صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۱  ، 
شناسه خبر : ۲۹۶۱۹۵
 
جاسوس یا شبکه کدام مهم‌تر است؟!
 
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
«آن چیزی است که بنده مکرّر در مکرّر تذکّر می‌دهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ و آن عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر محاسبات. ما که مسئول هستیم و نشسته‌ایم اینجا، یک محاسبه‌ای داریم برای کارهای خودمان، یک محاسبه‌ای می‌کنیم؛ این محاسبه نتیجه‌اش این می‌شود که این‌جور موضع بگیریم؛ اگر محاسبه‌ ما را توانستند تغییر بدهند، موضع‌گیری ما تغییر پیدا خواهد کرد. یکی از کارهای اساسی آنها این است: تغییر محاسبه‌ها در مسئولین؛ تغییر باورها در مردم؛ تغییر در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری، مجموعه‌هایی که تصمیم‌سازی می‌کنند و تصمیم‌گیری می‌کنند. این آن کار خطرناکی است که تهاجم به مبانی انقلاب در آن هست، تهاجم به بنیانهای حافظ و محافظ هست….در یک کلمه: تلاش در این جنگ نرم، زمینه‌سازی برای تهی شدن نظام از عناصر قدرت است؛ می‌خواهند کاری کنند که نظام اسلامی از عناصری که در درون او است و مایه‌‌ اقتدار او است، تهی بشود و خالی بشود. وقتی ضعیف شد، وقتی عناصر قدرت در او نبود، وقتی اقتدار نبود، دیگر از بین بردنش و کشاندنش به این سَمت و به آن سَمت، کار مشکلی برای ابرقدرت‌ها نخواهد بود؛ می‌خواهند او را وادار کنند به تبعیّت...» اینها بخشی از هشدار مهم و تکان دهنده رهبر عزیز انقلاب بود که ششم خرداد ماه سال جاری در دیدار رئیس ‌و اعضای مجلس خبرگان رهبری بیان شد و برگ جدیدی از تهدیدات دشمن و پروژه نفوذ را ترسیم نمود.

انتظار عمومی و بخصوص نخبگان این بود که با این روشنگری و تبیین دقیق‌، بلافاصله اتاق فکرهای مهم و مطلعی تشکیل و بنا را بر عملیاتی کردن این هشدار بگذارند تا در قالب یک برنامه مدون،پروژه نفوذ در این مراکز‌، شناسایی و خنثی شود. اما آیا آنچه اتفاق افتاده با آنچه که کشور و نظام ما را تهدید می‌کند، متناسب و هم‌اندازه است!؟
ابتدا به چند مصداق در حوزه نفوذ که پیش از این کیهان درباره بعضی از آنها مفصلا روشنگری کرده است توجه بفرمایید:

1- نظام آموزشی کشور، از مهمترین مبانی پیشرفت یا سقوط قلمداد می‌شود. جامعه ما با میلیون‌ها کودک و نوجوان،سالهاست در برزخ یک نظام آموزشی ملی و اسلامی دست و پا می‌زند و فرجام همه تلاش‌ها -خوب یا بد- همین است که جلوی چشم پدران و مادران این مرز و بوم است. مقدمه این ساختار،مهد کودک‌ها است. از دوسال پیش،کیهان در گزارش‌های مستند و متعددی،نسبت به بی‌برنامگی و فقدان راهبرد در این حوزه خطیر و نفوذ جریانی بسیار دقیق و هوشمند هشدار داد. گفتیم و نوشتیم که ساختار مهد کودک‌های ما با روش«مونته سوری»برپاست و خبری از نسخه بومی و ملی این ماجرا نیست! نوشتیم که سامسونگ و همسر فلان سفیر اروپایی و آسیایی برای کودکان دلبند ما‌، دایه عزیز‌تر از مادر شده‌اند و مهد کودک می‌سازند! از مناطق مرزی و محروم گفتیم که حساب شده و هوشمند، بچه‌ها‌ی ما را یکی یکی طعمه سیستم‌های آموزشی خود کرده و می‌کنند و... رهبر معظم انقلاب در  همین خصوص فرموده بودند؛« هوشیار باشیم؛ من چند روز قبل از این، گفتم که اینها در صدد نفوذند، درصدد رخنه کردن؛ این رخنه از جاهای مختلفی ممکن است باشد؛ مواظب باشید. یک وقت آدم خبر می‌شود که فرض بفرمایید فلان سازمان آمده یک بخشی از مجموعه‌ فرهنگی ما را -مثلاً فرض کنید مهدکودک‌ها را- به یک شکل خاصّی دارد هدایت می‌کند؛ این را آدم می‌فهمد، بعد که نزدیک می‌شود می‌بیند کار خطرناکی و کار بزرگی است [امّا] آدم توجّه نداشته؛ اینها رخنه است؛ در زمینه‌های گوناگون؛ در زمینه‌های اقتصادی، در رفت‌وآمدها، در همه‌ دستگاه‌ها...»

2- در سال‌های قبل، از توطئه دشمن برای شناسایی و شکار نخبگان ایرانی نوشتیم و هشدار دادیم که شبکه‌ای هوشمند و حساب شده، دائما در حال رصد دانشگاه‌های ماست تا بهترین فرزندان ایران را به شکل‌های گوناگون شکار کند. گاهی آنها را به دانشگاه‌های خود برای ادامه تحصیل می‌کشند و برای همیشه نمک‌گیر سفره شوم خودشان می‌کنند. گاهی در این حد هم قابل نمی‌دانند! و در عوض دعوت به کشورشان، با همکاری - آگاهانه یا غیر‌آگاهانه- برخی مسئولان داخلی‌، ایده‌ها و خلاقیت‌های جوانان نخبه و تحصیلکرده کشورمان به ثمن بخس و به هیچ و پوچ در قالب فریبنده و اغوا کننده «استارتاپ ویکند» خریداری می‌شود. چندین و چند نفر از مسئولان در سطوح مختلف آموزش عالی، رسما برای شکارچیان خارجی تور بازدید از دانشگاه‌ها و نمایشگاه‌های توانمندی آنها در سراسر کشور برگزار کردند و حتی در برخی دانشگاه‌ها کار به شکار در قالب دفتر همکاری‌ها و... رسید! کیهان در این باره فراوان نوشت و زنگ خطرها را به صدا در‌آورد اما طبق معمول آنچه رخ داد ارسال تکذیبیه‌ها و دیدارها و ... برای لاپوشانی حقیقت بود! رهبر عزیز انقلاب‌، در این باره نیز هشدار داده و فرموده بودند؛ «این را هم من همین‌جا به شما بگویم که ما جلسات و نمایشگاه‌هایی داریم برای نمایش پیشرفت‌های علمی و مانند اینها؛ این خیلی چیز خوبی است منتها مراقب باشید که این کانونی برای معرّفی استعدادهای ما به آدم‌های بیگانه نباشد؛ شما بچّه‌ها را اینجا معرّفی کنید، آنها شناسایی کنند و بیایند بردارند [ببرند]؛ نه، قبل از اینکه او شناسایی بکند، دستگاه‌های خودمان شناسایی‌شان کنند. نمی‌شود اینها را پشت پرده پنهانشان کرد، بالاخره آشکار می‌شوند، امّا دستگاه‌های داخلی خودمان قبل از دیگران اینها را شناسایی کنند، اینها را جذب کنند، به اینها کار بدهند. هیچ جوانی نیست که محیط زندگی خودش و خانواده‌ خودش را ترجیح ندهد بر غربت؛ [آنها] در کنار غربت، برایش یک امتیازی می‌گذارند، شما می‌توانید حتّی کمتر از آن امتیاز را به او بدهید و او را برای خودتان و برای کشورش مورد استفاده قرار بدهید. من به شما عرض بکنم که بنده در دفاع از جامعه‌ نخبگان و از حرکت علمی کشور، تا نَفس دارم ذرّه‌ای کوتاه نخواهم آمد، و می‌دانم که این حرکت، حرکت بابرکتی است و ان‌شاءالله عاقبت‌به‌خیر است.»

3- نوشتیم که یک شرکت همه کاره همه فن حریف، با ده‌ها و صدها شرکت ایرانی قرارداد همکاری بسته است‌. برای آنها نرم‌افزار نوشته و در اصل چشم و گوش بانک‌ها، شرکت‌های عظیم و مهم ملی‌، وزارتخانه‌ها و ... شده است. نوشتیم که رئیسان آن شرکت، مجریان پروژه نفوذ در ایرانند و سالهاست در کنار گوش روسا و مدیران ارشد جاهای مختلف و به خصوص مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام،حکم عقل منفصل را بازی می‌کنند و همه راه‌ها را به سویی که می‌خواهند می‌برند و خاموش و بی‌صدا بر تصمیمات کلان ما اثر می‌گذارند. کیهان«آتیه بهار» را با همه ابعاد ممکن آن معرفی کرد و درباره نفوذ این سرطان خزنده و چراغ خاموش در همه مراکز مهم تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر کشور هشدار داد‌. زنگ خطرها را به صدا در آورد و تذکر داد که غفلت از این شبکه نفوذ، باعث تکرار ماجرای«آچیلان» در ابعادی به مراتب وسیع‌تر و حساس‌تر خواهد شد به نحوی که جبران آن یا ممکن نخواهد بود یا مستلزم خسارات و هزینه‌های فراوان خواهد بود. حالا و مدتها بعد از آن هشدار،حدود 200 موسسه و بانک و شرکت مهم کشورمان با آتیه بهار‌، مهمترین قرا‌ردادهای خود را منعقد کرده‌اند و آنها به عنوان چشم و گوش کشورمان‌؛ مشغول خدمات‌رسانی هستند! اینکه آثار و تبعات چنین ارتباطی چه خواهد بود و میزان خسارات آن چیست را باید بعدها در قالب کارشناسی‌های منصفانه و بی‌طرفانه بررسی کنیم.

4- در مقطعی پروژه آسیب‌های اجتماعی‌، پر رنگ و محل توجه جامعه شد. می‌دانیم که این‌، نقطه‌ای مهم و در عین حال تاریک در کارنامه برخی مسئولان ماست و باید هر چه زودتر و به بهترین شکل جبران شود. اما نگرانی بالاتر از اصل آسیب‌های اجتماعی‌، جریان هدفمندی است که برای این موضوع مهم و حیاتی‌، برنامه‌نویسی و طراحی می‌کند. شخصی را در نظر بگیرید که پدرش در زمره افراد رده بالای سازمان منافقین است و در جریان موشکباران اردوگاه اشرف به هلاکت رسیده است، برادر‌ی دارد که کارشناس و مجری صدای آمریکاست و مهمترین و بی‌پروا‌ترین مواضع را علیه نظام مقدس اسلامی و مردم کشورمان دارد، خودش هم در مقاطع مختلف،عناد و ستیزه‌جویی با مردم و نظام را به نمایش گذاشته و از بیان و طرح آرزوها و اهداف براندازانه‌اش ابایی ندارد، حال این شخص، نسخه رویارویی با آسیب‌های اجتماعی‌، مواجهه با افراد آسیب دیده و نقش و جایگاه نظام و بودجه و ... را می‌نویسد و به عنوان یک کارشناس برجسته به برخی مسئولان در حوزه‌هایی خاص می‌دهد! آنها آن طرح را از مجاری قانونی عبور داده و تبدیل به برنامه اجرایی می‌کنند! آیا این برنامه، در صدد اصلاح امور خواهد بود و به صلاح و صواب خواهد انجامید‌!؟ آیا چنین فردی با چنین سوابق و وابستگی‌ها، دلسوز و دغدغه‌مند برای مردم ما است!؟
آنچه خواندید‌، تنها نمونه‌هایی اندک و مختصر از توطئه دشمن برای نفوذ در ساختارهای تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز ایران است. یقینا اهداف و برنامه‌های شوم آنها به همین میزان محدود نبوده و نیست و نباید با ساده‌انگاری به ماجرا نگریست.
اما جان کلام و منظور از نگارش این مصادیق،شرح و طرح این مسئله است که آنها که باید‌، در مواجهه با این پلیدی‌ها و ناراستی‌ها چه می‌کنند؟ کشف و شناسایی یکی دو عنصر نفوذی‌، خوب و در‌خور تقدیر است. محکومیت آنها هم قابل تشکر است. اما ماجرا تمام می‌شود!؟بدون تعارف باید گفت که هنوز بر بخش‌های مهمی از متولیان امر،نفوذ معنایی جز یک جاسوس دوربین به دست یا یک بمب‌گذار بد صورت‌، هویت و تعریفی ندارد و معتقدند اگر از این دو گذشت،به چیزهای دیگر می‌توان توجهی نکرد!
اینگونه است که بسیاری از افراد حرفه‌ای و تربیت شده، با ظاهری بسیار موجه و درستکار، بدون داشتن حتی یک فساد اخلاقی یا مالی یا سیاسی یا امنیتی و... به یارگیری از داخل سیستم ما و افراد داخل حاکمیت می‌پردازند‌، طرح‌ها و حرف‌های خود را با پوششی از زیباترین عبارات و حتی ظاهرا مزین به تعالیم اسلامی و دغدغه‌های ارزشمند دینی و ملی به قلم و زبان مسئولان ما می‌آورند و خود همچون ناظری خاموش و بی‌اهمیت در گوشه‌ای به تماشای شاهکارشان مشغول می‌شوند! در چنین شرایطی، تقلیل دشمن و دشمنی کینه‌توزانه او به بمب‌گذاری و حمله مسلحانه-که همیشه باید در برابر آن هوشیار بود- نشناختن میدان بازی نیست!؟

این نگاه غلط در بین متولیان امر باعث شده که هر از چندی، شخص یا اشخاصی بازداشت شوند، مدتی بهانه حقوق بشری دست دشمنان ما بدهند، برای آزادی آنها انواع فشارها و تحمیلات به کشور وارد شود، آن افراد محکوم شده یا در فرایند‌های متعارف، مبادله شوند،یکی دومستند مستقل یا تلویزیونی در‌باره نفوذ آنها تولید و پخش شود و .... شبکه آنها بی‌برنامه و تدبیر به حال خود رها شود! اینها می‌تواند به عنوان کارنامه و سرگرمی ارائه شود اما واقعا علاج قطعی و حقیقی هم محسوب می‌شود!؟
اگر جز این است، چرا با دستگیری عامل یا عوامل نفوذی ،بازهم همان روش‌های قبلی ،همان برنامه‌های دیکته شده آنها و بدتر از همه،همان سرپل‌های داخلی آنها بر سر کارند و چیزی در محتوا تغییر نمی‌کند و تنها یک عنصر از عناصر دشمن کم می‌شود؟!چرا این همه اسناد بالا دستی و برنامه‌های راهبردی نمی‌تواند گره‌ای از کار مردم باز کند و لبخندی بر لبان آنها بنشاند!؟
شناسایی شبکه و رصد آن از اولین تا آخرین فرد، به مراتب‌، مهمتر و حیاتی‌تر از حذف و محکومیت یک جاسوس به زندان و حتی اعدام است،کاری که بر اساس شواهد، از آن غفلت شده است.
 
 
معجزه مکتب نیاوران

محمد  زعیم‌زاده در وطن امروز نوشت:
1- یک‌سال پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و در حالی که منتقدان دولت از فقدان گفتمان ایجابی دولت سخن می‌گفتند، رضا صالحی امیری مشاور رئیس‌جمهور و معاون فرهنگی ستاد انتخاباتی حسن روحانی، خبر از «گفتمان‌دار» شدن دولت یازدهم داد. صالحی‌امیری «مکتب نیاوران» را حاصل مطالعات و پژوهش‌های همکاران نیاوران‌نشین حسن روحانی در ساختمان مرکز مطالعات و بررسی‌های استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌دانست، هر چند نه او و نه هیچ‌کدام از دولتمردان حسن روحانی هیچ‌گاه به تبیین دقایق گفتمانی و مولفه‌های این گفتمان یا به تعبیر خودشان مکتب نپرداختند و خروجی مطالعات نیاورانی نیز همچون اسلاف کم‌مایه خود سر به مُهر باقی ماند.
مکاتب دولت‌ساخته‌ای که جدا از برخی مولفه‌های نادقیق نظری با معجزات و کراماتی  در عرصه عمل همراه بوده است؛ حقیقت آن است که شمار کرامات مکتب نیاوران از حد گذشته است. دستاورد اقتصادی تقریبا هیچ از 3 سال سر کار رفتن در مذاکره با غرب، خلق حماسه حقوق‌های نجومی و کرنش‌های عجیب و غریب در برابر شیوخ خلیج فارس و... تنها بخشی از کرامات این مکتب است اما بی‌شک یکی از معجزات دولت که در حقش اجحاف شده است و تجانسی هم با نام آن یعنی تدبیر دارد تخصص‌گرایی عجیب و غریب در اعضای کابینه است.   
2- وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی که روزی با هدف بهبود همزمان رابطه اهل تدبیر با هنرمندان و حاکمیت بر سر کار آمده بود با شکست در نیل به اهداف، ساختمان میدان بهارستان را ترک کرد تا فردی دیگر با سابقه امنیتی 7 ماه مانده به انتخابات احتمالا با همان هدف برای رای اعتماد به مجلس معرفی شود، فردی که قبلا «اسفندیاروار» سابقه «گفتمان‌دار» کردن دولت را در کارنامه داشته، با نزدیک به 3 دهه سابقه مدیریت امنیتی و بدون سابقه مدیریت فرهنگی تا قبل از دولت یازدهم، با سابقه‌ای مشکوک در فتنه 88 و... برای تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران معرفی می‌شود و این تنها معجزه مکتب نیاوران است که در آن دولتی که دم از تدبیر می‌زند و کباده تخصص می‌کشد یک نفر هم برای وزارت ورزش و جوانان به مجلس معرفی شده و رای نیاورده و هم مشاور رئیس‌جمهور بوده و آخر سر به دلیل این همه توانایی در مدیریت مجموعه‌های  همجنس و هم‌رده  به‌دلیل تخصص با حکم رئیس‌جمهور، به عنوان رئیس یکی از تخصصی‌ترین مراکز و نهادهای کشور؛ یعنی کتابخانه ملی منصوب و حالا هم گزینه تصدی وزارت فخیمه فرهنگ و ارشاد اسلامی است و این ممکن نیست مگر به مدد معجزه مکتب مدیرساز و متخصص‌پرور نیاوران!

3- فارغ از اینکه صالحی‌امیری در بده‌بستان دولت با لاریجانی بتواند رای اعتماد بگیرد یا نه، کار مکتب نیاوران در همین 7‌ ماهه در حوزه فرهنگ کاری پیچیده است. دولت روحانی رمز بقای خود را در شرایط تقریبا هیچ اقتصادی از یک طرف به گردش به راست برای ایجاد شکاف در بدنه منتقدان می‌داند و از طرفی به تهییج هواداران دگراندیش سال 92 که رحم اجاره‌ای‌اش می‌خواندند؛ راهبردی که تحقق آن از مدخلیت فرهنگ توسط صالحی‌امیری یا هرکس دیگری امری بسیار پیچیده است. 
 
 
«مارشال» طرحی برای فردای دمشق

دکترعلیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
"مارشال" نام طرحی است که کم کم دارد به مطلوب ترین "راهکار" برای حل بحران سوریه تبدیل می شود.  روز جمعه و در نشست سه جانبه ایران، روسیه و سوریه در مسکو، بار دیگر نام "طرح مارشال" به میان آمد. سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه پس از پایان نشست تاکید کرد که حل بحران سوریه نیازمند طرحی مشابه طرح مارشال است، پیش از لاوروف پوتین این پیشنهاد را در سوچی مطرح کرده بود، پیش از پوتین نیز خیلی ها خواستار استفاده از تجربیات طرح مارشال برای سوریه شده بودند، از "گوردون براون" نخست وزیر سابق انگلیس گرفته تا " گرد مولر"، وزیر همکاری‌های اقتصادی و کمک‌های توسعه‌ای آلمان، از نشریه فارین افرز گرفته تا گاردین. اما طرح مارشال چیست؟ تجربه های اجرایی این طرح کدامند؟ چرا این روزها طرح مارشال این قدر محبوب شده است؟ روسیه از ایده طرح مارشال جدید در سوریه به دنبال چیست؟ این ها سوالاتی است که تلاش می شود در یادداشت پیش رو به آن پاسخ دهیم.
 
طرح مارشال چیست؟
طرح مارشال(Marshall Plan) معمولا به عنوان موفقیت آمیزترین پروژه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم یاد می شود، این طرح به بسیاری از کشورهای اروپای غربی کمک کرد تا اقتصاد خود را پس از جنگ بازسازی کنند.
 ایالات متحده و تیم سیاست خارجی جرج مارشال وزیر خارجه وقت آمریکا در مسیر خلق جهان پس از جنگ درصدد حذف عوامل بروز دو جنگ جهانی و معضلات اقتصادی ناشی از آن بودند، به عبارت دیگر آن‌ها معتقد بودند در همه جای دنیا، انسان مرفه، یا دست کم امیدوار به زندگی در رفاه، به سوی تمامیت خواهی جذب نمی‌شود. در عین حال این طرح یک برنامه ریزی بلند مدت برای خلق یک بازار توانمند برای خرید محصولات آمریکایی بود که عملاً از تسلط کمونیسم در اروپا جلوگیری می‌کرد. در مقابل این طرح در اروپای غربی اتحاد جماهیر شوروی که عملاً مانع بهره‌مندی بلوک شرق از این کمک‌ها شده بود دست به ابتکار عمل زد و در سال ۱۹۴۷ سازمانی بین‌المللی را تحت عنوان "کمکان" با هدف مبارزه با طرح مارشال تشکیل داد. اهمیت طرح مارشال بیشتر از آن جهت است که اجرای ماهرانه این طرح باعث شد تا  «دلار آمریکا» پول اول جهان و آمریکا خود به عنوان بزرگ تر (رهبر) جهان غرب مطرح شود.
 
تجربه های اجرایی این طرح کدامند؟
طرح مارشال سنگ بنای ایده "ملت سازی"(Nation Building) و "دولت سازی"(State Building ) آمریکا در سال های بعدی به ویژه در جریان جنگ سرد و بعد از آن قرار گرفت، ایده ای که بر دوگانه "تخریب" و "بازسازی" استوار بود. آمریکایی ها در طول جنگ سرد معتقد بودند در جریان یارگیری بین المللی برای بلوک غرب می توانند با بهره گیری از قدرت سخت زیر ساخت های حیاتی یک کشور را نابود کرده و سپس به بهانه بازسازی وارد آن کشور شده و دولت-ملتی کاملا وابسته را شکل دهند. الگویی که در ژاپن و کره جنوبی در شرق آسیا مورد استفاده قرار گرفت. دولت وقت آمریکا در زمان جورج بوش پسر، که توسط استراتژیست های جنگ سرد احاطه شده بود در آغازین سال های دهه اول هزاره سوم نیز تلاش داشت تا از همین ایده در عراق و افغانستان بهره ببرد. با این حال این طرح در دولت بوش چندان موفق نبود.
 
چرا این روزها طرح مارشال این قدر محبوب شده است؟
آنچه این روزها طرح مارشال را محبوب ساخته است چشم انداز امیدوار کننده پایان جنگ در سوریه است. چند سال پیش و در آغاز بحران سوریه بسیاری از تحلیل گران و حتی مقامات رسمی کشورهای همسایه که نقش جدی در بحران سوریه دارند، ساده لوحانه این گونه می پنداشتند که سقوط دمشق طی چند ماه محقق خواهد شد. اما پس از چند سال جنگ خانمان سوز و صرف میلیاردها دلار هزینه، همه توهمات ضد سوری در حال نقش برآب شدن هستند. این روزها کسی از سقوط دمشق سخن نمی گوید. سخن از این است که پایان داعش و تروریست های مسلح کی فرا خواهد رسید. انتظاری که تحقق آن خیلی طول نخواهد کشید، لذا از همین حالا بسیاری خواستار طرح مارشال برای سوریه هستند. طرحی برای دوران پسا داعش در شامات و حتی عراق.
نشریه فارین افرز در این رابطه می نویسد:" آنچه در پایان جنگ و بحران در سوریه و عراق  برای ارائه طرح های بازسازی آن ها باید در نظر گرفته شود، برندگان و بازندگان منطقه ای و بین المللی این بحران ها خواهد بود. آیا اگر نظام سیاسی سوریه و بشار اسد حفظ شود، ایالات متحده، ترکیه، عربستان و حتی اتحادیه اروپا همچنان به دنبال اجرای یک طرح مارشال در سوریه خواهند رفت؟ بهترین کسانی که می توانند به این پرسش پاسخ دهند همین کشورهای مذکور هستند؛ اما به نظر نمی رسد آن ها بخواهند سوریه ای را بازسازی کنند که زیر چتر ایران و روسیه قرار خواهد داشت.
تنها یک دلیل می تواند این کشورها و به ویژه اروپاییان را به کمک برای بازسازی سوریه ترغیب کند و آن هم بحران و معضل پناهندگان و مهاجران است. در واقع آن ها به دلیل مسائل اقتصادی و امنیتی تمایلی ندارند که مهاجران برای مدتی طولانی در اروپا بمانند. به همین دلیل شاهد آن هستیم که بارها و پیش از اینکه بحران در این کشورها خاتمه یابد از لزوم بازسازی این کشورها سخن گفته اند".
 
روسیه از ایده طرح مارشال جدید در سوریه به دنبال چیست؟
بحران سوریه باعث شد تا برای اولین بار پس از پایان جنگ سرد، پای روس ها به خاورمیانه باز شود. مسکو در بحران سوریه و برای مقابله با تروریست های داعش تاکنون هزینه فراوانی کرده است. علاوه بر تجربه لیبی که منجر شد  کرملین یکی از کشورهای استراتژیک هم پیمان خود را از دست بدهد، اهمیت فوق العاده و جایگاه راهبردی دمشق در استراتژی امنیتی و دفاعی روسیه باعث شده تا مسکو هوشمندانه تر از گذشته تحولات خاورمیانه را دنبال کند. روس ها به خوبی درس های تاریخ را حفظ کرده اند و می خواهند مسیر بازگشت به جایگاه قبلی شان در تقابل دوقطبی و رجوع به "شکوه شوروی" را درست بپیمایند.
رفتن به استقبال طرح مارشال و طرح ایده باز سازی سوریه اعلان پیش دستانه موفقیت ائتلاف روسیه، محور مقاومت و دولت دمشق در گذار از یک پیچ تاریخی و آماده شدن برای دوران بازسازی این کشور است. روس ها به خوبی می دانند "فردای دمشق" است که "فردای جهان" را مشخص می کند، لذا تلاش می کند پیشاپیش، امروز برای فردای دمشق طرح بزند. 
 
 


بهايي صهيونيست، مأمور جديد حقوق بشر در ايران

صادق پارسا در جوان نوشت:
قرار است با بركناري پيش از موعد «احمد شهيد»، گزارشگر سازمان ملل راجع به وضعيت حقوق بشر در ايران، «عاصمه جهانگير» جايگزين وي شود. مأموريت تحميل شده به شهيد نوامبر (مهر – آبان) به اتمام مي‌رسد و همين روزهاست كه خانم جهانگير رسماً كار خود را شروع كند. در اين باره گفتني‌هايي است.

1- هر از چند گاهي از سوي مسئولان شنيده مي‌شود كه مايل به فتح باب «گفت‌وگوهاي حقوق بشري» با غرب هستند. وزارت ‌خارجه‌اي‌ها چند بار صراحتاً اعلام كرده‌اند كه در اين زمينه با اروپا و امريكا در صورت فراهم شدن مقدمات مذاكره خواهند كرد. اين اظهار تمايل دولتي‌ها، خصوصاً پس از گفت‌و‌گوهاي برجامي بيشتر هم شده است.

از طرف ديگر رهبر معظم انقلاب در مناسبت‌هاي مختلف اعلام داشته‌اند كه اجازه مذاكره با غرب تنها در مسئله هسته‌اي داده شده است و دولت نبايد با امريكا راجع به ساير مسائل مانند بحران سوريه بر سر ميز مذاكره بنشيند. رهبر انقلاب يك استدلال قوي هم در اين رابطه مطرح كرده‌اند: ما با غرب مباني مشتركي براي مذاكره نداريم و آنها دنبال محقق كردن منافع خود هستند كه با ثبات و امنيت منطقه – كه ايران به دنبال آن است – در تضاد است.
حقوق بشر هم از اين مقوله مجزا نيست. رويكرد و مباني اسلامي ما با غرب در زمينه حقوق بشر يكسان نيست، بلكه در موارد بسياري در تضاد و تباين هم است. لذا مذاكره و گفت‌و‌گو با كساني كه به طور مبنايي با ما متفاوت هستند، عايدي‌اي براي ما نخواهد داشت، جز تحميل خواست‌هاي زياده‌طلبانه در اثر وادادگي در مذاكرات؛ موضوعي كه در مذاكرات هسته‌اي هم كم‌و‌بيش شاهد آن بوديم.

البته همان‌طور كه مسئول كميسيون حقوق بشر ضمناً گفته است، اگر مذاكرات حقوق بشري بنا بر احترام متقابل، بدون پيش‌شرط و فشار و به صورت منطقي و اصولي صورت پذيرد، ‌جمهوري اسلامي ايران به دليل پر بودن دستش در مقوله حقوق بشر، چه در عرصه نظر و چه در حيطه عمل، حاضر به گفت‌و‌گو با تمامي كشورها خواهد بود؛ واضح است كه اين گفت‌و‌گو‌هاي احتمالي نه از جانب كساني كه سابقه بدي در مذاكرات از خود به جاي گذاشته‌اند، بلكه توسط كساني بايستي هدايت شود كه دچار وادادگي بر سر ميز مذاكره در اثر فشار و تهديد طرف مقابل نشوند.
هرچند به شرح مختصري كه گذشت، جمهوري اسلامي ايران مواضع اصولي خود را در طول سه دهه از انقلاب راجع به حقوق بشر بارها اعلام داشته، اما مجموعه سازمان‌هاي بين‌المللي با فشار و همكاري كشورهاي غربي، همواره از حقوق بشر به عنوان يك اهرم فشار عليه ايران استفاده كرده‌اند.

تا مدت‌ها ايران به دليل مسائل به اصطلاح حقوق بشري، مورد تحريم مجامع و كشورهاي غربي قرار گرفته است. اخيراً هم مقامات كشورهاي 1+ 5 صريحاً ابراز كرده‌اند پس از هسته‌اي، حقوق بشر مانع برداشته شدن تحريم‌هاي وضع شده عليه ايران شده است. پرپيداست كه سازمان‌هاي در چنبره غربي‌ها هم در همين راستا گام برمي‌دارند.
2- در حالي كه انتظار مي‌رفت با پايان يافتن مأموريت احميد شهيد و با توجه به مذاكره دولت با غربي‌ها در امور مختلف، گزارشگر جديدي عليه ايران تعيين نشود، اما باز هم شوراي حقوق بشر سازمان ملل گزارشگر جديدي را عليه ايران برانگيخته است. مروري بر مواضع اتخاذ شده قبل از انتخاب خانم جهانگير و پس از انتخاب وي و همچنين رزومه عاصمه جهانگير، به خوبي گوياي شكل‌گيري موج جديد حقوق بشري عليه ايران است.
وزارت خارجه امريكا، پس از انتخاب عاصمه جهانگير به عنوان گزارشگر جديد عليه ايران، با صدور بيانيه‌اي تصريح كرده است كه « ما از انتخاب عاصمه جهانگير به عنوان گزارشگر ويژه جديد در امور حقوق بشر ايران استقبال مي‌كنيم. او جايگزين دكتر احمد شهيد از مالديو شد كه در حال حاضر در سمت گزارشگر ويژه آزادي مذهب و عقيده خدمت مي‌كند.»

نماينده رژيم صهيونيستي و كشورهايي نظير كانادا و فرانسه در جلسه انتخاب خانم جهانگير، بيشترين حمايت‌ها را از وي كرده‌اند و با سخناني كليشه‌اي ايران را متهم به  نقض حقوق بشر كرده و از انتخاب گزارشگر جديد استقابل وافر كرده‌اند. اما جهانگير كيست ؟
3- «عاصمه جيلاني جهانگير» از به اصطلاح اپوزيسيون‌هاي پاكستاني است. او كه وكيل بوده به دليل شورش‌هايي كه در پاكستان داشته است، بين سال‌هاي 1983 تا 2007 زنداني بوده است. نكته تأسف‌آور اين است كه جهانگير به دليل تشكيل راهپيمايي و تظاهرات گسترده در پاكستان عليه برنامه اسلامي كردن اين كشور، عملاً به جرگه مسلمانان ضد اسلام پيوست.
جهانگير كه پس از مخالفت‌هاي دامنه‌دار با اسلام، در كانون توجه سازمان‌هاي بين‌المللي – صهيونيستي قرار گرفته بود، نطق‌هاي فراواني عليه اسلام داشته است. او در يكي از سخنراني‌هاي خود گفته است: «قوانين مذهبي حقوق كمي براي زنان قائلند. آنها را بايد اصلاح كرد. چون پاكستان نمي‌تواند در انزوا زندگي كند، ما نمي‌توانيم در غل و زنجير باشيم در حالي كه زنان ديگر پيشرفت مي‌كنند.»

عاصمه در قالب همكاري‌هاي سازماني، با صهيونيست‌ها و ماسون‌ها فعاليت‌هاي تشكيلاتي دارد. جهانگير، عضو هيئت امناي «گروه بين‌المللي بحران» (LInternational Crisis Group) است. اين گروه به اصطلاح بين‌المللي تحت نظر وزارت خارجه امريكا و لابي صهيونيست‌ها فعاليت مي‌كند و بودجه آن هم مستقيم و غير مستقيم توسط اسرائيلي‌ها تأمين مي‌شود. شيمون پرز، شياد كودك‌كش اسرائيلي، از مشاوران ارشد و داراي پست سازماني در گروه بين‌المللي بحران بود. شوربختانه بايد گفت كه اعضاي اين گروه صهيونيستي چندي پيش طي ديداري كه در تهران با رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام داشته‌اند، مورد تفقد آقاي هاشمي رفسنجاني هم واقع شده‌اند ! اين ديدار را احتمالاً بتوان يكي از دلايل انتخاب خانم جهانگير به عنوان گزارشگر ايران دانست.

علاوه بر اينها، با تأسف بسيار بايد نوشت كه گزارشگر جديد حقوق بشر ايران، با خروج از دين اسلام، به فرقه بهايي‌هاي پاكستان پيوسته است. بنا بر اخبار منتشر شده عاصم، از پيروان و سران فرقه «احمديه» است؛ اين فرقه، ظهور يافته در اواخر قرن 19، به اذعان بسياري از مورخان شعبه بهاييت در پاكستان است. خانم جهانگير پيش از اين هم به دفاع تمام قد از بهايي‌ها پرداخته و گفته است: «بهاييان از گروه‌هاي اقليت ديني (!) تحت ستم در ايران هستند»؛ يا اينكه وي در سال 2006 با انتشار گزارشي عليه ايران مدعي شده است بهاييان در ايران به طور سيستماتيك و حكومتي آزار و اذيت مي‌شوند !

عاصمه جهانگير، همچنين قرابت و دوستي بسياري هم با شيرين عبادي دارد. جريان هماهنگ شده بين‌المللي عاصمه جهانگير و شيرين عبادي را نامزد دريافت بسياري از جايزه‌هاي حقوق بشري كرده است؛ به گونه‌اي كه به طرز معناداري هر جا شيرين عبادي نامزد دريافت جايزه شده، عاصمه جهانگير هم نامزد دريافت همان جايزه است ! گزارشگر جديد حقوق بشر ايران هم مانند شيرين عبادي كه پس از دريافت جايزه صلح نوبل بر اسلام و قوانين اسلامي تاخت، ‌پس از دريافت جايزه Right Livelihood عليه قوانين مذهبي اين‌چنين موضع‌گيري كرد: «ريشه همه محدوديت‌ها در مذهب است و به نام مذهب توجيه مي‌شود؛ تغيير قوانين مذهبي، گام مهمي در جهت احقاق حقوق زنان است.»

رسانه‌هاي معاند هم پيشاپيش به استقبال عاصمه جهانگير رفته و جاده صاف‌كن وي شده‌اند. بي‌بي‌سي بدون اشاره به كارويژه تعريف شده براي گزارشگر جديد حقوق بشر ايران، با راه‌اندازي يك كمپين  زنانه و طرح سؤال‌هايي نظير «آيا از زن بودن خود راضي هستيد؟» عملاً پروژه محكوميت حقوق بشري ايران و جعل اسناد در اين رابطه را راه‌اندازي كرده است.
با چنين اوصافي، بهتر است پيش از معارفه و آغاز كار رسمي عاصمه جهانگير، مجموعه وزارت خارجه و قوه قضائيه از انفعال خارج شوند و صراحتاً اعلام كنند كه وي را به رسميت نخواهند شناخت و اجازه ورود به ايران را به او نخواهند داد. چراكه اين اتفاقات خبر از آغاز موج جديد حقوق بشري عليه ايران مي‌دهد؛ موجي كه قرار است گزارشگر آن يك بهايي حبس‌كشيده و از اسلام برگشته باشد، مشاور اين پروژه جديد صهيونيست‌ها و ماسون‌ها هستند، سرفصل‌هاي آن هم حقوق زنان، حقوق اقليت‌ها و حقوق مذاهب است.
 
 
تنوع بازیگران، سرعتگیر حل بحران سوریه

 سید جواد صالحی در ایران نوشت:
نشستهای متعدد کشورهای تأثیرگذار در روند مذاکرات صلح سوریه از جمله  نشست مسکو و حضور فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در تهران و گفتوگو با مسئولان بلندپایه ایران  درباره سوریه در حالی برگزار میشود که تحولات این کشور را باید در یک زمینه تاریخی تحلیل کرد. تأثیرگذاری قدرتهای مداخلهگر در ترسیم مرزهای کشورهای خاورمیانه و تعیین هویت دولتهای ملی  بسیاری از این کشورها در یک شرایط شکننده و متزلزل باعث شده تا حل بحران و مناقشات دامنگیر این منطقه، بدون مداخله قدرتهای منطقه و بینالمللی دشوار شود. دلایل پیچیدگی وقایع سوریه که طی سالهای گذشته زمینهساز مناقشات جدی شده و تا امروز تطویل یافته است، به چند موضوع باز میگردد؛

یکم؛ متنوع بودن بازیگران، پیوند خوردن سطح ملی، منطقهای و بینالمللی و عدم اجماع در میان خواستهای کشورهای درگیر در موضوع یکی از عوامل زمینهساز شکلگیری بحران بوده و هست. همین امر سبب شده راه حلهایی که  میتواند مورد وفاق همه مداخلهگران باشد، پدیدار نشود.

دوم؛ تصلب مواضع بازیگران نیز به عنوان یکی از زمینههای مؤثر در پیچیدهتر شدن بحران مطرح بوده است. عرصه سیاست عرصه داد و ستد است. وقتی که بر قاعده بازی، منطق صفر و یک حاکم میشود  مذاکرات به بنبست میرسد. در شرایط کنونی این وضعیت بر سوریه حکمفرما شده است.

عامل سوم در ایجاد مناقشات منطقهای به ابهام در بدیلها و الگوهای جانشین باز میگردد.  طبیعتاً هر یک از کشورها در بحران به وجود آمده خواستههایی دارند. عدهای بر تداوم دولت ملی به عنوان دولت مشروط تأکید میکنند و برخی هم به این دلیل که دولت فعلی همه طبقات و قومیتها را نمایندگی نمیکند با آن به مخالفت برمیخیزند. اما بر سر شاخصههای یک دولت جانشین و اینکه مرز بین گروههای منتقد و تروریستی  کجا باید باشد و همچنین بر سر دستیابی به یک مدل قابل قبول که مورد اتفاق کشورهای منطقهای و بینالمللی باشد، به اجماع نرسیدهاند.

دلیل چهارم؛ تردید در مواضع حامیان و حد حمایت آنها از گروههای درگیر بحران است که این موضوع درباره کشورهای غربی بیشتر صدق میکند. تعیین ملاکهای تشخیص تروریسم از مخالفت و تفکیک بین تروریسم نامشروع و مبارزه علیه دولت ملی از موضوعاتی است که چالشآفرین بوده و تا امروز هم یکی از اختلافات اساسی غرب با روسیه به شمار میرود. بحث دیگر، ناتوانی رقبا در حذف همدیگر است. این عوامل شرایطی را در وضعیت میدانی سوریه به وجود آورده که هیچ یک نمیتوانند دیگری را از صحنه حذف کنند. مداخله قدرتهای منطقهای و بینالمللی در این شرایط چند بعدی، در حقیقت صحنه را در وضعیت فعلی مبهم نگاه داشته و باعث شده که چانهزنی مداخلهگران، جایگزین رویکرد حل مسأله دولت ملی باشد و چون دولت ملی هم نمیتواند به تنهایی موضوع را حل کند، بنابراین، گریزی جز روی آوردن به اقناعسازی و اجماعسازی ندارد.

نشست لوزان  و نشستهای قبلی آن بهانهای بود که شاید بحران سوریه از طریق یک راه حل سیاسی و از طریق مذاکره به نتیجه برسد اما مواردی که به آن اشاره شد از جمله عدم همسانی در مواضع و اشتراک در خواستها، ابهام در مدلهای جانشین و سماجت بازیگران در به حداکثر رساندن خواستهها منجر به شکست مذاکرات شده است. از این رو هر یک از طرفین برای رسیدن به مطالبات خود، حمایت خود را از نیروهایشان در عرصه میدانی ادامه داده اند. نشست مسکو در حقیقت فرصتی بود تا حداقل کشورهایی که در خصوص سوریه اشتراک مواضع  دارند دیدگاه هایشان را به هم نزدیک کنند و از طریق تقریب مواضعشان در حمایت از دولت فعلی سوریه و بحث چانه زنی با دولت های مداخله گر غربی و همچنین در خصوص الگوهای بدیل و جانشین بتوانند به نتیجه برسند. بر همین اساس است که فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا  نیز بعد از برگزاری نشست بی نتیجه لوزان و غیبت بازیگران اروپایی در این دور از مذاکرات، برای تحرک بخشیدن به روند مذاکرات صلح سوریه راهی تهران و ریاض شد تا با آغاز دور جدید رایزنیها و گرفتن میانه ،میان کشورهایی که در دو طیف حامیان و مخالفان دولت بشار اسد هستند، ایفاگر نقشی سازنده باشد. نقشی که در کنار سایر نشستهای منطقه ای و فرامنطقه ای درباره روند حل بحران سوریه  زمانی میتواند نتیجه دهد که به نحوی برای علل پیش گفته راه حلی فراهم آید و موانع دستیابی طرفهای متداخل در بحث سوریه به راه حلی مرضی الطرفین مرتفع گردد. 
 
 
 آب در هاون نكوبيم

عباس عبدي در اعتماد نوشت:
ادعاهايي كه عليه يك قاري قرآن در فضاي رسانه‌اي و مجازي و سپس به صورت رسمي مطرح شد، يك ضايعه تمام‌عيار بود، چه آن ادعاها به صورت كلي يا جزيي درست باشد و چه آنكه به كل نادرست و به ناحق باشد. در هر دو صورت اين رويداد يك زيان بزرگ براي جامعه ايران محسوب مي‌شد؛ زياني كه حداقل بخشي از آن ريشه در وضعيت عليل رسانه‌اي ايران دارد. بهتر آن بود كه امكان داشت در مورد اين پرونده‌ها ورود پيدا نكنيم ولي چگونه مي‌توان ساكت بود، در حالي كه اين مساله به موضوع و گفت‌وگوي بسياري از مردم عادي و نخبگان تبديل شده است.

١- فرض مي‌كنيم تمامي اتهاماتي كه زده شده دروغ و ساختگي باشد. در اين صورت آيا نبايد از خود بپرسيم كه چه عواملي موجب شده كه تا اين حد در برابر آبروريزي‌هاي افراد ضربه‌پذير شده‌ايم؟ چرا چنين اتهامات ناروايي عليه افراد امكان نشر و از آن بدتر امكان پذيرش پيدا مي‌كند؟ به طوري كه يكي از افراد شناخته شده نيز در برنامه‌اي تلويزيوني با مفروض و قطعي گرفتن آن به ديگران طعنه مي‌زند. در چنين فرضي دو مشكل مهم خودنمايي مي‌كند؛ اول امكان انتشار از رسانه‌هايي كه تحت چارچوب حقوقي ايران نيستند و اخبارشان مورد توجه واقع مي‌شود. دوم پذيرش اصل چنين خبري حتي بدون چون و چراي جدي كردن در اتهامات.
اينكه يكي از آقايان اينها را منتسب به توطئه‌هاي دشمن عليه كشور و انقلاب كرده است، مشكلي را حل نمي‌كند، زيرا توطئه‌هاي ديگران امري بديهي است. آنچه وظيفه ماست اين است كه شرايط را به گونه‌اي آماده كنيم كه امكان اثرگذاري اين توطئه‌ها فراهم نشود. تهديد و ارعاب و اينكه اگر كسي با چنين رسانه‌اي همكاري كرد چنان و چنان مي‌كنيم، مشكلي را حل نمي‌كند بلكه بدتر هم مي‌كند. بايد به مرحله‌اي رسيد كه رسانه‌هاي داخلي چنان اعتباري پيدا كنند كه مردم براي كسب خبرهاي جامعه از رسانه‌هاي غيررسمي استفاده يا به آن اعتماد نكنند و در نتيجه همكاري با آنان را زشت و ناپسند بدانند. در غير اين صورت اگر كاري از جانب مردم زشت تلقي نشود، حتي اگر مجازات هم شود، مشكلي حل نخواهد شد.

٢- فرض درست بودن اين اتهامات (كلي يا جزيي) نيز فاجعه ديگري است كه نيازمند ريشه‌يابي است. هم در وقوعش و هم در رسيدگي به آن و هم در نحوه علني شدن ماجرا. برخي افراد فارغ از صحت و سقم ادعاها معتقد بودند كه طرح چنين مسائلي زشت و خلاف شرع و قانون است. ولي نكته‌اي را فراموش نبايد كرد. آن روزي كه يك نشريه اصولگرا داستان گونه‌اي از روابط نامشروع ميان چند هنرمند را با ذكر جزييات به تصوير كشيد و به تيتر نشريه خود تبديل كرد، بدون اينكه اصولا كسي در اين ميان شكايت يا ادعايي كرده باشد، بايد متوجه مي‌شد كه اين كار مي‌تواند با پاتك مشابه مواجه شود. كساني كه در برابر انتشار آن مطلب زشت سكوت كردند يا حتي بدشان هم نمي‌آمد كه چنين مطلبي با آن تيتر زشت‌تر زده شود، امروز چگونه مي‌توانند نسبت به انتشار اين خبر مخالف باشند؟ همين دوگانگي و تبعيض ريشه بسياري از مشكلات ما است. به علاوه ميان اين دو خبر تفاوت زيادي است. در مورد اول يك نشريه ادعاهايي را طرح كرده كه هيچ‌يك از طرفين ماجرا آن را تاييد نمي‌كنند، در حالي كه در خبر اخير، حداقل تعدادي از شاكيان مدعي ماجرا شده‌اند و ماهيت دو اتهام نيز به كلي متفاوت است. در اولي، نويسندگان بايد عذرخواهي مي‌كردند و در دومي مسوولان نيز مدعي رسيدگي قضايي شدند. هرچند تاكنون بخشي از اتهامات رد شده است.

٣- مشكل اصلي در اين ماجرا جايگاه ضعيف رسانه‌هاي داخلي است. اينكه تعدادي از آموزش‌گيرندگان قرائت قرآن و خانواده‌هاي‌شان براي پيگيري ادعاي خود ناچار شده‌اند كه موضوع را به يك رسانه فرامرزي و به قول مقامات رسمي معاند بكشانند، خود گوياي همه‌چيز است. در واقع شاكيان پس از چند سال از نحوه رسيدگي قطع اميد كرده بودند لذا به شيوه طرح در رسانه متوسل شده‌اند، زيرا چند سال از ماجرا مي‌گذرد و اگر مي‌خواستند پيش از اين و از ابتدا اقدام رسانه‌اي مي‌كردند. به علاوه از طرح ماجرا در رسانه داخلي نيز نا اميد بوده‌اند، لذا به بدترين حالت يعني رسانه‌اي كه حكومت هم از آن دل پرخوني دارد متوسل شده‌اند. فراموش نكنيم اين افراد به طور قطع و يقين از علاقه‌مندان به نظام بوده‌اند، و حتي حالا هم كه مطلب را علني منتشر مي‌كنند بارها و بارها اين قيد را اضافه مي‌كنند كه در دفاع از نظام چنين شكايتي را كرده‌اند، هرچند تكرار چنين گزاره‌اي براي جامعه مطلوب نيست و افراد بايد براي دفاع از خودشان هم بتوانند استيفاي حق كنند. در هر حال شاكيان نسبت به رسيدگي منصفانه و نيز طرح علني ماجرا در رسانه داخلي نااميد شده‌اند، لذا مسير ديگري را انتخاب كرده‌اند و  عجيب‌ترين بخش ماجرا اينجاست كه متهم نيز براي دفاع از خود به پرسش‌هاي آن رسانه پاسخ مقدماتي مي‌دهد و اذعان مي‌كند كه در داخل كشور امكاني براي طرح مساله و دفاع از خود ندارد و اگر به او اجازه دهند با همان رسانه سخن خواهد گفت. در حالي كه اين وضع فاجعه رسانه‌اي است. اگر در رسانه‌ها عليه كسي مطلبي منتشر شده او نيز بايد قادر به دفاع از وضع خود باشد.

در جريان اين ماجرا مسائل ديگري نيز مطرح شده است بايد كه جداگانه به آن پرداخت، ولي اجمالا ريشه وقوع اين حادثه و حوادث مشابه و نيز اندازه اثرگذاري آن در نااميدي از رسيدگي منصفانه يا در واقع تبعيض‌آميز بودن امور در كنار ناكارآمدي و حاشيه‌اي بودن رسانه‌هاي ايران است تا وقتي براي اين دو مساله فكري انديشيده نشود، اصلاح هر مشكلي، آب در هاون كوبيدن است.
 

مسیر فرهنگ در وزارت ارشاد
 
مهرنوش جعفری در شرق نوشت:
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به دلیل اهمیت ویژه‌ای که دارد، این روزها در آستانه برگزاری جلسه رأی اعتماد وزیر پیشنهادی، مورد توجه محافل و رسانه‌هاست. درباره آنچه می‌توان برای بهبود عملکرد این وزارتخانه در دستور کار قرار داد، موارد زیر پیشنهاد می‌شود. در دوران وزیر قبلی؛ یعنی سه سال از دوران دولت یازدهم، وضعیتی شبیه وضعیت دولت در وزارت ارشاد حاکم بود؛ یعنی همان‌طور که در دولت یازدهم، بار پاسخ‌گویی به شبهات و انتقادات بر دوش رئيس‌جمهور است و بیشتر وزرا منفعل عمل می‌کنند، در وزارت ارشاد نیز شخص وزیر، بیشترین نقش را در دفاع از برنامه و هجمه مخالفان برعهده داشت و کمتر اثری از معاونان و مدیران این مجموعه دیده می‌شد. انتظار این است که براساس قاعده «مسئولیت جمعی»، همه کارکنان یک مجموعه به‌ویژه مدیران ارشد، فعال عمل کنند، اما بخش‌های فرهنگی، هنری و حتی مطبوعات در لاک عجیبی فرو رفته بودند. در دوران اصلاحات، همه مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به شکل فعال در عرصه‌های اطلاع‌رسانی و دفاع از عملکردها حضور داشتند، می‌نوشتند، گفت‌وگو می‌کردند و مقابل وارونه‌نمایی‌ها موضع می‌گرفتند. در هر مجموعه‌ای باید میان اختیار و مسئولیت رابطه مشخصی وجود داشته باشد و مدیران ارشد، با پاسخ‌گویی به‌موقع، خط دفاعی در مقابل انتقادات درست یا نادرست و تخریب‌ها تشکیل دهند. به نظر می‌رسد در دوره جدید این صدا باید بلندتر باشد و در عین بهره‌گیری از منطق، استحکام را نشان دهد. دولت نیز می‌تواند گزارش عملکرد نهادها و اشخاصی که ٨٥ درصد بودجه بخش فرهنگی را در اختیار دارند منتشر کند تا مشخص شود سازمان برنامه و بودجه بر اساس کدام مبانی، بودجه در اختیار این بخش‌ها قرار می‌دهد. دولت می‌تواند از این بخش‌ها استراتژی و راهبرد بخواهد و آن را در معرض افکار عمومی قرار دهد تا همه مطالبات از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صورت نگیرد. مسئله بعدی، سهل و آسان‌بودن اظهارنظر در حوزه فرهنگ است. فقدان متر و معیاری برای مشخص‌شدن صلاحیت افراد در بیان نقد در حوزه فرهنگ، آسیبی است که به نظر می‌رسد باید ازسوي کارشناسان حرفه‌ای که در مجموعه وزارتخانه از گذشته مشغول فعالیت هستند، مورد نقد جدی قرار بگیرد. افراد معمولا به خود اجازه نمی‌دهند درباره یک فعالیت پیچیده مهندسی اظهارنظر کنند، اما در حوزه فرهنگ، از فیلم گرفته تا موسیقی و کتاب و... همه خود را صاحب‌نظر دانسته و گاه برای خود حق دخالت هم قائل هستند. دراین‌میان، موضوع دیگری که نباید از آن غفلت کرد، واقعی‌بودن وعده‌های داده‌شده ازسوي وزیر پیشنهادی است. درعین‌حال آنجایی که به هر دلیلي امکان پیشبرد برنامه‌های دولت وجود ندارد، مناسب است که توضیح کافی از سوی مقامات این وزارتخانه به افکار عمومی ارائه شود. درعین‌حال در حوزه‌هایی که به شکل طبیعی، ورود به آن از وظایف وزارتخانه محسوب می‌شود نیز می‌توان گزارش‌های روشن و شفاف ارائه داد تا از همان ابتدا، مسیر جدید روشن شود. در روزهای اخیر در رسانه‌ها و محافل سیاسی، درباره سوابق وزیر پیشنهادی و همچنین نگاه او به حوزه فرهنگ و تجربیات گذشته برای پیشبرد برنامه‌های اعلامی، مباحث مختلفی مطرح شده است.

موفقیت وزارت فرهنگ در ماه‌های پیش‌رو، مشروط بر آن است که عقبه فکری محکمی ازسوي نخبگان، شخصیت‌های مهم فرهنگی و آنانی که گوشه‌نشین شده‌اند ایجاد و در همه حوزه‌ها از فکر و ایده آنان بهره گرفته شود و افرادی که وزنه فکری هستند؛ از روشنفکران و نواندیشان دینی گرفته تا هنرمندان نامی، سینماگران، اهالی قلم و اندیشه و دیدگاه، همه به همکاری دعوت شوند. در این صورت حتما مقاومت‌ها کمتر خواهد شد و درعین‌حال این گروه‌های مرجع از نزدیک در جریان تنگناها قرار خواهند گرفت که اگر مانعی وجود دارد از کجاست و راه‌های رفع آن کدام است؟ به‌هرحال ممکن است هر یک از ما، ده‌ها گزینه پیشنهادی برای سمت‌های اجرائی در ذهن داشته باشیم، اما دولت با وجود محدودیت‌هایی که همه از آن باخبر هستیم، حتما با درنظرداشتن مجموعه شرایط به گزینه پیشنهادی برای وزارتخانه مهم و اثرگذار فرهنگ و ارشاد اسلامی رسیده است و ما به انتخاب رئيس‌جمهور، اعتماد خواهیم کرد.
 
 
معادله باخت-باخت برای غرب گرایان

 در سرمقاله روزنامه صبح نو نوشت:
به نظر می‌رسد که انتخابات آمریکا در فضای سیاست ایران به واسطه شکل گرفتن دوگانه انقلابی‌گری‌-‌غرب‌گرایی تأثیر‌گذار خواهد بود. پیروزی هیلاری کلینتون می‌تواند به تقویت اندیشه غرب‌گرایی در سیاست ایران منجر شود و به این اندیشه فضای تنفس بدهد. چرا که اساس تئوری دموکرات‌ها بر قدرت هوشمند ژوزف نای استوار شده و این تئوری بر تعامل نهادهای غیر دولتی آمریکایی با جامعه مدنی ایران بنا شده است. از همین زاویه، خوش‌بینی غرب‌گرایان ایرانی به آمریکا با سرکار آمدن هیلاری تداوم خواهد داشت. در‌عین‌حال خوش‌بینی به غرب در حوزه اجرای برجام هم با ادامه قدرت دموکرات‌ها از جانب دولت ایران، ادامه خواهد یافت. البته در این میان نباید فراموش کرد که هیلاری، جمهوری‌خواه‌ترین دموکرات است و نوع ارتباط او با اسرائیل و عربستان ممکن است خوش‌بینی غرب‌گرایان ایرانی را دچار چالش کند. از این بابت است که انتخابات آمریکا می‌تواند برای جریان غرب‌گرا باخت-‌باخت باشد و خشنودی این جریان از پیروزی هیلاری حباب روی آب است و به‌نظر دوام زیادی نخواهد داشت. درباره ترامپ هم که وضعیت معلوم است و اساساً جریان غرب‌گرا به‌شدت از پیروزی او هراس دارد. از همین‌رو انتخابات آمریکا فرصتی برای جریان انقلابی است که بی‌اعتمادی ایرانیان به آمریکا را به جریان عمومی تبدیل کند و به واسطه عملکرد رییس‌جمهور آینده آمریکا، به جامعه این پیام را مخابره کند که حل مشکلات ایران از دل خوش‌بینی به آمریکا نمی‌گذرد. آینده برای جریان انقلابی روشن است.
نام:
ایمیل:
نظر: