صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۶  ، 
کد خبر : ۳۴۸۹۸۸

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۷ تیرماه ۱۴۰۲

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز سه‌شنبه ۲۷ تیر

بیداریِ وجدان‌ها

لیلا عبداللهی اقدم 

«انقلابی‌ها دوباره دست به‌کار می‌شوند» قصه ساختنِ رویاهای تازه در کشوری آزاد است

 «ماشا به چه معنا است، وقتی تمام روایت‌های ما برای ما ساخته شده است؟»  این پرسشی است که یکی از شخصیت‌های داستان «انقلابی‌ها دوباره دست به کار می‌شوند» در آغاز آن می‌پرسد. مائورو خاویر کاردناس نویسنده رمان به وضوح می‌خواهد از پیش‌‌داوری‌های دیرینه و تثبیت‌شده شما درمورد اینکه روایت و رمان باید به چه شکلی باشد، شِکوه کند. نخستین رمان او می‌خواهد با هر صفحه‌اش در مقابل شما مقاومت کند. خواندن این رمان به‌مانند آن است که در میان طنزی درونی که توسط افرادی ناشناس گفته شده، رها شده‌اید و هرگز به شما اجازه دسترسی به جزئیات و تنظیمات را نمی‌دهند تا نتوانید منابع را درک کنید. ناراحت‌کننده و سرگردان است، گذشتن و بی‌خیال‌شدن آسان است، به‌نظر نمی‌رسد کسی تغییر کند.  هیچ راهی برای اوج و صعود وجود ندارد.  اینطور به‌نظر می‌رسد که کاردناس به خواسته شما اهمیتی نمی‌دهد. و بااین‌حال، اگر اجازه دهید کلمات شما را در خود غوطه‌ور کنند، می‌توانید خلاقیت و جسارت سبک‌های روایی نویسنده را تجربه کنید. رمان گهگاه تأثیری تکان‌دهنده و باطراوت دارد – لحظاتی که سبک ثقیل و وزین کتاب با مضمون مطابقت دارد: جوانی و انگیزه آرمان‌گرایانه به آرامی محو و نابود می‌شود.

وقایع رمان بیشتر در دهه ۱۹۹۰ اتفاق می‌افتد. این رمان، داستان سه دوست در دوران کودکی از شهر گوایاکیل، واقع در اکوادور را روایت می‌کند که کلاس بالایی دبیرستان خود بودند. آرمان‌های مترقی آن‌ها از مربی موردعلاقه‌شان، کشیش افراط‌گرایی به‌نام پدر ویلالبا الهام گرفته شد. حس منجی‌گری در آنها موج می‌زد، گویی «آنها برای تغییر اکوادور انتخاب شده‌اند… و دقیقا تصور منتخب‌بودن برای تغییر اکوادور به آنها اجازه داد تا دست به کارهایی بزنند که مطابق با شرایط و سن‌وسال آن‌ها نبود.»

آنتونیو یکی از این سه دوست است که به تحصیل در رشته سیاست و ادبیات در  دانشگاه استنفورد می‌پردازد (مانند نویسنده این رمان.) و دیگری لئوپولدو است که با لئون فبرس کوردرو، رئیس‌جمهور سابق اکوادور کار می‌کند. دوست سوم، رولاندو، درگیر خلق نمایشنامه‌های رادیویی وحشیانه است که به‌ندرت شنونده‌ای برایشان پیدا می‌شود.

با خواندن فصل اول، خواننده ممکن است تصور کند که این رمان از اصول رئالیسم جادویی آمریکای جنوبی پیروی می‌کند. صاعقه به کیوسک تلفنی برخورد می‌کند و مردم تهیدست شهر می‌توانند به صورت رایگان با بستگان خود در سراسر جهان تماس تلفنی برقرار کنند.  دولت از این موضوع ناراضی است و لئوپولدو برای قطع‌کردن خطوط تلفن فرستاده می‌شود. در این میان کار کاردناس فقط به سخره‌گرفتن است. اینجاست که رئالیسم جادویی به پایان می‌رسد و آزمونی با سبک خود را شروع می‌کند. از آن باجه تلفن، لئوپولدو پس از سال‌ها سکوت با آنتونیو تماس می‌گیرد. به امید اینکه دوستش برگردد و در پی اهداف دوران کودکی‌شان برود که یکی از مهم‌ترین این اهداف نامزدی برای انتخابات است. به‌گونه‌ای که «یک فرد از خارج برگشته، برنده رقابت شود و تغییر واقعی ایجاد کند.»

آنتونیو در سانفرانسیسکو زندگی بورژوایی بوهمیایی داشته است، سعی دارد بنویسد، مشروب بخورد، رابطه جنسی برقرار کند، و درعین‌حال هیچ چیز ارزشمندی ننویسد. همان‌طور که او آخرین کار  خود را ویرایش می‌کند، این پرسش ذهن او را درگیر خود می‌کند که نویسنده چه نقشی در جامعه بازی می‌کند. آیا فقط به این دلیل که من در یک کشور فقیر به دنیا آمده‌ام مجبور به بازگشت هستم، درست است؟  نکات برجسته و چشمگیر این رمان شامل دو فصل از نوشته‌ها و تفکرات آنتونیو است. کاردناس خاطرات آنتونیو را به ما نشان می‌دهد که با انتقاد شدید نویسنده آن همراه است. این‌هم یک تکنیک تماس و پاسخ  عالی است و هم فراغت و تسکین کمیک را فراهم می‌کند. در همین‌حال، رولاندو همراه ایوا درحال برنامه‌ریزی برنامه‌های رادیویی خود است. در یکی از فصل‌های چالش‌برانگیز از لحاظ سبک‌شناسی، درحالی‌که رولاندو و ایوا درمورد اعتقادات سیاسی خود و تأثیر آنها بر پخش برنامه‌های رادیویی بحث می‌کنند، کاردناس از دیالوگ و توضیحات جداشده با خط تیره استفاده می‌کند، بدون اینکه یادآور شود این نقل‌قول از چه کسی است -چه منزجرکننده است که این آدم خوک‌صفت با اینکه فایده‌ای برای رادیوی ما ندارد و ما تحت سیستم حکومتی زندگی می‌کنیم که به ال‌لوکو اجازه می‌دهد بارها‌وبارها نامزد انتخابات شود؟ و چه پرسش اشتباهی -اکنون او می‌تواند آزردگی خود را در صدایش احساس کند – نکته این است که به آنها اطلاع دهید. از اینکه او می‌گوید که هدف ما بهترکردن زندگی آنها است چقدر قانع‌کننده به‌نظر می‌رسد. عصبانی است… ما وجدان را در مردم بیدار می‌کنیم. ما گفتمان را به سمت حقیقی‌اش سوق می‌دهیم که مردم با کمال میل و آن را عادلانه بپذیرند. ما به‌واسطه هنر از شرایط خود فراتر خواهیم رفت…

زمانی‌که شخصیت‌های اصلی داستان در اکوادور دوباره گرد هم می‌آیند، نمایش محفل‌های دوران دبیرستانشان این‌بار به‌عنوان جنبش‌های سیاسی و قوی‌تر،  ظاهر می‌شود. به‌نظر می‌رسد هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند. آنتونیو از خود می‌پرسد:«اگر همه سازمان و نهادهای غیردولتی و غیرانتفاعی جهان فعالیت خود را متوقف کنند… آیا کسی متوجه می‌شود؟ برای او تصور امکان تغییر شکل‌دادن انگلیسی‌آمریکایی به‌منظور انتقام از آمریکایی‌هایی که آمریکای لاتین را با سیاست‌های مداخله‌جویانه خود تغییر می‌دهند کاری عبث، کودکانه و بیهوده می‌نمود. با ادامه کار در  این راستا دیگر چیزی باقی نمی‌ماند و همه‌چیز بیهوده خواهد بود، تبریک می‌گویم، آنتونیو، و حالا چی؟»

هر پاراگراف و جمله این رمان را می‌توان در چندین صفحه توضیح داد. از نام‌های مستعار استفاده می‌شود تا قبل از اینکه معانی آنها تداعی و آشکار شود.  قالیچه مدام از زیر ما کشیده می‌شود و زیر پایمان خالی می‌شود. ما ساخته شده‌ایم که احساس ناامنی کنیم. یکی از دوستان آنتونیو به نام ماشا، خوانندگان را از انتقاد به عدم تمرکز در این رمان باز می‌دارد. «شما ادعا می‌کنید که داستان‌های به‌اصطلاح  متعارف را تحقیر می‌کنید. به‌نظر می‌رسد شما عمدا در پی حذف‌کردن هر سرنخ یا نشانه هستید. نشانه‌ای که علت اینکه چرا این سخنان را به ما نسبت می‌دهید. چگونه می‌توانیم مهم و جدی را از کم‌اهمیت‌تر تشخیص دهیم؟» این یک نقد منصفانه به این کار است. کاردناس شوخی و لذتی به‌وضوح در این سبک بی‌عیب‌ونقص گنجانده است!

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز سه‌شنبه ۲۷ تیر

بازی برد - برد دیپلماسی ایران در قاره سیاه

ابوالفضل ظهره‌وند

روابط ایران و آفریقا که در دولت گذشته به‌دلیل سیاست‌های غربگرایانه فریز شده بود، در دولت سیزدهم و با سیاست عزتمندانه به ریل اصلی خود بازگشت و ایران اکنون به‌دنبال توسعه روابط اقتصادی در این قاره است.

حجت‌الاسلام رئیسی، رئیس‌جمهور کشورمان در ۲۳ ماه گذشته بیش از ۱۲ سفر به کشورهای دوست از چین تا آمریکای لاتین داشته داشته و با پیگیری عضویت در شانگهای و بریکس به رودررویی با تحریم‌ها رفته است. آفریقا سالانه ۱۳ قلم محصول نفتی به ارزش ۱۰۰میلیارد دلار وارد می‌کند؛ محصولاتی که ایران تولیدکننده آنهاست. ۱.۵میلیون بشکه از ظرفیت پالایشی آفریقا غیرفعال است که می‌توان با صدور خدمات فنی - مهندسی به مقصد صادرات نفت ایران تبدیل شود. همچنین تجارت چهار میلیارد دلاری با آفریقا دور از دسترس نیست.  تردیدی وجود ندارد توسعه ارتباطات با کشورهای آفریقایی از ابعاد مختلف برای ایران مهم و راهبردی است. از جنبه گفتمانی و فرهنگ انقلاب اسلامی، ارتباط با کشورهای آفریقایی بهترین بستر برای انتقال مواضع فکری و سیاسی ایران به مردم مظلوم قاره آفریقاست. سند این مدعا را که مردم مظلوم آفریقا به شنیدن و دنبال کردن گفتمان ناب انقلاب اسلامی نیاز دارند، می‌توان در تعداد پیروان و رهروان مسلمان در نیجریه جست که با پیروی از شیخ زکزاکی در این مسیر وارد شدند، به‌گونه‌ای که امروز نیجریه میلیون‌ها شیعه دارد. با وجود این‌که رژیم صهیونیستی و کابینه افراطی این رژیم تلاش می‌کند با افکار اسلامی و اسلام آوردن مردم نیجریه مقابله کند اما سرکوب‌ها جواب نداده و دین اسلام و مذهب تشیع در این کشور با اقبال عمومی مواجه شده است. رویکرد مردم نیجریه به اسلام و مذهب تشیع نشان داد انقلاب اسلامی گفتمانی است که بهترین بستر را برای رشد در آفریقا دارد. اگر از این بستر به‌خوبی استفاده کنیم، در مؤلفه‌های مختلف مانند موضوعات ژئوپلیتیکی و سایر سیاست‌ها برای پیشبرد اهداف خود می‌توان از اتحاد ایران و آفریقا بهره‌مند شد. توسعه ارتباطات ایران با آفریقا در بخش اقتصادی و تجاری مهم و این قاره دریای ثروت است. نیمی از منابع مهم معدنی دنیا در آفریقا قرار دارد؛ به‌عنوان نمونه ۹۶درصد الماس، ۹۰درصد کرون، ۸۵درصد پلاتین، ۵۵درصد منگنز، ۵۰درصد فسفات و ۶۵درصد طلا در این سرزمین وجود دارد؛ به‌طوری‌که چند دهه جنگ در آفریقا بر سر استخراج الماس همچنان پایان نیافته است. آفریقا ظرفیت‌های اقتصادی و ثروت عظیمی دارد که آمریکا و اروپا به‌ویژه دو کشور استعمارگر فرانسه و انگلیس همچنان به‌دنبال چنگ انداختن و تقسیم آفریقا میان خود هستند. جمهوری اسلامی ایران در موضوعات مختلف آفریقا باید به‌خوبی نقش ایفا کند و به‌دنبال تحکیم روابط باشد، زیرا از آخرین سفر رئیس‌جمهور کشورمان به آفریقا بیش از ۱۰سال می‌گذرد و تاکنون سفری در رده مقام‌های بلند‌پایه نداشته‌ایم؛ موضوعی که آن را می‌توان به خطاهای عمدی دولت گذشته نسبت داد. دولت گذشته به عمد توجهی به توسعه ارتباطات با آمریکای لاتین و آفریقا نداشت، درحالی‌که ایران در این دو حوزه کلیدی می‌توانست برای حفظ منافع خود و منافع مردم آمریکا به‌خوبی ایفای نقش کند. مردم آفریقا می‌توانند از ظرفیت نخبگانی ایران برای حل موضوعات و چالش‌های خود بهره‌مند شوند، ضمن این‌که بخشی از نیازهای ایران از آفریقا قابل تأمین است تا بخشی از فشارهای مرتبط با تحریم‌ها کاسته شود. آفریقا بازار بسیار خوبی برای کالای ایرانی است، صادرات کالای ایرانی به آفریقا در افزایش ارزآوری بسیار مؤثر است و به همین دلیل اعزام تیم‌های تجاری و بازرگانی به همراه رئیس‌جمهور به آفریقا گام بلندی برای استفاده از ظرفیت‌های مختلف تجاری و اقتصادی میان ایران و آفریقاست. 

عناوین اخبار روزنامه جوان در روز سه‌شنبه ۲۷ تیر
 
استحاله فرهنگی راهبرد دشمن برای فروپاشی از درون
سید عبدالله متولیان
رهبر معظم انقلاب در دیدار طلاب، فضلا و مبلغین حوزه‌های علمیه (چهارشنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۲) فرمودند: «جبهه مقابل نظام اسلامی لیبرال دموکراسی است، جبهه‌ای دروغگو و کذاب، مبارزه با این جبهه تمدنی و جهانی است... اگر سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی از گناهان بزرگ خواهیم شد، در تبلیغ به مبانی فکری دشمن حمله کنید». شناخت ابعاد وسیع جنگ نرم و خنثی‌سازی تلاش دشمن در حوزه فرهنگ همواره از مهم‌ترین دغدغه‌های ایشان از همان روز‌های آغازین قبول مسئولیت رهبری نظام اسلامی در سال ۱۳۶۸ بوده و بیشترین توجه را به خنثی کردن ترفند‌ها و توطئه‌های دشمن در این زمینه معطوف داشته و از تعبیراتی نظیر «تهاجم فرهنگی»، «شبیخون فرهنگی»، «قتل عام فرهنگی»، «غارت فرهنگی»، «ناتوی فرهنگی» و «استحاله فرهنگی» برای نشان دادن ابعاد فاجعه‌بار جنگ نرم دشمن در حوزه فرهنگ استفاده کرده‌اند.

معظم‌له در تعریف مقوله «تهاجم فرهنگی» در دیدار فضلای حوزه علمیه قم در هفتم آذر ۱۳۶۸ (تن‌ها پنج ماه بعد از قبول مسئولیت ولایت فقیه) گفتند: «یک جبهه بندی عظیم فرهنگی که با سیاست، صنعت، پول و با انواع و اقسام پشتوانه همراه است، الان مثل یک سیلی راه افتاده که با ما بجنگد. جنگ هم، جنگ نظامی نیست. بسیج عمومی هم در آنجا هیچ تأثیری ندارد و آثارش هم طوری است که ما تا به خود بیاییم، گرفتار شده‌ایم.» رهبر معظم انقلاب مقوله فرهنگ را «چشم اسفندیار» ملت‌ها دانسته و تهاجم فرهنگی را چونان یک بمب شیمیایی که نامحسوس و بدون سر و صدا منفجر می‌شود و اثرات ناگهانی و زیانباری برجای می‌گذارد، معرفی کرده و افزودند: «فرض کنیم در یک محوطه یک بمب شیمیایی منفجر شود یا بیفتد که احدی نفهمد که این بمب اینجا افتاد. پس از هفت، هشت ساعت می‌بینید صورت‌ها و دست‌های همه تاول‌زده است. تهاجم فرهنگی دشمن به صورتی است که شما ناگهان از مدرسه‌های ما، در خیابان‌های ما، در جبهه‌های ما، در حوزه علمیه ما، در مدارس و دانشگاه‌های ما نشانه‌های آن را خواهید دید...».
حضرت امام خامنه‌ای در تیرماه سال ۱۳۷۱ در دیدار فرماندهان گردان‌های عاشورا با اشاره به تلاش دشمنان برای تهاجم فرهنگی، گفتند: «دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط (فرهنگ فساد و فحشا) سعی می‌کند جوان‌های ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می‌کند یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی و یک قتل عام و غارت فرهنگی است». اما به رغم تأکیدات مکرر مقام معظم رهبری درخصوص ضرورت هوشیاری مسئولان در رابطه با تهاجم فرهنگی دشمن، مع‌الأسف در دوره اصلاحات مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن در سایه مضامینی همچون توسعه سیاسی و فرهنگی، مغفول ماند و نشریات آن دوره که اکثراً توسط تئوریسین‌های مدعی اصلاح طلبی اداره می‌شدند و مستظهر به حمایت مالی دولت اصلاحات نیز بودند، هم راستا با غربی‌ها، هجمه‌های لجام گسیخته‌ای را علیه مبانی، هنجار‌ها و ارزش‌های دینی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه ایران انجام دادند و به نوعی به کارگزار بیگانگان در عرصه تهاجم و شبیخون فرهنگی تبدیل شدند.
حقیقت تلخ اینکه شبکه نفوذی غرب در دوران ۳۵ ساله پساجنگ در یک جنگ شناختی برای اندولسیزه کردن کشور بر استحاله فرهنگی متمرکز شده و نیات و اهداف شوم خود را در لباس و پوشش اصلاح‌طلبی عملیاتی ساخته است. طی ۳۵ سال گذشته طیف گسترده‌ای از اصلاح‌طلبان به عنوان کارگزاران بیگانه، کشور را جولانگاه آنارشیسم، فسق فرهنگی ساخته و در کنار صاحبان دهکده‌های مجازی (سلبریتی ها) با تمام توان و ظرفیت به قبح شکنی از گناهان بزرگ و اشاعه سبک زندگی غربی (امریکایی) پرداخته‌اند. عملکرد اصلاح‌طلبان در پرونده (پروژه) هالیوودی ترویج هرزگی و بی بند و باری (موسوم به نه به حجاب اجباری) در پاییز سال گذشته، نمونه‌ای کامل از همراهی اردوگاه اصلاحات با امپراتوری رسانه‌ای دشمن و گویای لج بازی آشکار این جریان سیاسی با مبانی دینی در حوزه فرهنگ عفاف و حجاب و تلاش افراطی آنان برای گسترش فسق فرهنگی است.
بعد از شکست سنگین غرب در پرونده هرزه‌های هالیوودی و تودهنی محکمی که از ملت ایران خوردند، اینک با نزدیک شدن به شهریورماه، اخباری به گوش می‌رسد که جریان اصلاحات نه تنها از هوشیاری و بصیرت ملت در عدم همراهی با دشمنان در پاییز گذشته درس عبرت نگرفته بلکه به صورت آشکار و پنهان برای تحریک و به میدان آوردن برخی فریب خوردگان در سالگرد پرونده بی بندوباری هالیوودی سنگ تمام هم گذاشته‌اند. در اردوگاه اصلاحات بر اساس دیدگاه ماکیاولی هدف وسیله را توجیه می‌کند به طوری که می‌توان برای عوامفریبی و دزدیدن آرای ملت، در یک همکاری علنی با غرب، چهارنعل بر ارزش‌های فرهنگی و دینی تاخته و کشور و ملت را آماج تیرباران زهرآگین «استحاله فرهنگی» نمود.
از همین رو است که کشتی‌بان انقلاب حضرت امام خامنه‌ای؛ علما، فضلا، نخبگان و همه صاحبان قلم و اندیشه را به آفند فرهنگی (به جای پدافند فرهنگی) در برابر سیل فرهنگ مستهجن غرب فرا می‌خوانند. در چنین شرایطی که اصلاح‌طلبان بقای خود را در همراهی با دشمن در آنارشیسم و گسترش فسق فرهنگی برای فریب ملت تعریف کرده اند، جامعه به راهبرد متوازن فرهنگی از یک‌سو و اقدام قاطعانه و هماهنگ تمامی دستگاه‌های فرهنگی کشور برای مقابله آفندی با فرهنگ مهاجم بیگانه نیاز دارد.

عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز سه‌شنبه ۲۷ تیر

ضرورت توجه به 2 نامه مهم وزیر اقتصاد
حسین بردبار یزدی
  پنجم خرداد امسال دو نامه به نقل از وزیر امور اقتصادی و دارایی خطاب به دو مقام نظام (دبیر شورای نگهبان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام) در رسانه ها منتشر شد که محتویات آن مدت هاست دغدغه بسیاری از دلسوزان نظام و کارشناسان اقتصادی است اما تاکنون یک سلسله عوامل از جمله کمبود قانون، مانع از تحقق آن دغدغه ها شده است. نامه اول سید احسان خاندوزی خطاب به آیت ا... جنتی درباره تسریع در فرایند تایید قانون مصوب مجلس شورای اسلامی درباره مالیات بر سوداگری یا همان مالیات بر عایدی سرمایه بود که با وجود اجرایی شدن این نوع پایه مالیاتی در بیش از صد کشور جهان و با عنایت به این که به گفته وزیر اقتصاد حداکثر 2 درصد از افراد جامعه مشمول آن می شوند و افراد دلال و سوداگر بازارهای ملک، خودرو، طلا و ارز را نشانه گرفته است، اما به دلیل خلأ قانونی که در حال حاضر در کشور در این بخش وجود دارد، این درصد اندک توانسته اند با سوار شدن بر امواج تورم حاکم بر اقتصاد ایران، ثروت های بادآورده فراوانی را برای خود اندوخته کنند و هر روزی که در شرایط کنونی تورم بالای 40 درصدی از عمر ایرانیان می گذرد، این چند درصد افراد مال اندوز در نبود قانون مالیات بر سوداگری در کشورمان، همچنان برای انباشتن اموال بیشتر و فاصله بیشتر طبقاتی در جامعه و آسیب به بخش تولید فرصت خواهند داشت.
شرح فواید مالیات بر عایدی سرمایه که هم اکنون در تمام اقتصادهای پیشرفته دنیا درحال اجراست، دراین مجال کوتاه نمی گنجد و فقط به همین پاراگراف از نامه وزیر اقتصاد به دبیر شورای نگهبان بسنده می کنیم: «فقدان این پایه مالیاتی که دست‌کم در ۱۰۰ سال گذشته در بیش از ۱۴۳ کشور در حال پیاده‌سازی بوده، موجب بروز مشکلات متعددی به‌خصوص در حوزه تولید شده است؛ به‌عنوان نمونه با توجه به بازدهی بالای خرید و فروش‌ها در بازارهای غیرمولد موازی تولید مانند بازار ملک، خودرو، طلا و ارز انگیزه سرمایه‌گذاری و کار در حوزه تولید را به‌شدت کاهش داده و یکی از موانع اصلی رونق تولید در کشور است.» اما غرض از نوشتن این یادداشت؛ یادآوری و توجه مسئولان نظام به نامه دلسوزانه وزیر اقتصاد و تسریع برای اقدام درخصوص آن است چرا که با وجود گذشت نزدیک به دو ماه از نگارش این نامه هنوز پاسخ مشخصی به آن در رسانه ها انعکاس نیافته و در عمل نیز اقدامی برای تسریع در تایید طرح مالیات بر سوداگری صورت نگرفته است، درحالی که هیچ کارشناس دلسوز اقتصادی نیست که نداند تاثیر اجرای مالیات بر ثروت و از جمله مالیات بر سوداگری در مهار تورم آن هم در سال مهار تورم و رشد تولید، چیست و تاخیر در اجرایی شدن این قانون چه آثار ناخوشایندی بر کنترل تورم و مقابله با دلالان و سوداگران و رشد تولید می تواند داشته باشد.
اما نامه دوم سید احسان خاندوزی خطاب به آیت ا... صادق آملی لاریجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز در راستای دغدغه های نامه اول است و اگرچه اجرای آن نیازمند اصلاحاتی ساختاری در نظام حاکم بر ثبت اسناد و املاک کشور است اما اجرای درخواست این نامه، درواقع راه فرار از مالیات بر سوداگری را  مسدود می کند. دراین نامه وزیر اقتصاد با اشاره به این که به صورت خاص در «طرح مالیات بر سوداگری و سفته‌بازی» مقرر شده انتقال املاک با انواع کاربری در صورت تحقق شرایطی، مشمول مالیات بر عایدی سرمایه شود و به این ترتیب مازاد قیمت فروش به قیمت خرید ملک، ماخذ محاسبه مالیات قرار خواهد گرفت، تاکید می کند: بر این اساس مراجع مرتبط، به ویژه تمامی دفاتر اسناد رسمی مکلف به انجام تکالیفی برای شناسایی و انعکاس این معاملات به سازمان امور مالیاتی شده‌اند. خاندوزی در بخش دیگری از این نامه این پرسش را مطرح کرده است که چگونه می‌توان به نتایج این اقدامات امیدوار بود هنگامی که با رواج «اسناد عادی معاملات قولنامه ای و وکالت‌نامه های عادی» و اعتبار آن در محاکم قضایی، طرفین معاملات ملکی می توانند بدون ثبت آن نزد هر مرجعی، معامله خود را انجام دهند و خود را از پرداخت مالیات مصون کنند؟
درهر حال بی تردید دغدغه های مطرح در این دو نامه در راستای تحقق منویات مقام معظم رهبری در نام گذاری امسال به عنوان سال مهار تورم و رشد تولید، نیازمند توجه هر چه سریع تر و اقدام عاجل در این خصوص است، چرا که هرچه زمان می گذرد خلأ قانونی در سایه تورم بالای موجود درکشور، امکان سوء استفاده دلالان و سوداگران و دامن زدن بیشتر به تورم و فاصله طبقاتی و آسیب به تولید را به همراه خواهد داشت.
عناوین اخبار روزنامه شرق در روز سه‌شنبه ۲۷ تیر

معجزه‌های کوچک احمدرضا

فریدون عموزاده خلیلی
«من به پدرم نقاشی یاد دادم. روی دیوار دانه‌های باران را نقاشی کردم، باران بارید.

در چمنزارِ روی دیوار، یک گل یخ نقاشی کردم تا هوای کوچه همیشه خنک باشد. اما من هنوز کودک بودم...»

احمدرضا هنوز کودک بود، حتی در 83سالگی‌اش. این را در ساعت پنج بعدازظهر روز یکشنبه‌ای باور کردم که پس‌فردایش غمگین‌ترین سه‌شنبه کودکان هفت، هشت ساله بود، کودکان

 30، 40 ساله، حتی کودکان 60، 70ساله‌ که ما باشیم.

من زنگ زدم، نه دروغ چرا‌ احمدرضا زنگ زد، جمعه بود یا شنبه، سه، چهار روز قبل از آن سه‌شنبه غم‌انگیز. با همان حال و روزش و صدایی درهم‌پیچیده از درد، اندوه، خستگی و بی‌نفسی.

به رسم همیشه حال و احوال کرد: از کارم پرسید، از چلچراغ، از سید، از پسرهایم، حتی از ریاضیات. با همان نفس‌های خسته و تُن صدایی که هنوز ته‌مانده‌ای از «میهمانی طولانی غمگین» را با خود داشت: «حالا چی ژوزه؟ حالا چی، هی تو! تو که بی‌نامی و بقیه رو دست می‌ندازی، تو که شعر می‌نویسی، عاشق میشی، شِکوه می‌کنی، حالا چی ژوزه؟ شب سرد شده...».

باید احمدرضا را می‌دیدم. فردا یکشنبه بود. «روز بعد یکشنبه بود. دو گنجشک در قفس بودند، با هم بودند اما تنها بودند. گنجشک‌ها از من خواستند روی دیوار سفید همسایه یک جاده بکشم با درخت‌های فراوان...».

باید می‌رفتم. ساعت پنج عصر بود یا پنج‌ونیم که رسیدم. عادت داشتم همیشه احمدرضا را در همان پذیرایی ببینم، نشسته پشت به کتابخانه و زیر نور ملایمی که از پنجره سمت چپش می‌تابید...

حالا اما نبود احمدرضا. دلم آشکارا فرو ریخت. لابد ماهور و خانمش هوار دلم را حس کردند که گفتند: تو اتاقه.

تو اتاق بود، بله تو اتاق بود، احمدرضا تو اتاق بود و نمی‌شد تو وقتی نگاهش می‌کنی گریه نکنی. من اما نباید آنجا گریه می‌کردم. فقط باید نگاهش می‌کردم، نگاهش کردم، نگاهش کردم، نگاهش کردم. یک تخته‌شاسی نقاشی روی تختش داشت، با چند برگ کاغذ سفید روی تخته. چشم‌هایش را برگرداند، مرا دید. گفت: «عموزاده، عموزاده، عموزاده...» سه بار گفت. گفتم: جانم؟ منتظر بودم چیزی بخواهد. هیچ چیز نخواست؛ مثل همه عمرش که هیچ وقت، هیچ چیزی‌ از هیچ‌کس نخواست.

برگشت به مناسک همیشگی تلفن‌ها یا دیدارهایمان. با همان صدا که هنوز رگه‌هایی از تُن «میهمانی طولانی غمگین»ش را داشت، گیرم کمی مبهم، کمی بی‌نفس، کمی خسته.

باز از کارم پرسید، از سید، از پسرها، حتی از ریاضیات؛ و از چلچراغ. گفتم: هر وقت کاغذ باشه چاپش می‌کنیم.

گفت: الان چی؟

گفتم: زیر چاپه، با عکس احمدرضا احمدی.

گفت: رو چه حسابی؟

نفهمیدم. خانمش گفت: می‌گه رو چه حسابی؟

گفتم: خیلی حساب‌ها. به هزارویک دلیل. هزارویکمیش اینکه به مناسبت تولدتون آماده‌ش کرده بودیم اما کاغذ نداشتیم، رسید به الان. فردا یا پس‌فردا منتشر می‌شه، میارم براتون.

گفت: بیار ببینم.

حیف! هزار حیف! حالا باید چقدر حسرت بخوریم که نشد مجله را ببیند. می‌دانم این حسرت را تا همیشه، تا ابد روی دوشم، توی سینه‌ام خواهم داشت.

دستم را گرفت. شاید هم من دستش را گرفتم. چه فرقی می‌کند. مهم این بود آن دست‌های نازنین حالا در دست‌های من بود. 

چه سرد بود خدا، و نحیف و کوچک و کودکانه. باید از هراس این لحظه می‌گریختم، گفتم: رمان جدید شروع نکردین؟

گفت: جون ندارم. و به دست‌هایش اشاره کرد.

گفتم: شما با دست‌هاتون نمی‌نویسین که.

گفت: فقط نقاشی می‌کنم.

و به کاغذ تخته‌شاسی روی تختش اشاره کرد.

یکدفعه انگار چیزی یادش افتاده باشد، یا کلمه‌ای، حسی، رازی بهش الهام شده باشد، گفت: رنگ زردو بدین!

و به قوطی‌های آبرنگ اشاره کرد که آن طرف‌تر کمی دورتر از تخت، روی میز ردیف بودند. باز نفهمیدم. خانمش گفت: رنگ زردو می‌خواد.

و قلم‌مو را آغشته به رنگ زرد کرد، دادم دستش. چند تاش زرد روی کاغذ سفید انداخت. و یکدفعه گفت: خسته شدم.

قلم‌مو را به من داد. گفت: بقیه‌شو تو رنگ کن!

من، این بی‌استعدادترین نقاش همه دوران‌ها، ناچار چند لکه زرد بی‌رمق روی کاغذ انداختم. زرد این لکه‌ها چقدر فرق داشت با تاش‌های زرد قلم احمدرضا. شک ندارم هر که نگاه می‌کرد، در دم می‌فهمید کدام‌هایش هنر دست‌های احمدرضاست.

باز گفت: «عموزاده، عموزاده، عموزاده...» سه بار.

گفتم: جانم؟

کلمه‌ای گفت میان خسته، آب و درد. خانمش آب برایش آورد، در لیوانی با نی. دو قطره بیشتر نخورد. دست‌هایش را دوباره دراز کرد طرفم.

دست عزیزش را گرفتم توی دستم و خیره شدم بهشان. زلال بود و شفاف. شاید باورتان نشود، قسم می‌خورم می‌شد آن طرف دست‌هایش را دید. شفاف بودند و زلال و لطیف، مثل حریر شیشه‌ای! خدایا این همه زلالی نشانه چی بود؟

نشانه؟...

واقعا زرد نشانه چی بود در نگاه احمدرضا؟ زرد نشانه چی بود و رنگ‌های دیگر نشانه چی؟

می‌دانستم احمدرضا هیچ‌وقت دنبال نشانه‌سازی و نمادبازی در کارهایش نبود. نشانه‌ای اگر بود، به همان سادگی احمدرضا، در آثارش جاری می‌شد، بی‌ریا، بی‌تصمیم، بی‌نقشه، بی‌تصنع. اصلا ویژگی احمدرضا، مزیت احمدرضا، سبک احمدرضا همین جاری‌شدن خودش در آثارش بود. به سهل و ممتنعیِ خود احمدرضا.

در خانه تا شب، تا فردا که دوشنبه بود، حتی تا سه‌شنبه که غم‌انگیزترین سه‌شنبه کودکان بود،‌ به شعرها و داستان‌های احمدرضا فکر کردم. به پسرکی که حتم دارم خودش بود در همه داستان‌هایش که قدم به قدم و سطر به سطر و صحنه به صحنه و داستان به داستان احمدرضا را بازنمایی می‌کرد.

نه، برای پیداکردن رنگ زرد و رنگ‌های دیگر در داستان‌های احمدرضا خیلی لازم نبود بگردم و احمدرضا را بکاوم. احمدرضا رنگ‌ها را میان داستان‌هاش کاشته بود. رنگ در آثارش جاری بود، بی‌تصنع، بی‌نقشه، بی‌ادعا، بی‌هیاهو. کافی بود بروم سراغ آثارش و بی‌هیچ ‌انتخابی کتاب‌هایش را فقط ورق بزنم.

«پسر کالسکه را به حرکت درآورد. رنگ‌های اسب زرد شده بودند. کالسکه به دشتی پهناور رسید. از زمینش شمع‌های روشن روییده بود. (تکه ابر، شاخه نرگس)

«روز بعد یکشنبه بود. دو گنجشک در قفس بودند...

من با مداد سبز روی دیوار یک جاده نقاشی کردم که دو طرف آن انبوه از درخت بود. هنوز به درخت آخر جاده نرسیده بودم که مداد سبزم تمام شد. درخت آخر جاده را با رنگ زرد نقاشی کردم. تمام درخت‌های روی دیوار رنگ سبز بهاری داشتند. اما درخت آخر روی دیوار رنگ زرد پاییزی داشت. گنجشک‌ها درخت آخر جاده را نگاه کردند و غمگین شدند. می‌دانستند که درخت زرد هم غمگین است...» (نوشتم باران، باران بارید).

درخت زرد انتهای جاده... درخت زرد غمگین... یعنی راز آخرین تاش‌های زرد قلم‌موی احمدرضا به درخت زرد انتهای جاده اشاره می‌کرد؟

درخت انتهای جاده... کشف این راز حتی اگر رازی نباشد، کشفی نباشد و فقط یک خیال گذرای زرد زودگذر باشد باز قادر است مرا به گریه بیندازد از یادآوری آن آخرین لکه‌های زرد رنگی بی‌مقدارم که کنار نقاشی‌های زرد احمدرضا نشسته است.

جاده‌ها به احمدرضا احتیاج داشتند تا آن درخت زرد غمگین آخرین درخت جاده نباشد.

جهان ما به احمدرضا احتیاج داشت برای درخت، پرنده، آسمان؛ سه واژه‌ای که احمدرضا با آنها زندگی کرده بود، راه‌ها رفته بود، بازی‌ها کرده بود.

کودکان ما به احمدرضا احتیاج داشتند برای میراث رنگی‌اش که احمدرضا برای آنها به یادگار گذاشت.

احمدرضا راهش را بلد بود، احمدرضا می‌دانست چطور حرف بزند که فقط بچه‌ها حرفش را باور کنند. احمدرضا می‌دانست چطور بنویسد باران، تا در دم باران ببارد.

گویی احمدرضا برانگیخته شده بود برای زیباترکردن، مهربان‌ترکردن و روشن‌ترکردن جهان کودکان.

و معجزه‌اش؟

معجزه احمدرضا برخلاف آنچه گمان می‌بریم واژگان نبودند. کلمه نبود، که احمدرضا می‌دانست آدمی در سقوط کلمات سقوط می‌کند. احمدرضا همراه با تصعید کلماتش، صعود کرد، اوج گرفت و بالا رفت... با معجزه‌اش که کلمه نبود، یک پاک‌کن بود و یک جعبه مداد رنگی!

«صبح امروز به مادرم گفتم:

برای احمدرضا مداد رنگی بخرید

مادرم خندید:

درد شما را واژه دوا می‌کند...» با این حال مادرش در کتاب «ناگهان همه چراغ‌ها روشن شدند» احمدرضا را به رؤیای رنگی‌اش رساند:

«مادرم یک پاک‌کن و یک جعبه مداد رنگی به من داد. «همه جهان باشکوه، رشک‌برانگیز و در عین حال ساده و زلالی که احمدرضا در داستان‌هایش بنا می‌نهد در همین جمله آغازین این کتاب خلاصه شده است:

معجزه‌ای که در بسیاری از داستان‌ها و کتاب‌های دیگرش بازنمایی می‌شود.

«وقتی پدرم به سفر رفت، بهار بود. پدرم... برای ما یک جعبه مداد رنگی و یک مداد پاک‌کن در خانه نهاد و رفت».

احمدرضا جهان لطیف، باشکوه و معصوم خود را با تمامی زیبایی‌هایش، با همین پاک‌کن و مداد رنگی خلق می‌کند. با پاک‌کن به جان پلشتی‌های جهانی می‌افتد که ما را احاطه کرده است. زشتی، جنگ، خشونت، بی‌عدالتی، گرسنگی، زمستان، بیماری، دشمنی، گریه، توفان، فریب، دغل، اندوه، دروغ، تاریکی، ستم 

یکی‌یکی با مداد پاک‌کن احمدرضا پاک می‌شوند و به جای آنها احمدرضا جهان محبوب خود را می‌نشاند. زیبایی، صلح، مهربانی، بهار، آواز، خنده،‌ نسیم، جوانی، شادی، امید، دوستی، راستی و عدالت را نقاشی می‌کند، می‌نویسد و با داستان‌هایش جهانی از مهربانی و زیبایی را به کودکان هدیه می‌کند.

«روی کاغذ نوشته بودند: سیل.

سیل را پاک کردم، با مداد نقره‌ای نوشتم: نم‌نم باران.

در نم‌نم باران در تاکستان‌های جهان ناگهان کودکان برای سال‌های آینده خوشه‌های انگور به مادران سپردند. جهان در رنگ‌های نقره‌ای غرق شد».

«روی کاغذ نوشته بودند: مرگ.

مرگ را پاک کردم. با مداد آبی نیلی نوشتم: زندگی.

کودکان جهان ناگهان به کنار دریا آمدند. با توپ آبی نیلی‌رنگ بازی کردند. جهان در رنگ آبی نیلی غرق شد...».

«روی کاغذ نوشته بودند: تاریکی.

تاریکی را پاک کردم. با مداد زرد نوشتم روشنایی. در همه جهان ناگهان چراغ‌ها روشن شدند و جهان در رنگ زرد غرق ‌شد».

احمدرضا با جعبه مداد رنگی‌اش نه فقط در کار بازنمایی واقعیت جهان، که در پی کشف و خلق جهان محتمل و واقعیت‌های محتمل آن جهان است. در نگاه امپرسیونیستی کودکانه احمدرضا، بهارِ محتمل با مداد رنگی نارنجی ظهور می‌کند، آواز با مداد رنگی نیلی کشف می‌شود و جوانی با رنگ پرتقالی طلوع می‌کند تا امید با رنگ لیمویی، جهان ساخته احمدرضا را در خود غرقه کند.

آواز نیلی، امید لیمویی، جوانی پرتقالی و بهار نارنجی جز در رئالیسم کودکانه و رنگی احمدرضا، احتمال وقوع نمی‌یابد و البته جز از نگاه رئالیستی کودکان واقعی جهان ما.

کسی چه می‌داند شاید احمدرضا، و فقط احمدرضا بیش از هر کس دیگری از شکوه، عظمت و ظرفیت بی‌پایان جعبه مداد رنگی شگفت‌انگیزش برای خلق جهان‌های محتمل کودکانه آگاه بوده که آن را در شعر وصیت‌گونه‌اش می‌سراید:

«مرا نکاوید/ مرا بکارید/ من اکنون بذری درستکار گشته‌ام/ مرا به الوار نور ببندید/ از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید... در سینه‌ام بذر مهر بپاشید/ تا کودکان خسته از الفبا/ در مرغزارهایم بازی کنند...».

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز سه‌شنبه ۲۷ تیر

معارضه با حجاب و عفاف از کدام ستاد، فرماندهی می‌شود؟

محمد ایمانی
۱) برای فهم دقیق از موضوع حجاب و عفاف باید توجه داشت که اولا حجاب، صرفا حکم الزام‌آور اسلامی نیست، بلکه الزام انسانی و عقلی هم هست. ثانیا، رواج بی‌حجابی (در دنیا و کشور ما)، یک فرآیند طبیعی اجتماعی نیست، بلکه حرکتی مهندسی شده و سازمان‌یافته است. کارفرمایان جهانی عفاف‌زدایی، فقط با اسلام معارضه نمی‌کنند. آنها با کرامت انسان مسئله دارند و عبور از این خاکریز را لازمه سلطه بر جوامع می‌دانند. اگر ماجرا از این چشم‌انداز مشاهده و بازنمایی شود، بخش مهمی از دوگانگی تحلیلی برطرف خواهد شد. صیانت از حجاب و عفاف، همچنان که مسئولیت شرعی است، اولویت امنیت و اقتدار ملی هم هست.
۲) ماتریالیست‌ها به خاطر این که مبدا و معادی برای انسان نمی‌شناسند، فلسفه زندگی را «هرچه بیشتر لذت بردن و پروار شدن» تصور می‌کنند. می‌گویند انسان، حیوان برتری است که با ابزار عقل می‌تواند بیشتر کامجویی کند. اما منطق پروار شدن و کامجویی نامحدود، نه شاخصه آزادی و آقایی انسان، بلکه مقدمه بردگی، طعمه‌شدن و بهره‌کشی از اوست. وقتی سودای پروار شدن و کامجویی نامحدود بر زندگی حاکم شد، گروهی گوسفند خواهند شد، و عده‌ای، گله‌دار و پرواربند. و گروه نخست، از دومی نخواهند پرسید که چرا مجال فربه شدن را فراهم می‌کنند؟ در چنین زیستنی، دیدن آینده بردگی (پیامد زندگی بی‌بندوبار)، بی‌معنا و ناممکن است. دیگر عقل انسان قد نمی‌دهد که برآیند روزگار و سرانجام خویشتن را ببیند، یا این که با استثمار کنندگان، چون و چرا کند. 
۳) کلام نورانی امیر مومنان‌(ع) در این باره تکان دهنده است: 
«أَيُّهَا الْغَافِلُونَ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ...‌ای بی‌خبرانی که از آنها غفلت نمی‌شود، و ‌ای ترک‌کنندگانی که بازخواست می‌شوند، شما را چه شده که از خداوند روگردانید و به غیر او گرایش دارید؟ چهارپایانی را مانید که چوپان، آنها را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از او چه خواهند و با او چه کنند؟ اگر به او خوبی کنند، آن روز را روزگار خویش پندارد و سیری ‌اش را پایان کار». (خطبه ۱۷۴ نهج‌البلاغه)
۴) ترویج سازمان یافته بی‌حجابی و بی‌عفتی را باید درست فهمید و متناسب این فهم، با شبکه واسطه آن در داخل کشور با شدت عمل برخورد کرد. این ماجرا، صرفا نفی حکم ضروری اسلام نیست، بلکه «جنایت علیه بشریت» است. اگر صدف حجاب بشکند، گوهر عفاف نیز شکسته یا ربوده خواهد شد. شاید کسانی مدعی باشند که مراد از حجاب اختیاری، فقط نداشتن روسری است. اما وقتی در ضرورت و الزام حجاب تشکیک شد، متعاقبا نمی‌توان هیچ حدّی در‌باره نداشتن حجاب متصور شد. این، گام اول مسیری است که در غرب، به قهقرای اخلاقی، روابط بی‌بند‌و‌بار، استثمار زنان، همجنس‌بازی و ‌آمیزش با حیوانات، ارتکاب انواع جنایات، انهدام خانواده، بحران حرام‌زادگی و... انجامیده و در حال نابودی تمدن لیبرال است. خانواده، بنیان تربیت اجتماعی، مروّج هنجارهای برپا دارنده جامعه، و عامل اصلی اقتدار یا ضعف آن است. از نگاه مستکبران، فروپاشاندن خانواده (از طریق تزریق بی‌حجابی و سپس، بی‌عفتی و روابط بی‌حد و مرز)، مقدمه سلطه است. فرقی هم نمی‌کند ملت هدف، مردم خودشان باشد یا کشورهای دیگر. طبق این پروژه، افراد نباید رگ و ریشه و اصل و نسب داشته باشند. باید با نابودی خانواده، مسخ و بی‌هویت شوند و بتوان در هر ظرف مطلوبی ریخت و شکل‌شان داد.
۵) حجاب و عفاف، یک ارزش والاست، اما دشمنان می‌خواهند آن را به چالش و ضد‌ارزش تبدیل کند. این ارزش، نه فقط در جامعه انقلابی، بلکه از روزگار رژیم پهلوی، آماج حمله سرسپردگان غرب قرار گرفته، و در مقابل، سنگر مقاومت زن ایرانی بوده است. این پویش 
۹۰ ساله، مواجهه عمیق تمدن اسلامی- ایرانی با تمدن مهاجمی است که لازمه تسلط و توسعه‌اش را راهزنی و لخت و عور کردن انسان از همه سرمایه شرافتش می‌داند. بی‌‌دلیل نیست که آن مقام صهیونیست (نتانیاهو) ۲۰ سال قبل، به مقامات آمریکایی ‌گفت برای براندازی در ایران، سریال‌‌های مبتذل،‌ اشرافی و تغییر‌دهنده سبک زندگی را پخش کنید. آماج حمله دشمنان بشریت، فراتر از احکام اسلامی، 
«نظم و نسق اجتماعی، قاعده‌مندی و احترام به قوانین» است. هدف، 
از هم گسیختن شیرازه جامعه و فروپاشی اجتماعی، به عنوان مقدمه ویرانی «ایران قوی» است. ایران، هنگامی که انقلابی و مستقل نبود، اهمیت راهبردی برای استعمارگران داشت؛ چنان که در جنگ جهانی دوم، 
پل پیروزی ‌اشغالگران (متفقین) شد. در مقابل، ایران مستقل فعلی، نقش منحصر به فردی در تحولات قدرت جهانی ایفا می‌کند و در حال شکل دادن به نظم جهانی متکثر است. این برای نظام برده‌داری غرب، حکم مرگ و زندگی را دارد.
۶) اگر دشمن همین حالا مشغول عملیات سنگین علیه بنیان‌های اخلاقی جامعه است، هیچ مسئول فرهنگی، رسانه‌ای، اطلاعاتی، انتظامی و قضایی نمی‌تواند دفاع همه‌جانبه در برابر این قتل‌عام فرهنگی را به تصویب قانون مجدد و تدوین آئین‌نامه و اما و اگر‌های مشابه موکول کند. اگر مرزی مورد تعرض واقع شد، با هیچ توجیهی نمی‌شود تعلل کرد تا دشمن پیشروی کند و قربانی بگیرد. اگر دشمن جاگیر شد، عقب راندن او، صد‌ها برابر هزینه و تلفات در پی دارد. اگر پزشکان بیمارستان به جای مداوای بیمار اورژانسی، دنبال مصوبه و آیین‌نامه و رضایت اولیای مصدوم بگردند، زمان طلایی برای جراحی و نجات را از دست خواهند داد.
۷) قوانین اجتماعی و احکام اسلامی، یک بسته کامل اجرایی هستند که باید فلسفه و ‌شان نزول آنها دائما با زبانی رسا و جذاب بیان گردد، و همزمان، با جدیت و قاطعیت به اجرا گذاشته شود. همچنین، ناقضان قانون باید با شیوه‌های موثر مورد بازخواست قرار گیرند و مجازات‌ها و محرومیت‌های بازدارنده درباره آنها اعمال شود. به ویژه ضروری است که درباره شبکه حمایت‌کننده از جُرم، معادله غلط «هنجار شکنی/ دریافت پاداش» ، به «مجازات و جریمه سنگین در صورت ارتکاب جرم» تغییر کند. ترویج حجاب و ممانعت از بی‌عفتی، هم نیازمند روشنگری و کار تربیتی است، و هم مستلزم شدت عمل عبرت‌آموز و پشیمان‌کننده با مروّجان هنجار‌شکنی. هر چند که نفس ارتکاب بی‌حجابی و بی‌عفتی جُرم است و مرتکب، مواخذه و مجازات می‌شود، اما شرط مبارزه  موثرتر، از هم گسیختن نقاط اتصال 
«شبکه مروّجان متجاهر» است. این شبکه شامل برخی احزاب و سیاسیون، رسانه‌های اجاره‌ای (زنجیره‌ای)، هنرمندان و افراد مشهور، و همچنین برخی سفارش‌دهندگان و تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان می‌شود. کسانی که در ترویج بی‌بند و باری سازمان‌یافته نقش ایفا کنند، در نقشه خصمانه دشمنان تاریخی ایران نقش ایفا می‌کنند و باید
بر همین مبنا تفهیم اتهام شوند. همچنان که باید درباره نقشه دشمن روشنگری کرد، در مجازات سر شبکه‌ها و مستخدمان میدانی آن هم نباید سر سوزنی کوتاهی روا داشت. مجازات مروجان بی‌عفتی، صرفا زندان و شلاق و اعدام (در صورت اقتضا) نیست، بلکه می‌توان انواع محرومیت‌های اجتماعی، اقتصادی و شغلی و یا انسداد حساب بانکی، و ممنوعیت انجام معاملات و.. را در نظر گرفت.
۸) برخی ناهنجاری‌های فعلی، محصول دو دهه غفلت یا تغافل در مقابل شبکه ‌سازی دشمن در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه و تعلیم تربیت است. از مدارس و دانشگاه‌ها گرفته تا خانواده‌ها و مساجد و هیئت‌ها و حوزه‌های علمیه و رسانه‌های عمومی، در سازوکار انتقال هنجار‌ها و ارزش‌ها -و‌ یا نابهنجار‌ها و ضدارزش‌ها- سهیمند. هر نسلی نیازمند آن است که با معارف، هنجار‌ها و ضد‌ارزش‌ها آشنا شود و ضمنا علف‌های هرزی که می‌توانند عرصه را بر رشد و تربیت تنگ کنند، از پیش پای‌شان زدوده شود. در صورت غفلت، بدیهی است که معروف، فراموش یا منکر تلقی شود، و منکر، جای معروف بنشیند. بدین ترتیب، زبان مفاهمه از بین می‌رود و افراد کم توان معرفتی به پرتگاه رانده می‌شوند. هدف دشمنان بشریت از این انقطاع تربیتی، زامبی‌‌سازی و ضد‌جامعه‌سازی است.
۹) رسانه درجهان امروز، فقط ابزار خبر رسانی و خبرگیری نیست؛ بلکه ظرف شکل‌بندی ادراکات، و دیگ پخت و پز شخصیت افراد است. رسانه‌ها، فقط سبک زندگی نمی‌آموزند، بلکه خود زندگی هستند. شخصیت کاربر را می‌کوبند و به دلخواه می‌سازند. فضای مجازی در شکل آنارشیک، قربانگاه ترکیبی کاملی است که از ابعاد گوناگون، کاربر کم‌تجربه و فاقد مهارت را مسحور می‌کند و به تسلیم 
درمی‌آورد.
رسانه‌های جدید در وضعیت بی‌ضابطگی، دیگر شاهراهی برای تسریع فعالیت‌های ضروری روزمره نیستند، بلکه جاده مرگی هستند فاقد خط‌کشی و علائم راهنما و حفاظ، که ناگهان به سر پایینی با پیچ تند می‌رسد. حرکت در چنین مسیر پر پیچ و خمی، مستلزم مهارت آموزی، تفکیک انواع کاربران، تعیین محدوده‌های مجاز قانونی، مواخذه قاطع متخلفان، و اهتمام به راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات است.
۱۰) دشمن برای نا امن کردن جامعه ما از طریق ترویج بی‌اخلاقی و بی‌عفتی، اتاق جنگ دارد. ما هم باید ستاد عملیاتی چابک و هم‌افزا داشته باشیم که بهنگام رصد کند، و به مدیریت دفاع و حمله بپردازد. در دسترس قرار دادن انواع مواد مخدر‌ها، روانگردان‌ها و مشروبات الکلی با کمترین هزینه، ترویج و توزیع لباس‌های قبیح با نازل‌ترین قیمت، استخدام اراذل برای مانور خیابانی و بازنمایی بی‌عفتی به مثابه امر خود جوش (!)، به بازی گرفتن برخی چهره‌ها برای حمایت از متخلفان، ذی‌نفع کردن گروه‌های سیاسی ورشکسته در ایجاد دو قطبی فرهنگی، و اقلیت‌نمایی اکثریت قاطع مردم دیندار و اکثریت‌نمایی اقلیت هنجارشکن با جادوی رسانه، از جمله برنامه‌های اجرایی ناتوی فرهنگی- اطلاعاتی است. نه باید با این تهاجم ترکیبی چند لایه که نگاهی هم به جنگ اقتصادی دارد، برخورد جزیره‌ای داشت؛ و نه به بهانه نفی برخورد‌های جزیره‌ای و بخشی، دست روی دست گذاشت. دستگاه‌های مسئول، حق ندارند مقابله فوریت دار با تهاجم دشمن را - به هر توجیهی که باشد- به تاخیر بیندازند. شناسایی دقیق صف‌آرایی دشمن، زدن مفاصل و نقاط پیوند پیاده و سواره آن، در کنار گزارش مستمر به مردم و تبلیغ هوشمندانه، مجموعه اقداماتی است که می‌تواند آخرین جنگ تحمیلی دشمن را مانند جنگ‌های تحمیلی قبلی مغلوبه کند و از تهدید موجود، فرصت ارتقای بینش و بصیرت و پیشرفت بسازد. همان که شهید سلیمانی گفت: «من با تجربه می‌‌گویم میزان فرصتی که در بحران‌‌ها وجود دارد، در خود فرصت‌‌ها نیست. اما شرط آن این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.». میان تردید و انفعال، و یا واکنش هیجان زده مقطعی، حد اعتدالی وجود دارد و آن تیزبینی و تدبیر و تکاپوی مجاهدانه است. ملت ما، نه فقط گروهک‌های نفاق و صدام و داعش، بلکه آمریکا و انگلیس و اسرائیل را به برکت موقعیت‌شناسی مدافعان خدومش به زانو درآورد و این بار هم به شرط تشخیص و اقدام بهنگام، می‌تواند در «مصاف تمدنی سرنوشت‌ساز» پیروز شود، ان‌شاءالله.
 
روزنامه وطن امروز
 
سفر به سرزمین آپارتاید
مهدی بختیاری
 رژیم صهیونیستی در روزهای گذشته 130 نفر از یهودیان اتیوپی را در ادامه عملیاتی با نام «صخره اسرائیل» به فلسطین اشغالی منتقل کرد.
این عملیات از سال 2020 که دولت ائتلافی نتانیاهو بر سر کار بود، آغاز شد؛ بویژه آنکه وزیر مهاجرت اسرائیل در آن مقطع، «پنینا تامانو شاتا» از حزب راست‌گرای آبی و سفید (به رهبری بنی گانتس) بود که خودش یک یهودی اتیوپیایی‌تبار است.
امروز جامعه اتیوپیایی‌ها در اسرائیل به حدود 170 هزار نفر می‌رسد که چیزی کمتر از 2 درصد جامعه اسرائیل را تشکیل می‌دهند. هیچ منبع مکتوبی جز چند روایت شفاهی درباره منشأ حضور یهودیان در اتیوپی و زمان تاریخی ورود آنها به این کشور وجود ندارد که مشهورترین آنها می‌گوید بیش از 3 هزار سال قبل، یهودیانی با همراهی ملکه سبا همسر حضرت سلیمان(ع) به این منطقه رفتند.
با تشکیل دولت صهیونیستی در فلسطین اشغالی و حتی سال‌ها قبل از آن، یکی از چالش‌های بزرگ معتقدان به صهیونیسم، ایجاد یک ملت یهودی در فلسطین بود و برای همین موضوع «مهاجرت به فلسطین» از دهه‌ها قبل از تشکیل دولت اسرائیل در دستور سازمان‌های یهودی قرار گرفت اما این موضوع آنها را با یک چالش بزرگ نیز مواجه می‌کرد: تشدید اختلافات فرهنگی و اجتماعی در جامعه اسرائیلی با حضور مهاجران از ملیت‌های متفاوت.
در آن سال‌ها تعداد کمی از یهودیان اتیوپی توانستند به فلسطین بیایند اما سال 1977 وقتی دولت راست‌گرای مناخیم بگین بر سر کار بود، دستور انتقال یهودیان اتیوپی را صادر کرد، چه‌ آنکه 4 سال پیش از آن، عوودیا یوسف خاخام ارشد یهودیان شرقی در حکمی این اتیوپیایی‌ها را به عنوان یهودی به رسمیت شناخت که نهایتاً منجر به مهاجرت 30 خانواده از اتیوپی به اسرائیل شد و این رقم تا سال 1984 به 4 هزار نفر رسید.
بعدها موساد عملیات مخفی بزرگی را با نام «عملیات موشه» در سال 1984 برای این منظور اجرا کرد که طی آن حدود 7 هزار یهودی از اتیوپی به فلسطین اشغالی آورده شدند. با افشای برنامه‌های مخفی اسرائیل برای انتقال یهودیان اتیوپیایی و پایان ناگهانی «عملیات موشه»، دولت اتیوپی که مخفیانه با اسرائیل همکاری داشت، تغییر کرد و جلوی انتقال باقیمانده یهودیان از این کشور نیز گرفته شد.
این جداافتادگی خانواده‌ها از هم، کم‌کم فشار را زیاد کرد تا اینکه ماه مه ‌1991 اسحاق شامیر، نخست‌وزیر وقت اسرائیل دستور انجام عملیات دوم با نام «عملیات شلومو» را صادر کرد تا هواپیماهای جامبو شرکت آل‌عال و هواپیماهای هرکولس نیروی هوایی ارتش، حدود 14 هزار مهاجر را در عرض 36 ساعت به فلسطین اشغالی بیاورند.
این انتقال‌ها البته بعدها به شکل راحت‌تری و از طریق توافقات سیاسی ادامه داشت اما انتقال یهودیان بویژه از آفریقا به فلسطین اشغالی موافقان و مخالفان زیادی دارد. مهم‌ترین موافقان آنها خانواده‌های اتیوپیایی‌هایی‌ هستند که سال‌ها قبل به اسرائیل آمدند و حالا خواهان انتقال مابقی اعضای خانواده خود هستند. سال ۲۰۱۹ نیز اسرائیلی‌های اتیوپیایی‌تبار تظاهرات بزرگی به راه انداختند که چند هفته به طول انجامید و در نهایت به سرکوب آنها توسط پلیس انجامید و در جریان همین تظاهرات، یکی از معترضان نیز کشته شد.
در سال‌های اخیر، در مرحله اول عملیات صخره اسرائیل در دسامبر 2020، حدود 2 هزار مهاجر جدید از اتیوپی به اسرائیل منتقل شدند و قرار بر این بود مابقی افراد که در گوندار و آدیس‌آبابا بودند و اقوام درجه یک در اسرائیل داشتند نیز بتوانند به فلسطین اشغالی مهاجرت کرده و به خانواده‌های خود ملحق شوند. به همین منظور، سال 2022، این عملیات برای انتقال 3 هزار مهاجر دیگر از اتیوپی، تجدید شد. با این حال، مخالفان انتقال مهاجران اتیوپیایی به اسرائیل هم قدرت زیادی داشتند. آنها معتقدند یهودی بودن این افراد همچنان محل تردید است و آنها تنها برای جست‌وجوی کار و زندگی جدید است که می‌خواهند به اسرائیل بیایند. برخی وزرا، شخصیت‌های سیاسی و شورای امنیت قومی اسرائیل و بسیاری از جامعه اسرائیلی همچنان اینطور فکر می‌کنند و این موضوع در یک جامع آپارتاید، شرایط سختی را برای این قبیل مهاجران ایجاد کرده است. بسیاری از آنها که در سال‌های دهه 80 میلادی به سرزمین‌های اشغالی آمدند و گمان می‌کردند به بهشت می‌روند، چیزی جز تحقیر و زندگی در پست‌ترین طبقه اجتماعی اسرائیل به دست نیاوردند. برخی جامعه‌شناسان اسرائیلی بیان کرده‌اند مهاجران جدید از اتیوپی با انواع مشکلات سازگاری مواجه شده‌اند که منجر به شکل‌گیری مشکلات روانی حاد و در موارد شدید، منجر به خودکشی در بین مهاجران در سال‌های اول پس از مهاجرت آنها به اسرائیل می‌شود. این در حالی است که اواخر دهه 90 میلادی، میزان خودکشی در میان جامعه اتیوپیایی از سایر جوامع اسرائیلی بیشتر شد.
سال گذشته نیز صدها نفر از شهرک‌نشینان آفریقایی‌تبار سرزمین‌های اشغالی و حامیان آنها در اعتراض به اقدامات نژادپرستانه مقامات رژیم صهیونیستی و خشونت فزاینده نظامیان این رژیم علیه سیاه‌پوست‌ها اقدام به برگزاری تظاهرات گسترده در تل‌آویو کردند؛ کشته شدن یک جوان 24 ساله شهرک‌نشین اتیوپیایی‌تبار یهودی به دست نظامیان رژیم صهیونیستی، منجر به برافروخته شدن آتش خشم شهرک‌نشینان یهودی علیه تبعیض و نژادپرستی مقامات و نظامیان رژیم صهیونیستی علیه این قشر از شهرک‌نشینان شده بود.
شرکت‌کنندگان در این تظاهرات پلاکاردهایی را در دست داشتند که روی آنها عباراتی را در محکومیت اقدامات نژادپرستانه و تبعیض‌آمیز نظامیان رژیم صهیونیستی علیه شهرک‌نشینان آفریقایی‌تبار نوشته بودند.
 
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات