صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۹  ، 
شناسه خبر : ۲۹۶۵۵۹
حق دارند نگران باشند!

جعفر بلوری در کیهان نوشت:
پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بسیاری را در سراسر دنیا نگران و وحشت‌زده کرده است. از مردم عادی و جریان‌های سیاسی در آمریکا و اروپا بگیر تا همین لیبرال‌های وطنی خودمان. این نگرانی‌ها را به خوبی می‌توان در میان پیام‌های تبریک رهبران کشورهای مختلف که به مناسبت پیروزی ترامپ منتشر می‌شود مشاهده کرد. شورش‌های خیابانی که اکنون ده‌ها شهر آمریکا را فرا گرفته نیز موید وجود این ترس و نگرانی است. تیتر‌ها و مواضعی که مدعیان اصلاحات در رسانه‌های زنجیره‌ای خود منتشر کرده و می‌کنند نیز وجود این ترس و نگرانی را تایید می‌کند.
علت همه این نگرانی‌ها نیز به دلیل شعارهای عجیب و غریب و خطرناک انتخاباتی است که ترامپ در جریان مبارزات خود سر داده است. از کشیدن سیفون در کاخ سفید بگیر تا اخراج مسلمانان و مهاجران آمریکا، توقف حمایت‌های مفت و مجانی از شیوخ عرب، کشتن رنگین‌پوستان در خیابان‌های نیویورک و پاره کردن برجام همه و همه جزو شعارهای انتخاباتی ترامپ هستند. میزان این نگرانی‌ها هم بسته به اینکه این جریان‌ها چقدر روی پیروزی هر یک از کاندیداها حساب باز کرده بودند و یا سرنوشتشان را به پیروزی کدام یک از این دو گره زده بودند، متفاوت است. در این بین طبیعی است جریانی باید بیش از همه نگران باشد که روی پیروزی کلینتونِ دموکرات شرط‌بندی کرده باشد؛ آن هم همه داشته‌هایش را!
در داخل کشور هستند جریاناتی که همه داشته‌هایشان را روی پیروزی الاغ‌ها شرط‌بندی کردند چرا که اصولا به این حقیقت که تفاوتی بین دموکرات و جمهوری‌خواه-الا در روش کار- وجود ندارد اعتقادی ندارند و کلینتون را فقط -تاکید می‌شود- فقط به این خاطر که طرفدار برجام است، می‌ستایند! این عده جز برجام هیچ دستاورد دیگری ندارند از این روی طبیعی است برای حفظ آن دستاورد ناچیزشان، روی پیروزی شخصی سرمایه‌گذاری کنند که در میان تمام مشخصات وحشتناکی که دارد مشخصه «هوادار برجام بودن» را هم داشته باشد، حتی اگر آن فرد مادر داعش و عامل همه آن تحریم‌های ظالمانه باشد. تردید نکنید که اگر ترامپ هم از برجام دفاع می‌کرد، این قماش از همین فردا شروع به حمایت از وی و پرستیدنش می‌کردند، اگرچه برجام برای آمریکا یک سند گرانبهاست که در آن منافع ایران نادیده گرفته شده است بنابراین بسیار بعید است که ترامپ این سند گرانبها را کنار بگذارد.
امروز فقط دموکرات‌ها بازنده انتخابات آمریکا نیستند، مدعیان اصلاحات را هم می‌توان جزو شکست‌خوردگان دانست. آنها جزو «نگران‌ترین» جریان‌ها از پیروزی ترامپ  هستند و مانند همه آن کسانی که اشاره کردیم، به وحشت افتاده‌اند. تلاش مضحک زنجیره‌ای‌ها برای منتسب کردن ترامپ به اصولگرایان یک روز پس از آن گاف‌های عجیب و غریب و تیترهای شرم‌آورشان راجع به پیروزی کلینتون، برای فرار از همین رسوایی و حاصل همان وحشت و نگرانی است.  کسانی که با وقت و بی‌وقت با مناسبت و بی‌مناسبت اقدام به انتشار تصاویر تمام قد از اوباما و کلینتون کرده و آرزو می‌کردند این طیف در انتخابات آمریکا پیروز شوند، آیا شکست نخورده‌اند؟ برای این جریان حتی انتخاب معاون فرضی! کلینتون هم خبر شیرینی بود و در حد تیتر و عکس یکِ روزنامه، مهم می‌نمود؛ فقط به این دلیل که کلینتون طرفدار برجامی است که به گفته مقامات همین دولت دستاورد آن «تقریبا هیچ» بوده است. روز چهارشنبه دیدیم در حالی که هنوز نتایج انتخابات اعلام نشده بود، ذوق‌زده‌ها تیتر زدند: کلینتون، اولین رئیس جمهور زن آمریکا شد! و این گونه آرزوی خود را به خبر تبدیل کردند.
«ولید فارِس» از اعضای تیم مشاوران سیاست خارجی ترامپ همین دیروز گفت رئیس جمهور جدید آمریکا به زودی خواستار ایجاد تغییراتی در توافق منعقد شده بین ایران و 1+5 خواهد شد. آنطور که این سیاستمدار لبنانی‌الاصل گفته، ترامپ معتقد است ایران در برجام بیش از آنچه که داده گرفته! و می‌بایست این مسئله اصلاح شود. طی روزهای بعد از پیروزی ترامپ حتی این خبر هم منتشر شده که جمهوری‌خواهان در کنگره آمریکا که اکثریت را در دست دارند، خطاب به ترامپ گفته‌اند آماده همکاری با وی علیه ایران و برجام هستند. احتمالا مستاجران جدید کاخ سفید اظهارات دیگری نیز علیه ایران و برجام خواهند داشت که باعث نگرانی بیشتر این جریان در داخل خواهد شد...اما ماجرا هنوز تمام نشده است. دلیل این نگرانی‌ها هم بسیار مهم است.
اگر بپذیریم نگرانی و وحشت این عده فقط به خاطر پیروزی یک دیوانه مخالفِ برجام است باید گفت، آنها سخت در اشتباهند. ترامپ دست‌کم در دشمنی با ایران هیچ اختلافی با کلینتون ندارد مگر در روش این دشمنی. ترامپ می‌گوید با پاره کردن برجام «باید ایران را مهار کرد»؛ کلینتون می‌گفت با اجرای برجام «باید ایران را مهار کرد.» به هر تقدیر از نظر این دو باید ایران را مهار کرد. پس نگرانی‌ها به خاطر مشخصات فردی این دو کاملا بی‌جاست و بعید است این طیف، واقعیت به این روشنی را درک نکنند. این طیف طی همین چند روز باید فهمیده باشند که ترامپ، شاید اجازه داشته باشد در جریان رقابت‌های انتخاباتی ساختار حاکمیتی آمریکا را به لجن بکشاند اما، عملا قادر به تمرد از این ساختار‌ها نخواهد بود بنابراین، بزرگتر از ترامپ هم اجازه نخواهد یافت وعده‌ای مثل «پاره کردن برجام» را عملی کند چرا که این دیوانه هم می‌فهمد برجام برای آمریکا یک دستاورد بی‌نظیر و برای ایران خسارت محض است لذا ساختار قدرت و لابی‌ها اجازه چنین کاری را به وی نخواهند داد.  به قول فرانسیس فوکویاما در «فارین افرز» ساختار نظامی حاکمیتی آمریکا تحت نفوذ لابی‌های قدرتمند چنان «فرسوده» شده که با ورود شوکی مثل ترامپ هم ساختار اصلاح نخواهد شد.
بنابر این شاید دولت جدید آمریکا -همانطور که برخی رسانه‌های آمریکایی هم اشاره کرده‌اند- خلف وعده‌ها را با قدرت و سرعت بیشتری ادامه داده و تلاش کند آن «تقریبا هیچ» را هم از ما بگیرد اما، هرگز چنین دستاوردی را پاره نخواهد کرد که اگر هم چنین کند، واکنش کشورمان محرز است.
طی ماه‌های آتی از سوی ترامپ احتمالا شاهد عقب‌نشینی‌های بیشتری نیز در اجرای وعده‌ها خواهیم بود. ترامپ برای حفظ ظاهر و هوادارانش هم که شده، مجبور خواهد بود بخشی از وعده‌ها و تهدیدها را عملی کند اما همه وعده‌ها عملی نخواهند شد. تا اینجای کار مدعیان اصلاحات نباید نگران باشند.
خوشحالی برخی در داخل از پیروزی یک جریان سیاسی در آمریکا -با این تصور که پیروزی آنها مثلا باعث شکوفایی اقتصاد کشورمان خواهد شد-همانقدر مضحک است که از شکست خوردن جریان سیاسی مقابل آن وحشت‌زده شویم. اصولا امید بستن به نتایج انتخابات یک کشور ثالث و به وحشت افتادن از شکست آن جریان زمانی رخ می‌دهد که هیچ طرح و برنامه‌ای نداشته باشیم و تمام امیدمان در باقی ماندن فلان جریان سیاسی آمریکا در قدرت باشد. یا آنچه از حریف در مذاکرات گرفته‌ایم صرفا «قول» و «وعده‌هایی» باشند که در فضای دوستانه! یا با ایمیل و نامه به دست آورده‌ایم و هیچ تضمین کتبی در کار نباشد؛ یا تحریم‌هایی که تعلیق شده‌اند هر شش ماه یک بار با امضای رئیس جمهوری تمدیدِ تعلیق شوند که اکنون رئیس جمهور نیست. در چنین فضایی می‌توان به مدعیان اصلاحات حق داد نگران باشند!
اگر «نگرانی‌های» مدعیان اصلاحات، از شکوفا نشدن اقتصاد کشور به دلیل روی کار آمدن آن جریان دیگر در آمریکاست باید گفت، اقتصاد و معیشت در یک کشور، با همت و تلاش دولت و مردم رونق می‌گیرد نه جابجایی مهره‌ها در یک کشور دیگر. آمریکا اگر قدرت داشت بحران‌هایی را حل می‌کرد که ترامپ با آن خصوصیات شرم‌آورش توانست با موج‌سواری بر آنها قدرت را از آن خود کند. با توجه به نحوه برخورد این قماش با فسادهای نجومی، به نظر نمی‌رسد علت این «نگرانی‌ها» معیشت مردم باشد. نگرانی‌ها بیش از هر چیز به خاطر پریدنِ «تقریبا»ِ آن «هیچ» و در نتیجه دور شدن آنها از قدرت در انتخابات آتی کشورمان است.

شورش علیه واشنگتن

مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
یکم- نتیجه انتخابات آمریکا برای اکثر سیاستمداران، تحلیلگران اطلاعاتی و رسانه‌های جهان غیرمنتظره بود. ترامپ انتخاباتی را برد که کلینتون از مدت‌ها قبل تصور می‌کرد قطعا برنده آن است. با این حال حقایق بسیار مهمی هست که باید به آنها توجه کرد. کاملا روشن است که اصل حاکم بر انتخابات آمریکا- مانند بیشتر انتخابات در همه جای جهان- «اعتراض به وضع موجود» بوده است. کلینتون خود را به عنوان نماینده،  قهرمان و البته ادامه‌دهنده وضع موجود معرفی کرد اما ترامپ با آنکه خود نمی‌دانست و احتمالا در بسیاری حوزه‌ها هنوز هم نمی‌داند آینده مطلوب چه شکل و شمایلی دارد، مردم را متقاعد کرد هر چه هست ادامه‌دهنده وضع موجود نیست. حمایت پرشور، همه‌جانبه و بسیار نیرومند هیات حاکمه آمریکا بویژه شخص باراک اوباما از کلینتون بسیار برای او گران تمام شد. جامعه آمریکایی اوباما  و نخبگان آمریکایی را به عنوان به وجودآورندگان و نگهبانان وضع موجود شناسایی کرده و این حمایت‌ها آنها را مطمئن کرد که کلینتون پا از این جاده از پیش تعیین‌شده بیرون نخواهد نهاد.
دوم- وضع موجود در آمریکا چیست که مردم این همه به آن معترضند؟ واقعیت این است که تا امروز اجازه داده نشده مردم جهان چیز زیادی درباره این واقعیت بفهمند. رای‌گیری 8 نوامبر اما به ما می‌گوید این وضع موجود هر چه هست بسیار وخیم است. آنقدر وخیم که جامعه وقتی فقط یک بار موفق شد خود را به سیاست تحمیل کند، نتیجه‌اش یک شگفتی بود. اگر انتخابات آمریکا را شورش عوام علیه واشنگتن بخوانیم گزاف نگفته‌ایم. کسی که رای آورده در واقع ترامپ نیست، گزینه «نه به کلینتون» است که رای آورده است. این وضعیت چنان وخیم است که حتی از دست سیستم انتخاباتی چند مرحله‌ای، غیرمستقیم، بشدت وابسته به پول، و پروپاگانداپایه آمریکایی هم کاری برای کنترل آن برنیامد.
سوم- در این باره که چه خواهد شد باید محتاط بود. از حالا فقط می‌توان درباره چند اصل کلی صحبت کرد. اصل اول این است که ترامپ، نه اوباماست و نه کلینتون، بنابراین باید بتواند درباره موضوعات کلیدی مانند ایران، روسیه، چین، داعش، سعودی، ناتو، اسرائیل و... این تفاوت را به نحوی بدل به «سیاست» کند. اینکه چنین چیزی چقدر ممکن است و تا کجا پیش خواهد رفت امری است که درباره آن نباید عجله کرد. اصل دوم این است که نوع انتخاب مردم آمریکا و شعارهایی که ترامپ داده- خود او و جمهوری‌خواهان بخواهند یا نه- برخی سیاست‌ها را به آنها دیکته خواهد کرد. ترامپ مجبور است درون‌گرایانه‌تر رفتار کند یا اگر تصمیم به مداخله خارجی گرفت یک «توجیه داخلی» برای آن بیابد. اصل سوم این است که تقریبا روشن است ترامپ چیز زیادی درباره جهان نمی‌داند و بنابراین «دوره یادگیری» او احتمالا طولانی خواهد بود. اگر او نخواهد به سیاست‌های استاندارد جمهوری‌خواهان تن دهد، این دوره طولانی‌تر هم خواهد شد و این می‌تواند فرصت‌هایی خلق کند. چهارمین اصل این است که در یک سال گذشته تقریبا تمام واشنگتن از نظامی‌ها و امنیتی‌ها بگیرید تا سیاسیون و نخبگان مالی و رسانه‌ای، علیه او بسیج شدند و موضع خود را اعلام هم کردند. وقتی ترامپ از نیویورک به واشنگتن برود، انرژی عظیمی در آن شهر باید صرف آشتی یا مصالحه این نخبگان با ترامپ شود. این امر زلزله عظیمی را در جامعه سیاسی آمریکا ایجاد خواهد کرد و واقعا نمی‌توان به سادگی گفت نتایج آن- توجه کنید که مهم‌ترین نتیجه این کشمکش انتخاب «تیم ترامپ» است- چه خواهد بود.
چهارم- درباره ایران، وضعیت بسیار پیچیده خواهد بود. من مدت‌هاست عقیده دارم درباره ایران یک سیاست دوحزبی در آمریکا وجود دارد که اصول آن با آمدن یا رفتن این یا آن رئیس‌جمهور عوض نمی‌شود. شواهد تاریخی فراوانی هم هست که این فرض را تایید می‌کند. حضور مستقیم آمریکا در مذاکرات هسته‌ای با ایران در دوران بوش شروع شد، در حالی که معروف است جمهوری‌خواهان مذاکره نمی‌کنند. خصمانه‌ترین تحریم‌ها و فشارها را هم دموکرات‌ها علیه ایران اعمال کردند در حالی که معروف است دموکرات‌ها مذاکره می‌کنند! بنابراین اصول سیاست آمریکا علیه ایران که مربوط است به بسیج تمام منابع قدرت در واشنگتن برای اولا مهار و ثانیا فروپاشی انقلاب اسلامی در ایران، تغییری نخواهد کرد. آنچه مهم است تغییری است که در 3 مساله دیگر ایجاد خواهد شد:
1- ایران- و به طور کلی سیاست خارجی- چقدر اولویت ترامپ است؟ 2- او چه مقدار منابع به این موضوع تخصیص خواهد داد؟ 3- او تا چه حد قادر خواهد بود برای پیشبرد اهداف خود علیه ایران اجماع بین‌المللی ایجاد کند؟ تفاوت‌ها در اینجاست که خود را نشان خواهد داد.
پنجم- درباره پیش‌فرض‌های خود راجع به آمریکا لازم نیست چیزی را تغییر بدهیم. همچنان این حکم درست است که در آمریکا قدرت اصلی در اختیار بروکرات‌ها و نخبگان حاکم است. درست است که ترامپ از طریق شورش بر این الیت، رئیس‌جمهور شده اما خود بخشی از آنهاست و نمی‌تواند از آنها اعلام استقلال کامل کند. با این حال، انتخابات 8 نوامبر نشان داد بروکرات‌ها بسیار قدرتمندند ولی تمام‌کننده نیستند و مقاطع استثنایی وجود دارد که ممکن است «زورشان به مردم نرسد» منتها این هیچ چیز را درباره سیستم بشدت مهندسی و چارچوب‌بندی شده آمریکا تغییر نمی‌دهد. می‌ماند اینکه آیا واشنگتنی‌ها دوران ریاست‌جمهوری ترامپ را به دوران انتقام از مردمی که به او رای داده‌اند تبدیل خواهند کرد یا نه؟
ششم- در محیط سیاست داخلی ایران مسلما یکی از مهم‌ترین سوال‌ها در ماه‌های آینده این خواهد بود که حال که فردی با مشخصات ترامپ در آمریکا رئیس‌جمهور شده، رئیس‌جمهور آینده ایران باید چه مشخصاتی داشته باشد؟ بحث در این باره را باید به فرصتی مناسب وانهاد.

رؤیای بربادرفته ترامپ در دنیای بدون« فرمانروا »

دکتر ابومحمد عسگرخانی در خراسان نوشت:
ترامپ مدعی «قهرمانی برای نجات آمریکا» بود و تبلیغات «حاکمیتِ حامی هیلاری» را به هیچ کشاند. باوجوداینکه پس از پیروزی ترامپ تجمع اعتراضی گسترده سراسر آمریکا را فراگرفته است،  اما پیروزی ترامپ برآمده از اوضاع جامعه آمریکا است. جامعه آمریکا از اوضاع داخلی و خارجی کشور خود سرخورده و ناراضی هستند. این نارضایتی از جنبش «سیاتل» شروع شد. بنابراین، پیروزی ترامپ یعنی پیروزی جنبش سیاتل. درواقع این جنبش  «ضد کاپیتالیسم»، «ضد WTO» و«ضد NATO » و نظایر این‌ها بود. این پیام که از سیاتل شروع شد، مردم عامه را بسیج کرد و پیروزی برای ترامپ را رقم زد. دولت آمریکا تلاش کرد تا از این اتفاق پیش‌گیری کند. بحث مطرح‌شدن ایمیل‌ها توسط FBI  که در روزهای آخر رو شد، نشانه این تلاش است. دولت آمریکا پس‌ازآنکه ترامپ، «سیستم آمریکا» را «فاسد» خطاب کرد، مخصوصاً بعد از سخنرانی ترامپ در فلوریدا، با مطرح‌شدن ایمیل‌ها قرار بود به‌نوعی این پیام منتقل شود که سیستم برخی اشتباهات خود را درک کرده و آن‌قدر فاسد نیست؛ حکومت آمریکا البته بعد آن بلافاصله اعلام کرد که در موضوع ایمیل‌ها چیزی به دست نیامده است. درواقع حفظ خط دموکرات‌ها و کلینتون، خط اصلی موردعلاقه سیستم آمریکا بود. بنابراین، سخن کوتاه اینکه عمده‌ترین عامل ورود ترامپ به کاخ سفید، اوضاع داخلی آمریکا و اینکه اصولی که آمریکا طی دهه‌های گذشته تحت عنوان «اصولی که باید ادامه یابد» برای مردم این کشور ترسیم کرده بود، دیگر موردپذیرش عامه نبود. در سیاست خارجی نیز، «اصل رهبری  لیبرال آمریکا بر دنیا» و «دموکراسی حقوق بشری» این کشور، بر مردم فشار می‌آورد که ترامپ دست‌کم در «سیاست‌های اعلامی» خود آن‌ها را شکست و زیرپاگذاشت. باید ازاین‌پس دید که آیا این سیاست‌های اعلامی در بعد «اعمالی» نیز پیاده خواهد شد یا خیر؟  اما حقیقت این است که جنبشی در درون آمریکا آغازشده که «طغیانی است علیه گذشته».
ترامپ از «لنگ زدن» تا حمایت شدن
حزب جمهوری‌خواه باید از ترامپ حمایت کند و به نظر می‌رسد اوضاع ترامپ نسبت به شرایط انتخاباتی‌اش تفاوت کرده؛ قبلاً هم‌حزبی‌های ترامپ در برابر او موضع گرفته بودند و با این وضعیت او رئیس‌جمهور شد. اگر هم‌حزبی‌های ترامپ از او در برابر دموکرات‌ها که پیشتر نیز در انتخابات متحد بودند دفاع نکنند، ترامپ «رئیس‌جمهور لنگی» خواهد بود که به قول خود آمریکایی‌ها باید «لنگ‌لنگان به کارش ادامه دهد».اگر همگان به پیروزی ترامپ به‌عنوان یک پیروزی«پوپولیستی» نگاه می‌کنند و آن را به‌عنوان «پایانی بر دموکراسی» در آمریکا که نشانگر نیاز این کشور به «بازنگری در ساختار دموکراتیک» آن است  می‌بینند، نگارنده چنین نگاهی ندارد. بیش از نشانه‌های پوپولیسم، پدیده «ترامپیسم» تحت تأثیر تحولات اجتماعی آمریکا است. درواقع، آمریکایی‌ها درگذشته «به‌پای خویش شلیک کرده‌اند»؛ در داخل، سیستم این کشور مردم را ناراضی کرد و در بیرون با ورود به جنگ‌ها، درواقع به‌پای‌خود شلیک کرد. حزب جمهوری‌خواه شاید این را بفهمد و به ترامپ اجازه تغییرات را بدهد. این تغییر برای پایان دادن به درگیری‌ها در درون آمریکا  لازم است. مردم آمریکا اکنون بوی فساد کلینتون‌ها و سعودی گرایی آن‌ها را فهمیده‌اند و اگر ترامپ نتواند ساختار آمریکا را دچار تغییر کند، همین ذائقه به هم پیچ‌خورده مردم از سیستم، دامن‌گیر آن‌ها نیز خواهد شد. ازاین‌رو به نظر می‌رسد که قضیه تغییر در درون آمریکا جدی است و شاید ترامپِ پس از انتخابات با حمایت هم‌حزبی‌هایش مواجه شود. پس به‌جای مدل «پوپولیسم» باید مدل «بحران» در آمریکا را عامل تحولات کنونی این کشور دانست. اگر عامل پوپولیسم بود، بعد از انتخابات باید کاملاً شرایط به وضعیت قبلی برگردد و بحرانی باقی نماند، که البته بحران باقی است و ترامپ و حزبش باید برای آن کاری انجام دهند. تازه بحران آمریکا از حالا به بعد است که آغازشده است و آمریکا دیگر «هژمون »نیست و حتی نمی‌توان آن را یک «سوپر پاور» دانست.  اساساً از نظام بین‌الملل فعلی باید ادبیات هژمون سوپر پاور و فرمانروا حذف شود. بنابراین اگر ترامپ در رؤیای رهبری یک آمریکای هژمون است، این رؤیای وی بربادرفته است.   در این بین یقیناً حرکت ترامپ به سمت شرق و روسیه خواهد بود. دقیقاً این نگاه که جدایی از اتحادیه اروپا و ناتو یک ضرورت است اکنون در دستور کار کاخ سفید بعدی قرار دارد و ازاین‌رو اتحادیه در «سراشیبی سقوط» قرار دارد. نشانه‌های این سقوط با خروج انگلیس و به ریاست جمهوری رسیدن ترامپ خود را بیشتر عیان کرده است. اما نکته اینجا است که در این شرایط با از دست رفتن هژمونی آمریکا و اینکه روسیه نیز یک هژمون نیست، این دو قدرت در حال نزدیک شدن به یکدیگر هستند.  این دو کشور به دنبال حفظ نظام دوقطبی گذشته هستند. همانند جنگ سرد، روسیه و آمریکا اکنون پیرامون بحران‌هایی نظیر سوریه با یکدیگر همکاری دارند.

اروپا؛مانع پاره کردن برجام

حشمت الله فلاحت پیشه در ایران نوشت:
واکنش خانم موگرینی به ادعای پاره کردن برجام توسط دونالد ترامپ نشانه جدی مبنی بر مستحکم بودن زیربنای حقوقی و سیاسی توافق هسته‌ای است. مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا تنها ساعاتی بعد از اعلام رسمی نتیجه انتخابات امریکا این موضع را اتخاذ کرده و این نشان می‌دهد که برجام تا چه اندازه در روابط دو جانبه اتحادیه اروپا با امریکا دارای اهمیت راهبردی است. با اعلام موضع خانم موگرینی روشن شده که نه تنها اتحادیه اروپا اهمیت سیاسی توافق هسته‌ای را عمیقاً درک کرده و خود را در عمل ملزم به اجرای درست آن می‌داند، بلکه حتی حاضر است تا در مقام مدافع این توافق نیز ایفای نقش کند. دونالد ترامپ هم برای وعده پاره کردن برجام و هم برای بازبینی در آن با موانع حقوقی محکمی مواجه است. اما گذشته از این موانع حقوقی، موانع سیاسی هم پیش روی تحقق این وعده رئیس جمهوری منتخب امریکا قرار دارد. ترامپ در ماه‌های گذشته با ادبیاتی خارج از عرف
نه تنها رقبای داخلی بلکه دیگر کشورها و اتحادیه‌های بین‌المللی، اعم از رقیب و یا شریک امریکا را بی اهمیت جلوه داده است. این برای اتحادیه اروپا بسیار ناگوار خواهد بود اگر ترامپ بتواند در عمل قدری این عدم اهمیت را به رخ بکشد، قدرت‌هایی با روی کار آمدن ترامپ به دنبال این خواهند بود که به او و هیأت حاکمه جدید ایالات متحده نشان دهند که در دنیای امروز به جز امریکا، قدرت‌های دیگری هم دارای نقش، جایگاه و اثرگذاری هستند. آنها در برجام یکی از مهم‌ترین ظرفیت توافق بودند و اگر بخواهند تنها نظاره‌گر حمله ترامپ به آن و تهدید این توافق از سوی او باشند، در واقع پذیرفته‌اند که در این مذاکرات ایران با 6 قدرت جهانی تنها دارای حضوری تشریفاتی بوده‌اند. اروپا و همین طور چین و روسیه به هیچ عنوان ایجاد چنین تصوری را تحمل نخواهند کرد. قدرت‌های اروپایی هرچند عموماً به عنوان همپیمانان نزدیک امریکا شناخته می‌شوند اما این همپیمانی در یک رابطه تأثیرگذار متقابل تعریف می‌شود نه رابطه‌ای که در آن امریکا صرفاً تصمیم‌گیر باشد و اروپا اجرا کننده و دنباله‌رو این تصمیمات. از همین رو است که خانم موگرینی به ترامپ هشدار داده است: «رئیس جمهوری آینده امریکا موظف به رعایت تعهد چندجانبه برجام است و ما یقین داریم که جامعه بین‌المللی نیز این توقع را از ایالت متحده امریکا خواهد داشت.» این گفته یادآوری این است که امریکا از نظر قدرت‌های اروپایی نمی‌تواند تمام تصمیمات را خود به تنهایی از صفر تا صد بگیرد. اروپا هر چند در بسیاری از مقاطع حرف‌شنوی کاملی از امریکا در تصمیمات بین‌المللی داشته اما شرایطی که بخواهد وجهه قدرت‌های اروپایی در مقابل امریکا را تخریب کند، باعث خواهد شد تا این وضعیت تغییر کند.

ترامپ به برجام وفادار خواهد ماند.

صادق زیباکلام در آرمان نوشت:
باید یک تفاوتی میان نطق‌ها و سخنرانی‌های همه نامزدهای ریاست جمهوری و کسانی که در کشورهای مختلف به مبارزات انتخاباتی می‌پردازند، ازجمله در کشور خودمان، ژاپن، هند و ... وعملکردشان پشت میز ریاست جمهوری قائل شد. طبیعی است زمانی که در حال مبارزات انتخاباتی هستند به دنبال محبوبیت، شهرت و کسب رای هستند. بنابراین سخنانی را بر زبان می‌آورند که بتوانند جلب توجه زیادی کرده و رای‌دهندگان را به سمت خود جلب کنند. بخصوص رای دهندگانی که در حوزه رای خاکستری هستند. در ایران رای خاکستری را می‌توانیم به کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند که آیا می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند یا خیر تشبیه ‌کنیم. این پدیده در آمریکا نیز وجود دارد و به این دسته از افراد اکثریت خاموش«silent majority» می‌گویند. یعنی اکثریتی که تصمیم نگرفته‌اند به کدام نامزد رای دهند. تلاش زیادی توسط کاندیداها صورت می‌گیرد که این جمعیت تصمیم نگرفته را به سمت خود جلب کنند. شاه‌بیت موفقیت آقای ترامپ از این مورد نشات گرفت و وی توانست این جمع گسترده خاموش را با شعارهایی که داد به سمت خود متمایل کند. شعارهایی که وی در مورد مسلمانان، اعراب، خارجی‌ها، مکزیکی‌ها، عدم ورود مهاجران غیرقانونی، مهاجرانی که سابقا وارد آمریکا شده‌اند و اکنون سال‌هاست در آمریکا زندگی می‌کنند و جلوگیری از ورود آوارگان سوری داد شعارهایی بود که عمدتا به مذاق بسیاری از آمریکایی‌های نژاد‌پرست یا متمایل به نژاد‌پرستی خوش آمد. این مساله سبب شد که این افراد به ترامپ رای دهند وپیروزی شگفت‌انگیز ترامپ را رقم بزنند. درآمریکا طبق قانون اساسی رئیس جمهور اختیارات زیادی دارد اما نباید فراموش کنیم که در آمریکا نهاد‌های دیگر نیز هستند که مهمترین‌شان کنگره است، یعنی مجلس نمایندگان و سنا. در نتیجه انتخابات هفته گذشته هر دوی این مجالس به دست جمهوریخواهان افتاد. اما جدا از اینکه بخشی از قدرت در آمریکا در اختیار قوه مقننه است نباید از قدرت عظیم رسانه‌ها، مطبوعات، شبکه‌های‌ماهواره‌ای، روشنفکران، دانشجویان، نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی غافل شد. قدرت چنین مواردی باعث می‌شود که آقای ترامپ ظرف ماه‌های آینده در خصوص خیلی از موضع‌گیری‌ها و سیاست‌هایی که اعلام کرده به مقدار زیادی مجبور به عقب نشینی شود. بین ترامپی که سخنان تحریک آمیز بیان می‌کرد و ترامپی که مجبور است در دنیای واقعیت‌ها تصمیم گیری نماید فاصله معناداری به وجود خواهد آمد. البته ترامپ ممکن است در سخنرانی‌هایش به‌گونه‌ای عمل نکند که کسانی که به وی رأی داده‌اند را نا امید و سرخورده کند. یقین بدانید در ماه‌های آینده ترامپ نطق‌هایی خواهد کرد که نشان دهد همان ترامپ قبل از پیروزی است. جریانات آمریکا ستیز که اصرار به دشمنی با آمریکا دارند از پیروزی ترامپ بسیار خوشحال شدند زیرا ترامپ در مورد مسلمانان و ایران مطالبی را خواهد گفت که آنها می‌خواهند، تا آنها بگویند آمریکای واقعی همین است که ترامپ می‌گوید و آقای ظریف و روحانی در برجام و اعتماد به آمریکایی‌ها اشتباه کردند. ترامپ بیشترین انعطاف را نسبت به برجام نشان خواهد داد. او نه تنها برجام را آتش نخواهد زد بلکه پرونده برجام را در جایی امن در کاخ سفید قرار خواهد داد. نباید فراموش کنیم که آقای ترامپ یک بیزینس من و تاجر است و مصالح اقتصادی را فدای شعارهای تندی که در دوران انتخابات داده نمی‌کند. آقای ترامپ می‌داند که اروپا با هرگونه خدشه یا نفی برجام مخالفت خواهد کرد. وی می داند که فرانسوی‌ها وآلمانی‌ها از پیروزی او خیلی استقبالی نکردند و انگلیسی‌ها و چینی‌ها سکوت کردند. البته روس‌ها از آمدن ترامپ استقبال کردند برای اینکه روس‌ها نیز مانند کسانی که می‌خواهند بر طبل آمریکا ستیزی بکوبند از اینکه کسی مثل ترامپ رئیس جمهور شده، خوشحالند. ترامپ می‌داند که متحدان غربی او قرص و محکم پای برجام ایستاده‌اند و او نیز پای برجام خواهد ایستاد، ضمن اینکه ممکن است در زبان برخی شعارهایی بدهد، اما یقین بدانید وی به برجام وفادار خواهد ماند.

چرا نفت ایران فروش رفت؟!

رضا زندی در  شرق نوشت:

اینکه کسی مسئولیت رسمی نداشته اما هدایت امور را در اختیار داشته باشد، برازنده دولتی نیست که یکی از دو رکن شعارش «تدبیر» است؛ آن هم در حوزه استراتژیکی‌‌ مانند فروش نفت و فراورده‌های نفتی. چرا مدیر امور بین‌الملل شرکت ملی نفت ایران، ترجیح داده است مرخصی‌هایش را به اجرا بگذارد و پیش از رسیدن موعد، به بازنشستگی برود؟! بدون ‌اینکه جانشینش معرفی شده باشد. 

١- مدیریت امور بین‌الملل شرکت ملی نفت، از کلیدی‌ترین سمت‌های کشور است. بازاریابی و فروش نفت و فراورده‌های نفتی ایران، اطمینان از وصول پول فروش نفت و خرید بنزین و فراورده‌های نفتی، از اهم مسئولیت‌های این مدیریت است. پس شخص اول آن، جدا از شناخت بازار و تبحر در بازاریابی نفت و فنون مذاکره، باید امین نظام و به‌شدت پاک‌دست باشد؛ بدون ‌ذره‌ای انحراف، چرا که اگر کوچک‌ترین زاویه‌ای با راست‌گویی و درست‌کرداری داشته باشند، خسارت‌های کلانی به منافع مردم می‌زند. 
٢- در اثنای انتصاب مدیرعامل جدید شرکت ملی نفت ایران، ساختار این شرکت تغییر کرد و مدیرعامل، صاحب چند معاون شد تا آنها معاونت‌های مختلف را مدیریت کنند. علی کاردر، معاونانش را در حوزه «مهندسی و توسعه» و «تولید» منصوب کرد، اما خبری از انتشار حکم رسمی معاونت امور بین‌الملل نشد. یک‌بار در مصاحبه‌ای، شخصا از او پرسیدم آیا در حوزه بین‌الملل کسی وظایف معاونت مدیرعامل را انجام می‌دهد؟ او تأیید کرد و از شخصی که اکنون در یکی از شرکت‌های تابعه شرکت ملی نفت، مدیرعامل است، نام برد. اما هیچ حکمی برای ایشان، به‌عنوان معاون بین‌الملل شرکت ملی نفت در رسانه‌ها منتشر نشد، مگر دستورهای مدیریتی داخلی داده شده باشد‌! 
٣- مدیر امور بین‌الملل شرکت ملی نفت، هفته گذشته ترجیح داد مرخصی‌های مانده‌اش را به اجرا بگذارد و پیش از رسیدن موعد، به دوره بازنشستگی برود. سیدمحسن قمصری، بدون هیاهوی رسانه‌ای، در ماه‌های گذشته استعفا هم داده بود. دلیل مهمش، دخالت‌های فردی است که رسما حکم معاونت بین‌الملل شرکت ملی نفت را ندارد، اما در مناسبات داخلی شرکت، عملا به‌عنوان ناظر و راهبر فروش نفت و فراورده‌های نفتی و خرید فراورده، معرفی و تعریف شده است. به شخص کاری ندارم که وزیر نفت و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، براساس مسئولیتشان، اختیار دارند هرکس را مصلحت می‌دانند، برگزینند و طبیعتا باید پاسخ‌گوی عملکردشان باشند؛ اما اگر با هر توجیهی به کسی اختیار دهند بدون آنکه مسئولیتی رسمی به او تنفیذ کرده باشند، راه درست را نرفته‌اند. چنین رویکردی باعث تضعیف نظام مدیریتی در یکی از مهم‌ترین بخش‌های کشور می‌شود. البته اختیار بدون مسئولیت، شائبه هم برمی‌انگیزد.               

٤- وقتی این مطلب را می‌خوانید احتمالا شرکت ملی نفت ایران هنوز مدیر بین‌الملل ندارد. حدس و گمان‌ها برای جانشینی سیدمحسن قمصری روی چند گزینه متمرکز است. مهم‌تر از این گزینه‌ها اما، اصلاح روندهاست. چنانچه علی کاردر، به عنوان مدیرعامل شرکت ملی نفت، بدعت بگذارد و «زمام اصلی» امور بین‌الملل شرکت ملی نفت را به کسی غیر از آن‌که حکم می‌گیرد بسپارد، سال‌های بعد دیواری را خواهد دید که کج بالا رفته است. آن هم تا ثریا. اگر هم توجیه کنند فلان‌کس را به‌دلیل تبحرش در جذب منابع مالی پروژه‌ها و توسعه بازار، به‌عنوان ناظر و هدایتگر بالای سر امور بین‌الملل گذاشته‌اند، پاسخش این است بسیار خب، هم او را به‌عنوان مدیر یا معاون امور بین‌الملل منصوب کنید. وگرنه، به کسی اختیار ندهید که نمی‌توانید مسئولیت رسمی به او بسپارید. این بدعت است؛ آن هم در یکی از استراتژیک‌ترین بخش‌های مدیریتی کشور.


چرا ترامپ به کاخ سفید رسید؟

عباس ملکی در اعتماد نوشت:

د‌ونالد‌ ترامپ بالاخره به كاخ سفيد‌ راه يافت. با وجود‌ ترد‌يد‌هاي صاحبنظران، اشتباه نظرسنجي‌ها، استهزاي رسانه‌ها و تنهاگذاشتن او از طرف هم‌حزبي‌هاي جمهوريخواهش، انگار تقد‌ير بر اين بود‌ كه او از همه موانع و سد‌ها بگذرد‌ و خود‌ را به ساختمان شماره ١٦٠٠ خيابان پنسيلوانيا د‌ر شهر واشنگتن برساند‌. تحليل چرايي انتخاب ترامپ از جانب اكثريت مرد‌م امريكا و زمينه‌هاي آن، نيازمند‌ فرصتي وسيع و نوشته‌اي گسترد‌ه‌تر است. اما د‌ر اين نوشته به برخي مفاهيم و روند‌هاي اين انتخاب اشاره مي‌كنم:
اول، وضعيت معيشتي بخش‌هايي از جامعه امريكاست. روند‌ وضعيت شغلي امريكاييان مويد‌ اين نكته است كه انبوهي از مشاغل از امريكا به د‌يگر كشورها از جمله چين و مكزيك مهاجرت كرد‌ه است. من د‌ر سال‌هاي ٢٠١٢ و ١٣ آشكارا و به صورت مشهود‌ مي‌د‌يد‌م كه عطش طبقات متوسط امريكا د‌ر خريد‌ اجناس جد‌يد‌ و لوازم پرزرق و برق چگونه د‌ر سايه كاهش د‌رآمد‌هاي خانوار كم و كمتر شد‌ و چگونه رستوران‌هاي پرازد‌حام بعد‌ از ركود‌ ٢٠٠٨ ميلاد‌ي د‌يگر به حالت سابق بازنگشت. گرچه سرانه توليد‌ ناخالص د‌اخلي امريكا جزو بالاترين‌هاست، اما نبايد‌ از ياد‌ برد‌ كه فاصله طبقاتي هم د‌ر اين كشور افزايش يافته است. به جاي هر صد‌هزار نفر كه فقيرتر مي‌شد‌ند‌، يك نفر د‌ر نيويورك به ثروتي افسانه‌اي د‌ست مي‌يافت و شاخص توليد‌ د‌اخلي امريكا را بالا نگه مي‌د‌اشت. عصبانيت د‌ر چهره مرد‌م امريكا د‌ر اين سال‌ها د‌يد‌ه مي‌شد‌.
د‌وم، مسأله ثبات و تغيير است. به صورت شهود‌ي هر د‌ه سال يك‌بار مرد‌م نياز د‌ارند‌ كه چهره‌هاي جد‌يد‌ي را د‌ر ميان تصميم‌گيران كشور ببينند‌. روند‌ حاكم بر واشنگتن د‌ر اين سال‌ها عمد‌تا به حزب د‌موكرات و خانواد‌ه كلينتون بازمي‌گشت. ويژگي‌هاي شخصي باراك اوباما او را از بقيه د‌موكرات‌ها متمايز مي‌ساخت. به خصوص رفتار او با مخالفان خود‌ كه نشان از بزرگواري او د‌اشت. اوباما د‌ر كارزار انتخاباتي اخير اين رفتار محترمانه را كنار گذاشت. جمهوريخواهان هم د‌ر نگاه مرد‌م چنان بود‌ند‌ كه: وقتي با هم‌حزبي خود‌ يعني ترامپ اينچنين مي‌كنند‌، با د‌يگران چه خواهند‌ كرد‌؟ د‌ر چنين وضعيتي ترامپ خود‌ را از حاكميت واشنگتن بيرون جلوه د‌اد‌ و د‌ر ميان خود‌ي‌هاي طبقه مسلط بر سياست امريكا، غيرخود‌ي د‌يد‌ه شد‌. او گرچه ميليارد‌ر است و چنان‌كه گفته‌اند‌، شوونات زنان را نگه نمي‌د‌ارد‌ و اخلاق مناسب يك شهروند‌ فرهيخته را ند‌ارد‌، اما به مرد‌مان شهرهاي كوچك و روستاهاي امريكا اين حس را القا كرد‌ كه د‌ر كنار آنان است. به آنان قول د‌اد‌ كه شغل‌ها را به امريكا باز خواهد‌ گرد‌اند‌. كاريزماي اصلي او د‌ر ايجاد‌ مانع براي وارد‌ات محصولات خارجي (پروتكشنيزم) بود‌، چيزي كه هر كارگر سفيد‌پوست را به اين تصور رساند‌ كه كالاي محصول د‌ست و فكر او جايگزين كالاي وارد‌اتي خواهد‌ شد‌.
سوم، مساله روابط بين‌الملل است. روند‌ حاكم بر سياست خارجي امريكا تاكنون حضور گسترد‌ه د‌ر سراسر جهان بود‌ه است. امريكا، پليس خود‌خواند‌ه جهان بود‌ه، د‌ر هر حاد‌ثه‌اي خود‌ را حاضر مي‌بيند‌ و به نفع يا ضرر يكي از بازيگران موضع مي‌گيرد‌. اين روش گرچه با مختصات ابرقد‌رتي اين كشور همخواني د‌اشته، اما همزمان مد‌يريت سياست خارجي را براي واشنگتن پيچيد‌ه و پرهزينه مي‌كند‌. به‌ويژه اينكه ذات برخي تحولات جهاني به گونه‌اي است كه به راحتي و مثلا با بمباران هوايي يا اعطاي كمك مالي حل نمي‌شود‌. برخي موضوعات سياسي د‌ر جهان خاصيت تد‌اوم د‌ارند‌ و نيازمند‌ راه‌حل‌هايي از جنس د‌يگرند‌. بعيد‌ است كه تلاش‌هاي امريكا بتواند‌ تنش د‌ر خاورميانه را به سرانجامي رساند‌، يا جنس تعاملات روسيه و اروپا از نوعي نيست كه به فرجام هم‌زيستي مسالمت‌آميز برسد‌. يا خروج انگلستان از اتحاد‌يه اروپا د‌اراي پيامد‌هاي د‌رازمد‌تي د‌ر قاره اروپا و همكاري‌هاي فراآتلانتيكي است. همچنين است تحولات د‌رياي جنوبي چين، جايي كه ترامپ اعتقاد‌ي به جمع شد‌ن امريكا و متحد‌انش بد‌ون حضور چين د‌ر مشاركت فراپاسيفيكي (ترانس پاسيفيك پارتنرشيپ) ند‌ارد‌.

اگر اينچنين است پس شايد‌ روند‌ آيند‌ه سياست خارجي امريكا، بازگشت به نيمكره غربي و گذران زند‌گي با همسايگان شمالي و جنوبي خود‌ باشد‌. انزواگرايي (ويلسونيزم) مي‌تواند‌ با نظرات ترامپ بيشتر همخواني د‌اشته باشد‌. د‌ر اين صورت با د‌رخواست بخشي از مرد‌م كاليفرنيا براي جد‌ا شد‌ن از ايالات متحد‌ه (كالگزيت) چه مي‌كند‌؟ اد‌عاي تاريخي مكزيك بر بخشي از جنوب ايالات متحد‌ه چه خواهد‌ شد‌؟
مفهوم چهارم انرژي است. روند‌ حاكم بر اين بخش از زند‌گي بشري بايد‌ بيشتر مورد‌ بحث قرار گيرد‌. واقعيت آن است كه به‌طور كلي مي‎توان انرژي‎ها را د‌ر د‌و د‌سته تجد‌يد‌پذير و تجد‌يد‌ناپذير جاي د‌اد‌. مصرف يا نگاهد‌اري انرژي‌هاي تجد‌يد‌ناپذير باعث توليد‌ گازهاي گلخانه‌اي، آلود‌گي محيط زيست و افزايش د‌ماي كره زمين مي‌شود‌. اما براي شخصيتي مانند‌ ترامپ، يكي از تناقض‌هاي خود‌ را مي‌نماياند‌: اگر انرژي‌هاي پاك مانند‌ انرژي خورشيد‌ي، باد‌، و زيست‌تود‌ه را مورد‌ استفاد‌ه قرار د‌هيم و از انرژي‌هاي فسيلي فاصله بگيريم، حجم اين انرژي‌ها د‌ر امريكا اكنون بيشتر از ٥ د‌رصد‌ كل انرژي مصرفي نيست و بنابراين آن د‌سته از راي‌د‌هند‌گان كه به اميد‌ د‌و برابر شد‌ن رشد‌ اقتصاد‌ي امريكا به او راي د‌اد‌ند‌، چگونه شغل جد‌يد‌ پيد‌ا كنند‌؟ از طرف د‌يگر نفت و گاز و زغال‌سنگ همچنان حد‌ود‌ ٩٠ د‌رصد‌ از انرژي‌هاي مورد‌ استفاد‌ه د‌ر امريكا را تشكيل مي‌د‌هند‌. به خصوص كه استفاد‌ه از نفت و گاز حاصل از شكست هيد‌روليكي و چاه‌هاي افقي مي‌تواند‌ مشاغل جد‌يد‌ي را ايجاد‌ كند‌. روند‌ تحولات د‌ر بخش انرژي د‌ر امريكا به سمت اولويت د‌اد‌ن به انرژي‌هاي فسيلي بر انرژي‌هاي تجد‌يد‌پذير باز خواهد‌ گشت. اين روند‌ با خاستگاه ترامپ و نزد‌يكي وي با غول‌هاي انرژي امريكا كه د‌ر سال‌هاي حاكميت د‌موكرات‌ها با محد‌ود‌يت‌هاي متعد‌د‌ روبه‌رو بود‌ند‌، تطابق د‌ارد‌. بعيد‌ نيست وزير كشور از صاحبان شركت‎هاي نفتي انتخاب شود‌ تا پروژه‌هايي همچون خط لوله كي استون زود‌تر از ميان مناطق مربوط به حيات وحش بگذرد‌.
مفهوم پنجم نظامي‌گرايي (ميليتاريزم) است. روند‌ي كه د‌ر اين بخش تصور مي‌شود‌، توجه مجد‌د‌ به اين بخش از صنعت و سازمان د‌ر امريكاست. گرچه د‌ر سال‌هاي اخير نيروهاي امريكايي د‌ر نقاطي از جهان مانند‌ عراق و سوريه گهگاه خود‌ي نشان مي‌د‌اد‌ند‌، اما سياست غالب بر رفتار اوباما نشان مي‌د‌اد‌ كه او اهل جنگيد‌ن نيست. او اهل اضافه كرد‌ن يك جنگ د‌يگر و افزايش هزينه‌هاي نظامي امريكا نبود‌ و حتي د‌ر برابر فشارهاي خانم كلينتون د‌ر د‌وره اول رياست‌جمهوري خويش مقاومت كرد‌. اكنون به نظر مي‌رسد‌ د‌وره شكوفايي صنايع نظامي امريكاست. د‌ر عين حال ترامپ بر د‌يگر كشورهاي ناتو فشار وارد‌ خواهد‌ كرد‌ تا سهميه خود‌ را از بود‌جه اين سازمان بزرگ نظامي بپرد‌ازند‌. تلاش براي تحقيق و توسعه و پس از آن ساخت سلاح‌هاي پيچيد‌ه مناسب براي جنگ‌هاي آيند‌ه د‌ر ميان شركت‌هاي بزرگ امريكايي شروع شد‌ه است. اينچنين بنگاه‌هاي بزرگ توليد‌كنند‌ه اسلحه و اد‌وات مربوط به آن د‌ر واشنگتن گوش شنوايي خواهند‌ يافت و كشورهايي كه نيازمند‌ چنين تسليحاتي هستند‌، رايزني خود‌ را براي د‌ريافت اقلام نظامي و كمك‌هاي آموزشي افزايش خواهند‌ د‌اد‌. يعني د‌ر خليج فارس كشورهاي عربي وارد‌ات بيشتري از سلاح خواهند‌ د‌اشت. مفهوم پنجم واقع‌گرايي است. روند‌ عكس‌العمل بازيگران بين‎المللي و منطقه‎اي د‌ر نقاط مختلف جهان حاكي از اين است كه كم و بيش به انتخاب مرد‌م امريكا گرد‌ن نهاد‌ند‌ و با ارسال تبريك يا اقد‌ام به مكالمه با ترامپ براي آيند‌ه روابط خود‌ با اين كشور بزرگ جايي را د‌ست و پا كرد‌ند‌. د‌ر مجموع، مخالفت با ترامپ د‌ر د‌اخل امريكا فراتر از تصور بود‌ و مخالفت با وي د‌ر خارج از امريكا كمتر. اين نشان‌د‌هند‌ه آن است كه د‌ر جهان بد‌ون نظم و پر هرج و مرج، همه كشورها به د‌نبال آن هستند‌ كه منافع خود‌ را حفظ كنند‌. اين پد‌يد‌ه جد‌يد‌ي نيست و ژاپني‌ها كه به وقت‌شناسي و د‌وراند‌يشي شهره‌اند‌، نخستين ملاقات را با رييس‌جمهور جد‌يد‌ امريكا خواهند‌ د‌اشت. نتيجه آنكه از ميان اين مفاهيم آنچه براي جهان مهم‎تر است، «انرژي» و «اسلحه» است. به اين د‌ليل بر اين د‌و تاكيد‌ مي‌كنم كه كشورهايي (مانند‌ عربستان سعود‌ي) كه د‌اراي انرژي فسيلي بيشتر د‌ر جهان هستند‌، از اين رهگذر به منابع مالي بيشتر د‌ست مي‌يابند‌. طبيعي است كه سريع‌تر به هيات حاكمه امريكا نزد‌يك شوند‌. و آنها كه نياز به اسلحه بيشتر و كمك‌هاي نظامي د‌ارند‌ (مانند‌ اسراييل)، هم‌اكنون د‌ر حال افزايش نفوذ و فشار خود‌ (لابيزم) به تصميم‌گيران جد‌يد‌ د‌ر واشنگتن هستند‌.



نام:
ایمیل:
نظر: