صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۵۴  ، 
شناسه خبر : ۳۲۵۷۸۱

روزنامه کیهان **

مهم‌تر از فیل‌ها و الاغ‌ها / سید محمدعماد اعرابی

  وقتی وندی شرمن معاون سیاسی وزیر خارجه اسبق ایالات متحده در کتاب خاطراتش می‌نوشت: «ما ملتی به شدت از هم گسیخته شده‌ایم و تحملی برای شنیدن دیگران نداریم. در پیله شبکه‌های تلویزیونی و برنامه‌های خبری موافق خودمان فرو رفته‌ایم

و راه رسیدن به هر نوع عقلانیت مشترک را بسته‌ایم.» یا وقتی فدریکا موگرینی مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا در بازگشت از اولین سفرش به آمریکا پس از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به روزنامه دی‌ولت آلمان گفت: «تاکنون آمریکا را اینچنین دوقطبی و پراکنده و درگیر مناقشات ندیده بودم.» هنوز اعتراضات ضد نژادپرستی سراسر آمریکا را فرا نگرفته بود؛ هنوز ویروس کرونا در آمریکا فراگیر نشده و سوءمدیریت در گسترش و درمان این بیماری صدای معترضان آمریکایی را بلند نکرده بود؛ و البته هیچ خبری هم از کارزارهای انتخاباتی تهاجمی نامزدهای ریاست‌جمهوری آمریکا در  سال 2020 علیه یکدیگر نبود.

اکنون اما اوضاع ایالات متحده به مراتب پرتنش‌تر از آن روزهاست. بیش از 5 ماه است که شهرهای مختلف آمریکا درگیر اعتراضات ضد نژادپرستی است. نیک برایانت گزارشگر شبکه جهانی BBC ناآرامی‌های آمریکا را در نیم قرن اخیر بی‌سابقه توصیف کرد. تنها در 6 روز ابتدایی این اعتراضات به گزارش نیویورک‌پست 1400 نفر بازداشت شدند که اکثر آنها از میان مردم عادی بودند و وابستگی‌ای به هیچ جریان و گروه سیاسی نداشتند. بنا بر اعلام نیویورک‌تایمز اعتراضات در حداقل 140 شهر ایالات متحده گسترش یافت و دست کم در 21 ایالت کار به استقرار گارد ملی کشید. با گذشت 5 ماه هنوز آمار دقیقی از تعداد بازداشت‌شدگان و قربانیان خشونت پلیس در دست نیست. اعتراضات گسترده مردم آمریکا در حالی بود که آنها از طرف دیگر با ویروس کرونا نیز دست به گریبان بودند. سوءمدیریت دولت آمریکا در مهار این بیماری کار را به جایی رساند که کارشناس میهمان شبکه CNBC آن را یک افتضاح خواند و گفت: «[مقابله با کرونا] به یک افتضاح ملی تبدیل شده است.» ایالات متحده در روز گذشته به رکورد بیش از 100 هزار مبتلا در یک شبانه‌روز رسید. این آمار در شرایطی است که طبق گزارش منتشرشده توسط مرکز تحقیقات و سیاست‌های بیماری‌های عفونی دانشگاه مینه‌سوتا با استناد به داده‌های انجمن داروسازان سیستم بهداشتی آمریکا به طور تقریبی ۷۳ درصد داروهای مرتبط با کرونا در این کشور با کمبود روبه‌رو شده است. رقابت‌های انتخاباتی آمریکا در چنین بستری شروع شد و نزاع سیاسی نامزدهای دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه آتش اختلافات و مناقشات داخلی آمریکا را شعله‌ورتر کرد. فرید زکریا، مجری و تحلیلگر مطرح شبکه تلویزیونی CNN در توصیف این اوضاع گفت: «ما کشوری هستیم که به دو شقه تقسیم شدیم.» اولین مناظره تلویزیونی ترامپ و بایدن تجسمی از این آشفتگی اجتماعی بود. مناظره‌ای که تارنمای نشریه آمریکایی پولیتیکو آن را «شرمساری ملی» خواند و نوشت: «لحظه حماسی از شرمساری ملی: این مناظره برای سال‌های متمادی مایه خجالت است.» ریچارد ‌هاس رئیس‌ شورای روابط خارجی آمریکا نیز لحظات تماشای آن را دلگیرترین و ناراحت‌کننده‌ترین دقایق عمر خود خواند و آرزو کرد که دنیا این مناظره را ندیده باشد. نزاع خارج از عرف دو نامزد ریاست جمهوری با یکدیگر که جلوه‌ای از فضای اجتماعی-سیاسی آمریکا را منعکس می‌کرد آن‌قدر ساختارشکنانه بود که یواس‌ای تودی، ایندیپندنت و ‌اندیشکده شورای آتلانتیک خواستار توقف مناظره‌ها شدند. اتفاقی که با کمی تفاوت در عمل رخ داد. مناظره دوم لغو شد و سومین مناظره انتخاباتی نیز با محدودیت‌های خاصی در موضوعات مورد بحث برگزار شد. در اتفاقی نادر تعداد قابل توجهی از رسانه‌های آمریکایی نسبت به بروز جنگ داخلی در این کشور هشدار داده‌اند. یواس‌ای تودی هفته گذشته از ذخیره‌سازی مواد غذایی و افزایش خرید اسلحه توسط مردم در این کشور یک هفته قبل از انتخابات خبر داد؛ رویدادی که به وضوح حاکی از وحشت و نگرانی گسترده شهروندان آمریکا از بروز درگیری‌های داخلی بود. فروپاشی، جنگ داخلی و شرایط مشابهی از این دست نیز بارها و به فراوانی توسط تحلیل‌گران آمریکایی مطرح شده است در این میان، آنچه قطعی به نظر می‌رسد گذار آمریکا از یک کشور ابرقدرت به کشوری معمولی است. انسجام درونی آن به شدت خدشه‌دار و ثبات سیاسی‌اش بیش از هر زمان دیگر شکننده شده است. چنین کشوری ناگزیر است از نقش بین‌المللی‌اش به نفع ساماندهی اوضاع داخلی انصراف دهد. در مرحله اول جایگاه رهبری خود در مناسبات بین‌الملل را از دست خواهد داد و در دهه‌های آتی نظم بین‌المللی مبتنی بر این رهبری دست‌خوش تغییرات اساسی خواهد شد. جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از همین منظر در پیامی به کنفرانس سفیران آلمان گفت: «تحلیل‌گران مدت‌هاست درباره پایان سیستم تحت رهبری آمریکا و ورود به عصر آسیا صحبت می‌کنند. این اکنون در مقابل چشمان ما اتفاق می‌افتد.» این اتفاق را نباید محدود به دوران ریاست جمهوری ترامپ دانست بلکه روندی پیوسته از گذشته است که این روزها در دوران دونالد ترامپ با هم‌افزایی عوامل مختلف نشانه‌هایش بیش از پیش مشاهده‌پذیر شده است. آن طور که نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهور سابق فرانسه به شبکه یک تلویزیون این کشور گفت: «محوریت جهان در حال گذار از غرب دیروز به شرق امروز یعنی آسیا است. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما در حال حاضر به هیچ وجه مسلط نیستیم. باید اذعان کنم جهان اکنون با بحران روبرو است. روی کار آمدن فردی مانند ترامپ که عجیب و باورنکردنی بود، علت تنزل شرایط و وخیم شدن شرایط نیست بلکه نشانه آن است.» باربارا اسلاوین کارشناس اندیشکده شورای آتلانتیک این موضوع را با بیان عامیانه‌تری در مقاله‌اش نوشت: «احتیاجی نیست مدرک دکتری روابط بین‌الملل داشته باشید تا بفهمید وقتی آمریکا تصمیم می‌گیرد، دیگر کسی از ما پیروی نمی‌کند!»

با این حال متأسفانه سؤالی که این روزها زیاد شنیده می‌شود این است که چه کسی به ریاست‌جمهوری آمریکا می‌رسد بایدن یا ترامپ؟ اما به نظر می‌رسد سؤالی مهم‌تر وجود دارد و آن اینکه بر اساس کدام آمریکا قرار است سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی کنیم؛ آمریکای ابرقدرت یا آمریکای معمولی؟ به قدرت رسیدن بایدن یا ترامپ در صورتی مهم‌ترین دغدغه‌مان خواهد بود که همچنان آمریکا را به عنوان یک ابرقدرت به رسمیت بشناسیم. اشتباهی که 7 سال پیش رخ داد. رئیس‌ دولت یازدهم با پذیرفتن ابرقدرتی آمریکا در رویکردی متعارض با تبلیغات انتخاباتی‌اش همه مشکلات ایران را به تحریم‌های آمریکا گره زد؛ ظرفیت هسته‌ای کشور را برای رفع تحریم‌ها پای میز مذاکره برد و به توافق برجام رسید. این سیاست‌گذاری در حالی بود که باراک اوباما اندکی پس از امضای توافق گفت: «اگر این توافق را نمی‌کردیم ایران را در صندلی راننده می‌نشاندیم. فکر می‌کنم در آن صورت تحریم‌ها فرو می‌ریخت و نتیجه‌ای عاید ما نمی‌شد.» در واقع بر خلاف تصور سیاست‌گذاران دولت یازدهم، توافق برجام درنهایت نه تنها منجر به لغو تحریم‌ها نشد بلکه جان تازه‌ای به تحریم‌های از نفس‌افتاده آمریکا داد. این نکته‌ای بود که حتی برخی دولتمردان نیز به آن اعتراف کردند. عباس عراقچي معاون وزیر خارجه کشورمان آذر 1398 به رسانه هلندی NRC گفت: «یکی از درس‌هایی که ما از مسئله برجام گرفتیم، این است که نتیجه این توافق و پایبندی به آن، ظاهرا اعمال تحریم‌های جدید بود... دیگر درسی که گرفتیم این است که مقاومت، بیش از تمایل برای همکاری جواب می‌دهد.» حالا به نظر می‌رسد یک بار دیگر در همان نقطه ایستاده‌ایم. رابرت اوبرایان مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا هفته گذشته به خبرنگاران گفت دیگر امکان اعمال تحریم‌های بیشتر بر ایران نداریم. این اظهارات در زمانی صورت می‌گرفت که صادرات فرآورده‌های نفتی ایران افزایش چشمگیری نسبت به ماه‌های گذشته داشت و عملا اعتراف به ناکامی سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه ایران بود. در این شرایط که تحریم‌های آمریکا به خط پایان رسیده، مفروض گرفتن ابرقدرتی آمریکا و برنامه‌ریزی بر اساس آمریکای دموکرات یا جمهوری‌خواه یک اشتباه محاسباتی آزموده شده است. اکنون آنچه مهم‌تر از به قدرت رسیدن فیل‌ها یا الاغ‌ها(نماد دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات) در آمریکا است؛ تنظیم مناسبات بر اساس جهان پس از آمریکا و تحکیم و تثبیت جایگاه خود در نظم جدید بین‌المللی است که در آن آمریکا کشوری معمولی مانند سایر کشورها خواهد بود.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

سیاست «مکرون» تأیید سلمان رشدی است/دکتر عباس سلیمی‌نمین

مدت‌هاست رشد جمعیت مسلمانان در کشورهای اروپایی موجب شده خود سیاستمداران تمهیداتی را به صورت بسیار غیرانسانی برای تحت فشار قرار دادن مسلمانان بیندیشند.

از جمله این تمهیدات بحث تحریک نیروهای نژادپرست نسبت به این امر است. بحث اینکه نژادپرستان را نسبت به مسلمانان حساس کرده و یک تهدید و نگرانی واهی از مسلمانان به وجود بیاورند، مقوله جدیدی نیست.

۱- بحث تحقیر یک موضوع جدید نیست. اینها تصورشان این بود که با تحقیر مسلمانان می‌توانند آنها را در درون جوامع غربی هضم کنند، یعنی تبدیل به یک سری عناصر بی‌هویت بشوند و بعد این عناصر بی‌هویت به گونه‌ای از جوامع غربی رنگ بگیرند و هیچ شخصیت و شأنی برای خود قائل نباشند. در این روند بویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یک تغییرات جدی صورت گرفت و به هیچ وجه برنامه‌ریزی در این زمینه به نتیجه نرسید؛ به‌‌رغم اینکه برنامه‌ریزی بسیار گسترده‌ای در این زمینه صورت گرفته بود.

۲- امروز اگر این تاریخچه را خوب بدانیم تا حد زیادی متوجه می‌شویم چرا افرادی مثل «مکرون» اینگونه اهانت می‌کنند و سیاست همراه با هجمه به مسلمانان را مهر تایید می‌زنند.  مهر تایید زدن بر این سیاست مربوط به امروز و دیروز نیست، طبیعی است آقای مکرون این مباحث را مطرح کند، کما اینکه کتاب سراسر توهین و سراسر هجمه به اعتقادات مسلمانان یعنی کتاب «سلمان رشدی» مرتد با همین بهانه مورد تایید قرار گرفت.

کتاب سلمان رشدی به سفارش انگلیسی‌ها منتشر شد با این بهانه که می‌گفتند «آزادی» است، بنابراین براساس این سخن نابجا سعی می‌کردند مسلمانان را قانع کنند به اینکه باید این هجمه را تحمل کرد. اما آن زمان این هجمه مورد تایید قرار نگرفت و روند معکوس شد، امروز هم همین گونه است، یعنی این حرف بسیار سست را هیچ کس حتی پیروان سایر ادیان هم نمی‌پذیرند که ما به بهانه آزادی، اجازه دهیم دیگران تحقیر شوند و به مقدسات‌شان اهانت شود.

3- آزادی برای رشد انسان‌هاست، نه برای تحقیر. هرگز جماعتی نمی‌توانند تحت پوشش آزادی دیگران را لگدمال کنند. آزادی این است که همه دارندگان تفکرات و همه کسانی که اعتقادات خودشان را دارند، بتوانند این اعتقادات را دنبال و آن را ترویج کنند.

وقتی کسی را تحقیر می‌کنید یعنی سعی دارید جرأت را از دارنده یک اعتقاد بگیرید تا آن فرد هرگز جرأت نکند اعتقاداتش را بیان کند.

4- تحقیر و آزادی بیان در ۲ نقطه مقابل قرار دارند. اگر می‌خواهیم افراد آزادانه تفکرات خود را دنبال کنند، هرگز نباید اجازه دهیم تحقیری صورت گیرد.

کسانی که تحقیر را ترویج می‌کنند، کسانی هستند که اتفاقا برخلاف شعارهای‌شان می‌خواهند آزادی بیان را سد کنند، یعنی در واقع یک مسلمان جرأت نکند در فضایی وهن‌آمیز اعتقادات خود را بیان کند. ضمن اینکه اروپایی‌ها در این زمینه آنقدر تا به امروز تناقض داشته‌اند که سر برخی مسائل جزئی افراد در این کشورها آزادی ندارند تا بتوانند به برخی مباحث ورود کنند.

5- این مطلب برای همه قابل فهم است که آزادی باید موجب شود دارندگان سلایق مختلف فکری و اعتقادی بتوانند آزادانه تفکرات خود را مطرح کنند اما با سیاست تحقیری که در این زمینه نسبت به مسلمانان در اروپا در حال دنبال شدن است، هدف روشن است که مسلمان نتواند نظرات خود را ابراز کند و در فرهنگ غرب کاملا «مضمحل» شود.

این قطعا نقض آزادی است و بدترین نوع نقض آزادی هم هست که دارنده یک گرایش را با توهین، تحقیر و تخفیف کرده و منزوی کنند.

***************************************

روزنامه خراسان**

توهین به پیامبر(ص) توهین به اخلاق و انسانیت/ کورش شجاعی

آیا توهین نشریه فرانسوی با انتشار کاریکاتور از «ختم المرسلین» و حمایت رئیس جمهور فرانسه از این اقدام بس موهن به بهانه آزادی بیان، در واقع چیزی جز اهانت و توهین به انسانیت و همه خوبی هاست؟ آیا هتک حرمت انسانی والا و بزرگوار که حتی قبل از مبعوث شدن به پیامبری، در بین مردمان به راستگویی، درستکاری، امانت داری، جوانمردی و ... شهره بود و «محمد امین»‌اش می خواندند به سخره گرفتن همه خوبی و فضائل انسانی نیست؟ آیا شکستن حرمت خاتم الانبیا و شکستن حرمت همه پیامبران و فرستادگان الهی که مژده بعثت ختم رسل را داده بودند نیست؟آیا توهین به تجسم عینی و تام و اتّم عشق و مهربانی و انسانیت و نوع دوستی و احیا کننده «کرامت انسانی» توهین به همه انسان ها و اصل تاکید شده قرآنی «کرامت انسان» نیست؟آیا تاختن بر شخصیت بزرگوار انسانی که همه هستی و جان و عمر خویش را صرف بیدار کردن وجدان و فطرت انسان ها و بازیابی کرامت و شرافت انسانی کرد، تاخت بی رحمانه و بی شرمانه به شخصیت و وجدان انسانی نیست؟کدام اهل وجدان و انصافی روا می دارد که حرمت پدر یک خانواده شکسته شود، چه رسد به شکست حرمت پدری که نه تنها 1.5 میلیارد مسلمان چون جان شیرین دوستش می دارند بلکه پدری که پیام ها و سیره و سنت الهی اش، برای تمامی بشریت و «خانواده هستی» بهترین ها را از پس دیگر پیامبران منادی حق و حقیقت به ارمغان آورده است.آیا ره آورد و ارمغان ارتباط تمامی پیامبران با آفریدگار هستی و نیوشیدن وحی الهی چیزی جز رهانیدن انسان از شر جهل و نادانی، بت پرستی، خرافه گرایی و راهنمایی و هدایت انسان به مسیر حق و یکتاپرستی و بیداری فطرت و وجدان و عقل و خرد انسانی و بازیابی کرامت انسان بوده است؟پس آیا توهین به هر پیامبری از «آدم» گرفته تا «نوح نبی ا...» و «ابراهیم خلیل ا...» و «موسی کلیم ا...» و «عیسی روح ا...» و «محمد حبیب ا...» توهین به اصل هدایت و روشنگری و خردورزی و حقیقت طلبی و بیداری و شکستن حرمت همه پیامبران بلکه اساسا به سخره گرفتن فلسفه خلقت و بعثت انبیا و اهانت به حضرت حق و آفریدگار بی همتای جهان هستی نیست؟پس چرا و چگونه می شود که هنوز هستند کسانی که به مقدس ترین مقدسات و عالی ترین نمونه انسانیت و الگو و اسوه صبر و مهربانی و فداکاری، به انسان کامل، مظهر رافت الهی، حضرت محمد مصطفی تجلی رحمت واسعه الهی و این پدر معنوی خانواده بشریت و هستی اهانت می کنند؟ آیا چنین گستاخی و حرمت شکنی ها نشانگر وجود هر چند «مردارگونه» «ابوجهل»ها و «ابولهب» ها و ... در عصر «جاهلیت مدرن» نیست؟ اگر آن نابخردان باطل کیش فراری از پذیرش حق و حقیقت و هم مسلکانشان به گاه بعثت ختم المرسلین، حضرتش را ساحر و مجنون و ... می خواندند و سنگ به سوی وجود مطهرش پرتاب می کردند و یارانش را به بدترین شکل شکنجه می دادند و می کشتند و امثال «سمیه» را به جرم باور به خداوند یگانه و آیین محمدی به دو نیم می کردند امروز نیز در قرن 21 و عصر انفجار اطلاعات، آنان که چشم و گوش بر حقیقت و فلسفه هستی و خلقت و بعثت انبیا و ندای منادیان حق تعالی بسته اند و منافع سیاسی و حزبی و دنیوی خود را در چشم و گوش بستن بر حقیقت و شکستن حرمت مقدسات و بازی با «وجدان انسانیت» می بینند و می پندارند آن چنان در دام شیطان نفس و جهل خود خواسته از یک سو و فرار از مشکلات داخلی و به انحراف کشاندن افکار عمومی گرفتار آمده اند که این چنین در کشور به اصطلاح «مهد آزادی» و بیان خود را دچار خیانت به آزادی بیان و البته هم صدایی و هم پیمانی با ابوجهل ها و ابولهب ها کرده اند، هم صدایی و هم پیمانی که عاقبت آن برای اهل وجدان و انصاف و حق و حقیقت روشن است. آیا کسانی مانند ماکرون پاسخی به امثال این سوال ها دارند که چرا توهین به پیامبر اعظم حضرت ختم المرسلین در کشورش آزاد است اما تحقیق و واکاوی جریاناتی مانند «هولوکاست» حتی توسط محققانی مانند روژه گارودی عاقبتی آن چنانی دارد؟!

***************************************

روزنامه ایران**

بی‌توجهی به حقوق اجتماعی در روزهای کرونایی/تقی آزاد ارمکی /جامعه‌شناس

پدیده بیماری کرونا چند وجه دارد و باید مورد آسیب‌شناسی قرار بگیرد. از ابتدا به این پدیده کاملاً از وجه پزشکی نگاه شد و جامعه از وجود وجوه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غافل شد. گفته شد که اگر کسی، تغذیه خوبی داشته باشد، مشکلات بسامان می‌شود، در صورتی که دیدیم چیزهای دیگری مانند تنظیم روابط اجتماعی و سبک زندگی نیز مهم هستند. وجود این نگاه تک‌بعدی سبب شد که جامعه و مردم به حساسیت‌ها دقت نکرده و به ماندگاری کرونا توجهی نداشته باشند؛ باید بدانیم که کرونا آمده است که بماند، من از روز اول گفتم که مردم باید به این باور برسند که کرونا در مدت زمان زیادی باقی خواهد ماند، پس باید تمام مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز با آن تنظیم شود. ما می‌خواهیم سبک زندگی قدیم خود را داشته باشیم و جلوی کرونا را هم بگیریم، این کار عملاً امکان‌پذیر نیست. چاره کار برای شکست دادن بیماری کرونا این است که روانشناسان، جامعه‌شناسان و در واقع تمامی اصحاب علم و فرهنگ و دانش نگاهی ویژه به جامعه ارائه دهند و عناصری درباره زندگی با کرونا ارائه دهند تا جامعه مجاب شود رفتار خود را تغییر دهد و توجه به حساسیت‌های خود و دیگران را بالا ببرد. متأسفانه اهمیت دادن به دیگری برای مردم ما پررنگ نیست، این «دیگری» باید مهم شود. همه اقشار جامعه، به عنوان مثال یک بقال، یک نانوا یا یک راننده تاکسی همه و همه باید دیگران برایشان مهم باشند. اگر این اتفاق بیفتد، می‌توان با کرونا مقابله کرد. آنچه گم شده و نسبت به آن بی‌اعتنا هستیم، حقوق اجتماعی و مسئولیت اجتماعی است. بیماری کرونا وقتی از پا درمی‌آید که به دیگران نیز اهمیت دهیم. مردم باید بفهمند که برای زندگی کردن و ادامه حیات، سایر مردم نیز اهمیت دارند و فقط این «من» نیست که مهم است، بلکه تک‌تک افراد جامعه هم مهم هستند.

از زمان‌های قدیم می‌گفتند که باید جلوی دهان خود را بگیرید و آب دهان را به بیرون نیندازید، خیلی‌ها مقاومت می‌کردند، اما کم‌کم این به یک فرهنگ تبدیل شد و دیگر کسی را نمی‌بینیم که این عمل را انجام دهد. الان هم در این بازه زمانی که کرونا آمده است، متخصصان می‌گویند باید ماسک زد اما برخی همچنان مقاومت می‌کنند و جلوی دهان خود را نمی‌گیرند و از ماسک استفاده نمی‌کنند. چنانچه «دیگری» برای همه مهم شود، همگان استفاده از ماسک و مسائل دیگر را رعایت خواهند کرد. اینکه برخی پروتکل‌ها را رعایت نمی‌کنند دیگران هم آسیب می‌بینند، این در حالی است که برای مرگ یک فرد، دیگری نباید بمیرد. نه تنها در بحث کرونا بلکه در مباحث دیگر هم خیلی‌ها به یکدیگر اهمیت نمی‌دهند؛ نمونه بارز این نکته گرانفروشی است، وقتی دیگران برایمان مهم باشند، هم ماسک می‌زنیم و هم فاصله‌ اجتماعی را رعایت می‌کنیم و در نهایت کرونا هم تمام می‌شود.

***************************************

 روزنامه شرق **

‌پرسش‌های سیاستی فراروی مسئولان/کیومرث اشتریان . استاد دانشگاه تهران

در روزهای اخیر دو اتفاق در حوزه قضائی- صنعتی رخ داد که نحوه مواجهه قوه قضائیه و مجریه را با پدیده حکمرانی در انقلاب چهارم صنعتی به چالش می‌کشد. این چالش‌ها از جنس فهم ضرورت‌های جدید حکمرانی و تصمیم‌گیری است؛ چالشی که البته اختصاص به این دو حوزه ندارد و گریبان نظام حکمرانی و تصمیم گیری را می‌گیرد. این دو رخداد عبارت‌اند از حکم 10 سال زندان برای مدیر پلتفرم آپارات و بسته‌شدن (و سپس بازگشایی) حساب برخی از درگاه‌های پرداخت از‌‌جمله درگاه پرداخت شرکت زرین‌پال. پرسش‌هایی که حکومت‌ها در جهان امروز در سطوح کلان مدیریتی با آن مواجه‌ هستند، اینهاست: چگونه اداره امور عمومی (اعم از دولتی، قضائی و تقنینی) را می‌توان با تحول دیجیتال (Digital transformation) انطباق داد؟ چه ضرورت‌هایی برای سیاست‌های حمایتی از کسب‌وکارهای پیشرو وجود دارد؟ چگونه می‌توان دستگاه‌های حکومتی را با اقتصاد پلتفرمی و اقتصاد دیجیتال آشنا و برای تغییر آماده کرد؟ و‌... ‌پلتفرم‌ها ابزارهای اساسی سیاست صنعتی ‌شده‌اند و همچنان که در نوشته‌های پیش از این اشاره کرده‌ام، دولت‌ها به‌عنوان یکی از موضوعات مهم سیاست صنعتی به آنها می‌نگرند. هر دولتی، چه هند باشد چه آمریکا یا چین، سعی می‌کند از پلتفرم‌هایی که در حوزه ملی یا بین‌المللی فعالیت می‌کند، حمایت کند. این پلتفرم‌ها دامنه‌ای را می‌گسترانند که شرکت‌های مختلف، خُرد یا کلان، بومی یا ملی، بتوانند نوآوری‌های خود را در آن دامنه توسعه دهند. مثلا، همین آپارات می‌تواند زمینه‌ای فراهم کند که نوآوری‌های آموزشی را در حوزه آموزش‌و‌پرورش یا سلامت و صنعت در خود بپروراند، یا درگاه‌های پرداخت زمینه‌ای وسیع برای تسهیل تبادل مالی و رشد کسب‌وکارها فراهم می‌کنند. بی‌تردید یکی از اساسی‌ترین ضرورت‌ها، عبارت است از افزایش «سواد دیجیتال» مقامات حکومتی از قضات و وزیران و معاونان آنان ‌ تا نمایندگان مجلس. قرار نیست که اینان متخصص علوم کامپیوتر شوند، بلکه باید اصول اساسی دنیای جدید و منطق اداره امور در عصر انقلاب چهارم صنعتی را در چنین فضایی درک کنند. این وظیفه مقامات عالی قضائی، تقنینی و اجرائی است که این راه را بر خود و زیردستانشان بگشایند. اگر این منطق درک شود، گفتمان روشنی در این مواجهه پدید می‌آید؛ گفتمان دوران گسست (disruption). این گفتمان مشترک سیاستی در مدیران هر سه قوه سبب می‌شود که اینان درک مشترکی از این تحولات به دست آورند و از بسیاری از اختلاف‌ها و آرای عجیب قضائی یا تصمیمات عجیب‌تر سیاستی اجتناب خواهد شد. این نکته موضوع پیچیده‌ای نیست؛ ضرورت آموزش‌های پایه یا گفت‌وگوهای هدفمند سیاستی برای همه مدیران ارشد برای فهم انقلاب چهارم صنعتی لازم است. همین.

با این آموزش‌های پایه، یکسان‌سازی‌های آموزشی، فرهنگی و مدیریتی پیدا می‌شود و مثلا دیگر قوه مجریه در پروژه دولت الکترونیک این همه تأخیر و تعلل نمی‌کند یا مدیران بانکی در راه شرکت‌های پرداخت الکترونیک این همه سنگ‌اندازی نمی‌کنند و قضات در برخورد با آنان با چشم بازتری حکم صادر خواهند کرد. حکمی که برای بسته‌شدن حساب شرکت زرین‌پال یا مدیر آپارات صادر شد، به دلیل همین سنخ ناآگاهی‌ها و ناآشنایی مدیران اجرائی یا قضات با دنیای دیجیتال است. البته بحث تعارض منافع و فساد، حساب جداگانه‌ای دارد، ولی ما فعلا فرض را بر «سواد دیجیتال» در مقامات حکومتی می‌گذاریم که می‌تواند بخش مهمی از چنین مشکلاتی را برطرف کند.

از این‌رو، بر رؤسای قوا و مدیران ارشد کشور است که برنامه‌ای برای فهم و درک عمیق تحولات دنیای جدید داشته باشند تا بتوانند گفتمان سیاستی مشترکی را در بدنه‌های قضائی، تقنینی و اجرائی جاری و ساری کرده و اصطلاحا «جریان‌سازی» کنند. چنین برنامه‌هایی از سنخ استراتژی‌های کلان حکومتی است و ضرورتا باید از بالا به پایین جریان یابد. قدرت کارشناسان و مدیران میانی در حدی نیست که بتوانند چنین جریان‌سازی‌هایی را به انجام برسانند.

جریان‌سازی سیاستی از بالا به پایین شکل می‌گیرد. هر‌یک از قوا نیازمند برنامه‌های ویژه‌ای برای کشف و شناسایی مهم‌ترین امور جهان هستند. مدیریت استراتژیک نیازمند شناخت امور استراتژیک بوده و این خود نیازمند رصد تحولات جهانی است. «برنامه رصد» یک برنامه ویژه است که رؤسای قوا باید برای آن تمهیدات دائمی داشته باشند و دستگاه‌های تحت امر خویش را به اخذ گزارش‌های تحلیلی وادارند. «تفکر جهانی» امروزه برای هر حاکمی ضروری است. «پرسش‌های جهانی» درباره تحول دیجیتال باید در رأس موضوعاتی باشد که آنها باید به آن دلمشغول باشند. پرسش‌هایی از این دست: عمده‌ترین پیشران‌های نوآوری دیجیتال در جهان امروز چیست؟ ماهیت حکمرانی دیجیتال چیست و چگونه نظام مدیریتی ما باید با آن تحول یابد؟ منطق و سازوکار شکل‌گیری و توسعه یک شبکه اجتماعی مجازی چیست؟ جریان اصلی اقتصاد جهانی و اقتصاد بین‌الملل در سایه انقلاب دیجیتال چه تحولی یافته است؟ جریان اصلی آموزش، صنعت، سلامت، کشاورزی و‌... در سایه انقلاب دیجیتال چه تحولی یافته است؟ و... .

سطح کلان مدیریتی باید برنامه‌ای دائمی برای شناخت این تحولات داشته باشد؛ به‌ویژه مدیران ارشد حکومت بایستی از درافتادن به دام بوروکراسی (Administrative trap) و روزمرگی تصمیمات حذر کنند. حضور مدیران ارشد در جلسات انبوه روزمره اداری، آنها را از پرداختن به مسائل اصلی بازمی‌دارد و این یکی از مهم‌ترین چالش‌های اداره کشور است. افتادن در دام این روزمرگی‌هاست که تصمیماتی ضد‌توسعه‌ای از جنس دو تصمیم فوق‌الذکر را پیش می‌آورد. نه وزارت صمت و نه قوه قضائیه توجهی درخور به آثار مخرب چنین احکام و تصمیم‌هایی نداشته‌اند.

***************************************

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: