صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۶:۴۵  ، 
شناسه خبر : ۳۲۹۹۵۰

روزنامه کیهان **

اسرائیلیات مذاکره و تحریم/محمد ایمانی

اسرائیل چند سال است که در لفظ، به جایگاه واقعی خود نزد برخی مدعیان اعتدال و اصلاحات بازگشته و به عنوان مجسمه شرارت و خصومت با ایران معرفی می‌شود. اما آن‌ها حتی در این موضع هم صادق نیستند. یک وجه ماجرا این است که همین‌ها ۱۲ سال قبل در بحبوحه فتنه سبز، سینه‌چاک رژیم صهیونیستی شدند و با ملکوک کردن روز قدس (میراث بزرگ حضرت امام خمینی (ره)، شعار پخت و پز شده در وزارت خارجه اسرائیل را سر دادند؛ «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران». آن‌ها دقیقا سرگرم ایجاد حاشیه امنیت برای رژیم نامشروع و سرطانی اسرائیل بودند. پس از آن خیانت بزرگ هم، منطبق با منافع نامشروع اسرائیل و آمریکا، علیه منطق دفاع از امنیت کشور در بیرون مرز‌ها فضاسازی کردند. ترور شخصیت سردار سلیمانی و همرزمان او، بخشی از این خیانت سازمان‌یافته است.
اما وجه دیگر ماجرا که خبر از شدت بی‌صداقتی و نفاق می‌دهد، به مذاکرات برجام و پس از آن برمی‌گردد. از اینجا به بعد، اسرائیل در ادبیات مدعیان اعتدال و اصلاحات، ناگهان تبدیل به دشمن درجه یک شد! در حالی که ادعا می‌شد دولت (دموکرات) آمریکا دنبال تعامل و تفاهم با ایران است و اوباما بسیار مودب است، ضمنا گفته شد اسرائیل، مخالف این توافق است و کارشکنی می‌کند، و منتقدان داخلی هم با اسرائیل همسو هستند. این جماعت در طول شش هفت سال گذشته توضیح نداده‌اند که نسبت اسرائیل با آمریکا کدام است؟ نوچه و سگ زنجیری آمریکاست؛ یا حاکم بر آن؟ اگر نوچه باشد، که مخالفتش بی‌تاثیر است و دلیلی ندارد مقامات کاخ سفید، قبل و بعد از هر مذاکره، به تل‌آویو گزارش بدهند یا مشورت بگیرند. اما اگر صهیونیست‌ها غالب هستند، بنابراین برجام با هماهنگی و مدیریت صهیونیست‌ها پخت و پز شده و فرآورده‌ای مسموم است.
نکته سوم، از دو نکته قبلی هم قابل تامل‌تر است. واقعیت این است که بسیاری از شرارت‌ها و اقدامات خرابکارانه و تروریستی علیه کشورمان به ویژه در حوزه برنامه هسته‌ای طی دهه گذشته، با هماهنگی و همکاری مشترک آمریکا و اسرائیل انجام شده؛ اما طبق تقسیم کار میان آنها، غالبا این اسرائیلِ مستاصل در جنگ‌های منطقه‌ای است که برای القای توانمندی و بازیابی اعتبار امنیتی زائل‌شده خویش، مسئولیت اقدامات تروریستی را تلویحا به عهده می‌گیرد. خرابکاری ویروسی در نطنز در سال ۸۹ و همچنین ترور دانشمندان هسته‌ای (از شهیدان شهریاری و علی‌محمدی تا شهید فخری‌زاده)، و دو بار خرابکاری و انفجار در نطنز در سال جاری، در مقاطعی اتفاق افتاده که دولت‌های آمریکا ژست مذاکره با ایران گرفته بودند؛ اما از شبیخون دریغ نکردند. استاکس نت مشخصا محصول اقدام دولت اوباما بود و بعد‌ها اخبار آن در رسانه‌های آمریکا و اروپا منتشر شد. در این خرابکاری و اقدامات تروریستی مشابه، صهیونیست‌ها همکاری نزدیک داشته‌اند.
در اینجا چند سؤال مطرح است: اگر متهم آمریکاست، مذاکره و تعامل و توافق چه اعتباری دارد، وقتی طرف مذاکره، از خصومت و ضربه زدن در موضوع مورد مذاکره و توافق دست نمی‌کشد؟ اگر متهم اسرائیل است و اسرائیل سگ زنجیری آمریکاست، چرا آمریکا مانع اقدام سگ زنجیری‌اش نمی‌شود، بلکه چراغ سبز می‌دهد؟ اگر حساب آمریکا و اسرائیل جداست، چرا در صورت ضربه متقابل به اسرائیل، آمریکا بلافاصله کنار او قرار می‌گیرد و حمایت می‌کند؟ اگر هم اسرائیل بر آمریکا غالب است و صهیونیست‌ها به دیده مستعمره به آمریکا می‌نگرند، توافق با یک مستعمره فاقد اختیار، واجد کدام اعتبار است؟
این سؤال نیز همواره بی‌پاسخ مانده که اگر اسرائیل، مخالف مشی آمریکاست و این دو، سیاست متضاد دارند، چرا هنگام گستاخی اسرائیل، همین مدعیان دروغین اعتدال و اصلاحات، تبدیل به سپر بلای اسرائیل می‌شوند و می‌گویند این «تله تنش» است و نباید اسرائیل را مجازات کرد؟ آیا خروجی این همه دروغ (بخوانید اسرائیلیات تحریم و مذاکره)، جز این بوده که آمریکا و اسرائیل مشترکا جرئت ضربه زدن پیدا کنند؟ طرف مقابل اگر برخی از این عناصر را مهره نفوذی و مزدور خود نداند -که می‌داند- دست‌کم یقین دارد آن‌ها به جای مقاومت در برابر فشار غرب، آماده بستن دست طرف ایرانی در هر مواجهه‌ای هستند! این رویکرد تحریفی چند لایه است که به آمریکا و اسرائیل، جرئت زدن برخی ضربات را داد و اگر اقتدار نظام جمهوری اسلامی و دست‌های بزن آن نبود، به یقین جنایات و ضربات دشمن ده‌ها برابر می‌شد.
با در نظر گرفتن همه این واقعیت‌ها، می‌توان فهمید که چرا شیمون پرز و نتانیاهو در بحبوحه فتنه سال ۸۸، گفتند جنبش سبز، سرمایه بزرگ اسرائیل است، و سبز‌ها به نیابت از اسرائیل در داخل مرز‌های ایران می‌جنگند. همچنین این معما حل می‌شود که چرا از دولت بوش تا دولت‌های اوباما و ترامپ، همگی با ادبیات مختلف گفتند از رفورم و رفورمیست‌ها (مدعیان اصلاح‌طلبی) در ایران حمایت می‌کنند؟ یا اینکه چرا همین مدعیان اصلاح‌طلبی، به همه آن دولت‌ها پالس دوستی و تعامل فرستادند؟ از یاد نبرده‌ایم که ارگان حزب اتحاد ملت خواستار مذاکره «برده‌وار» و «برّه‌وار» با ترامپ، درست مثل رئیس‌جمهور صربستان شد! به‌راستی دشمن وقتی همه حربه‌هایش کُند شده، چرا نباید به تحریف‌کنندگان و تضعیف‌کنندگان قدرت ملی در داخل ایران، به چشم تنها سلاح جنگی موثر بنگرد؟ وقتی سران یک جریان آلوده بتوانند وسط آشوب نیابتی، گرای «تحریم‌های فلج‌کننده» را به دولت اوباما بدهند و سپس همان دولت خبیث را دوست ملت ایران جا بزنند و پرچم مذاکره و توافق به هر قیمت را حتی با دولت ترامپ و سپس بایدن بلند کنند، چرا دولت آمریکا آن‌ها را پیاده‌نظام خود به شمار آورد و روی خیانت‌شان به مردم خود در سر بزنگاه‌ها حساب باز کرد؟!
مگر خوارج و سران آن، تبدیل به پیاده‌نظام معاویه و عمروعاص (اردوگاه شام) در جنگ صفین نشدند و جنگ پیروز جبهه امیر مومنان (ع) را با تحمیل مذاکره و سازش، مغلوبه نکردند؟ مگر سران خوارج نگفتند لشکر اموی دشمن نیستند؟ خوب چرا دشمنان همان مدل نفوذ و ایجاد دودستگی را بازسازی نکنند؟ رحمت و رضوان خداوند الی الابد نثار سردار حکیم انقلاب، شهید سلیمانی باد که مهر ماه ۱۳۹۵ هشدار داد «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شده اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
آنچه نگرانی و تاسف را مضاعف می‌سازد، این است که گویا عبرت کافی از خدعه و خیانت‌های دولت اوباما گرفته نشده و با وجود همه ضرباتی که از ناحیه اعتماد به دشمن غدّار خوردیم، این بار لزوم اعتماد به دولت بایدن از سوی برخی مدیران و محافل همسو ترویج می‌شود. این در حالی است که مطبوعات آمریکا و اسرائیل به هنگام معرفی آنتونی بلینکن برای تصدی وزارت خارجه نوشتند «بلینکن، هدیه ویژه بایدن به اسرائیل است». توجیه اعتماد دوباره به آمریکا، یا از سر نفوذزدگی است، یا به خاطر زوال عقل و فقدان قوه عبرت‌اندوزی، و یا لجبازی آمیخته به بی‌کفایتی و روحیه مسئولیت‌گریزی، و یا ترکیبی سمّی از همه این امراض. همان قدر که متولیان چنین رویکردی، خطرناک و پرخسارت به نظر می‌آیند، به همان میزان برای دشمنان جذابند. از نگاه دشمن، چنین حربه و اهرمی را که بسیار موثر‌تر از اهرم فشار و تحریم است، باید به عنوان دارایی راهبردی، در قدرت حفظ کرد؛ چه اینکه حربه کُندشده تحریم به واسطه سوءمدیریت و سوءمحاسبه و تحلیل آن‌ها کارگر شده؛ و مذاکره مجدد بر سر توافق منعقده، توسط همان‌ها توجیه می‌شود! آن‌ها هر طوری که هست، باید در قدرت بمانند. از این منظر، انتخابات ایران برای آمریکا و اسرائیل (و برخی دولت‌های اروپایی) بسیار حیاتی است و باید تا می‌شود پیرامون آن فضاسازی و صحنه‌آرایی کرد. ساختار تحریم‌ها را باید محفوظ داشت و به فشار‌ها ادامه داد تا مدیران بی‌کفایت در داخل ایران، مردم را با واژه‌های قحطی و گرسنگی بترسانند! و متعاقب این هراس‌افکنی (تروریسم روانی) ادعا کنند علت همه مشکلات، حتی مرغ و تخم مرغ و شیر و پنیر و گوجه و روغن و پوشک، تحریم است؛ و اینکه مشکل نه با حمایت از تولید و مدیریت درست بازار، بلکه با سالی چند بار مذاکره، واگذاری پیاپی امتیازات به دشمن و گرفتن چند میلیارد دلار از پول خودمان برطرف می‌شود!
در مقابل این نقشه پیچیده و خیانت‌آلود که می‌خواهد کشور ما را ضعیف و مستاصل، فاقد گزینه اقدامات درونزا، گروگان و ناچار از تسلیم در مذاکره نشان دهد، قبل از همه، خود ملت ایران هستند. عبرت‌های مسیر هشت سال گذشته، جای بار‌ها بازخوانی دارد. اینکه چگونه، هم ۹۵ درصد برنامه هسته‌ای که در حال رسیدن به مقیاس‌های صنعتی (سودآوری‌های راهبردی) بود، تعطیل شد، و هم اقتصاد در رکود تورمی عمیق فرو رفت؟ چگونه به واسطه کانالیزه شدن برجامی، از دست‌کم ۲۵۰ میلیارد دلار درآمد در طول هشت سال محروم شدیم، کسب و کار و اشتغال و تولید زمینگیر شد، ضریب جینی (شکاف طبقاتی) تنزل‌یافته به رقم ۳۶ درصد، به بالای ۴۴ درصد برگشت، رکورد‌های تورم سه دهه قبل مجددا شکسته شد (چنانکه نرخ تورم فروردین، حدود ۵۰ درصد اعلام شده) و به خیال گشایش اقتصادی از خارج، هشت سال فرصت برنامه‌ریزی برای رونق هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا از بین رفت تا کشور، از صدقه سر مدیریت «برجام و دیگر هیچ»، شاهد هشت رتبه پسرفت اقتصادی باشد! شما بگویید؛ چنین مدیریت ضدکارکردی که خروجی رفتارش، تضعیف ارکان اقتدار یک قدرت منطقه‌ای بزرگ است، چرا نباید نامزد نشان شده قدرت‌های زورگو باشد؟
با این اوصاف باید شاهد تله‌گذاری‌های مشترک تا انتخابات باشیم که جریان خسارت‌آفرین را به عنوان ناجی اقتصاد و مایه گشایش‌های (موقت) گریم کند؛ بعد از آن هم که خر لنگ این جماعت از پل انتخابات گذشت، لابد می‌توان با او دوبله و سوبه حساب کرد؛ همه امتیازات موقت را برگرداند و امتیازات هنگفتی را برای ادامه مسیر شرطی‌سازی‌شده مطالبه کرد. آن‌ها ابعاد کوچک‌تر این صحنه‌آرایی را در آستانه انتخابات ۹۴ و ۹۶، انجام دادند؛ در حالی که سازمان تشدید تدریجی تحریم‌ها، در همان دولت اوباما پیوسته در حال فعالیت بود.
از نگاه عزت و منافع ملی، باید نقطه پایان بر این سیاست‌ورزی منحط گذاشت و شرط این ضرورت، بسیج گسترده ملی برای صیانت از «ایران قوی و مستقل» است. ضمنا باید در مقابل ضربات آمریکا و اسرائیل، ضربات راهبردی پشیمان‌کننده وارد کرد؛ چنانکه از مدافعان اقتدار کشور، این ضرورت راهبردی دریغ نکرده‌اند.

********************

روزنامه وطن امروز **

بررسی نقش برادر رئیس‌جمهور در برجام/محمدحسن آصفری*

تحقیق و تفحص از نهاد ریاست‌جمهوری اخیرا از سوی بنده تهیه و تدوین شده و «شفاف‌سازی»، هدف اصلی این طرح پیشنهادی است. با توجه به اینکه دولت دوازدهم رو به پایان است، چند سوال کلیدی مدنظر ما است که برای رسیدن به پاسخ این سوالات، باید مواردی مورد بررسی قرار گیرد و اصل ماجرا مشخص شود. برخی گزارش‌ها وجود دارد که صحت و سقم آن‌ها مشخص است و برخی نیاز به بررسی دارد که باید دنبال شود تا ابعاد مساله روشن شود. قطعا پس از تحقیق و تفحص، نتایج به دستگاه قضا ارجاع می‌شود و پس از آن ارتکاب جرم مشخص می‌شود.   از جمله مواردی که باید مورد بررسی قرار گیرد، وضعیت مالی، هزینه‌ها و درآمد‌های دفتر ریاست‌جمهوری و همچنین موضوعاتی درباره برجام، مذاکرات و نقش برادر آقای رئیس‌جمهور در مذاکرات برجام و مسائلی که وی دنبال می‌کرد و همچنین نقش آقای نهاوندیان در اوضاع مختلف اقتصادی است. از دیگر اهداف تحقیق و تفحص از نهاد ریاست‌جمهوری بررسی بودجه‌ها و اعتبارات این نهاد و هزینه‌کرد آن و چرایی افزایش این بودجه است؛ بودجه‌ها و اعتباراتی که در اختیار نهاد ریاست‌جمهوری قرار دارد مورد سؤال و ابهام جامعه بوده که موظف هستیم این ابهامات را برطرف کنیم.    عملکرد برخی مجموعه‌های تحت نظر نهاد ریاست‌جمهوری هم از دیگر موضوعاتی است که نمایندگان بنا دارند ابعاد مختلف آن در تحقیق و تفحص از این نهاد روشن شود.   مجلس برای شفاف‌سازی و روشن شدن مسائل و مباحث، لازم است عملکرد تحقیق و تفحص خود را در بُعد نظارتی دنبال کند و پیگیر باشد.   تا امروز امضای نمایندگان مجلس برای ضرورت اجرایی شدن این طرح جمع‌آوری شده، طرح در هیأت‌رئیسه تأیید و کمیسیون مربوط نیز مشخص شده تا مورد بررسی قرار گیرد و در نهایت به صحن علنی مجلس بیاید. با توجه به اینکه ممکن است زمان بررسی موضوعات و گزارش‌های واصله طولانی شود، تحقیق و تفحص از نهاد ریاست‌جمهوری حتی بعد از پایان دولت فعلی ادامه خواهد داشت و بعد از خروج حسن روحانی و تیم او از پاستور، مجلس یازدهم به وظیفه نظارتی خود عمل خواهد کرد. پیشنهاد طرح با نگاه سیاسی صورت نگرفته است، اعتماد مردم به نمایندگان مجلس وظایفی را بر دوش ما گذاشته و نظارت بر عملکرد دولت در عرصه‌های مختلف هم از جمله وظایف ما است که با جدیت و دقت به این وظیفه خود عمل خواهیم کرد.  
* نایب‌رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شورا‌های مجلس

*********************

روزنامه خراسان**

قدرت اجماع سازی بایدن واقعیت یا توهم! /مصطفی منتظر

با روی کار آمدن جو بایدن در کاخ سفید و در پیش گرفتن رویکرد‌های مغایر با دونالد ترامپ  خیلی از تحلیلگران  افزایش قدرت اجماع سازی کاخ سفید در دوره جدید را از ویژگی‌های متمایز دولت جدید آمریکا می‌دانند. حال سوال این است که به واقع کاخ سفید در چنین موقعیتی قرار دارد و اگر قدرت عرصه سیاست خارجی را دنباله قدرت و توان داخلی بدانیم  دولتمردان کاخ سفید تا چه حد توان پیشبرد اهداف خود  به ویژه درباره ایران با اجماع سازی را دارند؟ به واقع ابرقدرت سابق جهان در شرایطی به سر می‌برد که در زبان فارسی برای آن عبارت «نه راه پیش دارد و نه راه پس» استفاده می‌شود. وضعیت زیرساختی قدرت برای این کشور به شدت مضمحل شده و مسائل داخلی و گسل‌های عمیق آن که برای سال‌ها پشت گوش انداخته می‌شد امروز دیگر قابل ترمیم کوتاه‌مدتی نیست. از طرف دیگر دولت سابق دقیقا با ایستادن روی همین گسل‌ها به قدرت رسید و تا توانست آن‌ها را عمیق‌تر و گسترده‌تر کرد. اما امروز که بایدن برسر کار است نیز وضعیت به حدی بغرنج است که کار چندانی از پیش نمی‌رود. لیندسی گراهام -سناتور مطرح جمهوری خواه- چند روز پیش گفته بود هیچ بازه زمانی را سراغ ندارد که به این سرعت امنیت ملی آمریکا در آن خدشه دار شده باشد. اما قطعا او می‌داند که شرایط کنونی آمریکا و جهان اساسا راه‌حل چندانی را پیش پای بایدن نمی‌گذارد. متحدین آمریکا دیگر حاضر به پیروی بی‌چون و چرا از دولت این کشور نیستند هم به علت این که تجربه ترامپ را دارند و هم به علت این که منافعشان -همچون گذشته- طی درگیری شدید با رقبای آمریکا نیست. آلمان بهترین مثال در این زمینه است. متحدی که عموما پای خواسته‌های واشنگتن می‌ایستاد امروز حاضر به درگیری شدید با روسیه و چین نیست چرا که بخش بزرگی از گازش را از روسیه می‌گیرد و بخشی از پروژه انتقال گاز از این کشور به اروپاست و از طرف دیگر در نقطه انتهایی خط کمربند ابریشم چین است و منافع گسترده اقتصادی در این زمینه دارد. از همین جهت است که تلاش‌های بایدن برای اجماع‌سازی غربی دیگر نمی‌تواند به شکل سابق موفق باشد. از طرف دیگر بایدن با یک کشور به‌هم‌ریخته مواجه است. زیرساخت‌های آمریکا در بیست سال گذشته ترمیم نشده و این کشور در برخی ایالت‌ها به اندازه یک کشور آفریقایی عقب‌ماندگی زیرساختی دارد. گرچه این امر عجیب نیست چرا که پول مالیات دهندگان آمریکایی به جای خرج در زیرساخت‌ها، برای کشتن مردم خاورمیانه و دیگر نقاط جهان خرج شده است. کرونا اقتصاد آمریکا و دولت‌های غربی را در کما فروبرده و در طرف مقابل چین -مهم‌ترین رقیب آمریکا- در قله رشد اقتصادی جهان ایستاده است. تمامی اقتصاد‌های بزرگ جهانی در وضعیت منفی به سر می‌برند و تنها چین است که توانسته این اعداد را به مثبت تبدیل کند. چشم‌انداز‌های بلندمدت نیز شرایط را به شکلی مثبت برای این کشور به پیش می‌برد. اما در آمریکا وضعیت همچنان بی‌ثبات است. جنگ اقتصادی آمریکا علیه چین نیز که در دوره سابق پیگیری می‌شد حتی قبل از متغیر کرونا شکست خورده و در وضعیت کنونی عملا باید به شکل رقابت به‌پیش رود. در حوزه نظامی نیز آمریکا متغیر‌های سابق خود برای اعمال قدرت را از دست داده است. تمرکز بر دریای چین نتوانسته اقدامات دولت چین در گسترش قدرت نظامی و سیاسی و اعمال تفوق بر این منطقه را متوقف کند. در خاورمیانه نیز دوستان آمریکا چندان وضعیت خوبی ندارند و مکنزی از نابودی برتری هوایی آمریکا در یک نقطه عملیاتی پس از ۷۰ سال سخن می‌گوید. در مرز‌های روسیه نیز که قرار بود به محلی برای عقب راندن پوتین و کنترل روسیه در زمینه‌های سیاسی و نظامی تبدیل شود، با اقدامات نظامی روسیه کاملا برعکس شده و حالا طرف‌های غربی هستند که نگران شده‌اند. عامل مهم دیگر در این زمینه تخلیه معنا از آمریکاست. کشوری که مدعی رهبری بر جهان آزاد و نمونه کامل جامعه مدنی تصویر می‌شد، حالا به یک کشور دوقطبی در زمینه نژادپرستی تبدیل شده که در آن هفتاد میلیون نفر به یک رئیس جمهور شبه‌نژادپرست و طرفدار فاصله گرفتن از دیگر کشور‌های آزاد، رای می‌دهند. حالا هالیوود نیز مثل سابق نمی‌تواند از برتری آمریکا در همه زمینه‌ها فیلم بسازد. ایده سرزمین رویا‌ها نیز سال‌هاست به کنار رفته و آمریکا دیگر محلی برای رسیدن به آرزو‌های بلند دیده نمی‌شود. گرچه هنوز هیچ رقیب جدی برای این ایده‌ها در جهان وجود ندارد و شاید همین موضوع علت اصلی باقی ماندن همان تکه‌های سابق در فضای جهانی است، اما همان فضای سابق نیز آن چنان تضعیف شده که بعید است بتواند خود را ترمیم کند. باید توجه داشت آمریکا بدون توان رهبری ذهنی و فکری در سطح جهانی، نخواهد توانست در هیچ زمینه رهبری و اجماع سازی چندانی  کند. خلاصه این که وضعیت داخلی آمریکا، شرایط اقتصاد جهانی، وضعیت ژئوپلیتیک در نقاط مختلف جهان، عدم امکان برای اتحاد‌های سابق و... آمریکایِ بایدن را در وضعیتی عجیب از نبود گزینه‌های خوب و اجبار به انتخاب بین گزینه‌های بد، قرار داده است. وضعیتی که باتوجه به نگرش‌های آینده پژوهانه بعید است در رویه هایش چندان تغییری اتفاق بیفتد.

*********************

روزنامه ایران **

تشدید اضطراب مردم با اخبارمنفی کرونایی/محمد مهدی فرقانی

واقعیت این است که از آغاز شیوع کرونا تا به امروز در شرایط خاصی از منظر ارتباطی و رسانه‌ای به سر می‌بریم. بدین معنا که هم تعدد و هم تنوع رسانه‌ها و حجم اخبار درست و نادرستی که مدام بر سر مردم آوار می‌شود، امان زندگی آن‌ها را بریده است. اولاً حجم بالای اخبار نوعی استرس و اضطراب را به همراه دارد. ثانیاً درمواجهه با این اخبارغیرواقعی و واقعی تشخیص درست و نادرست برای مردم دشوار شده است. ثالثاً به‌نظر می‌آید حجم اخبار منفی خیلی زیاد شده به نوعی که افراد جامعه در هیچ لحظه‌ای احساس آرامش و رضایت خاطر ندارند. مردم مدام نگرانند. مدام چشم انتطار هستند چه خبر جدیدی منتشرخواهد شد، چه اتفاقی خواهد افتاد و سرنوشت خود و دیگران به کدام سو خواهد رفت؛ بنابراین مواجهه با این حجم از اخبار درست به‌نظر نمی‌رسد حتی جامعه شناسان هم توصیه می‌کنند که مردم خود را کمتر در معرض اخبار و رسانه‌ها قرار دهند بخصوص در معرض اخبار منفی. به نظر من جریان اخبار منفی در شرایط امروز داستان بسیار پُر آب چشمی است. مردم ما در حال حاضر زندگی در جهانی سرشار از بی قراری و اضطراب را تجربه می‌کنند و واقعاً نمی‌دانند چگونه باید در این شرایط به آرامش برسند و چطور باید اخبار موثق و صحیح را دریافت کنند. این موضوع کار رسانه‌های سنتی را بسیار سخت کرده است و در عین حال وظیفه جدیدی در پیش روی رسانه‌ها قرار می‌دهد. این رسانه‌ها هستند که باید کار انتخاب را برای مردم آسان کنند و با پیگیری صحیح و راستی آزمایی آنها، اخبار درست و نادرست را مشخص کنند و اعتماد عمومی را به خود جذب کنند. البته این فقط کار رسانه‌ها نیست. رابطه بین رسانه‌ها و دولت و مجموعه حاکمیت و بحث اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی، همگی عناصری هستند که بر چگونگی عملکرد رسانه‌ها تأثیر‌گذار است. اگر مردم به دولت اعتماد نداشته باشند اگر سرمایه اجتماعی در جامعه پایین باشد رسانه‌ها هم هیچ معجزه‌ای نمی‌توانند بکنند. در هر حال زندگی در جهان رسانه‌ای امروز برای مردم بسیار دشوار است. رسانه‌ها قرار بود که تا حدی زندگی را برای مردم تسهیل، شفاف و همه چیز را برای مردم جامعه قابل رؤیت و قابل لمس کنند. اما امروز با ظهور شبکه‌های اجتماعی مختلف و رقابت میان فضای مجازی و رسانه‌های سنتی نه تنها شاهد شفافیت در اخبار نیستیم بلکه نوعی بلاتکلیفی و سرگشتگی جدیدی برای افراد جامعه ایجاد شده است.

*********************

روزنامه شرق **

‌تعادل آزادی، پویایی و پایایی/عیسی منصوری

با تعبیری ساده از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، نمی‌توان هم‌زمان هم سرعت و هم دقت انجام کاری (مانند سنجش سرعت و تکانه الکترون) را حداکثر کرد؛ افزایش سرعت، کاهش دقت را به همراه دارد و برعکس. این قاعده در بسیاری از امور طبیعی و زندگی روزمره قابل مشاهده و مواجهه است. در گستره‌ای وسیع‌تر، همین سیاق با «سه‌گانه آزادی، پویایی و پایایی» در نظام‌های حکمرانی قابل مشاهده است. کشور‌ها در عمل، در آنِ واحد به دو مؤلفه از این سه مؤلفه توجه و تمرکز می‌کنند. هرچه سیستمی آزادتر و پویاتر باشد، ناپایداری بیشتری را تجربه می‌کند؛ اقتصاد جهانی، متأثر از روند‌های تکنولوژیک، آزاد و پویا است، اما هم‌زمان بحران‌ها و نوسانات جدی مانند بحران اقتصادی ۱۱-۲۰۰۸ را تجربه می‌کند. از این منظر کشور آمریکا سطح بالایی از آزادی و پویایی را تجربه می‌کند، اما هم‌زمان بحران استفاده از اسلحه در آن جدی است. کشور چین مصداق یک سیستم پویا و پایدار است که سطح آزادی فردی در آن پایین است. بخش عمده‌ای از کشور‌های با درآمد پایین در جهان، فاقد مؤلفه پویایی در سطحی مطلوب هستند و این امر خود را در قالب توان اقتصادی و تکنولوژیک آن‌ها نشان می‌دهد، مانند بنگلادش در دو دهه پیش. به این ترتیب موفقیت در حکمرانی نیازمند ایجاد تعادل نسبی بین این سه مؤلفه است. بدون در‌دست‌داشتن یک ارزیابی کمّی از این مؤلفه‌ها در ایران، می‌توان گفت که کشور در چند دهه اخیر انواعی از تعادل‌ها را با این سه‌گانه تجربه کرده است. مثلا در اوایل پس از انقلاب سطح بالای آزادی و پویایی‌ـ به‌ویژه اجتماعی و سیاسی‌ـ همراه با بی‌ثباتی‌های ناشی از رفتار گروه‌های سیاسی مانند منافقین، حزب توده و... تجربه شد. در دوره جاری به نظر می‌رسد به دلایل متعدد سطح پویایی در کشور در تعامل با دو مؤلفه دیگر به طور درخورتوجهی کاهش پیدا کرده است. نوع کسب‌وکار‌های با بیشترین سهم در اشتغال و معیشت مردم نشان‌دهنده بازگشت به کسب‌وکار‌های با الگوی سنتی و کم‌بازده است و به همین ترتیب نرخ رشد بهره‌وری کل عوامل منفی است. اخیرا در حساس‌ترین حوزه تکنولوژیک کشور یعنی صنعت هسته‌ای مشکلی حادث شد که به تعبیر یکی از مقامات کشور نشانه ضرورت به‌روزآوری (و به تعبیر این یادداشت پویاسازی تکنولوژیک) سیستم امنیتی کشور است. این مؤلفه‌ها با یکدیگر برهم‌کنش هم دارند. محدودیت دسترسی آزاد به ظرفیت‌ها و منابع جهانی به دلیل تحریم، افزایش سطح امنیتی در بخش‌هایی از کشور، از جمله به دلیل وجود تعارضات بین‌المللی با پدیده‌هایی مانند اسرائیل، داعش و... و همچنین ضعف دولت‌ها در مقابل نظارت‌های محدودکننده (با عنایت به دولت‌محور‌بودن توسعه در ایران) سطح عمومی مؤلفه آزادی به‌ویژه در حیطه اقتصادی را کاهش داده است. شرایط این دو در کنار هم سبب بروز مسئله در حوزه سوم یعنی پایداری شده است. مسائل پیش‌آمده در دی و آبان سال‌های اخیر مصادیقی از چالش در مؤلفه پایایی هستند. شاید بتوان گفت نظام حکمرانی کشور برای حوزه‌های آزادی و پایایی موضع تعریف‌شده‌ای (حتی گاه به صورت نانوشته) دارد.  

اما برای حوزه پویایی، برنامه مشخصی که متناسب با نوساناتْ قابلیت انطباق و سازگاری داشته باشد، دیده نمی‌شود. از قضا برای ارتقای سطح کارآمدی نظام حکمرانی کشور، تعیین تکلیف و ارتقا در مؤلفه پویایی گام اول است. کشور‌های با‌تجربه دولت اثربخش مانند کره جنوبی، سنگاپور و مالزی ابتدا با تمرکز بر امر پویایی آغاز کردند. در ادامه، سطح آزادی‌های سیاسی مبتنی بر هنجار‌ها در سنگاپور با یک نظام تقریبا تک‌حزبی هم با پیشرفت در مؤلفه پویایی ارتقا پیدا کرد. همه‌گیرشدن سریع کرونا حاصل آزادی و گستردگی در مراودات بین مردم جهان بوده است. در مقابله با آن شاید در کوتاه‌مدت کاهش سطح آزادی نسخه‌ای اثرگذار باشد، اما پاسخ اصلی همه کشور‌ها از جمله ایران استفاده از ظرفیت مؤلفه پویایی یعنی تولید تکنولوژیک واکسن و به دنبال آن بازگرداندن آزادی مراوده به جامعه است. پیش‌نیاز پویایی برای ایران حاضر افزایش توان استفاده، یادگیری و نهایتا تولید تکنولوژی است. نظام حکمرانی کشور نیازمند پذیرش اثرپذیری و اثرگذاری بر جریان تکنولوژی جهان است. برای سنجش ظرفیت نظام حکمرانی کشور در این حوزه عیار نحوه تعامل یا مشارکت در ایجاد زیرساخت‌های در‌حال تأسیس در جهان در حوزه اینترنت ماهواره‌ای پیشنهاد می‌شود. ما قرار است استفاده از آن را به دلایل معلوم محدود کنیم، مصرف‌کننده صرف آن باشیم، بهره‌گیری فنی کنیم یا در آن مشارکت کنیم؟ پویایی که دستاوردش افزایش درآمد سرانه و رفاه مردم است و برای مردم ایران در گرو مراوده تکنولوژیک با جهان است، به تعبیر منتسکیو با خود، نرم‌خویی با طرف‌های تجاری و البته خودی‌ها به همراه می‌آورد. این امر نرمی دنیا با ما و نرمی ما با خود (و ارتقای سطح آزادی و ثبات) را هم به همراه خواهد داشت.

*********************************

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: