صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> پرسمان
تاریخ انتشار : ۰۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۴:۴۸  ، 
شناسه خبر : ۳۳۰۸۹۲

تحقق دولت انقلابي به همين سادگي ها هم نيست! مرتفع کردن موانع موجود پيش روي اين حرکت و توجه به ملاحظات لازم براي موفقيت، اقداماتي است که براي عملياتي کردن فرآيند دولت سازي اسلامي بايد بدان توجه  نمود.

 

الف. الزامات تحقق دولت انقلابي

براي تحقق دولت اسلامي در انتخابات 1400 نيازمند توجه به اصول و راهبردهاي کلاني هستيم که بدون توجه به آن تحقق اين امر ممکن نخواهد بود.

1)     توليد گفتمان جذاب و فراگير

يکي از مهم‌ترين الزامات موفقيت جريان انقلابي در مسير تحقق دولت اسلامي آن است که اين جريان بايد بتواند مردم را با خود همراه ساخته و آراي آنان را در سبد راي خود ببيند. لازمه اين مهم، داشتن هنر جذب و اعتمادسازي است. واقعيت آن است که اکثريت مردم خواهان حل مشکلات معيشتي کشور و برخورداري از زندگي راحت و آرام هستند. زيستي که آينده آن قابل پيش‌بيني بوده و مبتني بر عدالت و شايستگي‌ها تنظيم شده باشد.

رهبر معظم انقلاب اسلامي به جوانان مؤمن انقلابي تأکيد دارند: «آن وقتي کار، شکل عمومي و مردمي پيدا خواهد کرد که اين فکر شما، اين جهت‌گيري شما تبديل به يک گفتمان عمومي بشود. [شما] در اين مجموعه دوازده هزار [گروهي] که ايشان ميگويند، ده درصد جوان‌هاي کشور، يا مثلاً پانزده درصد جوان‌هاي کشور هستيد؛ آن ۹۰ درصد يا ۸۵ درصد ديگر چرا بايد از اين حرکت جهادي مبارک، از اين کار محروم بمانند؟ سعي کنيد ترويج کنيد و اين ترويج در صورتي آسان خواهد شد که به گفتمان تبديل بشود. ما در طول گذشته‌ي خودمان، در مسائل گوناگوني اين را داشته‌ايم که حالا مثال‌هايش در ذهنم هست و ديگر نميخواهم [بگويم]. شما ميتوانيد با ترويج اين گفتمان عدّه‌ خودتان را افزايش بدهيد؛ همچنان که کيفيت خودتان را زياد ميکنيد، کميت خودتان را هم مي‌توانيد افزايش بدهيد که يکي از وسايلش همان است که به ايشان گفتم: [يعني] کار تبليغاتي است؛ تبليغات درست، تبليغات هنري» (19/5/1398)

ايشان معتقدند: «وقتي گفتمان‌سازي شد، آن‌وقت همه به اين فکر خواهند افتاد و در همه يک انگيزه‌اي به وجود مي‌آيد؛ کأنّه يک جادّه‌ وسيع و يک بزرگ‌راهي به وجود مي‌آيد که همه ميل مي‌کنند از اين بزرگراه حرکت کنند.» (3/6/1395)

لازمه جذابيت و اعتمادسازي براي يک گفتمان توجه به موارد زير است:

  1. گفتماني جذاب و مورد اعتماد خواهد بود که برآمده از نيازهاي واقعي جامعه باشد و براي حل معضلات و مشکلات مردم راهکاري ارائه کرده باشد. گفتمان‌هاي انتزاعي شايد براي مدتي اذهان عمومي را مشغول خود سازند، اما خيلي زود بي‌اعتباري و عدم سودمندي آنان آشکار مي‌شود و اعراض هواداران را به همراه خواهد داشت.

امروز اولويت و فوريت نيازهاي جامعه، ايجاد ثبات و امنيت در عرصه اقتصاد و تامين حداقل‌هاي معيشتي است که متأسفانه ر سال‌هاي اخير به دليل بي‌تدبيري گفتماني که صلاحيت اداره کشور را نداشته، ايجاد شده است! گفتماني که به جاي اتکا به توانايي داخلي، حل مشکلات معيشتي را در گرو حل مناقشات بين‌المللي و ياري گرفتن از بيگانگان دانست و پيشرفت کشور را با فرصت سوزي‌هاي چند ساله  کندنمود.

  1. اين گفتمان بايد بتواند به زبان نسل جوان امروز کشور که همگي متولدان پس از انقلاب و بطور خاص دهه 1370 و 1380 هستند آشنا بوده و به آن زبان سخن بگويد. وگرنه اگر زبان اين نسل فهم نشود، بدون شک ارتباط معنايي با اذهان ايشان برقرار نخواهد شد.
  2. اين گفتمان بايد بتواند پاسخگوي پرسش‌هخاي ذهني افکار عمومي باشد و هيچ ابهامي را در مسيري که براي پيشرفت و آباداني کشور طرح‌ريزي کرده است، باقي نگذارد. لازمه اين امر نيز وجود بسترهاي مختلف و آسان براي پاسخگويي، ارتباط تنگاتنگ با مردم، فعال شدن مطبوعات و رسانه‌ها، حضور مستمر فعالان اين جريان در ميان مردم و رفع سؤالات و ابهامات است.
  3. اين گفتمان بايد توان دفاع عقلاني از خود را داشته باشد و در مواجهه با شبهاتي که گفتمان‌هاي رقيب و معرض مطرح مي‌کنند بدون پاسخ نگذارد. با زبان ليل و مستدل سخن بگويد و چهره‌اي منطقي از خود نشان دهد. بدون شک سيل گسترده‌اي از هجمه‌ها در ايام باقي مانده عليه جريان انقلابي که خواهان تحقق دولت اسلامي است آغاز خواهد شد و از هر فرصتي براي تخريب گفتمان انقلابي بهره خواهند گرفت.
  4. گفتمان انقلابي براي فراگير شدن بايد از همه ابزارهاي رسانه‌اي بالاخص در فضاي مجازي بهره گيرد. امروز بخش عمده هدايت افکار عمومي را فضاي مجازي برعهده رفته که بدون تسلط برآن امکان فراگيري هيچ گفتمان ممکن نخواهد بود.
  5. گفتمان انقلابي براي کسب جذابيت نيازمند تجهيز شدن به زبان هنر است. اين هنر است که مي تواند مفاهيم متعالي را در اذهان عمومي بکارد و در قلب و جان افراد با هر سطحي از فهم و دانش نفوذ دهد و ماندگار سازد. بي‌هنري آفت کار فرهنگي و گفتمان‌سازي است.
2)     تقويت روحيه انقلابي

پيشرفت و توسعه کشور و حرکت در مسير رفع مشکلات جامعه را مي‌توان مهم‌ترين اولويت کشور دانست که جهت حرکت تمامي مسئولان کشور را تعيين مي‌کند. همه فعاليت‌ها در عرصه‌هاي مختلف، بايد گره‌اي از مشکلات مردم بگشايد و کشور را يک گام به اهداف طرح‌ريزي شده نزديک‌تر کند، وگرنه اقدامي خلاف ميثاق ملي و مصالح کشور خواهد بود؛ اما سوق دادن تمامي جهت‌گيري‌هاي کشور به سوي پيشرفت و تجميع همه توان‌ها و انرژي‌ها براي تعالي جامعه نيازمند پيش‌فرض‌ها و الزاماتي است که بدون آن چنين رسالت عظيمي به ثمر نخواهد رسيد.

حقيقت آن است که اقدامات بزرگ در کشور محصول اراده‌هايي قوي بوده است که در مسير دين و انقلاب دچار انحراف و تزلزل نشده‌اند. آثار نقش‌آفريني اين بزرگان را مي‌توان در تاريخ اين سرزمين و در عرصه‌هاي سياسي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مشاهده کرد؛ لذا براي رفع مشکلات کشور بايد امور را به دست افرادي سپرد که از روحيه انقلابي برخوردارند و با همه وجود آرمان‌هاي انقلاب و ملت را باور دارند. از اولويت‌بخشي به افراد متزلزل در راه دين و انقلاب بايد پرهيز کرد. در يک کلمه روحيه انقلابي‌گري را بايد رمز و موتور تحول و دال مرکزي گفتمان پيشرفت کشور دانست.

رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها بر ضرورت تقويت روحيه انقلابي‌گري در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي سخن گفته‌اند و در نقد عملکرد آناني که در مسير فراگيري روحيه انقلابي سنگ‌اندازي مي‌کنند، فرموده‌اند: «خداوند نخواهد گذشت از آن کساني که با قلم‌شان، با بيان‌شان سعي مي‌کنند روحيه‌ انقلابي را در بين مردم ما و جوان‌هاي ما تضعيف کنند؛ خدا از اينها نمي‌گذرد... روحيه‌ انقلابي جان اين ملّت است، روح اين ملّت است. آن وقت آن قلمي که اين روحيه را در مردم تضعيف کند و تشکيک کند در انقلاب، اين را خدا خواهد بخشيد؟»(11/2/1398)

بدون شک در باب روحيه انقلابي مي‌توان گفت که: 1ـ تداوم انقلاب با روحيه انقلابي ممکن است، 2ـ تحقق تمدن اسلامي در گرو تربيت نسل انقلابي است، 3ـ پيشرفت کشور با روحيه انقلابي ممکن است، 4ـ عزت و اقتدار ملي در گرو حفظ روحيه انقلابي است، 5ـ روحيه انقلابي، حافظ کشور در برابر دشمن است، 6ـ تقويت ساخت دروني در گرو روحيه انقلابي‌گري است، 7ـ روحيه انقلابي مانع رواج انديشه‌هاي غيرانقلابي براي استحاله انقلاب است.

اين روحيه بايد به مثابه گفتماني فراگير نزد همه نخبگان کشور و نيروهاي مؤثر و کارآمد در امور کشور قرار گيرد. در طول چهار دهه گذشته نيز تمسک به اين روحيه رمز موفقيت و پيشرفت نظام اسلامي بوده است. به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي: «بعد از رحلت امام، ما هر جا انقلابي عمل کرديم، پيش رفتيم و هر جا از انقلابي‌گري و حرکت جهادي غفلت کرديم، عقب مانديم و ناکام شديم؛ اين يک واقعيتي است. بنده در اين سال‌ها خودم مسئول بودم؛ اگر تقصيري در اين مطلب باشد، متوجّه اين حقير هم هست. هر جا انقلابي بوديم، جهادي حرکت کرديم، بر روي آن ريل حرکت کرديم، پيش رفتيم؛ هر جا کوتاهي کرديم و غفلت کرديم، عقب مانديم. مي‌توانيم برسيم، به شرط اينکه انقلابي حرکت کنيم و انقلابي پيش برويم.»(14/3/1395)

3)     اتخاذ راهبرد وحدت

وحدت را مي‌توان يکي از مهم‌ترين اصول و ارکان نظام اسلامي دانست که مويدات فراواني براي اهميت آن در متون ديني و کلام بزرگان برشمرده اند. اسلام به مسئله وحدت و اتحاد از ديدگاه اجتماعي آن نگريسته و بر اهميت اين مقوله ميان انسان‌ها، مسلمانان و اديان الهي تأکيد کرده است. اتحاد و يگانگي در سايه وحدت عقيده، محکم‌ترين نوع اتحاد است که قرآن بر آن تأکيد ورزيده است. قرآن، بر اساس همين وحدت عقيده، مؤمنان را برادران يکديگر خوانده است: «انما المؤمنون اخوه» (حجرات/10)

در اين ميان جامعه اسلامي در عين حالي که همواره توصيه به وحدت شده، در معرض واگرايي و تشتت قرار داشته است. وجود شکاف‌هاي اجتماعي و اختلافات مختلف موجب رشد چندگانگي‌ها و دسته‌جات مختلف شده که گاه موجب تنش و درگيري در جامعه شده و اين وضعيت قدرت ملي و وحدت ملي را با نقص و ضعف روبه‌رو کرده است. هرچند بخشي از اين واگرايي‌ها در بستر طبيعت ذاتي جامعه بشري و وجود اختلافات و تنوع در حوزه شناخت، نگرش، عواطف و احساسات ريشه دارد، اما بخشي ديگر محصول عوارضي است که ناشي از منفعت‌طلبي‌ها و زياده‌خواهي‌ها و حب و بغض‌هاست.

وحدت در اصطلاح سياسي به معناي تلاش براي نزديکي شدن و حذف فاصله‌ها و هم نظري و هم افقي در فهم شرايط و رسيدن به هدفگذاري‌هاي يکسان مبتني بر منافع مشترک است. رويکرد وحدت‌گرا رويکردي است که در آن براي رفع اختلافات تلاش مي‌شود، اما اين بدان معنا نيست که همه اختلافات قابل مرتفع شدن است که چنين امري امکان پذير نخواهد بود؛ بلکه بدان معناست که بيش از آنکه بر اختلافات توجه شود، اين اشتراکاتند که مورد توجه قرار گرفته و محور همگرايي و ائتلاف قرار مي‌گيرند.

رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين باره چنين توضيح مي‌دهند: «منظور ما از وحدت چيست؟ يعني همه‌ مردم يكسان فكر كنند؟ نه. يعني همه‌ مردم يك نوع سليقه‌ي سياسي داشته باشند؟ نه. يعني همه مردم يك چيز را، يك شخص را، يك شخصيت را، يك جناح را، يك گروه را بخواهند؟ نه؛ معناي وحدت اينها نيست. وحدت مردم، يعني نبودن تفرقه و نفاق و درگيري و كشمكش. حتي دو جماعتي كه از لحاظ اعتقاد ديني مثل هم نيستند، مي‌توانند اتحاد داشته باشند؛ مي‌توانند كنار هم باشند؛ مي‌توانند دعوا نكنند.» (26/1/1379)

مقوله وحدت در مقاطع مختلف انقلاب اسلامي اهميت فراواني داشته و همواره مورد تأکيد بزرگان انقلاب بوده است، اما امروز اين مهم به ضرورتي حياتي در ميان نيروهاي انقلابي بدل شده است و بدون وقوع آن، حرکت در مسير تحقق دولت اسلامي هموار نخواهد بود.

در مورد سطوح وحدت مي‌توان از دو سطح وحدت راهبردي و وحدت تاکتيکي سخن گفت.

اساساً وحدتي را مي‌توان راهبردي ناميد که طرفين وحدت در چهار عنصر ماهيت، اهداف، رويکردها و روش‌هاي نيل به هدف، يکسان يا بسيار به هم نزديک باشند. ممکن است که دو جريان عيناً مانند يکديگر نباشند؛ اما وجود اشتراکات فراوان سبب متحد ماندن اين دو جريان خواهد شد.

وحدت تاکتيکي در حالتي رخ مي دهد که حداقل يکي از مؤلفه‌هاي مذکور بين طرفين داراي خدشه جدي و معارض هم باشند. ريشه اين گونه وحدت‌ها در عقل ابزاري يا عملگرايي سياسي است. در اين حالت فقط رسيدن به يک هدف موقتي براي طرفين وحدت موضوعيت دارد و براي رسيدن به آن حاضر است به صورت موقت و غير عميق با طرف يا طرف‌هاي ديگري اتحاد داشته باشد و طبيعي است که پس از دستيابي به هدف، وحدت موضوعيت خود را از دست خواهد داد.

آنچه مشخص است در مقطع کنوني اين وحدت راهبردي است که خواهد توانست مشکلات کشور را حل کرده و مسير تشکيل دولت اسلامي بدست جريانن انقلابي را هموار کند. رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز تأکيد دارند که: «نبايد به وحدت به چشم تاكتيك نگاه كرد؛ وحدت يك اصل اسلامي است» (11/7/1368)

در اين ميان تحقق وحدت با موانعي مواجه است که اين موانع را بايد در يکي از عوامل زير جستجو کرد:

  1. پيروي از شيطان و تمايلات نفساني: يکي از عواملي که مي‌تواند اتحاد و انسجام را در معرض تهديد و فروپاشي قرار دهد تبعيت از شيطان و اسير تمايلات نفساني شدن است. قرآن مجيد پس از دعوت مردم به اتحاد و انسجام و يکپارچگي حول محور دين، بر اين مسئله تأکيد مي‌کند که تبعيت از شيطان مي‌تواند آسيب‌ جدي به اين امر وارد نمايد. تبعيت از شيطان و تمايلات نفساني سرمنشأ همه انحرافات از جمله اختلاف و نزاع است (بقره / 208) و اگرچه اين، پديده‌اي تازه نيست، اما اين مطلب نشان مي‌دهد هرجا مؤمنان بر مدار ولايت الهي نباشند و ولايت شيطان را قبول کنند، اختلاف وجود دارد. از آيات ديگر قرآن کريم به خوبي بر مي‌آيد که يکي از اهداف مهم شيطان ايجاد عداوت، دشمني و کينه‌دوزي ميان مردم است که همين مسئله مقدمه‌اي مي‌شود براي اختلاف و دو دستگي. رهبر انقلاب تأکيد دارند که «اختلافات غالبا از هوس‌هاي نفساني بر مي‌خيزد. اگر كسي بگويد اين عمل من كه اختلاف‌انگيز بود، تفرقه‌انگيز بود، براي خداست، اين را باور نكنيد.» (4/4/1387)
  2. سهم‌خواهي و زياده‌خواهي: عامل ديگري که مانع وحدت نيروهاي انقلابي است، سهم‌خواهي و زياده‌خواهي آدمي است که برخاسته از خوي مادي و حيواني آن است و در مطالبات اجتماعي و صورت‌بندي‌هاي سياسي – اجتماعي نيز خود را ظهور و بروز مي‌دهد. لذا انقلاب واقعي پيش از آنکه وارد ميدان فعاليت‌هاي اجتماعي شود، بايد توانسته باشد بر اهوا و نفسانيت خود با خودسازي انقلابي غلبه کرده و در ميدان فعاليت سياسي منافع انقلابي را بر منافع فردي غلبه دهد وگرنه همواره با معضلي به نام سهم خواهي مواجه خواهيم بود که مانعي پيش روي وحدت به حساب مي‌آيد.
  3. خود برتربيني (برتري طلبي): يک ديگر از ريشه‌هاي عميق واگرايي و عدم پايبندي و مقيد شدن به وحدت و همگرايي را بايد در خودبرتربيني و ميل به تفوق و برتري‌طلبي آدمي دانست که حتي در ميان پرچمداران انقلابي‌گري که از خودسازي لازم برخوردار نيستند، مي‌تواند ظهور و بروز يافته و مانع وحدت جرياني شود.
  4. جهل و بي‌بصيرتي و درک نکردن ضرورت‌ها: وحدت مبتني بر شناخت وضعيت و ضرورت‌ها و کمبودها و اولويت ها و فوريت‌هاي موجود در جامعه و تلاش براي رسيدن به وضعيتي بهتر شکل مي‌گيرد که تشخيص آن نيازمند علم و بصيرت لازم است. اين تشخيص از طريق چشماني تيزبين و اذهاني هوشمند قابل درک و فهم است و ذهن‌هاي کوته بين و فاقد بصيرت و تيزبيني لازم که از فهم عمق مسائل ناتوانند، نخواهند توانست به عمق ضرورت وحدت دست يابند. لذا معمولا در مسير واگرايي و تشتت پيش مي‌روند و از عوارض اين واگرايي ناآگاهند.
  5. فراموشي اشتراکات و بزرگ نمايي اختلافات: وحدت‌گرايي و درک ضرورت آن به نوعي برخاسته از نگاهي است که مي‌تواند اختلافات را کوچک ديده و اشتراکات را بيشتر از آن مورد توجه قرار دهد. واگرايي اما با بزرگنمايي اختلافات و فراموشي اشتراکات ايجاد مي‌شود، اختلافاتي که گاه با عواطف و احساسات و کينه‌ها و حسادت‌ها و ... نيز آميخته شده و آنچنان صعب‌العبور مي‌نماياند که امکان رسيدن به وحدت ممکن نخواهد بود.
  6. انسداد گفت‌وگو: در مجموعه‌اي که امکان گفت‌وگو و مصاحبت وجود نداشته باشد، امکان همگرايي و وحدت نيز وجود نخواهد داشت. فتح باب گفت‌وگو و توضيح دادن آنچه در ذهن‌ها مي‌گذرد رافع بسياري از اختلافات است. در فضاي سياسي که امکان و بسترهاي ذهني و عيني گفت‌وگو فراهم باشد، ميل به واگرايي و حل اختلافات و حرکت در مسير همگرايي فراهم است و بلعکس در فضايي که بازيگران و فعالين سياسي – اجتماعي از طريق رسانه ها و بطور غرمستقيم با هم سخن مي‌گويند و بستري براي تبادل نظر و رايزني و تعامل وجود ندارد، بدون شک حرکت در مسير وحدت و همگرايي با مشکلات فراواني روبه‌رو خواهد بود. ابهام گويي و عدم شفافيت نيز يکي از عوامل و موانعي است که به دليل نبود فرهنگ گفت‌وگو بسترساز و تشديد کننده سوء تفاهمات و اختلافات خواهد بود.
  7. نبود مکانيسمي براي وحدت: رسيدن به وحدت حاصل فرآيندي است که از دل مکانيسمي مشخص و تعيين گام به گام مراحل ممکن خواهد بود. چنين مکانيسم هايي معمولاً تعريف نشده و نبود آن بر تداوم اختلافات و واگرايي ها مي‌افزايد، مکانيسمي که در آن شاخص‌ها و معيارها، وجود فصل الخطاب، تضمين‌هاي عملي، و مواردي از اين قبيل ديده نشده باشد.

در کنار شناخت موانع وحدت بايد يادآوري نمود که تحقق وحدت درون گفتماني داراي ملاحظات و الزاماتي است که انتظار مي‌رود همه معتقدين به انقلابي‌گري به آن پايبند باشند:

  1. تقدم وحدت بر بسياري از ارزش‌ها: يکي از مهم‌ترين ملاحظات و نکات قابل تأمل آن است که توجه کنيم که وحدت آنقدر ارزشمند و حياتي است که بر بسياري از اصول و ارزش‌هاي مطرح تقدم دارد که در صورت عدم امکان جمع همزمان آنها، تحقق وحدت مقدم خواهد بود. اين باور که از نوعي جهان‌بيني متعالي و انقلابي و مبتني بر فهم شرايط زمان و مکان برمي‌خيزد، با ادبيات مختلفي مورد تأکيد رهبران انقلاب اسلامي واقع شده است. يكي از جملات راهبردي حکيم انقلاب اسلامي در مواجهه «تكليف‌گرايي» و «وحدت»، اين عبارت است كه فرمودند: «حفظ وحدت را اصل قرار بدهيم و اگر تكليف شرعي‌اي هم احساس كرديم، ولي ديديم عمل به اين تكليف ممكن است مقداري تشنج به وجود آورد و وحدت را از بين ببرد، قطعاً انجام آنچه كه تصور مي‌كرديم تكليف شرعي است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود»(12/4/1368)

اين گزاره به خوبي مي‌تواند بخش قابل ملاحظه اي از مشکلات پيش روي جبهه انقلاب را در مسير وحدت حداکثري را در اين مقطع حساس کشور مرتفع کند.

  1. کنار گذاشتن تنگ نظري‌ها: واقعيت آن است که در درون هر مجموعه‌اي اختلاف نظر و تکثر آرائي وجود دارد که گريزي از آن نيست. منطق وحدت و ائتلاف نيز مبتني بر فراموشي همه اختلافات و يکسان سازي تمامي افکار و نظرات شکل نگرفته است. بلکه سخن از توجه به مسائل اساسي و وجوه مشترک و به حاشيه راندن اختلاف آرا و سلايق و مباحث درجه دومي دارد که براي دستيابي به اهداف بزرگ‌تر فعلا بايد از بزرگنمايي آنان چشم پوشي نمود. به واقع لازمه وحدت، داشتن چشمي خطاپوش و کنارگذاشتن نگاه‌هاي تنگ نظرانه‌اي است که جز به نقاط ضعف ديگران نمي‌نگرد و دايره جبهه انقلابي را آنقدر تنگ مي‌بيند که همه افراد و گروه‌ها جز اندکي از اين دايره بيرون خواهند ماند! با چنين نگاه بدبينانه‌اي نمي‌توان انتظار داشت که وحدت و همگرايي شکل گيرد و افکار و قلوب به يکديگر نزديک شود!
  2. پايبندي به مکانيسم وحدت: يکي ديگر از الزامات وحدت، پايبندي همه افراد و گروه‌ها به نتايج مکانيسم‌ها و فرآيندهاي تصويب شده است. به واقع در اين ميان آنچه اصالت دارد همين توافق‌ها و فرآيندهاست نه نتايج! لذا نامزد نهايي جريان انقلابي هر که باشد، بايد تمامي افراد و گروه‌ها خود را ملزم به حمايت از وي بدانند و قاعده بازي را تا پيروزي نهايي در انتخابات رعايت کنند. بي‌شک پايبند نبودن به اصول کار و فرآيند طراحي شده موجب خروج از اردوگاه اصولگرايي است که با عدم همراهي بدنه و هواداران همراه خواهد بود.
  3. پذيرش فصل الخطاب: در مرحله گفت‌وگو و رفع اختلافات، گاه امکان رسيدن به تفاهم کامل وجود ندارد و بخشي از اختلافات باقي مي‌ماند. در اين شرايط راهي جز مراجعه به فصل الخطاب نيست. اين فصل الخطاب که مي‌تواند يک فرد يا جمع و شورا و گاه حتي افکار عمومي و نظر اکثريت مردم باشد، به عنوان مرجع حل اختلاف عمل کرده و حرف آخر را خواهد زد. اما پيش از آن پايبندي به نظر نهايي فصل الخطاب شرط لازم براي تحقق اين امر است. کساني که حاضر نيستند به عهد خود پايبند بوده و نظر فصل الخطاب را علي‌رغم مخالفت با نظرشان بپذيرند، نخواهند توانست در روند وحدت و ائتلاف و همگرايي وارد شوند.
  4. پرهيز از طرح سخنان اختلاف‌افکن: در مسير وحدت هرگونه اظهارنظر غيرمسئولانه و اقدامي که موجب تشديد اختلافات شده و آتش کدورت و بددلي را شعله ور سازد بايد نفي گردد. در اين شرايط نامناسبترين اقدام، طرح ايده‌هايي است كه موجب در هم ريختگي صف‌بندي‌هاي گفتماني موجود جامعه مي‌شود! لذا بزرگان و صاحبان تدبير در برابر طرح چنين ايده‌هايي بايد با جديت ايستادگي نموده و آن را ايده‌اي تفرقه‌افكن بدانند كه از سوي اردوگاه رقيب براي به هم زدن بازي طرح‌ريزي شده است.
  5. پذيرش منطق وحدت: يکي از الزامات وحدت و همگرايي تأکيد بر وجوه مشترک و کوتاه آمدن از اختلافاتي است که چندان اولويت نداشته و براي دستيابي به اهداف متعالي مي‌توان از آنها عبور کرد. واقعيت آن است که اگر همه طرف‌هاي مذاکرات وحدت بخواهند بر مطالبات حداکثري خود پافشاري کنند، امکان همگرايي وجود نخواهد داشت! بلکه راهکار صحيح و اصولي و انقلابي آن است که طرفين با اولويت‌بندي در اعتقادات و مطالبات، بر مباني و اصول اصلي و لايتغير خود تأکيد ورزيده و از مطالب درجه دوم در صورت نياز کوتاه آمد. طبيعي است که طيف‌هاي مختلف انقلابي در اصول اصلي و لايتغير اختلافي نخواهند داشت و با تقدم روحيه مدارا و همدلي بر مطالبات درجه دوم مسير وحدت همراه خواهد شد.

 

ب. موانع تحقق دولت انقلابي

در مسير تولد و رشد هر پديده‌اي، ممكن است آسيب‌ها و آفت‌هايي بروز كند و از تحقق يا استمرار آن جلوگيري کند؛ از اين رو اگر پديده‌اي بخواهد ايجاد گردد يا دوام پيدا كند، بايد علاوه بر وجود مقتضي، مانع يا موانعي وجود نداشته باشد. موانع همان آسيب‌ها و آفت‌هايي هستند كه اگر زدوده نشوند، ادامه حيات آن پديده را با مشكلات جدي روبه‌رو مي‌کنند.

گام سوم حرکت تکاملي انقلاب که تشکيل دولت اسلامي باشد، همچون مراحل پيشين با آسيب‌ها و تهديداتي مواجه است که گذر از اين مرحله بدون شناخت دقيق آنها ميسر نخواهد بود. در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي دولت اسلامي دو دسته دشمن دارد: يك دسته دشمنان شناخته شده هستند. همه سلطه‌گران و ديكتاتورهاي دنيا به دلايل واضح دشمن دولت اسلامي‌اند؛ چون دولت اسلامي با اصل سلطه و ديكتاتوري مخالف است. كساني هستند كه به دين يا به ورود دين در عرصه زندگي معتقد نيستند - به اصطلاح سكولارها - اينها هم با دولت اسلامي مخالفند؛ مي‌گويند اقتصاد بايد از دين جدا باشد، سياست از دين جدا باشد، زندگي اجتماعي از دين جدا باشد، تحركات و نشاط‌هاي مردمي عمومي از دين جدا باشد. مخالفت‌ها هم در طيف وسيعي انجام مي‌گيرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت كردن، تا معارضه‌هاي جدي كردن. مترفين بين‌المللي - يعني ثروتمندان عظيم جهاني كه نفت و منابع عمدهي جهاني را در اختيار خودشان مي‌خواهند و براي اين كار دارند حداكثر تلاش علمي و عملي را مي‌كنند - اينها هم جزء دشمنان بيروني دولت اسلامي‌اند. عرض كرديم دشمن‌ها لزوماً دشمني نمي‌كنند؛ بعضي از آنها دشمنند، بعضي دشمني كردن‌شان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضي وارد ميدان مي‌شوند و گلاويز مي‌شوند. بنابراين انواع و اقسام دشمني وجود دارد و بايد با هر كدام به نحوي برخورد كرد.

دسته دوم دشمنان دروني‌ هستند؛ يعني آفت‌ها، بيماري‌ها و ميكروب‌ها. مرگ ما بيش از آنچه ناشي از اين باشد كه ديگري بيايد ما را بكُشد، ناشي از اين است كه در درون خودمان اختلافي به‌وجود مي‌آيد. غالباً مرگ‌هاي ما ناشي از ويروسي، ميكروبي، بيماري‌اي و سلول عاصي‌اي است كه سرطان درست مي‌كند؛ كمتر ناشي از اين است كه كسي بيايد آدم را بكُشد. دولت اسلامي هم همين‌طور است؛ بايد مواظب دشمن‌هاي دروني‌اش باشد؛ اينها آفت‌هايش است.(8/6/1384)

افراد و مجموعه‌هاي بشري همواره از دو سو آسيب مي‌بينند، اول از درون خود كه منشأ آن ضعف‌هاي بشري و هوس‌هاي مهار گسيخته و ترديدها و بي‌ايماني‌ها و خصلت‌هاي منهدم كننده است، و دوم از دشمنان بيروني كه بر اثر طغيان و افزون‌طلبي و تجاوز و ددمنشي، محيط زندگي را بر انسان‌ها و ملت‌ها تنگ و فشار آلود مي‌سازند و با جنگ و ظلم و تحميل و زورگويي، بلاي جان آنان مي‌شوند.(4/2/1375) مهم‌ترين آسيب‌هاي دروني تحقق دولت اسلامي را مبتني بر کلام حکيم انقلاب اسلامي مي توان چنين فهرست کرد:

1- هوي و هوس‌پرستي، 2- آرزوهاي طولاني، 3- سستي ايمان انقلابي،  4- انفعال و خودباختگي، 5- نسيان، 6- ارتجاع، 7- فرم‌گرايي و ظاهربيني بدون توجه به محتوا، 8- كج فهمي و جمود و تحجر،  9- دنيازدگي، 10- اشرافيگري، 11- خطر نفوذ دشمن، 12- نفوذ صاحبان ثروت و قدرت در ارکان نظام، 13- قرار گرفتن افراد بي‌اعتقاد به آرمان‌هاي نظام در جايگاه مسئوليت، 14- اختلاف و دودستگي در جامعه، 15- دعواها و اختلافات سياسي، 16- القاي صف بندي‌ها و تقسيم بندي‌هاي کاذب، 17-  همكاري نکردن بخش‌هاي مختلف نظام، 18- فراموشي اهداف و آرمان‌هاي انقلاب، 19- بي‌اعتنايي به ارزش‌ها به نام توسعه، 20- بي‌توجهي به مبارزه با فقر و فساد و تبعيض، 21- عدم پاسخگويي، 22- نشناختن مشكلات مردم.

نام:
ایمیل:
نظر: