عباس حاجینجاری
انتخاب سالروز ولادت امام حسین علیه السلام به عنوان روز پاسدار را باید یکی از مظاهر دوراندیشی حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی دانست که فراتر از بار ارزشی آن، با پیوند زدن پاسداران به نهضت حسینی، مجاهدتها و تلاشهای میدانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را جهت داد و به همین دلیل این نهاد در طول چهل و چهار سالی که از تشکیل آن میگذرد، توانسته است نشان دهد که لیاقت و شایستگی این را دارد که روزش با یاد و نام سالار شهیدان اباعبدالله الحسین مزین باشد.
اهمیت این وجه تسمیه در کلام الهی امام را آن گاه میتوان دریافت که زمانی که هنوز بسیاری از قابلیتهای سپاه در میدان عمل محقق نشده و فرصت تجلی پیدا نکرده بود، امام با تعابیری نظیر «ای کاش من هم یک پاسدار بودم»، «اگر سپاه نبود کشور هم نبود»، «من از سپاه راضی هستم و بی هیچ وجه نظر نظرم از شما بر نمیگردد» و «من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهای جز سابقه اسلامی ندارید» پاسداران را برای انجام مسئولیتهایی دورانساز آماده کرد.
این در حالی است که حضرت امام در طول حیات با برکت خود از بسیاری از شخصیتها و نهادهای کشور متناسب با خدمات آنها تجلیل کردهاند، اما تعابیر ایشان در مورد خدمات سپاه منحصر به فرد است، و کسانی که امام را میشناسند، میدانند که امام اهل تملق یا تمجید غیرواقعی نبود و به شدت از این مسئله پرهیز داشت و این تعابیر نیز به قابلیتها و توانمندیهای سپاه در مواجهه با تهدیدات متنوع دشمنان و البته با اتکا به بدنه عظیم مردمی بسیج باز میگشت. به جرئت میتوان گفت که پاسداران توانستهاند که طی این ۴ دهه بهرغم گذر نسلی جلوههای زیادی از توانمندیهای نظام اسلامی را تجلی بخشند، به گونهای که اکنون سپاه به خاری در چشم دشمنان وپشتوانهای برای دوستان نظام تبدیل و اقداماتش به بزرگترین نگرانی قدرتهای سلطهگر غربی تبدیل شده و به همین دلیل تلاش دارند با تشدید فشارها وتحریمها علیه سپاه به زعم خود این قابلیتها را مهار کنند.
از زمان تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاکنون در هر زمینهای که نظام نوپای جمهوری اسلامی با مشکل مواجه شده یا مورد تهدید قرار گرفته، سپاه وارد شده و مأموریتش را به بهترین شکل ممکن انجام داده است، نقش سپاه در مهار توطئه تجزیه قومی دشمنان در گنبد و ترکمن صحرا، سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان و آذربایجان، خنثیسازی چندین کودتا و طرحهای براندازی گروهکها و جریانات ضد انقلاب و معاند در سالهای آغازین پیروزی انقلاب در حالی صورت گرفت که این نهاد مراحل تشکیل وسازماندهی خود را طی میکرد و به همین دلیل بود که در آن سالهای اولیه، پاسداران بسیاری از مراحل آموزشی را در میدان عمل طی میکردند و در شرایطی که نظام نوپای جمهوری اسلامی میرفت تا دوران بحران اولیه انقلاب را پشت سر بگذارد و وارد دوره ثبات، بازسازی و استحکام خود شود، رژیم بعثی حاکم برعراق با تحریک وهدایت قدرتهای غرب وشرق ومرتجعین منطقه جنگ گستردهای را با هدف تصرف ایران و براندازی نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد وپس از آن بود که که مقابله با دشمن متجاوز و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور در کنار دفاع از انقلاب و دستاوردهایش به مأموریتهای سپاه افزوده شد. وقتی سپاه وارد جنگ شد، خوشبینترین افراد در داخل و خارج از ایران تصور نمیکردند که فرزندان خمینی کبیر (ره) در سپاه وارتش، بتوانند ارتش تا بن دندان مسلح عراق را پس از هشت سال نبرد بی وقفه، به زانو درآورند و عملیاتهایی را طراحی و اجرا کنند که باعث حیرت ارتشهای بزرگ دنیا شود.
پس از پایان جنگ تحمیلی، سپاه برای جبران عقب ماندگیهای عمرانی وصنعتی و بازسازی زیر ساختهای صنعتی کشور که در جنگ آسیب دیده بود وارد عرصه سازندگی و عمران و آبادانی کشور شد و امکانات مهندسی خود را به میدان آورد و بزرگترین طرحها عمرانی و سازندگی کشور را با دقت و مهارت طراحی و اجرا کرد. همزمان با اجرای طرحهای بزرگ از نظر سازمانی، تولید تجهیزات دفاعی و آموزش نیروهای انسانی هم رشد و تکامل پیدا کرد و توان نظامی و رزمی اش را ارتقاء داد، به گونهای که همراه با ارتش جمهوری اسلامی ایران با تثبیت «بازدارندگی دفاعی کشور» اکنون به یکی از نیروهای نظامی برجسته منطقه تبدیل شده است.
در عرصهای دیگر نوآوریهای سپاه در زمینه تولید موشکهای دوربرد نقطه زن وپهپادهای دور پرواز انتحاری سبب گردیده است که دشمنان نظام به ناتوانی در مقابله با آن اعتراف وفهرست بلندی از کشورها را در صف خریداران تجهیزات نظامی تولیدی ایران قرار داده است.
اما آنچه که نگرانی بیشتر قدرتهای سلطه را در پی داشته نقش سپاه در شکست طرحهای منطقهای امریکا نظیر دکترین اقدام پیشدستانه، طرح خاورمیانه بزرگ و ایجاد گروهکهای تکفیری؛ القاعده، طالبان، داعش و... است، که از دل این اقدامات گسترش نفوذ منطقهای ایران تجلی یافت به گونهای که رژیم صهیونیستی که سالها برای تسلط نیل تا فرات برنامه ریزی کرده بود، اکنون برای بقا در پشت سیمهای خاردار و دیوارههای بتنی از نیروهای مقاومت التماس امنیت میکند.
تلاش سالهای اخیر امریکاییها وبرخی کشورهای اروپایی و رژیم صهیونیستی بر قرار دادن سپاه در لیست گروههای تروریستی وتحریم گسترده فرماندهان ومسئولین وبرخی از یگانهای سپاه، نشاندهنده میزان موفقیت این نهاد در مواجهه با سیاستهای ضدایرانی آنها است، مقامات غرب بر اساس برآوردهای واقعی و تحقیقات میدانی پیبردهاند که عامل رشد و توسعه کشور در بسیاری از زمینهها وخنثیسازی توطئهای آنها علیه مردم ایران سپاه بوده است و اعمال فشار و محدودیت بر این نهاد را به معنای توقف توسعه در بسیاری از حوزهها میدانند.
به دیگر سخن دلیل این همه دشمنی با این نهاد برآمده از انقلاب، به معنای آن است که سپاه پاسداران مهمترین مأموریت خود مبنی بر حفاظت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن را طی این ۴۴ سال به درستی انجام داده و توانسته سد محکمی در برابر تهدیدها وفشارهای قدرتهای سلطه علیه ایران عزیز ایجاد کند ومصداق عینی بیان تاریخی امام عظیم الشأن باشد که «اگر سپاه نبود، کشورهم نبود».
با این گزینهها دلتنگ کیروش شدیم!
سید مصطفی ظاهری
تیم ملی بعد از جامجهانی سرمربی ندارد و در این بین فقط گمانهزنیهایی مطرح میشود که دل هواداران فوتبال را خالی میکند و اسامی مطرح میشوند که حتی سرسختترین مخالفان کیروش را مُجاب میکند آرزو کنند کاش به جای این چهرهها با کارنامههای گاه متوسط، همان مربی پرتغالی با همه ضعفهای فنی و شخصیتی ماندگار میشد. واقعیت این است که فوتبال در کشور ما مثل همه دنیا محبوب است و از قضا شاید محبوبیتش بیشتر نباشد، اما کارکردش به دلایل زیادی پررنگتراست. آدمهای مختلف از نسلها، طبقات اجتماعی و اقتصادی مختلف، با دیدگاههای سیاسی و فرهنگی متفاوت، حول کمتر پدیدهای مثل فوتبال گرد هم جمع میشوند و کمتر بهانهای میتواند همزمان همه آنها را خوشحال کند که آخرین نمونه اش نشاطی بود که پیروزی برابر ولز به ارمغان آورد .برای همین در شرایط این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری به معجزه فوتبال برای نشاط مردم، ایجاد هویت مشترک بین آنها و حال خوب نیازمندیم تا آدمها بهانه جالبی برای صحبت کردن، برای همدلی و برای هویت داشتن ذیل اتفاقی به نام شادی از موفقیت تیم ملی، داشته باشند.
اما لیگ برترمان که بهجای فوتبال، تبدیل به لیگ بیانیهنویسی و شکوائیه علیه دیگر تیمها و داوری شده، نبود حداقل امکانات مثل چمن مناسب، فیلم برداری با استاندارد جهانی، موفق نبودن تیمها در لیگ قهرمانان آسیا ، نبود کمک داور ویدئویی و... باعث شده لیگ برتر جذابیت لازم را نداشته باشد و کارکرد فوتبال در سطح ملی، برای تزریق هیجان و نشاط به جامعه بیشتر و حساستر شود. افسوس در این وضعیت ماههاست تیم ملی بلاتکلیف است و سرمربی ندارد. به نظر میرسد گزینههای خارجی صرفاً مطرح میشود تا ژست مذاکره گرفته شود و احتمال این که سرمربی بعدی داخلی باشد بیشتر از هر زمان دیگری است. اما با این همه حساسیت و اهمیتی که برای تیم ملی قائلیم، این روزها گزینههای داخلی که برای هدایتش مطرح میشود نگرانیهایی را ایجاد میکند.
هنوز مشخص نیست این ادعا که از مربیانی مثل قلعهنویی، نکونام، فرکی، تارتار، مجیدی، مطهری و... برنامه گرفته شده تا چه حد صحت دارد؟ اما بهفرض صحت این مذاکرهها، باید به چند نکته توجه کرد. اول این که کارنامه مربیان داخلی و خارجی مشخص است، به صرف یک برنامه ضعیف نمیتوان قید بهترین مربی را زد و به خاطر یک برنامه خوب هم نمیتوان به یک مربی ضعیف اعتماد کرد. وقتی به اسامی مربیان داخلی نگاهی میاندازیم اگر از بحث تحت قرارداد یک باشگاه بودن بیشترشان فاکتور بگیریم، رزومه بیشتر آنها جز یکی دو نفر در حد تیم ملی نیست. اگر بخواهیم تیم ملی را از جامملتها عبور دهیم شاید بتوان به یک مربی متوسط اعتماد کرد؛ اما واقعیت این است که فوتبال ما نیاز به تغییر نسل جدی دارد، به اینکه بازیکنانی با نظر سرمربی ساخته شوند و سالها کنار هم بازی کنند تا لااقل خیالمان از چهار سال بعدی و جامجهانی راحت باشد.
با این اوصاف چند گزینه موجود داخلی و خارجی به دلیل سن بالا، نداشتن ایدههای تازه و کارنامهشان که عمدتاً در باشگاههای متمول مصرفکننده بودند تا بازیکنساز بهراحتی حذف میشوند. تنها گزینه محتمل و جوان که جسارت تغییر نسل، ارائه فوتبال تماشاگرپسند و... را دارد فرهاد مجیدی است که با یک باشگاه خارجی قرارداد دارد و طوری نیست که با پادرمیانی فدراسیون مشکل قراردادش حل شود. به نظر طرح نام مجیدی بیشتر بازی با نامهاست تا بعداً ادعا شود از چند مربی برنامه گرفته شده و سکان تیم به بهترین فرد سپرده شده است. جواد نکونام هم مربی جوانی است که با فوتبال غیرمالکانه، مبتنی بر ضدحمله، فیزیکی و به سبک کیروش البته نه به همان خوبی در لیگ نتیجه گرفته ،اما واقعیت این است اگر بخواهیم حالوهوای تازهای به فوتبالمان تزریق کنیم بهتر است حالا که از خود کیروش عبور کردیم سراغ نسخهای از او نباشیم. بهعلاوه اینکه جواد به تازگی حواشی زیادی داشته که نمیتواند او را در قامت سرمربی تیمملی مطرح کند. در این شرایط عجیب نیست فوتبالدوستان نگران شرایط تیمملی باشند.
تاخیر در انتخاب سرمربی، حالا به گزینههای ضعیفی ختم شده که عملاً نمیتوانند انتظار مردم را برآورده و کارکرد هویتبخش و اثرگذار فوتبال را در جامعه پیاده کنند. هر شکست فوتبالی، برای مردم ما که فوتبال جای برخی از نداشتهها را برایشان پر کرده موجی از ناراحتی را فراهم میکند و هر موفقیت میتواند موجی از حس خوب را به جامعه تزریق کند. باید صبر کنیم و ببینیم انتخاب سرمربی بهکجا ختم میشود و پیامدش حال خوب فوتبال است یا دلزدگی بیشتر از این ورزش؟
کجا ایستادهایم؟
سید محمدعماد اعرابی
نمیدانیم برخی سیاستمداران روی حافظه ضعیف ما حساب کردهاند یا از اعتماد به نفس کاذب خودشان رنج میبرند که هنوز آوار سوءتدبیرشان از سر مردم برداشته نشده، داعیهدار مدیریت کارآمد برای حل مشکلات مردم میشوند!
آقای خاتمی که از 1382 تا 1384 پرونده هستهای ایران را به دست گرفت و قرار بود آن را از دستورکار شورای حکام خارج و تبدیل به پروندهای عادی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی کند؛ نهتنها نتوانست این کار را انجام دهد بلکه با دو سال تعلیقِ کلیه فعالیتهای هستهای باعث عقبماندگی کشور در این حوزه شد و علیرغم این تعلیق داوطلبانه، شورای حکامِ آژانس 6 قطعنامه علیه ایران صادر کرد و دست آخر پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد فرستاد تا زمینه تحریمهای بینالمللی ایران فراهم شود.
حسن روحانی در این پرونده «تقریبا هیچ» دستاوردی نداشت؛ این را خودش در کتاب خاطراتش میگوید: «متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابهازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجام نشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد.»
8 سال بعد آقای روحانی با ادعای حلوفصل پرونده هستهای و لغو تحریمهای اقتصادی ناشی از آن پا به رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری 1392 با این جمله تاریخی گذاشت: «چرخ سانتریفیوژها باید بچرخد؛ اما نه به قیمت از کار افتادن چرخ صدها کارخانه.» کسی که نتوانسته بود پرونده ایران را از دستورکار شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی خارج کند، این بار میخواست پرونده را از دستورکار شورای امنیت سازمان ملل خارج و تحریمها را لغو کند. نتیجه مثل قبل بود، حسن روحانی باز هم نتوانست! و ما با تمام وجود جان کلام را در این ضربالمثل شیرین ایرانی درک کردیم که: «آزموده را آزمودن خطاست».
توافقی که او برای حل پرونده هستهای و لغو تحریمها به ارمغان آورده بود؛ چرخ صنعت هستهای ایران را تقریبا متوقف کرد و گرهای از اقتصاد ایران نیز باز نکرد. این را ولیالله سیف، رئیس وقت بانک مرکزی در دولت آقای روحانی 9 ماه پس از امضای توافق در 28 فروردین 1395 به تلویزیون بلومبرگ گفت: ««تقریبا هیچ» چیز از این توافق که در روز 16 ژانویه اجرایی شد عاید ایران نشده است.» و البته عباس عراقچی مذاکرهکننده ارشد و معاون وقت وزیر خارجه نیز سه سال بعد در گفتوگو با رسانه هلندي NRC آن را تأیید کرد: «يکي از درسهايي که ما از مسئله برجام گرفتيم، اين است که نتيجه اين توافق و پايبندي به آن، ظاهرا اعمال تحريمهاي جديد بود.»
نتیجه سیاستهای دولت آقای روحانی زیانبار و ناامیدکننده بود. در کنار چرخ سانتریفیوژها، چرخ کارخانهها نیز از حرکت ایستاد و نشانهای باسابقه صنایع ایران مثل: ارج، آزمایش، داروگر، تاژ، پارسالکتریک، ماشینسازی تبریز، هپکوی اراک، کاشی ایرانا، کاشی کویر یزد، کاشی حافظ، سیمان ایلام، قند ورامین، قند فریمان، روغن نباتی قو، روغن نباتی جهان، چیتسازی ری و... تعطیل و یا در آستانه تعطیلی قرار گرفتند. پس از نیمه اول دهه 80، حسن روحانی این بار در قامت رئیسجمهور در دهه 90 خسارتآفرینی کرد و یکی از عوامل عقبماندگی کشور شد.
آقای روحانی و دولتمردانش البته پس از ناکامی در حل مسائل، صورت مسئله را پاک کردند و اساسا منکر هدف اقتصادی خود برای لغو تحریمها در مذاکرات هستهای شدند. محمد جواد ظریف وزیر خارجه حسن روحانی 9 شهریور 1395 به روزنامه ایران گفت: «هدف عمده مذاکرات، برداشتن تحریمها نبود.» او 4 دی 1397 نیز به روزنامه خراسان گفت: «اینکه کسی بگوید هدف برجام اقتصادی بود با واقعیات و خطوط قرمزی که برای ما ترسیم شده بود، نمیسازد.» این روزها حسن روحانی و دولتمردانش یک بار دیگر داعیهدار حل مشکلات کشور شدهاند اما میتوان مطمئن بود در صورت بازگشت آنها به مدیریت کشور، باز هم با آزمونی از پیش شکست خورده مواجه خواهیم شد؛ آنها مثل گذشته «تقریبا هیچ» دستاوردی نخواهند داشت و پس از ناکامی نیز اهداف و وعدههای اقتصادیشان را انکار خواهند کرد.
مشکلات اقتصادی امروز کشور زبان مدیران اشرافی، ناکارآمد و پرمدعا را باز کرده است اما به نظر میرسد جنس این مشکلات تفاوتی بنیادین با مشکلات مشابه در دهه 90 دارد. 21 اکتبر 2022(29 مهر 1401) در کشاکش اغتشاشات، آریل کوهن عضو ارشد شورای آتلانتیک در گزارشی برای نشریه فوربس نوشت: «ایران بخش انرژی خود را برای مقاومت در برابر تشدید تحریمها، ضدتحریم کرده است. ایران در زمینه اجتناب از تحریمها، ایجاد زیرساختهای صادرات انرژی و یافتن شرکای صادراتی جدید و افزایش تخصص فنی داخلی تجربه زیادی دارد.... ایران پیش از آغاز اعتراضات[!] اخیر، اقدامات پیشگیرانهای برای تضعیف تحریمهای غرب انجام داد.»
اشاره او به افزایش ارتباطات ایران با کشورهای همسایه، شناسایی مشتریان جدید، بهرهگیری از ظرفیت نهادهای غیرغربی مثل سازمان همکاری شانگهای و تقویت همکاریها با چین و روسیه بود. طبق آمار گمرک جمهوری اسلامی تنها در 8 ماه ابتدایی دولت سیزدهم صادرات غیرنفتی ایران به 15 کشور همسایه در مقایسه با دوره مشابه در دولت قبل حدود 78 درصد در وزن و حدود 95 درصد در ارزش کالاها، افزایش پیدا کرده بود. این تعاملات با همسايگان و كشورهاي منطقه کمترین تأثیرپذیری از تحریم را در مقایسه با کشورهای غربی و متحدانشان داشت. دو ماه بعد در 21 دسامبر 2022 (٣٠ آذر ١٤٠١) اين بار نوبت خبرگزاري بلومبرگ بود كه به نقل از مقامات آمريكايي نسبت به همكاريهاي تجاري ايران و روسيه ابراز نگراني كند و مشخصا راهگذر شمال-جنوب را طرحي براي خنثي كردن تحريمهاي غرب بخواند: «تحت فشار شديد تحريمها، روسيه و ايران به سمت يكديگر ميچرخند و در عين حال هر دو همچنين به سمت شرق نيز نگاهي خواهند داشت. هدف آنها محافظت از پيوندهاي تجاري در برابر مداخلات غرب و ايجاد پيوندهاي جديد با اقتصادهاي غول پيكر و در حال رشد آسياست.» ماريا شاگينا، كارشناس موسسه بينالمللي مطالعات راهبردی در لندن به اين رسانه گفت: «ساخت اين راهگذر در راستاي ايجاد زنجيرههاي تامين ضدتحريم در تمام طول مسير است.»
درباره همکاریها با چین نیز نگرانی مشابهی از جانب دولتهای غربی وجود داشت و رئیسجمهور آمریکا این نگرانی را بیش از یک سال پیش آشکارا بیان کرد. اقدامات ضدتحریمیای از این جنس در ایران و سایر کشورهای مستقل باعث شد تا نشریه آمریکایی فارنافرز طی گزارشی بنویسد: «روزهای طلایی تحریمهای آمریکا ممکن است به زودی به پایان برسد... در عرض یک دهه تحریمهای یکجانبه آمریکا ممکن است بیتاثیر شود.» حالا میتوان گفت آشوب پاییز 1401 و دستکاری نرخ ارز در ایران با تحت فشار قرار دادن برخی کشورهای همسایه تاوانی بود که دولت ايران برای پیمودن مسیر خنثیسازی تحریمها میپرداخت. بر این اساس تنگنای اقتصادی امروز برخلاف دولت حسن روحانی نه از انفعال و سستی و شرطیسازی اقتصاد که دقیقا بهدلیل کنش فعالانه دولت سیزدهم در مسدودسازی راههای مداخله غرب در اقتصاد ایران ایجاد شده است.
اتفاقي كه كاملا طبيعي بود، وقتي نقشه تجاري جديد کشور را مصون از مداخلات آمريكا ترسيم ميكنيد، آنها آرام نخواهند نشست و يك تماشاچي صرف نخواهند بود. آنچه غيرطبيعي به نظر مي رسيد غافلگيري دولتمردان ايران بود، رويداد ناخوشايندي كه بايد از تكرار آن جلوگيري و آمادگي كشور را در شرايط مشابه آينده حفظ كرد. با این وجود به نظر ميرسد جمهوری اسلامی در نقطه درستی برای حل مشکلات کشور ایستاد و این فشارها برای منصرف ساختن ما از ادامه این مسیر طراحی شد.
سال ١٣٩٢ در حالی که صنعت هستهای ایران پیش میرفت و تحریمهای ناشی از آن به اعتراف باراک اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا رو به فروپاشی بود یک اتفاق، ایران را به بیراهه کشاند. ١۶ بهمن ١٣٩۴ وندی شرمن معاون سیاسی وقت وزارت خارجه آمریکا به پایگاه خبری کرونیکل گفت: «این تحریم نبود که برنامه هستهای ایران را متوقف کرد، بلکه انتخاب حسن روحانی بود» در واقع سیاست اعمال فشاری که ایالات متحده بهدنبال فتنه سبز از سال ١٣٨٩ با قطعنامه ١٩٢٩ و تحریمهای یکجانبهای نظیر «قانون جامع تحریمها، مسئولیتپذیری و محرومیت»(CISSADA)در پیش گرفت، سه سال بعد در ١٣٩٢ منجر به تغییر مسیر ایران شد.
حالا ظاهرا یک بار دیگر فشار خارجی برای تغییر مسیر داخلی در دستورکار قرار گرفته است. 2 اسفند 1401 اسحاق جهانگیری معاون اول دولت حسن روحانی گفت: «اگر نخواهید به خارجی باج بدهید، باید به داخلی امتیاز بدهید... یکی را باید انتخاب کنید. نمیتوانید بگویید نه به خارجی امتیاز میدهم و نه به داخلی.» برخلاف رویه دولتمردان آقای روحانی این یکی از صادقانهترین جملاتی بود که به زبان آوردند. آقای جهانگیری در این چیدمان طی اعترافی ناخواسته جریان متبوع خود را مقابل ایران و در کنار آمریکا قرار داد و گفت یا به آنها و یا به آمریکا باید امتیاز(باج) داد؛ و از جمهوری اسلامی خواست یکی را انتخاب کند! البته ناگفته پیداست میدان دادن به این جریان غربگرای داخلی همان باج دادن به خارجی است؛ جریان بدنام و بدسابقهای که حاضر بود ثروت عظیم ایران را با لبخند رضایت غرب معامله کند و دست آخر از تأمین سوخت هواپیمای وزیر خارجهاش در مونیخ هم ناتوان بود!