خون دو نفر دیگر از مرزبانان غیور کشورمان در مقابله با اشرار مسلح جمعه
گذشته در نقطه صفر مرزی شهرستان تربت جام بر زمین ریخت. دو تن دیگر از
دلیرمردان سلحشور و بی ادعای این سرزمین، عمر و جان و جوانی شان را فدای
ایران اسلامی کردند تا مام میهن و امنیت مردم این سامان همچنان تامین باشد.
خون دو غیور مرد مرزبانی هنگ مرزی تایباد به پای دژ مستحکم امنیت کشورمان
ریخته شد تا هم مسئولان بهتر و بیشتر درک کنند و دریابند و هم مردم عزیزمان
خصوصا پایتخت نشینان که تامین و تداوم امنیت و حفاظت از حدود و ثغور ایران
و جلوگیری از نفوذ و تجاوز اشرار مسلح با چه بهای سنگینی انجام می شود آری
به بهای پایمردی، رشادت ، ایثار و جانفشانی تعدادی از فرزندان ایران، آن
هم در نهایت گمنامی و بی ادعایی و دیده نشدن توسط برخی مسئولان پرمدعا! خون
شهید ستوان یکم جواد آرمش و شهید ستوان دوم امیر نامدار صنوبری و خون
تمامی شهیدان حفاظت از ایران اسلامی در هر لباسی چه آنان که در محدوده
شهرها و روستاها به این خدمت مقدس همت می گمارند چه آنان که در مرزهای
کشورمان با آن همه سختی و مشقت کمر همت خود را برای تامین امنیت ایران محکم
بسته اند و چه آنان که در کسوت مدافعان حرم و در غربت هم از حریم اهل بیت
پیامبر و هم از امنیت ایران دفاع می کنند همه و همه پیام هایی بسی روشن و
آشکار برای مردم و خصوصا برای مسئولان کشور دارد که از جمله این پیام ها می
توان به مواردی از این قبیل اشاره کرد.
غفلت از تحکیم امنیت، گناهی نابخشودنی
1 – امنیت مهمترین و اساسی ترین نیاز هر کشور است چرا که توسعه، پیشرفت،
رشد اقتصادی، فرهنگی، شکوفایی استعدادها، ارتقای کیفیت زندگی ، تمدن سازی و
تمامی نیازها و ضرورت های زندگی انسان و جوامع بشری تنها در سایه امنیت
قابلیت تحقق دارد بنابراین برای همه مسئولان کشور باید حفظ، تقویت و تداوم
امنیت اولین اولویت باشد نه این که خدای ناکرده این مهمترین نیاز در هیاهوی
سیاسی کاری ها و سیاست بازی های برخی، مورد غفلت قرار گیرد.
2 – استفاده حداکثری از توان فکری و مشارکتی مردم خصوصا هم وطنان عزیز
ساکن شهرهای مرزی. هیچ کس نمی تواند و نباید نقش کلیدی و اساسی مشارکت مردم
در پیشبرد تمامی امور کشور از جمله امنیت را نادیده بگیرد بنابراین لازم
است مسئولان مربوطه گزارش هایی شفاف از برنامه و عملکرد خود را که به
افزایش مشارکت مردم در تامین امنیت منجر شده یا می شود را طی دوره های مشخص
ارائه کنند.
3 – مسئولان وزارت امور خارجه و فرماندهان نظامی و انتظامی باید حداکثر
تلاش موثر خود را برای وادارکردن دولتمردان کشورهای همسایه خصوصا افغانستان
و پاکستان در زمینه عمل به تعهدات بین المللی و رعایت مولفه های حسن
همجواری انجام دهند که اگر به این وظیفه به بهترین شکل عمل می شد و همسایه
های شرقی ما به تعهدات وجدانی و سیاسی خود عمل می کردند برخی از نقاط
افغانستان و پاکستان مأمن و پناه اشرار مسلح نمی بود!
رسیدگی به مشکلات مرزنشینان و مرزبانان
4 – مجلس و دولت باید به مشکلات و مسائل شهرهای مرزی کشورمان نگاه ویژه
داشته باشند و چه بسا گماردن بازرسان ویژه برای رسیدگی به امور شهرهای مرزی
و نظارت بر عملکرد مسئولان این شهرها، کمک موثری باشد برای ساماندهی هرچه
بهتر و سریع تر این شهرهای مهم و حیاتی که متاسفانه برخی مسئولان از این
مسئله مهم به شدت غافل اند.
5 – بدون تردید نیروهای مرزبانی برای حفظ و حراست هرچه بهتر از مرزها به
امکانات و تجهیزات کافی مدرن و پیشرفته و همچنین نیروی انسانی بیشتر نیاز
دارند بر این اساس دولت و مجلس باید با تخصیص بودجه لازم، مدافعان حریم و
مرزهای ایران را براساس وظیفه ذاتی خود پشتیبانی کنند. قدر مسلم کوتاهی در
انجام این مهم توسط دولت و مجلس گناهی نابخشودنی است.
6 – وزارت امور خارجه و دیگر نهادها و سازمان های ذی ربط باید حداکثر تلاش
خود را انجام دهند تا سازمان های بین المللی به وظایف قانونی خود برای کمک
به مبارزه با قاچاق مواد مخدر عمل کنند خصوصا این که تولید مواد مخدر در
افغانستان پس از حمله آمریکا و ناتو به این کشور چندین برابر شده است به
گونه ای که براساس آمار منتشر شده در سال 2014 میلادی، 260.000 هکتار از
اراضی کشاورزی افغانستان به تولید خشخاش اختصاص داشته و در سال 2007، 92
درصد حشیش و تریاک موجود در بازارهای جهانی در افغانستان تولید شده است،
این آمار تکان دهنده به روشنی نشان می دهد که نه تنها سازمان های بین
المللی به وظیفه خود در جلوگیری از گسترش تولید مواد مخدر در افغانستان و
قاچاق آن عمل نکرده اند بلکه به تعهدات خود نیز برای کمک به ایران در جهت
جلوگیری از قاچاق مواد مخدر به دیگر نقاط جهان توجهی نداشته اند و به همین
دلیل همچنان هزینه های مادی فراوان مبارزه با قاچاق و ترانزیت مواد مخدر و
از آن مهم تر هزینه جانی مبارزه با قاچاقچیان و اشرار مسلح را ایران و
جوانان غیور این سامان می پردازند.اما اگر دین و وجدان اجازه می داد که
ایران و ایرانیان بر ترانزیت مواد مخدر به دیگر کشورهای جهان چشم ببندند آن
گاه بر اثر فجایعی که قاچاق و ترانزیت گسترده مواد مخدر به سراسر جهان می
آفرید، همان کشورها و سازمان هایی که امروز به وظیفه خود عمل نمی کنند،به
منظور جلوگیری از ترانزیت مواد مخدر به کشورهایشان برای مذاکره با ایران صف
می کشیدند.7 – دیگر این که دولت و مجلس مرزبانان شهید کشورمان و خانواده
های عزیزشان را فراموش نکنند و قدر و حرمت شان را آن گونه که شایسته است
پاس بدارند.8 – و نکته پایانی این که سیاست بازان و سیاسی کاران دست از این
همه هیاهو، هجمه و دعواها و بداخلاقی های سیاسی بردارند و به مشکلات اساسی
کشور مانند تامین معیشت مردم و مهار تورم و بیکاری توجه کنند، لااقل به
حرمت خون هایی که به پای امنیت و اقتدار ایران عزیز ریخته می شود.
از یک سال پیش که برجام و توافق هستهای به نتیجه رسید، در دو کشور ایران و آمریکا که بازیگران اصلی صحنه مذاکرات و توافق هستهای بودند، واکنشهای تند و غیرمتعارف به وجود آمد؛ به ترتیبی که همگان پیشبینی میکردند یکی یا هر دو طرف با ایجاد بهانههای شکلی، توافقی را که بعد از سه سال مذاکره و ١٢ سال تنش و هیاهوی سیاسی بهدستآمده زیر سؤال ببرند. از قضا همینطور هم شد! علت اين پیشبینی، وجود کینههای عمیق ناشی از اختلافات سیاسی و بیاعتمادی تاریخی در هر دو طرف به یکدیگر بود. اگرچه در سوی آمریکا، دولت اوباما بسیار مثبت و عملگرا به این توافق مینگریست و همهگونه از آن حمایت میکرد، ولی برخی در داخل ایران لحظهشماری میکردند فردی در آمریکا به عنوان رئیسجمهور جدید انتخاب شود که به اشتیاق مخالفت آنان با توافق هستهای، پاسخ مثبت دهد و از قضا دونالد ترامپ پوپولیست انتخاب شد. همین دلیل باعث شد در ایران، بخش کوچکی از سرکارآمدن دونالد ترامپ استقبال ویژه و اصلاحطلبان و دولت دکتر روحانی را متهم به طرفداری از هیلاری کلینتون کنند. تصور و ارزیابی آنان این بود که ترامپ مخالف توافق هستهای است و در صورت انتخاب وی، دولت دکتر روحانی جایگاه مستحکم خود را در انتخابات ریاستجمهوری آینده از دست خواهد داد. البته این شادی جریان فوق در ایران خیلی زودگذر بود و مشاهده کردند چرا همه عقلا و صاحبنظران و متخصصان در آمریکا، اروپا و دیگر نقاط جهان از جمله در ایران، هیلاری کلینتون معقول را بر ترامپ کابوی و دمدمیمزاج ترجیح میدادند. ترامپ با انتخاب تیم کاملا ضدایرانی و اتخاذ مواضعی ضدتوافق هستهای و کاملا طرفدار اسرائیل، جواب دندانشکنی به تندروهای ایرانی داد و آنان از خواب بیدار شدند و فهميدند ترامپ ممکن است اصل و ریشه ما و منافع و امنیت ملی ایران و نقش منطقهای کشورمان را هدف قرار دهد. حتی گرایشهاي اخیر ایران و ترامپ به پوتین هم نتوانست دلگرمی قابلاطمینانی برای جریانات خاص در ایران به وجود آورد، زیرا عملکرد روسیه در سوریه و همکاری آن با ترکیه و ندیدهگرفتن ایران برای صدمین بار نشان داد روسیه هیچوقت ایران را جدی نمیگیرد و رؤیای روابط استراتژیک با روسیه در برخی طرفهای ایرانی است و در طرف روسیه هیچ خبری از پایکوبی نیست. به نظر میرسد عقلای ایرانی از هر حزب و دستهای بهتر است به جای منافع حزبی خود به فکر ایران و آینده کشورمان باشند که «کل حزب لدیهم بما فرحون» ولی متأسفانه تاکنون نشان داده شده قرار نیست منافع و امنیت ملی ایران بدون هرگونه توجیهی محور حرکت سیاسی همه احزاب در ایران باشد و ممکن است زمانی برسد که براي توجه به این امر دیگر خیلی دیر شده باشد. در همین مقوله، با وجود نوعی تضاد ذاتی، برخی محافل و جریانهای خاص دعا میکنند کاری که آنها نتوانستند در سنگاندازی مقابل برجام انجام دهند، ترامپ با نقض برجام یا ایجاد بهانه برای ایرانیها انجام دهد و توپ به زمین ترامپ پرتاب شود. در چنین شرایطی، حفظ توافق هستهای و بهرهمندی ایران از لغو تحریمها، رشد اقتصادی صنعتی و رشد و توسعه کشور دور از دسترس یا نگرانکننده خواهد بود. آنان که چرخاننده چنین سیاستی در ایران هستند، خود را به غفلت میزنند و نمیخواهند ببینند این شرایط شکننده چقدر برای اقتصاد و رفاه مردم، آسیبپذیری و شکنندگی به وجود میآورد.
آنان فقط این را میبینند اگر چنین شد میتوانند آن را نتیجه موفقنبودن سیاستهای دکتر روحانی معرفی کنند تا بلکه با ناكامي وی، به مناصب سیاسی- اقتصادی در کشور دست یابند و برخی اختلاسها و سوءمدیریتها تکرار شود. اما در طرف آمریکا، رئیسجمهور جدید کار زیادی از نظر حقوقی علیه توافق هستهای نمیتواند انجام دهد و باید در انتظار بهوجودآمدن بهانه به دست ایران باشد. البته جمهوریخواهان تندرو و قسمخورده، در انجام تحریکات سعی بلیغ میکنند نقض برجام به دست ایران صورت پذیرد تا به نوبه خود، توپ در زمین ایران قرار گیرد. از نظر حقوقی، هیچ رئیسجمهوری در آمریکا نمیتواند مستقیما توافق هستهای را زیر سؤال ببرد یا آن را باطل کند، زیرا این توافق نتیجه مذاکرات منتخبان جامعه جهانی و از جمله همه قدرتهای بزرگ و مطرح در جهان است. این مشروعیت را شورای امنیت و منشور ملل متحد به توافق هستهای میدهد و به آن استحکام میبخشد و رئیسجمهور آمریکا به عنوان امین منشور ملل متحد، از نظر ظاهری و علنی هم که شده بايد حفظ احترام این توافق جهانی را حفظ کند. ممکن است دونالد ترامپ هنوز این قواعد را نفهمیده باشد ولی خیلی زود مشاوران او مانند هنری کیسینجر، این نکات بدیهی روابط بینالملل را برای او بازگو خواهند کرد. اما گروه ١+٥ و بهویژه دولت اوباما از باب محکمکاری با ظرافت قطعنامه ٢٢٣١ شورای امنیت را پشتوانه توافق هستهای قرار دادند دراینصورت چه سناریویی برای نقض آن وجود دارد؟ اولین احتمال آن در سوی ایران است که جریان خاص بالاخره موفق شود آرزوی دیرینه خود را به سیاست عملی در ایران تبدیل کرده و از جایی توافق هستهای شکسته شود. البته تاکنون جمهوری اسلامی ایران نشان داده به همه توافقات خود با گروه ١+٥ پایبند بوده و چنین قصدی ندارد. دومین احتمال، ایستادگی سیاسی ترامپ و جمهوریخواهان در مقابل جامعه بینالمللی است. دراینصورت همه جهان در مقابل آمریکا قرار ميگيرد. در چنین شرایطی ایران نباید هیچ نقطه ضعفی از خود نشان دهد و مدعی ادامه توافق هستهای باشد. خارج از این دو احتمال، بقیه اعضای گروه ١+٥ براساس منافع و امنیت ملی خود مایل نیستند این توافق شکسته یا نقض شود. اگر دو بازیگر اصلی به دلایل سیاسی به سمت نقض توافق برجام نروند، حقوق بینالملل بستر قانونی حفظ این توافق تاریخی است.
طرح بزرگي براي مساله مسكن در دستور كار دولت قبل قرارداشت كه براي اقشار ضعيف و محروم جامعه در نظر گرفته شده بود، اما دولت قبل بخش كوچكي از آن طرح را استخراج كرد و تحت عنوان مسكن مهر ناميد و اجرايي نمود. نخستين اشكال در طرح مسكن مهر اين بود كه به همه ابعاد مسكن در اين طرح توجه نشده بود. در طرح جامع ابعاد مختلفي از مسكن مورد توجه قرار گرفته بود كه يكي از برنامههاي آن مسكن براي نيازمندان بود، البته كارهاي ديگري نيز بايد صورت ميگرفت. مسكن مهر در اجرا مرتبا از طرح اوليه عدول نمود؛ مثلا اينكه طرح به بافتهاي خارج ازشهر رفت كه اين يك اشتباه اساسي بود، در حالي كه هنوز در درون شهرها ظرفيت توليد مسكن وجود داشت. بافت فرسوده در شهرها بسيار زياد است و بخش عمدهاي از شهرهاي ايران بافت فرسوده دارند و بخشي از آن نيز حاشيه نشين هستند. حدود ۲۱ميليون نفر از جمعيت كشور و قريب به ۱۸درصد مصارف كشور را اينگونه به خود اختصاص ميدهند. قاعدتا يك دولت عاقل و داراي نگاه استراتژيك به مسائل كشور بايد احيا و بهسازي در اين بافتها را در دستور كار قراردهد. مسكن مهر در ابتدا و انتهای اجرا دچار مشكل شد وهمه نيز اين موضوع را مورد انتقاد قراردادند كه اين مسكن تحت عنوان مسكن مهر نميتواند نيازهاي مسكن را پاسخ دهد و روزي تبديل به طرحي شكست خورده خواهد شد. نگارنده كه در آن دوران دركميته مسكن مجمع تشخيص مصلحت نظام چندين نشست برگزاركرد كه در آن جلسات برخي كارشناسان معتقد بودند كه مسكن مهر يعني توليد با برنامه بافت فرسوده، به عبارتي ديگر مسكنهایي توليد ميشود كه بافت فرسوده شهري را گسترش ميدهد. چون سرانههاي مورد نياز از قبيل سلامت، بهداشت، امنيت و خدمات شهري را دارا نبوده و به دليل واگذاري كار با قيمت پايين به پيمانكاران مسكن با كيفيت ومطلوب هم توليد نميشود. دير يا زود بايد پروژه مسكن مهر بسته ميشد، اما چون از بخش عمدهاي از جامعه پول گرفته شده بود و مسئولان بدان توجه داشتند اين دولت نيز اين پروژه را ادامه داد تا پاسخگوي نيازها و تقاضاي مردم باشد. در عمل اين مسكن مهر پاسخگوي جامعه نيازمندان و محرومان نشد و معضلات جدي براي شهرها و دولت به ارمغان آورد. مسكن مهر در كيفيت مصالح، كيفيت معماري وكيفيت كارسازهاي دچار ايراد بود. اين طرح همچنين در مكانيابي كه در بافتهاي خارج از محدوده شهر ساخته شد غلط بود و هم اينكه خارج از استانداردهاي سرانه يك زندگي با كيفيت شهري بود. اين طرح از همان ابتدا مورد اعتراض صاحبنظران در حوزه مسكن قرار گرفت، اما دولت گذشته اعتنايي به اين موضوع نميكرد. اين دولت هم ميدانست كه اين پروژه مساله ناميموني است اما ناچار بود تا آنجا كه ميتواند ادامه دهد و بخشهايي كه ناتمام بود را به اتمام برساند، اما مسكن مهر به هيچوجه به لحاظ ضوابط مهارتهاي فني و كارشناسي با معيارها و ضوابط مورد نيازمطابقت نداشت. دولت قبل دولتي بود كه به كارهاي بدون پشتوانه مطالعاتي و كارهاي غيركارشناسي اشتهار داشت وچندان برايش مهم نبود، چون به مسائل كشور بيشتر نگاه پوپوليستي داشت و در اين موضوع نيز به دنبال راضي نگه داشتن اقشار ضعيف و محروم بودند و اين قضيه بار تبليغاتي خوبي براي دولت گذشته داشت. اين طرح معضل مسكن را هدف قرار ميداد و بخشهايي از جامعه كه بهلحاظ مسكن در مضيقه بودند از اين طرح استقبال كردند، اما اين طرح يك كار اصولي، پايهاي و با برنامه نبود و از اين جهت دچار مشكل شد.
هوا به
قدري آلوده است كه امكان نفس كشيدن را كمكم دارد از گروههاي سني ميگيرد.
هشدارهاي مسوولان برميگردد به ماندن در خانه، توصيهاي كه به اجبار در
بسياري از روزها، افرادي در گروه سني نگارنده با بيماري آسم مجبور به رعايت
آن هستيم. آيا مسوولان توصيه يا راهحل ديگري ندارند؟ روزگاري تهران- شهر
چنارها- با آب نوشيدني گوارا، مناسبترين شهر براي سكونت بود. همين چهارراه
وليعصر- انقلاب مكاني كه ٤٠ سال است صاحب اين قلم در آنجا مشغول به كار
هستم. صبحها صداي سوت قطار از ميدان راهآهن به گوش ميرسيد، صداي
گنجشكهايي كه در پارك دانشجو روي درختها غلغله به پا ميكردند را ميشد
هر روز شنيد. چنارها سر به فلك كشيده خيابان وليعصر طراوتي فوق تصور
داشتند. اكثر جهانگرداني كه در صد سال اخير به تهران آمدهاند از شادابي
شهر و از درختان چنار آن ياد ميكنند. اين شهر روز به روز در تقابل با آهن و
سيمان چهره عوض كرد. باغات شهر در جنگ با كميسيون ماده پنج مغلوب شدند، آب
جبهه جنوبي البرز كه در نهرهاي شهر جريان داشت و از زلالي قابل شرب بود،
صداي آن را در سفرنامهها ميتوان جستوجو كرد. امروزه تهران در جنگ با
گسترش به سردار شكست خورده و مغلوبي ميماند كه آخرين توان خود را براي
زنده ماندن دارد از دست ميدهد. شهر در غباري تيره فرو رفته و نفس ساكنين
آن به شماره افتاده است.
انقلاب صنعتي تمامي شهرها را به مبارزه طلبيده، روزگاري لندن آلودهترين
شهر اروپا بود. رود تايمز اين شاهرگ حياتي لندن به قدري آلوده بود كه آن را
عامل بسياري از بيماريها ميدانستند. خانم مارگارت تاچر كه به نخستوزيري
رسيد، نخستين اقدام عاجل خود را پاكسازي لندن قرار داد. فاضلابهايي كه
رود تايمز آلوده ميكردند را در فرماني انقلابي مهار كرد. به جنگ وسايل
نقليه عمومي رفت. لندن با تاكسيهاي مشكي و اتوبوسهاي قرمز دو طبقه شهره
بود. كارشناسان اين دو وسيله را عامل اصلي آلودگي هواي لندن اعلام كردند.
دولت در مقابل يادگارهاي لندن؛ تاكسيهاي مشكي و اتوبوسهاي قرمز دو طبقه
كه مورد پسند جهانگردان و توريستها بود، بايد راهي انتخاب ميكرد يا حذف
تاكسيها و اتوبوسها يا... خانم تاچر مهلتي به كارشناسان داد و راهحل
خواست. راهحل نهايي نوسازي سيستم تاكسيراني و اتوبوسراني با حفظ ظاهر آنها
بود. در يك مهلت مناسب ناوگان حملونقل عمومي شهري نوسازي شد. فاضلابهاي
آلوده كه رود تايمز را عامل بيماري ساخته بودند، مهار شدند و لندن ظرف سه
سال به پاكترين شهر اروپا تبديل شد. هزينه نوسازي ناوگان حملونقل شهري به
مراتب كمتر از هزينههايي كه شهر آلوده بر دوش دولت قرار ميداد، شد.
ماه گذشته پاريس- عروس شهرهاي دنيا- به سرنوشت تهران گرفتار شد. وارونگي
هوا امكان نفس كشيدن را از گروههاي سني خاص گرفته بود و هشدار مقامات
همانند تهران اين نبود كه از منازل خود خارج نشويد.
شهرداري پاريس دستور داد كه متروي پاريس حملونقل مسافر خود را افزايش دهد و
مترو براي همه مجاني شد. خطوط اتوبوسراني هم بر تعداد اتوبوسهاي خود
افزود و اتوبوس هم براي همه مجاني شد. با حملونقل مجاني مسافر توسط
اتوبوسهاي عمومي و خطوط مترو راهحل بعدي انتخاب شد.
مناطق مركزي شهر روي اتومبيلهايي كه كمتر از سه سرنشين داشتند بسته شد. در
كمتر از يك ماه پاريس از شهري غيرقابل سكونت براي افراد سالخورده و بيمار
به شهري پاك تبديل شد. سرعت جابهجايي در شهر و مجاني بودن آن، اكثر ساكنين
پاريس را بر آن داشت كه از اتومبيل شخصي استفاده نكنند. تهران به عنوان
كلانشهري كه از نقشه جامع قابل قبولي برخوردار نيست متاسفانه قارچگونه
گسترش يافته است. كميسيون ماده پنج به عنوان قاتل باغات تهران عمل ميكند.
سرانه فضاهاي سبز طي اين سالها كم و كمتر شده است. مناطق تازه اضافه شده
به تهران در شرق و غرب كه مناطقي نوساز هستند هم از نقشه شهري مناسب
برخوردار نيستند.
محمود احمدينژاد كه شهرداري تهران را سكوي پرش خود به كاخ رياستجمهوري
قرار داده بود،و طي دو سه سالي كه سكان اداره كلانشهر تهران را برعهده داشت
ميتوانست با شناختي كه از دردهاي تهران دارد به درمان آن بپردازد.
متاسفانه نه اينكه به فكر درمان دردهاي تهران نبود بلكه به دردها افزود.
متروي تهران يكي از جوانترين متروهاي دنياست و در خاورميانه جزو نخستين
كشورهايي هستيم كه صاحب مترو شديم. مجلس در آغاز دوره دولت احمدينژاد يك
ميليارد دلار براي گسترش مترو به تهران اختصاص داد و محل آن را در رديفهاي
بودجه مشخص و معين كرد.
با تاسف دولت از تامين و پرداخت يك ميليارد بودجهاي كه براي متروي
تهران اختصاص يافته بود خودداري كرد. دولتي كه در كارنامه خود از سنگپاي
قزوين تا بند تنبان را از خارج وارد كرد و براي واردات جورواجور از الاغ
گرفته تا گرانترين اتومبيلها ارز لازم را داشت به بهانه نبود منبع لازم
بهرغم فروش نفت ١٥٠ دلاري، به اين علت كه مديرعامل مترو مهندس محسن هاشمي
فرزند آيتالله هاشمي رفسنجاني بود خودداري كرد. اگر در سالهاي اوليه دولت
احمدينژاد بودجه گسترش مترو تامين ميشد امروزه ميتوانستيم با افزايش
ساعات حمل و نقل مسافر به وسيله مترو كه در مناطق بيشتري گسترش يافته بود و
مجاني كردن آن همانند پاريس، جمعيت را به درون واگنهاي مترو هدايت كنيم.
تاكسيهاي فرسوده، اتوبوسهاي از رده خارج شده مترويي كه ميتوانست با سرعت
مناطق مختلف شهر را به هم گره بزند و رفت و آمد را آسان كند زمينگير شده
است.
تهران ميتواند همانند پاريس از هواي پاك استفاده كند به شرط آنكه مديران ارشد ادارهكننده كلانشهر تهران برنامه داشته باشند.
٤٠ سال قبل از همين چهارراه وليعصر ميشد صداي سوت قطار را از ميدان راه
آهن شنيد. صبحها با فرياد گنجشكهاي پارك دانشجو از خواب بيدار شد. ميشد
دست و رويي در روانآبهايي كه از درههاي اوين و دركه در جويهاي شهر
تهران جاري بودند شست.
درختان خيابان وليعصر اين چنارهاي شناسنامهدار، هويت شهر تهران بودند؛
شاداب و سربلند. امروزه درختان چنار تهران ايستاده در بيبرنامگي مديران
شهري ايستاده ميميرند و ساكنين تهران. آناني كه همانند نگارنده پا به
دوران كهنسالي گذاشتهاند در خلوت خاموش ابهام و در سكوت دلهرهاي كه
آلودگي هواي تهران پيرامونمان را فرا گرفته به پيشواز مرگ خاموش ميرويم.
كلانشهرهاي ايران يكي بعد از ديگري براي ساكنين خود به گورستاني تبديل
شدهاند كه ذره ذره جان ساكنين خود را ميگيرد. قرار نيست دوباره چرخ
اختراع بشود. ببينيد مديران ديگر كلانشهرها چه كردند. پاريس سالم شد، تهران
چرا سالم نشد.