در عصر پر پیچیدگی و عدم قطعیت، امروز نقش اطلاعات و تحلیل دقیق آن در فرآیند تصمیمگیریهای کلان، حیاتیتر از هر زمان دیگری است. نهادهای اطلاعاتی و مراکز تصمیمسازی، همواره در پی دستیابی به برآوردهای دقیق از وضعیت و پیشبینی روندهای آتی هستند تا بتوانند با آمادگی و بصیرت بیشتری در جهت تأمین منافع ملی گام بردارند. اما آیا الگوهای رایج تحلیل و ارزیابی اطلاعات، همواره پاسخگوی این نیاز فزاینده هستند؟ شواهد و تجارب متعدد، ضرورت بازنگری در این الگوها را بیش از پیش آشکار میسازد.
یکی از چالشهای اساسی در فرآیند ارزیابی اطلاعات، تمایل به «قطعیپنداری» و «ایستایی» تحلیلها پس از ارائه به تصمیمگیران است. بهعبارت دیگر، هنگامی که یک ارزیابی اطلاعاتی تدوین و ارائه میشود، بیشتر بهمثابه یک موجودیت ثابت و انعطافناپذیر تلقی میشود. پیشبینیهای مربوط به آینده، بهسرعت به یک «مفهوم» یا واقعیت تثبیتشده در مورد زمان حال تبدیل میشوند. این پدیده، بهویژه پس از تحویل ارزیابی به «مشتری» (سیاستمدار یا فرمانده تصمیمگیر)، در میان تحلیلگران اطلاعاتی نیز تقویت میشود؛ بخشی از این امر ناشی از تلاش برای جلوگیری از وضعیتی است که غیرحرفهای تلقی شود.
در نتیجه، پس از ارائه یک ارزیابی، تمرکز تحلیلگران اغلب از بازسنجی و پویایی خودِ ارزیابی، بهسمت تبیین پیامدهای آن برای جمعآوری اطلاعات بیشتر، جا انداختن ارزیابی نزد مشتری و ارائه توصیههای سیاستی و عملیاتی معطوف میشود. این فعالیتها، هرچند ضروری، اما تمرکز را از پیامدهای خود ارزیابی برای «فرآیند ارزیابی اطلاعاتی» منحرف میسازد. مشکل اصلی اینجاست، سازکار فعلی برای تعیین و ارائه ارزیابیهای اطلاعاتی، تفکر تحلیلگران را دچار جمود میکند و این خطر را افزایش میدهد که آنها تغییرات در الگوهای رفتاری کنشگران (اعم از دشمن، رقیب یا حتی فرصتها) را که بر توانایی پیشبینی و اعتبار پیشبینی تأثیر میگذارد، تشخیص ندهند.
این ایستایی در تحلیل، زمانیکه الگوهای رفتاری آشنای طرف مقابل دچار گسست شده و دیگر نمیتوانند مبنای قابل اتکایی برای ارزیابی باشند، به مشکلی جدی بدل میشود. بدتر آنکه، محدودیتهای شناختی انسانی و سوگیریهای ناخودآگاه، تشخیص این معضل را برای تحلیلگران دشوار میسازد و این خطر را تشدید میکند که پیشبینیهای اطلاعاتی، ناخواسته بهنفع طرف مقابل تمام شود، زیرا تصمیمات ما براساس پیشبینیهایی اتخاذ شده که دشمن برای برهم زدن، دور زدن یا حتی بهرهبرداری از آنها آماده است!
راهحل پیشنهادی، تغییر بنیادین در نگرش به فرآیند ارزیابی است؛ ارائه ارزیابی باید «آغاز» یک فرآیند پویا و مستمر تلقی شود، نه «پایان» آن. به تعبیری الهامگرفته از «آیزنهاور» در مورد برنامهریزی نظامی، میتوان گفت: «خودِ ارزیابی هیچ نیست، ارزیابیکردن همهچیز است.» تحلیلگران اطلاعاتی باید حتی پس از ارائه گزارش به مراجع تصمیمگیر، در بطن فرآیند ارزیابی باقی بمانند و آن را بهطور مداوم مورد پرسش و بازبینی قرار دهند.
این امر در عمل به چه معناست؟ بهمعنای بررسی مستمر و نظاممند ارزیابی در برابر پارامترهای متعدد است. بحثهای ساختارمند، شفاف و مستمر پیرامون ارزیابی، با مشارکت تحلیلگران و حتی در سطوحی، تصمیمگیران (مشتریان اطلاعات)، میتواند به شناسایی زودهنگام شکافها در پیشبینیها و انحرافات از مسیر مفروض کمک کند. پارامترهایی نظیر راستیآزمایی و اعتبار دادههای جدید، بررسی دقیق زمینه و بسترهای تأثیرگذار بر پیشبینی (فراتر از کنشگر اصلی، مانند شرکای او، عوامل منطقهای، بینالمللی و حتی داخلی)، سنجش تأثیرات متقابل ارزیابیها در سطوح گوناگون (راهبردی، عملیاتی، تاکتیکی)، برآورد پیامدهای واکنش نشان دادن یا ندادن به فرصتها و ریسکهای شناساییشده، و همچنین ارزیابی «بهای خطا» در سناریوهای گوناگون، ازجمله مواردی هستند که باید بهطور پیوسته مورد مداقه قرار گیرند. آیا اگر پیشبینی محقق شد، نشاندهنده صحت برآورد بوده یا تنها یک تصادف؟ و برعکس، آیا عدم تحقق یک پیشبینی لزوماً بهمعنای نادرستی برآورد است؟
چنین رویکرد پویایی، تحلیلگران را از اسارت در چارچوبهای ذهنی ثابت و سوگیریهای تأییدی رها میکند، پویایی بیشتری به فرآیند و محصول ارزیابی میبخشد و کیفیت آن را در طول زمان و در مواجهه با شرایط متغیر، ارتقا میدهد. این امر نه بهمعنای تغییر مداوم ارزیابیها تحت تأثیر فشارهای بیرونی، بلکه بهمعنای توسعه دیدگاهی جامعتر، غنیتر و عمیقتر نسبت به خود عمل ارزیابی اطلاعاتی است.
نتیجه این بهبود، دستیابی به ارزیابیهای دقیقتر، بررسی مداوم اعتبار پیشبینیها، توجه مستمر به سناریوهای با احتمال وقوع پایینتر (که اغلب پس از ارائه ارزیابی اولیه مغفول میمانند، اما میتوانند پیامدهای بسیار سنگینی داشته باشند) و گسترش ظرفیت شناسایی مشکلات و نقاط ضعف در ارزیابیها خواهد بود.