علنی در این مراسم واکنشی نداشتند و به نوعی همبستگی با این جریان را در قالب حرکت روشنفکری قلمداد می‌کردند.
اما شاهد بودیم که در روز‌های گذشته و طی مراسم تشییع مرحوم مهرجویی و همسرشان، هنگام سخنرانی و اعلام آمادگی برای مبارزه با رژیم کودک‌کش و نامشروع صهیونیستی و همراهی با جمهوری اسلامی، به ناگاه عده‌ای با شعار زن، زندگی، آزادی مراسم مرحوم مهرجویی را دچار تنش و سخنرانی خانم برومند را مختل کردند. این جماعت حتی مرضیه برومند را در صفحه اینستاگرامی‌اش رها نکردند و به او فحاشی کردند!
زن مطلوب قشون زن، زندگی، آزادی طی این مواجهه حتی زنان هنرمندی که با کنش‌های سابق خود همراهی‌شان با این قشون را اعلام کرده‌بودند، نیستند! زن مطلوب برای این قشون زنی است که بسان فیروز عروسک خیمه‌شب‌بازی ایام منتهی به عید نوروز تکلم، کنش، ارتباطات، احساسات و حتی فکر و تحلیلش تماماً در اختیار قشون زن، زندگی، آزادی باشد. به عبارت بهتر زنی که صددرصد ابژه باشد، هیچ فکر و اندیشه مستقلی نداشته‌باشد، هیچ‌گونه احساس مستقلی نداشته‌باشد و هیچ‌گونه رفتاری خلاف میل عالیجنابان قلدر قشون زن، زندگی، آزادی نداشته‌باشد. جالب اینجاست که این زن تماماً ابژه بنابر شهادت فمینیست‌های غربی که اصطلاحات «انقیاد زنان» و «مردسالاری» بر آن حادث شده‌اند، تمام شیء دیده شده‌است؛ شیئی که زمان مصرفی محدود دارد و پس از انقضا به انزوا کشیده می‌شود. بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که قشون زن، زندگی، آزادی به‌رغم نام فریبنده‌اش اولاً نمایندگی تمام زن را ندارد، ثانیاً زنان ابژه را در تیم خودش می‌پذیرد، ثالثاً زمانی که تاریخ مصرف زنانی تمام شد (به دلیل اتمام کارآیی یا تمرد از قاعده عدم استقلال در فکر، احساس و کنش) با شدیدترین تحقیر‌ها طرد می‌شود، یک قشون بسیار مردسالار است!
ابژه کردن زنان برای پیشبرد اهداف عده‌ای محدود و چسبیده به سرمایه و قدرت به گونه‌ای در جریان زن، زندگی، آزادی پررنگ است، به طوری که حتی از زنان مشهوری، چون مرضیه برومند عبور می‌کنند. چه بسا اگر هنگامه قاضیانی و ترانه علیدوستی نیز روزی بخواهند حرفی برخاسته از اندیشه و احساساتشان بر زبان بیاورند که بر خلاف میل این قشون مردسالار هواخواه زن‌نما بود، مورد تحقیر و تمسخر‌های شدیدی قرار می‌گیرد.
جالب است این قشون و همراهانش به جمهوری اسلامی برچسب مردسالار و انقیاد زنان می‌زنند که زنان مخالفی، چون مرضیه برومند، هنگامه قاضیانی و ترانه علیدوستی را سال‌ها در دل خود پرورش داد و به‌رغم شناخت افکارشان و به‌رغم توانمندی و قدرت خودش آنان را محروم از هر نوع فعالیتی نکرد؛ حتی در دورانی که در آتش التهاب اجتماعی می‌دمیدند، با آنان مماشات کرد، اما قشون بی‌انصاف و بی‌رحم زن، زندگی، آزادی که مشخص شد همان مدعیان گستاخ نه غزه، نه لبنان هستند، هیچ‌گاه بخش دوم شعارشان (جانم فدای ایران) را عملی نکردند؛ چه آن زمان که داعش امنیت این سرزمین را تهدید می‌کرد و چه در زمان اغتشاشات ۱۴۰۱ که نجوا‌های تجزیه بلند بود؛ حتی یک جمله مخالف با افکارشان را از همفکر خود برنمی‌تابند و شدیداً محکوم می‌کنند!
زن مطلوب این قماش زن نیست؛ حاجی فیروز سیاه خیمه‌شب‌بازی است که با چوبه‌ها هدایتگری می‌شود، حرکت می‌کند وحرف می‌زند.

شکست صهیونیست‌ها در جنگ شناختی
حنیف غفاری
یکی از ثمره‌های مهم مقاومت ترکیبی در برابر رژیم اشغالگر قدس و تحقق موفقیت‌آمیز عملیات طوفان‌الاقصی، انهدام زیرساخت‌ها و ثوابت حکمرانی نامشروع صهیونیست‌ها بوده است.
طی ۷۵سال اخیر، برخی قواعد و استراتژی‌ها از سوی لابی‌های پنهان و آشکار قدرت در تل‌آویو ترویج و تثبیت شده و حکم یک انگاره را در ذهن ساکنان اراضی اشغالی پیدا کرده است. یکی از این انگاره‌ها، مربوط به حمایت از کابینه در دوران جنگ و بحران است. اساسا یکی از راهکار‌های متداول کابینه‌های ائتلافی دست راستی و چپگرا در تل‌آویو، خلق بحران‌های محیطی و بیرونی برای فرار از ناآرامی‌های داخلی بوده است. ساکنان اراضی اشغالی نیز همواره خود را با این قواعد ساخته و پرداخته دست سیاستمداران صهیونیست‌ها تطبیق داده‌اند. مانور سیاستمداران در بطن بحران‌های بیرونی به یکی از اصول حکمرانی نامشروع صهیونیست‌ها تبدیل شده، اما وقوع عملیات طوفان الاقصی این قاعده و مؤلفه ثابت را رسما منهدم و ابطال ساخته است. اخیرا در تل‌آویو تظاهرات گسترده‌ای برگزار شد و خیل عظیمی از معترضان صهیونیست از بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس خواستند هر چه سریع‌تر استعفا دهد. نظرسنجی‌های صورت گرفته در اراضی اشغالی نیز نشان می‌دهد اکثر صهیونیست‌ها امیدی نسبت به هدفمند و ثمربخش بودن عملیات زمینی در نوار غزه ندارند و برعکس معتقدند این عملیات می‌تواند به نقطه سیاه دیگری در معادلات امنیتی میدانی تل‌آویو تبدیل شود. مقاومت ترکیبی فلسطینیان در برابر جنگ تمام عیار رژیم غاصب صهیونیستی، رمز پیروزی آن‌ها در عملیات طوفان‌الاقصی بود. رژیم اشغالگر قدس، هم نبرد میدانی و اطلاعاتی و هم نبرد شناختی را در این معادله باخته است. نتیجه این شکست تمام عیار، روی آوردن صهیونیست‌ها به کودک‌کشی و توحش در غزه است، اما چنانچه رهبر معظم انقلاب اسلامی تاکید فرموده‌اند، صهیونیست‌ها نمی‌توانند شکست در عملیات طوفان‌الاقصی را با این اقدامات انکار کرده یا از عواقب و تبعات این شکست بگریزند.
 آمریکا اکنون از یک سو پشت پرده و هدایتگر جنگ غزه است و از سوی دیگر، نسبت به آینده نبرد با جبهه مقاومت هراس دارد. آمریکا و رژیم صهیونیستی نه‌فقط قدرت مدیریت و تحلیل نبرد، بلکه قدرت توصیف حداقلی میدان را نیز از دست داده‌اند. سردرگمی‌ها و تناقض‌گویی‌های مکرر مقامات کاخ سفید و رژیم غاصب صهیونیستی معلول همین مسأله است. صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در هیچ یک از آینده پژوهی‌های خود از نبرد، با گزینه‌ای به نام پیروزی روبه‌رو نیستند و صرفا درصدد کاهش هزینه‌های شکست خود خواهند بود، اما این نیز امکان‌پذیر نیست. مهندسی پیچیده آمریکا، اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی در عرصه جنگ شناختی علیه ملت‌های جهان هیچ‌یک به نتیجه مورد نظر آن‌ها ختم نشده است. حضور بی‌همتا و بی‌سابقه شهروندان انگلیسی در خیابان‌های این کشور در دفاع از مردم غزه و همچنین حضور شجاعانه مخالفان رژیم اشغالگر قدس در خیابان‌های فرانسه، آلمان و آمریکا به‌رغم انواع فشار‌ها و جرم انگاری‌های وقیحانه‌ای که دولت‌های غربی صورت داده‌اند، نقطه آشکارساز شکست دشمن در عرصه جنگ شناختی محسوب می‌شود. این شکست معطوف به جنگ غزه نیست و ناظر بر تحولات عمیقی است که در نظم جدید جهانی در حال رخ دادن است.

نوستالژی برجامی اصولگرایان

امین جمشیدزاده

نوستالژی یک حس غم انگیز همراه شادی به اشیاء، اشخاص« اصلاح طلبان» و موقعیت های گذشته است که اصلاح طلبان در دوم خرداد ۷۶ و سپس تکرار پر فروغ آن در چهار سال بعد نشان دادند که به لحاظ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، راه توسعه جهان شمول و وسیع الطیفی در بازار آزاد و ریل گذاری اقتصادی که آن را از تکنوکرات های دوران سازندگی استوانه انقلاب هاشمی رفسنجانی فقید آموخته بود پیش پای توسعه جامعه گذاشت و پر بیراه نیست اگر بگوییم اعتماد به اطلاح طلبان نتایج خود را کالبد جهان به جای گذاشت و هنگامی که ژاک شیراک رییس جمهور وقت فرانسه از همتای ایرانی، برای سفر به پاریس مهد فرهنگ جهان دعوت رسمی به عمل آورد در رسانه های جهان بازتاب وسیعی داشت و شیراک برخلاف قاعده مرسوم در الیزه و استقبال از همتایان در گذشته به استقبال رئیس دولت وقت در پای کابین هواپیمای به زمین نشسته که از شرق به غرب آمده بود شتافت و سخت وی را با دستان گشوده در آغوش گرفت تا روزنامه لوموند و فیگارو با تیتر درشت از استقبال گرم دو همتای شرقی و غربی بنویسند و جهان بار دیگر فرانسه را که قبلاً در آستانه انقلاب۵۷ کانون توجه رسانه های دنیا بواسطه اسکان دادن به رهبر انقلاب امام خمینی«ره» بود؛ دیگر بار کلوزآپ کند.

سال۷۶ کمتر کسی تصور می کرد که اصلاح طلبان پیروز بلامنازع دوم خرداد۷۶ شوند و نیروهای خط امامی آن زمان شانسی برای کسب قدرت داشته باشند؛ هدف او از شرکت در انتخابات آوردن چند میلیون رأی قاطع و ایجاد یک بلوک قدرت تازه در عرصه سیاست تک قطبی سپهر سیاست ایران بود که به واسطه آن امکان تأثیرگذاری و خروج از لفافه و انزوا برای جناح چپ آن برهه مهیا شود که تلاش سترگ مردم و لطف خدا تمام معادلات موجود را به هم ریخت و یک پوست اندازی و دگردیسی در کالبد سپهر سیاست کشور نمایان شد؛ اصلاح طلبان پیروز شدند تا روزنامه “سلام” با تیتر درشت« سلام اصلاح طلبان به پاستور» در میان جراید غالبا وابسته به جریان راست سنتی خودنمایی کند و ایران یکصدا اصلاح طلبان را فریاد بزنند و جریان تازه ای در قلمرو حکمرانی سیاست ایران عرض اندام کند که نخست به اسم جریان دوم خرداد و سپس اصلاحات به جامعه و جهان معرفی شود. که ذائقه و حلاوت این پیروزی بزرگ در چند انتخابات دیگر باز حماسه آفرید و اصلاح طلبان موفق شدند بیشتر کرسی های مجلس ششم در بهارستان و شورای اول را قبضه کرده و در ید چپ خویش مصادره کنند و پس از آن برهه جریان ساز دیگر بار پس از۴ سال موفق در عرصه سیاست،فرهنگ و اقتصاد؛ در دور دوم نیز به مثابه دور نخست و با رأی اصلاح طلبان بار دیگر پیروز شدند، تداوم این وضعیت و پیروزی های پی در پی در بهارستان و شورا و پاستور، این خطای هاله ای را در بعضی از اصلاح طلبان فراگیر کرد که آن ها قاطبه جامعه را نمایندگی می کنند و همه رأی هایی که به نام آن ها ثبت شده، به اصلاحات داده شده و کمتر به دلایل آرای مردم در انتخاب آن ها توجه شد و شکست آن ها در دور دوم انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا خللی در این خطای شناختی و عدم گرایش جامعه به آن ها ایجاد نکرد تا بدون برنامه ریزی و آسیب شناسی ساختاری بدنه جریان خویش این شکست را برگرفته از دعواهای جریان  رقیب همتای راست خویش ‌و شورای نخست بپندارند و با فرار رو به جلو و متهم کردن برخی به فرصت طلبی و فساد بر این عقیده ناصواب خود نسبت به نمایندگی قاطبه اجتماع به زعم خود بی رقیب باقی بمانند که در انتخابات ریاست جمهوری۸۴ همگان نتایج آن را دیدند تا اصلاح طلبان قافیه را به پوپولیست های تازه به منصه ظهور رسیده واگذار کنند تا جایی که عبدالله رمضان زاده سخنگوی جریان اصلاحات به صراحت بگوید که انتخاب احمدی نژاد محصول عدم آسیب شناسی به موقع اصلاح طلبان است و با خوداندیشی و تک قطبی عمل کردن احمدی نژاد و کابینه اول در دولت های نهم و دهم بار دیگر در انتخابات سال۹۲ جامعه با عبور از سد پوپولیسم؛ و با توجه به حمایت اصلاح طلبان از حسن روحانی، دوباره به جریان اصلاح طلبی رجوع کرد و بازگشت و حسن روحانی با گفتمان تدبیر و امید توانست پیروز انتخابات شود و در سال۹۶ دوباره آن را تکرار کند که در دو سال پایانی دولت دوازدهم جامعه شرایط بغرنجی به دلیل خروج یکجانبه آمریکا از برجام در۱۸ اردیبهشت۱۳۹۷ تجربه کرد.

اکنون جریان راست سنتی با استفاده از لیدرهای خویش قصد برهم زدن موازنه و معادله به سمت خود دارد تا با گروکشی و درگیری کلامی رسانه های با لیدرهای جریان اصلاحات، صورت مسأله را پاک کرده و بانیان ناکامی وضعیت موجود را با فرافکنی به گرده جریان اصلاحات بیندازد چرا که در دو سال گذشته و حکمرانی دولت سیزدهم و خالص سازی قوا، مردم روزهای پرچالش و سختی را به لحاظ اقتصادی و معیشتی به نظاره و تجربه نشسته اند و هر روز از این باغ بری می رسد و با ریشه ای شدن رانت وفساد کالبد بیمار اقتصاد کشور که سال هاست بیمار بوده و دچار دو آفت رانتیریسم و بیماری هلندی است و با شعار و دستور تومورهای آن که به کالبد آن در آستانه متاستاز دادن است درمان نخواهد شد

آیا «برخورد تمدن‌ها»ی هانتینگتون درحال محقق‌شدن است؟

جعفر احمدی

از زمانی که ساموئل هانتینگتون مقاله جنجالی خود را درباره «برخورد تمدن‌ها» منتشر کرده، 27 سال می‌‌گذرد. بیش از یک دهه، درباره نظریه او بحث‌ها‌ و انتقادات زیادی مطرح شد. اما هرازگاهی که در خاورمیانه جنگی با درونمایه اسلامی‌ـ‌غربی درمی‌‌گیرد، نظریه جنگ تمدن‌ها‌ی هانتینگتون جانی تازه می‌گیرد. اخیرا هم که اسرائیل با گروه‌ها‌ی اسلامی در فلسطین درحال جنگ است؛ این سؤال مطرح می‌‌شود که آیا نظریه هانتینگتون درباره جنگ دو تمدن بزرگ اسلام و غرب درحال محقق‌شدن است؟

مدت‌ها پیش از هانتینگتون، این برنارد لوئیس بود که مفهوم برخورد بین تمدن‌ها‌ را در سال 1957 ابداع کرد و استدلال کرد که اسلام و غرب ارزش‌ها‌ی آشتی‌ناپذیری دارند که فقط از طریق درگیری ‌حل می‌شوند. در آن زمان، تئوری او چندان مورد توجه قرار نگرفت، زیرا تمرکز سیاست‌مداران به سمت جنگ سرد و مقابله با وجود یک تهدید متفاوت، یعنی توسعه‌طلبی اتحاد جماهیر شوروی معطوف شده بود.

در طول جنگ سرد، دیدگاه غالب بازیگران این بود که جهان از نظر ایدئولوژیکی بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم تقسیم شده است و همه درگیری‌ها‌ی اصلی دیگر از آن ناشی می‌‌شوند؛ بنابراین، درگیری‌ها‌ی بین غرب و خاورمیانه در آن ساختار ایدئولوژیک گنجانده شد. با‌این‌حال‌ با پایان جنگ سرد، یک دشمن جدید و متحد در چارچوب ایدئولوژی «غرب در مقابل بقیه»، ضروری بود. درست در همین برهه از زمان بود که هانتینگتون نظریه خود را ارائه داد و «تمدن اسلامی» را برای این نقش معرفی کرد که مورد قبول سیاست‌گذاران و افکار عمومی قرار گرفت. هانتینگتون در نظریه برخورد تمدن‌ها‌ ادعا می‌‌کند که سیاست جهانی د‌رحال ورود به مرحله جدیدی است که منبع غالب درگیری‌ها‌ی بین‌المللی، فرهنگی خواهد بود. تمدن‌ها‌ -بالاترین گروه‌ها‌ی فرهنگی مردم- بر اساس مذهب، تاریخ، زبان و سنت از یکدیگر متمایز می‌‌شوند. از یوگسلاوی تا خاورمیانه و تا آسیای مرکزی، خطوط گسل تمدن‌ها‌، خطوط نبرد آینده هستند.

اگر‌چه در اوایل‌ به نظریه هانتینگتون‌ انتقادات فراوانی وارد شد و خودش اقرار کرد که نظریه‌اش مبتنی بر علوم اجتماعی واقعی نیست اما واقعیت این است که نظریه جنگ تمدن‌ها‌ ترسیم‌کننده سیاست خارجی ایالات متحده در قبال خاورمیانه بوده است و همچنین بر تصویر رسانه‌ها‌، افکار عمومی و گفتمان سیاسی در سراسر جهان تأثیر گذاشته است. حملات 11سپتامبر، باعث شد نظریه برخورد تمدن‌ها‌ دوباره به کانون تحلیل‌ها‌ برگردد؛ چون هانتینگتون پیش‌تر ادعا کرده بود که کشمکش میان «غرب» و «اسلام» تاریخی، تغییرناپذیر و ذات‌گرایانه است. پس از ۱۱ سپتامبر به نظر می‌‌رسید اگر ثابت نشده باشد، نظریه هانتینگتون حداقل به‌طور شایان‌توجهی پیش‌بینی‌کننده بوده است. دولت ایالات متحده با اعلام «جنگ علیه تروریسم» و حمله به افغانستان و عراق به این حملات پاسخ داد، هرچند نه جورج بوش و نه باراک اوباما، علنا این درگیری‌ها‌ را یک درگیری تمدنی معرفی نکردند اما برخی از سیاست‌مداران و رسانه‌ها‌ به‌وضوح تحت تأثیر دیدگاه هانتینگتون قرار گرفتند؛ مخصوصا درباره خصومت و درگیری بین غرب و خاورمیانه. با ظهور داعش و تشکیل دولت اسلامی در عراق به‌عنوان نماینده ایدئولوژی افراطی اسلام‌گرا، اصلی‌ترین رقیب برای تمدن غربی مشخص شد؛ چرا‌که داعشی‌ها‌ در تبلیغات، خود را در مخالفت آشتی‌ناپذیر با غرب تعریف می‌‌کردند. در آن سوی، ایالات متحده به‌عنوان قدرتمندترین حکومت و نماینده تمدن غرب معرفی شد. از آنجا که پوپولیست‌ها‌ی راست‌گرا در این کشور نفوذ داشتند، سیاست و گفتمان خود را براساس اسلام‌ستیزی استوار کردند؛ بنابراین بار دیگر پارادایم برخورد تمدن‌ها‌ به‌عنوان یک نظریه تأثیرگذار و پیش‌بینی‌کننده ظاهر شد.                                                           

کاندیدا‌شدن دونالد ترامپ برای ریاست‌جمهوری آمریکا نقطه عطف مهمی برای تحقق دیدگاه هانتینگتون است. چراکه ترامپ کارزار انتخاباتی خود را براساس مخالفت با شرق بنیان نهاد. او برنامه‌ها‌ی خود را برای پیاده‌سازی پایگاه داده‌ای برای ردیابی مسلمانان اعلام کرد و خواستار نظارت بر جوامع مسلمان و بسته‌شدن مساجد شد. در سال 2016، ترامپ پا را فراتر گذاشت و با تعریف «مشکل مسلمانان» به دلیل «نفرت شدید» از آنها مدعی شد که پناهندگان سوری کودکان آمریکایی را رادیکالیزه کرده و آنها را برای داعش جذب می‌‌کنند و اعلام کرد که «اسلام از ما متنفر است». از این‌رو، انتخاب ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا باعث فراگیر‌شدن اسلام‌هراسی، بیگانه‌هراسی و نگاه شرق‌شناسانه به اسلام شد. از سوی دیگر، جهادگران دولت اسلامی پیروزی ترامپ را به‌عنوان ابزاری تبلیغاتی برای اهداف خود جشن گرفتند؛ چر‌اکه لفاظی‌ها‌ و سیاست‌ها‌ی اسلام‌هراسی ترامپ، مانند ممنوعیت مسلمانان، در معرفی غرب به‌عنوان تمدن دشمن توسط داعش نقش مهمی بازی کرد. به‌هر‌حال برداشت‌های شرق‌شناسانه و غرب‌گرایانه از جهان، با حمایت نظریه هانتینگتون منجر به مشروعیت‌بخشیدن به رادیکالیسم در هر دو زمینه شد. اکنون که جنگ اسرائیل با گروه اسلام‌گرای حماس درحال وقوع است، بار دیگر گسل تمدنی شکافته شده است و شرق و غرب در مقابل هم صف‌آرایی کرده‌اند. از یک‌سو کشورهای اسلامی در حمایت از فلسطینی‌ها‌ و در دیگر سو کشور آمریکا و کشورهای اروپایی قرار دارند. درگیری‌ها‌ و وقایع اخیر در جنگ اسرائیل با گروه حماس به‌خوبی نشان می‌‌دهد که درگیری‌ها‌ بر سر سرزمین هم می‌‌تواند به درگیری و برخورد تمدن‌ها‌ تفسیر شود؛ طوری که نتانیاهو اعلام کرد این جنگ، جنگ تمدن و توحش است. بنابراین رهبران سیاسی عمدتا برای پیشبرد اهداف سیاسی، رادیکال‌کردن مخاطبان خود و به علاوه تشویق خشونت علیه دشمن، از دیدگاه هانتینگتون درباره برخورد تمدن‌ها استفاده می‌کنند. این نشان می‌دهند که چگونه از ایده برخورد تمدنی برای منحرف‌کردن توجه از موضوعات واقعی، مانند علل واقعی تروریسم، به‌منظور دستیابی به یک نتیجه سیاسی خاص استفاده می‌شود. هانتینگتون بیش از آنکه یک نظریه‌پرداز باشد یک سیاست‌مدار و مشاور دولت آمریکا بوده است؛ بنابراین با درنظر‌گرفتن موقعیت او متوجه این نکته خواهیم شد که او از جایگاه برنامه‌‌ریزان پنتاگون دارد بحث می‌‌کند و نظریه او بیشتر یک نسخه سیاسی است؛ نسخه‌ای که برای ژنرال‌ها‌ نوشته شده است و بیشتر جهت اقدام و عمل‌کردن است، نه درک جهان امروز. بنابراین، هدف هانتینگتون پر‌کردن خلأیی بود که از پایان جنگ سرد به جا مانده بود. ایالات متحده فاقد یک الگوی راهنما بود که با آن بتواند هژمونی خود را حفظ کند و منافع خود را در سراسر جهان پیش ببرد. باتوجه به این هدف است که هانتینگتون تأکید می‌‌کند که تفسیر او از امور جهان مبتنی بر علوم اجتماعی نیست‌ بلکه صرفا یک چارچوب یا یک پارادایم است. در‌نهایت می‌‌توان گفت‌ اگرچه شواهد و قرائن نشان از نفوذ تز هانتینگتون بر سیاست‌ها‌ی جهان معاصر دارد‌ ولی این به‌معنای قدرت پیشگویی و تحقق نظریه او نیست. بلکه دیدگاه او، بیشتر بحث‌ها‌ و کنش‌ها‌ی سیاسی جهان معاصر را ساختار داده است. در‌واقع، باورهای شرق‌شناسانه در غرب و باورهای غربگرایانه در شرق به‌واسطه نفوذ گفتمان برخورد تمدن‌ها‌ی هانتینگتون در سیاست بوده است. پس این سیاست رهبران است که جنگ تمدن‌ها‌ را ایجاد می‌‌کند، نه ذات تمدن‌ها‌. در جنگ اسرائیل و حماس هم به‌خوبی مشاهده می‌‌شود که رهبران سیاسی تمایل دارند این جنگ را جنگ دو تمدن معرفی کنند و رسانه‌ها‌ هم در شکل‌دادن به این سیاست نقش مهمی ایفا می‌‌کنند.

نگرانی‌های صهیونیست‌ها درباره عملیات زمینی چیست؟
ثمانه اکوان
 طی چند روز گذشته اخبار ضد و نقیضی درباره ورود نیروهای نظامی صهیونیست به نوار غزه یا افزایش درگیری‌ها در نوار شمالی غزه منتشر شده ‌است. پس از بمباران‌های عظیم جمعه شب گذشته که با ورود برخی نیروهای نظامی صهیونیست به غزه همراه بود، مداخله نیروهای حماس و درگیری شدیدشان با نیروهای صهیونیستی، منجر به بازگشت این نیروها به مرزهای سرزمین‌های اشغالی شد. از آن زمان تاکنون اخبار ضد و نقیض زیادی درباره تلاش صهیونیست‌ها برای ورود به غزه منتشر می‌شود. برخی رسانه‌های صهیونیست ادعا می‌کنند نیروهای‌شان تا 7 کیلومتر در شمال غزه وارد شده‌اند، برخی دیگر این میزان را تنها 3 کیلومتر می‌دانند و برخی دیگر نیز عنوان می‌کنند با وجود بمباران هوایی شدید، باز هم حماس توانسته جلوی ورود سربازان اسرائیل به خاک غزه را بگیرد و اصولا هنوز هیچ نیروی صهیونیستی نتوانسته وارد غزه شود.
رسانه‌های غربی البته در این باره استرس و اضطراب بیشتری دارند، زیرا کشورهای محور مقاومت بارها اعلام کرده‌اند خط قرمزشان ورود نظامیان صهیونیست به نوار غزه است. روزنامه فایننشال‌تایمز در گزارشی به این مساله پرداخته و نوشته است با وجود تهدیدات صهیونیست‌ها مبنی بر حمله گسترده زمینی، دامنه این تهاجمات بسیار محدود خواهد بود. نتانیاهو این مرحله از جنگ را «مرحله دوم جنگ با حماس» خوانده است که قرار بوده مراحل بسیار پیچیده‌ای داشته و شامل فاکتورهای گوناگونی از درگیری هوایی، زمینی و دریایی باشد. با وجود اینکه ارتش رژیم صهیونیستی سعی می‌کرد برتری قدرت خود در حملات هوایی را به حداکثر برساند اما ملاحظه اصلی دولت آمریکا و نتانیاهو این بود که تلفات نظامیان در ورود به غزه زیاد نباشد و در عین حال تلاش کنند سایر دشمنان اسرائیل جنگ را توسعه ندهند.
نتانیاهو و ارتش صهیونیستی بر این مبنا انتظار دارند در سطح تاکتیکی، حضور نیروهای زمینی کمتر به ‌معنای پشتیبانی بهتر هوایی از آنها باشد. یک مقام آگاه در گفت‌وگو با فایننشال‌تایمز گفته ‌است: ورود افراد کمتر به غزه باعث می‌شود تلفات کمتری از بین نیروهای اسرائیل وجود داشته ‌باشد، زیرا حماس با آشنایی به منطقه و اقداماتی که در طول سالیان گذشته انجام داده، در مساله شناخت منطقه و اطلاعات، دست برتر را دارد. نیروهای صهیونیست اما برای تلفات ندادن، حاضرند تمام غزه را با خاک یکسان کنند. امیر آویوی، معاون سابق لشکر غزه در ارتش رژیم صهیونیستی در این باره گفته ‌است که نیروهای ارتش صهیونیستی، هیچ شانسی برای هدف قرار دادن نظامیان در غزه را از دست نمی‌دهند و در شرایطی که تعداد کمی سرباز وارد مرزهای غزه می‌شوند، با 50 هواپیمای نظامی که بالای سرشان در پرواز است، هر چیزی که جلوی آنها در حال حرکت باشد را نابود می‌کنند! 
این مساله می‌تواند به ویرانی بزرگ در غزه منجر شود اما آیا باعث از بین رفتن حماس که مهم‌ترین هدف دولت نتانیاهو عنوان شده نیز می‌شود؟ مقامات صهیونیست در این باره شک و تردید زیادی دارند، زیرا می‌دانند حماس برای نبردهای شهری آموزش دیده و شبکه عظیمی از تونل‌ها را با عنوان «متروی غزه» بنا کرده که از طریق آنها به جابه‌جایی رزمندگان و سلاح‌های‌شان کمک می‌کند. این گروه همچنین دارای زرادخانه سلاح‌های ضد تانک و بمب‌های دست‌ساز است. 
«عیال هولاتا» که تا اوایل سال جاری رئیس شورای امنیت رژیم صهیونیستی بود، اخیرا در گفت‌وگویی گفته ‌است: «تنها چیزی که بدتر از جنگ و نبرد شهری است، نبرد در شهری است که آوار شده ‌است. مکان‌های زیادی در بین آوار‌ها وجود دارد که نیروهای حماس می‌توانند در آنها مخفی شوند و علیه نیروهای ما کمین کنند». وی افزوده ‌است: «زمانی که ارتش اسرائیل متوقف می‌شود و یک جا می‌ایستد، آسیب‌پذیرتر نیز می‌شود. به همین دلیل است که ارتش در هر حمله در حال حرکت آهسته و مداوم است و سعی می‌کند در مکان‌هایی که قرار دارد، سریع دست به کار ایمن‌سازی آن مکان بزند». 
نیروهای ارتش صهیونیستی تلاش دارند دقیق‌ترین عملیات ممکن در طول تاریخ این رژیم را علیه حماس انجام دهند اما نگرانی اصلی آنها درگیر شدن در ۲ جبهه علیه حماس و حزب‌الله لبنان است. از همین رو است که نیروهای پیاده‌نظام این رژیم به ‌صورت تدریجی وارد غزه می‌شوند، زیرا می‌دانند حمله تمام‌عیار به این منطقه برابر با ورود حزب‌الله به این جنگ و گسترده شدن جنگ به ‌سمت لبنان و مرزهای شمالی سرزمین‌های اشغالی است. از همین رو رژیم صهیونیستی تلاش دارد با انجام آهسته و تدریجی عملیات، بیشتر نیروهای خود را همچنان در مرزهایش با لبنان نگاه دارد. یک دیپلمات غربی در همین باره گفته ‌است: اتفاقا این کار، برای ارسال پیام به ایران و نیروهای حزب‌الله است که ما به ‌صورت یک‌باره وارد غزه نخواهیم شد. آنها نگران درگیر شدن حزب‌الله هستند و به این وسیله تلاش دارند عملیات خود را «تهاجم زمینی» به غزه ندانند. 
* جنگ طولانی و تدریجی؟
ارتش رژیم صهیونیستی همان‌طور که نتانیاهو نیز پیش از این گفته‌ بود، خود را برای جنگی تدریجی و طولانی آماده می‌کند. ارسال هواپیماهای باری ایالات متحده به سرزمین‌های اشغالی که از هر کدام‌شان تعداد زیادی سلاح برای صهیونیست‌ها تخلیه می‌شود، نشان‌ می‌دهد آنها خود را برای جنگی طولانی‌مدت آماده کرده‌اند. هر قدر این جنگ تدریجی‌تر و طولانی‌تر باشد، محاصره غزه تشدید شده و ذخایر مواد غذایی، آب، سوخت و تجهیزات نظامی سریع‌تر پایان می‌یابد و امکان انجام عملیات گسترده زمینی برای صهیونیست‌ها فراهم‌تر می‌شود. آنها اعتقاد دارند این اقدام باعث می‌شود جبهه‌های دیگری علیه نیروهای صهیونیستی باز نشود و کماکان امکان هدف قرار دادن مردم و نظامیان در غزه وجود داشته‌ باشد. دیپلمات‌های غربی اما اعتقاد دارند نیروهای نظامی صهیونیست بخوبی می‌دانند نمی‌توانند کل حماس را از غزه پاکسازی کنند و تلاش دارند تنها با حجم گسترده‌ای از ویرانی و - اگر شانس بیاورند - تلاش برای آزادسازی برخی از اسرای خود، زمینه را برای اعلام پیروزی خود بر حماس فراهم کنند. نظامیان آمریکایی در این باره معتقدند نتانیاهو و ارتش صهیونیستی هنوز نمی‌دانند هدف نهایی‌شان از حمله به غزه چیست و درباره اینکه دقیقا چه سناریویی را باید دنبال کنند، تردید زیادی دارند. 
نکته مهم در دانستن تاکتیک‌های نظامی صهیونیست‌ها این است که همزمان با فاش شدن این تاکتیک‌ها مواضع کشورهای مسلمان بویژه گروه‌های مقاومت در منطقه نیز باید به‌روز شده و تهدیدات جدی و قاطع‌تری علیه رژیم صهیونیستی و جنایاتش در غزه به کار گرفته شود تا جلوی جنایات بزرگ این رژیم را در منطقه بگیرد. 
* زمان برای صهیونیست‌ها کم است
ایهود اولمرت، نخست‌وزیر پیشین رژیم صهیونیستی در این باره معتقد است کابینه جنگ نتانیاهو، اتفاقا مدت زمان بسیار کمتری نسبت به چیزی که فکر می‌کند در اختیار دارد تا به اهدافش در حمله به غزه بیندیشد و تصمیم قطعی در این باره بگیرد. او اعتقاد دارد انتشار تصاویر خرابی‌های بزرگ و کشته شدن غیرنظامیان تأثیر منفی بر زمان در دسترسِ ارتش برای مواجهه با حماس دارد. اولمرت در این باره تأکید کرده است: «زمان بسیار کمتر از چیزی است که کابینه فکر می‌کند. تا حالا آمریکایی‌ها به ما هدیه داده‌اند؛ در آینده به ما دستور خواهند داد».
نوع تحرکات حماس نیز برای نیروهای رژیم صهیونیستی بسیار مرموز و غیرقابل پیش‌بینی  بوده است. نیروهای صهیونیست ادعا می‌کنند بین 3 تا 4 کیلومتر از مرزهای شمالی غزه وارد این منطقه شده و مزارع را پشت‌سر گذاشته‌اند اما تاکنون تحرک زیادی از حماس در عقب راندن آنها مشاهده نشده است. مقامات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی که اعتقاد دارند اطلاعات‌شان درباره توان و تجهیزات حماس بسیار اشتباه است، به این فکر افتاده‌اند که احتمالا نیروهای حماس به ‌دنبال اغفال نیروهای صهیونیست هستند و انتظار می‌کشند که آنها وارد مناطق شهری شوند تا بتوانند با حجم بالاتری از عملیات‌های نظامی نامتقارن، از آنها تلفات و تجهیزات نظامی بگیرند. تحلیلگران نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی به‌خوبی به این مساله واقفند که دیگر نمی‌توانند چشم‌انداز و اطلاعات دقیقی از توانایی‌های حماس داشته‌ باشند و سعی دارند با احتیاط بیشتری وارد میدان مبارزه شده و تخمین‌شان از توانایی حماس را راستی‌آزمایی کنند.

فرمول طلایی مقاومت

سید محمد بحرینیان

یک. روزها و شب‌های پیش رو، حساس‌ترین زمان برای جریان مقاومت و به‌ویژه مردم قهرمان و مظلوم غزه است. رژیم غاصب صهیونیستی، هرچه بیشتر جنایت می‌کند، کمتر نتیجه می‌گیرد و هم‌زمان جنگ افکار عمومی، چه در عرصه بین‌الملل و چه حتی در میان خود ساکنان سرزمین‌های اشغالی را به مقاومت واگذار کرده است. هرروز و هر هفته، نیروهای مقاومت چند اسیر اسرائیلی آزاد می‌کنند و دروغی جدید از دروغ‌های صهیونیست‌ها برملا می‌شود و در سوی دیگر ماجرا، هرروز رژیم صهیونیستی کودکان بیشتری به خاک و خون می‌کشد و بیمارستان و مسجد و مدرسه و کلیسای جدیدی را ویران می‌کند.

دو. صحنه‌های ارسالی از غزه عمیقا دل‌خراش و دردناک است. کمتر کسی است که این تصاویر را دیده باشد و از خشم، دندان بر دندان نساییده باشد. بعضی از ما، گاهی در محل کار یا خانه، بعد از تماشای تصاویر غزه از قاب تلویزیون یا تلفن همراه، از دیگران فاصله گرفته و در خلوت خود گریسته‌ایم. آن شب که بیمارستان المعمدانی بر سر هزاران زن و کودک و پزشک و پرستار آوار شد، چشم‌ها همه سرخ بود و خیلی‌ها تا صبح نخوابیدند. بسیاری از خود یا دیگران پرسیده‌اند که آیا عملیات طوفان الاقصی به این‌همه جنایت و تحمل درد و رنج می‌ارزید؟

سه. پاسخ این پرسش در یافتن هدف طرف مقابل از جنایت نهفته است. رژیم صهیونیستی می‌داند که حمله به بیمارستان و مدرسه، پیروزی نظامی محسوب نمی‌شود، حماس و جهاد اسلامی را هم خلع سلاح نمی‌کند و اتفاقا به‌عکس، افکار عمومی دنیا را به‌شدت تحریک می‌کند. پس چرا دست به چنین جنایتی می‌زند؟ اسرائیل دقیقا به دنبال همین است که فلسطینیان و هر که حامی فلسطین است از خود بپرسد «آیا حمله به چنین رژیم غاصبی ارزشش را داشت؟» و اگر پاسخ در ذهن و دل ما منفی بود، یعنی اسرائیل در جنگ ادراکی، پیروز میدان بوده است.
چهار. ۲۴ روز گذشت و خبری از حمله زمینی به غزه نیست. اسرائیل، مطلقا در هیچ زمینه‌ای پیروز نبوده است و در این بحران دستاورد، تنها به دنبال پیروزی در جنگ ادراکی است. یعنی چه؟ 

یعنی من و شما و هر که هوادار ایستادگی در برابر رژیم است حس کند این ایستادگی به تحمل هزینه‌هایش نمی‌ارزد. خب راهکار و بدل این تاکتیک و باطل کننده آن چیست؟ راه‌حل آن است که جریان مقاومت نهراسد و بازهم بایستد. ما باید با پوست و گوشت خود و با تک‌تک سلول‌هایمان به این واقعیت معتقد شویم که تنها راه پیروزی در برابر متجاوز و غاصب، ایستادن است، یعنی نترسیدن از وحشی‌گری دشمن و تداوم اقدامات آفندی و پدافندی.
پنج. ممکن است برخی بگویند سخن گفتن از مقاومت راحت است اما بار وحشتناک و سنگین آن را تنها مردم فلسطین تحمل می‌کنند‌. این گزاره صحیح نیست. ما یعنی ایرانیان مسلمان و غیرمسلمانی که حالا نزدیک به نیم‌قرن است در برابر هر تجاوز خارجی محکم ایستاده و تصمیم گرفته‌ایم از هیچ تهدیدی نترسیم، روزهای سخت را پشت سر گذاشته‌ایم. ۳۵ سال از جنگ تحمیلی علیه ملت ایران گذشته است و هنوز پیکر شهید تفحص می‌شود. تصاویر بمباران شیمیایی سردشت به‌اندازه امروز غزه دل‌خراش است. بمباران مناطق مسکونی دزفول و حمله موشکی به مدرسه‌ای در بهبهان با ۲۰۰ کشته و زخمی که همه دانش‌آموز یا معلم بودند، تنها گوشه‌ای از جنایات رژیم بعث علیه کشورمان است. هشت سال پیش پیکر ۱۷۵ شهید غواص در تهران تشییع شد که با دستان بسته زنده‌به‌گور شده بودند. نمی‌دانم! شاید مشاور و راهنمای صدام در این اقدامات، همین صهیونیست‌ها بوده‌اند. کسی که بیمارستان را بمباران می‌کند و در چند دقیقه هشت‌صد نفر را قتل‌عام می‌کند، نمی‌تواند باآنکه ۱۷۵ اسیر جنگی را با دستان بسته زنده‌به‌گور می‌کند بدون نسبت باشد. آرامش امروز ما هم مدیون همان تحمل‌ها و نترسیدن‌هاست. 

شش. غیر از ایرانیان، ملت‌ها و گروه‌های دیگری هم در برابر تجاوز ایستاده و هزینه آن را تحمل کرده‌اند. حزب‌الله لبنان، نهادی ۴۰ ساله است و هرچند در دو دهه اول تشکیل خود، در جنگی نابرابر با اسرائیل، همچون امروز در موضع قدرت نبود، اما ایستاد و اسیر جنگ ادراکی دشمن نشد. اسرائیل می‌خواست مردم لبنان و به‌ویژه مناطق جنوبی آن را هم به این نتیجه برساند که «حمله به سگ وحشی نمی‌ارزد» و درراه تثبیت این گزاره سلاحی جز وحشی‌گری نداشت. اما حزب‌الله در دو مرحله یعنی ۱۹۹۹ و ۲۰۰۶، در جنگ رودررو با رژیم غاصب چنان ایستادگی کرد که طرف مقابل فهمید وحشی‌گری علیه مردم لبنان، مقاومت آن‌ها را نمی‌شکند و تنها باعث طولانی شدن جنگ و تلفات بیشتر صهیونیست‌هاست. لبنانی‌ها هم کم‌هزینه ندادند. اسرائیل حتی یک‌بار به مقر سازمان ملل در جنوب لبنان حمله کرد و بیش از ۲۰۰ پناه‌جو به این مقر را که عمدتا زن و کودک بودند به خاک و خون کشید. لبنان ایستاد و هزینه داد و امروز، به سطحی از بازدارندگی رسید که در شرایطی که اسرائیل برای جنایت، مانعی سر راه خود نمی‌بیند، تنها در برابر لبنان به اقدامات مختصر مرزی اکتفا می‌کند که البته پاسخ همان‌ها را هم دریافت می‌کند.

هفت. ایران و لبنان در این مسير تنها نبوده‌اند. یمن هم هزاران شهید داده تا طرف مقابلش یعنی عربستان که ازقضا، هم‌زمان با طرح عادی‌سازی روابط با اسرائیل، بر جنایت علیه مردم یمن می‌افزود، در هم بشکند و پا پس بکشد. کلا کمتر جنایتی در منطقه ما هست که ردپایی از رژیم صهیونیستی در آن نباشد. عراق و سوریه و برخی ملت‌های دیگر در منطقه هم‌چنین وضعیتی را تجربه کرده‌اند. مرور این وقایع تاریخ معاصر برای آن است که بگوییم ما اگر تنها راه‌حل برای مسئله فلسطین را مقاومت می‌دانیم، از یک‌راه رفته حرف می‌زنیم. همین حالا هم خیلی از ما در میان خانواده و اقوام خود شهدایی داریم و از متحدان آمریکا و اسرائیل زخم‌خورده‌ایم. همین حالا هم اغلب خیابان‌ها و کوچه‌های ما به نام شهدایمان مزین شده که بهترین جوانان این کشور بوده‌اند.
هشت. فلسطین اگر می‌خواهد به آرامش پایدار دست یابد و تضمین کند که در آینده به وضعیت امروز دچار نشود، باید این روزها و شب‌ها بایستد. چاره‌ای جز این نیست. مقاومت تنها راه نجات است. مردم غزه که امروز، جانانه ایستاده‌اند و باوجود تحمل سختی بسیار، نه ترک وطن می‌کنند و نه رزمندگانشان دست از سر صهیونیست‌ها برمی‌دارند، ورق تاریخ ملت خود را تغییر خواهند داد و می‌توانند مطمئن باشند که فرزندانشان در فلسطینی آزاد و آرام زندگی خواهند کرد. غزه به همان میزان که از کرانه باختری مقاوم‌تر است، به همان میزان زودتر به این پیروزی دست خواهد یافت. این سنت الهی است که مقاومت در خانه، قطعا باعث شکست متجاوز شود، به‌شرط آن‌که در میانه راه، مقاومت در هم نشکند.  آنچه رنج این روزهای غزه را کمی قابل‌تحمل می‌کند این است که غزه، به فرمول طلایی مقاومت و اکسیر آرامش دست‌یافته است. غزه مبتکر و خلاق است و دست پیش را گرفته، منفعل نیست، به مقاومت فعال خود ادامه می‌دهد، زیر بار درد نمی‌شکند و هنوز با توان بالا عملیات می‌کند و از همه مهم‌تر این‌که از دشمن صهیونیست اصلا نمی‌ترسد

نام:
ایمیل:
نظر: