صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۶  ، 
شناسه خبر : ۳۴۹۶۲۲

چرا کوبا و کره شمالی موفق نشدند؟

سیدمحمود صدری

کشورهایی که  از مشخصات اقتدار گرایی بر خوردار باشند لاجرم مجبورند با بخشی از نخبگان خود بر خورد کنند و آن ها را از گردونه حکومتی باز دارند‌. البته حاکمیت های اقتدار گرا دارای شرایط و وضعیت های مختلفی هستند. بعضی‌ از آن ها به رفاه ملی و توسعه و پیشرفت اهمیت می ‌دهند در عین‌حالیکه مشخصات توسعه را به طور همه جانبه ندارند.

حکومت های اقتدار گرا چنانچه همراه با  انقلاب، قدرت را بدست گرفته باشند از نیروها و  نخبگان بر آمده از انقلاب استفاده نموده و به کمک آنها  به پیشرفت هایی‌ دست خواهند یافت اما اولا همین نیروی انقلابی در ابتدا، خبرگان قبلی و مخالفان شایسته  را کنار گذاشته اند و یا به آنها بی اعتنایی کرده اند  ولذا جامعه را از خدمات آنها محروم ساخته اند و ثانیا بخش زیادی از این نیروهای انقلابی در استمرار  حرکت  انقلابی حذف می گردند چرا که اختلافات نیروهای انقلابی پس از پیروزی بوجود می آید.  لذا معروف است که  انقلاب فرزندان خود را می‌خورد .تقریبا در تمام انقلاب ها در نهایت اقلیتی از این نخبگان انقلابی در کنار حکومت باقی می‌مانند .  دسته دیگری ازحاکمیت های اقتدار گرا نظم وانضباط اداری وتشکیلاتی را برای مقابله با دشمنان خود لازم داشته ولذا در سایه این انضباط به دستاوردهایی  نائل می شوند.  هیتلر در سایه قدرت انسانی بسیار تعلیم یافته که از زمان بیسمارک‌ پایه های آن ریخته شده بود وهمچنین ایدئولوژی سوسیال‌ناسیونال وتهییج حس ناسیونالیستی  و استالین با نظم وانضباط آهنین و چند برنامه برای توسعه صنایع سنگین و در سایه نیروهای نخبه سوسیالیسم به بخش هایی از قدرت، بخصوص بازدارندگی نظامی، دست پیدا کردند. کره شمالی هم در زمینه نظامی پیشرفت کرد  و کوبا‌ نیز در آموزش و بهداشت دستاورد چشمگیری بر جای گذاشت ولی  این دو کشور در دیگر زمینه ها ده ها سال از جوامع نظیر خود عقب مانده اند که این امر ریشه در اقتدارگرایی و به سبب آن توسعه نامتوازن دارد.

تأملی بر تحرکات جدید آمریکا
محمد مهدی ایمانی پور
این روز‌ها تحرکات آمریکا در شرق سوریه وارد مراحل خطرناک و تازه‌ای شده است. بر اساس مستندات موجود، واشنگتن به‌دنبال تشکیل شورای عشایری در منطقه الجزیره سوریه است و بر این اساس، عناصر داعشی و جبهه النصره را وارد این تشکل جدید کرده است. همچنین اشغالگران آمریکایی، مراکزی برای آموزش عناصر داعش به‌منظور استفاده از تسلیحات جدید به‌وجود آورده اند. در تحلیل این تحرکات جدید، نکاتی وجود دارد که نمی‌توان به‌سادگی ازکنار آن گذشت:
نخست این‌که بخشی از تحرکات آمریکا در سوریه، جنبه امنیتی داشته و ناظر بر راهبرد کلان دموکرات‌ها و جمهوریخواهان مبنی بر ایجاد بحران‌های عمیق و مستمر راهبردی در منطقه غرب آسیاست. خلق ناامنی، ترور و خشونت در کشور‌های مسلمان تبدیل به یک فرمان ثابت در عرصه سیاست خارجی واشنگتن شده و بازتعریف تروریسم تکفیری در مناطق مرزی سوریه و عراق نیز بر همین مبنا صورت می‌گیرد. دولت کنونی آمریکا که بسیاری از اعضای آن سال ۲۰۱۳ در پیدایش داعش نقش به‌سزایی ایفا کرده‌اند، در حال حاضر نیز سرمایه‌گذاری خود را روی تجدید حیات شوم داعش و احرارالشام (جبهه النصره سابق) البته با اسامی جدید،  متمرکز ساخته‌اند.  
نکته دوم،  مربوط به نگاه خاص جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا نسبت به تحولات منطقه است. در سال ۲۰۰۶، زمانی که بایدن در کسوت یک سناتور آمریکایی مشغول فعالیت در کنگره بود، طرح فدرالیزه کردن عراق را بر مبنای مؤلفه‌های قومیتی و مذهبی تدوین کرد. این طرح، ترجمانی از تجزیه عراق به سه کشور سنی نشین، شیعه نشین وکرد نشین بود، اما در واقع این طرح منحصر به عراق نبود و کل منطقه غرب آسیا را در بر می‌گرفت. فقدان امنیت جمعی، خمیرمایه این طرح خطرناک را تشکیل می‌دهد به‌گونه‌ای که به موازات تشدید بحران‌های امنیتی، شکاف‌های قومیتی و مذهبی در سراسر منطقه عمیق‌تر شود و در نهایت، مقدمات تجزیه کشور‌های مسلمان را فراهم کند. تقسیم سودان به دو بخش جنوبی و شمالی (براساس تعلقات مذهبی) بر همین اساس با مدیریت واشنگتن و تل‌آویو صورت گرفت.  
نکته سوم به بازتعریف گفتمان تروریسم تکفیری در برهه کنونی برمی‌گردد. اقدامات به‌ظاهر غیر مرتبط در سطح جهان در یک نگاه جامع، قطعات یک پازل است. تحرکات اخیر آمریکا در سوریه بی‌ارتباط با جریان اسلام هراسی از جمله قرآن‌سوزی در غرب نیست.  اتاق‌های فکر در آمریکا و اراضی اشغالی در صدد هستند تروریسم تکفیری را به‌عنوان نماد دروغین اسلام معرفی و ترویج کرده و در کنار استفاده از توان ضد امنیتی داعش و تروریست‌های تکفیری علیه امنیت جمعی منطقه، از چهره ضد فرهنگی آن نیز در راستای ترویج آموزه‌های ضد دینی و استمرار روند اسلام هراسی در جهان استفاده کنند.  
​​​​​​​در چنین شرایطی باید متوجه نقشه راه فرهنگی و امنیتی آمریکا و متحدانش درتقابل همه جانبه با جهان اسلام بود. این نقشه راه، فرهنگ دینی، امنیت روانی و تمامیت ارضی کشور‌های مسلمان را هدف قرار داده است. اکنون زمان آن رسیده تا ابعاد مبنایی و عملیاتی این نقشه خطرناک برای افکارعمومی دنیا و خصوصا مسلمانان تشریح شده و تدابیر لازم در مواجهه تمام عیار با آن در نظر گرفته شود. بخش مهمی از این روند، مرهون به کارگیری دقیق ابزار‌ها و الگو‌های تبلیغی مؤثر (در ذیل جهاد تبیین) است.  
 

گام اول مشارکت حداکثری
سیدعبدالله متولیان

۱- در نگاه امام خمینی (ره) «مجلس عصاره فضائل ملت است» و این کامل‌ترین و رساترین سخن در باره مجلس است. مجلس به‌عنوان چشم و گوش و بازوی مردم، مقدرات کشور را تعیین و از طرف مردم قانون وضع می‌کند و بر اجرای قانون نظارت می‌کند. ملت قوی و بزرگ، مجلس قوی، انقلابی، مردمی، متخصص، متعهد، اهل فن و کارآمد می‌خواهد، مجلسی که نمایندگانش در عین دارا بودن دانایی و تجربه، تخصص و کارآمدی ساده زیست، فسادستیز، خدوم، امتحان داده، با کفایت، برنامه‌دار، خوشنام، جوانگرا، شجاع، عاشق خدمت به مردم، بصیرت، مؤمن، انقلابی باشند و در خدمت به مردم سر از پای نشناسند و خود را وقف مردم کنند.
۲- مطالبه و نگاه مردم و نظام به چهار رکن «مشارکت»، «امنیت»، «سلامت» و «رقابت» مطالبه و نگاهی حداکثری است و بر این اساس مطالبه و نگاه سیاسیون و اصحاب رسانه و قلم نیز باید حداکثری باشد. در نقطه مقابل دشمنان مردم ایران به این چهار رکن نگاه حداقلی دارند. دشمنان و بدخواهان مردم ایران در بزرگ‌ترین جنگ ترکیبی با استفاده از امپراتوری عظیم رسانه‌ای، ظرفیت بی انتهای دنیای مجازی، مراکز سایبری، شبکه نفوذی، غربزدگان و افراد مرعوب و مجذوب بیگانه از میان ارکان چهارگانه انتخابات دو رکن «مشارکت حداکثری» و «امنیت فیزیکی و امنیت روحی و روانی مردم در انتخابات» را نشانه رفته و در کنار دو رکن مذکور برای عدم استقبال افراد شایسته از ثبت‌نام نمایندگی مجلس تلاش مضاعف می‌کنند. به فرمایش مقام معظم رهبری «آن نماینده مجلسی که با پول فلان شرکت و فلان کمپانی و فلان ارباب و فلان پولدار توی مجلس بیاید، مجبور است آنجایی که آن‌ها لازم می‌دانند، قانون جعل کند، قانون بردارد، توسعه و تضییق در قانون بکند.»
۳- مجلس دوازدهم وظیفه ریل‌گذاری برای اجرایی کردن برنامه هفتم و تعیین مقدرات پنج‌ساله کشور و نظارت دقیق بر اجرای سیاست‌ها در چارچوب رفع فقر، فساد، تبعیض، تورم و بیکاری را به عهده دارد. مشارکت حداکثری ثبت نام‌کنندگان و نامزد‌های واجد شرایط در انتخابات اولین گام برای پرشور کردن انتخابات و تحقق وظایف مجلس دوازدهم خواهد بود.
میدان ثبت نام آزمون عملی همه افراد صلاحیت داری است که به مردم و کشورشان علاقه دارند و معتقدند با همدلی و اتحاد می‌توان دشمن را از توطئه و دسیسه علیه مردم ایران ناامید کرد. باید مقدرات و اداره کشور را خودمان به دست بگیریم و با مشارکت حداکثری دسیسه‌ها و توطئه‌های دشمن را خنثی کنیم. بی تردید هیچ اتفاقی در سال جاری نخواهد توانست به اندازه یک انتخابات پرشور دشمن را عصبانی کند.
۴- تلاش دشمن برای کاهش مشارکت مردم و نخبگان در انتخابات بر «بزرگ‌نمایی مشکلات» «تمرکز بر تولید و تکثیر شایعات، دروغ‌پراکنی، اتهام زنی»، «حاشیه سازی»، «تلخ کردن ذائقه مردم»، «ایجاد اختلال در بازار برای ناراضی و مأیوس کردن مردم»، «غبارآلود کردن فضای کشور»، «اختلاف افکنی»، «بی انگیزه کردن» و «ناامید سازی» استوار است. در این میان هرگز نباید از قتلگاه فضای مجازی و ظرفیت دنیای یله و رهاشده، بی در و پیکر مجازی غافل شد که بی‌شک مهم‌ترین، موثرترین، خطرناک‌ترین و کارآمدترین ابزار مخالفان، بدخواهان، معاندان و دشمنان برای تأثیرگذاری بر مردم ایران و پیشبرد اهداف شیطانی آن‌ها است.
در نقطه مقابل تلاش مردم، نخبگان، سیاسیون، احزاب، اصحاب رسانه و قلم برای انتخابات حداکثری و خنثی کردن تلاش دشمن، باید بر «همگرایی»، «وحدت»، «امیدآفرینی»، «اعتمادسازی»، «کاهش تنش‌های سیاسی»، نشاط اجتماعی، گرم کردن تنور انتخابات، استوار باشد.
۵- حال که از یک‌سو قانون انتخابات تغییر کرده و نگرانی برخی از سیاسیون درباره عدم احراز نیز منتفی شده و میدان برای همراهی بیشتر و گسترده‌تر با مردم و نظام فراهم شده است و از سوی دیگر شاهد تلاش دشمنان در جنگ ترکیبی برای پیشگیری از انتخابات حداکثری هستیم، انتخابات میدان آزمایش خوبی برای تشخیص عیار همت، بصیرت و صداقت سیاسیون، نخبگان، اصحاب رسانه و قلم و مطبوعات است که در مسیر دفاع تمام عیار از منافع ملی، ناکام ساختن دشمنان، تهییج غرور ملی، به میدان آوردن نامزد‌های صاحب صلاحیت و انتخابات پرشور، بانشاط و حداکثری به میدان آمده و علاوه بر ایفای نقش برای تحقق اهداف نظام و انتظارات مردم، خشنودی حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه و رضایت خداوند را جلب نمایند.

خطر نئولیبرالیسم در برنامه هفتم !
مصطفی غنی زاده
نئولیبرالیسم عموما به معنای بازاری کردن همه امور اجتماعی و خصوصی‌سازی تمام موارد دولتی و خدمات عمومی است. متاسفانه اخباری به دست ما رسیده که برخی عناصر که در دهه هفتاد هم در کشور مسئولیت داشتند در کمیسیون‌های مرتبط با برنامه هفتم در مجلس سخن از خصوصی‌سازی همه چیز گفته و بر آن پافشاری کرده‌اند. این آقایان قصد دارند نسخه‌ مرده نئولیبرالیسم که کشور را در سه دهه گذشته تضعیف کرده، این بار در برنامه هفتم بگنجانند، اما نئولیبرالیسم چیست و چه می‌گوید؟
این مفهوم که ساخته و پرداخته‌ مکتب اتریش از میزس تا هایک است یک بار در دهه ۱۹۸۰ در آمریکا و انگلیس تجربه شده که شاخص‌ترین افراد آن، تاچر و ریگان هستند. این مکتب اقتصادی می‌گوید دولت نباید به هیچ وجه در امور اقتصادی دخالت کند و باید دست بازار را آن قدر باز بگذارد که هرکاری خواست انجام دهد. این سیاست گذاری می‌گوید که دولت نباید در بیمه، درمان، آموزش، تنظیم‌گری بازار، کمک یارانه‌ای به فقرا و... دخالت کند. ترجمه عملیاتی این موضوع به معنای خصوصی شدن همه بیمارستان‌ها، مدارس و هر خدمت عمومی دیگر حتی در حد لوله کشی روستاهاست. 
این تجربه در دهه هفتاد برای ایران هم صورت گرفت. جمله معروف «توسعه باید اتفاق بیفتد حتی اگر برخی زیر چرخ آن له شوند» بیانگر همان دوران است که با حذف امر عدالت معتقد بودند، بدون مردم می‌توان به توسعه دست یافت. اما امروز و پس از سه دهه، این مکتب با چنین میزانی از خشونت ساختاری در تمام دنیا مرده است. مشخص شده که اگر همه چیز به سمت خصوصی شدن و بازاری شدن پیش برود، جامعه فقیرتر می شود و نزاع اجتماعی افزایش می‌یابد. نتیجه‌ای که امروز در ایران شاهد آن هستیم. علاقه‌مندان به این نگاه می‌گویند که مدیریت دولتی ناکارآمد و فسادزاست، لذا همه چیز باید خصوصی شود تا کارآمد و توسعه‌زا شود. حال این که تجربه نشان داده که خصوصی‌سازی تقریبا در هیچ کشوری به چنین نتایجی منجر نخواهد شد. بخش بزرگی از خدمات دولتی مانند مدارس و بیمارستان ها، ذاتا امکان خصوصی و پولی شدن را ندارند. یعنی اگر تمام یا اکثر مدارس را پولی کنیم، امکان تحرک اقتصادی فقرا و شکوفا کردن استعدادشان را از بین بردیم و آن ها باید در فقر خود غرق بمانند یا اگر تمام یا اکثر بیمارستان ها را خصوصی و پولی کنیم به قشر ضعیف و متوسط رو به‌ ضعیف گفته‌ایم، اگر بیمار شدی یعنی فقیر شدی و اگر فقیر بودی و بیمار شدی باید بمیری‌. 
تجربه جهانی در بسیاری از کشورها مانند  آرژانتین (۱۹۸۱ و ۱۹۸۵)، اروگوئه (۱۹۸۲)، شیلی (۱۹۸۴)، مکزیک (۱۹۹۴) و جمهوری چک (۱۹۹۷) نشان داده که خصوصی‌سازی حداکثری در بهترین حالت به فقیرتر شدن پنج دهک اول یعنی نیمی از جامعه منجر خواهد شد و بحران‌های مالی شدید ایجاد خواهد کرد. سوال این است که اگر نیمی از جامعه فقیر شود چطور آن جامعه توسعه خواهد یافت؟
راه جایگزین، دولتی‌سازی حداکثری این خدمات اجتماعی  یا صنایع نیست، بلکه دولت باید در میانه بایستد؛ در برخی موارد خودش متصدی باشد (برای مثال در بیمارستان ها) و در برخی موارد مدیریت عمومی و مردمی را تقویت کند (مثلا در مدارس). در بسیاری از امور هم با تنظیم‌گری و دخالت مدبرانه، بازار را مدیریت کند. این مدل هم به بازار اجازه می‌دهد تا در یک حد و محدوده معین فعالیت کند (نه این که تصمیم‌گیرنده‌ همه چیز باشد آن طور که نئولیبرالیسم می‌گوید) و هم به دولت اجازه می‌دهد تا با برخی متصدی‌گری‌ها و قاعده‌گذاری‌ها تنظیم‌گری کند. مهم این است که مدل خصوصی کردن همه چیز رخ ندهد.
حال این دولت و مجلس انقلابی است که باید در این زمینه تصمیم بگیرد. این که آیا قرار است همچون دهه هفتاد که همه‌ ما به آن و مسئولان ارشد آن دوران انتقاد داریم، مدلی سیاه کننده اجرا شود یا این که مدلی بومی و براساس تجارب داخلی و خارجی به کار انداخته شود

در جست‌وجوی ناامیدی!

جعفر بلوری
1-اگر بخواهیم پیام و مفهوم نظریه «معنا درمانی» ویکتور فرانکل، روانشناس و عصب‌شناس مشهور اتریشی را به زبان خیلی ساده بیان کنیم این می‌شود که «انسان، نباید تحت هیچ شرایطی امیدش را از دست بدهد. انسان می‌تواند از دل هر شرایط غیر قابل تحملی، معنایی یافته و امید را زنده نگاه دارد.» او مثال‌هایی هم از زندانیانی می‌زند که به گفته خودش، در بدترین شرایط ممکن -حتی غیر قابل تصور- زیسته‌اند ولی تا وقتی امید داشته‌اند، زنده مانده‌اند اما به محض این که امیدشان را از دست داده‌اند، انواع بیماری‌های عفونی و مرگبار- که چه بسا پیش از این بدون وجود علائم و نشانه در وجودشان بوده -بروز یافته و فرد را در کمتر از 24 ساعت از پا در آورده است. داشتن هدف در کنار امید، و یافتن «معنا» از دل هر شرایط، چکیده آن چیزی است که نظریه «معنادرمانی» این روانشناس مطرح اتریشی به آن توصیه می‌کند.
2-وقتی جامعه‌ای (جامعه به معنای یک جمع کوچک مثل خانواده یا بزرگ مثل یک کشور) به هر دلیلی، به سمت ناامیدی رفت، به همان میزانِ ناامیدی، از امکان موفقیت و رسیدن به اهدافش کاسته خواهد شد. مرور تاریخ نه چندان دور غرب نشان می‌دهد، در شرایط غیر عادی و بحرانی-مثل جنگ‌های جهانی اول و دوم-یکی از کارویژه‌های طیف‌های مختلف جامعه-از سلبریتی بگیر تا نخبگان علمی و سیاسی-تلاش برای امید آفرینی بین مردم بوده است. وقتی به هر دلیلی مثل تبعات یک جنگ سخت و طولانی، یا تحریم‌های آنچنانی، تنظیمات معمول یک جامعه، به هم می‌خورد، هر یک از این طیف، برای کمک به بهبود فضای حاکم بر جامعه به ‌اندازه خود تلاش می‌کرد. به عنوان فقط یک مثال در حوزه سینما، گفته می‌شود بروز و ظهور شخصیت‌های سینمایی و ایتالیایی «چیچو و فرانکو» که در حوزه طنز فعال بودند، حاصل چنین شرایطی است. آنها به ‌اندازه خود و در حوزه فعالیت خود برای کمک به بهبود حال و روز انسان‌هایی که از جنگی به بزرگی جنگ جهانی دوم زخم خورده بودند، تلاش می‌کردند. همین‌طور آهنگ‌ساز، نقاش، روزنامه نگار و....در حوزه‌های کاری‌شان، برای کمک به بهبود شرایط روانی جامعه و تزریق شادی و امید ورود می‌کردند.
در تاریخ معاصر کشور خودمان نیز می‌توان نمونه‌های مشابهی یافت که، ماحصل شرایط جنگ و بعد از جنگ 8 ساله است. می‌خواهیم بگوییم، یکی از کارویژه‌های طیف‌های مختلف جامعه به ویژه طیف رسانه (از سینما و تبلیغات بگیر تا روزنامه و خبرگزاری) در شرایط خاص و بحرانی، تولید شادی و امید بین مردم است تا، مردمان آن کشور راحت‌تر بتوانند از شرایط دشوار عبور کند. این «شرایط دشوار» می‌تواند به سختیِ فضایی باشد که فرانکل در کتاب مشهورش توصیف کرده؛ و می‌تواند از آن شرایط سخت‌تر نباشد.
3-بند سوم این یادداشت را با یک سؤال شروع می‌کنیم: «آیا ایران، امروز درگیر جنگ است؟» به عبارت دیگر «آیا جنگ جبهه غرب با جمهوری اسلامی ایران، بعد از شکست عراق و پذیرش قطعنامه 598 تمام شد؟» پاسخ روشن است: خیر. این جنگ همچنان ادامه دارد و فقط شکل آن تغییر یافته و پیچیده‌تر و گسترده‌تر از یک جنگ کلاسیک شده است. امروز کشور ما در حوزه‌های مختلف نرم و سخت درگیر جنگ است. از تحریم‌های ظالمانه اقتصادی تا یک جنگ شناختی و رسانه‌ای. امروز درگیر یک جنگ تمام‌عیار ترکیبی هستیم که به اعتقاد حقیر، به مراتب دشوارتر از جنگی است که با رژیم بعث عراق داشتیم. در چنین شرایطی وضعیت رسانه‌های ما چگونه است؟ وضعیت سلبریتی‌هایمان چطور؟ آیا آنها در مسیر تولید و تزریق شادی و امید قرار دارند؟ چند درصد از سلبریتی‌ها و رسانه‌ها برای تولید امید، و چند درصد برای تولید ناامیدی فعالند؟ یافتن پاسخ‌های این سؤال‌ها اصلا سخت نیست. همین حالا به صفحات اول روزنامه‌ها، سایت‌ها و خبرگزاری‌های کشور سری بزنید. همین‌طور به کانال‌های خبری آنها نگاهی بیندازید.
4-حالا کمی به پاسخ این سؤال‌ها بیندیشید: به نظر شما، در شرایط همان ایام جنگ جهانی اول و دوم و بعد از آن، کشورهایی مثل آمریکا یا انگلیس با افراد و رسانه‌هایی که ظرفیت و توانشان را به میدان می‌آوردند تا با پمپاژ ناامیدی و یأس اوضاع را برای مردم سخت کنند، چگونه برخورد می‌کردند؟ در چنین شرایطی، با طیفی که برای دشمن قلم می‌زدند، چگونه برخورد می‌کردند؟ این‌جا از «نقد» آن هم از نوع «کارشناسی» آن حرف نمی‌زنیم. نقد در هر شرایطی لازم است. این‌جا از طیفی حرف می‌زنیم که، مطالب تولیدی‌شان، عیناً و بدون کمترین تغییری از سوی بدترین و کثیف‌ترین دشمنان کشورشان، بازنشر می‌شود، آن هم به شکلی گسترده و وسیع. مطالبی که جز دروغ، یأس‌آفرینی چیزی به خورد مخاطب نمی‌دهد. نوع برخورد با چنین طیفی در غرب شاید برای عده‌ای باورکردنی نباشد. بخوانید:
5-در طی سال‌های منتهی به جنگ جهانی دوم و در حین این جنگ، رژیم آلمان نازی اقدام به ایجاد و تقویت جریان تبلیغاتی (پروپاگاندا) به زبان‌های خارجی و بالاخص انگلیسی برای ایجاد تزلزل، تضعیف روحیه و ایجاد ناامیدی در کشورهای متخاصم می‌کرد. در این میان وقتی انگلیسی‌ها متوجه قضیه شدند به طور خاص 32 نفر از افراد دخیل در قسمت انگلیسی پروپاگاندا آلمان نازی را به خیانت متهم و محاکمه کردند. (دقت کنید! 32 نفر را که در آلمان به زبان انگلیسی فعال بودند نه در انگلیس). به عنوان مثال نام «ویلیام بروک جویس» معروف به «لرد هُو هُو» را در گوگل انگلیسی جست و جو کنید. درباره او آمده: «او در نیویورک به دنیا آمد و سپس به ایرلند و بریتانیا مهاجرت کرد و از سال 1932 به اتحادیه فاشیست بریتانیا پیوست و سپس در سال 1939 به آلمان فرار کرد و در سال 1940 تابعیت آلمان را گرفت. وی با اجرای برنامه آلمان تماس ارتباط گرفت (Germany calling) و یکی از معروف‌ترین افراد در قسمت انگلیسی رادیو آلمان شد. جویس در اوج نفوذ خود، در سال 1940، حدود شش میلیون شنونده ثابت و 18 میلیون شنونده گاه به گاه در بریتانیا داشت. او آخرین اجرای خود را در 30‌آوریل 1945 طی نبرد برلین انجام داد چون به اسارت ارتش بریتانیا درآمد و به اتهام خیانت به بریتانیا به اعدام محکوم شد. این در حالی بود که هیچ سندی دال بر تابعیت بریتانیایی وی موجود نبود و او به جرم خیانت به کشوری که اصلا شهروند و تبعه آن نبود محکوم به مرگ شد.» 
مورد بعدی «ملیدرد گیلرز» آمریکایی است که سال 1934 برای تحصیلات در رشته موسیقی به درسدن آلمان رفت و علی‌رغم خروج اتباع آمریکایی از آلمان در سال 1941 به خاطر نامزد آلمانی‌اش در این کشور ماند. او به تدریج وارد رادیو آلمان شد و در قسمت سیاسی این رادیو مشغول شد و با نام مستعار «سالی» اجرای برنامه می‌کرد. وی در مارس 1946 توسط قوای آمریکایی دستگیر شد و سال 1949 به جرم خیانت محاکمه شد و به 30 سال زندان و 123000 دلار جریمه محکوم شد. سال 2021 (دو سال پیش)‌هالیوود فیلمی ساخت به نام « خائن آمریکایی». موضوع این فیلم راجع به زندگی گیلرز است. همین طور «هربرت جان برگمن»، «رابرت هنری بست» و... که پس از بازداشت شدن، سرنوشت بدی برایشان رقم خورد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره رسانه‌ها و افرادی که در شرایط جنگی - وحتی غیر جنگی- اقدام به یأس‌آفرینی کرده و برای دشمن فعالیت می‌کنند بد نیست روی «توکیو رز»‌ها هم یک بررسی اجمالی صورت دهید!
این‌جا در ایران خودمان اما اوضاع بسیار متفاوت است. این‌جا روزی داریم به نام «روز خبرنگار». امسال در این روز به چنین رسانه‌هایی جایزه دادند و از سلبریتی‌هایی هم که در بحبوحه جنگ ترکیبی دشمن، سمت دشمن ایستاده بودند، دعوت به عمل آمد تا با آنها قراردادهای میلیاردی ببندند. 
 

به بهانه روز خبرنگار...

حسن بیادى

اگر در کشور ایران خبرنگار و رسانه آزاد حرفه‌ای و بدون آلایش‌های باندی وجود داشت، آیا دیگر فساد در جامعه نهادینه می‌شد؟ البته در ارائه یک خبر حدود منافع و اقتدار ملی یک کشور باید مد‌نظر قرار بگیرد؛ اما تا کجا؟ شاید بی‌تدبیری دولت‌ها زمینه‌های فساد را ایجاد کند؛ ولی خودش که برای خودش دزدی نمی‌کند! اما چنانچه از این بی‌تدبیری شخص یا افرادی یا باندی خارج از دولت منتفع شدند، این دیگر یک جنایت است و افشای این موارد عین مصلحت است و رسالتی است برای حفظ منافع ملی. چنانچه افشا و برملاکردن و جلوگیری از طریق رسانه‌ها و افراد آزاداندیش و انقلابی صورت نگیرد، به رسالت حرفه‌ای و ملی-میهنی خود عمل نکرده‌اند و در صورت افشا اگر به جای تشویق و همراهی با آنها با خشونت برخورد شود، آن دولت‌ها دیگر تبدیل به یک نهاد تمامیت‌‌خواه می‌شوند. در کشورهای توسعه‌یافته که خبرنگار و رسانه‌های آزاد وجود دارد، نه به صورت مطلق ولی نوعا فساد فرصت جوانه‌زدن و رشد پیدا نمی‌کند و قبل از آنکه فسادی بخواهد شکل بگیرد، با تیزبینی و افشاگری خبرنگاران تیزهوش نطفه آن خفه و جلوی بی‌تدبیری‌های سازمان‌یافته دولتی و نیز دزدی و اختلاس گرفته می‌شود، و این نیست که چندین طبقه ساختمان بر پایه فساد اداری و تبانی ساخته شود و بعد با هزینه‌هایی بیشتر از ساخت، از بیت‌المال یا از جیب مردم تخریب آن در برنامه قرار گیرد و آسیب‌های اجتماعی به جامعه تحمیل شود. پر واضح است که وقتی یک سلسله بلوک و ساختمان چندین طبقه در مقابل چشم همگان بدون طی مراحل قانونی و اخذ مجوز ساخته شده، یک سؤال بزرگ را در اذهان مردم و کارشناسان پر‌رنگ می‌کند که متولیان امر در دوره ساخت کجا بودند و چرا جلوی آب را با بیل نگرفتند و آن‌گونه که همگان شاهد بودند، خواستند با پیل مانع کار شوند که متأسفانه فاجعه آفرید و تا الان هم هیچ‌کس پاسخ‌گو نبوده و شاهد ضرب‌المثل عامیانه کی بود، کی بود، من نبودم، هستیم. اینک مردم مانده‌اند و ادعای پررنگ مبارزه با فساد مدیریت کلان شهری. بدون تردید فساد در این ساخت‌وسازهای غیرمجاز، با مصالح سست و غیر‌استاندارد و در برابر دیدگان ناظران قانونی ریشه در دخالت باندهای مخوف و زنجیره‌ای در سازمان‌های مختلف دارد. شاهد سخنم خاطره‌ای است از روزهای پایانی حضورم در شورای اسلامی شهر تهران که با نظر اعضای شورای سوم شهر تهران و تأیید فرمانداری تهران تصمیم گرفته شد که ساختمان‌های غیرقانونی و غیراصولی بخش مرتضی‌گرد، اول جاده قم تخریب شود و نقشه عملیاتی برای اقدام همه‌جانبه آماده شده بود که صبح روز عملیات، آقای قالیباف گفتند از ارگانی خاص و شورای تأمین استان دستور اکید آمده که این عملیات متوقف شود. 

این در حالی بود که چند روز قبل بخشدار آن منطقه که یک خانم مهندس بود، با اختلاس چندین میلیاردی دستگیر شده بود. اما نکته پایانی؛ همان‌گونه که رهبر انقلاب فساد را به اژدهای هفت سر تعبیر کردند، بنده بر این باورم که برای مبارزه با این اژدها چاره‌ای جز عزم و اراده ملی و برنامه روشن عملیاتی و به وسیله نیروهای کاربلد و پاک وجود ندارد. اگرچه نقش پررنگ رسانه‌های آزاد و مستقل را نباید نادیده گرفت. از خداوند منان می‌خواهم به دادمان برسد و خبرنگاران آزاد‌اندیش و منصف و آگاه را در پناه خود حفظ فرماید. آمین یا رب‌ العالمین.

خبرنگار هم پرستار است

جواد شاملو 

اگر عالمان و هنرمندان و نظریه‌پردازان و روشنفکران را پزشک جامعه در نظر بگیریم، خبرنگاران پرستاران جامعه‌اند. پزشک همیشه بر بالین بیمار نیست، گاه می‌آید و گاه می‌رود. اما پرستار همواره در دسترس بیمار و در کنار اوست. هر موقع از شب و هر زمان از روز. خبرنگار مثل پرستار کارهای درلحظه را انجام می‌دهد. با خبر به جامعه مسکن می‌زند.

با خبر در مواقع اضطراری او را آگاه نگه می‌دارد. با خبر او را راهنمایی می‌کند و با خبر وقایع را به‌صورت اولیه تبیین می‌کند. خبر سطحی از آگاهی است که برخلاف علم، در لحظه‌ها و ساعت‌ها و روزها مقید است. مدام باید به‌روزرسانی شود و خیلی زود قدیمی می‌شود. خبرنگاران مثل پرستاران آرام و قرار ندارند، مدام از این‌سو به آن‌سو می‌روند و شب و روز هم برایشان فرق زیادی ندارد چون خبر شب و روز نمی‌شناسد. تعطیل و غیر تعطیل هم، عید و عزا هم. سایه خبر از زندگی خبرنگار هیچ‌گاه کم نمی‌شود. 

خبر در دنیای امروز نقش متفاوتی پذیرفته است. کم‌کم جای دانش را هم گرفته و بسیاری از مردم تصویر خود از جهان را نه از دانش‌ و حکمت و علم، که از اخبار روزمره می‌گیرند. خبر جای سرگرمی را هم گرفته است. باخبر می‌توان مخاطب جذب کرد، باخبر می‌شود تجارت کرد. مردم از شدت خبر خواندن آرامش ذهنی خود را ازدست‌داده‌اند و کتاب‌های گوناگونی در مذمت افراط در خبرخوانی نوشته می‌شود. در چنین فضایی، نقش خبرنگار پررنگ‌تر هم شده است. خبرنگار امروزی باید بداند در ذهن مخاطب، خبر جای وسیعی اشغال کرده است.

خبرنگار امروزی برای اینکه‌ مخاطب خود را به‌وسیله اخبار مریض نکند، باید خودش کمی پزشک بشود. باید کمی عالم بشود، کمی هنرمند و کمی روشنفکر‌. چون خبر جای علم و هنر و تحلیل را گرفته‌. خبرنگار امروزی باید علاوه بر واقعیت، حقیقت را هم مخابره کند، مثل آوینی. و مثل آن بانوی بی‌بدیل تاریخ، حضرت زینب کبری سلام الله علیها. او نیز هم پرستار بود و هم به‌نوعی و به تعبیری، خبرنگار. او که ما تصویرمان از عاشورا را مدیونش هستیم. او که «ما رأیت إلا جمیلا» را تبدیل به مهم‌ترین تیتر واقعه کربلا کرد.

گروکشی مدعیان اروپایی دموکراسی در روز روشن
دیکتاتوری ضرب در فساد!
نوید مؤمن
ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان روزهای آرامی را سپری نمی‌کند! سران اتحادیه اروپایی از جمله امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه و اولاف شولتس صدراعظم آلمان هیچ‌‌گاه وی را از نیش و کنایه‌های خود بی‌نصیب نگذاشته و مخالفت دولت بوداپست با برخی اصلاحات قضایی مدنظر اتحادیه اروپایی  را مصداق نافرمانی، دیکتاتوری و بی‌بهرگی وی از روحیه تعامل جمعی قلمداد می‌کنند! در رسانه‌های اروپایی از جمله یورونیوز، دویچه وله و خبرگزاری فرانسه اوربان به عنوان فردی شناخته می‌شود که هیچ‌گاه نسبت به همگرایی در اتحادیه اروپایی دید مثبتی ندارد و برابری انسان‌ها نیز برایش بی‌معناست! اما اصل ماجرا چیست؟! آیا طرح این اتهامات مستمر علیه اوربان، دلیل مشخصی دارد؟ آیا در دیگر کشورهای اروپایی که امروز سران آنها منتقد اوربان هستند، حقوق اولیه انسانی و آزادی بیان واقعی نمود و عینیت دارد؟ اگر اینگونه نیست، چگونه صرفا در قبال مجارستان و دولت اوربان چنین مواردی در رسانه‌های غربی پررنگ می‌شود؟ پاسخ به این سوالات چندان دشوار نیست! 
صورت مساله این است که سران اتحادیه اروپایی و حتی پارلمان اروپا از دولت بوداپست خواسته‌اند الگوواره‌های تحمیلی جنسی از سوی این مجموعه را به رسمیت بشناسد اما اوربان  معتقد است الگوی ال‌جی‌بی‌تی‌کیو (LGBTQ) از سوی این اتحادیه، در تعارض مطلق با ارزش‌های فطری و انسانی قرار دارد و نهاد خانواده را به صورت مستقیم هدف قرار خواهد داد. نخست‌وزیر مجارستان در برابر اصرار اتحادیه اروپایی مبنی بر لزوم پذیرش الگوهای جنسی تحمیلی این مجموعه از سوی دولت بوداپست، تاکید کرده از ریشه‌های مسیحی کشورش محافظت خواهد کرد.
اما سران اروپایی مخالفت اوربان با انحرافات جنسی طبقه‌بندی‌شده و تزیین‌شده اروپایی را مصداق نافرمانی وی از نظم و قانون تلقی کرده و در مواجهه با این مخالفت منطقی، بودجه اختصاصی مجارستان (که از سوی اتحادیه اروپایی به اعضا پرداخت می‌شود) را قطع کرده‌اند. صورت مساله مشخص است: اگر اوربان زمینه تصویب و اجرایی شدن الگوهای انحرافی جنسی در کشورش را فراهم نکند و آنچه را حقوق همجنس‌گرایان و گروه‌های منحرف نامیده می‌شود به رسمیت نشناسد، تحت انواع فشارهای مالی و هجمه‌های رسانه‌ای از سوی غرب قرار خواهد گرفت اما کافی است وی یک بار برای همیشه این الگوهای ضدانسانی و غیراخلاقی را بپذیرد تا همه این هجمه‌ها از کشورش برداشته شود!
این همان ماهیت و ذات اتحادیه اروپایی است. همگان به یاد دارند سال 2008 میلادی، ایرلندی‌ها در یک همه‌پرسی جنجالی، به تصویب پیمان جمعی اروپا (موسوم به پیمان لیسبون) رای منفی دادند اما پس از حدود یک سال، مقامات اروپایی ایرلندی‌ها را مجبور کردند بار دیگر در یک همه‌پرسی دیگر به این پیمان رای مثبت دهند! به عبارت بهتر، رای ایرلندی‌ها تنها در صورتی برای اروپاییان دارای ارزش بود که با دستورات دیکته‌شده از سوی آنها مطابقت داشته باشد! پس از اینکه ایرلندی‌ها در دفعه نخست به پیمان لیسبون رای منفی دادند، چنان فشارهای روانی، تبلیغاتی و سیاسی و حتی برخی تهدیدات اقتصادی علیه ایرلندی‌ها افزایش یافت که برگزاری همه‌پرسی جبرانی(!) مورد استقبال آنها واقع شد؛ جایی که با رای مثبت به پیمانی که آن را رد کرده بودند، از شر فشارهای اتحادیه اروپایی خلاص شدند. 
اکنون دولت‌های مجارستان و لهستان هر دو با قوانین جنسی تحمیلی از سوی اتحادیه اروپایی مخالف هستند اما این مخالفت، به مذاق مدعیان دموکراسی و نمادهای واقعی دیکتاتوری در بروکسل و استراسبورگ خوش نیامده است. اروپاییان مدام به بوداپست و ورشو اولتیماتوم می‌دهند که عدم پذیرش خواسته‌ها و مطالبات غیراخلافی مصوب پارلمان اروپا و اتحادیه اروپایی، مصداق عینی نافرمانی آنها از عقل(!) جمعی بوده و عوارض بسیار سختی برای این دولت‌ها به دنبال خواهد داشت. در پیشبرد این نقشه راه اروپایی، رسانه‌های وابسته به هر دو جریان محافظه‌کار (راست میانه) و سوسیال دموکرات در سرتاسر اروپا مشغول نوعی تصویر‌سازی مخوف و خطرناک از ویکتور اوربان و دولتش هستند. همپوشانی رسانه‌های غربی با سیاستمداران اروپایی در تخریب دولت‌های مجارستان و لهستان به وضوح نشان می‌دهد استقلال رسانه‌ها در کشورهای اروپایی نیز نوعی گزاره دروغین با هدف انحراف افکار عمومی دنیا نسبت به واقعیات جاری در قاره سبز محسوب می‌شود. فساد اخلاقی سازمان‌یافته در اروپا ضرب در دیکتاتوری در این مجموعه شده و ترکیب آزاردهنده و دهشتناکی را ایجاد کرده که بسیاری از شهروندان اروپایی نیز دیگر طاقت سر سپردن به آن را ندارند.
نام:
ایمیل:
نظر: