صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۶  ، 
کد خبر : ۳۵۰۰۴۰

یادداشت روزنامه‌های شنبه ۲۸ مردادماه ۱۴۰۲

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز شنبه ۲۸ مرداد

مدیریت شهری، حقیقتی سیاسی

زهرا نژاد بهرام

سیاست امر قدرت است، هرجا قدرتی وجود دارد سیاست معنا پیدا می‌کند. مدیریت شهری اعم از بخش اجرایی و پارلمانی (شورا) چون بر بستر قدرت نقش ایفا می‌کنند، طبیعتا سیاسی است اما اینکه این امر زائده ای ناچسب بدانیم یا حقیقتی انکار ناپذیر نیازمند بحث است. مدیریت شهری امروزه در قالب حکمرانی محلی در افکار و نوشتار و نیازها و انتظارات مورد گفت‌وگو است، در ایران نیز مساله مدیریت شهری به معنای کلی آن به تعبیری حکمرانی محلی یا حکومت محلی مورد توجه است‌!. مفهوم حکمرانی محلی از حاکمیت و حکومت اخذ شده و این مهم در پیوندی جدی با مفهوم سیاست است؛ از این‌رو مساله مدیریت شهری به رغم همه نوع تخصص مورد نیاز که لازمه زندگی شهری است و به رغم همه نیازهای شهروندان که زندگی در شهر را تعریف می‌کند امری سیاستمدارانه یا سیاست ورزی به‌حساب می‌آید. اما گونه آن شاید متفاوت با امر سیاست ورزی و سیاستمداری در قالب نهادهای سیاسی همچون احزاب سیاسی یا قدرت سیاسیی نهادینه شده در حاکمیت باشد!. ذکر این نکته قابل توجه است که حکمرانی محلی گذشته از ساختار تلاش دولت مرکزی از یک سو و مطالبه زندگی مدرن از سوی دیگر برای توزیع قدرت و مشارکت مردم در ساختارهای تصمیم سازی و تصمیم‌گیری است.  با اتکا به این مهم وقتی قدرت از نهاد سیاسی توزیع می‌شود، طبیعتا با ماهیت سیاسی به نهادهای زیر ساختی وارد خواهد شد و ماهیتا مساله قدرت را معنای سیاسی می‌دهد. امروزه دیدگاه‌های اقتصاد سیاسی نیز به عنوان بخش مهمی از این رویکرد بیانگر مساله سیاسی بودن نهاد حکومت محلی است. درهمین راستا رویکردها و اقدامات حکومت محلی در جهت رسیدن به اهداف شامل وظایف قانون‌گذاری‌، نظارت و اجرا که از سوی دو قوه مقننه و مجریه در سپهر حکومت سیاسی قابل مشاهده است‌، جدا از ساختار سیاسی مترتب بر آن نیست، به‌ویژه آن‌که برای شکل‌گیری حکومت محلی مبتنی بر توزیع قدرت و نقش مردم به عنوان انتخابگران در صندوق های آراء همراهی تشکل‌ها و احزاب و نهادهای صنفی که دراین راستا فعالیت دارند را نیز به میدان می‌کشد و نوعی آوردگاه سیاسی برای انتخابات صورت می‌پذیرد.

نقطه کانونی در ماهیت سیاسی شورا‌های شهری و مدیریت سیاسی ضرورت‌های تعامل باهمه ارکان حاکمیت است از تصویب مصوبات شورا‌های شهر بدست هیئت تطبیق مستقر در فرمانداری‌ها در ایران که زیر مجموعه حاکمیت است تا تأیید صلاحیت‌های کاندیدا‌ها از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی که نهاد قوه مقنننه است وحتی تا تأیید شهردار انتخابی شورا از سوی وزیر کشور که از سیاسی‌ترین بخش‌های دولت است جملگی در ماهیت از نگاه نظری و عملکردی مسأله سیاسی بودن شورا‌ها را تأیید می‌کند هر چند در قانون غیر سیاسی بودن شورا‌ها طرح شده اما عملکرد و ساختار و ماهیت امری دیگر است.

دراین میان کارکرد‌های نهاد‌های سیاسی جدا از هسته مرکزی آن یعنی قدرت نیست اقداماتی نظیر لابی‌گری، درک ذی نفعان، مصلحت سنجی،……. نیز که از بخش‌های مهم عملکردی نهاد‌های سیاسی است، در فعالیت شورا‌های شهر قابل توجه است.

اصولاً شهرو هر محیط زندگی مدنی واجتماعی، با شهروندان معنی پیدا می‌کند. رابطه شهروندی با مدیریت شهری از جمله مسائل و موضوعات مهمی است که در حوزه مدیریت شهری در جهان مورد توجه می‌باشد. شهر‌ها از جمله مراکز سکونتی هستند که برای ایفای نقش‌های متعدد به افرادی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی نیاز دارند.

نقش دادن به افرادِ متفاوت عرصه شهری از جمله دولت، مردم، نهاد‌های مدنی و قانون‌گذار باعث ایجاد وظایف متقابل و دو سویه بین شهروندان و اداره‌کنندگان امور در راستای رسیدن به حقوق شهروندی، در سطح ملی و محلی شده‌است. شورا‌های اسلامی شهر از نهاد‌های مدنی حاکمیت است که وظیفه تحقق حقوق شهروندی را در حوزه شهر و استان بر عهده دارد؛ این مهم نیز بخش دیگری از سیاسی بودن شوار‌ها را رقم می‌زند! در واقع این حقیقتی انکار ناپذیر است که شورا‌ها به رغم صراحت قانونی در قانون اساسی و تلاش کارشناسان شهری و مدیریتی سیاسی است؛ اما این وضعیت دارای نقاط ضعفی نیز هست چرا که وقتی ماهیت و عملکرد سیاسی باشد رویکرد تخصصی در آن کمی ممکن است به حاشیه کشانده شود؛ اما تلاش‌های نهاد‌های تخصصی فعال در شورا و بخش اجرایی مدیریت شهری می‌توانند با اتکا به بدنه نهاد‌های صنفی بستری متفاوت را تعریف کنند تااین دغدغه مرتفع گردد؛ شهر که مجموعه‌ای به هم پیچیده از مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و کالبدی است تنها نمی‌تواند بر محور کالبد و مسائل مرتبط به آن تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی کند، شهر مجبور است مسائل فرهنگی و اقتصادی و… را نیز در تبیین کالبد را مورد توجه قرار دهد!. خاستگاه تخصصی شورای شهر با در نظر گرفتن این مهم که نزدیکترین لایه حاکمیت به مردم است این الزام را جدی می‌کند که در مجموعه حکمرانی محلی مسائل تخصصی بیشتر از نهاد‌های دیگر حاکمیت ملی مورد توجه قرار گیرد. از این رو است که طرح‌های تفصیلی و جامع و ترافیکی و…. می‌بایستی در نهاد‌های بالادستی تخصصی مورد بررسی قرار گیرد تا نظرات کارشناسی در کنار نظرات حاکمیتی بستر مطلوبی برای اجرا داشته باشد.

اما نکته این جاست آیا مدیریت شهری و حکمرانی محلی به رغم ماهیت و کارکرد سیاسی توان اقدام تخصصی را دارد؟ به نظر می‌رسد باتوجه به توضیحات ذکر شده این امکان وجود دارد اما احتمالاً اختلالاتی در امر تخصص ایجاد می‌شود اما حضور نهاد‌های مردمی و صنفی که ناظران و چشمان بینای شهر هستند قادر است در مدیریت کردن این نهاد‌های حکمرانی محلی فعال شود.

وجود شورا‌های محله و یا شورایاری درایران بخشی از تلاش حکومت محلی برای اتصال بیشتر به لایه‌های درونی‌تر شهر برای تخصصی ساختن خدمات مورد نیاز! اما توجه به این نکته هم حائز اهمیت است که مفهوم حقوق شهروندی که امری سیاسی است امروزه شاید پس از حاکمیت در اختیار نهاد‌هایی از جنس شورا‌های شهری است! در تحقیقی دراین خصوص میزان رضایت شهروندان ازاین مؤلفه در شهر تهران قابل قبول بوده یعنی انتظار‌ات شهروندان علاوه بر مسائل تخصصی مطالبه‌گری حقوق شهروندی که امری غیر کالبدی بوده در کنار رعایت اصول مرتبط به آن و محیط زیست شهری با ا همیت بوده است!

اما این شائبه همیشه موجود است که مسائل سیاسی بر مسائل شهر اعم از کالبدی تا قانون‌گذاری و اقتصادی و فرهنگی اثر‌گذار باشد، از این رو برای کاهش این شائبه نیازمند نوعی همگرایی عمومی، توافق جمعی برای پایبندی به قوانین مصوب نهاد‌های تخصصی در شهر هستیم که بخشی از آن‌ها توسط نهاد‌های صنفی نظیر نظام مهندسی، جامعه شهر سازان، انجمن معماران و یا انجمن جامعه‌شناسی یا گروه‌های اقتصاد شهری و….. قابل تحقق است و بخشی از آن بایستی در ساختار تأیید و تصویب مصوبات شکل بگیرد و این توافق جمعی برای حفظ ارزش‌های شهری در همه زمینه‌ها قادر است این نهاد سیاسی را تخصصی‌تر نموده و دغدغه‌های صاحبان صنوف تخصصی شهرسازی و معماران را کاهش دهد.

اما ذکر این نکته ضروری است که هرجا قدرت وجود دارد یعنی امر سیاسی در انجا شکل گرفته اما می‌توان دامنه قدرت را تعدیل و ان را متصل به تخصص و منافع عمومی و خیر جمعی کرد تا کمتر سایه قدرت بر تصمیم‌گیری‌ها مستولی شود!.

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز شنبه ۲۸ مرداد

امنیت منطقه‌ای برآیند یک ارتباط
مهدی گیوه‌کی
۱ــ روابط حسنه ایران و عربستان از اتفاقات مهم و تأثیرگذار در منطقه غرب آسیاست که تأثیرات آن محدود به روابط دو کشور نیست. سفر وزرای خارجه دو کشور نشان از عزم جدی برای بازسازی روابط و همچنین گسترش روابط اقتصادی دارد. تاکید بر نقاط اشتراک به‌جای نقاط افتراق سبب بیشتر شدن همگرایی می‌شود.
​​​​​​​۲ــ بازگشایی سفارت‌های دوکشور در تهران و ریاض پس از سال‌ها کدورت، گام مهمی در راستای تقویت روابط دو کشور است. این گام‌ها سبب شده فضای کلی منطقه خلیج‌فارس نسبت به گذشته آرامش بیشتری را تجربه کند و همین‌طور از سوی دیگر موجب ناکامی صهیونیست‌ها در رسیدن به برخی اهداف خود شده است. بعد از توافق ایران و عربستان، صهیونیست‌ها که در ماه‌های اخیر با مشکلات عدیده داخلی و خارجی روبه‌رو هستند و مسیر رو به افول را با شتاب بیشتری طی می‌کنند، به‌شدت دچار انزوای سیاسی شده‌اند و بسیاری از طرح‌های این رژیم برای گسترش حوزه نفوذی‌اش در خلیج‌فارس نقش بر آب شده است. از همین رو صهیونیست‌ها به‌دنبال ضربه‌زدن به احیای روابط دو کشور مسلمان هستند و در این مسیر از هیچ اقدام تخریبی دریغ نخواهند کرد.
 
۳ــ اقدامات تروریستی گروهک داعش در حرم شاهچراغ و همچنین اخباری که توسط نهاد‌های امنیتی بعضا منتشر می‌شود، نشان از فعال شدن گروهک تروریستی داعش دارد. همان‌طور که سید حسن نصرا...، دبیرکل حزب‌ا... لبنان به مناسبت سالگرد پیروزی در جنگ ۳۳‌روزه تاکید کرد، آمریکا تصمیم گرفته است بار دیگر گروه تروریستی داعش را به صحنه برگرداند. در برهه کنونی، هر دو کشور ایران و عربستان برای بومی‌سازی امنیت در غرب آسیا برنامه و اراده جدی دارند. اقدامات ریاض برای کاهش تنش‌های منطقه‌ای و همچنین برخی اقدامات کشور‌های حاشیه خلیج‌فارس حاکی از آن است که فضای جدیدی بر منطقه حاکم شده و این فضا به بومی سازی امنیت کمک خواهد کرد. جمهوری اسلامی ایران نیز همان‌طور که در سال‌های گذشته توانسته جلوی پیشروی داعش را ـــ که از حمایت همین کشور‌های منطقه برخوردار بود ـــ بگیرد، این بار نیز به مدد دیپلماسی فعال و ایجاد بلوک ضدداعش، امنیت را به منطقه هدیه خواهد داد و برنامه‌های آمریکا و صهیونیست‌ها برای باز تولید تروریسم به محاق خواهد رفت.
 
۴ــ همان‌طور که رهبر انقلاب فرمودند، آمریکا «صلاحیت» اظهارنظر درباره امنیت منطقه را «ندارد» و امنیت خلیج‌فارس باید به‌دست کشور‌های منطقه تأمین شود، از همین رو امنیت آینده قطعا یک امنیت بومی و پایدار با مشارکت همه کشور‌های منطقه خواهد بود و ایران در تامین این امنیت تنها نخواهد بود و کشور‌های عرب منطقه در راستای بومی‌سازی امنیت در خلیج‌فارس و غرب آسیا مشارکت خواهند کرد که اگر خلیج‌فارس امن باشد، همه کشور‌های منطقه از این امنیت بهره‌مند خواهند شد، اما اگر خلیج‌فارس ناامن شود برای همه کشور‌های منطقه ناامن خواهد بود؛ قاعده‌ای مسلم که شبهه‌ای درخصوص آن وجود ندارد.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز شنبه ۲۸ مرداد
 
آراستگی معنوی پاسداران جوان چگونه شدنی شد؟
علی علوی

«بالاتر از گذشتگان سپاه بودن» وظیفه سنگینی بود که رهبرمعظم انقلاب بر دوش نسل‌های جدید سپاه گذاشتند. اما معتقدم جوانان سپاه از عهده آن برمی‌آیند، نه به آسانی، اما نه آن‌طورهم که در دسترس نباشد.
رهبری‌معظم پیش از این حتی درباره شهید سلیمانی نیز فرمودند که او را از دسترس خارج نکنید: «نباید به‌گونه‌ای سخن گفت و عمل کرد که خصوصیات سردار [سلیمانی]ماورایی و دست نیافتنی تصور شود.»
تکلیف نسل‌های جدید روشن است: به‌قله‌ها چشم بدوزید و حرکت کنید. همت و خرازی و باکری و باقری و کاظمی و سلیمانی و باقی شهدا همگی جوانانی مثل شما بودند. آن شهدای مثال‌زدنی، امام را پیش‌رو داشتند. شما نیز الگوی رهبری را در کنار دارید که در مقام‌های معنوی مانند امام است. می‌ماند این دنیای پرتجمل و فریبا که فریبایی‌اش گویی هزاران‌برابر آن سال‌های آغازین انقلاب و جنگ شده است، اما ظرف زمانه اگر برای گذشتگان سپاه با پیش‌آمدن زمینه جنگ و جهاد، مهیا شد، برای نسل‌های جدید نیز با زنده‌بودن راه جهاد و زمینه آن فراهم است. تفاوت نسل‌های جدید با گذشتگان که امتیازی برای پاسداران جوان به‌حساب می‌آید آنجاست که آن الگو‌ها برخی هنوز در قید حیات‌اند و خاطرات و سیروسلوک شهدا نیز هنوز قدیمی نشده، به دست فراموشی گذر زمان نیفتاده است، و پیش روی نسل جوان سپاه است.
تعبیرات رهبرمعظم‌انقلاب که برای آراستگی معنوی جوانان سپاه به‌کار بردند، نشان می‌دهد که ایشان از نیرو‌های جوان سپاه گویی فقط یک انتظار دارند: «امید را در دل خود زنده نگه دارید». آن وقت اگر امید باشد، بقیه کار‌ها ساده‌تر می‌شود.
این امید، ملتی را به آینده مطلوب می‌رساند. همین امید و باور بود که سپاه را در یک عمر سازندگی، دفاع از کشور، دفع کودتا‌ها و رفتن در دل حوادث سخت، به سازمانی زاینده و رو‌به‌جلو تبدیل کرد. رهبر معظم از سپاهیان جوان می‌خواهند که آن امید قدیمی‌ها را در دل خود زنده‌نگه‌دارند و بسازند. این کافی است تا جوانان هم مثل قدیمی‌ها شوند و بهتر و پویاتر و معنوی‌تر.
اکنون با مطالعه سلوک و زندگی گذشتگان سپاه می‌توان به سقف و اندازه‌ای برای آراستگی معنوی رسید و، چون سقف مشخص است، گذر از آن هم ممکن و مطلوب است و به رقابتی معنوی برای برجاگذاشتن الگو‌های جدید ایثار و مقاومت در پاسداران جوان تبدیل خواهد شد.
آراستگی معنوی یک نظامی با سلوک زاهدان و عارفان تفاوتی در روش دارد. یک نظامی معنوی، جانش را در کف گرفته است. این چیزی است که دشمن را هراسان می‌کند. اگر امریکا برخلاف اشغالگری‌هایش در همسایگان، پشت مرز‌های ایران ماند، نخستین دلیلش هراس از مواجهه با پاسدارانی بود که در دفاع از کشور و ملت و رهبرشان، از بذل جان هراسی که نداشتند، به آن‌هم مشتاق بودند. اشتیاق به شهادت برای جهان هنوز قابل ادراک و باورکردنی نیست. این نشان آراستگی معنوی یک نظامی، برخاسته از ولایت‌پذیری اوست. تفاوت آشکاری که این تبعیت با پیروی از رهبران در نظام‌های سیاسی و میلیتاریستی دنیا دارد، «عشق» است. آن پاسداری که عشق به خداوند را در دل خود زنده می‌کند، به، ولی او نیز عشق می‌ورزد و این عشق در امتداد عشق به خالق هستی است، نه علاقه احساساتی و حسابگرانه به یک فرمانده نظامی و رهبر دنیوی که بازیچه تغییرات ظاهری دنیا شود. اینجاست که آن عاشق با معشوق و معبود خود چنان می‌شود که به او بگوید این جان من و این قلب من خانه توست و خانه دین است و خانه بندگان مؤمن توست و «خانه خود را همی‌سوزی بسوز/ کیست آن‌کس که بگوید لایجوز؟!» و این‌چنین است که پاسدار انقلاب به معنویتی می‌رسد که می‌شود سلیمانی و کاظمی و خرازی و همت و باکری و باقری. این جایی است که نظام‌های دنیا را به آن راهی نیست.

عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز شنبه ۲۸ مرداد

عبرت‌ های کودتای 28 مرداد برای روزگار ما
جواد نوائیان رودسری
  تاریخ را باید گنجینه عبرت‌ها بدانیم؛ عبرت‌هایی که می‌تواند در طراحی و ترسیم مسیرها و راهبردهای جدید، نقشی کلیدی و محوری داشته ‌باشد؛ به قول مرحوم ملک‌الشعرای بهار، «گذشته، پایه و بنیان حال و آینده است». سرمایه عبرت‌های تاریخی، گاه محصول هزینه‌های سنگین و غیرقابل جبرانی است که پدران ما، ناخواسته آن را پرداخته‌اند تا نسل‌های آینده را از ابتلا به چالش‌ها و ضررهای مشابه، مصون نگه دارند. 70 سال پیش در چنین روزی، بالاخره تلاش‌های چند ساله و جنگ ترکیبی استعمار کهنه و نو علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت، اسباب سقوط دولت ملّی و بازگشت عصر دیکتاتوری را فراهم کرد؛ عصری که مهم ترین شاخص آن، تسلط دوباره غرب و به خصوص آمریکا و انگلیس، بر منابع و ثروت‌های ملی ایرانیان بود. کودتای 28 مرداد سال 1332، در شرایطی به حیات نهضت و دستاوردهای آن پایان داد که اوضاع سیاسی داخل کشور، در پی تشنج‌ها و درگیری‌های متعدد، سخت آشفته و ابر بدبینی و سوءظن بر سر کشور سایه انداخته ‌بود؛ دیگر از همراهی و هم‌سویی جامعه در رویدادهایی مانند قیام 30 تیر، نشانی دیده نمی‌شد و ساختار سیاسی کشور، از فقدان همبستگی رنج می‌برد. این وضعیت، علاوه بر رویکردهای ناصواب برخی از فعالان نهضت و تلاش برای نادیده گرفتن قانون از سوی تعدادی دیگر، ریشه در براندازی هدفمندی داشت که از سوی نهادهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس برنامه‌ریزی شده ‌بود. به طور خلاصه، آن‌چه در کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد، وابسته به یک عامل واحد نبود و باید آن را برایند عوامل متعددی بدانیم که در ادامه، به برخی از آن ها، به مثابه درسی سازنده برای روزگار خودمان، خواهیم پرداخت:
نخست - نادیده گرفتن جریان نفوذ: یکی از مهم ترین عواملی که کار را برای کودتاچیان تسهیل کرد، نادیده گرفتن جریان نفوذ از سوی دولت دکتر مصدق بود. جمع زیادی از دست‌اندرکاران و عوامل ایرانی کودتا، کسانی بودند که در این دولت و در مناصب کلیدی حضور داشتند. فضل‌ا... زاهدی، مجری و نخست‌وزیر کودتا، برای مدت‌ها وزیر کشور دولت دکتر مصدق بود. در میان حلقه اطرافیان نخست‌وزیر، جریان نفوذ حضور قدرتمندی داشت و او کم و بیش این موضوع را می‌دانست، اما به هر دلیل، مانع از تداوم فعالیت آن ها نشد و به انحای مختلف، از کنار اقدامات خائنانه آن ها، بی‌تفاوت عبور کرد.
دوم – اعتماد به بیگانگان: بسیاری از پژوهشگران، اعتماد دکتر مصدق را به آمریکایی‌ها، بزرگ ترین اشتباه سیاسی وی می‌دانند. او با وجود سابقه و تجربه طولانی در حوزه فعالیت‌های سیاسی، در رفتاری که باید آن را در خوشبینانه‌ترین وضعیت، غفلت بدانیم، به وعده‌های آمریکایی‌ها دل خوش کرد و با وجود آن ‌که می‌دانست در جهانِ پس از جنگ جهانی دوم، میان واشنگتن و لندن، به دلیل منافع مشترک، روابط مستحکم و پیوسته‌ای ایجاد شده ‌است، کوشید از یک طرف قدرت، برای عقب راندن طرف دیگر استفاده کند و در این مسیر، از تکاپوهای دیپلماتیک بهره ببرد. غافل از این ‌که آن ‌چه کاخ‌ سفید تعقیب می‌کرد، منافع بود، نه روابط و چون منافع آمریکا در ارتباط با بریتانیا، بسیار فربه‌تر از حجم منافع آمریکا در ارتباط با ایران و دولت مصدق بود، آمریکایی‌ها در تقابل میان این دو، مصدق را وانهادند و به انگلیسی‌ها روی خوش نشان دادند.
سوم – غفلت از جنگ رسانه‌ها: کودتای 28 مرداد، حاصل یک جنگ ترکیبی همه‌جانبه علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت بود (در این باره می‌توانید به مقاله صفحه 6 امروز مراجعه کنید). بخشی از این جنگ ترکیبی، به سوءاستفاده از قدرت و نفوذ رسانه معطوف می‌شد. از همان آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت، دشمنان نهضت، جنگ رسانه‌ای را به صورتی کارآمد به کار انداختند و با سوءاستفاده از فضای باز و تقریباً بدون محدودیتی که در این دوره به وجود آمده‌ بود، بذر ناامیدی، سوءظن و گاه بی‌تفاوتی نسبت به اقدامات دولت و آرمان‌های نهضت را در دل مخاطبان پاشیدند. برای تقویت این جنگ گسترده، شبکه‌های ویژه اطلاعاتی، مانند «شبکه بدامن» به کار افتاد و خبرهای دروغ و بی پایه، فضای رسانه‌ای کشور را مسموم و آماده وقوع کودتا کرد.
چهارم – پایبند نبودن به ساختارهای قانونی: دکتر مصدق به عنوان نخست ‌وزیر برکشیده نهضت ملی شدن صنعت نفت که دست بر قضا حقوقدانی تحصیل کرده بود، ظاهراً به بهانه اجرای سریع برنامه‌ها و تقابل با هجمه‌های احتمالی و این‌ که مجلس، همخوانی لازم را با دولت ندارد، دست به اقدامات و مطالبه‌های فراقانونی زد. او به عنوان فردی آشنا با مبانی حقوق و نیز، سیاستمدار کهنه‌کار عصر مشروطه، به خوبی می‌دانست که نادیده گرفتن اصل تفکیک قوا و آسیب رساندن به استقلال قوای سه‌گانه، می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری داشته باشد؛ اما با بی‌اعتنایی به چنین مسئله مهمی و مطالبه اختیارات قانون‌گذاری شش‌ماهه برای نخست‌وزیر و بعداً انحلال مجلس شورای ملی، عملاً حفره‌هایی قابل اتکا برای دشمنان نهضت به وجود آورد و سنگین‌ترین ضربات از محل همین حفره‌ها به نهضت وارد شد.
پنجم – بی‌تفاوتی به اندرزهای خیرخواهان: یکی از نکات عبرت‌آموز در بررسی تاریخی کودتای 28 مرداد، نادیده گرفتن سخن ناصحانی است که با اِشراف بر شرایط و آگاهی از اقدامات دشمن، به دنبال جلوگیری از وارد آمدن خسارت بودند، اما به فریادهای آن ها وقعی گذارده نشد. افزون بر آیت‌‌ا... سیدابوالقاسم کاشانی که با وجود اختلافات پیش‌آمده، به عنوان خیرخواه نهضت و در راستای تلاش برای حفظ آن، برای دکتر مصدق پیام فرستاد و درباره قریب‌الوقوع بودن کودتا به وی هشدار داد، افرادی از اطرافیان شخصِ دکتر مصدق، مانند دکتر غلامحسین صدیقی نیز، درباره خطر عدول وی از قانون و تلاش برای عبور از آن با بهانه رسیدن سریع به هدف، هشدار دادند، اما دکتر مصدق، با هر منطق و دلیلی، به این هشدارها وقعی ننهاد و شد آن ‌چه که نباید می‌شد.
عناوین اخبار روزنامه شرق در روز شنبه ۲۸ مرداد

کشیدن سیم خاردار جلوی امواج دریا

مهرداد احمدی شیخانی
سال‌ها پیش، وقتی برای اولین بار در یادداشتی به این اشاره کردم که در دوره رضا شاه، ابتدا داشتن رادیو ممنوع بود، یک نفر برایم تصویری از مجوز پدربزرگش فرستاد که از شهربانی، اجازه داشتن رادیو را گرفته بود. یادم نیست که شغل آن پدربزرگ چه بوده که توانسته بود اجازه داشتن رادیو را در خانه از شهربانی بگیرد؛ اما جالب بود که داشتن چنین مجوزهایی در صُور مختلف و هر‌از‌چندگاهی در کشورمان مرسوم می‌شود؛ یعنی داشتن یک چیزهایی برای عموم مردم غیرقانونی اعلام می‌شود و بعد عده‌ای به‌ واسطه شغل یا امکانی که دارند، درصدد کسب مجوز بر‌می‌آیند و مجوز استفاده از آن امر ممنوع را کسب می‌کنند تا به‌مرور آن امر ممنوع آن‌قدر گسترش می‌یابد و عمومی می‌شود که عملا غیرقانونی‌بودنش به کناری نهاده می‌شود و به‌ قول آن مَثَل معروف «شتر دیدی ندیدی»، هرچند ممکن است هیچ‌ وقت آن ممنوعیت فسخ نشود. مثلا تا آنحایی که می‌دانم، هنوز هم داشتن رادیو ممنوع است؛ یعنی از زمان رضا شاه که داشتن رادیو غیرقانونی شد تاکنون، کسی دنبال این نبوده که این ممنوعیت را بردارد. البته فقط رادیو نیست. در این بلاد، خیلی چیزها ممنوع است و استفاده از آن غیرقانونی اعلام شده؛ ولی دیگر حتی وجود هم ندارند که کسی به‌ دنبال رفع ممنوعیتش باشد. یکی از آن ممنوعیت‌ها، داشتن دستگاه ویدئو است که هنوز هم داشتنش ممنوع است؛ ولی دیگر چیزی به نام ویدئو وجود ندارد که داشتنش جرم باشد؛ یعنی حتی اگر کسی بعد از این‌همه سال این دستگاه را به‌عنوان عتیقه‌ای از دوران گذشته در خانه داشته باشد، مرتکب جرم شده و پیگرد قانونی دارد؛ هرچند نسل جدید اصلا نمی‌دانند ویدئو چه دستگاهی است و با آن چه می‌کنند و احتمالا ممکن است اگر آن را ببینند، گمان کنند یک نوع دستگاه خوراک‌پزی مانند مایکروویو یا همان موج‌پز است. این را برای شوخی نگفتم؛ چون چند سال پیش یک نفر را به اتهاماتی محاکمه کردند و یکی از جرائمش داشتن دستگاه نمابر بود (که داشتن آن هم غیرقانونی است)، آن‌هم وقتی که دیگر کسی از نمابر یا همان فکس استفاده نمی‌کند. درست مثل رادیو که احتمالا اگر هنوز ممنوعیتش لغو نشده باشد، استفاده از آن هم می‌تواند جزء جرائم باشد. اما چرا چنین است و چرا بسیاری چیزها که محصول تکنولوژی و پیشرفت جوامع بشری و تحولات اجتماعی است، در این سرزمین ممنوع می‌شوند، با اینکه تجربه این صدساله و بلکه بیشتر نشان می‌دهد که این ممنوعیت‌ها مانند این است که جلوی امواج دریا سیم خاردار بکشیم و چرا با اینکه می‌دانیم و تجربه کرده‌ایم که تحولات اجتماعی اجتناب‌ناپذیر است، باز هم چنین می‌کنیم و یک اشتباه را در اشکال مختلف تکرار می‌کنیم؟

واقعیت این است که دلیل تکرار اشتباهات از سه حالت بیرون نیست؛ یا ناآگاهانه است و نمی‌دانیم و اشتباه می‌کنیم، یا می‌دانیم و عامدانه اشتباه می‌کنیم، یا چاره‌ای جز تکرار اشتباه نداریم و ناچار به انجام کار اشتباه هستیم. این دلیل سوم احتمالا ممکن است عجیب باشد؛ اینکه ما چاره‌ای جز تکرار اشتباه نداشته باشیم ولی عجیب نیست، چون بارها اتفاق افتاده است. بارها که می‌گویم، مثل همین ممنوعیت‌های رادیو، ویدئو، فکس، ماهواره و امثالهم است. حالا می‌خواهد این ممنوعیت‌ها به حکم قانون باشد یا بر مبنای مسائل عقیدتی؛ مثلا می‌دانستید که یک موقعی، دوچرخه هم بنا بر بعضی فرامین اعتقادی ممنوع بوده یا حتی آب لوله‌کشی؟ برای همین وقتی بنا بر همین تجربه مکرر و بنا بر مستندات بسیار، سال‌ها بود که دلسوزان بسیاری درباره حجاب هشدار می‌دادند که پیش از آنکه دیر شود و کشور آسیب جدی ببیند و شکاف بین جامعه و دولت به مراحل نگران‌کننده برسد، باید در این زمینه کار فرهنگی مستمر و با‌ برنامه انجام داد و از هر حرکتی که باعث دوری جوانان از این دست مقولات می‌شود اجتناب کرد؛ اما دولتمردان احتمالا نه از سر ندانستن بلکه قطعا آنها نتیجه را بهتر از دیگران می‌دانند و نه از سر عمد چون کدام عاقلی است که به‌ دنبال ایجاد بحران برای جامعه تحت مدیریت خود باشد؟ برای همین می‌ماند ناچاری؛ یعنی نه اینکه ندانیم جامعه متحول شده است؛ که مدیران قطعا داده‌های آماری بیشتری از ما دارند که جامعه از کجا به کجا رسیده و به کجا خواهد رفت؛ و نه اینکه عمد داشته باشد که با این شرایط جهانی، در داخل هم خود را دچار فشار افکار عمومی و بحران کند، که احتمالا می‌ماند ناچار‌بودن در این اجبار و این مهم‌ترین دلیل است در پاسخ به این سؤال که چرا با اینکه نتیجه برخی سیاست‌گذاری‌ها، امروز در رفتاری که جامعه در خیابان از خود بروز می‌دهد، آشکار شده، قانون عفاف و حجاب به مهم‌ترین پروژه قانون‌گذاران تبدیل می‌شود؟ برای همین است که گمان می‌کنم دوستان می‌دانند این پروژه برای کشور یحتمل تنش‌زاست؛ ولی انگار چاره‌ای ندارند؛ اما چه چیز این را برای سیستم چاره‌ناپذیر کرده، موضوع دیگری است.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز شنبه ۲۸ مرداد

دام‌های پیش روی!

 سعدالله زارعی
زورآزمایی اصلی در جهان، زورآزمایی «عبادالرحمن» و «شیطان رجیم» است. سرنوشت این زورآزمایی را خداوند متعال در قرآن کریم ترسیم فرموده است؛ مؤمن صعود می‌کند و نیرنگ شیطان تباه می‌شود. آیات 4 تا 10 سوره مبارکه فاطر با وضوح تمام این دو افق را ترسیم کرده است. اما این البته به شرط یا شروطی وابسته است. خداوند در آیه پنجم این سوره با کوتاه‌ترین عبارت که از اعجاز قرآن کریم است، این شروط را هم بیان فرموده است «مبادا زندگی دنیا شما را فریب دهد و غرور شما را بگیرد». 
قرآن کریم در آیات متعدد از جمله آیاتی که ‌اشاره شد هم صحنه زورآزمایی را در دو جبهه ترسیم کرده و هم عاقبت این زورآزمایی را بیان نموده و هم شروط تحقق وعده خود در پیروزی عبادالرحمن بر شیطان رجیم را نشان داده است. 
خداوند در ابتدای آیات مورد ‌اشاره می‌فرماید این صحنه جدال از اول بوده و آن نتیجه هم همیشه بر آن مترتب بوده و آن شروط هم همیشه بر موفقیت جبهه حق حاکم بوده است. در تشریح این جبهه‌بندی گفتنی‌هایی وجود دارد: 
1- خداوند در آیه چهار سوره فاطر خطاب به پیامبر بزرگوار صلوات الله علیه و آله می‌فرماید این جبهه‌ای که تو امروز با آن مواجه هستی از اول بوده و در نهایت هم اراده خداوند بر امور حاکم شده است. یعنی هم بدان که این پنجه در پنجه منکران و مستکبران افکندن پیامبران و امت‌ها یا اطرافیان آنها همیشه تاریخ بوده و تا آخر هم خواهد بود و مؤ‌منین نباید گمان کنند که یک روزی این جبهه‌بندی و نزاع به پایان می‌رسد. این اصل اول است. و هم بدان که نتیجه این درگیری غلبه جبهه باطل بر جبهه حق نخواهد بود؛ بلکه این جبهه حق است که پیروز می‌شود و روند به طور قطعی - یعنی سنت الهی - بر مبنای پیروزی جبهه حق تنظیم گردیده است. در آیه بعد خداوند روی خود را از رسول‌الله(ص) به سمت مردم می‌چرخاند و تمام مردم را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید تحقق وعده - سنت - خداوند قطعی است. شما مهیای تحقق این وعده درباره خود شوید. چگونه؟ می‌فرماید، دو چیز را مراقبت کنید، «عدم دنیا‌گرایی» و «توجه به کید شیطان» این دو هم درهم تنیده‌اند تا جایی که می‌توان گفت یکی هستند. بعد خداوند می‌فرماید حتماً بدانید شیطان «دشمن» شماست و شما باید او را دشمن ببینید؛ چرا که اگر در این خصوص راه خطا در پیش گرفتید، تسلط او بر شما حتمی است و عاقبت با او رهسپار جهنم خواهید شد؛ «لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ». اما اگر در برابر او همواره هوشیار بودید، خداوند کاستی‌های شما (از حیث عده و عُده یا از حیث توانایی) را جبران می‌کند و به پاداش بزرگ هم می‌رساند؛ «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ». 
خداوند در ادامه می‌فرماید در جبهه حق، بعضی در عین آن‌که بدکردار هستند، بدکرداری‌شان را توجیه می‌کنند یعنی در حالی که به سمت جبهه باطل غلتیده‌اند، کماکان خود را عضوی از جبهه حق معرفی می‌کنند. از آیه 8 سوره فاطر بر می‌آید که این‌ها دو دسته‌اند، یک دسته از آنان در انحراف غوطه‌ور شده‌اند و فقط به پوستی با جبهه حق ارتباط داشته و در هیچ موضوع اساسی با مؤمنین ‌اشتراک نظر ندارند و دسته دیگر در عین اینکه دچار انحراف شده‌اند خیلی هم متوجه انحراف خود نیستند. مضمون این آیه این است که دسته اول از دست رفته‌اند و خداوند هم نظر خود را از آنان برداشته و عاقبت‌شان ورود به جهنم همراه جبهه باطل است و برای آنان دلسوزی‌ جایی ندارد؛ 
«فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ»
دو سرنوشت متضاد در انتظار دسته دوم است. این دسته امکان هدایت دارند و ممکن است با انذار و نصیحت اصلاح گردند و ممکن است مداهنه و اختلاط با دسته اول را ادامه داده و با آنان سرازیر جهنم گردند. خداوند در ادامه در آیه 10 توضیح می‌دهد که چرا جبهه حق بر جبهه باطل پیروز می‌شود و اقدامات آن قرین موفقیت است و چرا جبهه باطل شکست می‌خورد و اقدامات آن قرین شکست می‌باشد؛ مضمون این آیات می‌گوید برای اینکه فعل جبهه حق به قدرت لایزال اتصال می‌یابد و همان عزت - خلل‌ناپذیری - را پیدا می‌کند و جبهه باطل به نقشه‌ای که می‌کشد متکی است و قدرت او ضریب نمی‌خورد و طبیعی است که «عزم الهی» بر «مکر شیطانی» پیروز شود؛ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ».
2- آنچه در شرح آیات (با استفاده از ترجمه استاد بهرام‌پور) گفته شد را ما دقیقاً در محیط پیرامون خود مشاهده می‌کنیم. یعنی هم شاهد زورآزمایی در جبهه عبادالرحمن و در جبهه شیطان رجیم در قالب نمادهای امروزین هستیم. هم غلبه عبادالرحمن بر جبهه شیطان رجیم را بارها دیده‌ایم و هم شاهد ارتفاع منطق و اقدام در جبهه عبادالرحمن هستیم و هم صف جدای جهادگران و عافیت‌طلبان را مشاهده می‌کنیم و هم رفع نواقص جبهه مؤمنین از سوی خداوند را می‌بینیم. پس فرمول پیروزی واقعی و شکست واقعی چندان هم پیچیده نیست؛ پیروزی جبهه حق در استقامت و رنگ عوض نکردن است. رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها فرموده‌‌اند «هر جا ایستادیم، پیروز شدیم» به‌قول علمای منطق «هرجا ایستادیم» شرط است، «پیروز شدیم» جزای (نتیجه) شرط است. 
حق بودن جبهه حق به خودی خود به «پیروز شدیم» نمی‌رسد، بلکه در صورت ایستادگی این اتفاق می‌افتد. از آیات مورد ‌اشاره می‌توانیم این بهره را هم ببریم که تعالی و رشد جامعه به شدت مرهون کسانی است که استقامت کرده و سنگر را خالی نکرده‌اند. رهبر معظم انقلاب در عبارتی فرموده‌اند پیروزی‌های بزرگ ایران مرهون شهادت افرادی است که به ظاهر رفته و در واقع در جای جای این نظام الهی برای حل مسائل پیچیده حضور دارند. 
3- جامعه اسلامی در عین آنکه با مردان مجاهد و ولایی به اعتلا رسیده، در متن خود گرایش‌های مختلف را شاهد است. این آیات اولاً دو جبهه آشکار را به ترسیم کشید و بر دائمی بودن آن تأکید کرد؛ «وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ». ثانیاً جامعه مؤمنین و به تعبیری جامعه اسلامی را به دو دسته استقامت‌کنندگان و دنیاطلبان تقسیم نمود. این تفکیک به این معناست که شرط پیروزی جبهه حق بر جبهه باطل این است که استقامت‌کنندگان، هویت‌بخش جامعه باشند. معنای مخالف هم این است که اگر در جبهه حق، دنیاطلبان محوریت پیدا کرده و مسئولیت‌های کلان هم به دست آنان بیفتد، شکست جبهه حق قطعی است. چرا که دنیاطلبان در صفت دنیاطلبی، از جبهه باطل تبعیت کرده و در آن حل شده‌اند. از این‌رو در آیه هشتم این سوره «یضل» و «یهدی» را به خدا نسبت داده، یعنی این هر دو مربوط به جبهه حق است که دنیاطلبان آن به سرنوشت جبهه باطل گرفتار می‌شوند و تقواپیشگان با عنایت خداوند از دام‌ها و مشکلات عبور می‌نمایند.
دنیاطلبی یک شاخص بسیار اساسی در ارزیابی وضع جامعه دینی است. این البته گاهی جنبه فلسفی هم پیدا می‌کند یعنی ممکن است از میان جامعه مؤمنین، کسانی بگویند اصلاً حکومت دینی پدیده‌ای صرفاً دنیایی است و مشروعیت آن تک‌ساحتی و عرفی است. این نگرش‌های فلسفی نوعاً بستر مناسب و بلکه بهترین بستر برای پهن شدن تورهای نفوذ و جاسوسی دشمنان جبهه حق است. این نشان می‌دهد انتقال از یک وضع فلسفی به یک وضع سیاسی - امنیتی به سرعت طی می‌شود. کمااینکه شاهدیم خیلی از کسانی که در دهه 1370 در روزنامه‌هایی مثل سلام مدعی بودند حکومت جمهوری اسلامی مثل سایر حکومت‌ها، عرفی است و موافقت و مخالفت با آن ذیل واجب و حرام یا مستحب و مکروه قرار نمی‌گیرد، از رسانه‌های وابسته به سرویس‌های انگلیس و آمریکا سر درآوردند و بعضی سردمدار رسانه‌هایی مثل ایران اینترنشنال شدند. 
چرا در آن روز ابتدا در ستون الو سلام، سپس در صفحات لایی و پس از چندی در ستون یادداشت‌های روزنامه سلام از عرفی بودن حکومت دینی حرف زده می‌شد؟ برای اینکه بعداً افرادی جرأت کنند خیابان، دانشگاه و اداره نظام مقدس جمهوری اسلامی را به صحنه خون و آتش تبدیل کرده و احساس گناه هم نکنند! 
شما می‌بینید که فردی که 8 سال رئیس‌جمهور نظام اسلامی بوده، در عین اینکه حاضر نیست در مواجهه با نظامی که از نردبان آن بالا رفته - و به چیزی که به قول خودش در مخیله‌اش نمی‌گنجیده رسیده - یک کلمه بگوید در انتخابات سال 1388 تقلب نشد و آن ادعاها دروغ بود، در مواجهه با جریانی که دست به بی‌رحمانه‌ترین جنایات‌- شهادت شهیدان عجمیان، علی‌وردی و... - زده‌ است، بیانیه می‌دهد و آنان را تقدیس می‌کند! این نوع دنیاطلبی، درهم آمیختن دنیاطلبی فلسفی و دنیاطلبی عملی است. 
براساس آیات قرآن کریم، شیطان رجیم سوگند یاد کرده که دام‌ها و وسوسه‌های خود را در درون جبهه حق، پهن می‌کند و دست‌بردار هم نیست. مضمون آیه ششم سوره فاطر هم این است که شیطان سوار نقطه ضعف‌های افراد در جبهه حق می‌شود و آنان را تا درب جهنم سوزان (سعیر) همراهی می‌کند. قرآن یک آیه قبل‌ترش به مهم‌ترین نقطه ضعف‌ها در جبهه حق ‌اشاره می‌کند؛ «دنیازدگی» و «ندیدن دشمن» که درهم تنیده‌اند. 
در جبهه حق بالاخره دنیاطلبان هم حضور دارند و نمی‌توان ریشه آنان را خشکاند. این‌ها خطرند چون بستر موفقیت دشمن در به سرانجام رساندن توطئه‌ها می‌باشند. اما با این وجود، به خودی خود تهدید حیاتی و امنیتی علیه جبهه حق نیستند. خطر زمانی رخ می‌‌دهد که این دنیاطلبان (فلسفی و عملی) بر شریان‌های جامعه دینی حاکم شوند و سیستم دفاعی آن در مقابل خصومت‌ها و انحرافات را از کار بیندازند. 
به این نکته باید به عنوان تهدیدی نگاه کرد که هر کجا وارد شود، همان‌ جا را از کار می‌اندازد. یک وقت در سطح کلان نظام و یک وقت در سطح یک وزارت‌خانه یا سازمان یا اداره و یا نهاد است. در هر صورت هر فردی از جامعه دینی که در هر بخش حضور دارد، باید مراقب این موضوع باشد. 
بر این اساس حضرت امام خمینی(ره) در یک تریبون عام (وصیت‌نامه) فرمودند «من در میان شما باشم یا نباشم نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد... اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش می‌کنم که هوشیار و مراقب باشید.»
(صحیفه امام، ج 21، ص 93)
روزنامه رسالت
صدای پای یک جنایت بشری

حنیف غفاری

اخیرا جلسه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل متحد باهدف بررسی فعالیت آزمایشگاه‌های تولید سلاح‌های بیولوژیک آمریکا در خاک اوکراین برگزار شد که طبق معمول، سه کشور آمریکا، انگلیس و فرانسه مانع از بررسی ابعاد پنهانی و آشکار این پرونده شدند! از زمان آغاز جنگ اوکراین تاکنون، شواهدی دال بر پنهان‌سازی اسناد مربوط به نحوه فعالیت آزمایشگاه‌های مشکوک تسلیحاتی آمریکا در اوکراین به‌دست‌آمده که گویا دبیر کل سازمان ملل متحد و سه عضو غربی شورای امنیت تمایلی نسبت به پاسخگویی نسبت به آن ندارند. 

به‌عنوان‌مثال ، سخنگوی وزارت خارجه روسیه قبلا تأکید کرده است که یک تلاش عجولانه برای پاک کردن شواهد برنامه‌های بیولوژیکی نظامی از  طریق از بین بردن نمونه‌های آزمایشگاهی طاعون، وبا، سیاه‌زخم و سایر عوامل بیماری‌زا انجام‌شده است.همچنین شواهدی دیگر می‌گوید آزمایشگاه‌های تحت حمایت ایالات‌متحده در کی یف، خارکیف و اودسا روی پاتوژن های خطرناکی کار می‌کنند که به‌طور سفارشی برای هدف قرار دادن نژادهای مختلف ( ناظر بر ویژگی‌های محیطی و انسانی )  طراحی و ساخته می‌شوند. 

مقامات غربی این ادعاها را در حالی نادرست و حتی مضحکانه می‌خوانند که اساسا، اجازه طرح ابعاد چنین خطر آشکاری را در جلسات شورای امنیت نمی‌دهند. به عبارت بهتر، اصرار واشنگتن، لندن و پاریس بر عدم طرح این موضوع جنجالی در محافل بین‌المللی بیانگر خطرات بالقوه و بالفعلی است که بشریت را در این عرصه تهدید می‌کند. همچنین فعالیت برخی آزمایشگاه‌های مخفی آمریکا در اوکراین می‌تواند ناظر بر خلق نوعی پاندمی تازه در جهان ( پس از عبور از دوران شیوع کووید۱۹)استوار باشد.واشنگتن می‌تواند از فناوری‌های ظاهرا بیولوژیک ، در مسیر اهداف تهاجمی خود استفاده کند. فراموش نکنیم که راهبرد کلان آمریکا مبنی بر خلق بحران‌های مزمن امنیتی در دنیا، صرفا معطوف به استفاده از تسلیحات متعارف نظامی نیست و استفاده از ظرفیت‌های بیولوژیک از طریق خلق پاندمی های  بشرساز نیز متأسفانه در چنین معادله‌ای موضوعیت دارد. 

​​​​​​​بدون شک انجام تحقیقات جامع، گسترده و مؤثر در خصوص نحوه فعالیت آزمایشگاه‌های بیولوژیک آمریکا در خاک اوکراین و حتی شفاف‌سازی در خصوص فعالیت شرکت‌های دارویی مانند فایزر و مدرنا در این کشور اروپایی، مطالبه‌ای بشری محسوب می‌شود که اگر در قبال آن غفلت شود، در آینده شاهد وقوع بحران‌های انسانی و زیستی شدیدتری در جهان خواهیم بود. نکته مهم‌تر اینکه رسانه‌های اروپایی و آمریکایی، ترجیح می‌دهند اشاره‌ای نسبت به این موضوع جنجالی و مهم نکرده و کماکان به همان روایت سازی کلیشه‌ای خود در جنگ اوکراین مشغول باشند.

قدرمتیقن این ماجرا مشخص است :همپوشانی رسانه‌ها و سیاستمداران آمریکایی-اروپایی در سانسور اخبار و ادعاهای صورت گرفته در خصوص آزمایشگاه‌های بیولوژیکی که در خاک اوکراین ( آن‌هم به‌صورت غیر اعلامی و غیرقانونی) مشغول به فعالیت بوده و می‌باشد، موضوعی نیست که بتوان با سکوت یا تسامح از کنار آن گذشت.

روزنامه وطن امروز
 
سپاه و ۴۵ سال مبارزه با تروریسم داخل و خارج
مهدی بختیاری
 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جمله نهادهایی است که صفر تا صد آن را باید محصول شکل‌گیری انقلاب اسلامی دانست.
سپاه در نخستین ماه‌های پیروزی انقلاب اسلامی با هدف دفاع از انقلاب در برابر تهدیدات متعدد آن سال‌ها شکل گرفت و رفته‌رفته به یکی از اصلی‌ترین ارکان امنیتی ایران در برابر تهدیدات داخلی و خارجی تبدیل شد.
شکل‌گیری سپاه در آغازین روزهای پیروزی انقلاب، در حالی بود که ارتش به عنوان حافظ مرزهای کشور در برابر دشمن خارجی، با تدبیر حضرت امام خمینی در برابر فضاسازی‌های سنگین چپ‌گراها برای انحلال ارتش که حتی برخی نیروهای انقلاب را هم با خود همراه کرده بودند، حفظ شد و ماندگاری ارتش این سوال را در اذهان ایجاد کرد: وقتی یک نیروی نظامی کلاسیک در کشور وجود دارد و همزمان ژاندارمری نیز مسؤول امنیت انتظامی در داخل است، چه نیازی به سپاه داریم؟
پاسخ به این سوال را باید در تنوع تهدیدات علیه انقلاب اسلامی جست‌وجو کرد؛ تهدیداتی که عمدتا از سوی گروهک‌های معاند با کارنامه سیاه تروریستی شکل می‌گرفت که نمونه و مصداق اصلی آن گروهک تروریست‌ منافقین بود.
سپاه پاسداران ابتدا قرار نبود یک نیروی کلاسیک نظامی و موازی با ارتش باشد، لذا به عنوان یک نهاد مکتبی با رویکردهای اجتماعی و امنیتی شکل گرفت تا حافظ انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن باشد. این جمله ساده، بعدها به عنوان یک اصل در قانون اساسی کشور نیز گنجانده شد و حوزه ماموریتی سپاه را به فراتر از مرزهای جغرافیایی کشاند.
مبارزه با باقیمانده‌های رژیم ستم‌شاهی، مقابله با گروهک‌های تجزیه‌طلب و نبرد امنیتی با تروریست‌های داخلی از جمله سازمان مجاهدین خلق، مهم‌ترین اقدامات سپاه تا پیش از شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ملت ایران بود.
با وقوع جنگ به واسطه اولویت این موضوع و اهمیت دفاع در مقطعی که نیروهای نظامی کلاسیک به دلایل مختلف دچار ضعف در ساختار و نیرو بودند، سپاه به عنوان نیروی کمکی وارد میدان شد و رفته‌رفته بنا بر اقتضائات زمانه، ساختار سپاه گسترش بیشتری یافت و وظایف نظامی‌گری کلاسیک - البته با تعریف جدید و با رویکرد جهادی و انقلابی - به شرح وظایف این نهاد افزوده شد.
با پایان جنگ تحمیلی و انتقال تهدید از داخل به خارج از مرزها، سپاه به عنوان حافظ انقلاب و دستاوردهای آن که حالا به خارج از مرزهای جغرافیای کشیده شده و ملت‌های زیادی با الگوگیری از این نظام، مسیر جدیدی را در عرصه مقابله با استکبار برگزیده‌ بودند، وظیفه داشت با همه توان به حمایت از این رویکرد و هر گروهی که علم مبارزه با استکبار و رژیم صهیونیستی را برداشته، بپردازد.
دفاع از ملت مظلوم فلسطین در همه ابعاد و به هر شکلی که در توان است، از جمله مهم‌ترین این اقدامات بود که همچنان با عزم جدی از سوی حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ادامه دارد.
اساسا سپاه خود را ملزم به حمایت همه‌جانبه و آشکار از هر گروهی می‌داند که در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی به عنوان مهم‌ترین دشمن ایران و همه کشورهای اسلامی در منطقه است و این را به وضوح در حمایت و تجهیز گروه‌های مبارز فلسطینی و حزب‌الله لبنان - به طور مشخص در جنگ 33 روزه - دیدیم.
با شیوع پدیده داعش در غرب آسیا در کشورهایی نظیر سوریه و عراق که دامنه تهدیدات آن تا نزدیکی مرزهای کشورمان نیز کشیده شد، سپاه پاسداران ماموریت یافت برای دفاع از منافع کشور و حمایت از ملت‌های منطقه - که درگیر این خطر بزرگ شده بودند - وارد میدان شود.
اینجاست که نقش بی‌بدیل سردار شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی بیش از پیش به چشم آمد.
حاج‌قاسم که با تجربه سال‌های دفاع‌مقدس و پس از آن، مقابله با تروریست‌های داخلی در شرق کشور، به فرماندهی نیروی قدس سپاه به عنوان بازوی برون‌مرزی این نهاد رسید، تجربیات زیادی در برقراری ارتباط با گروه‌های مبارز با سلایق و فرهنگ‌های مختلف داشت که این تجربه ماحصل چندین سال کار کردن صادقانه و از نزدیک با این گروه‌ها و آشنایی با فرهنگ و روحیات آنها بود.
برای همین هم توانست سپاهی متشکل از همه این گروه‌ها را در کنار هم تشکیل دهد و جبهه محکمی در برابر ترویست‌های داعش که مستظهر به حمایت همه‌جانبه از سوی کشورهای غرب بخصوص آمریکایی‌ها و برخی کشورهای منطقه بودند، ایجاد کرد.
اینجاست که سپاه تاثیر مهم خود را در مقابله با تروریسم بین‌الملل می‌گذارد؛ تاثیری که بسیاری معتقدند اگر نبود، نه تنها امروز می‌بایست با داعش در شهرهای ایران می‌جنگیدیم (کما اینکه در مقطعی، این تهدید به ۴۰ کیلومتری مرزهای ایران نیز رسید و آنها در داخل کشور و در تهران نیز دست به عملیات‌ تررویستی زدند) بلکه حتی اروپا و آمریکا هم امروز با تهدیدات مستقیم دواعش دست و پنجه نرم می‌کردند.
اما همین غرب که بخشی از امنیت خود را مدیون سپاه پاسداران است، در پاسخ به این ایثار و فداکاری، دست به ترور نماد سپاه در مقابله با تروریسم زد
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات