سعدالله زارعی
1- صحنه کنونی جنگ غزه، صحنه تغییر در راهبردها و اصول است به همین جهت پیشبینی روند و نتایج این جنگ در کانون توجه تحلیلگران و ناظران زیادی واقع شده است. آمریکا به وضوح از راهبرد فعال «بازدارندگی» که «اقدام پیشدستانه» در ذیل آن قرار میگیرد، به راهبرد «انفعالی تلافیجویانه» رسیده است. معنا و حد این اقدام هم چندان مشخص نیست. مثلاً بین اصل اقدام تلافیجویانه و اصل عدم توسعه جنگ چه نسبتی برقرار است. اگر اقدام تلافیجویانه منجر به توسعه جنگ شود و توسعه جنگ مدنظر او نباشد، در برابر کنش طرف مقابل چه خواهد کرد؟
رژیم صهیونیستی نیز از راهبرد فعال «بازدارندگی» به راهبرد به شدت انفعالی «بازسازی خود» رسیده است و این در حالی است که بازسازی نیاز به فضای آرام دارد. آیا مقاومت این فضا را در اختیار او قرار میدهد؟ وقتی رژیم نتواند به بازسازی دست پیدا کند چه کار خواهد کرد؟ آیا برای آنکه طرف مقابل را هم وارد فضای فرسایشی کند به فضای هرج و مرج کنونی ادامه میدهد؟ اگر بخواهد به این سیاست روی آورد، با دست برتر «قدرت نامتقارن مقاومت» چه کند؟ رهبران آمریکا، اسرائیل، انگلیس بارها گفتهاند انقلاب اسلامی ایران هم در فضای ثبات و هم در فضای آنارشیک امکان توسعه دارد و هر بههمریختگی میتواند به فرصتی تازه برای آن تبدیل گردد.
2- یک موضوع دیگر وضع خود «قضیه فلسطین» است، فلسطین در یک نگاه یعنی از مرزهای لبنان و سوریه تا مرزهای اردن و مصر و به تعبیر رهبر معظم انقلاب از بحر تا نهر (مدیترانه تا نهر اردن) که این نگاه به قضیه فلسطین توأم است با محو اسرائیل و همان چیزی است که جبهه مقاومت و از جمله گروههای جهادی و تودههای فلسطینی آن را دنبال میکنند این فلسطین تاریخی است و اصالت دارد. یک فلسطین هم فلسطین قطعنامه 1948 سازمان ملل است که شامل 43 درصد خاک آن و بهصورتی ناپیوسته میباشد این فلسطین حقوقی است که البته بعدها طی دو قطعنامه 242 و 338 مورد تأکید بیشتر قرار گرفت، یک فلسطین هم فلسطین اسلو است که حدود 22 درصد سرزمینها را شامل شده و ناپیوسته میباشد که البته رژیم غاصب همین را هم نپذیرفته و زیر توافق اسلو زده است و این فلسطین سیاسی است. زمانی که مجامع بینالمللی و عمده دولتهای عربی از واژه «فلسطین اشغالی» صحبت میکنند منظور همین 22 درصد است.
الان در حین جنگ عدهای به نام کمک به فلسطینیها و مقابله با تجاوز از احیاء همین موضوع یعنی طرح اسلو برای اداره فلسطین حرف میزنند که در واقع خیانت به آرمان فلسطین است. این در حالی است که خط اسلو 1993 که در سال 2002 در اجلاس بیروت تحت عنوان «طرح عربی» ترجمه شد با شروع مقاومت به شکست کشیده شده و موضوعیت خود را از دست داده است. آنچه الان در دولت بایدن، در دولتهای اروپایی و در دولتهای عربستان، مصر، اردن، ترکیه، قطر و... شنیده میشود، همین فلسطین سیاسی است نه فلسطین به معنای کاملی که ما میشناسیم.
3- روند سیاسی سرنوشت محتوم جنگی است که رژیم غاصب با شدت قساوت علیه غزه راه انداخته است. کمااینکه از چندین روز پیش این روند در دوحه شروع شده و دولت قطر و دولت آمریکا در دو سوی میز سرگرم مذاکرهاند. در این بین آمریکاییها میخواهند در خلال بحث از جنگ غزه و آتشبس، روند را به توافق اسلو بکشانند و از آن برای ادامه حیات ننگین اسرائیل استفاده کنند. فلسطینیها البته در این خصوص به دوحه وکالت ندادهاند که بحثها را به احیاء این روند بکشاند. از نظر آنان مذاکرات باید صرفاً معطوف به توقف جنگ و تبادل زندانیان فلسطین با اسیران باشد. فلسطینیها نزدیک به شش هزار زندانی دارند که محکوم به زندانهای طویلالمدت شدهاند و در میان آنها دهها زن و صدها کودک وجود دارد. اینها مردم کرانه باختری هستند که در طول دو دهه گذشته به جرم ارتباط با جریانات مقاومت به زندان افتادهاند. این در حالی است که هیچ قاعده حقوقی عمومی و اختصاصی چنین اجازهای را به رژیم غاصب نداده است. از آن طرف صدها اسرائیلی که در حدود نیمی از آنان نظامی هستند، به اسارت حماس درآمده و در ذیل قاعده حقوقی «حق تعیین سرنوشت» قرار دارد که مقاومت در برابر اشغالگر یکی از مصادیق آن میباشد.
در روند سیاسی از حیث حقوقی و با توجه به آنچه در قطعنامههای سازمان ملل از جمله قطعنامههای 242 و 338 آمده، دست طرف فلسطینی پر است. چرا که به موازات آنکه اقدامات مقاومت مطابق قواعد حقوقی است، اقدامات رژیم اسرائیل در بمباران غزه و دستگیر کردن فلسطینیهای ساکن کرانه باختری، مخالف قواعد حقوقی مورد اشاره میباشد. بنابراین بهطور واقعی، طرف فلسطینی نباید امتیازی بدهد و رژیم صهیونیستی نباید برای آزاد کردن اسرای غاصب خود امتیازی طلب کند. البته از آنجا که طرف فلسطینی آزادسازی اسرای غاصب را در قابل آزادی همه زندانیان خود پذیرفته است، طرفی که بهنام فلسطین در یکی از دو سوی میز دوحه نشسته است، حداکثر میتواند در دو موضوع توقف آتش آن هم نه آتشبس موقت - آنگونه که آمریکاییها و اروپاییها مطرح کردهاند - مذاکره کند و در اینجا طرف آمریکایی باید قبول کند جنگی که با مدیریت و تدارکات خود او در جریان است را متوقف گرداند.
4- جدای از بحث حقوقی و حقوق مردم فلسطین، شاهد راه افتادن زمزمه بازگشت به قضیه دو دولتی در ادبیات آمریکاییها، اروپاییها و برخی کشورهای عربی هستیم. این چیزی است که اولاً ربطی به جنگ کنونی ندارد چرا که نه این جنگ برای شکلدهی به دو دولتی شروع شده و نه بحث از آن مورد رضایت طرفین اصلی جنگ میباشد. ورود به بحث دو دولتی از بعد سیاسی انحراف در مسیر منتهی به توقف جنگ است. بحث از آن به خودی خود مدنظر رژیم غاصب نیست اما از آنجا که سبب تطویل جنگ میشود، مطلوب طرف اسرائیلی است. به عبارت دیگر از لحظهای که قطر به تحریک دیگران وارد بحث دو دولتی شود، با طرف مقابل خود در جهت کنار زدن آرمان فلسطین همراه شده است.
از منظر جریانات مقاومتی فلسطین، میز دوحه باید بر مبنای توجه به پیروزی قاطع و به ثبت رسیده طرف فلسطینی در روز 15 مهرماه چیده شود و علیالاصول طرف شکستخورده نمیتواند برای طرف پیروز شروطی را مطرح کند و روند پیشرو را بر مبنای منافع و نیاز خود تنظیم نماید. اسرائیل و همه اعضای جبههای که اینک آمریکا نمایندگی آنها را در دوحه برعهده دارد باید بدانند. آنچه در مذاکرات میتواند موضوع مذاکرات و شاخصهای آن باشد، حقوق ملت فلسطین است که یکی از آنها حق تعیین سرنوشت میباشد که در طول 75 سال گذشته از ملت فلسطین دریغ شده است.
5- اسرائیل غاصب و آمریکا باید بدانند هم حقوق بینالملل و هم همه بیش از 13 میلیون جمعیت داخل و خارج فلسطین از قدرت و در نتیجه از سلاح مقاومت دفاع میکنند و آن را جزء لاینفک حقوق فلسطینیها میدانند. مگر میشود در شرایطی که رژیم غاصب با زیرپا گذاشتن همه قوانین و حقوق بینالمللی به انواع سلاحهای متعارف و غیرمتعارف مجهز است، از طرف پیروز خواست که سلاح متعارف خود را هم کنار بگذارد و یا دستیابی به سلاح در کرانه باختری، قدس شرقی و بخش شمالی فلسطین (1948) را ممنوع کرد. جهاد اسلامی و حماس و سایر گروههای رزمنده فلسطینی حق دارند به تناسب جنگندهها و سلاحها و ساختارهای نظامی که رژیم غاصب و شکستخورده در اختیار دارد، در اختیار داشته باشند.
6- در طرح دو دولتی، و براساس چینشی که در اسلو تنظیم گردید، مردم فلسطین حق تهیه، نگهداری، حمل و بهکارگیری سلاح را ندارند و داشتن مقادیری سلاح سبک به پلیس تشکیلات خودگردان داده شد و در ذیل فرماندهی نظامی اسرائیل تعریف گردید. نیاز فلسطینیها این است که حق تهیه سلاح و بهکارگیری آن در حدی که ارتش اسرائیل در اختیار دارد، یعنی حتی داشتن جنگندهها و سیستمهای پیشرفته دفاع هوایی، زمینی و دریایی داشته باشند. اگر دنیا بهطور مسالمتآمیز به این موضوع تن ندهد، طرف فلسطینی به سمت توسعه کمی و کیفی سلاحهای خود میرود و خلأهای نظامی خود را پر میکند.
7- نکته دیگر در روند سیاسی این است که نماینده واقعی اکثریت قاطع فلسطین، محمود عباس یا کسانی از این سنخ نیستند بلکه نماینده قطعی و مورد حمایت قاطبه فلسطینیها، رهبران مقاومت فلسطین است و هیچ فرد و نهاد دیگری مثل اتحادیه عرب، سازمان همکاریهای اسلامی و شورای همکاری خلیجفارس در این حق شریک نیستند.
حسن رشوند
ثبت نام قطعی نامزدهای انتخاباتی دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی چهارشنبه گذشته سوم آبان با تعداد ۲۴ هزار و ۸۲۹ نفر و با ترکیب جنسیتی ۸۸ درصد آقایان و ۱۲ درصد خانمها و سنین متفاوت از ۳۰ تا نهایت حد قانونی آن یعنی ۷۵ سال به پایان رسید و از این پس قرار است کسانی در مسیر رقابت انتخاباتی قرار گیرند که صلاحیتشان به تأیید مرجع تأیید صلاحیت یعنی شورای نگهبان رسیده باشد. یکی از حسنهای ثبتنام نامزدهای این دوره از انتخابات، اصلاح بخشهایی از قانون انتخابات بود که در دورههای پیشین باعث چالش و بعضاً هجو قانون انتخابات شده بود. انتخاباتی که در رسانههای داخلی و خارجی ثبتنام آن از این جهت که فرد متقاضی با یک برگ کپی شناسنامه، کارت ملی و دو قطعه عکس به وزارت کشور و فرمانداریها با هر شکل و شمایلی اعم از دستمال ابریشمی به گردن و کلاه شاپو مراجعه میکرد و به ثبت نامهای فلهای معروف شده بود نه زیبنده نظام بود و نه در شأن ملتی که همواره تحولآفرین بوده است. در هر صورت، با اصلاح قانون انتخابات، دیگر شاهد آن صحنهها در مرحله ثبت نام نبودیم و تازه با ثبت نام غیرحضوری و صرفاً با ورود به سامانه طراحی شده و دو مرحلهای بودن آن، از خیلی خطاهای دیگر از جمله نقص مدارک و احیاناً مدارک نامعتبر به ویژه مدرک تحصیلی نیز جلوگیری شد، چراکه با پیش ثبت نامی که از ۱۶ مرداد ماه انجام شد این فرصت برای وزارت کشور بود که از بیش از ۴۸ هزار ثبت نامی که انجام شده بود بسیاری را به دلیل نقص مدارک رد کند و از بار نهادهای نظارتی در مراحل بعدی در تأیید صلاحیتها بکاهد. برخلاف نگاه منتقدان دو مرحلهای بودن ثبت نامها که این تغییر را موجب کاهش آمار و بیانگیزگی جریانات سیاسی و نخبگان برای ثبت نام میدانستند، دو مرحلهای شدن ثبت نام در این دوره نسبت به دوره گذشته نه تنها از میزان ثبت نامها کاسته نشد، بلکه ثبت نام نهایی در این دوره افزایش بیش از ۸ هزار نفری را نسبت به دوره قبل داشت.
اکنون که این مرحله پشت سر گذاشته شده با چند موضوع مهم مواجه هستیم. اول اینکه شورای محترم نگهبان به عنوان امین جامعه، وظیفه بررسی صلاحیت نامزدها را بر عهده دارد تا نگذارد حقی از کسی ضایع یا فردی به ناحق به مهمترین مرجع قانونگذاری کشور ورود پیدا کند. قطعاً در این دوره، شورای نگهبان نمیتواند مدعی باشد که فرصت ۱۰ روزه، زمان کافی برای بررسی صلاحیتها و شکایات نامزدهایی که صلاحیتشان تأیید نشده، بوده است، چراکه شورای نگهبان تا مرحله اعلام نامزدهای نهایی برای رقابت بیش از چهار ماه فرصت دارد و منطقی است که دقت در این دوره هیچ گاه فدای سرعت نخواهد شد.
دوم اینکه وظیفه جریانهای سیاسی که قرار است نامزدهای انتخابات در فهرست انتخاباتی آنها جایابی شوند بسیار سنگین است. این جریانها حتماً میدانند کدام یک از افراد ثبت نام شده که نگاه جریانی دارند و این روزها در مجموعههای آنها آمد و شد دارند، از صلاحیت انقلابی، سلامت نفسی، سیاسی، مالی و کارآمدی بیشتری برخوردارند. بنابراین، با مرور احوالات گذشته فردی و خانوادگی این افراد و قرار دادن آنها زیر ذره بین در این چند ماه مانده به انتخابات میتوانند گزینههایی را انتخاب کنند که با ورود آنها به مجلس، اطمینان داشته باشند که بهترینها انتخاب شدهاند. طبیعی است فردی که چند ماه مانده به انتخابات پیشنهاد چند ده میلیارد تومانی به جریانی میدهد تا در فهرست انتخاباتی آن جریان قرار گیرد نه تنها هیچ گاه عنصر مفیدی برای مجلس نخواهد بود بلکه کاسبی است که باید رگ حیات اقتصادی او را از چنین نهادهایی قطع کرد.
اخلاق محوری هم همواره یکی از شاخصههای مهم مورد تأکید مقام معظم رهبری در انتخابات است. تحقق «سلامت رقابتهای انتخاباتی» در گرو رعایت اخلاق در میدان رقابتهاست. توجه به مسائلی از قبیل پرهیز از دروغ، تهمت و افترا، تخریب، سیاهنمایی، بزرگنمایی مشکلات، اسراف، هزینهکردنهای غیرشرعی، دادن وعدههای غیرواقعی و خرید رأی از دغدغههایی است که توجه به آن میتواند متضمن سلامت رقابت انتخابات باشد. این اصول در سطوح مختلف حتی پیش از قرار داشتن در موقعیت رقابت انتخاباتی و ارائه نظرات و مصاحبه در رسانه ها، یادداشتهای مطبوعاتی وابسته به جریانهای سیاسی و بیان مطالب نزد طرفداران و هواداران باید مورد توجه قرار گیرد. حکیم انقلاب در دیدار دستاندرکاران برگزاری انتخابات در ۳۰ دی ۱۳۹۴ در همین زمینه میفرمایند: «نامزدهای انتخاباتی به یکدیگر اهانت نکنند؛ خب، جنابعالی نامزد هستید، معتقدید که آدم صالحی هستید، آدم برجستهای هستید؛ بسیار خوب، از خودتان هرچه میخواهید تعریف کنید، بکنید، اما به رقیبتان اهانت نکنید، به رقیبتان تهمت نزنید، از رقیبتان غیبت هم نکنید؛ تهمت و افترا یعنی نسبتی بدهید که واقعیت نداردو... بنابراین، این هم یک وظیفه است و یک معیار است برای سلامت انتخابات.»
مصداق این توصیه و هشدار رهبر معظم انقلاب را در روزهای اخیر که هنوز وارد عرصه رقابت انتخاباتی نشدهایم از سوی برخی افراد و گروههای سیاسی شاهد بودیم. پنجشنبه گذشته گروهی همایشی را در حرم امام راحل برگزار کردند که هنوز همایش به پایان نرسیده برگزارکنندگان و شرکت کنندگان آن از چپ و راست مورد انواع اتهامها و بد اخلاقیها قرار گرفتند و این درحالی است که اگر قرار است تنور انتخابات گرم شود لازمه آن برگزاری چنین همایشها نه از سوی یک جریان، بلکه همه جریانهای سیاسی است و این وظیفهای است که همه باید انجام دهند. از سوی دیگر، جریانی با حس همدردی با ملت فلسطین و غزه و براساس یک تکلیف انسانی، تجمعی را در میدان فلسطین برگزار میکند، ولی از فردای آن روز، تیرهای سهمگینی است که به سمت این جریان سیاسی نشانه میرود و مورد تمسخر قرار میگیرند که در فراخوان آنها اندک افرادی حضور داشتند و ....
سؤال اینجاست کجای این رفتارها با منش اخلاق اسلامی و آموزههای دینی ما سازگاری دارد. چرا نسبت به یکدیگر تااین میزان متصلبانه و بیمنطق رفتار میکنیم. اگر میخواهیم در اسفند ماه انتخاباتی پر شورداشته باشیم و چشم طمع دشمن را در این شرایط که بیش از هر زمان دیگر نیازمند همراهی و مشارکت مردم هستیم، کور و نقشههای او را نقش بر آب کنیم، حتماً باید از اخلاق غیر خداپسندانه و مذموم که سم مهلک برای کشور، انقلاب و نظام اسلامی است، پرهیز کنیم که این رفتار به صواب نزدیکتر است.
از زمانی که ساموئل هانتینگتون مقاله جنجالی خود را درباره «برخورد تمدنها» منتشر کرده، 27 سال میگذرد. بیش از یک دهه، درباره نظریه او بحثها و انتقادات زیادی مطرح شد. اما هرازگاهی که در خاورمیانه جنگی با درونمایه اسلامیـغربی درمیگیرد، نظریه جنگ تمدنهای هانتینگتون جانی تازه میگیرد. اخیرا هم که اسرائیل با گروههای اسلامی در فلسطین درحال جنگ است؛ این سؤال مطرح میشود که آیا نظریه هانتینگتون درباره جنگ دو تمدن بزرگ اسلام و غرب درحال محققشدن است؟
مدتها پیش از هانتینگتون، این برنارد لوئیس بود که مفهوم برخورد بین تمدنها را در سال 1957 ابداع کرد و استدلال کرد که اسلام و غرب ارزشهای آشتیناپذیری دارند که فقط از طریق درگیری حل میشوند. در آن زمان، تئوری او چندان مورد توجه قرار نگرفت، زیرا تمرکز سیاستمداران به سمت جنگ سرد و مقابله با وجود یک تهدید متفاوت، یعنی توسعهطلبی اتحاد جماهیر شوروی معطوف شده بود.
در طول جنگ سرد، دیدگاه غالب بازیگران این بود که جهان از نظر ایدئولوژیکی بین سرمایهداری و سوسیالیسم تقسیم شده است و همه درگیریهای اصلی دیگر از آن ناشی میشوند؛ بنابراین، درگیریهای بین غرب و خاورمیانه در آن ساختار ایدئولوژیک گنجانده شد. بااینحال با پایان جنگ سرد، یک دشمن جدید و متحد در چارچوب ایدئولوژی «غرب در مقابل بقیه»، ضروری بود. درست در همین برهه از زمان بود که هانتینگتون نظریه خود را ارائه داد و «تمدن اسلامی» را برای این نقش معرفی کرد که مورد قبول سیاستگذاران و افکار عمومی قرار گرفت. هانتینگتون در نظریه برخورد تمدنها ادعا میکند که سیاست جهانی درحال ورود به مرحله جدیدی است که منبع غالب درگیریهای بینالمللی، فرهنگی خواهد بود. تمدنها -بالاترین گروههای فرهنگی مردم- بر اساس مذهب، تاریخ، زبان و سنت از یکدیگر متمایز میشوند. از یوگسلاوی تا خاورمیانه و تا آسیای مرکزی، خطوط گسل تمدنها، خطوط نبرد آینده هستند.
اگرچه در اوایل به نظریه هانتینگتون انتقادات فراوانی وارد شد و خودش اقرار کرد که نظریهاش مبتنی بر علوم اجتماعی واقعی نیست اما واقعیت این است که نظریه جنگ تمدنها ترسیمکننده سیاست خارجی ایالات متحده در قبال خاورمیانه بوده است و همچنین بر تصویر رسانهها، افکار عمومی و گفتمان سیاسی در سراسر جهان تأثیر گذاشته است. حملات 11سپتامبر، باعث شد نظریه برخورد تمدنها دوباره به کانون تحلیلها برگردد؛ چون هانتینگتون پیشتر ادعا کرده بود که کشمکش میان «غرب» و «اسلام» تاریخی، تغییرناپذیر و ذاتگرایانه است. پس از ۱۱ سپتامبر به نظر میرسید اگر ثابت نشده باشد، نظریه هانتینگتون حداقل بهطور شایانتوجهی پیشبینیکننده بوده است. دولت ایالات متحده با اعلام «جنگ علیه تروریسم» و حمله به افغانستان و عراق به این حملات پاسخ داد، هرچند نه جورج بوش و نه باراک اوباما، علنا این درگیریها را یک درگیری تمدنی معرفی نکردند اما برخی از سیاستمداران و رسانهها بهوضوح تحت تأثیر دیدگاه هانتینگتون قرار گرفتند؛ مخصوصا درباره خصومت و درگیری بین غرب و خاورمیانه. با ظهور داعش و تشکیل دولت اسلامی در عراق بهعنوان نماینده ایدئولوژی افراطی اسلامگرا، اصلیترین رقیب برای تمدن غربی مشخص شد؛ چراکه داعشیها در تبلیغات، خود را در مخالفت آشتیناپذیر با غرب تعریف میکردند. در آن سوی، ایالات متحده بهعنوان قدرتمندترین حکومت و نماینده تمدن غرب معرفی شد. از آنجا که پوپولیستهای راستگرا در این کشور نفوذ داشتند، سیاست و گفتمان خود را براساس اسلامستیزی استوار کردند؛ بنابراین بار دیگر پارادایم برخورد تمدنها بهعنوان یک نظریه تأثیرگذار و پیشبینیکننده ظاهر شد.
کاندیداشدن دونالد ترامپ برای ریاستجمهوری آمریکا نقطه عطف مهمی برای تحقق دیدگاه هانتینگتون است. چراکه ترامپ کارزار انتخاباتی خود را براساس مخالفت با شرق بنیان نهاد. او برنامههای خود را برای پیادهسازی پایگاه دادهای برای ردیابی مسلمانان اعلام کرد و خواستار نظارت بر جوامع مسلمان و بستهشدن مساجد شد. در سال 2016، ترامپ پا را فراتر گذاشت و با تعریف «مشکل مسلمانان» به دلیل «نفرت شدید» از آنها مدعی شد که پناهندگان سوری کودکان آمریکایی را رادیکالیزه کرده و آنها را برای داعش جذب میکنند و اعلام کرد که «اسلام از ما متنفر است». از اینرو، انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا باعث فراگیرشدن اسلامهراسی، بیگانههراسی و نگاه شرقشناسانه به اسلام شد. از سوی دیگر، جهادگران دولت اسلامی پیروزی ترامپ را بهعنوان ابزاری تبلیغاتی برای اهداف خود جشن گرفتند؛ چراکه لفاظیها و سیاستهای اسلامهراسی ترامپ، مانند ممنوعیت مسلمانان، در معرفی غرب بهعنوان تمدن دشمن توسط داعش نقش مهمی بازی کرد. بههرحال برداشتهای شرقشناسانه و غربگرایانه از جهان، با حمایت نظریه هانتینگتون منجر به مشروعیتبخشیدن به رادیکالیسم در هر دو زمینه شد. اکنون که جنگ اسرائیل با گروه اسلامگرای حماس درحال وقوع است، بار دیگر گسل تمدنی شکافته شده است و شرق و غرب در مقابل هم صفآرایی کردهاند. از یکسو کشورهای اسلامی در حمایت از فلسطینیها و در دیگر سو کشور آمریکا و کشورهای اروپایی قرار دارند. درگیریها و وقایع اخیر در جنگ اسرائیل با گروه حماس بهخوبی نشان میدهد که درگیریها بر سر سرزمین هم میتواند به درگیری و برخورد تمدنها تفسیر شود؛ طوری که نتانیاهو اعلام کرد این جنگ، جنگ تمدن و توحش است. بنابراین رهبران سیاسی عمدتا برای پیشبرد اهداف سیاسی، رادیکالکردن مخاطبان خود و به علاوه تشویق خشونت علیه دشمن، از دیدگاه هانتینگتون درباره برخورد تمدنها استفاده میکنند. این نشان میدهند که چگونه از ایده برخورد تمدنی برای منحرفکردن توجه از موضوعات واقعی، مانند علل واقعی تروریسم، بهمنظور دستیابی به یک نتیجه سیاسی خاص استفاده میشود. هانتینگتون بیش از آنکه یک نظریهپرداز باشد یک سیاستمدار و مشاور دولت آمریکا بوده است؛ بنابراین با درنظرگرفتن موقعیت او متوجه این نکته خواهیم شد که او از جایگاه برنامهریزان پنتاگون دارد بحث میکند و نظریه او بیشتر یک نسخه سیاسی است؛ نسخهای که برای ژنرالها نوشته شده است و بیشتر جهت اقدام و عملکردن است، نه درک جهان امروز. بنابراین، هدف هانتینگتون پرکردن خلأیی بود که از پایان جنگ سرد به جا مانده بود. ایالات متحده فاقد یک الگوی راهنما بود که با آن بتواند هژمونی خود را حفظ کند و منافع خود را در سراسر جهان پیش ببرد. باتوجه به این هدف است که هانتینگتون تأکید میکند که تفسیر او از امور جهان مبتنی بر علوم اجتماعی نیست بلکه صرفا یک چارچوب یا یک پارادایم است. درنهایت میتوان گفت اگرچه شواهد و قرائن نشان از نفوذ تز هانتینگتون بر سیاستهای جهان معاصر دارد ولی این بهمعنای قدرت پیشگویی و تحقق نظریه او نیست. بلکه دیدگاه او، بیشتر بحثها و کنشهای سیاسی جهان معاصر را ساختار داده است. درواقع، باورهای شرقشناسانه در غرب و باورهای غربگرایانه در شرق بهواسطه نفوذ گفتمان برخورد تمدنهای هانتینگتون در سیاست بوده است. پس این سیاست رهبران است که جنگ تمدنها را ایجاد میکند، نه ذات تمدنها. در جنگ اسرائیل و حماس هم بهخوبی مشاهده میشود که رهبران سیاسی تمایل دارند این جنگ را جنگ دو تمدن معرفی کنند و رسانهها هم در شکلدادن به این سیاست نقش مهمی ایفا میکنند.
مهدی مطهرنیا
در مورد تمایز دادن بین «سیاسی » از «سیاسی کار»، باید بگوییم وقتی یک فرایند را بخواهیم در یک چارچوب تئوریک مورد بررسی قرار دهیم، بهتر است بنیانهای رفتاری انسانها مورد توجه قرار گیرد. در رفتارشناسی ما یک دانش داریم که به بینش تبدیل میشود و این بینش، به رفتار و کنش مبدل میشود. ما یک بار با فرایند محوری میتوانیم راجع به این موضوع بحث کنیم و یک بار باهدف محوری. اگر هدف مد نظر باشد، باید به این نکته توجه کنیم که دانشجویی که هدفش پرداختن به مسائل سیاسی به مثابه یک فرایندی است که میخواهد تحت لوای آن به اهداف شخصی برسد و بتواند با آشنایی و هم پوشانی با محیط سیاست، زمینههای موفقیت خودش را در چارچوب فعالیتهای سیاسی نه معطوف به منافع ملی، بلکه معطوف به منافع شخصی و گروهی کند؛ یعنی حالت سیاست بازی پیدا کند و به عبارت دیگر، این هدفی است که در اولین مرحله در شخص انگیزه دانش ایجاد میکند.
این دانش معطوف به ایجاد یک وضعیتی است که بتواند زمینه ساز و زمینه پرور حرکت او برای موفقیت شخصی در حوزه سیاست باشد. در واقع نمیتوانیم یا نمیخواهیم بار منفی به این حرکت بدهیم؛ ولی خواه ناخواه این بستر و این هدف، زمینه ساز و زمینه پرور موفقیت عواملی است که میتواند یک دانشجو و دانشگاهی را وارد معرکههای سیاسی و به واسطه ورود به این معرکههای سیاسی، وارد سیاست بازی کند. از این رو، باید توجه داشته باشیم که نکته نخست فرایند این مسأله، تحت نفوذ یا انعکاس این هدف است و بیتردید به جذب دانشهایی منتهی خواهد شد که این دانشها در این راه حکومت میکند.
این یک، دوی این فرایند موجب خواهد شد که بینش حاصل، یک بینش اصیل در ارتباط با منافع ملی و امنیت ملی کشور نباشد؛ از این رو براساس این فراهم آوردن دانش و بینشی که بنیانهای اساسیاش براین مؤلفهها شکل میگیرد، بیتردید کنشی که حاصل خواهد شد، از این منشأ و از این دستگاه خواهد بود. پس ما میتوانیم از یک طرف «فرایند محوری» و از طرف دیگر هدف محوری را مورد بررسی قرار بدهیم. از زاویهای دیگر هم میشود به این موضوع پرداخت. شما میدانید که حوزه سیاست را انگلساکسونها بادو واژه مشخص میکنند؛ یکی پالیسی (ش ح خدرت) و دیگری پالتیک ( ح خژخدرت). پالتیک حوزه برخورد متفاوت به معنای خط مشی و رویه اجرایی است.
هر پالیسی اگر بخواهد در محیط پالتیک موفق باشد، نیازمند یک تئوری است. حوزه تئوریک، منتهی به حوزه سامانبندیها میشود و در آن جا میدانیم که چه دانشی را به دانشجو و دانشگاهی چه در حوزه علوم آکادمیک و چه در حوزه فعالیتهای فرهنگی، پژوهشی و اجتماعی در درون دانشگاه و نیز در محیط سیاسی تعلیم دهیم تااو معرفتی را برای خود ساماندهی ذهنی کند تا آن معرفت، مبین مؤلفههای فعل سیاسی صحیح باشد. آیا این کار را انجام دادیم؟ آیا هویتشناسی را برای دانشجو انجام دادیم تا وی با توجه به هویت دانشجویی، خودش وارد محیط سیاست شود؟ آیا ظرفیتشناسی و موقعیتشناسی دانشجویی را انجام دادیم و دانشجو را با موقعیت خودش و ظرفیتهای وجودی خودش، برای ورود به حوزه سیاست آشنا کردیم؟ در بخش آکادمیک که به نظر من این کار انجام نشد.
من یکی از پیشنهادهای اساسیام به مجموعه شما و مجموعه دوستان این است که واقعاً وارد اریکهای شوید که بتوانید حداقل دو واحد درس به عنوان درس رسمی عمومی در کناراندیشههای انقلاب اسلامی بگذارید. اکنون که تاریخ اسلام و معارف اسلامی تدریس میشود، مبانی تجزیه و تحلیل سیاسی هم باید برای عموم دانشجویان تدریس شود؛ زیرا محیط و فضای آینده ما، فضای سیاست است و در دنیا هم همین خواهد بود. با توجه به رشد فناوریهای ارتباطی، دنیای آینده، دنیای یکپارچگی، تک جانبه گرایی، دو جانبه گرایی و چند جانبه گرایی نیست؛ اینها مربوط به بحث کلاسیک است.
دنیای آینده، دنیای رویارویی قدرت دولتها بادانش و دانایی ملتها خواهد بود و دانشجوی ما برای ورود به این حوزه باید آماده باشد. از این جهت من این دو واحد را به عنوان نمونه بیان کردم و باید محیط دانشگاهمان را ارزیابی کنیم و ببینیم که تا چه اندازه میتوانیم این مرزهای فهم را به محیط دانشگاه بیاوریم. ما هم در جنبه فرایند محور، هم در جنبه هدف محور و هم در جنبه در واقع معرفتشناسانه، با ضعف روبه برو هستیم. این ضعفها را باید درچارچوب تولید گلوگاههایش تشخیص بدهیم تا برای رفع گلوگاهها بر مبنای همان سامانههای دانایی، تئوری و خط مشیهای اجرایی دقیقی تهیه کنیم تا به جای این که دانشجو را خودمان با علممان به سمت سیاست بازی بکشانیم، در یک امر درست و تعین شده، او را به سوی فهم محیط سیاست سوق دهیم؛ چنانچه رهبر انقلاب هم بارها بر این موضوع تأکید داشتند و فرمودند: بشکند دست کسی را که نمیگذارد دانشجوی ما سیاسی باشد.
محمدكاظم انبارلویی
صهیونیستها در «زمین» به بنبست رسیدهاند. «زمان» کم آوردهاند و در مدیریت «اذهان» شکستخوردهاند.
صهیونیستها در دیپلماسی با سر به زمین خوردند. خاصیت دیوار حائل را ازدسترفته میبینند. تانکهای مرکاوا یک اسباببازی بیش نیست. گنبد آهنین زیر بارش هزاران موشک مثل یک آبکش سوراخسوراخ است.
امروز غزه جان جهان است. ملتها به خیابانها ریختهاند حتی در دیار کفر، صهیونیستها هنوز به راز رمزگشای بیداری جهانی طوفان پی نبردهاند.
امروز غزه بهصورت سیاهچالهای درآمده است که مشروعیت اشغالگران را میبلعد. امروز صهیونیستها ارض موعود را در جهنم موعود تجربه میکنند. امروز جهان شاهد یک خیزش مردمی برای مبارزه با رژیم صهیونیستی است. جنبش جهانی ضد صهیونیسم شکلگرفته است. شکاف دولت – ملت در غرب در موردحمایت از فلسطین مثل روز روشن است.
جنایات جنگی و نسلکشی در غزه جواب نداده است.
رژیم صهیونیستی هرچه بیشتر دستوپا میزند بیشتر در سیاهچاله نفرت افکار عمومی جهان فرو میرود.
صدای شیون زنان و گریه و ناله کودکان و قتلعام بیگناهان غزه در چهارگوشه جهان شنیده میشود. این صدا، بوقهای ارتش رسانهای آمریکا و سه کشور شرور اروپایی را از کار انداخته است.
امروز جنایتکاران جنگی رژیم صهیونیستی و سران آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه در زمین ، لعنت و در آسمان نفرین میشوند. این نفرین و آن لعنت حیات ظالمان را هدف قرار داده است. امروز جامعه جهانی شاهد یک رفراندوم علیه مظالم رژیم غاصب صهیونیستی است.
ارتش رژیم صهیونیستی و نیروهای مخصوص ارتش آمریکا خوب میدانند حرفی برای گفتن در یک جنگ غیرمتقارن در زمین ندارند.
راهبرد زمین سوخته جواب نمیدهد. زمین سوخته را میشود ساخت اما زمان ازدسترفته را نمیتوان برگرداند. بازی در زمان ازدسترفته همانقدر خطرناک است که در زمین ازدسترفته از روی غافلگیری دچار آن شدند.
حملات جنونآمیز صهیونیستها به غزه نشان میدهد آنها عقلانیت سیاسی، نظامی و راهبردی خود را ازدستدادهاند. آنها که به فکر عادیسازی روابط با اعراب و جهان بودند امروز به فکر عادیسازی آوارگی خود در سرزمینهای اشغالی هستند. یکمیلیون نفر از سرزمینهای اشغالی فرار کردهاند. ۷۰۰ هزار نفر از شهرکنشینها آواره شدهاند!
امروز نتانیاهو دولتی متلاشی و ازهمگسیخته را زیر ضربه عملیات طوفانالاقصی اداره میکند.
او در باتلاقی فرورفته، هرچه دستوپا میزند بیشتر گرفتار میشود .«مقاومت» امروز یک واژه مقدس است که هر دولت و ملتی برای تطهیر خود از جنایات غاصبان قصاب در فلسطین اشغالی به آن تقرب میجویند. مکافات کودک کشی رژیم فرعونی صهیونیستی، انزوای روزافزون جهانی است.
صهیونیستها در حملات زمینی ، خسته ، سرشکسته و زمینگیر شدهاند.
چهره رژیم صهیونیستی در قاب رسانههای جهان امروز فراتر از زشتی و پلیدی و بیرحمی و رذالت و فروتر از سیاهی، تبهکاری ،نسلکشی و جنایات جنگی است.
هیچ تلاش رسانهای، آنها را نمیتواند از این تصویر دور کند.
کلیدواژههای آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر در پشت ویترین مغازه لیبرال دموکراسی جهان خاک گرفته و بوی باروت میدهد. مردم جهان میگویند این سه قلم کالای فکری کیلویی چند؟!
مردم جهان امروز پنجه در پنجه شیطان انداختهاند . تمامی کفر در برابر تمامی ایمان صفآرایی کرده است. پیروزی درنهایت با اهل ایمان است.
«میدان واقعیت» و «واقعیت میدان» در منطقه هر دو به ضرر آمریکا و رژیم صهیونیستی است. استکبار جهانی در این سراشیبی دستوپا میزند.
آنچه از میان گردوخاک بمبارانهای وحشیانه و نتایج حماسی نبردهای موفقیت آمیزحماس با رژیم صهیونیستی پس از آتشبس و تحمیل واقعیتهای میدان بر خواهد خاست . یک پیروزی شگفتانگیز و بزرگ برای ملت فلسطین خواهد بود که تاریخ ملت فلسطین را به دو قسمت قبل از ۱۵ مهر و بعدازآن تقسیم خواهد کرد.