روزنامه کیهان
**
زوال استراتژی در امپراتوری لیبرال / محمد ایمانی
«زوال
استراتژی» دقیقترین عنوانی است که میتوان به زنجیره هماهنگ جنایت و قساوت از غرب
آسیا تا غرب آفریقا داد. هنوز 2 هفته از قتل عام مسلمانان انقلابی در نیجریه و ضرب
و شتم فجیع رهبر آنها شیخ ابراهیم زکزاکی نگذشته که رژیم سعودی مرتکب جنایت کم
سابقه علیه آیتالله شیخ باقر النمر میشود. و این همان رژیمی است که چند ماه پیش
آن جنایت وحشیانه را در حق دست کم هفت هزار زائر حرم امن الهی رقم زد. مرور این قبیل
جنایتهای زنجیرهای علیه مؤمنان به اسلام ناب محمدی(ص) در کشورهای مختلف که سهم
عمدهای از آن به رژیمهای مرتجع باز میگردد، معلوم میکند این حلقههای جنایت در
ارتباط با هم و یک زنجیره است؛ زنجیرهای که از یک سو حکایت از طراحی میکند اما
در عین حال بر «زوال استراتژی» نه تنها نزد رژیمهایی نظیر آلسعود بلکه فراتر از
آن در جبهه استکبار- به عنوان حامیان اصلی رژیمهای فرسوده و مرتجع- گواهی میدهد.
اما چنین تناقضی چگونه قابل جمع است؟!
قبل از آن که به این پرسش، پاسخ مستند
ارائه کنیم باید گفت آمریکا و انگلیس شریک همه جرمهای وحشیانه رژیمهای مرتجع به ویژه
رژیم سعودی هستند و بیدلیل نیست هر جا که انقلاب و اعتراضی علیه دیکتاتورها رخ میداد
بلافاصله اولین شعار مردم به ستوه آمده، مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر
اسرائیل است. مثلث صهیونیسم مسیحی به ویژه آمریکا پشتوانه اصلی رژیمهایی در تراز
عربستان سعودی بوده و بلاشک عواقب چنین جنایتهایی علیه بشریت دامن آمریکاییها را
خواهد گرفت. آمریکا شریک عربستان در این جنایتهاست و از دست انتقام الهی برکنار
نخواهد ماند.
در این باره گفتنیهایی هست.
1- در
هم تنیدگی سرنوشت آمریکا و عربستان آن هم در دوره قهقرای سیاست و حکومت سعودی به
حدی است که نگرانیهای سیاسی و امنیتی را در داخل ایالات متحده فراهم آورده است.
آلسعود به تنهایی لکه ننگی است که اعتباری برای شعارها و پرستیژ لیبرالیستی و
حقوق بشری ایالات متحده باقی نمیگذارد. همین یک رژیم برای عریان نشاندن امپراتوری
مدعی لیبرال- دموکراسی و حقوق بشر کفایت میکند آن هم در دورهای که آمریکا پس از
شکست در «جنگ چهارم جهانی» میل به ظاهرسازی و احیای مجدد اعتبار خود کرد. پلپیلار
عضو ارشد و سابق سیا 17 شهریور امسال در نشریه نشنال اینترست به صراحت نوشت «رژیم
مخدوش عربستان برای سیاست خارجی آمریکا دردسرساز است. آمریکا به لشکرکشی عربستان
در یمن پیوست که حاصل آن فقط یک تراژدی انسانی بود. حکومت عربستان به شکل قرون
وسطایی اداره میشود و حقوق بشر به شیوههای مختلف نقض میگردد. حیرتآور است که
کشوری با این فاصله از ارزشهای لیبرال دموکراسی، چنان رابطه نزدیکی با آمریکا
دارد و متحد و شریک او محسوب میشود.»
2-
بهمن 1393 هنگامی که ملکعبدالله عامل قتل عام دهها هزار نفر در منطقه مُرد،
اوباما پیام تسلیت رسوایی با این مضمون صادر کرد. «پادشاه عربستان، دوستی امین و
رهبری درستکار بود که تصمیمهای شجاعانه در مورد صلح خاورمیانه اتخاذ کرد. ما در
کنار هم مبارزات زیادی را پشت سر گذاشتیم» و آسوشیتدپرس، بیبیسی و رویتر از او
به عنوان اصلاحطلب و اصلاحگرا یاد کردند. این در حالی بود که ملکعبدالله نقش
عمدهای در جنگافروزی علیه ملتهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و بحرین
داشت. نشریه نشنال اینترست در همان ایام مرگ ملکعبدالله معتقد بود «آمریکا باید
دور برخی متحدان را خط بکشد و از جمله از شر رابطه با عربستان خلاص شود. بیشک آمریکا
و عربستان منافع مشترکی در حوزه نفت و... دارند. اما وقتی صحبت از ارزشها میشود،
ریاض یک شرمندگی بزرگ برای ایالات متحده است؛ رژیمی دیکتاتوری و سلطنتی که مردم را
غارت و با سبعیت با مخالفان برخورد میکند و حتی به صدور ظلم و ستم به بحرین دست میزند».
3- اردیبهشت
94 نشریه فرانسوی لوبس (نوول ابزرواتور سابق) خطاب به زمامداران غربی نوشت «دلارهای
شیوخ عرب را بالا بکشید و چشم بر جنایتها و نقض حقوق بشر از جمله در عربستان ببندید».
بنا بر گزارش همان ایام نیویورک تایمز، آمریکا بزرگترین سهم را از خرید 80 میلیارد
دلار تسلیحات توسط عربستان فقط در سال 2015 دارا بود. عربستان در این سال چهارمین
خریدار بزرگ اسلحه در جهان شد و مستقیم و غیر مستقیم همین سلاحها را در یمن و سوریه
و عراق به کار گرفت. مشابه همین زد و بندهای بزرگ را مقامات دولت انگلیس در طول
سالها مرتکب شدهاند چندان که روزنامه گاردین مهر ماه امسال تصریح کرد «دولت انگلیس
در سال 2013 برای واگذاری عضویت شورای حقوق بشر سازمان به عربستان سعودی، با این
رژیم زد و بند مالی کرده است». بیتردید، رژیم عربستان امروز به عنوان عامل انتحاری
جبهه آمریکا در تحولات منطقه، به هم ریختن بازار نفت و تغییر دوقطبی «مقاومت-
استکبار» به نزاعهای درون امت اسلامی و میان کشورهای منطقه عمل میکند و این همه
در حالی است که به شهادت تحلیلگران بسیاری از جمله در واشنگتن پست «حکومت عربستان
بر لبه پرتگاه ایستاده و حال و روز خوبی ندارد». جنگ حدوداً 10 ماهه علیه مردم
مظلوم یمن حقیقتاً سرشکستگی بزرگی برای رژیم عربستان بود که از طرف رسانههای آمریکایی
عنوان «جنگ احمقانه» را دریافت کرد و ضمن آن کسانی نظیر فرمانده نیروی هوایی ارتش
سعودی به هلاکت رسیدند؛ البته ناظران معتقدند در پایان نمایش همه ظرفیتهای
عربستان، انقلابیون یمن برگهای رو نکردهای دارند که ممکن است علیه مراکز استراتژیک
نظامی و اقتصادی و امنیتی و نفتی آلسعود رو کنند.
4-
«زوال استراتژی» نزد اربابان آمریکایی آلسعود به چه معناست؟ توسل به سرکوب عریان
از سوی مدعیان تحمل و دموکراسی و آزادی و حقوق بشر یا دادن چراغ سبز و مأموریت به
رژیمهایی برای اتخاذ چنین سیاستی، بذر نفرت و انزجار از آمریکا و کشش بیشتر به
اسلام ناب و انقلابی را میپراکند و این نقض غرض آمریکاییهاست. ارتکاب جنایتهای
زنجیرهای علیه شیخ نمر، شیخ عیسی قاسم و شیخ علی سلمان، شیخ زکزاکی و... حکایت
تفته کردن آهن و کوبیدن با پتک بر سر آن است؛ پولاد آبدیده میسازد و ملتهای
مسلمان معمولی را انقلابی روئینتن میکند. خشونت عریان و بیسابقه در این حد،
نشان میدهد کار از دست ابر قدرتها در رفته است. سند اگر میخواهید دو سخنرانی
عبدالکریم سروش در دانشگاههای پاریس و دلفت هلند (مرداد 86 و اسفند 88) درباره ستیزهجویی
و سرکوبگری سکولاریسم و لیبرال دموکراسی:
«تز
سکولارها درباره جدایی حکومت از دین در جهان واژگونه شده است به این دلیل که وجود
دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین میتوانیم ببینیم.
آنچه گمان میرفت رو به احتضار میرود یا مرده است، خوب یا بد، ظاهراً تجدید حیات
کرده، برخاسته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به
ادیان بیطرف باشد، اکنون ستیزهگر شده و با برخی ادیان رسماً درمیآویزد و میستیزد
و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمیکند. چیزی اتفاق افتاده که در پیشبینیها نبوده
است» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره میلیتانت (نظامیگرانه) و ستیزهجو میشود،
چون هاضمه قبلی را از دست داده است. سکولاریسم هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف قوی
بود اما دین قوی و فربه را نمیتواند ببلعد لذا ستیزهگر میشود. آمریکا حمله کرد
به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی جدید نوشتند ما باید قوانینمان
را از شرع بگیریم؛ چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید، یعنی سکولاریسم صدامی
تبدیل شد به آنتی سکولاریسم».
5- به
نوشته فارینپالیسی «آمریکا نگران انفجار شیخنشینهای منطقه به ویژه عربستان است»
اما از سر همین نگرانی، رفتار آنتی استراتژیک در زمینه حمایت از سبعیت و سرکوب بیشتر
از خود بروز میدهد و انفجار سریعتر و شدیدتر را تدارک میکند. نمونه این مسئله
ماجرای نهضت نفت در ایران است. جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس دو استاد دانشگاه آمریکایی
در کتاب «مصدق. نفت. ناسیونالیسم ایرانی» با انتقاد از نتایج کودتای 28 مرداد مینویسند
«هنوز هم درسهای لازم از مداخله 1953 گرفته نشده است، مداخلهای که در آگاهی عمومی
ایرانیان نقش بست و اشاره به آن یکی از شعارهای مؤثر در انقلاب 1979 شد... اگر آمریکا
علیه ناسیونالیسم مصدق مداخله نمیکرد شاید در جوانب افراطی و ضد آمریکایی انقلاب
ایران تعدیل حاصل میشد». در همین کتاب، ریچارد کاتم عضو سازمان سیا و کارمند
سفارت آمریکا (عضو شبکه عملیاتی بدامن) تأکید میورزد «دولتهای غربی و ناظران
آنها به اهمیت جدایی دین از سیاست و ناسیونالیسم در ایران و خاورمیانه به نحوی جدی
کم بها دادهاند. قدرتهای غربی در تضعیف لیبرالها و ناسیونالیستهای غیرمذهبی در
منطقه نقش مؤثری ایفا کردهاند». بر همین مبنا میتوان گفت رژیمهای مرتجع به ویژه
رژیم انباشته از حماقت سعودی در ارتکاب جنایتهای نیابتی و مورد تأیید و امضا- و
بعضاً مطالبه- آمریکا ظرفیتی از انفجار عمومی و تعمیق گرایش به اسلام انقلابی را
در جهان اسلام هر چه متراکمتر میکنند.
6-
گستاخی شیطان بزرگ و شیطانکهای عمله آن، از جمله ریشه در انفعال و تحیر و خوشخیالی
برخی از ماها دارد. یا باید به منافع وپاشنه آشیل مستکبران و نوچههای مرتجع آنها
ضربات استراتژیک زد، و یا اینکه منتظر گستاخی و تعدی و ضربه آنها بود. این بیان حکیمانه
حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 2 فروردین 1368 است که «... امروز خدا ما را مسئول
کرده است. نباید غفلت نمود. امروز با جمود و سکون باید مبارزه کرد و شور و حال
حرکت انقلاب را پا برجا داشت. من باز میگویم همه مسئولان نظام ومردم ایران باید
بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان- به خیال خودشان- بیرون نبرند،
آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با
آنان رنجور، همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام
نگذارید که اگر لحظهای آرام گذارید، لحظهای آرامتان نمیگذارند.»
دست روی دست گذاشتن و پیشدستی نکردن، به
دشمنان اسلام و بشریت این مجال را میدهد که در نهایت بیچارگی و اضطرار، مجال تنفس
و تدبیر و تعدیهای تازه را پیدا کنند. این سنت الهی است که «ام یریدون کیداً.
فالذین کفروا هم المکیدون» (طور-42)؛ اهل کفر و استکبار به خیال کید اندیشی و دام
گستری، تله به دور خود میتنند؛ اما میتوان با شجاعت و مجاهدت و خطرپذیری مؤمنانه
تحقق این سنت الهی را پیش انداخت؛ اگر نه، از حسن ظن به اردوگاه شیاطین - نظیر
نسخههایی که در همین چند سال اخیر در قبال شیاطین بزرگ و کوچک پیچیده شد - جز زیان
و هزینه بیشتر برنمیآید. برخی از سیاسیون بد عمل ما سرخوش از نامههای دارای امضای
«اخوک عبداله» مشغول خام کردن مخاطبان خود بودند حال آن که همان ملعون و نظایر او
صراحتاً به آمریکا پیغام میدادند که «سر مار را باید کوبید و سر آن در ایران
است»!
***************************************
روزنامه قدس **
شیخ نمر؛ شهید مکتب حسینی
اعدام غیر منتظره شیخ «نمر باقرالنمر»
از روحانیون برجسته شیعه عربستان موجی از خشم
ونفرت افکار عمومی ملتهای اسلامی را علیه رژیم ال سعود بر انگیخت.
آیت الله شیخ نمر باقر النمر در طول 3 دهه گذشته
همواره در دفاع از مکتب اهل البیت علیهم السلام متحمل شکنجههای سختی شد وهر گز از
طرح مطالبات مشروع مردم منطقه الشرقیه عربستان هراسی به خود راه نداد.
این مجاهد خستگی ناپذیر بارها در سخنرانی های
خود امام حسین(ع) را الگوی مبارزاتی خود تلقی کرده وصریحا اعلام کرده بود که از
مرگ در راه دفاع از مکتب ابا عبدالله الحسین علیه السلام هیچگونه هراسی ندارد.
رژیم قبیلهای ال سعود که در طول 5 سال گذشته
همواره نقشی کاملا تخریبی در رخدادهای منطقه داشته ودارد به دلیل شکست سیاستهای
تخریبی خود در سوریه، یمن وعراق دست به این جنایت هولناک زده است. عربستان در طول
3 دهه گذشته از همه ابزارهای سرکوب برای مقابله با مطالبات مشروع مردم شرق عربستان
به کار گرفت اما این سرکوبها نتوانست صدای آزادیخواهانه شیعیان شرق عربستان را
خاموش کند. نقش
آیت الله شیخ نمر باقر النمر در سازماندهی
تحرکات سیاسی مردم منطقه الشرقیه که 15 درصد از جمعیت 30 میلیونی عربستان را تشکیل
می دهند رژیم وهابی عربستان، امریکا و اسرائیل را بشدت دچار وحشت ساخت. منطقه
الشرقیه به این دلیل که چاه های نفتی عربستان در این منطقه قرار دارند از اهمیت
بالائی برای آمریکا وغرب بر خوردار است ولذا آمریکا وعربستان همکاری امنیتی
تنگاتنگی برای مهار تحرکات سیاسی شیعیان مناطق العوامیه، القطیف، الاحساء و ظهران
دارند.
اما جایگاه سیاسی شیخ نمر النمرتنها محدود به
منطقه الشرقیه نمی شد بلکه این شهید مکتب حسینی از محبوبیت بالائی درمیان اهل سنت
مناطق غرب وشمال عربستان برخوردار بود.
اعدام شیخ نمر در حقیقت نه تنها کمکی به کاهش
بحران های داخلی ومنطقهای عربستان منجر نمیشود بلکه این رژیم را بیش از پیش دچار
انزوای سیاسی خواهد ساخت. عربستان در طول 5 سال اخیر همواره در کنار آمریکا ، قطر،
ترکیه ورژیم صهیونیستی تلاش داشت تا ساختار سیاسی منطقه را به سود رژیم صهیونیستی
تغییر دهد اما این تلاش ها با شکست مواجه شد. شکست سیاسی ونظامی عربستان در سوریه
، یمن وعراق هزینه های سیاسی، مالی و نظامی سنگینی برای رژیم ال سعود به همراه
داشت واز این رو این رژیم با یک بحران هویتی در داخل وخارج روبهرو شد. تشدید
اختلافات میان شاهزادگان سعودی ونارضایتی طیف الشمری ها از سیاستهای داخلی وخارجی
ملک سلمان بن عبدالعزیز پادشاه ونیز فرزندش سلمان بن عبدالعزیز وزیر دفاع وعادل
الجبیروزیرخارجه، این رژیم را در آستانه یک جنگ داخلی قرار داده است.
عربستان در طول 10 ماه گذشته علیرغم بمباران های
وحشیانه مردم یمن نتوانست یک دست آورد سیاسی و نظامی قابل قبولی به دست آورد واین
امر نارضایتی وابستگان قبیله الشمری را به دنبال داشت. شکست اخیر گروهک تروریستی
جیش الاسلام وقتل زهران علوش رهبر این گروهک
تروریستی درسوریه که ارتباط تنگاتنگی با عربستان داشت نشان میدهد که این رژیم
بشدت از تغییر شرایط میدانی سوریه وشکست گروهکهای تروریستی دچار وحشت شده
است. لذا رژیم عربستان که دچار انزوای سیاسی
شده انتظار دارد با اعدام شیخ نمر النمر صدای مردم الشرقیه عربستان را خاموش کند
اما آینده ثابت خواهد کرد که این رژیم بتدریج به سمت فرو پاشی داخلی حرکت خواهد
کرد و نخواهد توانست مانع بروز یک خیزش جدید مردمی شود.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
شمارش معکوس سقوط آل سعود
بسمالله الرحمن الرحیم
خشم و خروش و انزجاری که جنایت آل سعود
به بار آورده و موج اعتراض جهانی را علیه دربار عربستان سرازیر کرده، به سمت و سوئی
میرود که ارکان رژیم ننگین آل سعود را به لرزه در میآورد.
این فقط یک تهدید از جانب مسلمانان خشمگین
نیست بلکه زنگ خطری است که حامیان آل سعود آنرا به صدا در آوردهاند و درباره
عواقب آن هشدار میدهند. «ساندی تایمز» چاپ انگلیس طی مقالهای با عنوان «آیا این
پادشاه، خانه آل سعود را ویران میکند؟» به دوره کوتاهی کمتر از یکسال اشاره دارد
که ملک سلمان بدترین سال در طول تاریخ زمامداری آل سعود را تجربه میکند. از یکطرف
افراطگرائی وهابی را اساس ساختار فکری تروریستها در مقیاس جهانی قرار دادهاند و
از سوی دیگر تبعیض، سرکوب مخالفین و تحقیر اقلیتها به هر قیمت ممکن در سرلوحه سیاستهای
آنهاست که اختلاف و اعتراض درون خاندان پادشاهی را هم برانگیخته است.
حتی اگر آل سعود در ساختار قدرت و حاکمیت
همفکر و همراه باشند، تصور نکنند که این خونهای بناحق ریخته شده گریبانشان را رها
خواهد کرد. این یک سنت الهی است که مظلومیت مظلومان، با سرعتی باور نکردنی گریبان
جباران تاریخ را میگیرد و آل سعود از این قاعده مستثنی نیست. ریاض به گفته رسانههای
آلمانی درهای جهنم را به روی خود گشوده و مسیر سقوط خود را هموار ساخته است. این
همان نکتهای است که ماهها پیش باراک اوباما در یک هشدار علنی و رسمی خطاب به ملک
سلمان مطرح ساخت که به جای متهم ساختن همسایگان به فکر تغییر اوضاع نابسامان داخلی
و پایان دادن به خفقان و سرکوب مخالفین باشد که ارکان حکومت آل سعود را متزلزل
ساخته است. با اینحال چرا آل سعود همچنان به جنایت سرگرم است؟ زیرا امیدوار است با
جنایت و کشتار و سرکوب، کنترل اوضاع را دردست بگیرد و با اعدام 47 تن در یک روز و
مشخصاً با شهادت روحانی برجسته و پرنفوذی همچون شیخ نمر، رعب و وحشتی در صفوف
مخالفین و معترضین بیندازد اما آنچه انجام شده، نتایج کاملاً معکوسی به همراه
داشته و همچون بنزینی بر روی آتش خشم و اعتراض مردم مظلوم عربستان پاشیده شده و
موجبات اوجگیری اعتراضات یکپارچه علیه آل سعود را فراهم کرده و انعکاس جهانی آن
زمینههای مرگ آل سعود و نابودی این خاندان فاسد و بیریشه را تدارک نموده است.
آل سعود میخواست با این جنایت بزرگ،
نمایش قدرت بدهد ولی آنچه حادث شد، نشانگر ضعف، انزوا، ترس و نگرانی آل سعود بود
که هیچ حامی و فریادرسی در کنار این خاندان دیکتاتور باقی نمانده است.
اتحادیه اروپا، عفو بینالملل، دبیرکل
سازمان ملل و حتی آمریکا با عبارات متفاوت و هشدار دهندهای در قبال این فاجعه
موضع گرفتهاند و تصریح میکنند که مراتب نگرانی خود را در بالاترین سطوح ممکن به
اطلاع دربار سعودی رساندهاند. آل سعود تصور میکرد، با این اقدام جنایتکارانه، میتواند
منطقه را به آشوب کشانده و جنگ تازهای میان شیعه و سنی به راه اندازد ولی به عکس
آرزوهای دست نیافته، اکنون مظلومیت شیعه و ددمنشی آل سعود حتی به پیروان اهل سنت
به وضوح ثابت شده است. با اعلام حمایت رسمی و علنی ملک سلمان از قتل عام شیعیان در
نیجریه، جنایت اخیر آل سعود و به شهادت رساندن شیخ نمر رهبر شیعیان عربستان چندان
دور از انتظار نبوده است، کما اینکه غرب هم در جنایات آل سعود «شریک جرم» است و بعید
نیست که برای چنین جنایتی به آل سعود چراغ سبز هم داده باشد و احتمالاً اردوغان هم
از پشت پرده ماجرای منجر به این جنایت آگاه بوده است. غرب در این وادی دچار تناقض
شده و دقیقاً وجود «استاندارد دوگانه» و «رفتار گزینشی» در این مقوله کاملاً قابل
شناسائی و ردیابی است. غرب از یکطرف برای عراق و سوریه سینه چاک میکند و ادعا
دارد گویا اهل سنت عراق و سوریه تحت فشار بودهاند و برای چارهجوئی، حتی طرح تجزیه
عراق و سوریه را به عنوان راهکاری در جهت پایان دادن به این ماجرا مطرح میسازد.
اما نه تنها به طور همزمان نسبت به سرکوب آشکار شیعیان در بحرین، یمن و عربستان و
آنهم تماماً توسط رژیم سفاک آل سعود ساکتند بلکه حتی با تجهیز و حمایت تسلیحاتی –
اطلاعاتی آل سعود، مدرنترین جنگافزارهای مورد نیاز ماشین جنگی آل سعود را در اختیارش
قرار میدهند و به سکوت مرگبار خود در قبال فجایع روزمره علیه شیعیان در یمن، بحرین
و عربستان ادامه میدهند. بدین ترتیب حتی اظهارنظر اخیر غرب در قبال جنایت آل سعود
هم یک مانور سیاسی – تبلیغاتی برای در امان ماندن از واکنش افکار عمومی جهان است.
آل سعود نسبت به این حمایتها نیز مطمئن
و دلگرم نباشد. شاه خائن ایران نیز از حمایتهائی به مراتب قویتر و رسمیتر
برخوردار بود ولی آخرالامر، حتی آمریکا هم نتوانست کاری از پیش ببرد و به روایت
اطرافیان شاه معدوم در جریان سفر بیبازگشت وی، سرانجام یک مامور آمریکائی بخاطر
حفظ منافع آمریکا باعث مرگ وی شد تا بلکه بقایای منافع آمریکا به دور از حیات ننگین
شاه معدوم، حفظ و حراست شود.
شاه معدوم و اطرافیان جنایتکارش پس از
کشتار 17 شهریور مطمئن بودند که ارکان حکومت ستم شاهی را حداقل برای یک دوره 20
ساله دیگر تضمین کردهاند ولی در میدان عمل ثابت شد که تیر خلاص رژیم شاه در همان
روز بر اثر کشتار 17 شهریور شلیک شده بود. خونهای بناحق ریختهای که آل سعود در یمن،
بحرین، عراق، سوریه و داخل کشور عربستان مسئول آنست، گریبان این رژیم جنایتکار و
سفاک را رها نخواهد کرد و اکنون شمارش معکوس برای پایان این حکومت پرننگ و نفرت
آغاز شده است.
***************************************
روزنامه خراسان**
نیروی انتظامی و شورای هماهنگی تبلیغات
باید در درجه اول پاسخگو باشند/محمد سعید احدیان
شیخ نمر روحانی انقلابی و آزادیخواه نه
فقط جهان تشیع بلکه جهان اسلام، به مظلومانه ترین شکل توسط حکومتی که کوچکترین
اصول حقوق بشر در آن رعایت نمی شود، شهید شد، دنیای مدعی حقوق بشر ساکت مانده است
و ما امروز به دلیل اتفاقات صورت گرفته
در سفارت عربستان درگیر حاشیه های بی خاصیت
و پرضرر شده ایم. در این باره توجه به چند
نکته ضروری است:
1. نباید فراموش کرد که مساله اصلی شهادت
مظلومانه شیخ نمر است باید مراقب باشیم مساله فرعی ورود به سفارت عربستان جای این
مساله اصلی را نگیرد که متاسفانه فعلا گرفته است.
2. تجربه اتفاق صورت گرفته در سفارت انگلیس و
تذکر علنی که رهبری انقلاب به صورت شفاف دادند (شاید به همان دلیل اصلی فرعی کردن ماجرا چند ماه بعد دادند)،
جایی برای توجیه اتفاق صورت گرفته نمی گذارد مخصوصا آنکه باید توجه کنیم انگلیس به
دلیل سابقه استعماری و دشمنی ساختاری در آن برای ما کشوری خبیث بوده است و خواهد بود
ولی عربستان کشوری است مسلمان که متاسفانه مدتی است چند جوان خام مسئولیت آن را به
دست گرفته اند و قطعا حاکمان فعلی همیشه حاکم باقی نخواهند ماند.
3. در روشن شدن
مساله فرعی ورود به سفارت نیز، مشابه ماجرای سفارت انگلیس، اشتباه مهمی
صورت گرفته است و فلش اصلی انتقاد به سوی
کسانی گرفته شده است که وارد سفارت شدند. با توجه به تذکر پیشین رهبری درباره
سفارت انگلیس به هیچ وجه اقدام صورت گرفته را توجیه نمی کنم و تاکید می کنم که توقع
ما از جوانان غیرتمند، حرکت در چارچوب های تعیین شده توسط ولی فقیه است، اما واقعیت این است که مقصران اصلی این حادثه که باید
در درجه اول مورد بازخواست افکار عمومی قرار گیرند، اول نیروی انتظامی و دوم شورای
هماهنگی تبلیغات اسلامی هستند. سوال اصلی این است که در تقسیم وظایف در نظام، چه نهاد یا سازمانی مسئول است تا به سفارت یک
کشور، تعرض نشود؟ در ماجرای اخیر که صرفا خشم انقلابی عده ای جوان باعث اتفاق صورت
گرفته شد، اما اگر گروهی نفوذی بخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و اقداماتی
مشابه انجام دهند، چه نهادی جز نیروی انتظامی وظیفه جلوگیری از آن را دارد؟
اگر نیروی انتظامی به وظیفه خود درست عمل می کرد و اجازه ورود به سفارت را
نمی داد، هر قدر هم جوانان نمی توانستند
خشم خود را کنترل کنند، چه نتیجه ای حاصل می شد ، جز اینکه عده ای تلاش می کردند
به سفارت وارد شوند و به آن تعرض کنند ولی نیروی انتظامی اجازه آن را نداده بود.
در این صورت آیا ما الان در شرایط ایده آلی نبودیم که از یک طرف خشم انقلابی
جوانان به نمایش گذاشته شده بود و از طرف دیگر بهانه ای دست طرف مقابل داده نشده
بود؟ به نظر می رسد اولین نفری که باید در زمینه کوتاهی صورت گرفته در انجام وظیفه
دستگاه زیرنظر خود پاسخگو باشد، سردار اشتری فرمانده محترم نیروی انتظامی
است. اگر در ماجرای سفارت انگلیس مقصر اصلی
توسط رسانه ها ناجا معرفی می شد ما امروز شاهد قصور مجدد ناجا و اتفاق اخیر نبودیم
و اگر امروز این اقدام صورت نگیرد، همیشه احتمال اتفاقات مشابه در آینده (چه
ناخواسته و حتی چه طراحی شده توسط دشمن) وجود دارد.
4. در کنار تاخیر موضع گیری صریح دولت که می
توانست در کنترل خشم مردم موثر باشد، مقصر دوم در این زمینه شورای هماهنگی تبلیغات
اسلامی است که متاسفانه همیشه در این قبیل موارد به دلیل ساختار اداری پر نقص
خود، چند روز دیر از خواب بیدار می شود. این
نهاد بر اساس وظیفه ذاتی خود باید بلافاصله بعد از شنیدن خبر شهادت آیت ا... نمر
زمان و مکانی را برای اعتراض و بروز خشم عموم مردم انقلابی ایران یا حداقل تهران و
مشهد، اعلام می کرد اگر به جای اینکه گروهی خودجوش برنامه ریزی برای تجمع می کردند، این نهاد به
وظیفه خود به هنگام و درست عمل می کرد ما امروز اعتراض و خشم نه فقط چند ده یا چند
صدنفر بلکه چند ده هزار و شاید چند صد هزار نفر از مردم مسلمان تهران یا چند میلیون مسلمان ایران را به دنیا
نشان می دادیم ضمن آنکه اجازه نداده بودیم با اشتباه ناشی از خشم یا احساسات چند
نفر، مساله فرعی ورود به سفارت عربستان جای مساله اصلی شهادت آیت ا...نمر را بگیرد.
5. و نکته آخر همان نکته اول است. نگذاریم اشتباه صورت گرفته مساله اصلی شهادت مظلومانه آیت
ا... نمر را به حاشیه ببرد.
***************************************
روزنامه ایران**
راه دراز ریاض تا تهران/ امیر یوسفی
از تهران تا ریاض، راه زیاد است؛ نه
آنقدر البته که فاصلهشان نیمکرهای یا نصفالنهاری باشد. هر دو اهل یک اقلیماند؛
همسایگانی زیر و روی یک آبگیر؛ پایین و بالای یک پهنه آبی: خلیج فارس. فاصله میان
دو همسایه زیاد نیست، هرچند فرق میانشان زیاد است: تهران هنوز میزهای میهمانیاش
برای هفته وحدت را جمع نکرده است و مدعوین سنی و شیعهاش را راهی شهرها و کشورهایشان
نکرده است و هنوز در راهروهای هتلهای پایتخت، میهمانانی آمد و رفت دارند که با
دستار و دشداشه عربی به رسم اهل سنت رفتار میکنند و از روی و موی آنها پیداست که
به غرب جهان اسلام و به صحراهای بیپایان شمال آفریقا تعلق دارند. تهران، هر سال میلاد
پیامبر اکرم(ص) را بهانه میکند تا به آدرس بزرگان جهان اسلام از سنی و شیعه کارت
دعوت بفرستد و پروژه آبرومند وحدت و تقریب را به اشتراک بگذارد. تهران، هر ربیعالاول
که برسد، مدیران ارشد خود را با پیام مدارا به محلات و مناطق و مقاصد سنینشین میفرستد
تا دولتمردان شیعه صدای معتمدان و مشایخ سنی را از نزدیک بشنوند.
در ریاض اما قصه غیر از این است. مدتها
است که بیرق تقریب از سردر دانشگاهها، مدارس دینی، نهادهای دولتی و بنگاههای
رسانهای و تبلیغیاش پایین کشیده شده است. مدتهاست سلوک سلاطین سعودی بر مدار
نامهربانی با «اقلیت های مذهبی» میچرخد. مدتهاست که مقدسات و مواریث شیعی در
شهرهای مقدس جزیرهالعرب محل تعرض و گاه توهین قرار میگیرند. امسال اما سالی ویژهتر
برای ریاض است. هنوز ماه میلاد ربیع به آخر نرسیده، ماشین تصفیه معارضان و منتقدان
در حجاز به کار افتاد. شیعیان قطیف هم از این چرخه خونین سهم داشتند: اعدام رهبر شیعیان
عربستان.
راه طولانی تهران تا ریاض را اگر نشانه
دیگری میخواهید به پیام دیروز حسن روحانی نظر کنید. رئیس جمهوری ایران در مهندسی
این پیام، دو زبانه تعبیه کرده بود. زبانه اول به سمت محکوم کردن اقدام غیرانسانی
ریاض در اعدام شیخ نمر باقر النمر جهتگیری کرده بود. روحانی این اقدام را «غیرانسانی»،
«غیر اسلامی»، «مغایر با حقوق بشر و ارزشهای اسلامی»، «فرقهگرایانه» و بالاخره
«مروج تروریسم و افراط» خطاب کرد.
تعابیر روحانی برای توصیف این رفتار،
تقریباً محل اجماع تمامی چهرههای مؤثر و پرنفوذ جهانی بود. رهبران جهان از اروپا
و آسیا و آفریقا با همان لهجهای در سرزنش این رفتار سخن گفتند که روحانی در پیامش
گفته بود. افزون بر این زبانه، رئیس دولت اعتدال زبانه دومی هم تعبیه کرده بود که
عقربهاش به سمت نقد رفتار «خودسران و افراطگرایان» داخلی بود. ریاض با اعدام
رهبر شیعیان عربستان، اقدامی تحریککننده داشته است، درست؛ اما روحانی هشیارتر از
آن است که این حرکت ناپسند را مجوزی برای یک رفتار ناموجه بداند و تعرض به سفارت و
کنسولگری کشور عربستان را بپذیرد. او به تبع درکی که از عرف و آداب دیپلماتیک
دارد، خسارت به این مراکز را «مجرمانه» و «زشت» و «غیرقابل توجیه» نامید و حفظ
امنیت نمایندگیها در پناه جمهوری اسلامی ایران را واجد مبنای شرعی و قانونی
دانست.
روحانی احتمالاً خوبتر از هر کسی میداند
که پنجه گرفتن و روی دیوار همسایه پریدن - ولو همسایهای بیملاحظه - به خودی خود یکی
دو ساعت زمان می خواهد اما شکافتن و شکستن دیوارهای دشمنی دیپلماتیک سالها انرژی
و اندیشه دولتمردان را تلف و هدر خواهد کرد. به این نکته باید افزود که روحانی، از
پیچیدگیهای شرایط دشوار ایران و منطقه بخوبی آگاه است. گفتن ندارد که ریاض از بیخ
با برجام بیگانه است و چه بسا با تنشآفرینیهایی از این دست، سودای تأثیرگذاری بر
سرنوشت توافق بزرگ ایران با غرب را داشته
باشد. از سوی دیگر روحانی، برجام و انتخابات آتی را دو مسأله اصلی و ملی ایران میداند.
به این اعتبار هر آن افراط و تندروی و
تندخویی که بر این دو مسأله تأثیر سوء داشته باشد، مغایر منافع ملی خواهد بود،
خواه از ناحیه افراطگرایان اهل ریاض باشد و خواه به دست خودسرهای آشنا و اینجایی.
بالاتر از این، هر سیاست و تدبیر رسانهای یا تبلیغی که خواسته یا ناخواسته دو
مسأله اصلی و ملی امروز ایران (برجام و انتخابات) را زیر شعاع تأثیر خود قرار دهد،
سیاستی از جنس فرقهگراییهای اهالی ریاض است. از تهران تا ریاض، راه زیاد است اما
اهل افراط، این راه دراز را با خودسری کوتاه میکنند.
***************************************
روزنامه جام جم **
اعدام شیخ نمر علل و پیامدها/ دکترحاکم قاسمی
اعدام شیخ نمر، روحانی برجسته
عربستان به همراه 47 نفر دیگر موجی از واکنشها را بر انگیخته است. در این واکنشها
اقدام دولت عربستان نقض حقوق بشر معرفی و محکوم شده است. با توجه به قابل پیش بینی
بودن بروز مخالفت ها در مقابل این اقدام عربستان، پرسشی که مطرح می شود این است که
چرا دولت سعودی دست به این اقدام زده است؟ و پیامدهای آن چه خواهد بود؟
عربستان سعودی در حال حاضر در بدترین
وضعیت از نظر تعادل و ثبات سیاسی قرار دارد. این کشور از نظر بین المللی در دو دهه
اخیر بویژه در سالهای بعد از خیزشهای انقلابی در جهان عرب تحت فشار بین المللی
برای اصلاح ساختارهای سیاسی قرار دارد. موضوعی که بعد از سالهای 2003 حتی متحدان
بزرگ این کشور مانند آمریکا خواستار آن شدند. در سطح منطقه ای نیز در سالهای اخیر
تحولاتی به وقوع پیوست که نتیجه آن تغییر موازنه منطقه ای به زیان سعودی هاست.
مانند تحولات عراق، یمن، لبنان، مصر، و ... . این تغییرات سعودیها را در موضع ضعف
شدید قرار داد. در داخل عربستان نیز فشارها و طرح تقاضاها برای مشارکت در امور
اجتماعی و سیاسی از سوی فعالان سیاسی و مدنی افزایش یافت. نتیجه این فشارها بود که
سعودیها برای اولین بار در طول تاریخ خود به زنان اجازه کاندیدا شدن و رای دادن
در انتخابات شوراهای مشورتی دادند. اقدامی که به مثابه مسکنی برای دردی شدید به
حساب می آید. با این وضع دولت عربستان احساس خطر کرده و با اعدام معترضین کوشیده
نظام سیاسی سعودی را که در نتیجه این تحولات تعادل خود را از دست داده به تعادل
برساند تا شاید ثبات سیاسی بدست آورد.
اما به نظر می رسد پیامدهای این اقدام
که از سر ترس و هراس و نه از روی درایت و تدبیر صورت گرفته، چندان نتواند تعادل و
ثبات را به نظام سیاسی عربستان باز گرداند. زیرا نه تنها عواملی را که موجب عدم
تعادل و بی ثباتی نظام سیاسی عربستان شده، خنثی و بی اثر نمی سازد بلکه آنها را
فعال تر و موثر تر وارد عمل می کند. آنچه موجب اعمال فشار بینالمللی بر عربستان می
گردید، نقض حقوق بشر و فقدان فضای باز سیاسی در این کشور بود. اعدامها در عربستان
این ویژگی نظام سیاسی عربستان را به نحو آشکاری برجسته ساخته و به عنوان لجاجت در
برابر درخواستهای بین المللی، انتقادها را از این نظام سیاسی بیشتر و شدید تر
خواهد کرد. در سطح منطقه ای نیز از عواملی که موجب از دست رفتن تغییر موازنه به زیان
عربستان گردید فرقهگرایی و طایفهگرایی عربستان و حمایت این کشور از گروههای
افراطی و تکفیری بود. با اعدامهایی که صورت گرفت این خصلت دولت سعودی بیشتر خود
را نشان داد. بنابر این موجب تداوم مخالفتهای منطقه ای با سیاستهای آل سعود
خواهد شد. در سطح داخلی عربستان ممکن است اعدامها ایجاد ترس و وحشت کند و موجب
گردد مخالفین از ابراز مخالفتهای علنی پرهیز کنند
اما این پیام را به همراه دارد که
اقداماتی چون تشکیل شورای مشورتی و حق رای دادن به زنان برای شرکت در انتخابات این
شوراها، ظاهرسازی و نمایشی بیش نیست و نظام سیاسی عربستان همچنان حقی برای
شهروندان برای مشارکت در امور سیاسی قائل نیست و نمیتواند دیدگاهها و نظرهای
مخالف را بپذیرد. نتیجه این برداشتها از اقدام سعودیها، تداوم مخالفتها و تشدید
آنهاست. با توجه به این آثار و پیامدهای قابل پیشبینی از اعدام شیخ نمر و 47 نفر
دیگر است که به نظر می رسد سعودیها نتوانند با اقداماتی از این نوع، بیتعادلی
نظام سیاسی خود را به تعادل تبدیل کنند و بهثبات سیاسی دست یابند. بنابر این عدم
تعادل و بی ثباتی نظام سیاسی عربستان تداوم مییابد و در نتیجه هراس سعودیها از
تغییرات ناگهانی و بروز شگفتیهایی نظیر آنچه در سالهای اخیر در جهان عرب بهوقوع
پیوسته، تداوم خواهد یافت.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
خلع
سلاح قدرت نرم انقلاب اسلامی
دیپلماسی
میخندد!/مجتبی اصغری
اخبار و
حوادث تلخ برای جامعه ایرانی انگار پایانی ندارد! سعودیها آیتالله نمر را به جرم
افساد فیالارض با شمشیر گردن زدند، صدای خانواده عدالتخواه 500 حاجی ایرانی شهید
به هیچ کجا نرسید، زکزاکی در زندان است و حامیان انقلاب اسلامی بدون حمایت دیپلماتیک
ایران روزگار میگذرانند، معلمان ایرانی در امارات در انتظار اجرای حکم حبس به سر
میبرند، جنگ یمن در آستانه یکسالگی است، تحریمهای جدید یکی پس از دیگری وضع میشود
و قتل برجام رسمیت یافته است، نفت بدون هراس از اقدام عاجل ایران در کانال 30 دلاری
به سقوط ادامه میدهد و مردم خسته از بیعملی دولت، سفارت عربستان را هدف قرار میدهند
تا شاید ذخایر استراتژیک قدرت ایران آزاد شود. فضای تعاملات بینالمللی نیز به سمت
«بازمهندسی جامعه ایرانی» تغییر کرده و دشمن متاسفانه به علت برخی موضعگیریهای
غلط سیاستمداران غربگرا از اعتراف به عطش تاثیرگذاری بر تحولات داخلی و انتخابات
ما هیچ ترسی ندارد.
«گروه بینالمللی بحران» که پیشتر با هاشمیرفسنجانی
در ایران دیدار داشت، در جدیدترین گزارش خود با تشریح فضای ایران و جایگاه روحانی
در معادلات قدرت، با دخالت رسمی در امور داخلی کشورمان از آمریکا و اروپا خواست
حسن روحانی را در تسریع فرآیند اصلاحات در ایران یاری کنند! جورج سوروس، عضو هیات
امنای گروه بینالمللی بحران است و نام شیمون پرز، رئیس پیشین رژیم صهیونیستی نیز
در حلقه مشاوران این بنیاد دیده میشود. با این وجود روزنامه رسمی دولت ستون
سرمقاله خود را چند نوبت به نماینده این گروه اجاره داده است!
اینها
نشانههایی از بیاعتبار شدن خواست و نظر ایران در حوزه بینالملل و گستاخ شدن
دشمن در پیشروی در خصوصیترین حوزههای اقتدار نظام میتواند باشد. در جنگ نظامی
خوب میتازیم و در کمتر از یکسال بیش از نیمی از سرزمینهای اشغال شده به دست
داعش را فتح کردهایم و محبوبیتمان در منطقه تصاعدی افزایش مییابد اما در حوزه
قدرت نرم، به دیپلماسی لبخند میبازیم!
ایام به
کام!
«قدرت نرم» توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای کسب
نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع است. به قول معروف، سهمیه قدرت
نرم تعیین میکند چرخ روزگار به نفع یک ملت و خواستههایش بچرخد و ایام را به کام
آنها شیرین کند یا تلخی روزگار را چندین برابر کند. قدرت نرم لزوما از نسبت مستقیمی
با قدرت سخت برخوردار نیست و به صورت مستقل و از طریق نشانههای ملی و فراملی قابل
محاسبه است. سیاستهای یک کشور در برابر حوادث جهانی اعم از اینکه در رابطه با ملت
خود باشد یا سایر ملتها و دولتها در تنظیم نمایه قدرت نرم آن بسیار موثر است. با
این احتساب زمانی که دولت جمهوری اسلامی ایران از پیگیری شایسته و بایسته حقوق جانهای
از دست رفته ایرانیان در فاجعه منا سر باز میزند و پیش از موعد تصمیمسازی حقوقی
در این ارتباط، در برابر جنگ نرم دشمن در فضای ارتباطات جهانی، صحبت از تعامل مثبت
و اهمیت دوستی با رژیم تضعیف شده سعودی میکند، منابع قدرت نرم خود را به باد فنا
داده است.
تضعیف
عامدانه؟!
همچنین
زمانی که مدعیترین سیاستمدار ایرانی در حوزه روابط ایران و عربستان، اختلافات شدید
سیاسی 2 کشور در منطقه را که برآمده از نقض صریح اصول اسلامی و وحدت نظامی آلسعود
و رژیم غاصب صهیونیستی است، حاصل برخی سوءتفاهمات و افراطگراییهای داخلی در هر
دو کشور برمیشمارد بر سیمای قدرت نرم ایران در مقابل چشمان بهتزده مردم جنگزده یمن،
عراق، سوریه و خود ملت حجاز چنگ میاندازد.
نتیجه تضعیف قدرت نرم ایران در حوزه جهانی این میشود که نامه هاشمیرفسنجانی،
تلاشهای مراجع عظام تقلید و حرکتهای خشونت پرهیز مردم قطیف و عوامیه برای آزادی
«شیخ نمر» نتیجه نمیدهد.
حاصل
بیتوجهی به مولفههای قدرت نرم جمهوری اسلامی در سیاستهای بینالمللی میتواند
حمله ارتش نیجریه به شیخ زکزاکی و یارانش باشد که در ادبیات جهانی منتسب به انقلاب
ایران طبقه بندی میشوند. نتیجه بارز تضعیف قدرت درونی ایرانیان، شکست مذاکرات صلح
یمن و کاهش مکرر قیمت نفت و کاهش روز به روز اعتبار پاسپورت ایرانیان است.
کلاهی
که پشم ندارد!
منظور این نیست
که در هیچکدام از پروندههای یادشده دستگاه سیاست خارجی ما تلاش نکرده است، بلکه
مطابق تعریف تخصصی «قدرت نرم»، توان تاثیرگذاری دولت بر منازعات بینالمللی و به
کرسی نشاندن خواستهها بشدت پایین آمده است و به اصطلاح، کلاه دیپلماسی ایرانی پشم
ندارد!
آیا میتوان
در همه این موارد بر قدرت سخت و نظامی ایران مانور داد؟ آیا میتوان برای بالا
بردن اعتبار پاسپورت ایرانیان «جنگ جهانی» به راه انداخت؟ سهم دولت در ترغیب ملت
به بروز واکنش سخت در برابر گستاخی سعودیهای صهیونیست چند درصد است؟ لبخندهای بیمورد
چه کسی مردم را از قدرت نرم دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران ناامید کرد تا
اقتدار ایران را در تسخیر سفارت و نمایندگی عربستان در تهران و مشهد و توسل به
قدرت سخت جستوجو کنند؟ قویترین قدرتهای نظامی نیز بدون صیانت از منابع قدرت
نرم، تبدیل به ارتشهای بیکارهای همچون ارتش شوروی سابق و رژیم غاصب صهیونیستی میشوند.
دولتی
که در انتشار بیانیه محکومیت وقایع تروریستی نیز «نظام طبقاتی ضدانسانی غرب» را به
رسمیت میشناسد و ترس یک شبه پاریسیها از تروریسم را ارجح بر ترس چند ساله مردم
منطقه خود از فجایع داعش برمیشمارد، حساب بانکی طلایی قدرت نرم ملت خود را که
حاصل سالها تلاش، آرمانگرایی و خودباوری است یکشبه به ورشکستگی مینشاند. مایه گذاشتن از اختیارات نظامی در برابر نقض
حقوقی برجام نیز نوعی شانه خالی کردن از مولفههای قدرت نرم است، چرا که از اصل
برابری وزن حوزه تهدیدات ناباورانه چشمپوشی شده است. این فاجعه مثل این است که در
برابر قلدری که در میدان ایستاده و شما را رسما تهدید میکند، بگویید: اگر یک بار
دیگر تهدید کنی، کلاس تکواندو ثبتنام میکنم! تهدید حقوقی پاسخ حقوقی درخور میخواهد،
نه بازگشایی پرونده معاملهای دیگر بر سر قدرت سخت کشور! آیا درک اصول مبرهن
مذکور، تا این اندازه مشکل است؟!
معامله
بر سر علم
پیشرفت
موشکی حق مسلم ماست و ترس از داراییهای نظامی آینده نگرانه ایران بدون تاکید بر
جنگ و واکنش سخت نظامی خود از توانایی بازدارندگی برخوردار است و به فربه شدن قدرت
نرم ایران و تاثیرگذاری بر نحوه تعامل دیگران با کشورمان میانجامد. چه کسی به
دولت این حق را داده که پیشرفتهای موشکی کشور را وجهالمصالحه قرار دهد تا مثلا
از تهدیدات بیشتر آمریکا جلوگیری کند؟! آیا پشت پرده معاملههای محرمانه دیگری برای
توقف پرونده پیشرفتهای کشور در حوزههایی همچون فضایی، سایبر و موشکی صورت گرفته
که روحانی در برابر نقض صریح برجام، آمریکا را تهدید به رشد علمی دانشمندان ایرانی
میکند؟! پس نامهنگاری بیربط روحانی در
برابر نقض برجام نیز از ظرفیت تاثیرگذاری بر قدرت نرم جمهوری اسلامی برخوردار است،
چرا که دولت از پاسخدهی به آمریکا در محدوده برجام پرهیز کرده و اتفاقا در پازل
مورد علاقه آمریکاییها یعنی گره زدن سرنوشت برجام به سایر پروندهسازیهای غرب ضد
ایران اقدام کرده است. نتیجه اینکه دولت دانسته یا نادانسته پای پرونده موشکی را نیز
به «مذاکرات» باز کرده در حالی که ایران پیش از این اعلام کرده چنین نخواهد کرد.
خلع
سلاح آرمانی
دیپلماسی
خلع سلاح پس از موفقیت در حوزه هستهای اکنون وارد حیطه حیاتیترین منبع قدرت نرم
جمهوری اسلامی شده است. قدرتی که حتی زمانی که ایرانیان از توانایی تولید سادهترین
سلاحهای دفاعی نیز برخوردار نبودند به پیروزی در جنگ 8 ساله با همه قدرتهای جهانی
انجامید. شاید روسیه یا انگلیس بدون برخورداری از منابع قدرت نرم در دنیا باقی
بمانند اما ایران بدون پایداری آرمانی، پیشینه انقلابی و مقاومت مردمی، به کل فاقد
جذابیت میشود و بعید است ملتی که استقلالشان در «گروه بینالمللی بحران» با حضور
جورج سوروس و مشاورت شیمون پرز پیش از این معامله شده، حاضر به تحمل یک روز بیشتر
«دولت رکود» باشند! دولتی که با سکوت در برابر سیاست نفتی عربستان و باجدهی به
شاهزادگان سفیه سعودی، سقوط سرمایه اقتصادی خود را به تماشا نشسته و در برابر بهت
مردم میگوید: «با نفت 30 دلاری که نمیتوان از رکود خارج شد!»
محبوبیت
جمهوری اسلامی بدون قدرت نرم و منابع آن، در حد جذابیت سیاستمداران کارنابلدی است
که ادعای ژنرالی دارند اما تز رسمیشان واردات «مدیر» از خارج کشور است. آیا باید
منتظر تضعیف بیشتر قدرت نرم جمهوری اسلامی در فضای جهانی باشیم؟ سیاست خارجی خلع
سلاح تا کجا پیش خواهد رفت؟ آخرین باری که تلاشها برای حل یک بحران بینالمللی از
مسیر غیرنظامی و دیپلماتیک نتیجه داد، کی بود؟ آیا کسی از موفقیتهای احتمالی دولتی
که با شعار «گفتوگو با جهان» روی کار آمد، خبر دارد؟
***************************************