«محمدرضا شاه» که تحت فشار داخلی و خارجی قرار داشت، در تلاش بود با حفظ تسلط بر نیروهای مسلح و ایجاد ائتلافهای سیاسی، پایههای قدرت خود را تقویت کند؛ اما تناقض در تصمیمگیریهای او، از جمله تمایل به حفظ کنترل کامل در برابر واگذاری اختیارات به دیگران، مانع از موفقیت در ایجاد ثبات میشد. در این میان، بازگشت موقتی و محدود برخی کارکنان صنعت نفت به سر کار، به دلیل ترس از اخراج یا دریافت نکردن حقوق، امیدی کوتاهمدت و گذرا برای شاه مخلوع به همراه داشت. این امیدواری سطحی، نهتنها قادر به رفع بحران نبود؛ بلکه عمق نارضایتیهای اجتماعی و ناپایداری اقتصادی را بیش از پیش آشکار میکرد. «جیمی کارتر» در کتاب خاطرات خود درباره اعتصابات گسترده و رکود اقتصادی، جامعه را در آستانه فروپاشی و نقش نیروهای خارجی در حمایت از محمدرضا شاه چنین مینویسد: «لیستی از سؤالات را برای شاه ارسال کردیم و او بهخوبی به آنها پاسخ داد.
خلاصه توضیحات او به ما این بود که میخواهد از طریق فرماندهی نیروهای مسلح موقعیت خود را حفظ کند و به افراد غیرنظامی اجازه دهد که در مسئولیتهای بودجه دفاعی دولت سهیم باشند. همچنین، با کمک یکی از فرماندهان دربار، ائتلافی بدون دخالت او تشکیل شود. احساس او نسبت به هفتههای گذشته بهتر شده بود. تعدادی از کارکنان شرکت نفت به علت ترس از اخراج شدن یا عدم پرداخت حقوق به سر کار خود برگشته بودند. تولید نفت در روزهای اخیر دو برابر شده بود، اما اوضاع در ایران هنوز نامعلوم بود. در طول تعطیلات، اوضاع در ایران بدتر میشد و اعتصابات بیشمار با رکود اقتصادی همراه بود. شخصاً و از طریق وزارت امور خارجه به حمایت خود از شاه ادامه دادم.
همزمان با این اقدام، ما شاه را وادار میکردیم تا با قدرت بیشتر مخالفان سیاسی خود را سرکوب کند و تا جایی که امکان دارد با آنها درگیر شود. نقشه اصلی او برای درخواست از یکی از فرماندهان جهت ایجاد حکومت ائتلافی درست به نظر میرسید، اما با جلب رضایت فردی که از موقعیت و حیثیت خوبی در جامعه ایران برخوردار باشد، با مشکلات عدیدهای مواجه شده بود؛ زیرا از یک طرف، افزایش نیروهای ضدشاه باعث ایجاد ناآرامیهای دائمی شده بود و از طرف دیگر، شاه مایل نبود که اختیار تام حکومت را به یک فرد تفویض کند. چند تن از خدمتگزاران او استعفا دادند و دیگران نیز خدمت کردن به شاه را رد میکردند. به نظر میرسید شاه نهایتاً تصمیم گرفته است نقش یک میانجی را بازی کند، اما زمان برای راضی کردن افراد، حتی از نزدیکترین مشاوران و حامیان او، خیلی دیر شده بود.»