صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

بین الملل >>  آمریکاواروپا >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۰۲ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۵  ، 
شناسه خبر : ۲۹۶۸۳۰
اولین قربانی دونالد ترامپ در حوزه امنیت موضوع اعتبار دیپلماسی کنترل تسلیحات و خلع سلاح می تواند باشد. اگر در اثر این عدم قطعیت، منطق دیپلماسی سست شود، هیچ کس توانایی مقاومت در مقابل عربده توپ ها را نخواهد داشت
پایگاه بصیرت / گروه بین الملل/حسن مولایی*
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات اخیر ایالات متحده دو نتیجه عمده در پی داشت: از یک طرف تفکر استاندارد شده با لیبرالیسم را دچار بحران کرد و از طرف دیگر چشم انداز سیاسی و امنیتی جهان تا حدودی تیره و تار شد. به عبارت بهتر این سرگردانی فکری در میان نخبگان در اثر ایجاد شکاف میان "معنا یا ایدئولوژی" با "ساختارهای فعلی" اتفاق افتاده است. دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده امریکا، همان پاسخ هایی را که ما از لیبرالیسم معمول امریکایی انتظار داریم بشنویم، به ما نمی گوید. 
بنابراین دونالد ترامپ بر خلاف لیبرالیسم، تفاوت های معمول و جا افتاده در ایالات متحده را ستایش نمی کند و به شدّت به جهانی شدن و مظاهر آن مثل از بین رفتن مرزها و جریان آزاد سرمایه و نیروی کار می تازد. این به معنای یک بحران تمام قد در معنای نظم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جهان به رهبری ایالات متحده امریکاست. از این منظر پدیده ترامپ بسیار مهمتر از خود ترامپ و قدرت اوست؛ پدیده ای که اندیشکده ها و مراکز فکری را به عنوان موتور محرکه لیبرالیسم و تمدن حال حاضر غرب، دچار سرگردانی کرده است.
به یک معنا، ترامپ این سرمایه دار نیویورکی، هم نتیجه و هم دلیل این "خلاء معنایی" در نظم اقتصادی و سیاسی متعارف حاکم جهانی است، در نتیجه ما شاهد یک همگرایی بین ترامپ و "ارزش های سال ها پیش جا مانده از لیبرالیسم" هستیم؛ میان "نشانه های ملی سنتی" مثل "امریکایی سفید پوست مسیحی" و ترامپ؛ نشانه هایی که با ستایش بیش از حد تفاوت ها در رسانه های جریان اصلی مثل تلاش برای معمول کردن همجن سگرایی، فیمینیسم، ستایش پیروان ادیان و نژاد های مختلف، بیش از هر زمان دیگری کم رنگ تر شده است. 
بنابراین بحران امروز حاصل شورش علیه همان ارزش های است که هشت سال پیش انتخاب باراک اوباما را به عنوان اولین رئیس جمهور رنگین پوست آمریکا ستایش می کرد و در این انتخابات اخیر نیز به طور تمام قد تلاش می کرد که با رساندن هیلاری به عنوان اولین زن امریکایی به این مقام، شِکُفتن لیبرالیسم را جشن بگیرد. 
در حالی که این هویت های تعریف شده به عنوان نوک تیز پیکان لیبرالیسم کثرت گرا، داشت نظم سیاسی حاکم بر دنیا را به پیش می برد و از همه ارزش های سنتی به طور جثورانه ای عبور می کرد، ناگهان با عکس العمل قدرتمند اکثریت "جامعه جا مانده" و یا "فراموش شده" مواجه شد. 
فراخواندن زنان، سیاهان، لاتین ها، مهاجران و همجنسگرایان به طور رسمی توسط هیلاری برای حمایت، بیانگر این معنا بود که از لِنز لیبرالیسم دیگر چیزی به عنوان "جامعه" قابل رویت نیست، یا به عبارت بهتر تفاوت های تعریف شده توسط رسانه ها و متفکرین لیبرال، مفهوم جامعه و ارزش های مشترک ملی را دچار فروپاشی کرده است.
از این رو هر چند پدیده ترامپ حاصل واکنش منفی به سیاست های داخلی جریان حاکم در ایالات متحده است، اما از لحاظ تئوریک به دلیل خلاء نظری و معنایی بوجود آمده، تفسیر و پیش بینی رفتارهای خارجی ایالات متحده بسیار سخت تر و بی اعتبارتر شده است و در نتیجه این مساله باعث ایجاد یک نوع نگرانی و عدم قطعیت در افکار عمومی جهانی به خصوص دولت ها شده است. 
به نظر می رسد یکی از نتایج  این "بیگانگی" (بیگانه و نامتعارف شدن سیاست خارجی امریکا برای دیگر ملت ها) در سیاست خارجی امریکا، کُند شدن قطار دیپلماسی و در برخی موارد خارج شدن آن از مسیر متعارف باشد. این موضوع به نوبه خود از یک طرف می تواند باعث افزایش بی اعتمادی و سوء تفاهم، سیاست تنش را میان ایالات متحده و دیگر دولت ها تشدید کند و از طرف دیگر این فضای عدم قطعیت باعث تشویق دیگر متحدان ایالات متحده برای رفتن به سمت خودیاری گردد.


گرچه هنوز در عمل ساختار امنیتی و اقتصادی جهانی دارد نقش خود را ایفا می کند، اما حمله لفظی دونالد ترامپ به برجام، ناتو، سواری مفت متحدان امریکا از واشنگتن، نفتا، قراردادهای تجاری ترنس اتلانتیک و ترنس پاسفیک، آینده جهان را در هاله ای از ابهام فرو برده است.
حتی اگر دونالد ترامپ همچنان به رفتارهای غریزی و خارج از چهارچوب خود در قدرت ادامه ندهد، این عدم قطعیت نظری که در اثر "نه" به جهانی شدن بوجود آمده است، قطعا میزان بهره وری سرمایه را در کل دنیا کاهش خواهد داد و از آنجایی که بیشتر این سرمایه ها یا در خود امریکا سرمایه گذاری شده اند و یا به عنوان سرمایه های امریکایی در خارج از ایالات متحده کار می کنند، میزان درآمد ایالات متحده امریکا را قبل از هر کشور دیگری تحت تاثیر قرار خواهد داد.
تاثیر این عدم قطعیت در حوزه امنیت بیش از هر حوزه دیگری می تواند بر آینده جهان تاثیر گذار باشد. اولین قربانی دونالد ترامپ در حوزه امنیت موضوع اعتبار دیپلماسی کنترل تسلیحات و  خلع سلاح می تواند باشد. اگر در اثر این عدم قطعیت، منطق دیپلماسی سست شود، هیچ کس توانایی مقاومت در مقابل عربده توپ ها را نخواهد داشت. 
ترامپ باید متوجه این موضوع باشد که عواقب و نتایج تضیف برجام و یا پشت پا زدن به آن فقط نمی تواند به رابطه دوجانبه ایران و ایالات متحده امریکا محدود شود، چرا که باید رهبران ایالات متحده امریکا را به این موضوع توجه داد که تفسیر جامعه جهانی از این رفتار آمریکا مهم تر از نتایج عملی حاصل از آن خواهد بود. مطلقا نمی توان بر این باور بود که ساختار و محدودیت های نظام بین الملل به علاوه افکار عمومی جهانی می تواند اهرم قدرتمندی در برابر رفتارهای خارج از چهارچوب ایالات متحده باشد، اگر که رهبران این کشور قصد داشته باشند بر خلاف آن رفتار کنند. در مقابل به نظر می رسد پا گذاشتن روی برجام می تواند به معنای یک دعوت رسمی از کشورهای در حال توسعه برای بازاندیشی استراتژیک در اعتبار دیپلماسی کنترل تسلیحات و تربیبات بین المللی عدم اشاعه و در نتیجه بازگشت به بازدارندگی سنتی تمام عیار باشد.
در صورت عملی شدن وعده های انتخاباتی ترامپ در ارتباط با برجام، آن را باید به عنوان راهبردی ترین اشتباه امریکای دانست که می تواند به سرعت توانایی کنترل روندهای امنیتی را از کنترلش در سراسر دنیا خارج کند./ 

* کارشناس امنیت بین الملل و سیاست خارجی مرکز مطالعات سیاسی
نام:
ایمیل:
نظر: